اهل ذکر از دیدگاه اهل سنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
این مقاله در باره نظرات
اهلسنت درباره
اهل ذکر ، و اختلاف نظرات آنها درباره اهل ذکر میباشد.
در منابع اهلسنت دربارة «
اهل ذکر» نظرهای مختلفی آمده است که منشا آن تعارض و اختلاف بین
روایات آنهاست. در مجموع میتوان آنها را به پانزده نظریه تقسیم کرد:
اول: مراد از اهل ذکر،
اهل کتاب ـ
یهود و
نصارا ـ است؛
دوم: مراد اهل
تورات است؛
سوم: مراد شخصی از
اهل تورات است؛
چهارم: مراد
مؤمنان اهل کتاباند؛
پنجم: خود تورات مراد است؛
ششم: مراد
مؤمنی از اهل کتاب است؛
هفتم:
عبدالله بن سلام اهل ذکر است؛
هشتم:
سلمان فارسی اهل ذکر است؛
نهم:
علمای اهل کتاب مرادند؛
دهم و یازدهم: مراد مطلق
اهل علم یا کسانی است که از
اخبار ماضی باخبرند؛
دوازدهم: علمای
مسلمین مرادند؛
سیزدهم: مراد از اهل ذکر، قرآن است؛
چهاردهم: مراد اهل
قرآن است؛
پانزدهم: مراد
امام علی و
اهلبیت است؛
همة این نظرها در سه نظریة عمده خلاصه میشود؛ مراد از اهل ذکر سه گروهاند: «اهل کتاب به طور اخص یا اعم»، «اهل قرآن» و «اهلبیت».
بسیاری از
مفسران اهلسنت، اهل ذکر را مطلق اهل کتاب میدانند. کسانی همچون
حسن بصری ،
مراغی ،
زمخشری (متوفای ۵۳۸ ق)،
فخر رازی (متوفای ۶۰۴ ق)،
بغوی (متوفای ۵۱۶ ق)
و
ابن حیان اندلسی (متوفای ۷۴۵ ق)
از آن جملهاند.
برخی دلیل این گفتار را سخن
ابن عباس دانستهاند. او گفته است: اهل ذکر، اهل کتاباند و در
آیة؛ و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر؛
مراد از
ذکر تورات و مراد از اهل ذکر در آیة؛ فاسئلوا؛ اهل تورات است.
اولا: این قول ابن عباس با اقوال دیگر او در تعارض است، زیرا او در قول دیگری گفته است: «مراد از ذکر در آیة؛ من بعد الذکر؛
قرآن است.
همچنین در جای دیگر گفته است: «مراد از اهل ذکر در آیه، اهل قرآن است.»
ترجیح یک قول بر دیگری بدون مرجح صحیح نیست.
ثانیا: ابن عباس اهل ذکر را منحصر در
یهود نموده است، نه مطلق اهل کتاب؛ لذا این قول دلیل بر مدعا نیست!
بیشتر مفسران همچون زمخشری، فخر رازی و
آلوسی، از سیاق آیه کمک گرفتهاند و گفتهاند: سیاق آیة شریفه، رد
مشرکان قریش است که میپنداشتند
بشر صلاحیت
رسالت ندارد و اگر رسالتی باشد، باید
ملائکه حامل آن شوند. آیه در مقام رد این پندار است و میفرماید که
سنت الهی طبق
حکمت جریان یافته و حکمت اقتضا میکند که فرستاده بر بشر از جنس خود بشر باشد؛ ولی تنها فرقی که لازم است میان او و مردم باشد، این است که
معارف و
اوامر و
نواهی به وی
وحی شود.
این خلاصة دیدگاه مفسران در این زمینه است. البته برخی به جای
مشرکان مکه ، لفظ «العرب» را به صورت مطلق آوردهاند.
علامه پاسخ خوبی به این پندار داده و میگوید:
وجه اینکه گفتیم این
سخن درست نیست این است که این سخن با سیاق آیه انطباق ندارد. قبلا هم از خصوص
مشرکان قریش چنین پنداری نقل نشده بود تا بگوییم آیه ناظر به آن است. تنها سخنی که قبلا از مشرکان ذکر شده بود، آن هم از مطلق مشرکان نه مشرکان قریش، همان جملة «لو شاء الله ما عبدنا من دونه شی» بود.
مشرکان همان گونه که تسلیم
نبوت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نبودند و او را تصدیق نکردند، تسلیم
عقاید یهود و
نصارا که از جملة آن اذعان به بشر بودن انبیاست نیز نشدند، پس اهل کتاب را نیز به داوری در این باره قبول ندارند. آنها در
اذیت و دشمنی با پیامبر با مشرکان همسو بودند، و نه در چیز دیگری مانند نبوت
موسی و اینکه پیامبر باید از جنس بشر باشد. آنان
منکر نبوت بودند و این بحث که پیامبران
انسان بودند نه
ملائکه ، برای کسانی است که اصل نبوت را بپذیرند. برای کسانی که اصل نبوت را نپذیرفتهاند، گفتن اینکه پیامبران انسان و از جنس بشر بودند، لغو است.
در بعضی روایات
اهلسنت، مورد نزول آیه، مشرکان
مکه ذکر شده است.
برخی مفسران اهلسنت آیه را در مورد نزولش محدود میکنند و گسترش دادن آیه در غیر مورد نزولش را
جایز نمیدانند.
فخر رازی (متوفای ۶۰۴ ق)
و
نیشابوری (متوفای ۷۲۸ ق)
از آن جملهاند. آیه خطاب مشافه در قصة خاص است و در سؤال از اهل کتاب آمده است؛ لذا از این موارد به جای دیگر تعدی نمیکند. به مشرکان امر شده است که از اهل کتاب بپرسند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که چه چیزی را بپرسند؛ زیرا آیه
اطلاق دارد و امر،
امر ارشادی است؛ یعنی هر چیزی را که شما نمیدانید، از اهل کتاب بپرسید؟! سخن بر سر این نیست که
انبیا بشر بودند یا نه، زیرا مشرکان اعتقادی به نبوت نداشتند. با فرض صحت این ادعا، هرگز نمیتوان آیه را در مورد نزول خودش متوقف کرد. این به چند دلیل است:
با فرض قبول این نظریه که مراد از «
اهل ذکر»
اهل کتاب است و این آیه در شان
مشرکان نازل شده است، این سؤال مطرح میشود که آیا این آیه در طول زمان مربوط به اهل کتاب است؟ در این صورت خداوند
جامعة اسلامی را به اهل کتاب سپرده است. اما اگر آیه محدود به همان زمان
نزول باشد ـ چنان که برخی ادعا کردهاند ـ در این صورت لازم میآید که در این زمان کارایی نداشته باشد و این با حیات جاودانی
قرآن سازگار نیست؛ زیرا قرآن مربوط به یک
زمان و مکان خاص نمیباشد، بلکه در هر زمان و برای هر زمان زنده و کارآمد است؛
ان القران حی لایمت و انه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر یجری علی آخرنا کما یجری علی اولنا؛
به علاوه، این امر بروایات دیگر که از حیث
سند صحیح ترند، مخالف است.
اکثریت قاطع مفسران اهلسنت، «اهل الذکر» را مطلق اهل کتاب میدانند و میگویند: «اهل ذکر» فقط اهل کتاباند. باید یادآوری شود که
قرآن مجید یهود و نصارا را با عنوان؛ یا اهل الکتاب؛ خطاب میکند، نه با عنوان «اهل ذکر»، و این در قرآن سابقه ندارد.
قرآن مجید اهل کتاب را توبیخ میکند و با آنان با
لحن شدید
سخن میگوید؛ مانند: «اهل کتاب مشرکاند»،
«به آیات خدا
کفر میورزند»،
«
حق و باطل را مخلوط و
حق را مخفی میکنند»،
«
منافق اند»،
«خیانتکارند»،
«دروغگویند»،
«
فاسق اند»،
«
حاسد ند»،
«از راه خدا باز میدارند»،
«در دین
غلو میکنند»،
«در صدد
ارتداد پیامبر و
مؤمنان هستند» (
البانی حدیث
جابر را
حسن میداند.)
و «در صدد
انتقام گیری از مؤمناناند.» .
بنابراین، نمیتوان ادعا کرد که اهل کتاب
مرجع مسلمانان اند و
خداوند آنان را به اهل کتاب ارجاع داده است.
۴. بعضی دیگر از مفسران؛ بالبینات و الزبر؛ را متعلق به «اهل الذکر» دانستهاند.
بینات، یعنی «المعجزاة الدالة علی صدق الرسول» و الزبر، «واحدها زبور و هی کتب الشرائع و التکالیف التی یبلغها الرسل الی العباد».
در این صورت معنای آیه این میشود که: «از اهل ذکر بپرسید؛ از کسانی که به
معجزات انبیا و
کتب و
شرایع آنان آگاهی دارند.» و ما در
تاریخ جز
علی علیهالسّلام کسی را نمیشناسیم که ادعا کرده باشد که آگاه به کتب و شرایع گذشته است. آن حضرت فرمود:
... و لو ثنیت لی و سادة لحکمت بین اهل التوراة بتوراتهم، و بین اهل الانجیل بانجیلهم، و بین اهل الزبور بزبورهم و بین اهل الفرقان بفرقانهم حتی تزهر الی الله.
سؤال از انبیا نیست، بلکه سؤال از بینات و زبر است؛ اگر بینات و زبر را نمیدانید، از
اهل ذکر بپرسید.
از
سدی نقل شده است که «بینات»
حرام و
حلالی است که انبیا آوردهاند و «زبر» کتب انبیاست؛ در این صورت اهل ذکر باید کسانی باشند که آگاه به
حرام و حلال انبیا و کتب آنان باشند.
۵. برخی دیگر از مفسران؛ بالبینات و الزبر؛ را متعلق به؛ لا تعلمون؛ میدانند؛
یعنی اگر شما بینات و زبر را نمیدانید، از کسانی که میدانند بپرسید و آنان نمیتوانند اهل کتاب باشند، زیرا
قرآن دربارة اهل کتاب فرموده است آنان در
کتب الهی تحریف کرده و
احکام الهی را متغیر ساختهاند؛ یحرفون الکلم عن مواضعه.
بنابراین، اگر مراد اهل کتاب باشند، چون آنان در کتب انبیا تحریف کردهاند، ما را به احکام و شرایع متغیر و کتب تحریف شده راهنمایی خواهند نمود و این
خلاف مصلحت خداست.
مرجعیت «اهل ذکر» به صورت مطلق، بدون
قید و
شرطی آمده است و خداوند
جوامع اسلامی و
بشری را به صورت مطلق به سوی «اهل ذکر» ارجاع داده است، اما اهل کتاب
مرجع مطلق مسلمانان نیستند.
اگر اهل ذکر، همة اهل کتاب باشند، در این صورت
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم باید به
امت امر کند که از اهل کتاب، آن هم به صورت مطلق، بپرسند؛ همان طور که در
آیه آمده است. ولی
سیرة آن حضرت همواره مخالف این امر بوده است و آن جناب امت را از رجوع به اهل کتاب منع میفرمود. در روایت جابر آمده است:
ان عمر بن خطاب اتی النبی بکتاب اصابه من بعض اهل الکتاب فقراءه علی النبی فغضب و قال: امهوکون فیها یا بن الخطاب؟ و الذی نفسی بیده لو
ان موسی حیا ما وسعه الا
ان یتبعنی.
روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد.
از
ابوهریره هم روایت شده است که اهل کتاب
تورات را به
زبان عبری میخواندند و برای مسلمانان به
زبان عربی تفسیر میکردند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به
اصحاب فرمودند: «لاتصدقوا اهل الکتاب و لا تکذبوا.»
این
حدیث میگوید به گفتار اهل کتاب اعتنا نکنید و آیه میگوید از اهل کتاب بپرسید. اگر چنین باشد، در میان آیه و حدیث تعارضی به نظر میرسد. اینجاست که سؤال از اهل کتاب بدون
فایده و
لغو است و خداوند به چنین امری که لغو باشد،
حکم نمیکند.
برخی از مفسران
اهل ذکر را
عبدالله بن سلام میدانند، ولی این سخن جای تامل فراوان دارد؛ زیرا او یکی از مروجان اسرائیلیات در
حوزة حدیث اسلامی است.
شعبی دربارة او گفته است: «ما نزل فی عبدالله بن سلام ـ رضی الله عنه ـ شیء من القرآن؛
از قرآن چیزی دربارة او نازل نشده است.»
با بررسی تفاسیر به دست میآید که این ادعای واهی را خود او مطرح کرده و گفته است: «انا من اهل الذکر.»
این ادعا برای این بوده است که مردم را از وارثان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دور نگاه دارند.
اهل ذکر به دلیل آیة؛ و لقد اتینا موسی و هارون الفرقان و ذکرا للمتقین؛ اهل
تورات است.
در این آیه،
ذکر، صفت تورات واقع شده است، نه خود تورات. پس این ادعایی بدون دلیل است؛ زیرا ذکر،
مشترک لفظی است و باید
قرینه باشد.
با توجه به قرائن و شواهد گذشته و دقت در آیه که «
ان»
شرطیه و «
ان کنتم لا تعلمون» دارد، باید گفت که از قول
اهل کتاب علم حاصل نمیشود. وقتی که قول اهل کتاب علم آور نشد، دیگر پرسیدن فایده ندارد. باید بگوییم منظور از اهل ذکر کسانی هستند که قولشان علم آور باشد و برای
جاهل از قولشان علم پیدا شود؛ در حالی که اهل کتاب، خود، خیانتکار
و از مخفی کنندگان حق (
حدیث ثقلین با عبارات گوناگون و به طرق مختلف در
کتب اهلسنت آمده است. (درالمنثور عبارت «انی تارک فیکم خلیفتین» دارد.)
(الهوامش التحقیقیة، ملحق به کتاب المراجعات، که در آن بیش از صد منبع ذکر شده است.) هستند، پس چگونه از قولشان علم پیدا میشود؟!
اما قول دیگر
اهلسنت این است که مراد از اهل ذکر، اهل قرآن است. این نظریه را
ماوردی (متوفای ۴۵۰ ق)
و
ابن عطیه اندلسی (متوفای ۵۴۶ق)
به
ابن جبیر و
ابن زید نسبت دادهاند.
قاضی ابومحمد این نظریه را به
حضرت علی علیهالسّلام نسبت داده است.
قرطبی (متوفای ۶۷۱ ق) نیز این نظریه را به
ابن عباس نسبت داده است.
ابن یاسین همین نظریه را صحیح
میداند و
ثعلبی نیز اهل قرآن را اهل ذکر دانسته است.
نظریة اهل قرآن بودن اهل ذکر با نظریة
اهلبیت بودن آنان هیچ تعارضی ندارد، بلکه این دو مؤید و مکمل یکدیگرند؛ زیرا
علم حقیقی قرآن که در آن هیچ نزاعی نیست، نزد اهلبیت است. خود قرآن گواهی میدهد که
قرآن به صورت آیات روشن در سینههای «
اولوا العلم» است و کسانی که علم قرآن نزد آن هاست، اهلبیتاند؛ چنان که روایات
فریقین در تفسیر آیة؛ و من عنده علم الکتاب؛
میگویند. کسی که علم قرآن نزد اوست،
علی بن
ابیطالب است
و تاویل آیات قرآن را جز اهلبیت کسی دیگر نمیداند.
اهلبیت
وارث حقیقی و اهل قرآن هستند.
امام سجاد علیهالسّلام در ذیل آیة؛ ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا فی عبادنا،
با
سوگند و
قسم سه بار میفرماید: «به خدا قسم، این آیه دربارة ما اهلبیت نازل شده است.»
امام علی فرمودند: «سلونی سلونی سلونی عن کتاب الله تعالی فوالله ما من آیة الا و انا اعلم انزلت بلیل اونهار.»
بنابراین، اهل قرآن در حقیقت همان اهلبیتاند.
دانشنامه عقاید و کلام، برگرفته از مقاله نقد و بررسی دیدگاه فریقین درباره «اهل ذکر»