انوار درخشان (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفسیر انوار درخشان از جمله
تفاسیر کامل فارسی دوران
معاصر ایران است که با جهت گیریهای
شیعی در قالب اصطلاحات و مفاهیم فلسفی و عرفانی نگاشته شده است. ویژگی مهم این
تفسیر را باید در بحثهای معنوی و اخلاقی و
انسان شناسی این
تفسیر دانست.
نگارش این
تفسیر با
نثر و
ادبیات فارسی در قالب فرهنگ عمومی حوزههای علمیه
شیعه و ترکیب جملههای فارسی همراه با اصطلاحات عربی متداول است. گر چه این نثر در تمام مجلدات
تفسیر یکسان نیست، اما در مجلدات نخست آن آمیختگی کلمات با اصطلاحات فلسفی و عرفانی بیشتر و در مجلدات بعدی نثر آن اندکی آسان تر و خوش خوان تر میگردد.
در مجموع، مخاطبان
تفسیر، افراد آگاه و آشنا با اصطلاحات علوم اسلامی و
ادبیات عرب و اهل مطالعه در رشته تفسیراند، نه توده مردم.
تعداد مجلدات
تفسیر ۱۸ جلد و از تاریخ ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۴ ق، نگارش و نشر یافته است، بنابراین، زمان نگارش
تفسیر حدود ۲۴ سال میباشد. ناشر
تفسیر «انتشارات لطفی» در تهران و مصححان آن در آغاز، آقای محمد باقر بهبودی است و از جلد چهارم به بعد حجت الاسلام آقای مهدی انصاری، سبط
مفسر و آقای گنجی پور خوشنویس بودهاند.
در زمینه چاپ نیز مانند خود
تفسیر از نظر روال فصل بندی و تهیه فهرست موضوعات و تصحیح اغلاط مطبعی یکسان نیست و نوسانات بسیاری در زمینههای مختلف وجود دارد.
درباره انگیزه نگارش
تفسیر، مؤلف در آغاز کتاب چنین مینویسد: «چنین گوید بنده ذلیل سید محمد حسینی نجفی عربزاده، مدتها در فکر بودم که صحایف چندی در
تفسیر و شرح آیات کریمه از قبسات واقفان بر اسرار آنها بنگارم، و از کتاب عزیز تفال و مسئلت خیر نموده، کریمه: «و جعلها کلمة باقیة فی عقبه»
استهلال شد و از حکیم حمید نیز با ابتهال مسئلت نموده که آن را از تفالات مقضیه فرماید.»
علامه نجفی، در آغاز
تفسیر مقدمهای در باب اهمیت قرآن و جایگاه آن در میان مسلمانان دارد و همچنین به مساله لزوم
آموزش قرآن به فرزندان و قرائت آن و بحث کیفیت
نزول قرآن اشاره دارد و آنگاه وارد
تفسیر میگردد.
مطالب
تفسیری کتاب بر دو قسم است، آنچه از
ادبیات،
لغت،
روایات، وجوه و احتمالات
تفسیری و شرح و توضیح جملات گفته شده، بخش نقلیات
تفسیر را تشکیل میدهد، و آنچه که به تحلیل و توصیف و نتیجه گیری و برداشت هدایتی و اخلاقی از آیات برمی گردد، در مجموع دیدگاه
مفسر را تشکیل میدهد و با تعبیر: «
مفسر میگوید» بیان شده است.
عمدهترین منابع کتاب، در بخش نقل روایات است که از بخش عظیمی از جوامع روایی
شیعه و سنی نقل گردیده است، اهم این منابع به شرح زیر میباشند.
۱.
تفسیر منسوب به امام حسن عسگری: راوی این
تفسیر محمد بن قاسم جرجانی استرآبادی (م قرن چهارم) است.
۲.
تفسیر عیاشی :
محمد بن مسعود سمرقندی عیاشی (م. قرن سوم) این
تفسیر نیز روایی و از
اهل بیت نقل حدیث میکند.
۳.
تفسیر قمی :
علی بن ابراهیم بن هاشم قمی . (م. بعد از سنه ۳۰۷ ق) این
تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم است و در حقیقت گردآوری از چند
تفسیر است که یکی از آنها
تفسیر قمی است.
۴.
کافی از
محمد بن یعقوب کلینی (م ۳۲۸ ق). از کتابهای چهارگانه حدیثی مقبول
شیعه.
۵.
من لا یحضره الفقیه ، از محمد بن علی بن بابویه (م ۳۲۹ ق) معروف به
شیخ صدوق ، نیز از کتابهای چهارگانه حدیثی
شیعه.
۶.
تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه ، از
محمد بن الحسن الطوسی (م ۴۶۰ ق)، از کتابهای چهارگانه حدیثی
شیعه.
۷.
استبصار از مؤلف پیشین، از کتابهای چهارگانه حدیثی مقبول
شیعه.
۸.
قرب الاسناد :
ابو العباس عبدالله بن جعفر حمیری (م حدود ۲۹۰ ق)، از راویان مورد اعتماد و کتاب حدیثی است.
۹.
معانی الاخبار ، از شیخ صدوق در شرح معانی کلمات حدیثی است.
۱۰ تا ۱۳.
عیون اخبار الرضا،
توحید،
علل الشرایع و
خصال از شیخ صدوق. این چهار کتاب صدوق نیز اخبار اهل بیت پیامبر و مشتمل بر موضوعات مختلف است.
۱۴.
مناقب آل ابی طالب ، از محمد بن علی
ابن شهر آشوب ساروی (م ۵۸۸ ق) کتابی است کلامی خبری که در شرح احوالات پیامبر و اهل بیت و مناقب آنها و گفتار دانشمندان بزرگ در این باره است.
۱۵.
دعوات راوندی : قطب الدین حسین بن سعید بن هبة الله راوندی (م ۵۷۳ ق).
اسم اصلی آن «سلوة الحزین» (الذریعة، ۹/ ۲۱۰) است و درباره ادعیه
ماثوره از اهل بیت است.
۱۶.
بحار الانوار:
محمد باقر مجلسی (م ۱۱۱۰ ق). مجموعه اخبار گردآوری شده در موضوعات مختلف از کتابهای گوناگون
شیعه است.
۱۷.
تفسیر برهان :
سید هاشم بحرانی (م ۱۱۰۷ ق).
تفسیری است
اثری بر طبق مذاق
شیعه.
۱۸.
احتجاج ، از ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی (م ۵۸۸ ق) کتابی است حدیثی که درباره مؤلف و صحت انتساب آن به وی و محتوای کتاب چند و چونهای بسیاری شده است.
در بخش منابع روایی غیر
شیعی،
تفسیر در المنثور جلال الدین سیوطی (م ۹۱۰ ق) را میبینیم.
در قسمت منابع
تفسیری که مؤلف از آنها بهره برده است، تعداد اندکی یاد شده است:
۱.
تفسیر مجمع البیان : ابو علی فضل بن حسن طبرسی (م ۵۴۸ ق).
۲.
الکشاف : جار الله محمود بن عمر
زمخشری (م ۵۳۸ ق).
۳.
مفاتیح الغیب : ابو عبدالله محمد بن حسین طبرستانی رازی معروف به
فخر الدین رازی (م ۶۰۶ ق).
مؤلف در ذکر روایات تنها نام کتاب را یاد میکند بدون آنکه جلد و صفحه را مشخص کند، همچنین در برخی از موارد تنها به ذکر امام معصوم بسنده میکند بدون آنکه نام کتاب و صفحه آن را تعیین کند.
روش نگارش این
تفسیر چنین است که پس از ذکر نام
سوره و احیانا تعداد آیات و مدنی و مکی بودن سوره، آیه یا چند آیه هم موضوع و وابسته به یکدیگر را نگاشته، سپس زیر عنوان «خلاصه» ترجمانی از آیه را به ترتیب آیات بیان میکند. و آنگاه با عنوان: «شرح» آیات کریمه را
تفسیر میکند. در این بخش، رابطه آیه پیشین را با آیات پسین شرح داده و سپس آیه را به چند جمله مجزا از یکدیگر درآورده و هر یک از آن قسمتها را از نظر قواعد ادبی
صرف و
نحو،
بلاغت و لغت مورد بحث قرار میدهد، آنگاه به تبیین و توضیح مفاد آیه میپردازد. روش مؤلف در تمام مجلدات از این جهت یکسان نیست، مثلا در جلد اول به تجزیه و ترکیب و برخی اطلاعات علوم قرآنی مانند: نام سوره و آیه اشاره دارد، در صورتی که این اطلاعات در جلدهای بعدی کم یا اصلا وجود ندارد.
در پایان، شرح روایات
تفسیری را میآورد که شاهد و دلیلی است بر آنچه که
تفسیر کرده یا توضیح بیشتری است در مفهوم آیه.
پس از توضیح مختصر درباره شیوه نگارش و تنظیم، به شناخت
تفسیر از نگاه
تفسیر پژوهی میپردازیم و مباحث زیر را دنبال میکنیم.
۱. نگاهی به ترجمه نگاری
تفسیر انوار درخشان.
۲. شیوه
تفسیر نگاری مؤلف در استخراج پیام قرآن.
۳. بررسی چگونگی طرح مسایلی مانند: اسباب نزول، قصص قرآن، معاد شناسی، مباحث اجتماعی،
تفسیر فقهی، علوم قرآن و...
چنانکه یادآور شدیم، بخش نخست این
تفسیر را
ترجمه آیات تشکیل میدهد، ترجمهای که میتواند به طور مستقل مورد توجه قرار گیرد و یکی از ترجمههای فارسی قرآن دوران معاصر محسوب گردد.
ترجمه، آوردن معانی برابر کلمات قرآن به زبان دیگر است. ولی حقیقت آنست که آوردن کلمات و جملاتی که گویای معانی بلند و
بلیغ قرآن باشد، امری بسیار مشکل و دشوار است. بدین روی بیشتر ترجمههای موجود آمیخته با
تفسیر است. زیرا چنین امکانی نیست که دقیقا معانی و مفاهیم سخنان خداوند را در محدوده واژگان معین در برابر قرآن و در قالب پیام قرآن قرار دهیم بدون آنکه کلماتی در توضیح آن نیفزاییم. این دشواری در باب ترجمه مثالها،
تشبیهات و مفاهیم اعتقادی افزون تر میگردد، بدین جهت در ترجمههای فارسی موجود دو روش برگزیده شده است:
۱. روش رایج لفظ به لفظ و پایاپای که اصطلاحا ترجمه
تحت اللفظی مینامند.
۲. روش تبدیل محتوا و نقل به مضمون که در قالب و چارچوب الفاظ قرآن قرار نمیگیرد.
در ترجمههای لفظ به لفظ قرآن معمولا تصور درستی از پیام قرآن به دست نمیدهد و خواننده آنچنان که باید، محتوای پیام قرآن را درک نمیکند، اما در ترجمههای تبدیل محتوا و نقل به مضمون این غرض تامین میشود، اما سرپیچی از پیام قرآن بسیار انجام میگیرد، از این رو در ترجمههای دسته دوم چند گونگی بسیار است. مثلا اینکه کسی بخواهد آیه: «الرحمن علی العرش استوی»
را ترجمه کند، گذشته از بحثهای کلامی، باید به گونهای ترجمه کند که تمامی مفهوم دریافتی را بتواند القا کند. آیا بگوید؟ خدا بر عرش مستوی است، رحمان بر عرش مستوی است، یا از این ایجاز درگذرد و به روانی و تفصیل روی آورد و بگوید: خداوند رحمان بر تخت حکومت و تدبیر نشسته است. با این توضیح، ترجمه «انوار درخشان» تحت عنوان «خلاصه» از قسم دوم ترجمهها است. یعنی ترجمهای که عنصر
تفسیر در آن راه یافته و برای خواننده خوشخوان و قابل درک شده است. اما سوگمندانه این ترجمه تا پایان ادامه نیافته و تا قسمتی از جلد هفتم یعنی جزء نهم قرآن،
سوره انفال انجام گرفته است و مؤلف از این وعده نخستین خود صرف نظر کرده است.
ویژگی مهم این ترجمه، روانی و روشن بودن مفاهیم و پیام آیه است که
مفسر با افزودن برخی توضیحات، خلاصه دیدگاه خود را در
تفسیر آیه و مجموع بحث ارایه میدهد و ضمایر و قیود کلام را مشخص میکند و در غالب و شکل بندی جملات عربی قرار نمیگیرد، بدین جهت این ترجمه از نظر شیوه ارزیابی ترجمهها، قابل توجه میباشد. به عنوان نمونه ترجمه آیه «ما ننسخ من آیة»
را میآوریم تا روشن شود که چگونه از قالب جمله بندی آیه فراتر رفته است:
«پارهای از آیات قرآنیه را که
نسخ و یا حکم آن را غیر قابل اجرا نماییم بهتر از آن و یا مانند آن را نازل خواهیم نمود و بدانید که پروردگار آنچه صلاح در تربیت بشر باشد، تشریع مینماید.»
نخستین راه برای درک معانی قرآن، کمک گرفتن از خود قرآن است، به این معنا که با استخراج آیات مشابه و هم معنا و یا آیاتی که در موضوع واحد یکسان و یا نزدیک به هم هستند،
ابهام و
اجمال آیات را برمی داریم و یا برای تکمیل یک صورت از داستانی که قرآن در سورههای مختلف آن را بیان کرده است از این شیوه استفاده میکنیم.
مرحوم
علامه طباطبایی رحمةاللهعلیه که خود یکی از اهتمام ورزان به این روش
تفسیری است در این باره مینویسند:
«راه دوم آن است که قرآن را با خود قرآن
تفسیر کنیم، با تدبری که بدان ماموریم از خود قرآن برای کشف معانی آیات استمداد جوییم و نظایر آنها را به دقت مورد بررسی قرار داده، از مجموع آنها
تفسیر آیه مورد مطالعه را به دست آوریم و آنگاه
مصادیق مختلف آیات را با خواص و جهاتی که از خود آیات به دست میآید جست و جو کنیم، درست همان گونه که خداوند فرموده است: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء»
و ما کتاب را که بر تو فرستادیم بیانگر همه چیز است، حاشا، قرآنی که بیان کننده هر چیز است،
مبین خود نباشد.
روش علامه حسینی در
تفسیر قرآن به قرآن به عنوان نخستین راه برای درک قرآن همه جا یکسان نیست. در آغاز
تفسیر و در جلدهای نخستین به این شیوه اهتمام نشان میدهد و برای فهم آیه از این روش استفاده میکند، مثلا در ذیل آیه: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم»
درباره مراحل زندگی و
مرگ انسان که قرآن در این آیه دوبار زنده شدن را مطرح میکند، ایشان در
تفسیر کلمه: «یحییکم» که منظور کدام زنده شدن است و تفاوت این حیات با حیات پیشین چیست؟ میفرمایند که: این حیات، حیات پس از
عالم برزخ است که
ارواح بشر را با بدنهای خود بازگشت خواهد داد و حیاتش نسبت به حیات دنیایی و برزخی کامل تر و زندگی حقیقی و دایمی است. سپس ایشان برای توضیح این معنا به آیه کریمه
: «قل یحیها الذی انشاها اول مرة» استدلال میکند که از زندگی در عالم
قیامت تعبیر به حیات حقیقی شده و از زندگی در دنیا به «نشؤ و نمو» تعبیر شده است. همچنین درکه باز خداوند فرموده است: «ان الدار الآخرة لهی الحیوان»
خداوند حیات حقیقی تعبیر فرموده است.
در این
تفسیر، مباحث
قرائت،
اعراب، نظم و ارتباط سیاقی آیات مطرح نیست، بدین جهت از منظر
تفسیر پژوهی این نوع بحثها گاه میتواند جنبه گرایش خاص
مفسر را در اعتقاد به طرح آن یا بی اعتقادی به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد که به این دلیل باشد که این مباحث برای خواننده فارسی زبان مفید نیست و موجب دور شدن از اهداف هدایتی قرآن میگردد.
تفسیر نقلی را میتوان از ریشه دارترین راههای درک معانی و [[|معارف قرآن]] در میان نخستین دانشمندان عالم اسلام به شمار آورد، چه بررسی تحولات و تطورات بحثهای
تفسیری و علوم قرآن، به خوبی نشانگر آن است که
اعتماد مسلمانان صدر اسلام و دانشمندان آن دوران در درک قرآن به آن سلسله از روایاتی بوده است که از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و اهل بیت علیهمالسّلام آن حضرت در
تفسیر قرآن نقل شده است، به لحاظ اتصال
روایات به سرچشمه
وحی همچون متن قرآن، بی چون و چرا مورد پذیرش مسلمانان بوده است.
از طرف دیگر، مسلمانان به خاطر حساسیت موضوع
تفسیر،
تفسیر نقلی را به لحاظ اتصال به منبع وحی نزدیکترین و سالمترین راه وصول به حقایق و معارف بلند قرآن میدانستند و به همین علت برای درک معانی و مقاصد قرآن کم تر به
اجتهاد شخصی روی میآوردند. بعدها چنین شیوهای به عنوان یک روش انحصاری در میان جمعی از مسلمانان مطرح گردید، به ویژه اینکه طرفداران
تفسیر به رای تندرویهایی در بهره گیری از عقل و اعتماد به آراء ظنی و اجتهادی به عمل آوردند و برخی از افکار و عقاید فلسفی و کلامی خود را به قرآن منتسب ساختند. بدین جهت گروهی به عنوان طرفداری از
تفسیر نقلی، اعمال فکر و اجتهاد در استخراج
مفاهیم قرآن و درک آن را ممنوع تلقی کردند.
از طرف دیگر در برابر این دیدگاه انحصار گرایانه، گروهی معتقد شدند که در
تفسیر آیات و فهم مقاصد قرآن نیاز به سنت و روایات
تفسیری نیست و هر
مفسری میتواند در کمال
آزادی معانی و مقاصد هر آیه را با
تدبر در آیه استخراج کند.
بی گمان
تفسیر نقلی اگر متکی به
روایات صحیح و آثار
قطعی الصدور باشد و بر اساس مبانی محکم، صدور روایت
احراز گردد، مطمئنترین و شایستهترین نوع
تفسیر است، اما با کمال تاسف، روایات
تفسیر، آنسان آلوده به روایات جعلی و دروغین و آثار تزویری است که بازشناسی سره آن از ناسره کاری است بس مشکل و طاقت فرسا و نیازمند تخصص. از این رو
تحجر بر
تفسیر ماثور و اعلام ممنوعیت هر نوع روش دیگر برای فهم قرآن، از یکسو با وضعیت ناهنجار روایات
تفسیری و از سوی دیگر با جامع نبودن آنها در همه آیات، شیوهای است ناآگاهانه و به دور از روش منطقی.
بنابراین، راه میانه آنست که در آنجا که حدیثی از
پیامبر و یا از
اهل بیت پیامبر به طریق صحیح نقل شده، مورد توجه قرار گیرد وگرنه طبق قواعد
تفسیر و روش عقلاء در فهم کلام، استخراج محتوا شود.
از نکات بارز علامه حسینی در
تفسیر انوار درخشان، توجه فراوان به احادیث و منقولات اهل بیت علیهمالسّلام در سراسر کتاب است. کم تر آیهای را میتوان یافت که
مفسر، به مناسبت تبیین و توضیح نکتهای، از احادیث نبوی و اهل بیت سود نجسته باشد و کلمات خود را مزین به در کلمات آن ستارگان درخشان نکرده باشد.
البته باید این نکته اضافه شود که بهره گیری
مفسر از روایات، اختصاص به روایات ذکر شده در ذیل هر آیه، آنچنان که
علی بن ابراهیم در
تفسیر منسوب، و
هویزی در
تفسیر نور الثقلین و
سید هاشم بحرانی در
تفسیر برهان کردهاند، ندارد، بلکه آنچه این
تفسیر را از بسیاری از
تفاسیر دیگر متمایز کرده است، دقیقا در همین نکته است که ایشان برای بهره گیری از کلمات معصومین به مجموعه روایات
شیعه و سنی نظر دوخته و آنچنان که در بخش منابع کتاب اشاره شد، در بسیاری از کتابهای حدیثی غور کرده و به مناسبت ذکر آیه و بهره برداری موضوعی از روایت، در توضیح و تبیین کلمات آسمانی کوشیده است و هر جا مناسبتی در معنای آیه و موضوع و
شان نزول و
احکام فقهی و مسایل اخلاقی و کلامی که ارتباطی میتوانسته با آیه داشته باشد، روایات را ذکر کرده است. از حق نباید گذشت که این شیوه در کنار بحثهای تحلیلی و توصیفی
مفسر در نشان دادن جایگاه اهل بیت در
تفسیر قرآن و توضیح این کلام نبوی: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی»
قابل توجه است. گر چه جا داشت ایشان گاهی به نقد برخی از روایات بپردازند و آنجا که حدیث از نظر عقلی و تاریخی غریب مینماید، یا نقل نکنند و یا توجیه و توضیحی داشته باشند، اما در هر صورت این نقد، عظمت کار و اهتمام ایشان را کوچک نمینماید.
در بحث پیشین اشاره کردیم که ریشه دارترین و طبیعیترین شیوه برای فهم و درک معانی قرآنی، استفاده از پیامبر و اهل بیت پیامبر است، زیرا خود قرآن میفرماید: «لتبین للناس ما نزل الیهم»
تا اینکه پیامبر آنچه را ما نازل کردهایم بیان کند.
نیز گفتیم معنای این سخن این نیست که مردم نتوانند از قرآن استفاده کنند و
استنباط از قرآن و
تفسیر و
اجتهاد در کلمات وحی جایز نباشد. زیرا قرآن برای فهم معانی و درک سخنانش ما را دعوت به
تدبر در آیات و
تفکر و
تعقل در آن میکند. از طرف دیگر، پیامبر و اهل بیت حضرتش اضافه بر آنکه در همه آیات توضیح و
تفسیر ندارند، در جاهای دیگر ما را به
قواعد تفسیر آشنا کردهاند و راه استفاده از قرآن را نشان دادهاند، مثلا اینکه
زراره از
امام باقر سئوال میکند از آیه وضو: «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و امسحوا بروسکم و ارجلکم الی الکعبین»
که آیا باید همه سر را
مسح کرد و یا بعضی از سر کافی است، حضرت در پاسخ میفرماید: مسح سر در مقداری از آن کافی است، چون خداوند در آیه فرموده: «برؤسکم» باء حرف جر برای تبعیض است.
این حدیث میخواهد نشان دهد که یکی از روشهای اهل بیت در فهم قرآن همین
قواعد ادبی است و شما برای فهم قرآن از همین قواعد استفاده کنید. البته
تفسیر به رای مذمت شده است،
پیش داوری و تحمیل عقاید و بی توجهی به قواعد
تفسیر ممنوع است، اما این غیر از
تفسیر اجتهادی و اعتماد به
عقل و
تدبر در کلمات قرآن، همراه با رعایت شرایط و قواعد
تفسیر است و از جمله قواعد
تفسیر، تقدم
نص بر
اجتهاد است. یعنی اگر در جایی روایتی از پیامبر و اهل بیت در توضیح و
تفسیر آیه وجود داشت، ظاهر آیه را به آن معنای
تفسیری جهت میدهیم و نص را بر
ظاهر مقدم میداریم.
خوشبختانه در میان
مفسران بزرگ
شیعه این شیوه بسیار متداول است و از شیخ بزرگ
شیعه یعنی
شیخ طوسی در
تبیان که بگیریم و بیاییم به
طبرسی تا در قرن معاصر همچون
علامه طباطبایی، این شیوه مرضیه مورد توجه قرار گرفته و
تفسیر اجتهادی و تدبری اصل اساسی بوده است.
تفسیر «انوار درخشان» نیز این روش
تفسیری را مبنای کار خود قرار داده است و هر جا که ظاهرا آیه با بعد عقلی قطعی
تعارض داشته، آن حقیقت عقلیه را مقدم میدارد و به ظاهر آیه اکتفا نمیکند و بر این مطلب هم استدلال میکند، به عنوان نمونه در ذیل آیه: «ردوها علی فطفق مسحا بالسوق و الاعناق»
که علامه حسینی داستان
حضرت سلیمان را مطرح میکند و اینکه جمله «ردوها علی» به چه معناست، ایشان در توضیح داستان حضرت سلیمان که برای
سان دیدن اسبهای جنگی لشگر، به
صحرا رفته بودند و دیدن اسبهای ورزیده و آزموده او را به
تعجب انداخت: «اذ عرض علیه بالعشی الصافنات الجیاد»
تا آنجا که مدت این سان به درازا انجامید، آفتاب
غروب کرد: «احببت حب الخیر عن ذکر ربی حتی توارت بالحجاب»
یکباره متوجه شد که
نماز عصر را نخوانده است و این شکوه اسبهای کار آزموده، حجابی از
ذکر خدا شده و از یاد خدا
غفلت کرده است. از خداوند درخواست کرد که: «ردوها» خورشید را ملایکه بازگردانند تا من بتوانم در وقت مقرر نماز بخوانم.
ایشان در اینجا شبههای علمی و عقلی را مطرح میکند، که آیا بازگرداندن کره
خورشید از سیر و مدار خود مستلزم تغییراتی در
منظومه شمسی، بلکه نسبت به سایر کرات نخواهد بود؟ اگر این دگرگونی در تاریخ نظام
افلاک است، آیا میتوان چنین امری را قایل شد، این کلمه «ردوها» را چگونه معنا کنیم که این شبهه پیش نیاید؟ در توضیح این آیه و برای رفع شبهه، توجیه و
تفسیری اجتهادی و نوعی تصرف در مدلول آیه میکنند:
«با توجه به جمله «حتی تورات بالحجاب» که حجاب فقط سبب آغاز پنهان شدن خورشید بوده که بر حسب طبع قابل رد و کنار زدن حجاب و پردهها بوده، و به هر تقدیر امر خارق طبع بوده است و محذوری بر آن مترتب نخواهد بود.
ایشان در توضیح این معنا میفرمایند: چون زمین در
اثر جاذبه خورشید به سمت
مشرق در سیر و حرکت است و بر حسب حرکت وضعی، آن هنگام که نیمی از سطح زمین را تیرگی مخروطی شکل فرا میگیرد، آغاز
غروب خورشید است و در آنجا که حضرت سلیمان ایستاده، چون در حاشیه ارتفاعات منطقه بوده، سایه و تیرگی غروب خورشید زودتر فرا رسیده، بنابر نیروی غیبی و دستور حضرت سلیمان، آن موانع و سایه افکنها به کنار رفته و
اشعه خورشید، سرزمین حضرت را روشن کرده است، نه اینکه خورشید بازگشته باشد و از مدار و حرکت اصلی خارج شده باشد. در هر حال این خود کرامتی برای حضرت است.
میبینیم که ایشان تنها آیه را معنا نمیکند، عنصر
عقل و
اجتهاد را بکار گرفته و با روش اجتهادی به سراغ
تفسیر قرآن میرود. نمونه این بحثها در کلام ایشان فراوان است که ما به این نمونه بسنده کردیم.
در میان دانشمندان و
مفسران قرآنی، گروهی که با علوم و معارف عقلی و فلسفه شرق آشنایی دارند، در
تفسیر به شیوهای دست یازیدهاند که از آن به روش فلسفی در
تفسیر قرآن یاد شده است. منظور از روش فلسفی اینست که هر جا معانی و معارف مطرح شده در قرآن ارتباطی با
مظاهر وجود و
خالق هستی دارد با اصل فلسفی توضیح و تشریح گردد، و اگر در مواردی اطلاع از آن جنبه تعبدی داشته و از طریق وحی واقعیت آن به ما رسیده است، با
برهان های عقلی و استدلالهای منطقی تشریح شود و به عبارت دیگر عقلانی شود. این شیوه بدان جهت برگزیده شده تا از عقلانیت دین دفاع شود و شبهه تعارض دین و علم، دین و عقل ایجاد نشود.
البته این حقیقت را نمیتوان نادیده گرفت که در تاریخ اسلام گاه
تفسیر فلسفی به کژراهه رفته است و گروهی به مناسبت مقام، آراء فلسفی خود را به قرآن منتسب ساختهاند و از وظیفه اصلی به دور ماندهاند و تاویلها کردهاند و تحمیلها نمودهاند.
در هر صورت در این مقال، فرصت نقد و بررسی گفتار و افکار این دسته از
فلاسفه اسلامی و ذکر نام و موارد خطای آنها نیست، سخن از گروه و دستهای است که با هوشیاری و تادب نسبت به قرآن و رعایت شرایط
تفسیر و قواعد ادب و اسلوب بیان، آیات قرآنی را
تفسیر کردهاند و هر جا که قرآن به معارف بلند اعتقادی اشارهای دارد و نیازمند برهانی شدن است، تبیین کردهاند و اتفاقا این فیلسوفان از این انحراف و کژروی بستوه آمدهاند، مثلا علامه طباطبایی از فیلسوفان مسلم دوران معاصر است که به شیوه تاویل آیات و توجیه آیات
ماوراء طبیعی حمله کرده است:
«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتکلمین من المفسرین من الوقوع فی ورطة التطبیق و تاویل الآیات المخالفة بظاهرها للمسلمات فی فنون الفلسفه... و قد تاولوا الآیات الوارده فی حقائق ماوراء الطبیعة و آیات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آیات البرزخ و آیات المعاد...»
نرم افزار جامع التفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).