اقصى (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
أَقْصى: (وَ جاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعَى) به معنی
«دورتر» از مادّه «
قصو» به معنی
«دور شدن» است.
این واژه به شکل
«اقصا» سه بار در
قرآن مجید ذکر شده است.
به مواردی از کاربرد
أَقْصى در قرآن، اشاره میشود:
(وَ جاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعَى قالَ يا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحينَ) (در اين هنگام مردى با شتاب از دورترين نقطه شهر (مركز فرعونيان) آمد و گفت: «اى
موسی! اطرافيان
فرعون براى كشتن تو به مشورت نشستهاند؛ فوراً از شهر خارج شو، كه من از خيرخواهان توام.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
كلمه ياتمرون از مصدر
ائتمار مشتق است، كه به معناى مشورت و خيرخواهى، و ضد
خیانت است. و ظاهرا جمله
(مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ) قید است براى جمله جاء. و ظاهر
آیه اين است كه: اين ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته، و اين مردى كه آمد و به موسى خبر داد كه تصميم گرفتهاند تو را بكشند، از همان مجلس آمده و قصر فرعون در اقصى و بيرون شهر مصر بوده، موسى را از تصميم خطرناك آنان خبردار كرد و اشاره كرد كه از شهر بيرون شود.
آیه مورد بحث در ادامه مشاجره مرد قبطی و بنیاسرائیلی و کشته شدن قبطی به دست موسی (علیهالسّلام) نازل شده است، آنجا که ماجرا به فرعون و فرعونیان رسید و جلسه مشورتی تشکیل دادند و حکم قتل موسی را صادر کردند. در این هنگام یک حادثه غیر منتظره، موسی را از مرگ حتمی رهایی بخشید و آن این که «مردی از نقطه دور دست شهر (از مرکز فرعونیان و کاخ فرعون) بسرعت خود را به موسی رساند و گفت ای موسی، این جمعیت برای کشتن تو به مشورت نشستهاند، فورا از شهر خارج شو که من از خیر خواهان توام.»
این مرد ظاهرا همان کسی بود که بعدا به عنوان «
مؤمن آل فرعون» معروف شد، میگویند نامش «
حزقیل» بود و از خویشاوندان نزدیک فرعون محسوب میشد و آنچنان با آنها رابطه داشت که در این گونه جلسات شرکت میکرد. او از وضع جنایات فرعون رنج میبرد و در انتظار این بود که قیامی بر ضد او صورت گیرد و او به این قیام الهی بپیوندد. ظاهرا چشم امید به موسی دوخته بود و در چهره او سیمای یک مرد الهی انقلابی را مشاهده میکرد، به همین دلیل هنگامی که احساس کرد او در خطر است با سرعت خود را به او رسانید و موسی را از چنگال خطر نجات داد.
(سُبْحانَ الَّذی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذی بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ البَصيرُ) (پاك و
منزّه است آن كس كه بندهاش را در يك شب، از
مسجدالحرام به
مسجدالأقصی- كه گرداگردش را پربركت ساختهايم- برد، تا برخى از نشانههاى خود را به او ارائه دهيم؛ چرا كه او شنوا و بيناست.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
مراد از مسجد اقصى به قرينه جمله
(الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ) بيت المقدس است و كلمه اقصى از ماده قصو و اين ماده به معناى دورى است، و اگر مسجد بيت المقدس را مسجد الاقصى ناميده بدين جهت است كه اين مسجد نسبت به محل زندگى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مخاطبينى كه با اويند از مسجد الحرام خيلى دور است، زيرا محل زندگى ايشان شهر مكه است كه مسجد الحرام در هم آنجا است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
در
اولین آیه سوره اسراء به واژه «اقصی» بر میخوریم، آنجا که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در یک سفر شبانه از مسجد الحرام به مسجد اقصی (بیت المقدس) که مقدمهای برای
معراج بوده است عزیمت فرمود:
(سُبْحٰانَ الَّذِی اَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الْاَقْصَی...) «پاک و منزه است خدایی که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصی برد...»
این سفر که در یک شب و مدت کوتاهی صورت گرفت حد اقل در شرایط آن زمان از طرق عادی به هیچوجه امکانپذیر نبود و جنبه اعجازآمیز و کاملا خارقالعادهای داشت.
(وَ جاء مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلينَ) (و مردى باايمان از دورترين نقطه شهر با شتاب آمد، گفت: «اى قوم من! از فرستادگان خدا پيروى كنيد.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
اقصاى مدينه به معناى دورترين نقطه آن نسبت به ابتداى فرضى آن است. در اول كلام
قریه آورده بود، و در اينجا از آن به مدينه تعبير كرد، تا بفهماند قريه مذكور بزرگ بوده. و كلمه
سعی به معناى سريع راه رفتن است. نظير اين تعبير در داستان موسى (ع) و آن مرد قبطى آمده و فرموده:
(وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى)- مردى از دورترين نقطه شهر آمد در حالى كه مىدويد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
و باز در
آیه ۲۰ سوره یس،
کلمه «اقصی» تکرار شده است. در این آیه نیز سخن از مرد
مؤمن و مجاهدی جان برکف به میان آمده که از نقطه دور دستی با شتاب به سراغ گروه
کافران میرود و شجاعانه به حمایت از فرستادگان خدا بر میخیزد و
مشرکان را به پیروی کردن از فرستادگان خدا سفارش میکند، چنان که آیه میگوید:
(وَ جٰاءَ مِنْ اَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعیٰ قٰالَ یٰا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ.) «مردی (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با شتاب فرارسید، گفت: ای قوم من! از فرستادگان خدا پیروی کنید.»
این مرد که غالب
مفسران نامش را «
حبیب نجار» ذکر کردهاند از کسانی بود که در برخوردهای نخستین با رسولان پروردگار به حقانیت دعوت آنها و عمق تعلیماتشان پی برد و مؤمنی ثابت قدم و مصمم از کار درآمد. هنگامی که به او خبر رسید که در قلب شهر، مردم بر این
پیامبران الهی شوریدهاند و شاید قصد
شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست و چنان که از کلمه «
یسعی» بر میآید با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد. تعبیر به «
رجل» به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادی بود، قدرت و شوکتی نداشت و در مسیر خود تک و تنها بود، در عین حال نور و حرارت
ایمان آنچنان او را روشن و گرم ساخته بود که بیاعتنا به پیامدهای این دفاع سرسختانه از مبارزان راه توحید، وارد معرکه شد، تا مؤمنان عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آغاز
اسلام که عده قلیلی بیش نبودند سرمشق بگیرند و بدانند حتی یک نفر مؤمن تنها نیز دارای مسئولیت است و سکوت برای او جایز نیست.
تعبیر به «اقصی المدینة» نشان میدهد که دعوت این
رسولان به نقاط دوردست شهر نیز کشیده شد و دلهای آماده را تحت تاثیر خود قرار داده بود. گذشته از این، نقاط دور دست شهر، همیشه مرکز مستضعفانی است که آمادگی بیشتر برای پذیرش
حق دارند، به عکس، در قلب شهرها مردم مرفهی زندگی میکنند که جذب آنها به سوی حق به سادگی ممکن نیست.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «اقصی»، ج۳، ص۶۹۹-۷۰۱.