اهداف گرایشی قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برخی از اهداف
قرآن با گرایشهای
انسان ارتباط دارد؛ مانند پنددهی و پندپذیری،
بیم و نویددهی، شفابخشی و
تقوا.
برای آنکه
انسان مسیر درست
سعادت را
انتخاب کند، علاوه بر بیرون آمدن از
عالم غفلت و به دست آوردن بینشهای صحیح و
ضروری ؛ باید
دل او نیز در گرو آن بینشها قرار گیرد؛ ولی توجه به مادیات و پیروی از
هواهای نفسانی انسان را سنگدل ساخته و
گرایش به حقایق را در او کاهش میدهد. در چنین موقعیتی، ضروریترین
عنصر مورد نیاز، عاملی است که
دل او را رام کند و به حالت فطری نخستین بازگرداند. آن عامل، «
پند و
موعظه» است. به همین دلیل یکی از نامهای
قرآن «
موعظه» است. آیات گوناگونی به این هدف (موعظه کردن) تصریح کرده؛ مانند «یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَه مِّن رَّبِّکُم؛
ای مردم، شما را از سوی خداوندگارتان پندی آمد».
پذیرش حقایق، غیر از آگاهی از آنها است. کم نیستند افرادی که با آنکه
حقیقت برایشان روشن شده، از پذیرش آن سر باز میزنند و در برابر آن
مقاومت و حتی جبههگیری میکنند.
قرآن مجید از افراد و گروههایی نام میبرد که در برابر ادعاهای حق
انبیا، در عین
یقین داشتن به آنها، موضع مخالف گرفته و
تسلیم نشدهاند و بهویژه برتریطلبی و ستمگری آنان سبب شده است که حاضر به پذیرش حقایق نشوند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا اَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛
آیات الاهی را در عین آنکه بدانها یقین داشتند، به دلیل ستمگری و برتریطلبی
انکار کردند». نقش «موعظه» این است که زمینه را برای پذیرش دل و تسلیم شدن در برابر حقایق فراهم سازد.
نکته شایان توجه آنکه موعظههای
قرآنی صرفاً بر اموری که
شهرت دارد (
مشهورات) و مورد قبول توده مردم است، متکی نیست؛ بلکه آنچه در مواعظ
قرآنی رعایت میشود، تکیه بر امور درستی است که
فهم آن آسان و همراه با تعابیری است که دل را تحت تاثیر قرار میدهد و مشهور بودن آن به دلیل پشتوانه برهانی یا فطری آن است. برای مثال به این موعظه
قرآن توجه کنید: «قُلْ اِنَّمَا اَعِظُکُم بِوَاحِدَه اَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّه؛
بگو همانا شما را یک موعظه میکنم؛ برای خدا به پا خیزید و به تنهایی و یا با هماندیشی درباره
نبوّت پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) بیندیشید و ببینید که او
جنزده نیست». روی سخن در این موعظه با منکران نبوّت است که با نزول
قرآن به عنوان
معجزه الاهی و درخواست همانندآوری، نبوّت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) برایشان به اثبات رسیده بود؛ ولی برای بهانهجویی یا در اثر
شبههای که مغرضان مطرح کرده بودند، چنین میپنداشتند که
پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ـ نعوذ بالله ـ
جنزده شده یا تحت تاثیر نیروهای دیگر،
تصور کرده که پیامبر است.
قرآن از مرحله
استدلال که همانندآوری است، گذشته و میفرماید: چون شما در مقام استدلال نتوانستهاید همانند
قرآن را بیاورید، پس پیامبری رسول گرامی (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ثابت شده است؛ ولی برای آنکه دلهای آنان را
تسلیم این حقیقت کند، میفرماید: «بیندیشید و ببینید که او جنزده نیست.» اگر کسی از نیروی
تفکر خود، به دور از
تعصب، کمک بگیرید،
نبوّت او را
تصدیق خواهید کرد.
موضوع «موعظه» در این
آیه مطلب حقی است که قبلاً بر آن استدلال شده و در اینجا به طریقی آسان و روشن و به منظور رام ساختن دلها، زدودن زنگارهای عقل و دل و تحت تاثیر اغراض و انگیزههای مخالف حق قرار نگرفتن، این موعظه را ارائه میدهد.
فعالیتهای اختیاری انسان در اثر آگاهی و انگیزه جامه عمل میپوشد. برای حرکت انسانها در هر مسیر ـ اعم از
حق و
باطل ـ صرف آگاهی کافی نیست؛ بلکه علاوه بر آن،
انگیزه نیز لازم است. تا انسان به کارهای
خیر گرایش نداشته و از کارهای ناشایست گریزان نباشد، در مسیر درست قدم نمیگذارد و به پیش نمیرود. انسان باید در کنار سیراب شدن
عقل ـ با توجه به نتایج و عواقب کارهای خوب و بد ـ به
خیر تمایل قلبی داشته و از زشتی متنفر باشد و این مهم در پرتو «
انذار» و «
تبشیر» به دست میآید. تاکید فراوان
قرآن بر یادآوری
بهشت و
جهنّم و ذکر جزئیات پاداش و کیفرهای آنجهانی ـ علاوه بر بیان حقانیت آن ـ، به سبب تاثیر شگرف بیم و
بشارت در جهتدادن و به تلاش واداشتن انسان است.
قرآن کریم در باب تاثیر
بیم و
امید در
عبادت شبانه شبزندهداران، چنین میفرماید: «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ؛
؛ پهلوهاشان از بسترها (برای
نماز شب) دور میشود، پروردگار خویش را با بیم و امید میخوانند و از آنچه روزیشان دادهایم
انفاق میکنند».
بهجز انسانهای متعالی که عبادت رافقط به دلیل شایستگی خدابرای عبادت
یا
محبتو یا
سپاسگزاری انجام میدهند، عامل حرکت بیشترانسانها در جهت عبادت خدا، شوق به بهشت یا بیم از جهنّم است. (فَاِذَا مَرُّوا بِآیه فِیها تَشْوِیقٌ رَکَنُوا اِلَیْها طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهمْ اِلَیْها شَوْقاً وَ ظَنُّوا اَنَّها نُصْبَ اَعْیُنِهمْ وَ اِذَا مَرُّوا بِآیه فِیها تَخْوِیفٌ اَصْغَوْا اِلَیْها مَسَامِعَ قُلُوبِهمْ وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفِیرَ جَهنَّمَ وَ شَهیقَها فِی اُصُولِ آذَانِهمْ؛
افزون بر این، انذار و تبشیر برای انسانهایی که در اثر کجرویها بیان استدلالی و موعظه برایشان سودی ندارد، هشداری است که گهگاه آنان را از مسیر انحرافی خویش باز میدارد.
قرآن مجید یکی از اهداف خود را انذار و تبشیر معرفی میکند و میفرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ... لِّیُنذِرَ بَاْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ؛
؛ ستایشها ویژه خداوندی است که بر بنده خویش کتاب را فرو فرستاد... تا از
عذاب سخت پروردگار بیم دهد و مؤمنان را بشارت گوید».
زدودن زنگارهای دل، هم برای باورداشت سخن حق
ضرورت دارد و هم برای بالا رفتن از نردبان
تکامل و
قرب به خدا نقش اساسی ایفا میکند.
قرآن کریم یکی از اهداف خود را
شفابخشی اعلام کرده و میفرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم... شِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛
؛ ای مردم، از سوی خدا برایتان... بهبودبخش بیماریهای روحی آمد». تعبیر «شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُور»
عام است و هرگونه بیماری درونی ـ خواه
کفر و
نفاق و
گمراهی باشد و خواه دیگر
امراض باطنی ـ را که مانع از
رشد معنوی انسان است، در بر میگیرد.
قرآن در
آیه شریفه چهاردهم از
سوره مطفّفین، دلیل
تکذیب معاد و
روز جزا از سوی انسانهای گناهکار و تجاوزگر را زنگارگرفتگی دلهایشان میداند.
در آیه دهم
سوره بقره نیز
دلیل نفاق و نیرنگبازی
منافقان را بیماری دل آنان برمیشمرد.
به هر حال، تا ظرف دل از زنگار بیماری گناهان و کارهای ناشایست پاک نشود، بهترین
معارف هم اگر در آن جای گیرد، آلوده به
شرک و نفاق میشود و نه تنها ثمربخشی خود را از دست میدهد، بلکه زیانبار میگردد.
قرآن درصدد است که
ظرف دل را پاک سازد و بیماریهای آن را بهبود بخشد.
تلاوت قرآن و دل سپردن به آن چنین اثری دارد که در
روایات آمده است: «دلها همچون فلزات زنگار دارند. زنگار آنها را با
استغفار و تلاوت
قرآن بزدایید». پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) میفرمایند: «اِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَاً کَصَدَاِ النُّحَاسِ فَاجْلُوها باِلاِسْتِغْفَارِ وَتِلاوَه
اْلْقُرْآنِ».
اگر عقل سیراب شود، دل
رام گردد و ظرف دل از زنگارها و بیماریها پالوده شود، آماده پذیرش
هدایت قرآن و
تسلیم در برابر موعظه آن میشود. این هدف دیگری است که در آیات مطرح شده است.
قرآن میفرماید: «اَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ... بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ... لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ؛
یا آنکه میگویند:
قرآن را به
دروغ به خدا نسبت میدهد...، بلکه
قرآن حق و از سوی خداوندگار تو است... تا شاید هدایت پذیرند». در آیه دیگری میفرماید: «کِتَابٌ اَنزَلْنَاهُ اِلَیْکَ... لِیَتَذَکَّرَ اُوْلُوا الْاَلْبَاب؛
؛ کتابی به سوی تو فرو فرستادیم... برای آنکه خردمندان از آن پند گیرند».
یکی از اهداف
قرآن ایجاد
تقوا در انسانهاست.
قرآن میفرماید: «
قُرآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛
؛
قرآن عربی را که در آن هیچ کژی نیست، فرو فرستادیم تا شاید تقوا پیشه کنند». «تقوا» یکی از عناصر مهم در
بینش قرآنی و در اصل، به معنای «خودپایی» است. انسان همواره در برابر خطرها، خود را میپاید و مراقب خویش است. این خودپایی میتواند در برابر
عذاب جهنم،
خشم خدا و از دست دادن کمالاتی باشد که انسان میتواند به آنها برسد. به همین دلیل، به نحوی بر «
ترس» هم
دلالت دارد. و اینکه گاهی تقوای الاهی یا تقوای از جهنّم را به
ترس از خدا یا جهنّم معنا میکنند، بر همین اساس است؛ وگرنه معنای اصلی آن «ترس» نیست.
در اینجا این پرسش مطرح میشود که «ترس از خدا» به چه معناست؟ «ترس از خدا» میتواند به دو صورت مطرح شود: نخست آنکه از
معصیت خدا برحذر باشد؛ زیرا معصیت خدا منشا همه عذابهای اخروی و عقوبتهای دنیوی است؛ دوم آنکه خطر، همواره جسمانی نیست،
محرومیت از
رحمت و دوری از
محبوب برای انسانهای برجسته، بالاترین
رنج است. انسانهایی که مراحلی از کمال را طی کردهاند، بدین دلیل از معصیت خدا دوری میکنند که نگران دور ماندن از محبوب خود هستند. برجستگان از بندگان خدا اصولاً از توجه به غیر خدا بیمناکند و تقوا، آنان را همیشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمالشان قرار میدهد و از
غفلت از خدا ترسانند.
تقوا هم در مرحله
فکر و نظر مطرح است و هم در مرحله عمل و رفتار. نخستین مرحله تقوا در بُعد نظری، «حقیقتطلبی» است تا انسان گرفتار باطل نشود. انسان حقیقتطلب هنگامیکه با
قرآن روبه رو گردد، بدان
هدایت میشود و وقتی آیات خدا و
معجزات الآهی را ببیند، تسلیم آن میگردد و بدانها
ایمان میآورد.
حضرت سلمان (رضیاللهعنه)؛ با آنکه در محیط کفر و شرک متولد شد و در آنجا رشد کرد، حقیقتطلبی و تقوایش سبب شد که در پی یافتن
آیین حق برآید و سرانجام به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) برسد و ایمان آورد. قبلاً گفتیم که
قرآن میخواهد حقیقتطلبی را در انسان تقویت کرده و شکوفا سازد.
بالاترین مراحل تقوا، با برترین درجات کمال همراه است که انسان را شایسته آرامشیافتن در جوار رحمت حق میسازد: «اِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَر• ٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر؛
؛ اهل بهشت در باغها و کنار نهرهای بهشتاند، در منزلگاه
صدق و حقیقت، نزد خداوندگاری قدرتمند».
نخستین مرحله تقوا در بُعد عمل نیز، آن است که متقی از آنچه که طبق
فطرت خویش زشت مییابد، پرهیز میکند. این نوع تقوا را میتوان «
تقوای فطری» نامید؛ زیرا فطرت آن را به انسان
الهام میکند؛ ولی این اولین مرحله تقو، در مقام عمل است. پس از اسلام آوردن نیز، تقوا مطرح است؛ اما کسانی از مراحل بالاتر هدایت
قرآن برخوردار میشوند که مراتب دیگر تقوا را داشته باشند.
قرآن مجید، در موارد متعددی متعلق تقوا را بیان کرده است که از آن جمله تقوای از خداوند متعال، معاد،
آتش دوزخ، فتنهای که فقط ظالمان را در بر نمیگیرد و ... است. پرداختن به همه این موارد و نکتهسنجیهای موجود در آنها، نیاز به مجال بیشتری دارد و از حوصله این بحث بیرون است. به هر روی، تقوا درجاتی دارد و همه موارد آن مد نظر
قرآن است؛ ولی گویا در آنجا که تقوا هدف نزول
قرآن است، مرحله اولیه تقوا نباشد؛ زیرا اگر چنان خصلتی (حقیقتطلبی) در انسان نباشد، از ابتدا به
قرآن گوش فرا نمیدهد.
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی، برگرفته از کتاب قرآنشناسی، اهداف نزول قرآن، ص۳۱-۳۸.