اصمعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَصْمَعی، ابوسعید عبدالملک بن قُریب (ح ۱۲۵-۲۱۶ق/۷۴۳- ۸۳۱م)،
راوی ، ادیب و لغت شناس نامآور اوایل عصر عباسی بود.
اصمعی (منسوب به نیای بزرگش اصمع) به سبب نسبتی که با باهلیان (فرزندان مالک بن اعصر) داشت، به باهلی نیز
شهرت یافت.
بدنامی این
قبیله در جاهلیت باعث شد تا اصمعی خویشاوندی خود با آنان را انکار کند. با این حال از گزند هجوهای تلخ رقیبانش در امان نماند.
در شجرهنامهای که
نسب شناسان برای وی تدارک دیدهاند، نام اجدادش را تا قیس عیلان رساندهاند.
تاریخ ولادت اصمعی را به اختلاف میان سالهای ۱۲۲ تا ۱۲۵ق نوشتهاند،
اما درباره
زادگاه وی بیشتر منابع برآنند که او در
بصره به دنیا آمده، و در همانجا پرورش یافته است.
بصره در آن روزگار از پر رونقترین مراکز
علم و
ادب به شمار میرفت و مشهورترین دانشمندان عصر در آنجا گرد آمده بودند.
اصمعی از همان آغازنوجوانی در مجالسدرساندیشمندان بزرگی چون
خلیل بن احمد فراهیدی عروضیِ لغوی، ابوعمرو بن علای نحوی و خلف احمر راوی، شرکت جست و
شعر و لغت و
نحو را به خوبی فرا گرفت.
همچنین
قرائت قرآن را نزد قراء معروفی چون نافع آموخت
و نزد محدثان برجستهای چون سفیان ثوری و عبدالله بن عون به
استماع حدیث پرداخت و به گفته خود ۳۰ هزار حدیث را تنها از سفیان ثوری شنید.
از دیگر استادان وی
محمد بن ادریس شافعی ، عیسی بن عمر و یونس بن حبیب رامیتوان نام برد.
افزون بر اینان در مجالس بحث و مناظرهای که در بازار مربد تشکیل میشد، نیز شرکت میجست و هر آنچه در زمینههای مختلف به ویژه شعر و ادب و
لغت از فصحای عرب میشنید، به خاطر میسپرد.
یکی از صفات بارز اصمعی بهرهمندی از
حافظه ای نیرومند بود که در پیمودن مدارج ترقی و کمال او را یاری فراوان کرد. چنانکه گفتهاند وی بجز دیوانهای شاعران، ۱۴ هزار، و به گفته خود وی ۱۶ هزار ارجوزه از حفظ داشته است.
بدینسان، اصمعی به مقام و منزلتی والا دست یافت و به زودی بر همگنانش پیشی جست و از سرآمدان عصر خود گردید.
مقام علمی و
دانش گسترده وی را حتی مخالفانش ستودهاند، چنانکه به گفته ابناعرابی،
وی در مجلسی ۲۰۰
بیت شعر برخوانده که حتی یک بیت آن را کسی نشنیده بوده است.
اصمعی برای کمال بخشیدن به دانش و معلومات خود و گردآوری بیشتر اشعار و لغات و اخبار کهن، مدتی در میان بدویان زیست و چون به
بصره بازگشت، مجالس درسی در آنجا تشکیل داد.
از مشهورترین کسانی که از وی دانش آموختهاند، ابنسلام جمحی، ابوحاتم سجستانی، ابوالعیناء، ابوعمر جَرمی، ابوعبید قاسم بن سلام، ابوالفضل ریاشی و اسحاق موصلی را میتوان نام برد که همه از تابناکترین چهرههای
سده ۳ ق به شمار میآیند.
برخی
مالک بن انس را نیز در زمره شاگردان وی به شمار آوردهاند.
به گزارش تنوخی،
اصمعی در بصره روزگار به سختی میگذراند، تا اینکه
محمد بن سلیمان هاشمی (حک ۱۶۰-۱۶۴ق) امیر بصره وی را برای
تعلیم و
تربیت فرزندان خلیفه المهدی (حک ۱۵۸- ۱۶۹ق) به
بغداد فرستاد.
خلیفه او را بسیار نواخت و منزل و خدمتکارانی به او بخشید و ۱۰ هزار درهم مقرری ماهانه برایش تعیین کرد. اما به گزارش دیگر منابع، اصمعی نخستین بار در روزگار خلافت
هارون الرشید (حک ۱۷۰-۱۹۳ق) به بغداد رفت و با حمایت
جعفر بن یحیی برمکی وزیر هارونالرشید به دربار خلیفه راه یافت.
در روایت دیگری آمده است که
ابوعبیده معمر بن مثنی و اصمعی به حضور هارونالرشید رسیدند، اما خلیفه، اصمعی را به سبب آداب دانی بیشتر بر ابوعبیده ترجیح داد و او را به ندیمی برگزید.
به هر حال اصمعی در روزگار خلافت هارونالرشید در دربار عباسیان پایگاه والایی به دست آورد و رسماً به جرگه ندیمان خاص خلیفه پیوست و از پاداشهای گرانبهای او و بزرگان دربار به خصوص
یحیی بن خالد برمکی و فرزندش جعفر و فضل بن ربیع بهره فراوان برد.
هارونالرشید اصمعی را یکی از وفادارترین نزدیکان خود میدانست.
اصمعی با اینکه از پاداشهای برمکیان بسیار بهرهمند شده بود و در
مدح آنان قصاید بسیاری داشت، پس از زوال قدرت آنان زبان به
هجو و ناسزاگویی ایشان گشود.
در منابع کهن داستانهای بسیاری درباره روابط نزدیک اصمعی و هارون الرشید نقل شده است که در همه آنها شخصیت اصمعی در قالب
ندیم بذلهگوی خوش سخن نکتهپردازی که جز به میل خلیفه سخن نمیگوید، جلوهگر شده است.
گرچه از برخی روایات برمیآید که اصمعی پس از هارونالرشید با
مأمون و وزیرش حسن بن سهل نیز روابطی داشته است،
اما ظاهراً در دربار خلیفه جدید مقام و منزلت والایی کسب نکرد و احتمالاً از آنجا که به گفته برخی، وی
جبری مذهب و مخالف معتزلیان بوده،
نتوانسته است در دربار مأمون به خصوص در دوران اعتزال گرایی وی پایگاه مناسبی به دست آورد.
اصمعی را باید از پیشگامان گردآوری و تدوین اشعار و اخبار کهن به شمار آورد. از نیمه دوم
سده ۲ق راویان بزرگی چون اصمعی و ابوعبیده معمر بن مثنی و ابو عمرو شیبانی برای حفظ اشعار و اخبار و نوادر عرب از خطر
تحریف و نابودی، در صدد نگارش و تدوین آنها برآمدند. در نتیجه این کار طی سدههای ۲ و ۳ ق انبوهی از روایتهای پراکنده که از دیرباز به طور شفاهی و سینه به سینه نقل میشد، گردآوری و تدوین گردید و مجموعههای عظیمی از
شعر و لغت و اخبار گذشتگان به صورت مکتوب درآمد.
در میان پیشگامان این نهضت علمی، اصمعی از شهرت خاصی برخوردار است. وی همچون دیگر همگنانش به خوبی دریافته بود که دیگر نمیتوان برای نقل انبوهی عظیم از روایتهای شعر و ادب و
تاریخ و اخبار که در واقع ذخایر علمی و فرهنگی تازیان به شمار میرود، به
حافظه راویان اعتماد کرد، از اینرو، نوشتن و تدوین روایاتشفاهی را وجهه همت خود ساخت و در این کار چندان اصرار داشت که گویند به شاگردانش توصیه میکرد که در هر حال به ثبت و ضبط شنیدههای خود همت گمارند «گرچه با تیزی تیغ بر نازکی جگر خویش».
اصمعی تنها به گردآوری و ثبت روایاتی که در
بصره و مربد از فصحای عرب میشنید، اکتفا نکرد و برای جمعآوری روایات بیشتر و نیز اطمینان از درستی آنچه شنیده بود، راه صحراهای حجاز را پیش گرفت و مدت زیادی را نزد بدویان گذراند.
با نگاهی به الفهرست ابنندیم،
جایگاه اصمعی و تلاش وی برای گردآوری و تدوین روایات مختلف به خوبی روشن میشود. وی نزدیک به ۳۰ دیوان از اشعار شاعران جاهلی و اسلامی همچون نابغه ذبیانی، لبید بن ربیعه، اعشی، عروة بن ورد و حطیئه را گردآوری کرد و نیز حدود ۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون همچون شعر و لغت و تاریخ و
انساب به رشته تحریر درآورد،
و این افزون بر روایتهای شفاهی بسیاری است که به شاگردانش املا کرده است.
در روزگار وی گویی به تدریج نوعی تخصصگرایی و تقسیم کار میان راویان به وجود آمد،
چنانکه اصمعی از میان رشتههای ادب، بیشتر به شعر و
نحو و لغت علاقه نشان داد و ابوعبیده به امثال و اخبار و وقایع تاریخی پرداخت.
تلاش اصمعی در این زمینه راه را برای تألیف کتابهای جامعی در شعر و ادب و لغت و نحو هموار ساخت و تقریباً از سده ۳ ق به بعد هیچ کتابی در لغت و شعر و ادب نمییابیم که به روایات و آثار اصمعی استناد نکرده باشد. اصمعی با اینکه احادیث بسیاری از محدثان معروفی چون
سفیان ثوری شنیده بود، جز در مواردی اندک به روایت
حدیث نپرداخت و حتی، به رغم آن دانش لغوی گسترده که به گفته سمعانی
چون
دریا بود، نه تنها خود از شرح و
تفسیر واژگان
قرآن طفره میرفت،
بلکه بر کسانی هم که به این کار دست میزدند، خرده میگرفت.
اعتماد محدثان و نویسندگان به روایات اصمعی اعتمادی مطلق است، چنانکه
احمد بن حنبل و یحیی بن معین و دیگران او را
ثقه دانسته، و روایاتش را تصدیق کردهاند.
تنها
ابناعرابی که از مخالفان وی بوده، او را به
دروغ پردازی متهم کرده، و مدعی است که روایتهایی از اصمعی شنیده که هزار بادیهنشین خلاف آن را گفتهاند و نیز گفته است که بادیه نشینان از روایتهای ساختگی اصمعی به تنگ آمده بودهاند.
اصمعی از مشهورترین لغویان روزگار خود به شمار میرود. وی آثار لغوی بسیاری از خود بر جای گذاشته که بسیاری از آنها رسالههای لغوی تک موضوعی است و از میان کتابهای بسیار وی که نام آنها در الفهرست
آمده، حدود ۳۵ کتاب به موضوعات لغوی اختصاص دارد، از قبیلِ الوحوش، الشاة، الابل، الخیل، النبات و الشجر، الاضداد، النوادر و الاشتقاق که خوشبختانه بیشتر این آثار در دست است. همین لغت نامههای تک موضوعی که مواد اصلی آن را اصمعی از زبان بادیهنشینان شنیده، دستمایه اصلی فرهنگ نویسان در سدههای بعد قرار گرفت و لغت نویسانی همچون ابندرید از آنها به عنوان منابع اصلی خود بهره فراوان بردند.
اصمعی همچنین از نخستین کسانی است که درباره اشتقاق اسامی، دست به تألیف اثری مستقل زده است و کتاب اشتقاق الاسماء او کهنترین کتابی است که در این باره به دست ما رسیده است. به گفته ابندرید
در آن روزگار شعوبیان تازیان را متهم میکردند که ایشان معنای بسیاری از نامهایی را که بر خود مینهند، نمیدانند و برای این اسامی اصل و ریشه خاصی در عربی نمیتوان یافت. از این رو گروهی از لغویان همچون اصمعی،
اخفش (د ۲۱۵ق) و قطرب (د ۲۰۶ق) در پاسخ به این ادعای شعوبیان کتابهایی درباره اشتقاقِ برخی نامها به ویژه نام اشخاص و قبایل به رشته تحریر درآوردند.
اهمیت کتاب اشتقاق الاسماء اصمعی بیشتر از بدین سبب است که راه را برای تألیف کتابهایی که در سدههای بعد توسط دانشمندانی چون ابندرید،
ابوعلی فارسی و
ابنجنی در زمینه اشتقاق پدید آمد، هموار ساخت.
از دیگر تلاشهای اصمعی در زمینه لغت، گردآوری واژههای مترادف و هم معنی بود. در آن روزگار گویی حفظ داشتن مترادفات، نوعی تشخص به شمار میآمد.
مثلاً اصمعی خود در روایتی بر خویش بالیده است که برای واژه سنگ ۷۰ نام میشناسد.
وی کتاب ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانیه را به این موضوع اختصاص داد که از کهنترین کتابها دراین زمینه به شمار میرود.
اصمعی را از نحویان بزرگ نیز شمرده، و در
طبقه ابوعبیده و ابوزید انصاری نهادهاند،
اما ظاهراً وی در این زمینه تألیفی نداشته، زیرا در میان آثارش اثری نحوی به چشم نمیخورد.
اصمعی را در شمار ناقدان
شعر نیز نهادهاند.
اما آنچه از او میشناسیم، از حدِ «هو اشعرمن...» و «هذا اغزل بیت...» و یا «اهجی بیت...» در نمیگذرد. با اینهمه، همین عبارات مایههای نخستین
نقد شعر به شمار میرود و از نظر
تاریخ نقد حائز اهمیت است.
اصمعی همچون عموم راویان
سده ۳ق شعر را تنها بر حسب
قدمت و یا تأخر گوینده آن نیک یا بد میشمرد، از اینرو، بهشعر قدیم عنایتی خاص داشت و آن را بر شعر نوخاستگان ترجیح میداد، چنانکه درباره بشار گفته است: «اگر شاعری متأخر نبود، هر آینه وی را بر بسیاری از دیگر شاعران برتر مینهادم».
ابنقتیبه که سخت با این شیوه مخالف بود، هنگام خردهگیری به کهنه گرایان، گویی به خصوص اصمعی را مدنظر داشته است.
با همه این احوال، اصمعی از روایت شعر شاعران سدههای ۱ و ۲ ق همچون کمیت و جریر ابایی نداشته است.
جاحظ، اصمعی را مانوی دانسته است
و برخی نیز چنانکه گذشت، وی را جبری
مذهب و از مخالفان
معتزله شمردهاند. ابوقلابه حبیش بن عبدالرحمان شاعر همروزگارش نیز در ابیاتی به کینهتوزی و دشمنی وی با شیعیان اشاره دارد.
از سوی دیگر وی با متهمان به شعوبیت، چون ابونواس، اسحاقموصلی و ابوعبیده (ه م م) مخالفتمیورزید، و این امر و نیز تألیف کتاب اشتقاقالاسماء بیانگر گرایشهای ضد شعوبی اوست.
اصمعی با برخی از راویان هم روزگارش همچون ابوعبیده، ابوعمرو شیبانی، مفضل ضبی و نیز نحویانی چون سیبویه و
کسایی مناظراتی داشته که گاه با نوعی درشتی و رقابت همراه میشده است، اما وی ظاهراً با
ابوعمرو شیبانی روابطی دوستانهتر داشته، و در منابع کهن روایات و داستانهایی درباره مجالس آن دو نقل شده است.
اصمعی در بصره، و به روایتی در مرو وفات یافت. تاریخ
مرگ وی را به اختلاف میان سالهای ۲۱۰ تا ۲۱۷ق نوشتهاند، اما بیشتر منابع ۲۱۶ق را ترجیح دادهاند.
ابوالعتاهیه
و حسن بن مالک شامی در رثای وی ابیاتی سرودهاند.
۱. الابل، رسالهای است لغوی که مؤلف در آن با استشهاد به اشعار جاهلی و اسلامی به ذکر نامهای مختلف انواع
شتر پرداخته، و نیز واژگانی را که درباره اعضای بدن و اقسام رنگها و انواع بیماریهای شتران و برخی عادات و صفات آنها به کار رفته، توضیح داده است. این
کتاب با دو روایت مختلف از ابوحاتم سجستانی و عبدالرحمان بن عبدالله برادرزاده اصمعی به دست ما رسیده، و آوگوست هافنر آن را ضمن کتاب الکنز اللغوی در لایپزیگ (۱۹۰۳م) منتشر ساخته است.
۲. اشتقاق الاسماء، مؤلف در این کتاب به چگونگی اشتقاق برخی اسامی خاص از جمله نام قبایل و عشایر عرب و اماکن پرداخته، و اصل و ریشه آنها را با استشهاد به ابیات شعری و بدون هیچ گونه
نظم و ترتیبی خاص مورد بررسی قرار داده است. این کتاب یک بار به کوشش سلیم نعیمی در
بغداد (۱۹۶۸م) و بار دیگر به کوشش رمضان عبدالتواب و صلاحالدین هادی در
قاهره (۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م) به چاپ رسیده است.
۳. اصمعیات، این کتاب همچون مفضلیات اثر مفضل ضبی برگزیدهای است از قطعات شعری و قصاید برخی شاعران جاهلی و اسلامی از قبیل امرؤالقیس، طرفة بن عبد، اسماء بن خارجه، اعشی، سمؤل و تَأَبَّطَ شرّاً، بسیاری از این قصاید عیناً در مفضلیات نیز آمده است. این اثر نخستین بار به کوشش ویلیام آلوارت در لایپزیگ (۱۹۰۲م) منتشر شده است و بار دیگر احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون آن را در
قاهره (۱۹۵۵م) به چاپ رساندهاند.
۴. الاضداد، کتابی است در شرح کلماتی که بر دو (یا حتی چند) معنی متضاد دلالت دارند و به کوشش آوگوست هافنر ضمن کتاب ثلاثة کتب فی الاضداد در
بیروت (۱۹۱۲م) به چاپ رسیده، و در ۱۹۸۰م نیز در همانجا تجدید چاپ شده است. در انتساب این کتاب به اصمعی جای تردید است، زیرا اولاً با کتاب الاضداد ابنسکیت تفاوت چندانی ندارد و ثانیاً در آن روایاتی از قول لغویانی همچون ابوعبید قاسم بن سلام نقل شده که متأخرتر از اصمعی بودهاند و از همه مهمتر اینکه اصمعی در آثار خود از استشهاد به آیات
قرآن و احادیث نبوی سخت پرهیز میکرده، حال آنکه در این کتاب شواهد بسیاری از
قرآن کریم و احادیث نبوی نقل شده است. از این رو میتوان گفت که این کتاب روایت دومی از کتاب الاضداد ابنسکیت است و الاضداد اصمعی ظاهراً از میان رفته است.
۵. تاریخالعرب قبلالاسلام، یا تاریخ ملوک العرب الاولیه من بنی هود و غیرهم. مؤلف در این کتاب اخبار و انساب پادشاهان کهن عرب و افسانههایی که درباره آنان شنیده، و همچنین قطعاتی از اندرزها، خطبهها و اشعار منسوب به آنان را نقل کرده است. در منابع کهن نامی از این کتاب به میان نیامده، اما محمدحسن آل یاسین بر نسخهای از آن به خط ابنسکیت دست یافته، و آن را در بغداد (۱۹۵۹م) منتشر کرده است.
۶. خلق الانسان، رسالهای است لغوی درباره نام اندامهای
انسان . کلمه «خلق» را بسیاری از نویسندگان کهن معادل مجموعه اندامهای انسان یا
حیوان به کار بردهاند. اصمعی در این رساله برای توضیح بسیاری از واژهها به اشعار شاعران جاهلی و اسلامی استشهاد میکند. این کتاب نخستین بار به کوشش آوگوست هافنر در لایپزیگ (۱۸۸۷م) به چاپ رسیده، و بار دیگر در ۱۹۰۳م ضمن کتاب الکنز اللغوی و بار سوم در بغداد (۱۹۷۱م) منتشر شده است.
۷. الخیل، رسالهای است لغوی که مؤلف در آن با استناد به اشعار کهن عرب به شرح اعضا، نامها و صفات مختلف اسب از قبیل نژاد،
رنگ ، چگونگی راه رفتن و دویدن آن میپردازد و در پایان از برخی اسبهای مشهور و صاحبان آنها سخن به میان میآورد و سپس داستانهایی درباره مسابقات مختلف اسب دوانی و جز آن نقل میکند.
این کتاب یک بار در ۱۸۸۸م در وین و بار دیگر در ۱۸۹۵م در لایپزیگ به کوشش آوگوست هافنر به چاپ رسیده است. همچنین نوری حمودی قیس آن را در بغداد (۱۹۷۰م) منتشر کرده است.
۸. الدارات، به کوشش آوگوست هافنر و لویس شیخو ضمن مجموعة البلغه فی شذور اللغه در بیروت (۱۹۰۸م) به چاپ رسیده است.
۹. سیره عنترة بن شداد، در
قاهره (۱۳۶۶ق) منتشر شده است.
۱۰. الشاء، یا الشاة، رسالهای است لغوی مشتمل بر اصطلاحات و واژگان خاصی که تازیان درباره گوسفندان به خصوص در هنگام بارداری،
وضع حمل و مراحل مختلف رشد آنها به کار میبردهاند. در این اثر به بیماریها، عیوب و ویژگیهایی که گوسفندان باید دارا باشند، نیز اشاره شده است. این کتاب یک بار به کوشش آوگوست هافنر در ۱۸۹۶م و بار دیگر به کوشش صبیح تمیمی در بیروت (۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م) به چاپ رسیده است.
۱۱. فحولة الشعراء، کتابی است که اصمعی در آن به سؤالات ابوحاتم سجستانی درباره شاعران جاهلی و اسلامی پاسخ داده است و در واقع مجموعهای است از آراء و نظریات وی درباره شاعران بزرگ عرب و از نخستین کتابهای نقد ادبی است که به دست ما رسیده است. این اثر یک بار به کوشش چ. توری در بیروت (۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م) و بار دیگر به کوشش محمد خفاجی و طه زینی در قاهره به چاپ رسیده است.
۱۲. الفرق، در این اثر اصمعی به مقایسه اعضای بدن
انسان و حیوان پرداخته، و تفاوت نام آنها را با استناد به اشعار کهن عرب بیان داشته است. این کتاب به کوشش داوید هاینریش مولر در وین (۱۸۷۶م) به چاپ رسیده است.
۱۳. ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانیه، رسالهای است درباره واژههای مترادف که یک بار به کوشش مظفر سلطان در
دمشق (۱۹۵۱م) و بار دیگر توسط
ماجد حسن
ذهبی در همانجا (۱۹۸۶م) به چاپ رسیده است.
۱۴. النبات و الشجر، رسالهای لغوی است به روایت ابوحاتم سجستانی که مؤلف در آن به شرح و توضیح واژگان و اصطلاحات مربوط به انواع گیاهان و ویژگیهای هر یک پرداخته است. این اثر به کوشش آوگوست هافنر در ضمن مجموعة البلغة فی شذور اللغه به چاپ رسیده است.
۱۵. النخل و الکرم، دو رساله است به روایت ابوحاتم سجستانی، رساله نخست شامل نامهای مختلف نخل و اجزاء آن در همه مراحل رشد و باروری، و دیگری مشتمل بر نامهای مختلف درخت
انگور و شاخ و برگ و میوه آن که به کوشش آوگوست هافنر در بیروت ۱۸۹۸م و نیز در ۱۹۱۴م منتشر شده است.
همچنین کتابی با نام نهایة الارب فی اخبار الفرس و العرب به او منسوب است که تاکنون از سوی محققان مورد بحث و بررسی فراوان قرار گرفته است. در مقدمه کتاب آمده است که
هارونالرشید از اصمعی خواست که کتاب سیرالملوک را برایش کامل کند و چون این کتاب از سام بن نوح آغاز میشد، به او دستور داد که به یاری ابوالبختری فقیه (د ۲۰۰ق) از آدم تا سام را بازنویسد. با توجه به این مقدمه، برخی کتاب را به اصمعی نسبت دادهاند، حال آنکه نثر و شیوه نگارش کتاب با دیگر کتابهای اصمعی بسیار متفاوت است و نیز سبک و ساختار کلی متن آن با آثار کهن عربی و به ویژه آثار سدههای ۲ و ۳ق کاملاً ناهمگون است. به علاوه در هیچ یک از منابع کهن که آثار اصمعی را برشمردهاند، نامی از این کتاب به چشم نمیخورد. افزون بر این در جایی دیگر از کتاب آمده است که
عبدالملک بن مروان در ۸۵ق عامر شعبی (د ح ۱۰۳ ق)، ایوب بن قریه (د ۸۴ ق) و عبدالله بن مقفع (د ۱۴۲ق) را مأمور تألیف این کتاب کرد که البته با توجه به
تاریخ حیات و وفات این ۳ تن اجتماع آنان در ۸۵ ق در دربار عبدالملک امکانپذیر نیست. به هر حال میتوان احتمال داد که نهایة الارب اقتباسی است از متون مختلف که یکی از آنها متعلق به اصمعی بوده است.
اهمیت این کتاب از آن جهت است که در بخش مربوط به تاریخ پادشاهان
ایران از سیر الملوک ابنمقفع روایات بسیاری نقل شده است و از طریق آن میتوان به ترجمه ارزشمند ابنمقفع از خدای نامه دوره ساسانی دست یافت. این کتاب به کوشش محمدتقی دانشپژوه در
تهران (۱۳۷۵ش) به چاپ رسیده است و ترجمه کهن فارسی آن نیز با عنوان تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم به کوشش رضا انزابی نژاد و یحیی کلانتری در تهران (۱۳۷۳ق) منتشر شده است.
۱. رساله فی صفات الارض و السماء و النباتات، نسخهای از آن در دارالکتب قاهره موجود است.
۲. المطر، نسخهای از آن در کتابخانه پاریس موجود است.
۳. مناظرات الاصمعی مع ابنالاعرابی، نسخهای از آن در
کاظمین موجود است.
۴. کتاب وصایا ملوک العرب، که احتمالاً همان تاریخ العرب قبل الاسلام است. نسخهای از آن در کتابخانه پاریس نگهداری میشود.
۱. الابواب.
۲. ابیات المعانی.
۳. الاجناس.
۴. الاخبیة و البیوت.
۵. الاختیار.
۶. اسماء الخمر.
۷. الاصوات.
۸. اصول الکلام.
۹. الالفاظ.
۱۰. الامثال.
۱۱. الانواء.
۱۲. الاوقاف.
۱۳. الخراج.
۱۴. خلق الفرس.
۱۵. الدلو.
۱۶. الرحل.
۱۷. السرج و اللجام و الشوی و النعال و الترس.
۱۸. السلاح.
۱۹. القصائد الست.
۲۰. القلب و الابدال.
۲۱. ماتکلم به العرب فکثر فی افواه الناس.
۲۲. المذکر و المؤنث.
۲۳. المصادر.
۲۴. المقصور و الممدود.
۲۵. میاه العرب.
۲۶. النسب.
۲۷. النوادر.
۲۸. الهمز.
(۱) منصور آبی، نثرالدر، به کوشش محمدعلی قرنه و علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۹۸۱م.
(۲) حسن آمدی، المؤتلف و المختلف، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
(۳) عبدالرحمان بن انباری، نزهة الالباء فی طبقات الادباء، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
(۴) محمد بن جراح، الورقه، به کوشش عبدالوهاب عزام و عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۵) احمد بن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۶ق.
(۶) علی بن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۷) ابنخلکان، وفیات.
(۸) محمد بن درید، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
(۹) محمد بن سلام جمحی، طبقات فحولة الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۱۰) هبةالله بن شجری، الامالی الشجریه، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۹ق.
(۱۱) علی بن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، عمان، دارالبشیر.
(۱۲) عبدالله بن قتیبه، الشعر و الشعراء، به کوشش محمد یوسف نجم و احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۴م.
(۱۳) عبدالله بن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م.
(۱۴) عبدالله بن معتز، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، بیروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م.
(۱۵) عبدالله بن معتز، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۶م.
(۱۶) ابنندیم، الفهرست.
(۱۷) محمد ابوحیان غرناطی، تذکرة النحاه، به کوشش عفیف عبدالرحمان، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۸) محمد ابوزید قرشی، جمهرة اشعار العرب، بیروت، دارصادر.
(۱۹) عبدالواحد ابوطیب لغوی، مراتب النحویین، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
(۲۰) اسماعیل ابوالعتاهیه، دیوان، بیروت، ۱۸۸۶م.
(۲۱) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش سمیر جابر، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۲۲) احمد امین، ضحی الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۲۳) محمد بخاری، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۲۴) رژیس بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۵) شارل پلا، الجاحظ، ترجمه ابراهیم کیلانی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م.
(۲۶) صبیح تمیمی، مقدمه کتاب الشاء اصمعی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۲۷) محسن تنوخی، الفرج بعدالشده، به کوشش عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
(۲۸) محسن تنوخی، المستجاد، به کوشش محمد کردعلی، دمشق، ۱۹۷۰م.
(۲۹) احمد ثعلب، مجالس، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۳۰) عمرو جاحظ، رسائل، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۳۱) علی جندی، اطوار الثقافة و الفکر، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۳۲) محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۳۳) ابراهیم حصری، زهر الاداب و ثمر الالباب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۳۴) حمزه اصفهانی، التنبیه علی حدوث التصحیف، به کوشش محمد اسعد طلس، دمشق، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
(۳۵) احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، ۱۳۴۹ق.
(۳۶) خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م.
(۳۷)
ماجد حسن
ذهبی، مقدمه بر ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانیه اصمعی، دمشق، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۳۸) مصطفی صادق رافعی، تاریخ آداب العرب، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۳۹) محمد زبیدی، طبقات النحویین و اللغویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۴م.
(۴۰) عبدالرحمان زجاجی، مجالس العلماء، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، ۱۹۶۲م.
(۴۱) عبدالکریم سمعانی، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیی معلمی، حیدرآباد دکن، ۱۹۶۲م.
(۴۲) حسن سیرافی، اخبار النحویین البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۹۳۶م.
(۴۳) سیوطی، بغیة الوعاه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۴۴) سیوطی، المزهر فی علوم اللغه، به کوشش محمد احمد جاد المولی و دیگران، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۴۵) عبدالحمید شلقانی، الاصمعی اللغوی، بیروت، ۱۹۸۲م.
(۴۶)
ماجد صایغ، الاصمعی دراسه و تحلیل، بیروت، ۱۹۹۰م.
(۴۷) احسان عباس، تاریخ النقد الادبی عندالعرب، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۴۸) رمضان عبدالتواب، مباحثی در فقه اللغه و زبان شناسی عربی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد، ۱۳۶۷ش.
(۴۹) محمد صادق عفیفی، بشار بن برد دراسه و شعر، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۵۰) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش کمال مصطفی، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۵۱) محمد مرزبانی، الموشح، به کوشش محبالدین خطیب، قاهره، ۱۳۸۵ق.
(۵۲) علی مسعودی، مروج
الذهب، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۵۳) محمدجواد مشکور، تاریخ سیاسی ایرانیان، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۵۴) اصمعی، نهایة الارب فی اخبار الفرس و العرب، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۵۵) عبدالسلام محمد هارون، مقدمه بر الاشتقاق ابندرید، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
(۵۶) یاقوت، ادبا.
(۵۷) یوسف یغموری، نورالقبس، مختصر المقتبس مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، بیروت، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴م؛
مرکز دائرة المعارف اسلامی، دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «اصمعی»، ج۹، ص۱۷.