ام کلثوم در کربلا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در منابع از دختر کوچک
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) با نام
زینب صغری و
کنیه ام کلثوم یاد شده است، ام کلثوم از حاضران در عرصه
کربلا و از شاهدان این واقعه تلخ به شمار میرود، در منابع از حضور ام کلثوم در کوفه در چند جا سخن به میان آمده است اما از حضور و سخنان ام کلثوم در
شام خبر چندانی به دست ما نرسیده است.
در منابع از دختر کوچک
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) با نام
زینب صغری و
کنیه ام کلثوم یاد شده است.
(از او با نام زینب وسطی نام برده و آورده این کنیه از سوی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او اعطا شده است.)
علامه امین ام کلثوم را کنیه
زینب کبری (سلاماللهعلیهم) دانسته و آورده است ام کلثومی که در منابع از او به عنوان فرزند حضرت علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیهم) یاد شده است در واقع کنیه زینب کبری (سلاماللهعلیهم) بوده است.
از تاریخ دقیق تولد این بانو خبری به دست ما نرسیده است؛ اما آنچه که مسلم است این است که بنا بر نقل بسیاری از مورخان و سیره نگاران این اتفاق مبارک در اواخر ایام
حیات شریف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
مدینه اتفاق افتاده است.
ام کلثوم کودکی بیش نبود که جد بزرگوارش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از دست داد و اندکی بعد سیاهپوش مادرش زهرای اطهر (سلاماللهعلیها) گردید.
روایت شده که چون مادرش وفات یافت ام کلثوم برقعی به صورت انداخته و عبایی به سر کشیده بود و در حالی که دامن
عبا بر روی
زمین کشیده میشد راه میرفت و با نالههای جانسوزی پی در پی میگفت: «یا ابتاه یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امروز
مصیبت پنهان شدن تو در نظر ما آشکار گردید و این فراقی است که هرگز لقایی بعد آن نخواهد بود.»
بیشترین اخباری که از ام کلثوم در دوره امیرالمومنین در دست است مربوط به آخرین روزهای حیات پدرشان است. او روایتگر اصلی آخرین روزهای حیات پدر است.
نقل شده امام علی (علیهالسّلام) سه روز قبل از ضربت خوردن، ام کلثوم را از این واقعه خبر داده بود.
بنا بر نقل
شیخ مفید امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در آن شبی که صبحش به دست
ابن ملجم ضربت خورد در منزلام کلثوم به سر میبردند. در این شب نیز امام (علیهالسلام) ام کلثوم را از وقوع چنین حادثهای خبر داده بود.
سخنان ام کلثوم با ابن ملجم مرادی پس از ضربت خوردن امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز از دیگر مواردی است که بسیاری از مورخان و سیره نگاران از آن در آثار خود سخن گفتهاند.
در این منابع نقل شده:
«هنگامی که ابن ملجم بر فرق مبارک امیرالمومنین (علیهالسّلام) ضربت زدام کلثوم نزد ابن ملجم ملعون رفت و فرمود: «ای دشمن خدا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را کشتی؟» ابن ملجم گفت: «من امیرالمومنین (علیهالسّلام) را نکشتم بلکه پدر تو را کشتم.» ام کلثوم گفت: «امیدوارم که این ضربت به پدرم ضرری نرساند.» ابن ملجم گفت: «گویا میبینم که بر
مرگ پدرت شیون و زاری میکنی زیرا به
خدا قسم ضربتی بر او زدم که اگر این ضربت بر همه اهل زمین فرود آمده بود هیچ یک از آنان را زنده نمیگذاشت.»
(با اندکی اختلاف در انساب الاشراف
،
الطبقات و
شرح الاخبار )
ام کلثوم از حاضران در عرصه
کربلا و از شاهدان این واقعه تلخ به شمار میرود. در آثار مورخان و وقایعنگاران به مواردی از حضور ام کلثوم در صحرای کربلا اشاره شده است که از جمله این موارد میتوان به وداع ایشان با
اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) در عصر
عاشورا اشاره کرد. نقل شده «در عصر عاشورا و به هنگام وداع با برادر ارجمندشان ام کلثوم صدا به شیون و زاری بلند کرده بود و میگفت: «وا محمداه وا علیاه وا
اماه وا اخاه وا حسیناه...» امام (علیهالسّلام) او را تسلی دادند و فرمودند: «خواهرم در راه خدا
صبر پیشه کن ساکنان آسمان همه فانی میشوند و اهل زمین همه میمیرند و همه ی انسانها هلاک میشوند» سپس حضرت (علیهالسّلام) به یکایک زنان از جملهام کلثوم سفارش فرمودند که «بعد از
شهادت من، پیراهن چاک نزنید و صورت خود را نخراشید و سخنان بیهوده بر زبان جاری نسازید.»
همچنین در روایتی دیگر آمده: «زمانی که امام حسین (علیهالسّلام) به شهادت رسید اسب امام (علیهالسّلام) به سوی
خیمه گاه آمدام کلثوم از خیام بیرون آمد و در حالی که دست بر سر اسب میکشید با گریه میگفت: «ای محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ای جد بزرگوار، ای ابوالقاسم، ای علی (علیهالسلام)، ای جعفر، ای حمزه، ای حسن (علیهالسلام)، این حسین (علیهالسّلام) است که عریان به
خاک افتاده است سر از پشت جدا و
عمامه و ردایش از تن خارج کردهاند سپس با اسب بر او تاختهاند.» »
در منابع از حضور ام کلثوم در کوفه در چند جا سخن به میان آمده است اما از حضور و سخنان ام کلثوم در
شام خبر چندانی به دست ما نرسیده است.
در منابع از حضور ام کلثوم در
کوفه در چند جا سخن به میان آمده است. سخنان او در بدو ورود به کوفه یکی از این موارد است. روایت شده که پس از ورود اسرا به کوفه، کوفیان با
خرما و
نان و گردو به استقبال اسرا آمدند و از روی ترحم و دلسوزی آن را به کودکان میدادند. ام کلثوم این غذاها را از دست و دهان کودکان میگرفت و بر زمین میانداخت و خطاب به کوفیان فریاد میزد: «یا اهل الکوفه ان الصدقه علینا حرام؛ ای اهل کوفه همانا
صدقه بر ما
حرام است.»
سخنرانی ام کلثوم در کوفه نیز از دیگر مواردی است که از حضور ام کلثوم در کوفه حکایت دارد. نقل شده که در بدو ورود اسرا به کوفه و پس از سخنان فاطمه دختر امام حسین (علیهالسّلام) در کوفه، ام کلثوم (دختر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)) در حالی که گریه راه گلویش را بسته بود و به سختی میگریست به سخن ایستاد و گفت:
«یا اهل الکوفه، سوءا لکم ما لکم خذلتم حسینا (علیهالسّلام) و قتلتموه و انتهبتم امواله ورثتموه و سبیتم نساءه و نکبتموه؟ فتبالکم و سحقا...
ای مردم کوفه، بدا به حالتان چه کردید؟ به حسین (علیهالسّلام)
خیانت کردید و او را تنها گذاشتید و آنگاه او را کشتید و اموالش را به غارت بردید و زنانش را به اسیری گرفتید؟ مرگ بر شما، آیا میدانید چه کردید و چه
گناه بزرگی را مرتکب شدهاید؟ هیچ میدانید که چه خونهایی را ریختید و چه زنان شریفی را داغدار و چه اموالی را به یغما بردید و لباس چه دختران و زنانی را به تاراج بردید؟ مهر و
محبت از دلهایتان برداشته شده است؟ شما بهترین مردان بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را کشتید؛ با این حال
حزب خدا پیروز است و
حزب شیطان شکست خورده و زیان کار. آن گاه این اشعار را بر زبان جاری کرد:
قتلتم اخی صبرا فویل لامکم ستجزون نارا حرها یتوقد
سفتکم دماء حرم الله سفکها و حرمها القرآن ثم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
الا فابشروا بالنار انکم غدا لفی سقر حقا یقینا تخلدوا
و انی لابکی فی حیاتی علی اخی علی خیر من بعد النبی سیولد
بدمع غزیز مستهل مکفکف علی الخدمنی وائما لیس یحمد
برادرم را کشتید پس وای بر مادرانتان که به زودی دچار آتشی خواهید شد که گرمایی سوزان دارد. خونهایی را ریختید که
خدا،
قرآن و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را محترم شمرده و
حرام کرده بودند. شما را به
آتش دوزخ مژده باد که فردا به
یقین در آن جاویدان خواهید ماند.
من همه عمرم در
سوگ جانسوز برادرم و ستمی که بر او رفته است میگریم بر آن انسان والایی که پس از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بهترین مردان روزگار بود. من بر او
اشک خواهم ریخت و همواره بر او خواهم گریست و دانههای درشت و بی شمار اشکم از گونه هایم خشک نخواهد شد.»
در این هنگام صدای گریه و زاری مردم، به
آسمان برخاست.
از حضور و سخنانام کلثوم در
شام خبر چندانی به دست ما نرسیده است به گونهای که شاید بتوان گفتگوی ام کلثوم با
شمر بن ذی الجوشن در بدو ورود به
دمشق را از مهمترین موارد حضور ام کلثوم در شام ارزیابی کرد که مورخین و سیره نگاران از آن سخن به میان آوردهاند. در این روایت آمده:
«چون کاروان اسرای
اهل بیت (علیهالسّلام) نزدیک دروازه شام رسیدندام کلثوم شمر
بن ذی الجوشن را طلب کرد و فرمود: «مرا با تو حاجتی است.» شمر گفت: «حاجتت چیست؟» فرمود: «اینک این شهر دمشق است ما را از دروازهای وارد کن که مردمان کمتری در آن اجتماع کرده باشند و بگو سرهای شهدا را از میان محملها دور کنند تا مردم به نظاره سرها مشغول شده و به حرم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ننگرند.» اما شمر بر خلاف فرموده ایشان عمل کرد و فرمان داد تا سرهای شهدا را در میان محملها جای دهند و ایشان را از
دروازه ساعات که مردم بیشتری در آن جمع شده بودند وارد نمودند.»
روایت شده که ام کلثوم پس از بازگشت از
سفر شام و در بدو ورود به مدینه زمانی که شهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دور پدیدار شد با
حزن و اندوه بسیار شهر
مدینة النبی را خطاب قرار دادند و چنین سرودند:
«مدینة جدنا لا تقبیلنا فبالحسرات و الاحزان جئنا
الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا
و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا
و اخبر جدنا انا اسرنا وبعد الاسر یا جدا سبینا
و رهطک یا رسول الله اضحوا عدایا بالطفوف مسلبینا
و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا
و....
ای مدینه وای شهر
جد ما رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را نپذیر زیرا ما با یک دنیا غم و اندوه به سوی تو میآییم. آن روز که از نزد تو به سوی
عراق رفتیم همه رجال و فرزندان ما جمع بودند ولی امروز که به سوی تو بر میگردیم رجال و فرزندان ما را کشتهاند.
مدینه جدمان آیا ما را نمیپذیری ما با حسرت و اندوه به سوی تو آمدهایم. از جانب ما به پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر بده که ما به
مصیبت از دست دادن برادرمان دچار شدیم. و مردان ما در سرزمین کربلا بدون سر به
خون خود غلطیدهاند و به خاک افتادهاند و فرزندانمان را سر بریدهاند. به جدمان خبر بده که ما
اسیر شدیم و پس از اسارتای جد بزرگوار ما به انواع مصائب اسارت مبتلا شدیم ای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خانوادهات و در
سرزمین طف با تنی عریان به خاک افتادهاند. حسین (علیهالسّلام) را سربریدند و در این کارای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جانب تو را رعایت نکردند. و.....»
در زمان و مکان وفاتام کلثوم اختلافاتی به چشم میخورد.
بر اساس نقل برخی از منابعام کلثوم چهار ماه بعد از ورود کاروان اسرا به مدینه وفات کرد.
بنابر قول
علامه حلی در
العدد القویه و
شیخ کفعمی در
المصباح و
شیخ مفید در
مسار الشیعه که ورود اسرا به مدینه را بیستم صفر دانستهاند،
پس وفات آن بانوی ارجمند بایستی تقریبا در اواخر جمادی الثانی سال شصت و دو هجری صورت گرفته باشد.
اما برخی دیگر از منابع محل وفات و مدفن این بانو را در شهر دمشق عنوان کردند ولی از تاریخ وفات ایشان سخنی به میان نیاوردهاند.
در بسیاری از منابع از
ازدواج ام کلثوم با
عمر بن خطاب سخن به میان آمده است.
این ازدواج که با روایات مختلف در منابع اهل سنت از آن سخن به میان آمده است عمدهترین اتفاق زندگی او به شمار میرود.
بر اساس یکی از روایات اهل سنت که به شدت مورد تردید است «عمر
بن خطاب، ام کلثوم دختر
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را از ایشان خواستگاری نمود. علی (علیهالسّلام) به او گفت: «همانا او کوچک است.» عمر گفت: «ای ابا الحسن (علیهالسّلام) او را به ازدواج من در آور پس همانا من چنان با او به
کرامت رفتار خواهم کرد که از کسی چنین رفتاری انتظار نرود.» پس علی (علیهالسّلام) به او گفت: «من او را به سوی تو میفرستم اگر راضی اش کردی او را به ازدواج خود در آور.» علی (علیهالسّلام) به منزل آمدند و بردی به دستام کلثوم داد و او را راهی خانه عمر کرد و بهام کلثوم گفت: «به عمر بگو این بردی است که میگفتی؟» ام کلثوم نزد عمر
بن خطاب رفت و سخن پدر را به عمر بازگفت. پس عمر گفت: «به پدرت بگو من راضی شدم خدا از تو راضی باشد» و سپس دست خود را بر بالای ساق ام کلثوم گذاشت. ام کلثوم گفت: «این چنین میکنی اگر امیرالمؤمنین نبودی بینی ات را میشکستم.» پس خارج شد و نزد پدر بازگشت و او را از ماجرا با خبر کرد و گفت: «مرا نزد بد پیرمردی فرستادی.» پس امام (علیهالسّلام) به او گفت: «فرزندم او
شوهر توست....»
در این روایت و روایات مشابه ی که از ازدواج ام کلثوم با عمر
بن خطاب سخن به میان آمده چه از لحاظ
سند و چه از لحاظ متن اشکالات و ایرادات اساسی بر آن وارد است که با توجه به این اشکالات
کذب و جعلی بودن این روایات آشکار میشود.
اما مهمترین اشکالاتی را که بر روایات دال بر ازدواج ام کلثوم با عمر وارد شده از این قرار است:
روایت این ازدواج از سوی بزرگان و متقدمان
شیعه از جمله
شیخ مفید رد شده است. ایشان در کتاب
المسائل السرویه این ازدواج را ثابت نشده ارزیابی کردند و آوردند: «خبر این ازدواج از سوی
زبیر بن بکار نقل شده که مورد اعتماد نیست او با اهل بیت دشمنی میورزیده و در آنچه که نقل میکرده
بغض امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را اعمال میکرد.»
آیا این داستان از فرد غیوری چون امام علی (علیهالسّلام) قابل پذیرش است که دختر خود را به سوی عمر بفرستند و عمر لباس از ساق پایش بردارد و...
این چه ازدواجی است که دختر از داستان ازدواج خود بی خبر است و صرف قبول از سوی داماد و پدر زن و آن هم با دست گذاشتن بر ساق دختر محرمیت حاصل میشود.
در ادامه
روایت آمده که برای ام کلثوم چهل هزار درهم
مهریه در نظر گرفته شد. چگونه ممکن است علی (علیهالسّلام) از حدود
مهر السنه تجاوز کند حال آنکه مهر السنه مهر
اهل بیت است تا جایی که میبینیم
امام جواد (علیهالسّلام) با ام الفضل دختر
مامون ازدواج کرد و مامون میلیونها دینار در مراسم ازدواج او خرج کرد؛ ولی امام (علیهالسّلام) مهر او را پانصد درهم قرار داد.
چگونه عمر که گوینده این جمله است «مهر زنان را از چهل اوقیه بالا نبرید و بر آن نیفزایید اگر چه دختر
ذوالغصه یزید بن حصین حارثی باشد. هر کس از این حد در گذرد زیادی مهرش را به
بیت المال بر میگردانم.»
خود چنان مهر سنگینی را پرداخت کرده است.
بسیاری از کسانی که داستان ازدواج ام کلثوم با عمر را ذکر کردهاند گفتهاند که بعد از مرگ عمر، ام کلثوم با
عون بن جعفر و یا به نقلی با
محمد بن جعفر ازدواج کرده است؛
در حالی که منابع آوردهاند که آنها در سال هفده هجری و در زمان حیات عمر در فتح شوشتر به
شهادت رسیدهاند
همچنین در این منابع آمده که ام کلثوم بعد از وفات خواهرش زینب با
عبدالله بن جعفر ازدواج کرد و.... چگونه ممکن است ام کلثوم با عبدالله
بن جعفر ازدواج کند؛ در حالی که همسر عبدالله یعنی
زینب (سلاماللهعلیهم) در شامگاه یکشنبه ۱۴ رجب ۶۲ وفات کرده است و خود ام کلثوم به گفته خود این نویسندگان در سال ۵۰ هجری.
چگونه ممکن است
امام حسن (علیهالسّلام) و به نقلی دیگر امام حسن (علیهالسّلام) و
امام حسین (علیهالسّلام) با آن منزلت و عظمت
عبدالله بن عمر را در
نماز خواندن بر
جنازه ام کلثوم مقدم بداند و هیچ اعتراضی به چهار
تکبیر او در
نماز میت نکرده باشند.
در پایان اشاره به این مطلب ضروری به نظر میرسد که گویا این
شبهه و خلط بحث در منابع
اهل سنت، از ازدواج عمر با ام کلثوم دختر
جرول خزاعی مادر عبدالله
بن عمر
و به نقلی ازدواج عمر با ام کلثوم دختر ابی بکر
ناشی شده و به اشتباه و یا از روی عمد با داستان ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین خلط شده است و از آنجا که
ذهن پیوسته به سوی انسانی صاحب
شهرت منصرف میگردد از این رو کم کم نام ام کلثوم دختر علی در منابع اهل سنت به عنوان همسر عمر
بن خطاب ماندگار شده است.
زینب کبری در کربلا؛
نقش زنان در کربلا
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «زنان حاضر در کربلا ۴»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۶.