اصول خمسه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اُصولِ خَمْسه، عنوانی برای ۵
اصل اعتقادی
معتزله شامل
توحید،
عدل،
وعد و
وعید،
منزلةٌ بینالمنزلتین، و
امر به معروف و
نهی از منکر میباشد.
اعتقاد به این
اصول، اختصاصی به
معتزله ندارد، چنانکه برخی از این عناصر به تنهایی وجه ممیز فرقهای دیگر به شمار رفتهاند،
ابوالحسین خیاط (پس از ۳۰۰ق/۹۱۲م) که اثر او از قدیمترین متون بازمانده معتزلی است، در این باره میگوید: «گروه بسیاری با ما در باب
توحید موافقند، اما به
جبر اعتقاد دارند، و بسیاری نیز در توحید و
عدل با ما همداستانند، اما در موضوع
وعید و اسماء و احکام با ما موافق نیستند؛ هیچ یک از ایشان شایستگی عنوان
اعتزال را ندارند، مگر آنکه به تمامی این
اصول پنج گانه
مؤمن باشند».
نحوه فهم معتزله از این
اصول - با توضیحی که میآید - از آنچه گروههای دیگر، و عمدهترین آنها
اهل سنت و
اصحاب حدیث، نیز باور داشتهاند، کم و بیش متمایز بوده است:
توحید که
اصلی بلامنازع در عقاید اسلامی است، در نظام فکری معتزله تأکیدی است بر نفی هر آنچه با شائبه
شرک، و ترکیب و
حدوث در ذات
خداوند و تشبیه او به مخلوقات همراه است.
بخش بزرگی از میراث عقلی معتزله بحثهای مربوط به توحید است که از عوامل مهم گسترش آنها مقابله با مکاتب غیراسلامی بوده است. به عقیده معتزله
تصدیق به
صفات الهی را نباید به این معنا دانست که علاوه بر ذات خداوند، صفاتی که به او نسبت داده میشوند، از حقیقتی مستقل برخوردارند، بلکه
اصل توحید ایجاب میکند که صفات خدا عین ذات او باشند.
صفت «قدیم» اختصاصیترین صفت خداست و بجزذات، به صفات دیگر نباید هستیهای جداگانه قدیم نسبت داد،
اهل سنت و جماعت این عقیده را در حکم نفی صفات الهی دانستهاند،
جنبه دیگر تمایز معتزله از جریان سنت گرا این است که آنان هر صفتی را که مستلزم جسم بودن یا
انسان گونه بودن است و در ظاهر متون
دینی به خداوند نسبت داده شده است، به معانی دیگر تأویل میکردند،
از مهمترین مصادیق این دیدگاه انکار
رؤیت خدا به
چشم سر است که اصحاب حدیث به استناد برخی آیات قرآن، به وقوع آن در آخرت ایمان داشتهاند،
از دیگر فروع
اصل توحید - که سرانجام حادترین رویارویی معتزله با مخالفان و ماجرای محنه را به بار آورد - اعتقاد به مخلوق بودن
قرآن است، بدین معنی که نه تنها هیچ چیز جز ذات الهی
قدیم و
ازلی نیست، بلکه کلام و کتاب الهی پدیدهای است زبانی و حادث به
اراده خداوند.
عدل خداوند نیز در دیدگاه مسلمانان،
اصلی شبههناپذیر است، اما
معتزله با تأکید بر این
اصل درباره اینکه ملاک عادلانه بودن افعال الهی چیست، با
اهل سنت و اصحاب حدیث اختلاف داشتهاند، در نظر عموم اهل سنت هیچ
حکم و قانونی، همانند جهان مخلوق، از دایره
اراده و حکم خداوند بیرون نیست و تعیین نیک و بد افعال نیز به خواست و تشریع الهی بستگی دارد، بنابراین، هیچ ضابطهای
حق مطلق
خداوند را در تشریع احکام، و در افعال خویش محدود نمیسازد، جز آنچه خود او ما را از آن خبر داده است.
معتزله در مقابل بر این اعتقاد بودند که عقل انسانی به درک احکام کلی اخلاقی تواناست و کار
شریعت تأیید و تعیین حدود دقیق آنها بوده است. از این
عقیده به «
حسن و قبح عقلی » تعبیر میشود، بر این مبنا، معیارهای عرفیی که آدمیان در مورد
عدالت و به طور کلی درباره نظام ارزشی افعال انسانی باور دارند، معیارهایی عام است که فعل خداوند از آنها مستثنی نیست. بنابراین، اگر مثلاً
تکلیف مالایطاق یا کیفر دادن کسی به دلیل عمل غیرارادی او در میان انسانها کاری ناعادلانه و قبیح است، به همین گونه، نمیتوان پذیرفت که پروردگار عادل - که عمل قبیح از او سر نمیزند - با بندگانش چنین رفتار کند.
مهمترین نتیجه این دیدگاه به مسأله کهن و پیچیده
جبر و
اختیار باز میگردد، چنانکه از مهمترین وجوه شناسایی
معتزله نفی جبر، و اعتقاد به سهم حقیقی
انسان در افعال خویش است.،
معتزله به سبب این اعتقاد مورد رد و انتقاد شدید
اهل سنت و
اصحاب حدیث بوده، و به
شرک و انکار
قضا و
قدر الهی متهم شدهاند،
برخی از دیگر عقاید
مشهور معتزله مانند اینکه فعل خداوند بهترین است و او با حفظ
اصل اختیار و
تکلیف بیشترین خیرها را به بندگانش میرساند.
براساس
اصل وعد و
وعید،
خداوند مؤمنان را به آنچه وعده داده است، پاداش میدهد (وعد)، و کافران و فاسقان را به سزای موعودشان که
خلود در آتش است، میرساند (وعید)، بنابراین، مؤمنانی که به
گناه آلوده شدهاند، از کیفر الهی جز به
توبه رهایی نمییابند، اما جزای آنان از کافران خفیفتر است.
این
اصل نیز در کلیت خود
عقیده خاص معتزله نیست و اعتقاد ضروری به صادق بودن خداوند آن را ایجاب میکند.
اما ویژگی معتزله در این است که تحقق وعدههای الهی و نظام مکافات عمل را لازمه
اصل عدل، و تابع ضرورتی حاکم بر فعل الهی دانستهاند، در حالی که به اعتقاد اهل سنت اگرچه خداوند از وعدهاش تخلف نمیکند، هیچ
اصلی مالکیت مطلق او را بر ثواب و عقاب محدود نمیسازد،
جنبه مهم این
اصل معتزلی تأکید بر مسئولیت عقلی و عملی انسان و
آزادی او در تعیین
سرنوشت ابدی خویش است، زیرا علاوه بر اینکه تحقق وعد و وعید نتیجه عادلانه اعمال است، برپایه اعتقاد به
حسن و قبح عقلی، آنچه ثواب و عقاب را به دنبال میآورد، محدود به عملی است که انسان با آگاهی از تکلیف الهی خویش انجام میدهد.
بنابر
اصل منزلةٌ بین المنزلتین، شخص مؤمنی که به
گناه کبیره دست بزند، مادام که توبه نکرده است، نه
مؤمن شمرده میشود و نه
کافر، بلکه حکمی میان آن دو دارد،
مسأله مرتکب کبیره که به نحوه تلقی متکلمان از مفهوم «
ایمان » وابسته است و از آن در مبحث «اسماء و احکام» سخن میرود، سابقهای دراز در بحثهای کلامی داشته، و بیش از مسائل دیگر دارای نتایج عملی بوده است. عقیده معتزله در این باره واکنشی در برابر دو گرایشِ یکسونگرانه رایج در آن زمان است:، نخست عقیده
خوارج که گناه کبیره را باعث زوال ایمان میشمردند و
حکم به
کفر گناهکاران میدادند؛ و دیگری گرایشی که به «ارجاء»
شهرت داشته است و معتقدانش
مرجئه نامیده شدهاند.
در این نگرش عمل از
ایمان جداست و مرتکب کبیره را میتوان در عین
فسق، مؤمن شمرد؛
دیدگاه
معتزله در واقع نتیجه توالی فاسدی است که آنان در این داوریهای مطلق تشخیص دادهاند،
اصل منزلةٌ بین المنزلتین در عین آنکه به ظاهر با اشکالی منطقی روبه روست، زمینهای برای کوششهای معتزله در توضیح
مفهوم ایمان بوده است.
امر به معروف و
نهی از منکر که از
واجبات دینی است، در کلام معتزلی تأکید بیشتری مییابد، ویژگی این تکلیف در نظر معتزله دامنه گسترده آن است که همه افعال فردی و اجتماعی را در برمیگیرد، معتزله تأکید داشتند که همه مؤمنان در حد توان خود مکلف به اقامه احکام شرعند و باید در امر به معروف و نهی از منکر به حسب لزوم، شیوههای مختلف اجرای آن را که شامل
قیام مسلحانه نیز هست، به کار گیرند،
این
حکم به معنی
آزادی و
مسئولیت اجتماعی عموم مؤمنان، و نفی
مشروعیت ذاتی اعمال حاکمان است. بدینگونه،
اصل امر به معروف و نهی از منکر - که در ذیل آن از مبحث
امامت سخن به میان آمده است - دیدگاه سیاسی معتزله را باز میتاباند.
معتزله اعتقاد به
اصول خمسه و دعوت همگان به آن را تکلیفی میشمردند که
اصل امر بهمعروف و نهی از منکر بر خود آن جاری است. با تمسک به این
اصل بود که آنان در واداشتن دیگران به پذیرش
اصول خمسه از بهکار بستن سختترین روشهایی که برای امر به معروف و نهی از منکر قائل بودند، ابایی نداشتند.
بحث در اینکه طرح کدام یک از این
اصول از جهت تاریخی بر دیگر
اصول مقدم بوده است، ارتباط مستقیمی با موضوع خاستگاه و تاریخچه
اعتزال دارد، بنابر روایتهای گوناگونی که درباره منشأ عنوان «
معتزله » و عقاید شاخص نخستین معتزلیان آمده است، پیدایش این گروه را میتوان بیش از عوامل دیگر به زمینهای سیاسی نسبت داد، اگر در درستی حکایاتی که درباره چگونگی ظهور معتزله نقل شده است،
تردید کنیم، آنچه از غالب اخبار به دست میآید، این است که آنان در اوایل کار به واسطه داوری خاصی در مسأله مسلمانان
گناهکار شهرت یافتند، یعنی آنچه در
اصل منزلةٌ بین المنزلتین بیان شده است. این
موضوع به ویژه ناظر بود به عرصه کردارها و منازعات شخصیتهای معتبر در
تاریخ اسلام که بحث در
ایمان یا
کفر برخی از آنها از زمانهای پیش صفبندیهای عمده را در
جامعه مسلمانان سبب شده بود.
اجماع معتزلیان بر
اصول خمسه، البته به معنی
وحدت نظر تفصیلی نیست و تنوع عقاید و آراء آنان را در زمینه این
اصول که گاه به اختلافهای شدیدی نیز منجر شده است، میتوان از ویژگیهای معتزله به شمار آورد،
علاوه بر این،
مفهوم «
اصل » در اصطلاح «
اصول خمسه» بیش از آنکه بر کلیت و اهمیت منطقی این ۵ موضوع دلالت کند و اجزائی هم عرض را در منظومهای فکری نشان دهد، حاصل تأکید معتزله بر این معانی و فهم خاصی از آنهاست، چنانکه برخی از آنها را میتوان فرع برخی دیگر محسوب کرد، به همین دلیل، آنان در این باره اعتبارهای متفاوتی قائل شدهاند.
از جمله
قاضی عبدالجبار - که خود کتابی درباره
اصول خمسه نوشته است - در کتاب بزرگ
المغنی همه عقاید معتزله را ذیل دو
اصل بنیادی
توحید و
عدل جای داده است که با شهرت معتزله به «اهل عدل و توحید» نیز مناسبت دارد، به نظر وی عامه مردم باید دست کم به این دو
اصل معرفت داشته، و از
اصول دیگر نیز به نحو اجمال - از آن رو که این
علم اجمالی لازمه معرفت صحیح به توحید و عدل است - آگاه باشند.
وی از سوی دیگر در رسالهای که «
المختصر فی اصولالدین » نام گرفته است، از توحید، عدل، نبوت و شرایع به عنوان
اصول چهارگانه
دین سخن میگوید و
عقیده به وعد و وعید، منزلةٌ بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر را نتایج
اصل عدل به شمار میآورد،
و در عین حال در باب شرایع به آنها میپردازد.
میتوان گفت که میان معتزله تا مدتها در برشمردن
اصول بنیادی عقایدشان روش واحدی وجود نداشته، و استفاده از چارچوب این ۵
اصل برای بیان عقاید، در جریان تکامل مکتب اعتزال شکل گرفته است، چنانکه دلیلی نمیتوان یافت که بنیانگذاران اندیشه معتزلی بر عقاید خود در مسائل گوناگون چنین نامهایی نهاده باشند و چه بسا که در همه این موضوعات پنجگانه به بحث و نظر نپرداختهاند.
از قدیمترین شواهد کاربرد اصطلاح
اصول خمسه رساله کوتاهی است به همین عنوان از
قاسم بن ابراهیم رسّی،
فقیه و
متکلم زیدی معتزلی (د ۲۴۶ق/۸۶۰م که در آن بدون ذکر عنوانی برای هر یک از
اصول به بیان ۵
اصل در این موضوعات میپردازد: توحید، عدل،
صادق بودن خداوند در وعد و وعید، اینکه
قرآن فصل محکم است و خلافی در آن راه ندارد،
حرمت تصرف در اموال و اقدام به
تجارت در صورتی که منجر به تعطیل حکمی، یا
غصب مالی شود.
محتوای این
اصول مؤید این نکته است که قالب معروف
اصول خمسه دست کم در تعالیم طبقه نخست معتزلیان بیان نشده است، به همین دلیل، از اینکه
اصطلاح اصول خمسه در برخی گزارشهای مربوط به خاستگاه معتزله به کار رفته است، نمیتوان نتیجهای درباره سابقه آن به دست آورد، از این نمونه است روایت ملطی (د ۳۷۷ق/۹۸۷م) دائر بر اینکه
بشر بن معتمر، پیشوای معتزله
بغداد به
بصره رفت و نزد دو
شاگرد واصل بن عطا، بنیانگذار
مکتب معتزله، کلام معتزلی را فرا گرفت و «اعتزال و
اصول خمسه را به بغداد آورد».
از
ابوالهذیل علاف (د ح ۲۳۰ق/۸۴۵م)نیز که پایهگذار کلام فلسفی معتزله است، رسالهای با عنوان الاصول الخمسه گزارش شده است که گویا مقصود وی از
کتاب الحجة ابوالهذیل که میگوید: آن را درباره «
اصول» نوشت، همین اثر بوده است). به گفته
نسفی، در روزگار ابوالهذیل معتزلیان به هر کس میرسیدند، پنهانی از او میپرسیدند: آیا
اصول خمسه (ابوالهذیل) را خواندهای؟ اگر میگفت آری، میدانستند که او بر
مذهب ایشان است.
. نقل شده است که
هشام بن عمرو فوطی شاگرد ابوالهذیل علاف و
جعفر ابن حرب (د ۲۲۶ق/۸۴۱م) نیز هر یک اثری با این عنوان داشتهاند،
با اینهمه، چنانکه درباره اثر قاسم رسی گفته شد، نمیتوان
یقین داشت که درباره تعیین
اصول میان ابوالهذیل و معاصران او نیز اجماعی وجود داشته است. اما
اصول خمسه با عناوین
مشهور آن قطعاً در نیمه دوم قرن ۳ق/۹م معرف عقاید معتزلی بوده است، چنانکه کسانی چون
اشعری و
مسعودی از آنها سخن گفتهاند.
یکی از آثار مهم در کلام معتزله - که ساختاری برپایه
اصول خمسه دارد -
شرح الاصول الخمسة قاضی عبدالجبار همدانی (د ۴۱۵ق/ ۱۰۲۴م) است. درباره متن مبنای این کتاب نظرهای مختلفی طرح شده است. از جمله برخی احتمال دادهاند که کار قاضی عبدالجبار، شرح و تکمله رسالهای از
ابوعلی ابن خلاد در توضیح
اصول خمسه بوده است.
(۱) ابن مرتضی، احمد، طبقات المعتزله، بهکوشش
زوزانا دیوالد ویلتسر، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۲) ابن ندیم، الفهرست.
(۳) ابوالقاسم بلخی، عبدالله، «ذکر المعتزله»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، بهکوشش فؤاد سید، تونس، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۴) اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۵) بغدادی، عبدالقاهر،
اصول
الدین، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
(۶) بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بهکوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۷) خیاط، عبدالکریم، الانتصار، بهکوشش نیبرگ، قاهره، ۱۳۴۴ق/۱۹۲۵م.
(۸) سیدمرتضی، علی، امالی، بهکوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
(۹) شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، بهکوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
(۱۰) عثمان، عبدالکریم، مقدمه شرح الاصول الخمسة (هم، قاضی عبدالجبار).
(۱۱) قاسم بن ابراهیم رسی، «الاصول الخمسة»، رسائل العدل و التوحید، بهکوشش محمد عماره، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۱۲) قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
(۱۳) قاضی عبدالجبار، «فضل الاعتزال»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، بهکوشش فؤاد سید، تونس، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۴) قاضی عبدالجبار، المجموع فی المحیط بالتکلیف، تدوین حسن بن احمد ابن متویه، به کوشش ژژ هوبن، بیروت، ۱۹۶۵-۱۹۸۱م.
(۱۵) قاضی عبدالجبار، «المختصر فی
اصول الدین»، رسائل العدل و التوحید، بهکوشش محمد عماره، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۶) مانکدیم، احمد، (تعلیق) شرح الاصول الخمسة (هم، قاضی عبدالجبار).
(۱۷) مسعودی، علی، مروجالذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
(۱۸) ملاحمی خوارزمی، محمود، المعتمد فی
اصول الدین، بهکوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م.
(۱۹) ملطی، محمد، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، بهکوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
(۲۰) نالینو، کارلو آلفونسو، «بحوث فی المعتزله»، ترجمه عبدالرحمان بدوی، ضمن التراث الیونانی، قاهره، ۱۹۶۵م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اصول خمسه»، ج۹، ص۳۶۳۴.