امام زمان در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
احادیث و
روایات بسیاری در خصوص
حضرت صاحب الزمان (عجّلاللهفرجهالشریف) آمده است. از نحوه تولد، زندگی ایشان، دوران
غیبت صغری و
کبری، ظهور و علائم آن
حکومت و... اما در این میان با توجه به سورههای
قرآن کریم میتوان آیاتی را دید که به اثبات و
حقانیت و قطعی بودن ظهور ایشان اشاره دارد. در این مقاله سعی خواهد شد تا به بررسی سورههای
قرآن کریم و نشانههای حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) در آیات شریفه بپردازیم.
این مقاله درباره
جامعیت قرآن در همه مسائل و شأنیت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
اهلبیت (علیهمالسلام) در بیان
ظاهر و
باطن قرآن و علت عدم ذکر نام
امام زمان (علیهالسّلام) در
قرآن میباشد و همینطور اینکه
قرآن از امام مهدی (علیهالسّلام) و برپایی
حکومت مهر و
عدل او، در موارد متعدد و آیات بسیاری سخن گفته است و از این
حقیقت بزرگ خبر داده است. و این آیات بر شخصیت گرانمایه آن حضرت و ظهور او
تاویل گردیده است.
قبل از بررسی امام مهدی از منظر
قرآن، نکاتی باید تحقیق و روشن شود تا جای هیچگونه
شک و شبههای باقی نماند. سؤال اول، این است که «منظور از طرح یک مسئله در
قرآن چیست؟» و «اساسا، چه موضوعاتی را
قرآن طرح نموده است؟» و «میزان و ملاک برای انتساب مطلبی به
قرآن چیست؟ آیا باید رفت و
قرآن را از صفحهی اول تا آخر ورق زد و هر جا به نامی تصریح شده بود، گفت، این موضوع، طرح شده و اگر آیهای و لفظی به مطلبی، تصریح در عبارت و
الفاظ نداشت بگوییم چنین موضوعی در
قرآن نیست؟» و اصولا «گسترهی
قرآن تا کجا است؟» و «آیا فقط شامل تنزیل میشود و تاویل از دایرهی
قرآن بیرون است؟» و «آیا همهی مطالبی که برای هدایت بشری تا همیشهی تاریخ لازم است، در همین الفاظ و تنزیل
قرآن وجود دارد یا این که
قرآن، مجموعهای از ظاهر الفاظ تنزیل و بطون و تاویلهایی است که این مجموعه، رطب و یابس هدایت بشری را تامین میکند و هیچ امری را فرو نمیگذارد؟».
سخن از جامعیت
قرآن -لااقل در حوزهی هدایت بشری- امری است که مفسران و دانشمندان با استناد به خود
قرآن و البته به اعتضاد
عقل و نقل، آن را طرح نمودهاند.
قرآن مجید میفرماید: و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی
خود را اینگونه توصیف میکند که کتاب تبیان و
هدایت است. تبیان صفت عام و فراگیرش میباشد کتابی که برای هدایت همه انسانها در همه زمانها، نازل شده شأنش این است و باید اینگونه باشد که "بیان کل شیء" را عهدهدار باشد البته واضح است که مراد از کل شیء همه چیزهایی است که به امر هدایت بشری که
رسالت قرآن است، برمیگردد و
قرآن مسالهای را در حوزهی هدایت بشری فروگذار نکرده است. علاوه بر بیان، که صفت عام
قرآن است هدایت هم صفت خاص آن است، کسانی که بعد از "تبین
حق" سر تسلیم فرود آورند آنها را به
صراط مستقیم هدایت میکند.
«مرحوم علامه طباطبایی نکتهای را از این عقیدهی مفسران، استفاده کرده است که اگر
قرآن "تبیان کل شیء" باشد و بخواهد مقاصد خود را از طریق
دلالت لفظیه برساند ما فقط کلیاتی را از
قرآن مجید استفاده میکنیم در صورتی که روایات ما دلالت دارند که علم "ما کان و مایکون و ما هو کائن"، در
قرآن مجید هست، اگر روایات را بپذیریم ناگزیر باید معتقد شد که تبیان بودن
قرآن را باید فراتر از دلالت الفاظ آن جست و سراغ اشاراتی رفت که برای اهلش - "راسخون فی العلم" -
اسرار و گنجینهها را هویدا میسازد که فهم عرفی بدان دست نمییابد. (تذکر این نکته ضروری است که مرحوم علامه بحث تبیان را به گونهای دیگر طرح میفرمایند که در صورت تمایل میتوانید مراجعه فرمایید.
قرآن، برای تبیین و اثبات مدعای "تبیان کل شیء" بودن راهکارهایی را بیان میکند. ما، به دو نکتهی اساسی و حیاتی اشاره میکنیم که
قرآن، در پرتو این دو نکته، جامعیت و کمال خود را مییابد و حیات و بالندگی خویش را برای تمامی اعصار تضمین میکند.
بحث تاویل و تفسیر، از مباحث مهم
علوم قرآنی است. گرچه تعاریف و تحلیلهای متنوعی از سوی دانشمندان در بارهی آن ارائه شده، که مجال طرح و نقد آن اینجا نیست لکن ما به مقتضای بحث خود، تحلیل و تعریفی را که برای فهم این نوشتار، ضروری است، بیان میکنیم.
التفسیر، کشف القناع عن اللفظ المشکل،
تفسیر، نقاب برگرفتن از چهرهی الفاظ مشکل است. در این بیان، تفسیر، مربوط به
ظهر قرآن میشود و همانطور که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ما فی
القرآن الا ولها ظهرو بطن» هیچ آیهای در
قرآن نیست، مگر آن که ظهر و بطنی دارد و در این نگاه، تاویل به معنای بطن
قرآن است که تاویل، دلالت درونی
قرآن را میرساند. در مقابل دلالت ظاهری و بیرونی
قرآن که از آن به ظهر تعبیر میشود لذا با این نگاه، تمامی آیات
قرآن، بطن دارند، نه اینکه بطون، مخصوص
آیات متشابه باشد.
ظهر و تنزیل
قرآن، ناظر به شأن نزول است و گاهی جنبهی خصوصی مییابد. ولی بطن
قرآن، که دلالت باطنی آن است با قطع نظر از قرائن موجود، برداشتهای کلی است که از متن
قرآن به دست میآید و همهجانبه و جهانشمول است، لذا پیوسته مانند جریان آفتاب و ماه، در جریان است.
لذا وقتی از
امام باقر (علیهالسّلام) پرسیدند: «مقصود از ظهر و بطن چیست؟»، فرمود: «ظهره تنزیله وبطنه تاویله. منه ماقد مضی و منه مالم یکن یجری کما تجری الشمس و القمر.
»، بر این اساس، میتوان گفت، جامعیت و کمال و بالندگی و حیات جادوانهی
قرآن - که در روایت، به «جریان» تعبیر شده - در گرو تاویل آن است که روزبهروز در جریان است و اگر بنا بود به ظاهر
قرآن اکتفا شود و تمام آیات ناظر به وقایع خصوصی و منحصر در همان جریانات بشود، زمان، باعث کهنگی و عامل فرسودگی
قرآن میشد.
«این همان برداشتهای کلی و همهجانبه است که از متن
قرآن، با دور داشتن قرائن خصوصی، بهدست میآید و قابل تطبیق بر زمان و مکانهای مختلف و مناسب، است. اگر چنین نبود، هر آینه،
قرآن، از استفادهی دائمی ساقط میگردید. این برداشتهای جهانشمول است که تداوم
قرآن را برای همیشه تضمین میکند و آن را همواره، زنده و جاوید نگاه میدارد.»
بنابراین، وقتی مطلبی به
قرآن نسبت داده میشود، لازم نیست که حتما در ظاهر الفاظ آن گنجیده باشد تا چنین نسبتی صحیح باشد و تمام تاویلاتی که البته از ناحیهی راسخون در علم و آگاهان به تاویل کتاب، بیان شده است، جزء گسترهی
قرآن است.
نکتهی دیگری که در بحث «طرح در
قرآن» باید بررسی و تبیین شود، شخصیت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بیان
کتاب خدا است. ادعای جامعیت و کمال
قرآن همانطور که گذشت، با انحصار
قرآن در تنزیل و
ظواهر الفاظ، قابل اثبات نیست، نیز این ادعا بدون حضور و نقش آفرینی شخصیت پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ناتمام است؛ چرا که بسیاری از
احکام، فقط، به نحو کلی بیان شده و تفصیل آن بر عهدهی نبی قرار گرفته است. این
نص قرآن است که: «وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»
؛ و ما
قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم آن را تبیین کنی. این آیه شریف، نقش شخصیت با عظمت پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در تبیین
قرآن، به خوبی معرفی میکند.
مرحوم
علامهی طباطبایی، در
تفسیر این
آیه میگوید: «وفی الآیة دلالة علی حجیة قول النبی فی بیان الآیات القرانیة. واما ما ذکره بعضهم ان ذلک فی غیرالنص والظاهر من المتشابهات، او فیما یرجع الی اسرار کلام الله وما فیه من التاویل، فمما لاینبغی انیصغی الیه».
آیه بر
حجیت قول پیامبر در بیان آیات
قرآنی، دلالت دارد. باید دید بیان پیامبر در چه حوزهای از آیات حجیت دارد؟ آیا پیامبر فقط
متشابهات را باید بیان کند و اگر در نصوص بیانی داشت حجیت ندارد؟ علامه، تصریح میکند که بیان پیامبر، در همهی حوزههای
قرآنی، اعم از نص و
ظاهر و مشابه و
تاویل آیات، حجیت دارد و کسانی که این سخنان و تفصیلها را بیان کردهاند، حرفشان با آیهی
قرآن ناسازگار است. ظاهر آیه، همهی موارد را در بر میگیرد.
بر این اساس، نیز باید گفت، برخی از حقایق
قرآن، در ظاهر الفاظ آن نیامده و وظیفهی بیان شدنش، برعهدهی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار گرفته است. و به
حکم آیهی شریفه «ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»
حقایقی که در سخنان پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تبیین
قرآن و
هدایت امت، مطرح شده نیز حقایقی
قرآنی است.
اهل بیت (علیهمالسلام) اوصیا و نمایندگان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بوده و تبیین و
تفسیر قرآن را بر عهده دارند.
علاوه بر آن، در این حکم، ائمهی معصومین (علیهمالسّلام) نیز با پیامبر شریکاند و طبق روایات صحیح نبوی، اهلبیت عصمت و طهارت، این شأن را بر عهده دارند. علامهی طباطبایی این واقعیت را چنین مطرح کرده است: «هذا فی نفس بیانه، ویلحق به بیان اهل بیته لحدیث الثقلین المتواتر وغیره».
این نکته را از آیات دیگر
قرآن نیز میتوان استنباط کرد. میفرماید: «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون»
امام رضا (علیهالسّلام) فرمود: «نحن اهل الذکر ونحن المسؤولون».
در تفاسیر دوازدهگانه
اهلسنت، از
ابن عباس نقل شده که: «وهو محمد وعلی وفاطمة والحسن والحسین هم اهل الذکر والعقل والبیان».
راز و رمز حیات و
جامعیت قرآن را در همراهیاش با عترت باید جست و اینگونه است که
قرآن، در کنار معصوم، عامل هدایت و مانع از
ضلالت است.
قرآن، در کنار تبیین معصوم، برای همیشه، هادی است.
تاکنون، این دو نکته روشن شد که
قرآن، جامع و اعم از ظهر و بطن و تفسیر و تأویل میباشد و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمهی هدی (علیهمالسّلام) در تبیین
قرآن، نقش مهمی دارند و نه تنها در حوزهی متشابهات که در حوزهی ظواهر و نصوص نیز بیان آنها حجیت دارد. لذا با این مقدمات، به این نتیجه رسیدیم که بحث «
مهدی (علیهالسّلام) در
قرآن» را باید فراتر از از ظواهر الفاظ جست و به صرف این که نام مبارک «مهدی» در
قرآن ذکر نشده، نباید گفت،
قرآن، از حقیقت
مهدویت خالی است و مهدویت، ریشه در
قرآن ندارد.
قرآن کتاب پرشکوه خداست. کتابی است که نه کتابهای آسمانی پیشین آن را خدشهدار و باطل میسازد و نه واقعیتهای آینده.
بیانگر هر چیزی است
و هیچ تر و خشکی نیست، مگر اینکه در (این) کتاب روشن و روشنگر آمده است.
و.... آیا فکر میکنید چنین کتابی از ظهور اصلاحگر بزرگ تاریخ انسانیت و بنیاد حکومت جهانگستر و عادلانه او، خبر نمیدهد و در مورد آن ساکت است؟ هرگز چنین نیست...
قرآن از امام مهدی (علیهالسّلام) و برپایی حکومت مهر و عدل او، در موارد متعدد و آیات بسیاری سخن گفته است و از این حقیقت بزرگ خبر داده است. و این آیات بر شخصیت گرانمایه آن حضرت و ظهور او تاویل گردیده است. همانگونه که
امامان نور (علیهمالسّلام) که
قرآن در خانه آنان فرود آمده است، بدین واقعیت تصریح کردهاند و میدانیم که صاحبان معصوم و مطهّر و راستگوی خانه، یعنی اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنچه در خانه است، داناتر و آگاهترند. نمونهها:
اما در این میان با توجه به سورههای
قرآن کریم میتوان آیاتی را دید که به اثبات و حقانیت و قطعی بودن ظهور ایشان اشاره دارد. در این سری مطالب سعی خواهد شد تا به بررسی سورههای
قرآن کریم و نشانههای حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) در آیات شریفه بپردازیم.
در
قرآن میخوانیم:
اراده و
مشیت ما بر این قرار گرفته که بر مستضعفان زمین ـ که بر اثر
ستم ستمکاران به ضعف کشیده شدهاند ـ
منّت نهیم (و ایشان را مشمول مواهب خویش نماییم.) «و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.
و نمکّن لهم فی الارض...».
یعنی: و ما اراده کردیم به کسانی که در روی زمین تضعیف شدهاند نعمتی گران، ارزانی داریم و آنان را پیشوایان (راستین) و آنان را وارثان گردانیم. و نیرومند و صاحب قدرت و حکومت گردانیم... و به آنان در زمین اقتدار و منزلتی شایسته دهیم و از آنان به
فرعون و
هامان و سپاهیانش چیزی را که از آن میهراسیدند، نشان میدهیم.
آیات فوق بشارتی است در مورد پیروزی
حق بر باطل و برچیده شدن بساط ظلم و تباهی. که نمونههای آن را میتوان در پیروزی
حضرت موسی (علیهالسلام) و
بنیاسرائیل بر فرعونیان و همچنین پیروزی و
حکومت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) جستجو کرد اما نمونه کامل آن با ظهور
حضرت امام مهدی (علیهالسلام) تحقق مییابد.
در
روایت دیگری نیز درباره همین آیه میفرماید: این گروه آل محمد (صلیاللهعلیهوآله) هستند، خداوند مهدی آنها را بعد از زحمتهایی که برایشان تحمیل میگردد، مبعوث میکند و به ایشان
عزت میدهد و دشمنان آنها را
ذلیل میگرداند.
از
امام سجاد (علیهالسلام) نیز این چنین نقل شده که:
سوگند به کسی که محمد (صلیاللهعلیهوآله) را به
حق، بشارتدهنده و بیمدهنده قرار داد، نیکان از ما اهلبیت و پیروان آنها به منزله موسی (علیهالسلام) و پیروان او میباشند و دشمنان ما و پیروان آنها به منزله فرعون و پیروان او هستند. (سرانجام، پیروزی از آن ماست.)
امام مهدی (علیهالسلام) نیز هنگام تولد، لب به سخن میگشاید و پس از شهادت به وحدانیت الهی و نثار درود و سلام بر پیامبر اکرم و پدران پاک و معصوم خویش چنین میفرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و...»
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در تاویل این آیه شریفه میفرماید: «دنیا پس از چموشی و سرکشی، بسان شتری که از دادن
شیر به دوشندهاش خودداری میکند و آنرا برای بچهاش نگهداری میکند، به ما روی خواهد آورد.»
سپس به
تلاوت این آیه شریفه پرداخت که: «و نرید ان نمن علی الذّین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین...»
«
ابن ابی الحدید» در این مورد مینویسد: «بزرگان
دینی و همفکران ما بر این واقعیت تصریح میکنند که این بیان امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نوید از آمدن امام و پیشوای بزرگی است که فرمانروای زمین و زمان میگردد و همه کشورها در قلمرو قدرت او قرار میگیرند....»
و نیز از امیرالمؤمنین آوردهاند که فرمود: «مستضعفان یاد شده در
قرآن کریم که خداوند اراده فرموده است آنان را پیشوای مردم روی زمین قرار دهد، ما خاندان پیامبریم. خداوند سرانجام «مهدی» این خانواده را بر میانگیزند و به وسیله او، آنان را به اوج شکوه و عزت و
اقتدار میرساند و دشمنانش را به سختی، به ذلت میکشد.»
در آیه مورد بحث که ظاهر سخن از جنایات فرعون است
قرآن به این واقعیت تصریح میکند که: «و نرید ان نمن علی الذّین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» یعنی:.... و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین، نعمتی گران ارزانی داریم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم. در اینجا، معنای ظاهری این است که خداوند عزت و اقتدار
بنیاسرائیل را به آنان باز پس میدهد و «
فرعون» و «
هامان» و سپاهیانش را به بوته هلاکت میسپارد. اما معنای نهان آیه شریفه غیر از معنای ظاهری و روشن آن است. آن معنا این است که: مقصود از تضعیفشدگان در آیه شریفه، خاندان پیامبرند. مردم آنان را تضعیف نموده و بر آنان ستم کرده و آنان را به
قتل رسانده و رانده و سختترین بیدادگری را در مورد آنان روا داشتهاند.
پیامبر گرامیاسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تبیین این مطلب فرمود: «انتم المستضعفون بعدی.» (واژه مستضعف در مفهوم
قرآنی: کسی است که نیروهای بالقوه و بالفعل را بر برازندگی، تکامل و اقتدار و شکوه داراست اما از سوی
استبداد،
ارتجاع و
استعمار حاکم، سخت زیر فشار است، و در همانحال در اندیشه گستردن بندهای اسارت و در اندیشه
عدالت و آزادگی و تقواپیشگی نه اینکه به معنای عنصر فاقد قدرت و توان و تحرک و برنامه و هدف باشد) یعنی: شما تضعیفشدگان پس از من هستید. و این واقعیت تاریخی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن خبر داد، هیچ نیازی به اثبات ندارد. تاریخ اسلامی و روند آن، به صراحت و با رساترین صدای خویش گواهی میکند که مردم از همان روز
رحلت پیامبر، خاندان او را با کمال تاسف مورد هجوم قرار دادند و آنان را به سختی تضعیف کردند.
در پایان بحث، در مورد
آیه ۴ و ۵ از
سوره مبارکه قصص، نکته دیگری نیز شایسته طرح است و آن اینکه: ممکن است این تاویل و معنای نهان از آیه شریفه که امامان نور (علیهمالسّلام) آن را آشکار ساختهاند از ظاهر آیه نیز دریافت گردد، چرا که در صدر آیه ۵، دو واژه «نرید» و «نمنّ» به صورت مضارع که از آینده خبر میدهد، به کار رفته است. از آنجایی که این آیات پس از گذشت هزار سال از عصر «موسی» بر
قلب مصفای پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرود آمده است میتوان گفت که: اگر در مورد بنیاسرائیل بود میتوانست به صورت ماضی که از گذشته پیام دارد، نازل گردد، اینگونه: «واردنا ان نمنّ» و یا اینگونه: «منّنا علی الذّین استضعفوا» همانگونه که در دیگر آیات
قرآن، به صورت ماضی بکار رفته است. برای نمونه:
۱. «لقد منّ الله علی المؤمنین...»
۲. «... فمن الله علیکم...»
۳. «و لقد منّنا علیک مره اخری»
۴. «و لقد منّنا علی موسی و هارون»
خداوند در همه این آیات واژه مورد نظر را به صورت ماضی بکار برده است، اما در آیه مورد بحث به صورت مستقبل «و نرید ان نمنّ»، آیا خود این نکته، نشانگر این واقعیت نمیتواند باشد که معنای نهان و تاویل آیه شریفه را از ظاهر و تفسیر آن نیز میتوان دریافت؟ در آیه بعد نیز همینگونه است: «و نری فرعون وهامان...»، و جای این سوال که چرا نفرمود: «و ارینا فرعون وهامان؟» و نیز در واژههای: «نرید» و «نجعلهم» و باز «نجعلهم» و «نمکنّ» و «نری» (واژههای ششگانه مورد اشاره در دو آیه مورد بحث، در آیات ۵ و ۶ سوره قصص بکار رفتهاند.) همه این واژههای ششگانه بصورت مستقبل آمدهاند و نه ماضی، در صورتی که میتوانست ماضی باشند.
در
قرآن کریم میخوانیم: «و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً».
«بگو:
حق فرا رسید و باطل نابود گشت، (چرا که) باطل نابودشدنی است.» آرزوی بشر از دیرباز اجرای عدالت و برچیده شدن بساط ظلم و بیعدالتی بوده است،
قرآن کریم نیز نویدبخش تحقق این آرزوی دیرین بوده و فرا رسیدن روزی را مژده داده است که در سرتاسر جهان
حق حکومت کند و باطل نابود گردد. بر اساس روایات معتبر و فراوان، این پیروزی نهایی و حکمفرمای عدالت در سرتاسر گیتی مربوط به قیام حضرت امام مهدی (علیهالسلام) میشود.
حضرت
امام باقر (علیهالسلام) در توضیح و تفسیر «جاء الحق و زهق الباطل» فرمودند: این سخن الهی مربوط به قیام قائم (آل محمد (صلیاللهعلیهوآله) میشود که دولت باطل برچیده خواهد شد.
و بیجهت نیست که هنگام تولد
حضرت مهدی (علیهالسلام) بر بازوی نازنینش این
آیه نقش بسته بود که «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»
این وعده الهی که پیروزی نهایی
حق در زمان حضرت مهدی (علیهالسلام) بهطور کامل محقق خواهد شد، بدان معنا نیست که در زمانهای قبل از حضرت مهدی (علیهالسلام) هیچ نوع پیروزی نصیب
حق نمیگردد؛ به عنوان نمونه
حضرت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در هنگام
فتح مکه پس از ورود به
مسجدالحرام در حالیکه بتها را یکی پس از دیگری سرنگون میساخت، آیه «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً» را
تلاوت میفرمود.
آری این یک
سنت الهی است که اگر
اهلحق بر
خدا توکل کنند و در برابر باطل و
ظلم ایستادگی نمایند خداوند آنها را پشتیبانی میکند و به
پیروزی و
رستگاری نایل میگرداند. همچنان که ملت شهیدپرور
ایران توانستند با رهبری
حضرت امام خمینی (قدسسره) حکومت ستمشاهی را سرنگون و حکومت الله را برپا نمایند.
در
سوره بقره آیه شماره ۳: «الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون» یعنی: «آنان که به
غیب،
ایمان میآورند و
نماز را برپا میدارند و از آنچه به ایشان روزی دادهایم
انفاق میکنند.»
تفسیر در رابطه با این آیه شریفه بسیار است.
شیخ صدوق در کتاب
کمالالدین از
حضرت امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند:
هرکس
اقرار به ظهور امام زمان کند ایمان به غیب آورده است. متقین در این آیه شریفه
شیعیان علی هستند و (غیب) حجت غایب است. دلیل این معنی آیه «فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین»
یونس ۲۰:
«یعنی: ای
پیغمبر بگو غیب مال خداست پس منتظر باشید که من نیز با شما از منتظرانم. که این آیه به
فضیلت انتظار اشاره میکند.» در این آیه گروهی دیگر از مفسران حضرت مهدی را از مصادیق» یومنون بالغیب «دانسته و یکی از ویژگیهای آن حضرت را غایب قلمداد کردهاند.
برخی دیگر از مفسران روز
رجعت را از لحاظ اینکه از اموری است که از نظر ما غایب است مصداق آیه شریفه دانسته و ایمان به غیب در «یومنون بالغیب» را ایمان به رجعت دانستهاند.
در همین سوره بقره مفسران درباره آیه ۸ سوره بقره «و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمومنین»
یعنی: و برخی از مردم میگویند ما به
خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولی گروندگان» راستین «نیستند.» «میگویند که عبارت و بالیوم الاخر در زمینه مهدویت مورد توجه برخی از مفسران قرار گرفته و آن را به روز رجعت یا روز
امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف)،
تفسیر نمودهاند.
آیه ۸۶ سوره بقره: «اولئک الذین اشتروا الحیاة الدنیا بالاخره فلایخفف عنهم العذاب و لاهم ینصرون»
«همین کسانند که زندگی را به بهای دیگر خریدند پس نه
عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یاری شوند.»
در خصوص این آیه برخی از
مفسران شیعه از این آیه فلسفه برخورد حضرت با مخالفین را تبیین نمودهاند:
در آیه ۱۴۸ سوره بقره: «فاستبقوا الخیرات این ما تکونوا یات بکم الله جمیعا ان الله علی کل شیء قدیر»
یعنی: پیشی گیرید اعمال نیک را هرجا که باشید خدا همه شما را خواهد آورد زیرا خداوند به هر چیزی تواناست.
غیبت نعمانی از
حضرت امام صادق (علیهالسلام)، روایت نمود که فرمود: این آیه درباره قائم آل محمد (عجّلاللهفرجهالشریف) و یاران او نازل شده و آنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد اجتماع میکنند.
در
سوره آل عمران در آیه ۱۴۰: «تلک الایام نداولها بین الناس»
یعنی این روزها را میان مردم میگردانیم.
روایت شده است که امام صادق (علیهالسلام) فرمود: از زمان
خلقت آدم همیشه دولتی از خدا و دولتی از
شیطان بوده پس در این زمان دولت خدا کو؟ آگاه باشید که صاحب دولت خدا قائم آل محمد (عجّلاللهفرجهالشریف) است.
نگاهی به آیات
سوره مبارکه مائده داریم.
آیه سوم از سوره مبارکه مائده: «الیوم یئس الذین کفروا من
دینکم فلاتخشوهم و اخشون»
یعنی امروز کسانی که راه
کفر پیش گرفتهاند از
دین شما نومید شدند پس از آنها نترسید بلکه از قهر من بترسید.
در
تفسیر عیاشی از
امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که در تفسیر این آیه فرمود:
آن روز، روز ظهور صاحب الزمان است که
بنیامیه نومید میشوند و آنها هستند که
کافر گشته و از آل محمد (صلیاللهعلیهوآله) نومید میباشند.
در همین سوره در آیه ۸: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهدا بالقسط...»
یعنی ای کسانی که ایمان آوردید برای خدا به داد برخیزید و به
عدالت،
شهادت دهید. صاحب
تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن در تبیین مفهوم قوامین به قائم به عنوان یکی از لقبهای حضرت مهدی اشاره کرده است.
در آیه ۱۴ سوره مبارکه مائده: «و من الذین قالوا انا نصاری اخذنا میثاقهم فتسوا حظ مما ذکروا به فاغرینا بینهم العداوه و البغضاء الی یوم القیامه و سوف ینبئهم الله بما کانوا یصنعون»
و از کسانی که گفتند ما
نصرانی هستیم از ایشان نیز
پیمان گرفتیم و بخشی از آنچه را بدان
اندرز داده شده بودند فراموش کردند و ما هم تا
روز قیامت میانشان دشمنی و
کینه افکندیم و بزودی خدا آنان را از آنچه میکردهاند خبر میدهد. درباره این آیه بعضی از مفسران با توجه به (حظا مما ذکروا به) از
حضرت امام صادق (علیهالسلام) نقل کردهاند که فرمود: «اما انهم سیذکرون ذلک الحظ مع القائم منا عصابه منهم» را اشاره میکنند که درباره بهرهبردن اصحاب عام یعنی همان مومنان صالح که از سراسر جهان به حضرت خودشان را میرسانند، میباشد.
البته گروهی از مفسران میگویند که این آیه درباره چگونگی غلبه
اسلام بر سایر
ادیان در زمان حکومت صاحب الزمان (عجّلاللهفرجهالشریف) میباشد.
آیه ۲۳
سوره مبارکه انعام: «قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین»
«یعنی: گفتند به خدا
قسم ما
مشرک نبودیم.» در
کافی آمده است که
امام باقر (علیهالسلام) در مورد این آیه میفرمایند: یعنی آنها هنگام ظهور امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) میگویند: ما منکر
ولایت امیرالمومنین (علیهالسلام) نبودیم. البته آیه بعد هم به این موضوع اشاره میکند. «انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل ما کانوا یفترون» یعنی: ببین چگونه
دروغ بر خود بستند و آنچه را
افترا میبستند فراموش کردند؟
آیه ۳۷ سوره انعام: «و قالوا لولانزل علیه آیه من رب قل ان الله قادر علی ان ینزل آیه ولکن اکثرهم لایعلمون»
یعنی: گفتند: چرا معجزهای از سوی پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: بیتردید خدا
قادر است که پدیدهای شگرف فرو فرستد لیکن بیشتر آنان نمیدانند.
بسیاری از
مفسران شیعه با تکیه به روایت امام باقر (علیهالسلام) در اینکه خداوند قادر است که پدیدهای شگرف فرو فرستد میگویند که منظور «دابته الارض»،
خروج دجال و
نزول حضرت عیسی میباشد.
آیه ۱۵۸ سوره انعام: «یوم یاتی بعض آیات ربک لاینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل»
یعنی: روزی که بیاید یکی از آیات پروردگارت ایمان کسانی که قبلا ایمان نیاوردهاند سودی نبخشد
صدوق در
کمالالدین و
ثوابالاعمال از
حضرت صادق (علیهالسلام) روایت میکند که فرمود: «آیات» ائمه هستند و «بعض آیات»
قائم آل محمد (عجّلاللهفرجهالشریف) است. البته مفسران علاوه بر این با اشاره بر کل آیه ۱۵۸ آن را نشانه ظهور حضرت مهدی و نزول حضرت عیسی برشمردهاند و گروهی
طلوع خورشید از مغرب را اضافه میکنند.
آیه ۳
سوره مبارکه توبه: «و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر»
یعنی در روز حج بزرگ از جانب خدا و رسولش به مردم اعلان میشود.
در
تفسیر عیاشی از امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند: «حج بزرگ» ظهور قائم و «اعلان»
دعوت مردم است.
آیه ۳۶ سوره مبارکه توبه: «و قاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه و اعلموا ان الله مع المتقین» یعنی با همه مشرکین پیکار کنید چنانکه آنها (اگر دسترسی پیدا کنند) با شما
نبرد کنند و بدانید که
خداوند با پرهیزگاران است.
در تفسیر عیاشی از
زراره روایت است که گفت: از امام صادق (علیهالسلام) راجع به این
آیه سئوال شد پدرم امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: هنوز
تاویل آن نیامده است. اگر قائم ما
قیام کند، آنکس که او را میبیند تاویل آن را به خوبی خواهد دید. با ظهور او شعاع
دین پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) چنان بالا گیرد که در روی
زمین،
شرک و بدبینی نماند چنانکه خداوند فرمود: «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه ویکون
الدین کله لله»: یعنی با آنها پیکار کنید تا فتنهای نماند و تمام
دین از آن خداوند باشد.
آیه ۳۲ سوره مبارکه توبه: «یریدون ان یطفئوا نورالله بافواههم و یابی الله الاان یتم نوره و لو کره الکافرون»
یعنی: میخواهند
نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند ولی خداوند نمیگذارد تا نور خود را کامل کند هرچند کافران را خوش نیاید. برخی از مفسران با نقل روایتی از امام صادق (علیهالسلام) به تلاش
فرعون برای از بین بردن حضرت موسی و
بنیامیه و
بنیعباس برای از بین بردن
نسل اهل بیت (علیهمالسلام) اشاره نموده و
شباهت حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) به
حضرت موسی (علیهالسلام) را در ولادت بیان کردهاند. برخی دیگر از مفسران از
امام کاظم (علیهالسلام) نقل کردهاند که این آیه را به
حاکمیت دین حق بر تمام ادیان در وقت قیام حضرت مهدی مطرح نمودهاند.
آیه ۸ سوره مبارکه هود: «و لئن اخرنا عنهم العذاب الی امه معدوده لیقولن ما یحبسه الایوم یاتیهم لیس مصروفا عنهم و حاق بهم ما کانوا به یستهزون»
یعنی: اگر
عذاب را تا مدت معینی به تاخیر بیندازم حتما خواهد گفت: چه چیز آن را بازداشت؟ آگاه باش روزی که عذاب به آنها برسد از ایشان بازگشتنی نیست و آنچه را که
مسخره میکردند آنان را فرو خواهد گرفت. از
امام علی (علیهالسلام) در مورد «امه معدوده» نقل شده است که فرمودند:
اصحاب قائم آل محمد (صلواتاللهعلیه) هستند که ۳۱۳ نفرند «اصحاب القائم الثلاث مائة و البضعة عشر»
آیه ۸۶ سوره مبارکه هود:
«بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ» یعنی: «اگر
مومن باشید، باقیمانده
خدا برای شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم.» در این
آیه گروهی با اشاره بقیتالله آن را به عنوان یکی از ویژگیهای خاص صاحب الزمان (عجّلاللهفرجهالشریف) میدانند.
چون آیه فوق
اطلاق دارد، چنین معنایی از آن بدون اشکال است که بگوییم: بقیةالله از همه چیزهایی که شما حساب کنید، برایتان بهتر است و هیچ نعمتی به پای آن نمیرسد. هرچند که این آیه مربوط به داستان
حضرت شعیب نبی (علیهالسلام) میباشد،
قائم (آل محمد (صلیاللهعلیهوآله)) نخستین سخنی که پس از قیام خویش بر زبان میآورد همین آیه است. «بقیةالله خیرلکم ان کنتم مؤمنین»
اما بر اساس روایات معتبر، این آیه با وجود نازنین
حضرت ولی عصر (علیهالسلام) تطبیق گشته است.
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند:
«قائم (آل محمد (صلیاللهعلیهوآله)) نخستین سخنی که پس از قیام خویش بر زبان میآورند همین آیه است. «بقیةالله خیرلکم ان کنتم مؤمنین» سپس میفرماید: من «بقیةالله» هستم و حجت خدا و خلیفه او بر شما میباشم. آنگاه هیچ کس بر او
سلام نمیکند مگر اینکه میگوید: «السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه.»
درباره تعبیر «بقیةالله» (ذخیره خدا) باید گفت: این عنوان به شخصی
اطلاق میگردد که خدا به منظور خاصّی او را نگهداری کرده است.
احمد بن اسحاق قمی (که از اصحاب و یاران
امام عسکری (علیهالسلام) بود.) به حضور حضرت امام عسکری (علیهالسلام) میرسد، حضرت امام مهدی (علیهالسلام) که حدود یکسال دارد، وارد میشود و با
زبان عربی فصیح میگوید: «انا بقیةالله فی ارضه و المنتقم من اعدائه.»
من ذخیره الهی در سرزمین او و انتقامگیرنده از دشمنان اویم.
بیش از ۱۲۰ آیه
قرآن «عالم جلیل القدر مرحوم
سیدهاشم بحرانی در کتاب «
المحجة» آن آیات را با روایات مربوطه جمعآوری کرده است.»
براساس روایات معتبر به وجود نازنین حضرت امام مهدی (علیهالسلام) و ویژگیهای آن شخصیت با عظمت و همچنین
قیام و
انقلاب جهانی آن حضرت، اشاره کرده است؛ و ما در این مختصر بر آنیم تا نمونهای از آن آیات نورانی را همراه با دیدگاههای
معصومین (علیهمالسلام) به عاشقان حضرتش تقدیم داریم:
و نیز خداوند در
قرآن کریم اینگونه از آن حضرت نوید میدهد: «وعد الله الذّین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الذّین من قبلهم و لیمکنن لهم
دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون...»
یعنی: خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند
وعده داده است که آنان را در روی زمین جانشین دیگران سازد همانگونه که مردمی را که پیش از آنان بودند جانشین دیگران کرد و
دینشان را ـ که خود برایشان پسندیده است ـ استوار سازد و وحشتشان را به
امنیت تبدیل کند، تا تنها مرا بپرستند و چیزی را با من
شریک نگیرند. و آنان که از آن پس، راه
کفر و ناسپاسی در پیش گیرند، نافرمانند.
این آیه شریفه از جمله آیاتی است که به آن حضرت تاویل شده است. با نگرش به ظاهر این آیه، خداوند به مؤمنان و شایستهکرداران این
امّت، نوید جامعهای را میدهد که از هر پلیدی و ناپاکی پیراسته است و به تمامی ارزشها و قداستها و شایستگیها آراسته است، این معنای ظاهری این آیه شریفه. این وعده شکوهمند خدا که سهبار با «لام قسم» مورد تاکید قرار گرفته است و سهبار با «نون تاکید» تاکنون تحقّق نیافته است. چه زمانی مرم با
ایمان و شایستهکردار توانستند با
اقتدار، حکومت مهر و عدل خویش را در سراسر جهان بهپا دارند و در کمال آزادی و بدون ترس و دلهره مقررات عادلانه و جانبخش
قرآن را در عرصههای حیات، پیاده نمایند؟ این مؤمنان شایسته کرداری که خداوند در آیه مورد بحث این وعده روحبخش را به آنان میدهد، چه کسانی هستند؟
اگر شما خواننده عزیز به
تاریخ اسلام و
مسلمانان از همان آغاز درخشش انوار نورانی
وحی تاکنون، مراجعه کنید، به شایستگی درخواهید یافت که این وعده شکوهبار خدا در ظرف این هزار چهارصد سال تحقّق نیافته و این نوید بزرگ جامه عمل نپوشیده است. من فکر نمیکنم که
وجدان هیچ مسلمان آگاه و با انصافی بپذیرد که منظور از مؤمنان شایسته کردار در این آیه، «
امویان» و «
عباسیان» باشند، چرا که تاریخ مورد قبول امت اسلام و ملل بیگانه، گواه است که «امویان و عباسیان» در حکومت سیاه و وحشتناک خود، سهمگینترین جنایات را مرتکب شدند و خون پاک اولیای خدا را به زمین ریختند، حرمتها را هتک کردند، و کاخهای ظلم و بیدادشان لبریز از
فسق و فجور و ضد ارزشها بود که اگر بخواهیم آن جنایتها را به طور دقیق شرح دهیم کتاب از اسلوب و موضوع خود خارج خواهد شد.
بهعلاوه چه روزگاری براستی
دین خدا به تمکّن و اقتدار مورد نظر این آیه مبارکه نائل آمد، تا نوید جهانگستر شدن آن تحقّق یافته باشد همانگونه که در آیه آمده است: «و لیُمکنّن لهم
دینهم الّذی ارتضی لهم....»، این صحیح است که اسلام به
دلیل جامعیت، محتوای بلند، هماهنگی با
فطرت و دیگر ویژگیهای خود و آورنده و آموزگاران و الگوهای حقیقی آن امامان نور تاکنون به میلیونها دل و قلب راه یافته و آهسته آهسته به راه خود ادامه میدهد، امّا سوگمندانه همچنان فاقد یک
قدرت منسجم جهانی است، به طوری که در هر گوشهای از این
جهان پرآشوب، هر کس میتواند به
جنگ با آن برمیخیزد و بر ضد آن و پیروان آن دست به
شقاوت میزند.
صحیح است که اسلام در مقاطعی از تاریخ خویش، در قلمرو محدودی به قدرت رسید و رهبری سیاسی و اجتماعی را به کف گرفت، امّا آیا براستی همین حاکمیّت محدود و قطعی، نوید مورد نظر
قرآن و تحقّق آن وعده شکوهمند خداست؟ اگر چنین است این شرایط که در همان عصر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تحقّق یافت و اسلام بر
مدینه و بخشهایی از «جزیرة العرب»
حاکم گردید.
با این وصف، معنا و مفهوم این نوید شکوهبار
قرآنی چه میتواند باشد که میفرماید: «وعد الله الذّین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات...» یعنی: خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دهند
وعده داده است که آنان را در روی زمین جانشین سازند... بنظر ما، معنای واقعی این نوید
قرآنی این است که روزگاری در پیش است که بر سراسر گیتی حاکم میگردد و مسلمانان بدون هیچ هراس و دلهرهای راه و رسم مترقی و شعائر و برنامههای انسانساز
دینی خود را برپای میدارند و در تمامی مناطق مسکونی و آباد جهان، تنها اسلام، تدبیر امور و تنظیم شئون بشریت را به دست میگیرد. آری! این وعده شکوهبار
قرآن است و این هم تاکنون، تحقّق نیافته است.
امامان معصوم (علیهمالسّلام) و آموزگاران راستین
قرآن نیز در تاویل آیه مورد بحث، بر این اندیشه رهنمون هستند که این وعده پرشکوه خدا تحقّق نیافته و به هنگامه ظهور
حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) تحقّق خواهد یافت. برای نمونه:
از چهارمین
امام نور (علیهالسّلام) آوردهاند که آیه مورد بحث را
تلاوت کرد و فرمود: «بخدای سوگند که این
مؤمنان شایسته کردار، شیعیان ما اهل بیت (علیهمالسّلام) هستند و خداوند این نوید و وعده شکوهبار را به دست بزرگ مردی از ما تحقّق خواهد بخشید. او مهدی این امت است و کسی است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد او فرمود: اگر از عمر
دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا مردی از عترت من که نامش نام من است بر جهان حکومت کند و زمین را همانگونه که به هنگامه او لبریز از ظلم و جور است، مالامال از عدل و داد سازد.»
و از دو امام معصوم
حضرت باقر (علیهالسّلام) و
حضرت صادق (علیهالسّلام) نیز همین سخن روایت شده است و آنان نیز درست همین نوید را دادهاند. مرحوم «
طبرسی» پس از نقل این روایت میگوید: «منظور از مؤمنان شایسته کردار، پیامبر و خاندان اویند و این آیه در بردارنده نوید حکومت عادلانه جهانی اهل بیت (علیهمالسّلام)، استقرار
اقتدار آنان در سراسر گیتی و برچیده شدن
وحشت و هراس آنان با ظهور حضرت مهدی (علیهالسّلام) است.»
و میافزاید: «خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد این واقعیت
اجماع و اتفاقنظر دارند و روشن است که اجماع آنان همانند
قرآن حجت است. چرا که پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «مردم! من از میان شما میروم امّا دو گوهر گرانبها در میان شما به یادگار میگذارم، یکی کتاب خدا،
قرآن و دیگری خاندانم. و این دو، تا روز
رستاخیز و ورود بر من در کنار
حوض کوثر از هم جداییناپذیرند.» آنگاه میافزاید: «نوید شکوهمند این آیه
قرآن نیز که تمکّن و اقتدار اهل بیت (علیهمالسّلام) و استقرار
دین خدا بر روی زمین بوسیله آنان است، وعدهای است که تاکنون تحقّق نیافته است از این رو آن حضرت در انتظار دریافت فرمان ظهور از جانب خداست، چرا که خداوند در وعدهاش تخلف نمیورزد.»
قرآن در آیه دیگری میفرماید: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذّکر ان الارض یرثها عبادی الصّالحون؛ ما در زبور (کتابهای آسمانی پیشین) پس از نوشتن در لوح محفوظ، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به
ارث میبرند».
مفسّران در تفسیر این آیه، در معنای «زبور و ذکر» به توافق نرسیدهاند، امّا این دیدگاههای متفاوت، اختلاف جوهری نیست. چرا که معنای
زبور، چه کتاب آسمانی نازل شده بر
داود پیامبر (علیهالسّلام) باشد، یا مقصود از آن جنس کتابهای آسمانی، مهم نیست همچنانکه معنای ذکر نیز در آیه شریفه «
تورات» باشد یا «
قرآن» یا «
لوح محفوظ» همچنانکه مفسّرین گفتهاند، به محتوای آیه صدمهای نمیزند و معنای آیه اینگونه است: «و ما در کتابهایی که بر پیامبران فرو فرستادیم، یا در «زبور» که آن را بر داود پیامبر نازل ساختیم، پس از نوشتن در لوح محفوظ یا تورات یا
قرآن، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث میبرند.»
طبرسی و دیگران در تفسیر آیه از پنجمین امام نور (علیهالسّلام) آوردهاند که فرمود: «هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان؛ اینان یاران حضرت مهدی (علیهالسّلام) در
آخرالزّمان هستند.
به باور ما، موضوعی که خدای جهانآفرین در «زبور» و در «ذکر» نوشته است و آن را «لقد» و «انّ» دو بار، سخت، مورد تاکید قرار داده، شایسته است که موضوعی بسیار اساسی و حساس و در نهایت اهمیت باشد. صحیح است که برخی مفسّران مقصود از «زمین» در آیه مبارکه را زمین
بهشت دانسته و آیه را اینگونه معنا کردهاند که: «بندگان شایسته خدا، زمین بهشت را به ارث میبرند.» و برخی نیز زمین مورد نظر را همین سیاره خاکی دانستهاند که سرانجام امت مسلمان آنرا با فتوحات خویش به ارث میبرند. امّا این دو دیدگاه معنای ظاهری آیه است و معنای نهان و تاویل آیه شریفه این است که: «بندگان شایسته خدا بر سراسر جهان حکومت عادلانه و انسانی خویش را برقرار خواهند ساخت.»
مرحوم «
شیخ طوسی» در تفسیر آیه شریفه از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده است که: «انّ ذلک وعد الله للمؤمنین بانّهم یرثون جمیع الارض؛ این وعده قطعی خدا بر مؤمنان است که آنان تمامی زمین و زمان را به ارث خواهند برد».
این آیه مبارکه از نظر معنا، به آیه پیش شباهت دارد که میفرماید: «لیسخلفنهّمم فی الارض» در این دو آیه، چه تعبیر زیبایی به کار رفته است، تعبیر به «ارث» و «استخلاف» که «ارث» انتقال ثروت و امکانات از مرده به زنده و «استخلاف» نیز قرار دادن یکی بجای دیگری را میگویند.
خداوند متعال در وصف
قرآن میفرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء:» و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است!
بنابراین آیه تبیان و تفسیر و توضیح آیات مبارکه بر عهده کسی است که حقایق
قرآنی را با فهمی در خور آن، درک کند و تردیدی نیست که بنابر
نص حدیث شریف ثقلین که نزد همه
مسلمانان متواتر است، «
اهل البیت (علیهمالسّلام)» همتا و
کفو قرآنند. از اینرو، باید آیاتی را که ایشان بر
ظهور مهدی (علیهالسّلام) حمل کرد هاند، دلیل
قرآنی اعتقاد به مهدویت به شمار آوریم. در این زمینه احادیث فراوانی از حضرات ائمه (علیهمالسّلام) نقل شده است که در آنها آیات بسیاری بر حضرت مهدی (علیهالسّلام) و موضوعهای مرتبط با آن حضرت تطبیق شده است.
نکته حائز اهمیت این است که علمای اهل سنت، روایات تفسیری مهدویت را به طور طبیعی مانند سایر روایات تفسیری بررسی یا نقد کردهاند و چنین نیست که این روایات را
جعلی یا
ضعیف شمرده باشند، بلکه بسیاری از این روایات در منابع روایی معتبر آنها نقل شده است.
قرآن میفرماید: «هو الّذی ارسل رسوله بالهدی و
دین الحق لیظهره علی
الدّین کلّه و لو کره المشرکون»
این آیه، در
قرآن شریف سه بار آمده است و دلالت بر حساسیت موضوع میکند. آیه دارای تفسیر و ظاهری است و دارای تاویل و پنهانی.
تفسیر و ظاهر این آیه این است که: خداوند پیامبرش حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
توحید و توحیدگرایی، بندگی خدا، پرستش او و
دین اسلام فرستاد تا این
دین آسمانی را با قدرت و قوّت به همه ادیان پیروزی بخشد و سراسر گیتی در قلمرو توحید و
عدالت و تقوای مورد نظر
قرآن، قرار گیرد. در آیه شریفه واژه «لیظهره» در خور تعمّق است، چرا که «ظهور» در اینجا به معنای برتری کامل و روشن با چیرگی و قدرت همهجانبه و کامل است که میفرماید: «کیف و ان یظهروا علیکم لا یرقبوا فیکم الّا و لا ذمّه»
اینجا نیز «یظهروا» به معنای «یغلبوا» میباشد. که معنای آیه شریفه این میشود: «
دین حق، با اقتدار و شکوه پیش میرود و بر همه ادیان، برتری کامل و پیروزی همهجانبه مییابد و جهان را در سایه
هدایت خویش میگیرد.» با این بیان اگر گفته شود که این وعده، تحقّق یافته و اراده خداوند جامه عمل پوشیده است، معنای آیه این است که: خداوند همه
دینها و آیینها و کیشهای منحرف و بیاساس را به وسیله
قرآن و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، باطل و با آمدن اسلام نفی کرد و هرگونه
شرک و انحراف و زندقه و پرستش باطل را مردود شمرد و از صفحه گیتی برانداخت و
جهان، جزیره توحیدگرایی و مهد عدالت و آزادگی و تقواپیشگی گردید.
این معنای ظاهری آیه امّا گر بخواهیم از تاویل آیه سخن بگوییم و در پرتو معنای نهان او راه جوییم، باید بگوییم که این وعده قطعی و تخلفناپذیر، هنوز تحقّق نیافته است. مسلمانان هنوز شمارشان حدود یک چهارم مردم جهان یا کمتر است و بر کشورهای اسلامی قوانین و مقررات غیر اسلامی حکومت میکند و مرامها و کیشهای ساختگی و دروغین آزادانه به
حیات خود ادامه میدهند. در برخی از کشورها مسلمانان اقلیت پایمال شدهای هستند که فاقد قدرت و امکانات و بر سرنوشت خویش حاکم نیستند، بنابراین پیروزی کامل
حق بر باطل کجاست؟ و نوید قطعی و تخلفناپذیر «لیظهره علی
الدّین کلّه» چه زمانی و چگونه تحقّق یافته است؟
پیشوایان نور و
اهل بیت (علیهمالسّلام) در معنای نهان و تاویل آیه، رهنمود دارند که این مربوط به روزگار ظهور
امام مهدی (علیهالسّلام) است که بیتردید تحقّق خواهد یافت. نمونهای از روایات در تاویل آیه شریفه:
در تفسیر آیه مورد بحث، از
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) آوردهاند که این آیه شریفه را
تلاوت کرد که: «هو الّذی ارسل بالهدی و
دین الحق لیظهره علی
الدّین کلّه» آنگاه فرمودند: «آیا این نوید پیروزی تحقّق یافته است؟» پاسخ دادند: «آری!» آن حضرت فرمود: «هرگز! به خدایی که جانم در کف قدرت اوست، با تحقّق این
وعده، هیچ شهر و دیاری نمیماند جز اینکه در آن ندای یکتایی و عظمت خدا بامدادان و شامگاهان طنین میافکند.»
و نیز از
ابن عباس آوردهاند که در مورد این جمله از
آیه: «لیظهره علی
الدّین کلّه و...» گفت: بخدای سوگند چنین نخواهد شد تا مگر روزگاری که یهودیان و مسیحیان و پیروان دیگر مرامها و مسلکها، به
اسلام،
ایمان آورند.
گرگ و
گوسفند و شیر درنده و انسان و مارگزنده، نسبت به هم احساس امنیت میکنند، نه گرگ گوسفند را بدرد و نه گوسفند از آن بهراسد، روزگاری که دیگر موشی کیسهای را پاره نکند و
فساد و تباهی روی ندهد. زمانی که جزیهها الغاء گردد و صلیبها شکسته شود. آری! این معنای آیه شریفه است که میفرماید: «لیظهره علی
الدّین کلّه» و آنگاه تاکید کرد که این وعده الهی تنها با قیام حضرت مهدی (علیهالسّلام) و استقرار دولت مهر و عدل او در جهان، تحقّق خواهد یافت.
و نیز از «ابوفضیل» آوردهاند که: از
امام کاظم (علیهالسّلام)، از مفهوم پیام و معنای آیه پرسیدم که میفرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و
دین الحقّ لیظهره علی
الدّین کلّه...» حضرت فرمود: «خداوند پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
ولایت و
وصیّت و معرّفی جانشینان خود فرمان میدهد و
دین حق را در آیه شریفه، ولایت است، یعنی ولایت امامان معصوم (علیهمالسّلام).» پرسیدم: «سرورم! معنای «لیظهره علی
الدّین کلّه» چیست؟» فرمود: «خدا
دین خویش را با قیام «قائم» بر همه کیشها و
دینها، پیروزی کامل میبخشد.»
«
قندوزی حنفی» از
امام صادق (علیهالسّلام) در معنای آیه شریفه روایتی آورده است که میفرماید: بخدای سوگند معنای نهان و تاویل آیه شریفه تحقّق نمییابد، مگر هنگامیکه حضرت مهدی (علیهالسّلام) ظهور کند و هنگامیکه او ظهور کند بقایای شرکگرایان از ظهور او ناخرسند میگردند و کافران
حقستیز به
کیفر گناه خود میرسند... .
مرحوم
علامه مجلسی از
ابی بصیر آورده است که: از امام صادق (علیهالسّلام) در مورد آیه شریفه پرسیدم که: «هو الّذی ارسل رسوله بالهدی و
دین الحق لیظهره علی
الدّین کلّه و لو کره المشرکون» حضرت فرمودند: «بخدای سوگند! تاویل و معنای نهان آن هنوز نیامده و تحقّق نیافته است.» گفتم: «فدایت شوم! چه زمانی فرود میآید؟» فرمود: «زمانی که قائم آل محمد (سلاماللهعلیه) به اراده الهی قیام کند و زمانی که آن حضرت قیام کند دیگر از
شرک و شرکگرایی اثری نمیماند و
دین حق، همه دلها را نورباران میسازد...»
و بدینسان به همیناندازه، از آیاتی که پیرامون وجود گرانمایه آن حضرت تاویل شده است بسنده میشود امّا یادآوری میگردد که ما تنها شماری اندک از آیات را ترسیم نمودهایم چرا که آیات شریفه
قرآن در این مورد بهگونهای که در روایات آمده است بسیار است. و ما اگر بخواهیم همه آیات را بیاوریم سخن طولانی میگردد.
موضوعهای مرتبط با مسئله مهدویت مواردی است که در روایات تفسیری فریقین نقل شده و با احادیث مهدی (علیهالسّلام) پیوند دارد و باید آنها را یک جا بررسی نمود. این موضوعها عبارتند از:
۱.
لشکریان سفیانی و فرو رفتن آنها در
سرزمین بیداء؛
۲. فرود آمدن
حضرت عیسی (علیهالسّلام) از
آسمان و
نماز گزاردن وی پشت سر حضرت مهدی (علیهالسّلام)؛
۳.
خروج دجال در آخرالزمان و کشته شدن وی به دست حضرت عیسی (علیهالسّلام)؛
۴. اشراط الساعه و علائم
قیامت.
سؤال دیگری که قبل از پیگیری بحث «مهدویت در
قرآن» لازم است بررسی شود، این است که با همهی این تفاصیل، «چرا نام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) به صراحت، در
قرآن نیامده تا جلوی انکار خیلیها، گرفته شود؟»، «آیا اگر نام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) ذکر میشد، انقیاد و قبول مردم بهتر نبود؟». چنانکه شبیه همین سؤال را، دربارهی
ولایت مولا علی (علیهالسّلام) مطرح میکنند.
در جواب، باید گفت،
قرآن، برای معرفی شخصیتها، به مقتضای
حکمت و
بلاغت، از سه راه استفاده کرده است:
معرفی با
اسم، اولین راه، این است که شخصیت مورد نظر را با اسم معرفی و مطرح میکند که نمونههائی در
قرآن وجود دارد از جمله: «وما محمد الارسول قدخلت من قبله الرسل»
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیست جز پیامبری که قبل از او نیز پیامبرانی بودهاند. یا در
سوره صف نقل
بشارت میکند که: «ومبشرا برسولیاتی من بعدی اسمه احمد»
معرفی با عدد، شیوه دوم، معرفی با عدد و تعداد است که
قرآن نقبای بنیاسرائیل را اینگونه معرفی کرده. «وبعثنا منهم اثنی عشر نقیبا»
و همچنین گروهی که
حضرت موسی برگزید تا به
کوه طور برد را با عدد معرفی نموده است، «واختار موسی قومه سبعین رجلا»
معرفی با صفت و ویژگی، شیوه سوم معرفی با صفات و خصایص است که در
قرآن نمونههایی دارد از جمله پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به این شیوه نیز معرفی کرده است: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی...یامرهم بالمعروف وینهاهم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث...»
در معرفی ولی مؤمنین نیز از این طریق استفاده کرده است: «انما ولیکم الله ورسوله والمؤمنون الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة و هم راکعون»
معرفی با صفت، بهترین راه معرفی است. این نوع معرفی است، که راه را بر سودجویان میبندد زیرا، نام قلابی میتوان درست کرد، اما تخلق به صفات، کار آسانی نیست. و قابل جعل نمیباشد لذا میبینم در جریان
حضرت طالوت، خدای متعال، بعد از آن که او را به اسم معرفی میکند، بلافاصله بعد از معرفی با اسم، وی را با صفات و نشانه نیز معرفی میکند تا جلوی هرگونه اشتباه احتمالی گرفته شود. بعد از آن که میفرماید: «ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا» میفرماید: «و قال لهم نبیهم ان ایة ملکه انیاتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم و بقیة مما ترک آل موسی و آل هارون تحمله الملائکه».
«
قرآن کریم» و «
سنت نبوی» دو شجره طوبای برآمده از یک ریشه مبارکاند و هر دو متعلق به یک قانون گذارند. بیتردید،
اعتقاد به ظهور حضرت مهدی علیهالسّلام در بین
مسلمانان از زمان
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متواتر بوده و،
قرآن مجید با مجموعهای از
آیات شریفه آنرا تایید کرده است؛ آیاتی که بسیاری از
مفسران آنها را بر امام مهدی (علیهالسّلام) تطبیق کردهاند که ظهورش در
آخرالزمان نوید داده شده است. هرگاه مطلبی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متواتر گردد، ناگزیر باید پذیرفت که
قرآن حکیم آن را یک سره مسکوت نگذارده است، هر چند عقول ما به سادگی آن را در نیابد.
در
قرآن کریم میخوانیم: آنها (مخالفان اسلام) میخواهند
نور خدا را با
دهان خود خاموش نمایند اما خداوند
اراده کرده که این نور الهی را همچنان برگستره و کمالش بیفزاید (تا تمامی جهان را در برگیرد.) هرچند
کافران را خوش نیاید..
و سپس چنین ادامه میدهد:
خدا کسی است که رسول خویش را با
هدایت و
دین حق فرستاد تا وی را بر تمامی ادیان پیروز گرداند، هرچند
مشرکان را خوش نیاید..
آیا این پیروزی
اسلام که در آیه فوق بدان اشاره شده منطقهای و محدود است یا خیر؟ از آن جایی که هیچ قیدی در آیه وجود ندارد تا دلیل برمحدودیت این پیروزی باشد پس بدون
شک روزی فرا خواهد رسید که این وعده الهی محقق گردد و در روی زمین
دین اسلام، تنها
دین پیروز باشد. براساس روایات متعدد با ظهور حضرت امام مهدی (علیهالسلام) اسلام فراگیر و جهانی خواهد شد، در
تفسیر مجمعالبیان از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) چنین نقل شده است که:
(در زمان ظهور
حضرت امام مهدی (علیهالسلام) بر روی زمین هیچ خانهای باقی نمیماند ـ نه خانههایی که از سنگ و گِل ساخته شده و نه خیمههایی که از کرک و مو بافته شده ـ مگر آنکه خداوند نام اسلام را در آن وارد میکند.
در «
کمالالدین»، تالیف
شیخ صدوق نیز روایتی از
امام صادق (علیهالسلام) در مورد تفسیر آیه فوق، میخوانیم که ایشان فرمودند: به خدا
سوگند این آیه تحقق نیافته است و تنها زمانی محقق میگردد که «قائم» خروج کند و در آن هنگام است که کافری پیدا نخواهد شد.
در تفسیر مجمعالبیان، همچنین از
امام باقر (علیهالسلام) چنین آورده است که: وعدهای که در این آیه است به هنگام ظهور مهدی (علیهالسلام) محقق میگردد، پس در آن روز هیچکس روی زمین باقی نخواهد ماند مگر آنکه به (حقانیت) محمد (صلیاللهعلیهوآله)
اقرار میکند.
استاد شهید
آیةالله مطهری مینویسد: «از مجموع
آیات و
روایات،
استنباط میشود که قیام مهدی موعود (علیهالسلام) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات
حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است. مهدی موعود تحقق بخش ایدهآل همه انبیا و اولیا و مردان مبارز راه
حق است.»
اکنون این نکته روشن میشود که چرا حضرت مهدی (علیهالسّلام) به نام در
قرآن معرفی نشد زیرا اولا تنها راه معرفی این نیست و حضرت از راههای دیگر (معرفی با صفات) معرفی شده است و
قرآن به طرق دیگر به وجودش و
حکومت جهانی او اشاره نموده است
و ثانیا: مصالحی در کار بوده که حضرات معصومین به نام ذکر نشوند که از این میان محفوظ ماندن
قرآن از تحریف را میتوان نام برد درست همان علتی که ایجاب کرد
آیه اکمال دین در بین آیات تحریم خبائث و
آیه تطهیر در بین
آیه نساء النبی قرار گیرد تا ضمن ابلاغ پیام به همهی
حقجویان مانع از دست بردن در
قرآن نیز بشود. چه کسی میتوانست تضمین کند کسانی که به پیامبر عظیمالشان اسلام به خاطر تصمیم به معرفی
علی (علیهالسّلام) به
امامت،
اهانت و
جسارت نمودند (پیامبر اکرم، هنگام وفات فرمود: قلم و دواتی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که مانع از گمراهیتان شود
خلیفه دوم گفت: ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله.
اگر تصریح به اسم آن حضرت میشد به
قرآن نیز جسارت نمیکردند. مضافا بر این که اگر کسی،
حق را نخواهد پیذیرد، معرفی با اسم را نیز نمیپذیرد و هزار و یک بهانهی واهی و توجیه ناصواب، میآورد.
قرآن، این
حقیقت را به همهی ما گوشزد میکند که
اهلکتاب، پیامبر را به خوبی میشناختند، چنانکه بچهی خود را میشناختند و در
انجیل آنان پیامبر ختمی با اسم نیز معرفی شده بود اما هنگامی که پیامبر عظیمالشان را دیدند که هم با صفات هم با اسم برایشان شناخته شده بود، بازهم
انکار کردند و نپذیرفتند: «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به».
این که معرفی با اسم تنها راه معرفی نیست و هم این که مصالحی برای عدم تصریح به اسم وجود داشته و ثالثا معرفی با اسم هم اگر میشد چنانکه سابقه دارد اهل
عناد و لجاج نمیپذیرفتند، از جمله عواملی است که به نام حضرت تصریح نشده است.
دانشنامه عقاید و کلام، برگرفته از مقاله شناخت وحیانی خورشید پنهان سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «امام زمان در قرآن»، تاریخ بازیابی ۹۵/۳/۳۰. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «امام زمان (عج) در قرآن کریم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۰. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «در پرتو قرآن به انتظار مهدی علیهالسلام»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۰. دانشنامه کلام و عقاید، برگرفته از مقاله «امام مهدی در قرآن».