• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اضافه (فلسفه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مشابه: اضافه (علوم دیگر).

اِضافه‌، اصطلاحی‌ منطقی‌ - فلسفی‌، از مقولات‌ دهگانه ارسطویی‌ و از اعراض‌ نسبی‌، به‌ معنی‌ رابطه میان‌ دو چیز به‌ گونه‌ای‌ که‌ تصور یکی‌ بدون‌ تصور دیگری‌ ممکن‌ نباشد؛ چنانکه‌ تصور پدری‌ بدون‌ فرزندی‌ و یا تصور بالا بدون‌ پایین‌ ممکن‌ نیست‌.
[۱] ارسطو، منطق‌، ج۱، ص۴۸، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.




از مقوله اضافه‌، به‌ مضاف‌
[۲] یحیی‌ بن‌ عدی‌، المقالات‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۸۴، به‌ کوشش‌ سحبان‌ خلیفات‌، عمان‌، ۱۹۸۸م‌.
و گاه‌ نسبت‌
[۳] یعقوب ‌کندی‌، الرسائل‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۶۷، به‌ کوشش‌ محمدعبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌، ۱۹۵۰م‌.
[۴] عبدالنبی‌ احمد نگری‌، دستور العلماء، ج۱، ص۱۳۲، به‌ کوشش‌ قطب‌الدین‌ محمود، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
و از دو طرف‌ اضافه‌ به‌ مضافان‌ و یا متضایفان‌
[۵] فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۵، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
نیز تعبیر کرده‌اند.


اضافه‌ بر دو نوع‌ است‌: مقولی‌ و اشراقی‌.

۲.۱ - اضافه مقولی‌

اضافه مقولی‌ که‌ خود بر دو قسم‌ است‌: اضافه حقیقی‌ یا بالذات‌ و اضافه مشهوری‌ یا مرکب‌.
۱. مقصود از اضافه حقیقی‌ یا بالذات‌ همان‌ مقوله اضافه‌ است‌، یعنی‌ هیأتی‌ که‌ وجود و ماهیتش‌
[۷] فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۷، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
در مقایسه‌ با غیرتعقل‌ می‌شود، مثل‌ ماهیت‌ پدری‌، پسری‌، دوستی‌ و...؛ مضاف‌ حقیقی‌ را مضاف‌ بسیط نیز نامیده‌اند.
[۸] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.

۲. اضافه مشهوری‌ یا مرکب‌ نیز بر دو قسم‌ است‌: گاه‌ مقصود از آن‌ ذات‌ مضاف‌ بدون‌ لحاظ وصف‌ اضافه‌ است‌، یعنی‌ همان‌ مصداق‌ خارجی‌، نظیر ذات‌ پدر یا ذات‌ پسر؛ و گاه‌ مقصود ذات‌ به‌ همراه‌ وصف‌ است‌، مانند ذات‌ پدر به‌ لحاظ نسبت‌ اضافه‌ای‌ که‌ به‌ پسر دارد.
[۹] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
[۱۰] بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۳۹۷، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.

گفتنی‌ است‌ که‌ نام‌گذاری‌ این‌ دو قسم‌ به‌ حقیقی‌ و مشهوری‌ بدان‌ جهت‌ است‌ که‌ آنچه‌ اولاً و بالذات‌ داخل‌ در مقوله اضافه‌ است‌، در حقیقت‌ خود اضافه‌ است‌، مانند پدری‌ که‌ بدون‌ واسطه چیزی‌ مضاف‌ می‌گردد؛ در حالی‌ که‌ سایر اشیاء به‌ واسطه عُروض‌ اضافه‌، به‌ یکدیگر مضاف‌ می‌گردند؛ چنانکه‌ مثلاً زید به‌ واسطه عروض‌ مفهوم‌ پدری‌، پدر عمرو گردیده‌، و متقابلاً عمرو نیز پسر وی‌ شده‌ است‌؛ با اینکه‌ هر یک‌ از این‌ دو صرف‌ نظر از این‌ رابطه‌، خود ذاتی‌ جداگانه‌ و همراه‌ با اوصاف‌ و اضافات‌ دیگر دارند؛ نظیر آنکه‌ زید ممکن‌ است‌ علاوه‌ بر اضافه پدری‌ دارای‌ رابطه دوستی‌ با بکر و یا همسایگی‌ با خالد هم‌ باشد
[۱۱] رسائل‌ اخوان‌ الصفاء، ج۱، ص۴۰۷، بیروت‌، دارصادر.
اما برای‌ ماهیت‌ اضافی‌ پدری‌ هیچ‌ حقیقتی‌ جز همین‌ اضافه پدری‌ وجود ندارد و از همین‌رو، در کلمات‌ اهل‌ فن‌ از اضافه حقیقی‌ به‌ اضافه مقولی‌ تعبیر شده‌، یعنی‌ آنچه‌ حقیقتاً مصداق‌ مقوله اضافه‌ است‌، همان‌ اضافه حقیقی‌ است‌،
[۱۳] بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۴۰۵-۴۰۶، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
اما چون‌ قسم‌ اخیر به‌ ذهن‌ نزدیک‌تر، و در نزد عموم‌ مشهورتر است‌، آن‌ را نیز قسم‌ دیگری‌ از اضافه مقولی‌ قرار داده‌اند.

۲.۲ - اضافه اشراقی‌

اضافه اشراقی‌ که‌ در آن‌ یک‌ طرف‌ به‌ طرف‌ دیگر وجود و هستی‌ می‌دهد و از این‌روی‌، این‌ نوع‌ اضافه‌ را یک‌ طرفی‌ دانسته‌اند، برخلاف‌ اضافه مقولی‌ که‌ تحقق‌ اضافه‌ - چه‌ در ذهن‌ و چه‌ در خارج‌ - متوقف‌ بر وجود دو طرف‌ است‌.
[۱۵] محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۷، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
[۱۶] محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۹۲، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
در اضافه اشراقی‌ در واقع‌ مضاف‌ٌالیه‌ به‌ سبب‌ اضافه‌، موجود و محقق‌ می‌گردد، نظیر اضافه اشراقی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ماسوی‌ که‌ سبب‌ تحقق‌ و وجود اشیاء گردیده‌ است‌؛ و از همین‌رو، از آن‌ به‌ اضافه قیومی‌ حق‌ نیز تعبیر کرده‌اند.
[۱۸] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
همچنین‌ اضافه نفس‌ به‌ صور علمی‌ خود، مطابق‌ نظر برخی‌ از فلاسفه‌، از جمله‌ مصادیق‌ اضافه اشراقی‌ است‌.
[۱۹] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۳۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
برای‌ اضافه‌ اقسام‌ دیگری‌ نیز بیان‌ کرده‌اند:
۱. اضافه متکرره‌ یا متشاکلة الاطراف‌ که‌ در آن‌ رابطه دو طرف‌ اضافه‌ یکسان‌ است‌، نظیر برادری‌، دوستی‌، همسایگی‌ و...؛
۲. اضافه غیرمتکرره‌ یا مختلفةالاطراف‌، مانند پدری‌ و پسری‌، بالا و پایین‌ و... که‌ در این‌ قسم‌ هر یک‌ از دو طرف‌ اضافه‌ دارای‌ عنوانی‌ غیر از دیگریند.
[۲۱] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
این‌ دو قسم‌ را اضافه نظیر و غیرنظیر نیز گفته‌اند.
[۲۲] علی ‌ابن‌ حزم‌، التقریب‌ لحد المنطق‌، ج۱، ص۵۹، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، دارمکتبة الحیاه.

به اعتقاد امام‌ خمینی اضافه اشراقی، اصطلاحی فلسفی است که در مقابل اضافه مقولی قرار دارد. اضافه مقولی نسبت بین دو امر مستقل و نیاز به دو طرف دارد، مانند برادری و خواهری، فوقیت و تحتیت، ازاین‌رو در نسبت مقولی با سه امر روبه‌رو هستیم مضاف، مضاف‌الیه و اضافه؛ برخلاف اضافه اشراقی که یک‌طرفه است و در آن مضاف‌الیه نفس اضافه است، مانند توجه به یک صورت ذهنی که به نفس توجه، طرف اضافه که خود همان اضافه است پدید می‌آید. در هویت اضافه اشراقی، تعلق به‌ غیر نهفته‌ است. از دیدگاه امام‌ خمینی، معالیل یا اضافه‌های اشراقی یا همان موجودات متکثر، تنها، مصداق بالعرض وجود هستند که به حیث تقییدی وجود موجودند، امام‌ خمینی با گذر از‌اندیشه علیت به‌اندیشه تجلی و تشان به تحلیل دقیق اضافه اشراقی پرداخته حقیقت معلول را عین ربط و صرف فقر می‌داند. امام‌ خمینی در نظر نهایی خود، دایره بحث را از محدوده موجودات امکانی گسترش می‌دهد و تنها واجب تعالی را وجود مستقل و غیر واجب تعالی را وجود رابط، اضافه اشراقی بلکه عین الربط می‌داند.
[۲۹] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۲۴۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
امام‌ خمینی تعابیری چون معنای حرفی، عین ربط و اضافه اشراقی را بر فیض مقدس حق‌تعالی اطلاق می‌کند و معتقد است تمام دار تحقق و مراتع وجود، صورت فیض مقدس که تجلی اشراقی حق است، می‌باشد و اضافه اشراقی حق، محض ربط و صرف فقر است و تعینات به صور آن نیز محض ربط می‌باشند و از خود حیثیت و استقلالی ندارند، زیرا که اگر موجودی از موجودات در یکی از شئون ذاتی خود استقلالی داشته باشد، از حدود امکانی خود خارج‌ شده و به وجوب ذاتی مبدل می‌گردد و این واضح البطلان است.


برای اضافه احکامی بیان شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۳.۱ - تکافؤ

یعنی‌ برابری‌ متضایفین‌ از جهت‌ وجود و عدم‌، قوه‌ و فعل‌، ذهن‌ و خارج‌ و عموم‌ و خصوص‌. بدین‌معنا که‌ اگر یکی‌ از آن‌ دو موجود است‌، دیگری‌ نیز باید موجود باشد، نه‌ معدوم‌؛ و یا اگر یکی‌ بالقوه‌ است‌، دیگری‌ نیز باید بالقوه‌ باشد، نه‌ بالفعل‌.
[۳۳] ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
..، اما گروهی‌ این‌ شرط را نپذیرفته‌، و دو اشکال‌ عمده‌ بدان‌ وارد کرده‌اند: اول‌ آنکه‌ اجزاء زمان‌ دارای‌ تقدم‌ و تأخرند و روشن‌ است‌ که‌ دو جزء متقدم‌ و متأخر با یکدیگر متضایفند در حالی‌ که‌ میان‌ آن‌ دو تکافؤ در وجود و یا قوه‌ و فعل‌ نیست‌، بلکه‌ وجود یکی‌ ملازم‌ با عدم‌ دیگری‌ است‌؛ زیرا وجود هر دو آن‌ها با هم‌ ناقض‌ وصف‌ تقدم‌ و تأخر زمانی‌ آنها خواهد بود. دوم‌ آنکه‌ در اموری‌ که‌ در حال‌ حاضر تحققی‌ ندارند، اما ما بدان‌ها علم‌ داریم‌ - نظیر علم‌ ما به‌ قیامت‌ - اگرچه‌ رابطه اضافه‌ برقرار است‌ - چون‌ علم‌ و معلوم‌ در ماهیت‌ اضافیند - اما میان‌ آن‌ها تکافؤ نیست‌، زیرا یکی‌ در حال‌ حاضر موجود و بالفعل‌، و دیگری‌ معدوم‌ و بالقوه‌ است‌.
[۳۴] ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
[۳۵] محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۱-۴۳۳، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.

به‌ این‌ اشکالات‌ پاسخ‌هایی‌ داده‌ شده‌ است‌ که‌ جامع‌ آنها را در کلام‌ صدرالدین‌ شیرازی‌
[۳۶] صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۱، ص۱۹۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
می‌توان‌ یافت‌. وی‌ در پاسخ‌ به‌ اشکال‌ اول‌ چنین‌ می‌گوید: چون‌ زمان‌، یک‌ وجود واحد تدریجی‌ است‌ و در واقع‌ ذهن‌ آن‌ را تقسیم‌ به‌ اجزاء می‌کند، می‌توان‌ گفت‌ این‌ اجزاء در حقیقت‌ اجزاء یک‌ وجود واحد متصلند که‌ به‌ دلیل‌ تدریجی‌ بودن‌شان‌ در عین‌ معیت‌ با یکدیگر، دارای‌ تقدم‌ و تأخر نیز هستند و این‌ مناقض‌ تکافؤ وجودی‌ آنها نیست‌. اما درباره علم‌ ما به‌ قیامت‌ و نظایر آن‌، اضافه حقیقی‌ میان‌ علم‌ و ماهیت‌ معلوم‌ است‌، نه‌ وجود معلوم‌؛ و میان‌ این‌ دو همیشه‌ در ذهن‌ تکافؤ وجودی‌ هست‌؛ در حقیقت‌ معلوم‌ ما در اینجا صورت‌ ذهنی‌ وجود قیامت‌ در آینده‌، با عنایت‌ به‌ این‌ قید است‌، نه‌ وجود عینی‌ قیامت‌ در حال‌ حاضر؛ و این‌ معلوم‌ در حال‌ حاضر موجود است‌. پس‌ میان‌ علم‌ و معلوم‌ مذکور تکافؤ در وجود برقرار است‌.

۳.۲ - ضرورت‌ انعکاس‌

ضرورت‌ انعکاس‌ یا تعاکس‌ که‌ در حقیقت‌ همان‌ تکرار نسبت‌ است‌، به‌ معنای‌ آنکه‌ هرگاه‌ یکی‌ از دو مضاف‌ را به‌ دیگری‌ نسبت‌ دادیم‌، دیگری‌ نیز از همان‌ حیث‌ به‌ آن‌ اضافه‌ گردد، چنانکه‌ به‌ طور مثال‌ پدر نسبت‌ به‌ پسر، پدر است‌، همین‌طور پسر برای‌ پدر، پسر است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، چون‌ قوام‌ اضافه‌ به‌ وجود وصف‌ مشترک‌ میان‌ متضایفین‌ است‌، برای‌ آنکه‌ این‌ رابطه اضافه‌ میان‌ آنها برقرار باشد، وجود این‌ نسبت‌ِ طرفینی‌ امری‌ ضروری‌ است‌. روشن‌ است‌ که‌ حکم‌ ضرورت‌ انعکاس‌ که‌ آن‌ را انعکاس‌ تعادلی‌ نیز نامیده‌اند،
[۳۹] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
تنها در اضافه مشهوری‌ است‌، زیرا در اضافه حقیقی‌ اصلاً نسبتی‌ وجود ندارد تا انعکاس‌ نسبت‌ لازم‌ باشد، متقابلاً حکم‌ تکافؤ نیز تنها در اضافه حقیقی‌ لازم‌ است‌، زیرا در این‌ نوع‌ اضافه‌ تحصل‌ و تحقق‌ یکی‌ بسته‌ به‌ تحقق‌ دیگری‌ است‌ و در واقع‌ طرفین‌ وجودی‌ جز همین‌ وجود اضافی‌ ندارند؛ در حالی‌ که‌ در اضافه مشهوری‌ چنین‌ نیست‌.
[۴۰] ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
[۴۱] یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.


۳.۳ - دیگر احکام

برای‌ اضافه‌ احکام‌ دیگری‌ نیز گفته‌اند که‌ می‌توان‌ آنها را احکام‌ خاص‌ برخی‌ از انواع‌ و افراد آن‌ دانست‌،
[۴۲] محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۳، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
[۴۳] محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۴، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
نظیر حکم‌ تضاد که‌ در میان‌ اضافاتی‌ مانند علم‌ و جهل‌ و... هست‌، همچنین‌ حکم‌ قبول‌ بیشی‌ و کمی‌ (اکثر و اقل‌) و یا شدت‌ و ضعف‌ که‌ در بین‌ کمیات‌ و کیفیات‌ است‌.
اضافه‌ علاوه‌ بر احکام‌ فوق‌، دارای‌ ویژگیی‌ است‌ که‌ آن‌ را از سایر مقولات‌ ممتاز می‌سازد؛ چه‌، اضافه‌ تنها مقوله‌ای‌ است‌ که‌ بر تمامی‌ مقولات‌ و حتی‌ بر خود نیز عارض‌ می‌شود: در جوهر،
[۴۴] محمد باباافضل‌، مصنفات‌، ج۲، ص۲۵، به‌ کوشش‌ مجتبی‌ مینوی‌ و یحیی‌ مهدوی‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌.
مانند پدر و پسر؛ در کم‌، مثل‌ بزرگ‌ و کوچک‌ و کم‌ و زیاد؛ در کیف‌، همانند گرمتر و سردتر؛ در اضافه‌، نظیر نزدیکتر و دورتر؛ در اَین‌، مثل‌ بالاتر و پایین‌تر، در متی‌، مانند قدیم‌تر و جدیدتر؛ در وضع‌، مثل‌ راست‌تر و خمیده‌تر؛ در مِلک‌ یا جِده‌، همانند پوشیده‌تر و برهنه‌تر؛ در فعل‌، مثل‌ برنده‌تر و کندتر و در انفعال‌ نظیر گرم‌تر شدن‌ و سردتر شدن‌.
[۴۵] ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
[۴۶] حسن‌ علامه حلی‌، ایضاح‌ المقاصد، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۷، به‌ کوشش‌ محمد مشکوه، تهران‌، ۱۳۷۸ق‌/ ۱۹۵۷م‌.

اضافه‌ بر حق‌ تعالی‌ نیز عارض‌ می‌گردد، نظیر صفات‌ اضافیه خالقیت‌، رازقیت‌ و... که‌ البته‌ عُروض‌ آنها بر باری‌ تعالی‌ به‌ لحاظ مفهوم‌ است‌، نه‌ از حیث‌ مصداق‌؛ زیرا از این‌ جهت‌، در حقیقت‌ همه آن‌ها به‌ اضافه اشراقی‌ حق‌ تعالی‌ بازمی‌گردند.
[۴۷] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.

طرح‌ بحث‌ منطقی‌ مقولات‌ در فلسفه‌ برای‌ هر فیلسوفی‌ این‌ سؤال‌ را برمی‌انگیزاند که‌ آیا این‌ مفاهیم‌ در خارج‌ و عالم‌ واقع‌ موجودند، یا آنکه‌ تنها یک‌ سلسله‌ امور ذهنیند
[۴۸] فردریک ‌کاپلستون‌، تاریخ‌ فلسفه‌، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲، ترجمه جلال‌الدین‌ مجتبوی‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌.
طبیعتاً همین‌ سؤال‌ درباره اضافه‌ نیز مطرح‌ می‌شود، اما میان‌ فلاسفه‌ و نیز متکلمان‌ اختلاف‌نظر وجود دارد. گروهی‌ آن‌ را امری‌ صرفاً ذهنی‌ و اعتباری‌ دانسته‌اند، در حالی‌ که‌ گروه‌ دیگر آن‌ را امری‌ خارجی‌ می‌دانند. از مهم‌ترین‌ پیروان‌ نظریه اول‌ می‌توان‌ سهروردی‌
[۴۹] یحیی ‌سهروردی‌، «حکمةالاشراق‌»، مجموعه مصنفات‌، ص۷۵، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
و نیز برخی‌ متکلمان‌ چون‌ خواجه‌ نصیر را نام‌ برد که‌ عمده‌ دلیل‌ ایشان‌ لزوم‌ تسلسل‌ در صورت‌ عینی‌ بودن‌ اضافه‌ است‌.
[۵۰] حسن‌ علامه حلی‌، کشف‌ المراد، ج۱، ص۲۸۰، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ زنجانی‌، بیروت‌، ۱۳۹۶ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
[۵۲] محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۹، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
اما چنانکه‌ از مفاد سخنان‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در تلخیص‌ المحصل‌ برمی‌آید، گویا به‌ یک‌ نحو واقعیت‌ خارجی‌ اضافه‌ اذعان‌ داشته‌ است‌، زیرا به‌ رغم‌ آنکه‌ آن‌ را امری‌ عقلی‌ می‌شمرد، تصریح‌ می‌کند که‌ ذهنی‌ محض‌ و یا امری‌ فرضی‌ نیست‌. گروه‌ دیگری‌ از فلاسفه‌ و متکلمان‌ همچون‌ ابن‌ سینا
[۵۴] ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۲، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
[۵۵] ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۷- ۱۵۹، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
صدرالدین‌ شیرازی‌ و تفتازاتی‌، و نیز ایجی‌ در المواقف‌ تصریح‌ می‌کنند که‌ اضافه‌ در خارج‌ موجود است‌، اما نه‌ به‌طور مستقل‌ و منحاز، بلکه‌ امری‌ است‌ همانند عرض‌ که‌ لاحق‌ اشیاء می‌گردد و حقیقتاً اشیاء بدان‌ متصف‌ می‌گردند و این‌ همان‌ معقول‌ ثانی‌ است‌ که‌ در فلسفه‌ طرح‌ شده‌
[۵۹] ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۶۷- ۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
[۶۰] محمد ابن‌ رشد، «مابعدالطبیعة»، ص۱۶،ضمن‌ رسائل‌ ابن‌ رشد، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۶۶ق‌/ ۱۹۴۷م‌.
و در میان‌ متأخران‌ نیز شایع‌ است‌.
[۶۱] محمدحسین‌ طباطبایی‌، نهایة الحکمه، ج۱، ص۲۶۸، تهران‌، انتشارات‌ الزهراء.
[۶۲] محمدتقی ‌مصباح‌ یزدی‌، تعلیقات‌ بر نهایه الحکمه، ج۱، ص۲۶۸.



اضافه‌ نسبت‌ دادن‌ اسمی‌ است‌ به‌ اسم‌ دیگر چون‌ «کتاب‌ِ معلم‌» که‌ در این‌ عبارت‌، کتاب‌ به‌ معلم‌ نسبت‌ تعلق‌ دارد. در اینگونه‌ ترکیبات‌ جزء اول‌ را مضاف‌ و جزء دوم‌ را مضاف‌ٌالیه‌ گویند. میان‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ تغایر شرط است‌، یعنی‌ نمی‌توان‌ اسمی‌ را به‌ همان‌ اسم‌ اضافه‌ کرد، مگر آنکه‌ در معنی‌ متفاوت‌ باشند،
[۶۳] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۱-۶۵۲، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
چنانکه‌ در ترکیباتی‌ چون‌ «دوست‌ِ دوست‌» و نظایر آن‌ مراد گوینده‌ دو شخص‌ مختلف‌ است‌، گرچه‌ الفاظ یکی‌ است‌. روشن‌ است‌ که‌ ترکیباتی‌ چون‌ «مردِ مرد» و نظایر آن‌ ترکیبات‌ وصفی‌ است‌، نه‌ اضافی‌. مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ ممکن‌ است‌ مفرد یا جمع‌، بسیط یا مرکب‌ باشند، مثال‌: باران‌های‌ هفته گذشته‌ کشتزارهای‌ گندم‌ و جو را سیراب‌ کرد.


مراد از ترکیب‌ اضافی‌ تعریف‌ و تخصیص‌ است‌ و مضاف‌ٌالیه‌ معنای‌ مضاف‌ را مقید و محدود می‌کند و بدین‌سان‌، اسم‌ مضاف‌ پیش‌ از پیوستن‌ مضاف‌ٌالیه‌ معمولاً نکره‌ است‌، و پس‌ از آن‌ به‌ نوعی‌ تعریف‌ و تخصیص‌ می‌یابد و از حالت‌ نکره‌ بودن‌ محض‌ بیرون‌ می‌آید، مگرآنکه‌ خود در اصل‌ اسم‌ عَلَم‌ باشد و یا از جهت‌ دیگری‌ معرفه‌ شده‌ باشد، مثال‌: پل‌ / پل‌ زاینده‌ رود/ پل‌ زاینده‌ رود اصفهان‌.


مضاف‌ٌالیه‌ با کسره اضافه‌ به‌ مضاف‌ می‌پیوندد، و این‌ کسره‌ در رسم‌الخط قدیم‌ گاهی‌ به‌ شکل‌ «ی‌» نوشته‌ می‌شده‌ است‌.
[۶۴] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۲۸-۲۹، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
در صورتی‌ که‌ مضاف‌ به‌ یکی‌ از مصوّت‌های‌، a، e، o، a u ختم‌ شود، کسره اضافه‌ به‌ یای‌ مکسور بدل‌ می‌شود، و در حقیقت‌ یک‌ «یای‌ وقایه‌» مصوّت‌ِ آخر مضاف‌ را از کسره اضافه‌ جدا می‌کند.
[۶۵] محمد شمسقیسرازی‌، المعجم‌فی‌معاییراشعارالعجم‌، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، تهران‌، ۱۳۳۸ش‌.
درمورد کلمات‌ مختوم‌ به‌ های‌ بیان‌ حرکت‌ (های‌ غیرملفوظ) این‌ یای‌ وقایه‌ به‌ صورت‌ یای‌ مرخم‌ (کوتاه‌ شده‌، به‌ شکل‌ همزه‌) بالای‌ حرف‌ «ها» قرار می‌گیرد؛ مثال‌: خانه معلم‌؛ رادیوی‌ تهران‌؛ سرمای‌ زمستان‌؛ سکوی‌ خانه‌. در نظم‌ گاهی‌ لازم‌ می‌شود که‌ این‌ یای‌ مکسور ساکن‌ باشد (مثال‌: گر خدا خواهد که‌ پرده کس‌ درد...)، یا از تلفظ ساقط شود (مثال‌: پرستنده‌ باشی‌ّ و جوینده‌ راه‌...). در اسمهای‌ مختوم‌ به‌ واو بعد از ضمه‌ یا فتحه‌ و نیز یای‌ بعد از فتحه‌ یا کسره‌ -)، ey/ -ay) کسره اضافه‌ به‌ حرف‌ واو و یای‌ پایانی‌ افزوده‌ می‌شود، مثل‌ خسروِ خاور، پرتوِ خورشید، در پی‌ِ او.
در نظم‌ گاهی‌ کسره اضافه‌ به‌ ضرورت‌ وزن‌ باید بلند (به‌ اشباع‌) تلفظ شود، چنانکه‌ در این‌ مصراع‌: دل‌ِ عاشق‌ به‌ پیغامی‌ بسازد.


در زبان‌های‌ هند و اروپایی‌ اسم‌ برحسب‌ کاربرد در کلام‌ دارای‌ حالات‌ مختلف‌ بوده‌ (چون‌ فاعلی‌، مفعولی‌، اضافه‌، ندا،...)، و در بعضی‌ از آنها، چون‌ هندی‌ باستان‌ اسم‌ در ۸ حالت‌ صرف‌ می‌شده‌ است‌. تحقیقات‌ زبان‌شناسی‌ تاریخی‌ و تطبیقی‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ شکل‌ گرفتن‌ این‌ حالت‌های‌ صرفی‌ و تمایز آن‌ها از یکدیگر به‌ تدریج‌ و در طول‌ زمان‌ روی‌ داده‌، و با انشعاب‌ آنها به‌ شاخه‌های‌ فرعی‌ تکامل‌ و گسترش‌ یافته‌ است‌. حالت‌ اضافه‌ در این‌ زبان‌ها در ستاک‌های‌ مختوم‌ به‌ -o -a) در هندی‌ باستان‌ و پارسی‌ باستان‌) - که‌ بیشترین‌ نوع‌ ستاک‌ها را شامل‌می‌شود - در مفرد مذکر با نشانه صرفی‌ِ -sio (´ù¨‘ھ) (هندی‌ باستان‌: -، sya پارسی‌ باستان‌ و در جمع‌ مذکر با نشانه -om¾ü꤬ (هندی‌باستان‌و پارسی‌باستان‌ -) مشخص‌می‌شده‌ anam است‌ (در پارسی‌ باستان‌ brata kabujiyahya = برادر کمبوجیه‌؛ xsayathiyanam xsayathiya = شاه‌ شاهان‌).
اما در مراحل‌ نخستین‌ رشد این‌ زبان‌ها حالت‌ اضافه‌ صورت‌ نحوی‌ خاصی‌ نبوده‌، بلکه‌ اسمی‌ در حالت‌ فاعلی‌، با نشانه صرفی‌ -s بوده‌ است‌ که‌ کاربرد وصفی‌ داشته‌، و مانند یک‌ صفت‌ معنای‌ مضاف‌ را مقید و محدود می‌کرده‌ است‌. بازمانده این‌ نوع‌ ترکیب‌ هنوز در بسیاری‌ از زبان‌های‌ این‌ خانواده‌ دیده‌ می‌شود، چنانکه‌ در سنسکریت‌ واژه‌هایی‌ چون‌ dasyaputra (= کنیززاده‌)، rathaspati (= صاحب‌ گردونه‌)، vanaspati (= خداوند بیشه‌) از این‌ نوع‌ است‌. در زبان‌ انگلیسی‌ نیز ترکیباتی‌ چون‌ housewife (= زن‌ خانه‌) و breeze sea (= نسیم‌ دریا)، از دو اسم‌ تشکیل‌ یافته‌اند که‌ اسم‌ اول‌ در حقیقت‌ کاربرد وصفی‌ دارد و به‌ نوعی‌ اسم‌ دوم‌ را توصیف‌ می‌کند. در فارسی‌، در ترکیباتی‌ چون‌ «آب‌ راه‌» (راه‌ِ آب‌ / آبی‌)، « سنگ‌ فرش‌» (فرش‌ سنگی‌)، «آهن‌ آلات‌» (آلات‌ آهنی‌) - که‌ از نوع‌ اضافه مقلوب‌ و دارای‌ همین‌ ویژگیند - اسم‌ اول‌ همچون‌ صفتی‌ است‌ که‌ معنای‌ اسم‌ دوم‌ را تا حدودی‌ محدود و مقید می‌کند.


صورت‌ معروف‌ ترکیب‌ اضافی‌ که‌ در آغاز این‌ گفتار بدان‌ اشاره‌ شد، اصل‌ و منشأ دیگری‌ دارد، و کسره اضافه میان‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ در پارسی‌ باستان‌ ضمیر موصول‌ hya بوده‌ که‌ جمله تبعی‌ِ خبری‌ را به‌ مبتدا یا مسندٌالیه‌ جمله اصلی‌ می‌پیوسته‌ است‌. جمله تبعی‌ خبری‌ در این‌ کاربرد با حذف‌ فعل‌ِ رابطه‌، به‌ صورت‌ اسمی‌ یا صفتی‌ برای‌ تعریف‌ و تخصیص‌ یا تحدید و توصیف‌ معنای‌ مسندٌالیه‌، یا متمم‌ آن‌ عمل‌ می‌کرده‌ است‌، مانند magus hya gaumata (= گوماته‌ که‌ مغ‌ (است‌) = گوماته مغ‌)، mana hya kara (= سپاه‌ که‌ از آن‌ِ من‌ (است‌) = سپاه‌ِ من‌)، baganam mathista hya auramazda (= اهورا مزدا که‌ بزرگ‌ترین‌ بغان‌ (است‌) = اهورا مزدای‌ِ بزرگ‌ترین‌ بغان‌).
ضمیر موصول‌ hya با این‌ کاربرد خاص‌، در پارسی‌ میانه‌ ( پهلوی‌ ساسانی‌ و اشکانی‌ ) به‌صورت‌ -ig/ -i (وهزوارش‌)، zy و در پارسی‌ دری‌ و لهجه‌های‌ غربی‌ دیگر به‌صورت‌ کسره اضافه‌ و کسره موصوف‌ درآمده‌ است‌.
مضاف‌ٌالیه‌ اگر از انواع‌ ضمایر منفصل‌ (شخصی‌، مشترک‌ یا اشاره‌) باشد، کسره اضافه‌ طبق‌ قاعده کلی‌ پیش‌ از آن‌ می‌آید و دو جزء ترکیب‌ را به‌ هم‌ ربط می‌دهد (مثال‌: کتاب‌ِ من‌، غمخوارِ خویش‌، سخنان‌ِ اینان‌)، اما اگر از ضمایر متصل‌ باشد، در زبان‌ گفتار و نوشتار متداول‌ امروزی‌، رابط میان‌ دو جزء ترکیب‌ در ۳ شخص‌ مفرد فتحه‌ (مثال‌: کتابَم‌، کتابَت‌، کتابَش‌)، و در ۳ شخص‌ جمع‌ کسره‌ (مثال‌: کتابِمان‌، کتابِتان‌، کتابِشان‌) خواهد بود؛ ولی‌ اگر مضاف‌ به‌ های‌ بیان‌ حرکت‌ ختم‌ شود، در ۳ شخص‌ مفرد یک‌ همزه‌ یا الف‌ مفتوح‌ میان‌ مضاف‌ و ضمیر متصل‌ قرار می‌گیرد (مثال‌: خانه‌ام‌، دیده‌ات‌، نامه‌اش‌) و در ۳ شخص‌ جمع‌ معمولاً مضاف‌ بدون‌ کسره اضافه‌ به‌ ضمیر می‌پیوندد (مثال‌: خانه‌مان‌، نامه‌تان‌، بچه‌شان‌). اگر مضاف‌ به‌ مصوتی‌ غیر از های‌ بیان‌ حرکت‌ ختم‌ شده‌ باشد، در ترکیب‌ اضافی‌ یک‌ یای‌ وقایه‌ (میان‌ مضاف‌ و ضمیر متصل‌ قرار می‌گیرد که‌ در ۳ شخص‌ مفرد حرکت‌ فتحه‌ دارد (مثال‌: کتابهایم‌، گیسویَت‌، بازیَش‌) و در ۳ شخص‌ جمع‌ حرکت‌ کسره‌ (مثال‌: کتابهایِمان‌، گیسویِتان‌، بازیِشان‌). گاهی‌ به‌ ضرورت‌ِ وزن‌ در شعر و یا برای‌ سهولت‌ تلفظ در محاوره‌ این‌ یای‌ وقایه‌ بعد از مصوت‌ها از تلفظ ساقط می‌شود (مثال‌: کارهام‌، زانوت‌، بازیش‌).


در ترکیب‌ اضافی‌ گاهی‌ به‌ سبب‌ کثرت‌ استعمال‌ کسره مضاف‌ در تلفظ ساقط می‌گردد، چون‌ پدر زن‌، صاحبدل‌، دختر عمو، زیردست‌، سرپنجه‌. این‌ عمل‌ را فک‌ّ اضافه‌ و اینگونه‌ ترکیبات‌ را اضافه مقطوع‌ گفته‌اند.
[۶۶] غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۳۱، هند، مطبع‌ مولائی‌.
در ترکیبی‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ با الف‌ (آ/ ا) آغاز شود، گاهی‌ کسره اضافه‌ ساقط می‌شود، مانند ریم‌ آهن‌، به‌ نام‌ ایزد ، زیرآب‌. هرگاه‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ به‌ نوعی‌ ترکیب‌ شوند که‌ به‌ صورت‌ یک‌ اسم‌ واحد درآیند، کسره اضافه‌ از میان‌ آنها ساقط می‌شود، مانند گلنار، بستان‌سرا، تبرزین‌.
[۶۷] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۳۸-۷۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.

فک‌ اضافه‌ در زبان‌ فارسی‌ سماعی‌ است‌ و جز در مواردی‌ که‌ در گفتار و نوشتار معروف‌ و متداول‌ شده‌ است‌، جایز نیست‌ و خلاف‌ فصاحت‌ است‌. البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ ترکیباتی‌ چون‌ «شیردل‌»، «گل‌ اندام‌» و نظایر آن‌، اضافه مقلوب‌ نیست‌ و از نوع‌ ترکیبات‌ توصیفی‌ است‌.
مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ گاهی‌ به‌ قرینه‌ از جمله‌ حذف‌ می‌شوند، مانند «مثنوی‌» به‌ جای‌ «کتاب‌ مثنوی‌» در این‌ مصراع‌: «مثنوی‌ هفتاد من‌ کاغذ شود»، و نیز «شمال‌» در این‌ جمله‌ « شمال‌ مرطوب‌ و بارانی‌ است‌»، یعنی‌ شمال‌ کشور یا شمال‌ ایران‌.


در ترکیب‌ اضافی‌ گاهی‌ برحسب‌ ضرورت‌ وزن‌ شعر، و در مواردی‌ برای‌ سهولت‌ تلفظ مضاف‌ٌالیه‌ بر مضاف‌ مقدم‌ می‌شود، چون‌ جهان‌ پادشاهی‌ (= پادشاهی‌ِ جهان‌)، کارنامه‌، برادرزاده‌، کاروانسرای‌. این‌ نوع‌ ترکیب‌ را «اضافه مقلوب‌» می‌گویند. ترکیباتی‌ چون‌ دل‌ فریب‌، حق‌پرست‌، سنگ‌ تراش‌، دشمن‌ شکن‌، جنگ‌آور، در حقیقت‌ نوعی‌ اضافه مقلوبند که‌ از پیوستن‌ یک‌ اسم‌ فاعل‌ مرخم‌ به‌ یک‌ اسم‌ ساخته‌ شده‌اند. اسم‌ مفعول‌ کامل‌ یا مرخم‌ نیز گاهی‌ در اضافه مقلوب‌ مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ می‌شود، چون‌: زر خرید، زراندود (ه‌)، شاهزاده‌، دست‌پخت‌، خون‌آلود (ه‌). اسم‌ مفعول‌ مرخم‌ هم‌ گاهی‌ مضاف‌ واقع‌ می‌شود، چون‌ خواست‌ِ خدا، گفت‌ِ رسول‌، ساخت‌ِ ایران‌. مصدر کامل‌ یا مرخم‌، بسیط یا مرکب‌، حاصل‌ مصدر و هر نوع‌ اسم‌ دیگری‌ که‌ از افعال‌ مشتق‌ شده‌ باشد، می‌تواند مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ قرار گیرد (مانند جای‌ِ نشستن‌، دیدن‌ِ دوست‌، هنگام‌ِ نگاه‌ کردن‌، باز کردن‌ِ در، خریدِ کتاب‌، فروش‌ِ خانه‌، مزدِ ساخت‌، نشستن‌گاه‌، دل‌ شکستن‌).
در ترکیب‌ اضافی‌ مقلوب‌ گاهی‌ «را» که‌ علامت‌ مفعول‌ صریح‌ است‌، میان‌ دو جزء ترکیب‌ بعد از مضاف‌ قرار می‌گیرد، و در حقیقت‌ همچون‌ نشانه صرفی‌ حالت‌ اضافه‌ در زبان‌هایی‌ که‌ حالات‌ مختلف‌ در آن‌ها نشانه‌ یا پسوند صرفی‌ دارند، عمل‌ می‌کند، مانند «سخن‌ را روی‌ با صاحبدلان‌ است‌» (= روی‌ِ سخن‌...)؛ «سلطان‌ را دل‌ از این‌ سخن‌ به‌ هم‌ برآمد» (= دل‌ِ سلطان‌...). شایسته توجه‌ است‌ که‌ در زبان‌ پارسی‌ باستان‌ نیز در برخی‌ موارد حالت‌ مفعولی‌ همچون‌ حالت‌ اضافه‌ به‌ کار رفته‌ است‌: aha kama avatha Auramazdam (= اهورا مزدا را خواست‌ چنین‌ بود).
ترکیب‌ اضافی‌ خود در جمله‌ می‌تواند مانند یک‌ اسم‌، مسند یا مسندٌالیه‌، فاعل‌ یا مفعول‌، مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ شود، مثال‌: خانه استاد نزدیک‌ است‌، این‌ تصویر پل‌ خواجوست‌، باران‌های‌ بهاری‌ کشتزارها را سیراب‌ کرد. هرگاه‌ مضاف‌ موصوف‌ صفتی‌ قرار گیرد، کسره اضافه‌ به‌ آخر صفت‌ افزوده‌ خواهد شد: درختان‌ِ سبزِ باغ‌. گاهی‌ صفت‌ِ مضاف‌ در آخر مضاف‌ٌالیه‌ آورده‌ می‌شود، مثال‌: پسران‌ِ وزیرِ ناقص‌ عقل‌/ به‌ گدایی‌ به‌ روستا رفتند.
اگر مضاف‌ مرکب‌ از چند اسم‌ معطوف‌ به‌ هم‌ باشد، کسره اضافه‌ به‌ آخرین‌ اسم‌ می‌پیوندد، مثال‌: پدر و مادر و برادران‌ِ حسن‌، پدر یا مادرِ رضا. هرگاه‌ چند اسم‌ در پی‌ هم‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ شوند، هریک‌ از آن‌ها با کسره اضافه‌ به‌ دیگری‌ می‌پیوندد، مانند خانه پدرِ دوست‌ِ برادرِ من‌. در علم‌ بیان‌ و بلاغت‌ اینگونه‌ «تتابع‌ اضافات‌» را در گفتار و نوشتار برخلاف‌ فصاحت‌ دانسته‌اند.
مضاف‌ ممکن‌ است‌ صفت‌ مطلق‌، تفضیلی‌ یا عالی‌ باشد. در اینگونه‌ ترکیبات‌ صفت‌ همچون‌ اسم‌ عمل‌ می‌کند، مانند تشنه قدرت‌، بزرگ‌ شهر، مهترِ آفریدگان‌، بهترین‌ِ کارها. بعضی‌ از کلماتی‌ که‌ در گفتار یا نوشتار چون‌ حرف‌ اضافه‌ و قید به‌ کار می‌روند، در ترکیب‌ اضافی‌ همچون‌ اسم‌، مضاف‌ یا مضاف‌ٌالیه‌ واقع‌ می‌شوند، مثال‌: درون‌ِ خانه‌، روی‌ِ میز، زیرِ درخت‌، بالای‌ِ دیوار، پایین‌ کوه‌، لباس‌ رو، طبقه زیر.


در ترکیب‌ اضافی‌ گاهی‌ مضاف‌ مقصود اصلی‌ است‌، چون‌ پسران‌ِ وزیر، شاگردِ دبیرستان‌؛ و گاهی‌ مضاف‌ٌالیه‌، چون‌ مهد زمین‌، علم‌ جغرافیا، کار نجاری‌.


مؤلفان‌ کتاب‌های‌ دستور زبان‌ فارسی‌، اضافه‌ را از چند جهت‌ و به‌ چند نوع‌ تقسیم‌ کرده‌اند. برخی‌ آن‌ را بر دو نوع‌ لفظی‌ و معنوی‌ دانسته‌، و اقسام‌ دیگر را اجزاء اضافه معنوی‌ شمرده‌اند
[۶۸] غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶، هند، مطبع‌ مولائی‌.
[۶۹] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۳ -۶۶۶، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
و برخی‌ آن‌ را به‌ حقیقی‌ و مجازی‌ تقسیم‌ کرده‌، و اقسام‌ دیگر را ذیل‌ این‌ دو قسم‌ ذکر کرده‌اند.
[۷۰] حیدرعلی‌ لطیف‌پوری‌، شرح‌ قصیده جوهر الترکیب‌، ج۱، ص۳۴- ۳۵، لکهنو، ۱۸۹۴م‌.
[۷۱] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۰۴-۱۷۳، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
در بعضی‌ از تألیفات‌ به‌ قیاس مبحث‌ اضافه‌ در نحو عربی‌، اضافه معنوی‌ را در فارسی‌ بر ۳ قسم‌ تقسیم‌ کرده‌اند: اضافه‌ به‌ تقدیر «لام‌» (برای‌)، به‌ تقدیر «مِن‌» (از)، به‌ تقدیر «فی‌» (در). قسم‌ اول‌ شامل‌ اضافه ملکی‌ و تخصیصی‌ است‌، چون‌ زین‌ اسب‌، کتاب‌ معلم‌. در این‌ نوع‌ اضافه‌ مضاف‌ٌالیه‌ باید از جنس‌ مضاف‌ نباشد و ظرف‌ آن‌ نیز نباشد. قسم‌ دوم‌ آن‌ است‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ جنس‌ و نوع‌ مضاف‌ را بیان‌ کند، چون‌ انگشتری‌ طلا، جام‌ بلور، شهر شیراز. قسم‌ سوم‌ آن‌ است‌ که‌ مضاف‌ٌالیه‌ ظرف‌ (زمانی‌ یا مکانی‌) یا حامل‌ مضاف‌ باشد، چون‌ ساکن‌ خانه‌، سوار اسب‌، کار فردا.
[۷۲] غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۷، هند، مطبع‌ مولائی‌.
[۷۳] حبیب‌ اصفهانی‌، دستور سخن‌، ج۱، ص۲۶-۲۷، استانبول‌، ۱۲۸۹ق‌.
[۷۴] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۵ -۶۶۰، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
اغلب‌ دستورنویسان‌ِ زبان‌ فارسی‌ به‌ تقسیماتی‌ چون‌ اضافه حقیقی‌ و غیرحقیقی‌، یا اضافه محض‌ و غیرمحض‌ قائل‌ شده‌اند که‌ این‌ تقسیمات‌ مانند اضافه لفظی‌ و معنوی‌ مربوط به‌ قواعد زبان‌ عربی‌ است‌،
[۷۵] محمد اعلی ‌تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۱، ص۸۸۸ - ۸۸۹، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
و با ساختار نحوی‌ زبان‌ فارسی‌ همیشه‌ و در همه موارد سازگاری‌ ندارند. در برخی‌ از کتاب‌های‌ دستور زبان‌ فارسی‌ تقسیم‌بندیهای‌ دیگری‌ دیده‌ می‌شود که‌ از دقت‌ در ویژگی‌های‌ این‌ زبان‌ به‌ دست‌ آمده‌اند و با چگونگی‌ نحوی‌ آن‌ تناسب‌ و سازگاری‌ بیشتری‌ دارند. مؤلف‌ غیاث‌اللغات‌ (تألیف‌: ۱۲۴۲ق‌) اضافه‌ را ۹ قسم‌ دانسته‌ است‌: ۱. تملیکی‌، ۲. تخصیصی‌، ۳. توضیحی‌، ۴. تبیینی‌، ۵. تشبیهی‌، ۶. توصیفی‌، ۷. مجازی‌ (یا استعاری‌ )، ۸. ظرفی‌، ۹. اقترانی‌ (یا به‌ ادنی‌ ملابست‌).
[۷۶] غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
میرزا حبیب‌ اصفهانی‌ در دستور سخن‌ (تألیف‌: ۱۲۸۹ق‌) اضافه‌ را بر حسب‌ افاده معنی‌ تقسیم‌ کرده‌، و نسبت‌، تملک‌، اختصاص‌، تعلیل‌، ظرفیت‌، تبیین‌، و تشبیه‌ را از انواع‌ این‌ معانی‌ دانسته‌ است‌
[۷۷] غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.



دستورنویسان‌ معاصر کوشیده‌اند که‌ اقسام‌ مختلف‌ اضافه‌ را با مطالعه‌ در انواع‌ و اقسامی‌ که‌ مؤلفان‌ پیشین‌ آورده‌اند و نیز با انطباق‌ قواعد با متون‌ معتبر نظم‌ و نثر فارسی‌ - و به‌ صورتی‌ که‌ وجوه‌ مختلف‌ این‌ مقوله‌ را در برگیرد و نتیجه تفحص‌ در ساختار نحوی‌ این‌ زبان‌ باشد - از نو تنظیم‌ و عرضه‌ کنند. از اینگونه‌ تألیفات‌ چندین‌ نمونه‌ تاکنون‌ انتشار یافته‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ از دستور زبان‌ فارسی‌، تألیف‌ ۵ تن‌ از استادان‌ دانشگاه‌ تهران‌ (قریب‌، بهار، فروزانفر، همایی‌ و یاسمی‌) یاد کرد. در چاپ‌ اول‌ این‌ کتاب‌ (۱۳۲۸-۱۳۲۹ش‌) اضافه‌ را بر ۵ نوع‌ (ملکی‌، تخصیصی‌، بیانی‌، استعاری‌ و تشبیهی‌) تقسیم‌ کرده‌اند
[۷۸] دستورزبان‌ فارسی‌ (پنج‌ استاد)، قریب‌ و دیگران‌، ص۴۰-۴۳، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
و در چاپ‌ دوم‌ انواع‌ بنوّت‌، سببی‌ و اقترانی‌ هم‌ بدان‌ افزوده‌ شده‌، و اقسام‌ اضافه‌ به‌ ۸ قسم‌ رسیده‌ است‌.
[۷۹] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۹۰، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.

در اینجا اقسام‌ اضافه‌ بر حسب‌ تقسیم‌بندی‌ این‌ کتاب‌ به‌ اختصار آورده‌ می‌شود: اضافه ملکی‌ آن‌ است‌ که‌ بر مالکیت‌ مضاف‌ٌالیه‌ بر مضاف‌ دلالت‌ کند، چون‌ خانه حسن‌، کتاب‌ من‌؛ و اضافه تخصیصی‌ آن‌ است‌ که‌ اختصاص‌ چیزی‌ را به‌ چیز دیگر برساند، چون‌ درخت‌ باغ‌، زین‌ اسب‌. فرق‌ میان‌ اضافه ملکی‌ و اضافه تخصیصی‌ را برخی‌ از مؤلفان‌ در آن‌ دانسته‌اند که‌ در اضافه ملکی‌ مضاف‌ٌالیه‌ می‌تواند در مضاف‌ تصرف‌ کند، ولی‌ در اضافه تخصیصی‌ چنین‌ نیست‌.
[۸۰] محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۲۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
در اضافه بیانی‌ مضاف‌ٌالیه‌ نوع‌ و جنس‌ مضاف‌ را معین‌ می‌کند، مانند انگشتری‌ طلا، کاسه بلور. برخی‌ از مؤلفان‌ اضافه بیانی‌ را به‌ دو نوع‌ جنسی‌ و توضیحی‌ تقسیم‌ کرده‌، و ترکیباتی‌ چون‌ روز عید، شب‌ برات‌، کوه‌ دماوند، درخت‌ انگور را از نوع‌ دوم‌ دانسته‌اند.
[۸۱] عبدالرحیم‌ همایون‌فرخ‌، دستور جامع‌ زبان‌ فارسی‌، ج۱، ص۸۴۶، تهران‌، ۱۳۳۹ش‌.
مؤلف‌ غیاث‌اللغات‌ اضافه توضیحی‌ و اضافه تبیینی‌ (بیانی‌) را دو نوع‌ جداگانه‌ محسوب‌ داشته‌ است‌. اضافه مجازی‌ (یا استعاری‌) آن‌ است‌ که‌ در آن‌ مضاف‌ در غیر معنی‌ حقیقی‌ خود به‌ کار رفته‌ باشد، چون‌ گوش‌ِ هوش‌، دست‌ِ تقدیر، تیغ‌ِ اجل‌. در اضافه مجازی‌ یا استعاری‌ نسبت‌ میان‌ دو جزء ترکیب‌ منوط به‌ اعتبار متکلم‌ است‌ و در خارج‌ متحقق‌ نیست‌، برخلاف‌ اضافه حقیقی‌ که‌ این‌ نسبت‌ در خارج‌ ثابت‌ و متحقق‌ است‌. اضافه تشبیهی‌ آن‌ است‌ که‌ نسبت‌ میان‌ مضاف‌ و مضاف‌ٌالیه‌ بر تشبیه‌ مبتنی‌ باشد، و آن‌ یا اضافه مشبّه‌ به‌ مشبّه‌ٌ به‌ْ است‌، چون‌ قدِ سرو، لب‌ِ لعل‌ (= قدی‌ که‌ مانند سرو است‌، لبی‌ که‌ مانند لعل‌ است‌)، یا اضافه مشبّه‌ٌ به‌ْ به‌ مشبّه‌، چون‌ تیرِمژگان‌، لعل‌ِ لب‌ (= مژگانی‌ که‌ مانند تیر است‌، لبی‌ که‌ مانند لعل‌ است‌). اضافه بنوّت‌ (ابنی‌) اضافه نام‌ پسر به‌ نام‌ پدر است‌، چون‌ محمودِ سبکتکین‌، رستم‌ِ زال‌، ابوعلی‌ سینا. مؤلف‌ غیاث‌ اللغات‌ و نجم‌ الغنی‌
[۸۲] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
این‌ نوع‌ را از اقسام‌ اضافه تخصیصی‌ شمرده‌اند. اضافه سببی‌، یا اضافه سبب‌ به‌ مسبّب‌ است‌، چون‌ تیغ‌ِ انتقام‌، یا اضافه مسبّب‌ است‌ به‌ سبب‌، چون‌ کشته غم‌، سوخته فراق‌. نجم‌الغنی‌ این‌ قسم‌ را نیز از اقسام‌ اضافه تخصیصی‌ محسوب‌ داشته‌ است‌.
[۸۳] نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
در اضافه اقترانی‌ مضاف‌ نوعی‌ اقتران‌ با مضاف‌ٌالیه‌ دارد. چنانکه‌ در ترکیباتی‌ چون‌ دست‌ِ ادب‌ و نامه عنایت‌، دست‌ مقرون‌ به‌ ادب‌، و نامه‌ مقرون‌ به‌ عنایت‌ است‌. برخی‌ از مؤلفان‌ این‌ نوع‌ را «اضافت‌ به‌ ادنی‌ ملابست‌» نیز نامیده‌اند.
[۸۴] غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
معین‌ در کتاب‌ اضافه‌ درباره اقوال‌ و نظریات‌ مؤلفان‌ دیگر درباره اضافه‌ و اقسام‌ آن‌ به‌ تفصیل‌ بحث‌ کرده‌ است‌.


(۱) آذرتاش‌آذرنوش‌، آموزش‌ زبان‌ عربی‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌.
(۲) عبیدالله‌ ابن‌ ابی‌ الربیع‌، البسیط فی‌ شرح‌ جمل‌ الزجاجی‌، به‌ کوشش‌ عیاد بن‌ عید ثبیتی‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۳) عبدالرحمان ‌ابن‌ انباری‌، الانصاف‌ فی‌ مسائل‌ الخلاف‌ بین‌ النحویین‌، بیروت‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۱م‌.
(۴) سعید ابن‌ دهان‌، الفصول‌ فی‌ العربیه، به‌ کوشش‌ فائز فارس‌، بیروت‌، مؤسسه الرساله‌.
(۵) محمد ابن‌ سراج‌، الاصول‌ فی‌ النحو، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
(۶) محمد ابن‌ سراج‌، الموجز، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ شویمی‌ و بن‌ سالم‌ دامرجی‌، بیروت‌، ۱۳۸۵ق‌/ ۱۹۶۵م‌.
(۷) عبدالله ‌ابن‌ عقیل‌، شرح‌ الفیه ابن‌ مالک‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
(۸) عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، اوضح‌ المسالک‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
(۹) عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، شرح‌ شذور الذهب‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ایران‌، دفتر تبلیغات‌ اسلامی‌.
(۱۰) عبدالله‌ ابن‌ هشام‌، مغنی‌ اللبیب‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، مطبعه المدنی‌.
(۱۱) یعیش‌ ابن‌ یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، قاهره‌، الطباعه المنیریه‌.
(۱۲) محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، تذکره النحاه، به‌ کوشش‌ عفیف‌ عبدالرحمان‌، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۱۳) محمد ابوحیان‌ غرناطی‌، النکت‌ الحسان‌، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ فتلی‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌.
(۱۴) محمد استرابادی‌، شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌.
(۱۵) محمد اعلی‌ تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، به‌کوشش‌ محمد وجیه‌ و دیگران‌، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
(۱۶) عبدالملک‌ ثعالبی‌، فقه‌ اللغه و سر العربیه، به‌ کوشش‌ سلیمان‌ سلیم‌ بواب‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌.
(۱۷) عبدالقاهر جرجانی‌،، المقتصد، بغداد، ۱۹۸۲م‌.
(۱۸) عباس‌ حسن‌، النحو الوافی‌، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌.
(۱۹) عبدالغنی‌ دقر، معجم‌ النحو، به‌ کوشش‌ احمد عبید، قاهره‌، ۱۳۹۵ق‌/ ۱۹۷۵م‌.
(۲۰) محمود زمخشری‌، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌ کوشش‌ ی‌ پ‌ بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌.
(۲۱) یوسف‌سکاکی‌، مفتاح‌ العلوم‌، بیروت‌، دارالکتب‌ العلمیه‌.
(۲۲) عمرو سیبویه‌، الکتاب‌، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌.
(۲۳) سیوطی‌، الاشباه‌ و النظائر، به‌ کوشش‌ غازی‌ مختار طلیمات‌، دمشق‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۲۴) سیوطی‌، همع‌ الهوامع‌، به‌ کوشش‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
(۲۵) میشال‌ عاصی‌ و امیل‌ بدیع‌ یعقوب‌، المعجم‌ المفصل‌ فی‌ اللغه و الادب‌، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌.
(۲۶) قرآن‌ کریم‌.
(۲۷) محمد سمیر نجیب‌ لبدی‌، معجم‌ المصطلحات‌ النحویه و الصرفیه، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌.
(۲۸) حسین‌ مرصفی‌، الوسیله الادبیه الی‌ العلوم‌ العربیه، به‌ کوشش‌ عبدالعزیز دسوقی‌، قاهره‌، ۱۹۸۲م‌.
(۲۹) ابراهیم‌ مصطفی‌، احیاء النحو، قاهره‌، ۱۹۵۱م‌.
(۳۰) فهمی‌ حسن‌ نمر، مسائل‌ النحو الخلافیه، قاهره‌، ۱۹۸۵م‌.
(۳۱) عبدالرحیم‌ همایون‌فرخ‌، دستور جامع‌ زبان‌ فارسی‌، تهران‌، ۱۳۳۹ش‌.
(۳۲) حبیب‌ اصفهانی‌، دستور سخن‌، استانبول‌، ۱۲۸۹ق‌.
(۳۳) غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، هند، مطبع‌ مولائی‌.
(۳۴) دستورزبان‌ فارسی‌ (پنج‌ استاد)، قریب‌ و دیگران‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
(۳۵) محمد شمسقیسرازی‌، المعجم‌فی‌معاییراشعارالعجم‌، تهران‌، ۱۳۳۸ش‌.
(۳۶) غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
(۳۷) حیدرعلی‌ لطیف‌پوری‌، شرح‌ قصیده جوهر الترکیب‌، لکهنو، ۱۸۹۴م‌.
(۳۸) محمد معین‌، اضافه‌، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
(۳۹) نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
(۴۰) محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
(۴۱) علی ‌ابن‌ حزم‌، التقریب‌ لحد المنطق‌، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، دارمکتبة الحیاه.
(۴۲) محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
(۴۳) محمد ابن‌ رشد، «مابعدالطبیعة»، ضمن‌ رسائل‌ ابن‌ رشد، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۶۶ق‌/ ۱۹۴۷م‌.
(۴۴) ابن‌ سینا، التعلیقات‌، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۷۳م‌.
(۴۵) ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
(۴۶) ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
(۴۷) ابن‌ سینا، النجاة، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، ۱۳۶۴ش‌.
(۴۸) عبدالنبی‌ احمد نگری‌، دستور العلماء، به‌ کوشش‌ قطب‌الدین‌ محمود، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
(۴۹) ارسطو، منطق‌، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
(۵۰) عبدالرحمان‌ ایجی‌، المواقف‌، قاهره‌، ۱۳۲۵ق‌/ ۱۹۰۷م‌.
(۵۱) محمد باباافضل‌، مصنفات‌، به‌ کوشش‌ مجتبی‌ مینوی‌ و یحیی‌ مهدوی‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌.
(۵۲) بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
(۵۳) مسعود تفتازانی‌، شرح‌ المقاصد، به‌ کوشش‌ عبدالرضا عمیره‌، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/ ۱۹۸۹م‌.
(۵۴) رسائل‌ اخوان‌ الصفاء، بیروت‌، دارصادر.
(۵۵) ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
(۵۶) ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
(۵۷) یحیی ‌سهروردی‌، «حکمةالاشراق‌»، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۵۸) یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۵۹) صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
(۶۰) محمدحسین‌ طباطبایی‌، نهایة الحکمه، تهران‌، انتشارات‌ الزهراء.
(۶۱) حسن‌ علامه حلی‌، ایضاح‌ المقاصد، به‌ کوشش‌ محمد مشکوه، تهران‌، ۱۳۷۸ق‌/ ۱۹۵۷م‌.
(۶۲) حسن‌ علامه حلی‌، الجوهر النضید، قم‌، ۱۳۶۳ش‌.
(۶۳) حسن‌ علامه حلی‌، کشف‌ المراد، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ زنجانی‌، بیروت‌، ۱۳۹۶ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
(۶۴) فارابی‌، المنطقیات‌، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
(۶۵) محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
(۶۶) فردریک ‌کاپلستون‌، تاریخ‌ فلسفه‌، ترجمه جلال‌الدین‌ مجتبوی‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌.
(۶۷) یعقوب ‌کندی‌، الرسائل‌ الفلسفیه، به‌ کوشش‌ محمدعبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌، ۱۹۵۰م‌.
(۶۸) محمدتقی ‌مصباح‌ یزدی‌، تعلیقات‌ بر نهایه الحکمه (نک: هم، طباطبایی‌).
(۶۹) نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، به‌ کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۷۰) نصیرالدین‌ طوسی‌، تلخیص‌ المحصل‌، به‌ کوشش‌ عبدالله‌ نورانی‌، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌.
(۷۱) یحیی‌ بن‌ عدی‌، المقالات‌ الفلسفیه، به‌ کوشش‌ سحبان‌ خلیفات‌، عمان‌، ۱۹۸۸م‌.


۱. ارسطو، منطق‌، ج۱، ص۴۸، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌.
۲. یحیی‌ بن‌ عدی‌، المقالات‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۸۴، به‌ کوشش‌ سحبان‌ خلیفات‌، عمان‌، ۱۹۸۸م‌.
۳. یعقوب ‌کندی‌، الرسائل‌ الفلسفیه، ج۱، ص۱۶۷، به‌ کوشش‌ محمدعبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌، ۱۹۵۰م‌.
۴. عبدالنبی‌ احمد نگری‌، دستور العلماء، ج۱، ص۱۳۲، به‌ کوشش‌ قطب‌الدین‌ محمود، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
۵. فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۵، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
۶. ابن‌ سینا، التعلیقات‌، ج۱، ص۹۵، ترجمه عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۷۳م‌.    
۷. فارابی‌، المنطقیات‌، ج۱، ص۵۷، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌، کتابخانه آیت‌الله‌ مرعشی‌ نجفی‌.
۸. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۹. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۳، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۱۰. بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۳۹۷، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
۱۱. رسائل‌ اخوان‌ الصفاء، ج۱، ص۴۰۷، بیروت‌، دارصادر.
۱۲. ابن‌ سینا، النجاة، ص۱۵۴، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، ۱۳۶۴ش‌.    
۱۳. بهمنیار بن‌ مرزبان‌، التحصیل‌، ج۱، ص۴۰۵-۴۰۶، به‌ کوشش‌ مرتضی‌ مطهری‌، تهران‌، دانشکده الهیات‌.
۱۴. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۲۰۰، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.    
۱۵. محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۷، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
۱۶. محمدتقی ‌آملی‌، درر الفوائد، ج۱، ص۳۹۲، قم‌، ۱۳۷۷ق‌.
۱۷. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.    
۱۸. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
۱۹. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۳۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ قم‌، انتشارات‌ مصطفوی‌.
۲۰. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.    
۲۱. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
۲۲. علی ‌ابن‌ حزم‌، التقریب‌ لحد المنطق‌، ج۱، ص۵۹، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، دارمکتبة الحیاه.
۲۳. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۲۴۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۲۴. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۳۱۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۵. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۱۷۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۲۶. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۱۷۹-۱۸۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۲۷. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۲۸۷-۲۸۸، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۲۸. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۳۰۳، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۲۹. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۲۴۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۳۰. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۳۱۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۳۱. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۳۰۳، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۳۲. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۳۱۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۳۳. ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۳۴. ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸- ۱۵۵، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۳۵. محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۱-۴۳۳، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
۳۶. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۱، ص۱۹۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.
۳۷. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۱۹۷، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.    
۳۸. نصیرالدین‌ طوسی‌، اساس‌ الاقتباس‌، ج۱، ص۴۷- ۴۸، به‌ کوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.    
۳۹. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۴۰. ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۴۱. یحیی ‌سهروردی‌، «المشارع‌ و المطارحات‌»، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹، مجموعه مصنفات‌، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۴۲. محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۳، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
۴۳. محمد ابن‌ رشد، تلخیص‌ منطق‌ ارسطو، ج۴، ص۵۴، به‌ کوشش‌ جیرار جهامی‌، بیروت‌، ۱۹۸۲م‌.
۴۴. محمد باباافضل‌، مصنفات‌، ج۲، ص۲۵، به‌ کوشش‌ مجتبی‌ مینوی‌ و یحیی‌ مهدوی‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌.
۴۵. ابن‌ سینا، الشفاء، منطق‌، ج۱، ص۱۴۸، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/ ۱۹۵۲م‌.
۴۶. حسن‌ علامه حلی‌، ایضاح‌ المقاصد، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۷، به‌ کوشش‌ محمد مشکوه، تهران‌، ۱۳۷۸ق‌/ ۱۹۵۷م‌.
۴۷. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ص۱۸۷، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
۴۸. فردریک ‌کاپلستون‌، تاریخ‌ فلسفه‌، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲، ترجمه جلال‌الدین‌ مجتبوی‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌.
۴۹. یحیی ‌سهروردی‌، «حکمةالاشراق‌»، مجموعه مصنفات‌، ص۷۵، به‌ کوشش‌ هانری‌ کربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
۵۰. حسن‌ علامه حلی‌، کشف‌ المراد، ج۱، ص۲۸۰، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ زنجانی‌، بیروت‌، ۱۳۹۶ق‌/ ۱۹۷۹م‌.
۵۱. حسن‌ علامه حلی‌، الجوهر النضید، ج۱، ص۲۸، قم‌، ۱۳۶۳ش‌.    
۵۲. محمد فخرالدین‌ رازی‌، المباحث‌ المشرقیه، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۹، قم‌، ۱۴۱۱ق‌.
۵۳. نصیرالدین‌ طوسی‌، تلخیص‌ المحصل‌، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۴، به‌ کوشش‌ عبدالله‌ نورانی‌، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌.    
۵۴. ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۲، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
۵۵. ابن‌ سینا، الشفاء، الهیات‌، ج۱، ص۱۵۷- ۱۵۹، به‌ کوشش‌ قنواتی‌ و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌.
۵۶. صدرالدین‌ شیرازی‌، الاسفار، ج۴، ص۲۰۰، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌.    
۵۷. مسعود تفتازانی‌، شرح‌ المقاصد، ج۲، ص۴۶۲، به‌ کوشش‌ عبدالرضا عمیره‌، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/ ۱۹۸۹م‌.    
۵۸. عبدالرحمان‌ ایجی‌، المواقف‌، ج۶، ص۲۶۵، قاهره‌، ۱۳۲۵ق‌/ ۱۹۰۷م‌.    
۵۹. ملاهادی‌ سبزواری‌، شرح‌ غرر الفرائد یا شرح‌ منظومه‌، ج۱، ص۶۷- ۶۸، به‌ کوشش‌ مهدی‌ محقق‌ وتوشی‌ هیکوایزوتسو، چ تهران‌، ۱۳۶۰ش‌.
۶۰. محمد ابن‌ رشد، «مابعدالطبیعة»، ص۱۶،ضمن‌ رسائل‌ ابن‌ رشد، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۶۶ق‌/ ۱۹۴۷م‌.
۶۱. محمدحسین‌ طباطبایی‌، نهایة الحکمه، ج۱، ص۲۶۸، تهران‌، انتشارات‌ الزهراء.
۶۲. محمدتقی ‌مصباح‌ یزدی‌، تعلیقات‌ بر نهایه الحکمه، ج۱، ص۲۶۸.
۶۳. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۱-۶۵۲، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۶۴. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۲۸-۲۹، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۶۵. محمد شمسقیسرازی‌، المعجم‌فی‌معاییراشعارالعجم‌، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، تهران‌، ۱۳۳۸ش‌.
۶۶. غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۳۱، هند، مطبع‌ مولائی‌.
۶۷. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۳۸-۷۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۶۸. غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶، هند، مطبع‌ مولائی‌.
۶۹. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۳ -۶۶۶، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۷۰. حیدرعلی‌ لطیف‌پوری‌، شرح‌ قصیده جوهر الترکیب‌، ج۱، ص۳۴- ۳۵، لکهنو، ۱۸۹۴م‌.
۷۱. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۰۴-۱۷۳، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۷۲. غلام ‌دستگیر، قوانین‌ دستگیری‌، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۷، هند، مطبع‌ مولائی‌.
۷۳. حبیب‌ اصفهانی‌، دستور سخن‌، ج۱، ص۲۶-۲۷، استانبول‌، ۱۲۸۹ق‌.
۷۴. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۵۵ -۶۶۰، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۷۵. محمد اعلی ‌تهانوی‌، کشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، ج۱، ص۸۸۸ - ۸۸۹، کلکته‌، ۱۸۶۲م‌.
۷۶. غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
۷۷. غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۱-۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.
۷۸. دستورزبان‌ فارسی‌ (پنج‌ استاد)، قریب‌ و دیگران‌، ص۴۰-۴۳، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
۷۹. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۹۰، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۸۰. محمد معین‌، اضافه‌، ج۱، ص۱۲۶، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌.
۸۱. عبدالرحیم‌ همایون‌فرخ‌، دستور جامع‌ زبان‌ فارسی‌، ج۱، ص۸۴۶، تهران‌، ۱۳۳۹ش‌.
۸۲. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۸۳. نجم‌ الغنی‌، نهج‌ الادب‌، ج۱، ص۶۶۱، لکهنو، ۱۹۱۹م‌.
۸۴. غیاث‌الدین‌ محمد رامپوری، ‌غیاث‌اللغات‌، ج۱، ص۵۲، بمبئی‌، ۱۳۹۰ق‌.



فاطمه‌ رحمتی‌، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اضافه».    
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار