• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اضمار (نحو)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از اصطلاحاتی که بین علوم مختلف مشترک است اما از لحاظ مفهومی با هم مغایرت دارند، اِضْمار می‌باشد که در لغت‌ به‌ معنی‌ پوشاندن‌ و پنهان‌ داشتن‌ است‌، اما در اصطلاح کلام دارای کلمه یا جمله مقدّر را اضمار گویند. البته باید گفت؛ اصل در کلام عدم اضمار (عدم تقدیر) است و تقدیر گرفتن چیزی در کلام بدون قرینه خلاف ظاهر می‌باشد.



شاید کهن‌ترین‌ جایی‌ که‌ در آن‌ کلمه اضمار، در مقام‌ اصطلاح‌ به‌ کار رفته‌، همان‌ الکتاب‌ باشد. سیبویه‌ در آن‌ کتاب‌، اضمار را در عناوین‌ باب‌های‌ گوناگون‌ آورده‌ است‌؛ اما بخش‌ اعظم‌ آنچه‌ او «اضمار» عنوان‌ کرده‌، در تقدیر گرفتن‌ فعلی‌ است‌ که‌ به‌ اعتبار آن‌، فاعلی‌، یا به‌ خصوص‌ مفعولی‌، نقش‌ دستوری‌ خاصی‌ یافته‌ است‌.


اضمار، از اقسام احوال لفظ است و به معنای کلامی است که از گوینده صادر می‌شود و در آن، کلمه یا جمله‌ای در تقدیر است، مثل: ﴿وَسْئَلِ الْقَرْیَةَ﴾، از شهر سؤال کن»، که کلمه «اهل» در تقدیر است و در اصل این گونه می‌باشد: «و اسئل اهل القریة؛ از اهل شهر سؤال کن».


تعقل‌ نحویان‌ عموماً بر این‌ پایه‌ استوار است‌ که‌ این‌ فعل‌ «عامل‌» است‌ (نظریه عمومی‌ عامل‌).
اما در نظر سیبویه‌ که‌ خود بر نظریات‌ خلیل‌ بن‌ احمد مبتنی‌ است‌، پنداری‌ موضوع‌ «عامل‌» هنوز به‌ صورت‌ نهایی‌ شکل‌ نیافته‌ است‌.
خلیل‌، (در روايت‌ سيبويه‌) ریخت‌ جمله‌، و نیاز گوینده‌ را به‌ فعل‌ و یا ضرورت‌ حذف‌ آن‌ را در ساختار کلام‌، پایه بحث‌ می‌پنداشته‌ است‌، نه‌ ضرورتاً «عامل‌» را.
مخزومی‌
[۶] مخزومی‌، مهدی‌، النحو العربی‌، ج۱، ص‌۲۰۷- ۲۱۵، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
به‌ این‌ امر عنایت‌ خاص‌ ورزیده‌، و از الکتاب‌، ۱۳ مورد کلمه منصوب‌ برشمرده‌ که‌ فعلشان‌، در ساختار دستوری‌ حذف‌ شده‌ است‌.
براساس‌ همین‌ برداشت‌، هرگاه‌ مفهومی‌ یا موضوعی‌ را حذف‌ کنیم‌ و علامتی‌ (ضمیری‌) به‌ جای‌ آن‌ نهیم‌، باز عمل‌ «اضمار» انجام‌ داده‌ایم‌؛ در «اِنّه‌ کرام‌ٌ قومُک‌» حرف‌ هاء به‌ موضوعی‌ که‌ در ذهن‌ ما موجود بوده‌، بازمی‌گردد، یعنی‌ هاء، «اضمار» سخنی‌ است‌ که‌ پیش‌ از آن‌ بیان‌ شده‌ بوده‌ است‌.
[۸] اسیبویه‌، عمرو، لکتاب‌، ج۲، ص۱۳۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.



«اضمار» ها، البته‌ شرطی‌ هم‌ دارد که‌ همانا روشن‌ ساختن‌ قرینه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ یاری‌ آن‌ کلمه‌ را فرو گذاشته‌ایم‌. این‌ امر، به‌ اصطلاح‌ «علی‌ شریطة التفسیر» بیان‌ شده‌ که‌ در دوره‌های‌ بعد، عیناً به‌ کار رفته‌ است‌.
[۱۲] تهانوی‌، محمداعلی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
[۱۳] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامة دهخدا، ذیل‌ اضمار.



اما موضوع‌ «ضمیر» به‌ معنی‌ امروزی‌ آن‌ را نیز سیبویه‌ بررسی‌ کرده‌ است‌. وی‌ نامی‌ که‌ برای‌ آن‌ به‌ کار می‌برد، همانا «علامة الاضمار» است‌. اما، «علامة المضمر» و «مضمر» به‌ تنهایی‌ نیز گاه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.

۵.۱ - شرح دیدگاه سیبویه

۱) نخستین‌ شارحان‌ الکتاب‌، چون‌ ابن‌ نحاس‌ و سیرافی‌ (قرن‌ ۴ق‌) در اصطلاح‌ سیبویه‌ هیچ‌ تغییری‌ نداده‌اند.
[۱۸] محمد هارون‌، عبدالسلام‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌، (نک: هم، ج۱، ص۲۵۳، سیبویه‌).

۲) حدود ۱۰۰ سال‌ پس‌ از سیبویه‌، مبرّد نخستین‌ شارح‌ بزرگ‌ الکتاب‌، کلمه اضمار را از نظر لغوی‌ شرح‌ کرده‌ است‌.
[۱۹] مبرّد، محمد، الکامل‌، ج۳، ص۱۲۵۰-۱۲۵۱، به‌ کوشش‌ محمد احمد دالی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.

۳) در اواسط قرن‌ ۴ق‌، سیرافی‌ در شرح‌ الکتاب‌، اضمار (به‌ معنی‌ در تقدیر گرفتن‌) را به‌ ۳ گونه‌ بخش‌ کرده‌ است‌: اضمار واجب‌ مانند حذف‌ عامل‌ نصب‌ در «ایّاک‌»، اضماری‌ که‌ با «اظهار» برابر است‌ و اضماری‌ که‌ اصلاً صحیح‌ نیست‌، اما سخن‌ او بیش‌تر گرد نوع‌ دوم‌ دور می‌زند.
[۲۰] محمد هارون‌، عبدالسلام‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌، ج۱، ص۲۵۳.

۴) در قرن‌ ۵ - ۶ ق‌ زمخشری‌ باب‌ مفصلی‌ به‌ اضمار، به‌ معنی‌ در تقدیر داشتن‌ عوامل‌ نحوی‌ از جمله‌ فعل‌ اختصاص‌ داده‌ است‌،
[۲۱] زمخشری‌، محمود، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص‌۱۶-۳۴، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.
و ضمیر را که‌ اینک‌ سازمان‌ و بخش‌بندی‌ نسبتاً جامعی‌ یافته‌، همه‌ جا «مضمَر» می‌خواند.
[۲۲] زمخشری‌، محمود، المفصل‌ فی‌ النحو، جم، ج۱، ص‌۵۱ - ۵۵، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.

۵) در قرن‌ ۷ق‌ کلمه ضمیر جای‌ اصطلاحات‌ دیگر را می‌گیرد. ابن‌ مالک‌ اضمار را برای‌ «در تقدیر گرفتن‌»،
[۲۳] سیوطی، محمد ابن‌ مالک‌، الفیة، ج۱، ص‌۵۱، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
[۲۴] عقیل‌، عبدالله‌، شرح‌ علی‌ الفیه‌ ابن‌ مالک‌، ‌ ج۲، ص۲۷۲، به‌کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌/۱۹۶۲م‌.
و «ضمیر» را برای‌ جانشین‌ اسم‌ به‌ کار برده‌ است‌.
۶) با این‌همه‌، به‌ نظر می‌آید که‌ هنوز اصطلاحات‌ دیگر از میان‌ نرفته‌ بوده‌ است‌، زیرا، ابن‌ هشام‌ از انواع‌ معارف‌، نخست‌ به‌ «مُضمَر» می‌پردازد که‌ «ضمیر» نیز خوانده‌ می‌شود، و سپس‌ می‌افزاید کوفیان‌ آن‌ را «کنایه‌» و «مکنی‌ّ» می‌نامند.
[۲۶] ابن‌هشام، جمال‌الدين، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۱۷۴- ۱۷۵، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.

وی‌ پس‌ از این‌ اشاره‌، ضمایر متصل و منفصل‌ را برمی‌شمارد و آنگاه‌ به‌ ضمایری‌ که‌ خود باید «اضمار» شوند (در تقدیر گرفته‌ می‌شوند) می‌پردازد و اشاره‌ می‌کند که‌ ضمیر باید «مفسّری‌» داشته‌ باشد تا بدان‌ غرض‌ گوینده‌ آشکار گردد. این‌ بحث‌ و نیز مثال‌هایی‌ که‌ برای‌ اضمار به‌ کار رفته‌، همان‌ مثال‌های‌ سنتی‌ سیبویه‌ای‌ است‌. سپس‌ در باب‌ «آنچه‌ عاملش‌ اضمار می‌گردد»، موضوع‌ اشتغال‌ را نیز وارد می‌کند.
[۲۷] ابن‌هشام، جمال‌الدين، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۲۷۹-۲۸۰، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.



بحث‌ اضمار در کتاب‌های‌ متأخر بسیار گسترده‌ می‌گردد و میل‌ به‌ شرح‌ بیشتر، تطبیق‌ دادن‌ آن‌ بر برخی‌ آیات‌ الهی‌ و بر نهادن‌ آنها در قالب‌های‌ منظم‌تر و منطقی‌تر، کار را به‌ اطناب‌ و گاه‌ گنگی‌ و تناقض‌ گویی‌ می‌کشاند؛ به‌خصوص‌ که‌ موضوع‌ «حذف‌» را بر آن‌ افزوده‌، خواسته‌اند میان‌ حذف‌ و اضمار تفاوت‌ قائل‌ شوند و مایه اختلاف‌ میان‌ این‌ دو را «اثر داشتن‌» (در اضمار) و اثر نداشتن‌ آن‌ در کلام‌ (در حذف‌) پنداشته‌اند. اما جالب‌ آنکه‌ در هر دو مورد، آیة «وَاسْأَل‌ِ الْقَرْیَةَ» را به‌ عنوان‌ مثال‌ ذکر کرده‌، و به‌ نحوی‌ توجیه‌ کرده‌اند.
[۲۹] تهانوی‌، محمداعلی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۳ - ۸۸۴، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.



پس‌ از آن‌ بحث‌ به‌ جواز «اضمار قبل‌ از ذکر مرجع‌» می‌کشد و تهانوی‌، براساس‌ نظریات‌ جرجانی‌
[۳۰] جرجانی‌، علی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
آن‌ را به‌ ۵ نوع‌ تقسیم‌ می‌کند
[۳۱] جرجانی‌، علی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
که‌ در واقع‌ چیزی‌ جز تقسیم‌بندی‌ مثال‌های‌ سیبویه‌ نیست‌.
اضمار به‌ شرط قرینه توضیحی‌ (على‌ شريطة التفسير) که‌ از اصطلاحات‌ سیبویه‌ است‌، در کشّاف‌ تهانوی‌ بابی‌ خاص‌ خود یافته‌ است‌.
[۳۲] تهانوی‌، محمداعلی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
در قرن‌های‌ اخیر، دیگر اضمار را تنها در معنای‌ «در تقدیر گرفتن‌» به‌کار می‌برند و ضمیر، منحصراً جانشین‌ اسم‌ است‌.


۱. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۱، ص۶۹ -۷۲، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۲. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۱، ص۲۵۳- ۳۲۸، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۸۲.    
۴. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۵۰.    
۵. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۲۶.    
۶. مخزومی‌، مهدی‌، النحو العربی‌، ج۱، ص‌۲۰۷- ۲۱۵، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
۷. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۲، ص۱۷۶، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۸. اسیبویه‌، عمرو، لکتاب‌، ج۲، ص۱۳۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
۹. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۴، ص۱۸۹، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۰. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۴، ص۱۹۹، جم، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۱. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌، ج۲، ص۱۷۶، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۲. تهانوی‌، محمداعلی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۱۳. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامة دهخدا، ذیل‌ اضمار.
۱۴. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۲، ص۳۵۰-۳۶۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۵. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۴، ص۱۹۹، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۶. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۴، ص۱۹۹، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۷. سیبویه‌، عمرو، الکتاب‌،ج۲، ص۳۵۰، به‌کوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    
۱۸. محمد هارون‌، عبدالسلام‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌، (نک: هم، ج۱، ص۲۵۳، سیبویه‌).
۱۹. مبرّد، محمد، الکامل‌، ج۳، ص۱۲۵۰-۱۲۵۱، به‌ کوشش‌ محمد احمد دالی‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
۲۰. محمد هارون‌، عبدالسلام‌، تعلیقات‌ بر الکتاب‌، ج۱، ص۲۵۳.
۲۱. زمخشری‌، محمود، المفصل‌ فی‌ النحو، ج۱، ص‌۱۶-۳۴، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.
۲۲. زمخشری‌، محمود، المفصل‌ فی‌ النحو، جم، ج۱، ص‌۵۱ - ۵۵، به‌کوشش‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۹۷۹م‌.
۲۳. سیوطی، محمد ابن‌ مالک‌، الفیة، ج۱، ص‌۵۱، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
۲۴. عقیل‌، عبدالله‌، شرح‌ علی‌ الفیه‌ ابن‌ مالک‌، ‌ ج۲، ص۲۷۲، به‌کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌/۱۹۶۲م‌.
۲۵. سیوطی، محمد ابن‌ مالک‌، الفیة، ج۱، ص‌۲۴، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.    
۲۶. ابن‌هشام، جمال‌الدين، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۱۷۴- ۱۷۵، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۲۷. ابن‌هشام، جمال‌الدين، شرح‌ شذور الذهب‌، ج۱، ص‌۲۷۹-۲۸۰، به‌کوشش‌ عبدالغنی‌ دقر، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
۲۸. یوسف‌/سوره۱۲، آیه۸۲.    
۲۹. تهانوی‌، محمداعلی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۳ - ۸۸۴، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۳۰. جرجانی‌، علی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
۳۱. جرجانی‌، علی‌، التعریفات‌، ج۱، ص‌۲۳، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌.
۳۲. تهانوی‌، محمداعلی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۲، ص۸۸۵، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «إضمار»، ج۹، ص۳۶۴۹، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۰.    






جعبه ابزار