اوصاف متکبران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تکبر عبارت است از:
اظهار برتری بر دیگران؛ خودداری از پذیرش حق. که در زیز برخی از اوصاف متکبّران ذکر میشود.
بدترین تکبّر، تکبّر در برابر خداوند است که با تأثیر سوء بر
روح و فکر، انسان را در برابر آیات و حجتهای الهی همچون
سنگی خارا موجودی انعطاف ناپذیر و غیر قابل نفوذ درمی آورد که نه به اندرز ناصحان گوش میسپارد و نه به هشدارهای الهی اعتنایی دارد و پیوسته با
غرور و
نخوت در مسیر خلاف قدم برمیدارد
:«واِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ
اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ فَحَسبُهُ جَهَنَّمُ...».
انسان متکبر بر اثر
تکذیب آیات الهی
بر قلبش مهر زده میشود، به گونهای که دیگر در آیات الهی تفکر نمیکند و از آنها عبرت نمیگیرد
و بر
کفر و
تکذیب اصرار میورزد
و در نتیجه تبهکاری خود از قابلیت
هدایت خارج میشود و به رغم مشاهده آیات الهی از
تسلیم در برابر آن امتناع ورزیده، بر سر دو راهی هدایت و
ضلالت ، گمراهی را در پیش میگیرد:«سَاَصرِفُ عَن ءایتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرونَ فِی الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ واِن یَرَوا کُلَّ ءَایَة لا یُؤمِنوا بِها و اِن یَرَوا سَبیلَ الرُّشدِ لا یَتَّخِذوهُ سَبیلاً...».
با توجه به سیاق آیه، قید «بِغَیرِ الحَقِّ» توضیحی است
، گرچه برخی با احترازی دانستن آن، تکبر به غیر حق را در آیه در برابر تکبر به حق و بجا دانسته
و برخی دیگر نیز بر این باورند که قید «بِغَیرِ الحَقِّ» برای تأکید است، زیرا تکبر در میان انسانها جز به غیر حق نیست و تکبر به حق، ویژه خدای متعالی است.
انسانهای متکبر بدون هیچ
حجتی درباره نشانههای خداوند به
مجادله میپردازند و این گونه خداوند بر دل هر متکبر زورگویی مُهر مینهد:«اَلَّذینَ یُجدِلونَ فی ءایتِ
اللّهِ بِغَیرِ سُلطن اَتهُم کَبُرَ مَقتًا عِندَ
اللّهِ وعِندَ الَّذینَ ءامَنوا کَذلِکَ یَطبَعُ
اللّهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّر جَبّار».
آنان از سر نخوت در بیراهه گمراهی پیشتازند:«و مِنَ النّاسِ مَن یُجدِلُ فِی
اللّهِ بِغَیرِ عِلم ولا هُدًی ولا کِتب مُنیر • ثانِیَ عِطفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ
اللّهِ لَهُ فِی الدُّنیا خِزیٌ ونُذیقُهُ یَومَ القِیمَةِ عَذابَ الحَریق».
«ثانِیَ عِطفِهِ» کنایه از تکبر و
اعراض از حق است
، زیرا «ثَنْی» به معنای کسر، برگردانیدن و پیچاندن و «عِطف» به معنای پهلوست و شخص اعراض کننده گویا شانه خود را به نشانه اعتراض میپیچاند.
گفته شده:آیه در شأن
ابوجهل نازل شده است که در برابر آیات الهی و پیام رسول خدا(صلی
اللهعلیهوآله) از روی نادانی و تکبر برخورد میکرد.
براساس آیه ۵۶
غافر مجادله با پیامبر درباره نشانههای خدا تنها برخاسته از کبر است
:«اِنَّ الَّذینَ یُجدِلونَ فی ءایتِ
اللّهِ بِغَیرِ سُلطن اَتهُم اِن فی صُدورِهِم اِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبلِغیهِ فاستَعِذ بِاللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر».
تکبّر حجاب
علوم و معارف است
و قلب انسان متکبر که میتوانست ظرف حقایق باشد مانند زمین سخت و نفوذناپذیر گشته، هیچ حکمت و کلام حقی در آن اثر نمیکند، چنان که
قرآن کریم درباره نهایت تکبر
و امتناع ورزیدن
کافران از پیروی پیامبر(صلی
اللهعلیهوآله) و
ایمان به وی میفرماید
:«ص والقُرءانِ
ذِی الذِّکر • بَلِ الَّذینَ کَفَروا فی عِزَّة و شِقاق».
عزّت از أرض عَزاز به معنای زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است.
در
شأن نزول آیه یاد شده آمده است که گروهی از سران قریش از جمله ابوجهل نزد
ابوطالب آمده، از وی خواستند تا از برادرزاده خود بخواهد که از مخالفت با خدایان آنها دست بردارد.
پیامبر (صلی
اللهعلیهوآله) فرمود:آیا حاضرید در یک جمله با من توافق کنید تا در سایه آن بر عرب حکومت کنید؟ آنان فوراً پذیرفتند. پیامبر فرمود:بگویید:«لا إله إلاّ
الله». آنان با شنیدن این جمله چنان هراسان شدند که از بیم تأثیر آن انگشت هایشان را در
گوش خود فرو برده، با سرعت از آنجا خارج شدند.
متکبران در برابر
انفاق ، به
بخل و به جای
قدردانی از
نعمت به کتمان آن فرمان میدهند
:«... اِنَّ
اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا • اَلَّذینَ یَبخَلونَ و یَأمُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ و یَکتُمونَ ما ءاتهُمُ
اللّهُ مِن فَضلِهِ...».
مختال به معنای گرفتار خُیَلاء یعنی تکبر براساس فضیلت موهوم است
و فَخُور نیز کسی است که مناقب و خویهای خود را از راه کبر و
خودنمایی برمی شمارد.
گفته شده:از آنجا که متکبر، با نعمتهای الهی مانند اموالی که به او عنایت شده بر دیگران تکبّر می ورزد برای تداوم بخشیدن به تکبّر خویش، با بخل تلاش میکند اموالش را حفظ کند و آن گاه که میبیند انفاق کنندگان، نزد مردم
شهرت و موقعیت پیدا میکنند، آنان را نیز به بخل دعوت میکند و هرگاه تحت تأثیر افکار عمومی مجبور به انفاق شود، برای حفظ اموالش آنها را پنهان کرده، به
فقر تظاهر میکند.
برخی گفته اند:مختال متکبّری است که اثر کبر او در حرکات و اعمالش ظاهر میشود و فخور متکبری که اثر کبرش در گفتار وی آشکار میشود.
تکبر میتواند در انگیزه انسان نیز اثر سوء گذاشته، موجب شود تا اعمال وی از جمله انفاق صرفاً برای کسب شهرت و مقام و نه
رضای خدا صورت گیرد، چنان که برخی برای دستیابی به سود دنیوی انفاق میکنند؛ نه بر اساس
استحقاق و نیاز دیگران به انفاق:
«والَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم رِئاءَ النّاسِ ولا یُؤمِنونَ بِاللّهِ و لا بِالیَومِ الأخِرِ و مَن یَکُنِ الشَّیطنُ لَهُ قَرینًا فَساءَ قَرینا».
تکبر به شکلهای گوناگون گاه در نحوه راه رفتن و گاه در چهره به صورت رخ برتابیدن از مردم در رفتار آدمی آشکار میشود. قرآن کریم اندرز حکیمانه
لقمان به فرزند خود در وانهادن این گونه رفتار غرورآمیز
را این گونه نقل میکند:از روی تکبر از مردم روی مگردان
و در زمین با تکبّر راه نرو
زیرا خداوند، متکبّر فخرفروش را دوست ندارد
:«ولا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنّاسِ و لاتَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحًا اِنَّ
اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختال فَخور»
؛ همچنین قرآن کریم در بیان علت اینکه انسان نباید با تکبر روی
زمین راه برود
ضعف او را به وی گوشزد کرده و فرموده است:تو هرگز نمیتوانی زمین را بشکافی
یا تمام آن را با راه رفتن بپیمائی
و بلندی قامتت هیچ گاه به
کوهها نمیرسد:«ولا تَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَن تَخرِقَ الاَرضَ ولَن تَبلُغَ الجِبالَ طولا».
این آیه
کنایه از
عجز و ضعف انسان و احاطه موجوداتی قوی تر و بزرگ تر از او بر وی است
، بنابراین قدرت و عظمتی که متکبر برای خود قائل است توهّمی بیش نیست
و توجیهی برای تکبر او وجود ندارد.
ذکر دو مورد فوق در تعلیل آیه از آن روست که انسان با فراوانی قدرت و بزرگی جثهاش تکبر میورزد
یا بدین معناست که تکبر برای متکبر هیچ فایدهای ندارد و هیچ گاه وی را به خواستهاش نمیرساند، چنان که انسان هیچ گاه زمین را نمیشکافد و بلندی قامت او به کوهها نمیرسد.
البته مفاسد تکبر تنها دامن متکبر را نمیگیرد، بلکه گاه به دیگران نیز سرایت میکند، از این رو
حضرت موسی (علیه السلام) آن گاه که شنید
فرعون قصد کشتن او را دارد از شرّ او و هر متکبری که به
روز حساب ایمان ندارد به پروردگار پناه برد:«و قالَ موسی اِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّر لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِساب».
(۱) احیاء علوم الدین، الغزالی (م. ۵۰۵ ق.)، بیروت، دار المعرفه.
(۲) اربعین حدیث، امام خمینی(قدس سره)، ۱۳۶۸ ش، قزوین، طه، ۱۳۶۸ ش.
(۳) اقرب الموارد، الشرتونی اللبنانی، تهران، دارالاسوة، ۱۴۱۶ ق.
(۴) انوار التنزیل، البیضاوی (م. ۶۸۵ ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ ق.
(۵) بصائر ذوی التمییز،
الفیروز آبادی (م. ۸۱۷ ق.)، به کوشش محمد علی، بیروت، المکتبة العلمیه.
(۶) التبیان، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)، به کوشش احمد
حبیب العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۷) تبیین القرآن، سید محمد الشیرازی، بیروت، دارالعلوم، ۱۴۲۳ ق.
(۸) التحقیق، المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش.
(۹) التسهیل لعلوم التنزیل، محمد بن احمد جزی الغرناطی (م. ۷۴۱ ق.)، به کوشش محمد الیونسی و ابراهیم عطوة، قاهرة، دارالکتب الحدیثة، ۱۹۷۳ م.
(۱۰) تفسیر التحریر والتنویر، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)، تونس، الدار التونسیة، ۱۹۹۷ م.
(۱۱) تفسیر الصافی، الفیض الکاشانی (م. ۱۰۹۱ ق.)، بیروت، نشر اعلمی، ۱۴۰۲ ق.
(۱۲) تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر (م. ۷۷۴ ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۹ ق.
(۱۳) تفسیر القمی، القمی (م. ۳۰۷ ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ ق.
(۱۴) التفسیر الکاشف، المغنیة، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۱ م.
(۱۵) التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ ق.
(۱۶) التفسیر المبین، المغنیة، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۴ ق.
(۱۷) تفسیر المراغی، المراغی (م. ۱۳۷۱ ق.)، دارالفکر.
(۱۸) تفسیر المظهری، محمد المظهری، به کوشش احمد عزو، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۲۵ ق.
(۱۹) تفسیر المنار، رشید رضا (م. ۱۳۵۴ ق.)، قاهرة، دارالمنار، ۱۳۷۳ ق.
(۲۰) تفسیر منهج الصادقین، فتح
الله کاشانی (م. ۹۸۸ ق.)، به کوشش مرتضوی، غفاری، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۸۵ ق.
(۲۱) تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش.
(۲۲) تفسیر نورالثقلین، العروسی الحویزی (م. ۱۱۱۲ ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش.
(۲۳) جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق.
(۲۴) جامع السعادات، محمد مهدی النراقی (م. ۱۲۰۹ ق.)، به کوشش کلانتر، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۸ ق.
(۲۵) الجامع لاحکام القرآن، القرطبی (م. ۶۷۱ ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷ ق.
(۲۶) الجدید فی تفسیر القرآن المجید، محمد سبزواری (م. ۱۴۰۹ ق.)، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۲ ق.
(۲۷) الجواهر، طنطاوی بن جوهری (م. ۱۳۵۸ ق.)، به کوشش احمد سعدعلی، بیروت، دارالفکر ۱۳۵۵ ق.
(۲۸) الدرالمنثور، السیوطی (م. ۹۱۱ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق.
(۲۹) روح المعانی، الآلوسی (م. ۱۲۷۰ ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۳۰) روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م. ۵۵۴ ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ ش.
(۳۱) فتح القدیر، الشوکانی (م. ۱۲۵۰ ق.)، بیروت، دارالمعرفه.
(۳۲) الکافی، الکلینی (م. ۳۲۹ ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش.
(۳۳) الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ ق.
(۳۴) کشف الاسرار، میبدی (م. ۵۲۰ ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ ش.
(۳۵) الکشف والبیان، الثعلبی (م. ۴۲۷ ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ق.
(۳۶) مجمع البیان، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق.
(۳۷) معجم الفروق اللغویه، ابوهلال العسکری (م. ۳۹۵ ق.)، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۲ ق.
(۳۸) معجم مقاییس اللغه، ابن فارس (م. ۳۹۵ ق.)، به کوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ ق.
(۳۹) معراج السعاده، احمد نراقی (م. ۱۲۴۵ ق.)، قم، هجرت، ۱۳۷۸ ش.
(۴۰) مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق.
(۴۱) من هدی القرآن، سید محمدتقی مدرسی، دفتر علامه مدرسی، ۱۴۱۰ ق.
(۴۲) موسوعة کشاف اصطلاحات
الفنون والعلوم، محمد علی تهانوی، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۶ م.
(۴۳) المیزان، الطباطبایی (م. ۱۴۰۲ ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ ق.
(۴۴) نثر طوبی، الشعرانی (م. ۱۳۹۳ ق.)، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۹۸ ق.
(۴۵) النکت والعیون، الماوردی (م. ۴۵۰ ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۲ ق.
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله تکبر.