الرسائل التوحیدیّة (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کتاب «الرسائل التوحیدیة»، جوهره همه آرا و انظار فلسفی و عرفانی حضرت
علامه طباطبایی در
توحید است.
این مجموعه مشتمل است بر هفت رساله او در این رسایل
توحید را در ذات، اسماء، افعال اثبات نموده و ظهور توحید در وسایط بین حق و موجودات و ظهور توحید در مرآت اتم که
انسان است، تبیین مینماید. این رسایل برای اولین بار بعد از رحلت علامه و در سال ۱۴۱۵ ق به زیور طبع آراسته شدهاند و قبل از آن هرگز به طبع نرسیده بود. عناوین این رسالات عبارتست از: رسالة فی التوحید؛ رسالة فی الاسماء؛ رسالة فی افعال الله؛ رساله الوسائط؛ رساله الانسان قبل الدنیا، الانسان فی الدنیا، الانسان بعد الدنیا:
این رساله در ۵
ذی الحجه ۱۳۶۵ ق در
تبریز نوشته شده است و پنج فصل دارد. علامه در این رساله به وحدت حقه حقیقیه و اطلاقی وجود پرداخته است و البته شناخت، وسعت نظر، عمق اندیشه و زیبایی، دلپذیری بیان او را باید در خود متن و کتاب دید و به قطع با این قلم به وصف نمیآید؛
اما نکته گفتنی و بسیار مهم و تازه و بی سابقهای که در فصل پنجم این رساله آمده، این است که ساحتی از ساحتهای
توحید، خاص آیین مقدس
اسلام است و حتی در ادیان الهی پیش از
اسلام هم نیامده است و چون
تاریخ ادیان الهی در دعوت خود تکاملی است، شرح این مرتبه از توحید، به دین مقدس اسلام واگذار شده است. عین عبارت علامه این است: و هذا المعنی من التوحید اعنی الاطلاقی مما انفردت باثباته الملة المقدسة الاسلامیة وفاقت به الملل و الشرایع السالفة فظاهر مابلغنا منهم فی التوحید هو المقام الواحدیة... وی در مقالهای الحاقی به رساله، چنین تاکید میفرماید: مبین فیها ان ما ندب الیه دین الاسلام المقدس آخر درجة من التوحید، پیدا است که دعوت اسلام دعوت به آخرین مرتبه توحید است. و در پایان فصل دوم آن یادآور میشود: وقد ظهر مماتقدم ان اثبات اکمل مراتب توحیدالحق سبحانه هو الذی اختص به شریعة الاسلام المقدسة و هذا هو المقام المحمدی الذی اختص به محمد و الطاهرون من آله صلی الله علیهم و الاولیاء من الامه علی نحو الوارثه. این گونه جملات، نکته لطیفی را به یاد
انسان میآورد که
محیی الدین عربی در جای جای
فصوص و
فتوحات مکیه به طور عام و در فص نوحی فصوص الحکم به طور خاص به ذکر آن پرداخته و گفته است: هیچ مکتب و مشرب توحیدی در جمع میان تشبیه و تنزیه صفات حق، جمله و عبارتی را که
قرآن کریم در بخش کوتاهی از
آیه شریفه
سوره شوری ذکر فرموده است، نیاورده و حق مطلب را ادا نکرده است. او میگوید: جمله لیس کمثله شی ء و هو السمیع البصیر،
جامعترین آیه در جمع میان
تشبیه و تنزیه است؛ زیرا عبارت لیس کمثله شی ء حاکی از تنریه و جمله و هو السمیع البصیر حاکی از تشبیه است. هر کدام از این دو جمله نیز جداگانه تشبیه و تنزیه را در خود و با خود دارند؛ چه، اگر کاف را در کلمه کمثله زاید بدانیم، جمله از تنزیه حق و نداشتن همانند حکایت دارد و این تنزیه است؛ ولی اگر کاف را زاید ندانیم، این پاره آیه، حاکی از آن است که هیچ کس را همانندی با حق در صفت نیست و این نوعی تشبیه و جمله بعد نیز به همین ترتیب قابل تحلیل است. اگر «هو» را
مبتدا بگیریم، جمله از تشبیه و اگر
ضمیر حصر بگیریم، از تنزیه حکایت دارد و یکی از معانی
اعجاز قرآن همین است که در کوتاهترین عبارت، عالیترین و دقیقترین نوع معرفت را بی هیچ تکلف و تصنعی مطرح میکند. باری، حضرت علامه پس از طرح این مرتبه توحید، آن را فراتر از «مقام و مرتبه»، میداند و میگوید که کاربرد این گونه اصطلاحات در آن ساحت از باب تنگنای تعبیر و نوعی مجاز است: و من هنا یظهران استعمال لفظ المقام و المرتبه و نحوهما هناک مجاز من باب ضیق التعبیر. ایشان معرفت به این توحید را از نوع
شهود فطری، و متعلق معرفت را ساحت اسما و صفات الهی میداند و علم به حق را به اندازه ظرفیت عالم و عارف ممکن میشمرد و آن را به بر داشتن
آب از
دریا، همانند میکند که هر کس به اندازه ظرف و ظرفیت از دریا بهره میبرد: مثال ذلک الاغتراف من البحر فان القدح مثلا لاترید الا البحر لکن الذی یاخذه علی قدر سعته.
و آن گاه به پاسخ این پرسش مقدر میپردازد که اگر دسترس به چنین ساحتی، مقدور و میسور هیچ کس نیست، متعلق معرفت آدمی چه خواهد بود، که اولا
علم به حق به اندازه ظرفیت هر عامی و عالم است و ثانیا متعلق معرفت، ساحت اسما و صفات الهی و
شهود اطلاقی حق،
شهودی فطری است: فان الانسان بحسب اصل
فطرته یدرک بذاته وجوده و ان کل تعین فهو عن اطلاق و ارسال اذ شهر المتعین لا یخلو عن
شهود المطلق و
یشاهد ایضا ان کل تعین فی نفسه و غیره فهو قائم الذات بالاطلاق فمطلق التعین قائم الذات بالاطلاق التام
بهره سومی هم که ایشان از این موضوع میبرند، بسیار جالب است. مینویسند: این
شهود فطری، نتیجه سومی که میدهد آن است که انسان را از درون به
خضوع و
خشوع و
تصدیق و
تسلیم در برابر حق و گرایش به زیباییها و گریز از زشتیها وامی دارد که حقیقت
شریعت و آیین
اسلام، همین معانی ثلاثه؛ یعنی «
توحید ذاتی»، «
ولایت مطلقه» و «
نبوت عامه» است که خداوند در
آیه شریفه فاقم وجهک للدین حنیفا
فطرة الله التی
فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله،
بیان فرموده است. در شریعت مقدسه و
امام صادق علیهالسّلام این
فطرت را به ایمان به توحید، تفسیر، و
امام سجاد علیهالسّلام آن را در سه مقوله «لا اله الا الله» «محمد رسول الله» و «علی امیرالمومنین» تبیین فرموده است. در شریعت مقدسه ساحت
اخلاق و ملکات فاضله نیز با همین
فطرت، توحیدی میشود و رفتار، کردار و گفتار آدمی نیز از همین سرشت پاک مایه میگیرد و رشد و رویش مییابد و سرانجام چنین اخلاق و افعالی، چنان اختصاصی این آیین میشود که سابقه اش را در هیچ مکتب و مشرب اخلاقی و حتی شرایع پیشین الهی نمیتوان یافت و این نکته تازه دیگری است که علامه آن را دریافته و به تاکید و تکیه بر آن پرداخته است: و قد انتج استعمال
الفطرة الساذجة فی هذه الشریعة المقدسة فی کل من مرتبتی الملکات و الافعال نتیجة عجیبة لم یسبقها الیها شی ء من الشرایع السالفة
و آن گاه چنین توضیح میدهند که برای
انسان کمالی جویی که نباید به غیر خدا توجه کند، جایی برای ظهور اخلاق رذیله باقی نمیماند و سراسر جان و دل او از فضایل اخلاقی الهی پر میشود و چنین اخلاقی بالله و لله خواهد بود. فافهم؛ سپس به بیان
حدیث شریف معراجیه از تفسیر قمی میپردازد که در
شبمعراج، رسول اکرم معروض میدارد: یا رب اعطیت انبیاءک فضائل فاعطنی فقال الله و قداعطیتک فیما اعطیتک کلمتین من تحت عرشی: لاحول و لاقوة الا بالله و لا منجی منک الا الیک؛
یعنی فضایل ارزانی شده به تو، همه الهی است. در بعد اعمال و افعال نیز چنین است که ریز و درشت کارها و شرایط و ضوابط به اتمام رساندن آنها را با تکیه بر
ایمان به خدا تنظیم فرموده و اطوار و اطراف
حیات از
زمان و
مکان و صحت و مرض و
فقر و غنا و
مرگ و زندگی و دیگر احوال و افعال آدمی را به همان محور گره زده است و شریعتی را فراهم آورده که همه کثرات را به وحدت پیوند میدهد و همه امور را الهی و ربانی میکند و از این طریق، هم حافظ توحید در کثرت و هم حافظ کثرت در توحید میشود: فاغتنم فهذه لعمرالله نعمة لاتوزن بالسبع الشداد و الارض ذات المهاد و الجبال الاوتاد.
نتیجهای که علامه از بحث توحید میگیرد، این است که
خداشناسی و خداخواهی باید به خدابینی و توحید حالی تبدیل شود.
رساله دوم حضرت علامه در مجموعه رسائل توحیدی، به بحث اسما و صفات الهی اختصاص دارد. این رساله در ۶ فصل و در دهه سوم ماه
محرم ۱۳۶۱ قمری در
تبریز نوشته شده است. موضوع این رساله اسماء الله تعالی میباشد که مقصود بیان تعیناتی است که از هستی مطلق و حضرت واجب تعالی ظهور میکند.
بحث از اسما و صفات الهی از محوریترین مباحث عرفانی است؛ چه، به قول حکیم
سبزواری در شرح دعای
جوشن کبیر، علم به اسما، علم به همه هستی است و عرفان را در این ساحت باید شناخت؛ زیرا در این مکتب، هم خلقت از ساحت اسم و صفت مایه میگیرد و آغاز میشود و هم معرفت، سرانجام به ساحت اسم و صفت منتهی میشود. حضرت علامه اگر چه تفصیل موضوع اسما و صفات را به «مطولات کتب قوم» احاله میدهد، در همین رساله موجز نیز روح دریا گونه اش به موج نشسته و در بیان لطایف حکمی عرفانی اسمای الهی غوغا کرده است. وی پس از طرح مباحث اصلی و تقسیمات گوناگونی که برای اسما و صفات الهی کرده و برای هر یک از این مباحث، به دلالت
کتاب و
سنت و حدیث و
روایت پرداخته و داد معنا در این باره داده و جدولی جامع و کامل بر اساس حروف الفبا برای اسمای الهی تنظیم فرموده و یکی یکی این اسما را در قرآن برشمرده و
آیات مربوط به آن را ذکر کرده است و... ، در مبحث چهارم کتاب «به حیثیات اسمای الهی» پرداخته و ترتب این اسما را به نحوی بسیار دلنشین و دلپذیر و با دقت و حوصلهای کم نظیر توضیح داده است.
علامه در ترتب اسمای الهی و معانی دقیق هر یک از این اسما پس از مقدمهای کوتاه چنین مینگارد:
خداوند سبحان از آن جهت که شریک،
همسر و
فرزندی ندارد، و از آن جهت که همه نام هایش یک مصداق دارد که همان ذات مقدس او است، گرچه مفاهیم شان گوناگون است، «واحد» شمرده میشود، و از آن جهت که
ذات او، به خود و برای خود و در همه حالات،
ثبوت دارد، «حق» است، و از جهت حضور ذاتش و روشن بودن آن برای خودش و حضور دیگر موجودات نزد او، «
عالم» و «
علیم» است و خداوند علیم، از آن جهت که نزد همه جهات ذات معلوم، وجود دارد، «محیط» است و از آن جهت که در آن جا حضور دارد، «
شهید» به شمار میرود، و اگر به نهان منسوب شود، «
علام الغیوب» است، و اگر به نهان و آشکار، هر دو نسبت داده شود، «عالم الغیب و
الشهادة» است، و اگر نسبت او با دیدنیها ملاحظه شود، «
بصیر» است، و اگر با شنیدنیها ملاحظه شود، «
سمیع» خواهد بود، و از جهت نگه داری و تحفظش بر آن چه
مشاهده میکند، «حفیظ» است، و خداوند علیم، از آن جهت که همه معلومات را به شمار میآورد، «
حسیب» است، و از آن جهت که از دقیقترین امور آگاه است، «
خبیر» شمرده میشود، و از جهت استحکام معلوماتش، «
حکیم» است، و خداوند متعالی، از آن جهت که مبدا دیگران است (یعنی ذات او عین هستی و صرف هستی است، و هر چه غیر او فرض شود، از او آغاز شده و به او میانجامد)، «
قادر» و «
قدیر» است، و قادر از آن جهت که بدون اقتضا یا الزامی از سوی دیگری، افاضه وجود میکند، «
رحمان» خواهد بود، و از آن جهت که ذات دیگران را میآفریند، «باری» است، و از آن جهت که با آفرینش خود، میان خلق ذات و اجزای ذات، جمع میکند، «
خالق» است، و از جهت رحمت خاصش که همان سعادت است، «
رحیم» شمرده میشود، و رحیم از آن جهت که هر شی ء ریز و خردی را آفریده، «
لطیف» است، و از آن جهت که
رحیم و لطیف است، «رئوف» به شمار میرود، و از آن جهت که آن چه را رحمتش، به آن تعلق گرفته، دوست میدارد، «
ودود» است، و از آن جهت که در رساندن رحمتش، انتظار پاداش ندارد، «
کریم» است، و کریم، از آن جهت که ستایشگرش را پاداش نیکو میدهد، «
شاکر» و «شکور» شمرده میشود، و از آن جهت که بدی کننده به خود را زود کیفر نمیدهد، «
حلیم» است، و از آن جهت که موانع را از سر راه رحمتش برمی دارد، به اعتباری «عفو» و به اعتبار دیگر، «
غفور» است، و از آن جهت که گناه کار را پس از بازگشت به او، میپذیرد و طرد نمیکند، «تواب» و «قابل التوب» است، و از آن جهت که در خواست دیگران را پاسخ میدهد، «
مجیب» به شمار میرود، و توانای آفریننده، از آن جهت که هر چه موجود ممکن دارد، برای او، و او همراه با آن است، «محیط» است، و محیط از جهت نزدیک بودنش، «قریب» شمرده میشود، و از آن جهت که او بر همه احاطه دارد و چیزی از او تهی نیست، «اول» است که هر چیز از او آغاز شود، و «آخر» است که هر چیز بدو پایان پذیرد، و «ظاهر» است که هر شیئی به واسطه او آشکار شود و «باطن» است که هر شیئی به او قوام یابد، و قادر خالق محیط، از آن جهت که هر گونه مقاومت متصور را در هم میشکند و موجود تحت احاطه و متعلق قدرتش را مستهلک میکند و قدرت او در آن چه به آن تعلق گرفته است، باطل نمیشود، و قدرت و احاطه اش تزلزلی نمییابد، «غالب»، «قاهر»، «قوی» و «متین» است؛ هر کدام به اعتباری، و موجودی که چنین است، اگر شی ء با حقارتی که دارد، به او منسوب شود، «عظیم» و «کبیر» خواهد بود، و اگر با توجه به دنائت و پستی اش به او انتساب یابد، «علی»، «اعلا» و «متعالی» است، و اگر توهم مقاومت از ناحیه متعلق
قدرت، و اعمال قدرت و احاطه از طرف او شود، «مقتدر» است، و اگر کیفر دادن نیز به آن افزوده شود، «ذوانتقام» است، و کسی که تمام این اوصاف را دارد، «
مجید» خواهد بود، و اگر چنین وصفی برای ذاتش بکار رود، «
متکبر» است، و اگر قادر خالق رحمان، از آن جهت که هر چیزی را با رحمتش به کمالش میرساند، ملاحظه شود: «رب» خواهد بود. و رب، از آن جهت که عدم را شکافته و هستی را از دل آن بیرون میآورد، «
فاطر» است، و از آن جهت که امر او، شگفتترین امور است، «بدیع» شمرده میشود، آن گاه او «فالق الحب و النوی و فالق الاصباح» (اصباح سپیده دم صبح) است و اینها از نامهای خاص اویند، و از آن جهت که هراس از تاریکیهای عدم و هر کمبود و خطری را ایمنی میبخشد، «مؤمن» است، و از آن جهت که به آن چه میآفریند، آسیب نمیرساند، «سلام» است، و از آن جهت که آن چه افاضه میکند، هدیهای بی چشمداشت است، «
وهاب» به شمار میرود، و از آن جهت که پس از به وجود آوردن وجودات، آن چه را که مایه استمرار بقایشان میشود، میآفریند، «
رزاق» است، و از آن جهت که بخشش او، کمبودی را در او پدید نمیآورد، «واسع» است، و از آن جهت که برای بخشش هایش زمان تعیین کرده، «
مقیت» است، و از آن جهت که بزرگترین ستایش برای او، همان رحمتی است که افاضه میکند، «
حمید» خواهد بود، و از آن جهت که هر شکستهای را ترمیم، و هر کمبودی را در مخلوقاتش پر میکند، «
جبار» است، و از آن جهت که هر مغلوبی را یاری میدهد، «
نصیر» است، و از آن جهت که متولی امور مخلوقی است که نه مالک سود و زیان خویش است و نه مرگ و زندگی و بعثتش به دست او است، «
ولی»، «مولا» و «وکیل» است؛ هر کدام از یک جهت، و از آن جهت که حیات آفرین است، «محیی» شمرده میشود، و از آن جهت که نقش آفرین است، «مصور» است، و از آن جهت که همه اینها، احسانی از او است، «بر» به شمار میرود، و از آن جهت که ظهور هر چه در هستی است، به او تعلق دارد، «نور» و سپس «
مبین» است، و از آن جهت که همه چیز برای او است و او آنها را تدبیر میکند، «ملک» و «ذوالعرش» است، و از آن جهت که هر چه پیش دیگران است، نزد او است؛ ولی هر چه نزد او قرارداد، پیش دیگران نیست، «
عزیز» است، و از آن جهت که نیازی به هیچ شیئی ندارد، «غنی» خواهد بود، و از آن جهت که یگانه پروردگار، پادشاه و صاحب سریر فرمانروایی است، «احکم الحاکمین» و «خیر الفاصلین و الحاکمین و الفاتحین» به شمار میرود، و از آن جهت که بی نیاز است و موجودات تحت تدبیر او در نیازهای خود، به او روی میآورند، «
صمد» است، و پروردگار، از آن جهت که با توجه
خلق به او،
عبادت میشود، «الاه» است. همه این نامها، به استثنای سه نام واحد، احد و حق، تحت دو اسم قادر علیم قرار دارند، و اگر این دو با هم به غیر، نسبت داده شود، «قیومیت» خواهد بود؛ بنابراین، آن دو اسم تحت نام قیوم قرار دارند، و خداوند سبحان از آن جهت که در ذات، علیم قدیر است، «حی» خواهد بود؛ بنابراین، سلطه دو اسم حی و قیوم، شامل همه نامهای ثبوتی غیر از وحدت میشود. خداوند سبحان فرمود: الله لا اله الا هو الحی القیوم.
این آیه، با توجه به آن که توحید را هم بیان کرده است، همه اسمای ثبوتی را در بر میگیرد؛ اما جامع همه اسامی سلبی که بر نفی نقصها و عدمها دلالت میکنند، اسم «
قدوس» است.
این رساله در ۱۰ فصل و در دهه سوم
محرم ۱۳۶۱ قمری در تبریز نوشته شده است. موضوع این رساله افعال الله و توحید افعالی است و به تناسب بحثی از
قضا و
قدر و
بداء و
جبر و
تفویض مطرح شده است. مولف در این رساله مثل دو رساله قبل که ظهور توحید را در ذات و اسما الله مورد بررسی قرار داده است، مظاهر توحید را در افعال الهی مورد بحث قرار میدهد. او
اعتقاد دارد هیچ فعلی در دار وجود تحقق ندارد- البته با حذف جهات عدمیه و نقص از آنها- مگر اینکه از خدا صادر شده باشد. و ادله نقلیه این مطلب را از
قرآن و روایات ذکر میکند.
وی با
ادله عقلی و نقلی اثبات میکند، هر آن چه که در عالم پایین تحقق دارد، صورتی است از حقایق
عالم بالا، لذا هیچ تبدل و تغیری در امور عالم به وجود نخواهد آمد؛ اما تحولات و تغییرات عالم به وجود حقایق منتسب نمیباشد، بلکه همه آنها مربوط به ماده و استعدادهای اجسام میباشد که از لوازم عالم دنیاست. او در این فصل از قضاء و قدر الهی نیز بحث میکند. یکی از مباحثی که در این رساله مورد بررسی قرار گرفته است،
تجردنفس انسانی است. علامه به تبع آخوند
صدر المتالهین قائل است، نفس انسانی جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء میباشد؛ یعنی به حدوث نفس که امری است، جسمانی حادث شده و با تطورات آن به تکامل رسید و تجرد پیدا میکند، لذا با زوال آن زایل نمیشود. او این مساله را از اصول خاص
حکمت اسلامی متاخر دانسته است و میگوید: «فهذه الانواع جمیعا جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء... خلافا لجمیع الفلاسفة المتقدمین من حکماء مصر و یونان و غیرهم و قدماء حکماء الاسلام.»
علامه در آخر شبهه مشهوری که در تنافی بین
جوازتکلیف و قضا و قدر الهی وجود دارد را مورد بررسی قرار داده و تعارض حاصل از جریان قضا و قدر الهی در عالم و جائز بودن تکلیف را ساخته وهم دانسته و از آن جواب میدهد.
این رساله در ۳ فصل و در دهه دوم
صفر ۱۳۶۱ قمری در تبریز نوشته شده است. موضوع رساله بحث از وسائط موجود بین مقام ربوبی و بین عالم
طبیعت میباشد.
علامه طباطبائی در این رساله به بحث از عوالم کلی هستی پرداخته و روس این عوالم را چهار عالم معرفی مینماید: الف. عالم اسماء و صفات که از آن به
عالم لاهوت یاد میکنند. ب. عالم تجرد التام که آن را عالم
عقل و عالم
روح و
عالم جبروت مینامند. ج. عالم مثال که از آن به عالم
خیال و عالم مثل و عالم معلقات و
عالم برزخ و
عالم ملکوت اطلاق میکنند. د. عالم طبیعة که از آن به
عالم ناسوت یاد میکنند. او ارتباط این عوالم را نسبت به هم متذکر شده و ادله و
شواهد این مطلب را از قرآن و روایات ذکر میکند.
سه رساله پایانی به مراحل تکون و تطور انسان از آغاز تا انجام میپردازد. این رساله به اطوار عارض بر انسان قبل از
هبوط به
دنیا میپردازد. وی با بررسی عالم امر و خصوصیات آن به بررسی مساله روح در
آیات و
روایات پرداخته و مساله
امانت داری انسان و چگونگی هبوط به دنیا را بررسی میکند.
علامه در فصل اول به بررسی مفاهیم اعتباری و چگونگی شکل گیری آنها میپردازد و در فصل دوم رساله بحثی را درباره هدایت عمومی و خصوصیات دنیا در دین
اسلام، از منظر آیات و روایات مطرح میکند.
رساله الانسان بعد الدنیا پیرامون عمده مباحثی است که در رابطه با
معاد مطرح است، در شانزده فصل مباحثی؛ همچون
موت،
برزخ، حساب،
شهدا،
قیامت،
شفاعت، میزان، جزا،
بهشت و
جهنم و مباحث دیگری را از طریق آیات و روایات مطرح و درباره آنها بحث میکند. قبل از این که متن عربی این سه رساله به چاپ برسد، یک بار بخش قابل توجهی از رساله «الانسان بعد الدنیا» به اسم «حیات پس از مرگ» با ترجمه آقایان لاریجانی و نبوی در جلد اول یادنامه استاد
شهید مطهری به چاپ رسیده است و همچنین در مجموعه رسائل علامه طباطبائی با عنوان «معاد، زندگی پس از معاد» به چاپ رسیده است و به صورت کامل هر سه رساله با عنوان «
انسان از آغاز تا انجام» با ترجمه آقای صادق لاریجانی به چاپ رسیده است.
چهار رساله اول برای اولین بار در سال ۱۴۱۵ ق توسط موسسه النشر الاسلامی وابسته به
جامعه مدرسینحوزه علمیه قم به چاپ رسیده است. و بعد از آن چندین مرتبه تجدید چاپ شده است. نسخه موجود در برنامه حاوی هفت رساله مذکور میباشد که در ۳۱۱ صفحه در سال ۱۴۱۹ ق توسط موسسه النعمان للطباعة و النشر در
بیروت منتشر شده است. این کتاب در قطع وزیری و با جلد گالینگور میباشد.
نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.