اشتقاق (ادبیات عرب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِشْتِقاق، اصطلاحی در دستور
زبان عربی است.
این علم شباهت فراوانی با
علم صرف دارد. و کلمات را از این جهت که تداوم اصل و کدام فرع آن است بررسی میکند.
و نیز این که این فرع چگونه از آن اصل حاصل شده است.
اشتقاق در
لغت به معنی بر گرفتن بخشی از یک چیز است این کلمه تقریباً معادل
علم ریشه شناسی، و در اصطلاح دانشمندان
عرب در آوردن یک لفظ از لفظی دیگر است به شرط مناسبت در معنی و ترکیب، و مغایرت در ساخت.
با توجه به این تعریف میتوان گفت که اشتقاق خاستگاه یک واژه را مورد بررسی قرار میدهد و به دنبال روابط میان واژگانی است که به نوعی با یکدیگر پیوند آوایی و معنایی دارند.
موضوع اشتقاق از دیرباز توجه بسیاری از دانشمندان و زبانشناسان عرب را به خود معطوف داشته است و از ابتدای
سده ۲ق تألیف در این زمینه آغاز میگردد.
سیوطی در المزهر نام ۱۲ تن را که به طور مستقل تحت عنوان اشتقاق یا اشتقاق الاسماء به پژوهش پرداختهاند، آورده است:
۱.
قُطْرب (د ۲۰۶ق).
۲.
اخفش اوسط (د ۲۱۵ق).
۳.
اصمعی (د ۲۱۶ق)، که
کتاب الاشتقاق او چند بار از جمله در قاهره (۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م) به چاپ رسیده است.
۴.
ابونصر باهلی (د ۲۳۱ق).
۵.
مبرد (د ۲۸۵ق)، کهبخشهاییاز کتاب او در باب اشتقاق را میتوان در
المتقضب وی باز یافت.
۶.
مفضل بن سلمه (د ۳۰۰ق)، که بر خلاف نظر هارون
و آنچه در «
دائرة المعارف اسلام» آمده، غیر از
مفضل ضبی (د ۱۶۸ق) است.
۷.
زجاج (د ۳۱۱ق)، که کتاب او از منابع سیوطی در
المزهر بوده است.
۸.
ابن سراج (د ۳۱۶ق)، که اثر وی از منابع جوالیقی در
المعرب و نیز سیوطی در
المزهر بوده، و در کتاب
الاصول فی النحو به چاپ رسیده است (
بغداد، ۱۹۷۳م).
۹.
ابن درید (د ۳۲۱ق)، که کتاب
الاشتقاق او به کوشش ووستنفلد (۱۸۵۴م)، و نیز به کوشش عبدالسلام
محمد هارون (
قاهره، ۱۹۵۸م) چاپ شده است. انگیزه ابن درید در تدوین این کتاب، به گفته خود او، دادنِ پاسخ به کسانی است که «از روی نادانی یا تجاهل»، نامهایی چون کلْب، کلَیب را زشت میدانستند و به صاحبان آن نامها
کنایه میزدند؛ وی کوشیده است که علت این نام گذاریها را بیان کند.
کتاب وی با نمونههایی از اشتقاق نامهای
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) آغاز میگردد. او در اثنای سخن، گاه اطلاعاتی تاریخی درباره قبایل عرب و بزرگان نیز به دست میدهد.
۱۰.
نحّاس (د ۳۳۸ق).
۱۱.
ابن خالویه (د ۳۷۰ق).
۱۲.
رمّانی (د ۳۸۴ق).
در زمان همین مشاهیر، چند تن دیگر را میشناسیم که تألیفاتی در زمینه اشتقاق بدانان منسوب است، ولی سیوطی از ایشان یادی نکرده است:
۱. ابومنذر هشام بن محمد بن سائب کلبی (د ۲۰۴ق)،
اشتقاق اسماء البلدان.
۲. ابوالولید عبدالملک بن قطن مهری قیروانی (د ۲۵۶ق)،
اشتقاق الاسماء (یا اشتقاق الاسماء ممّالم یأت به قطرب).
۳. ابن ابی طاهر طیفور (د ۲۸۰ق)،
کتاب المشتق.
۴. ابوالقاسم عبدالرحمان بن ابی اسحاق زجّاجی (د ۳۳۷ق)،
اشتقاق اسماء الله تعالی و صفاته المستنبطة من التنزیل (بغداد، ۱۹۷۴م).
۵. ابن درستویه (د ۳۴۷ق) که دو کتاب
الاشتقاق الکبیر و الاشتقاق الصغیر بدو منسوب است.
۶. ابوعمر محمد بن عبدالواحد، معروف به مطرز و ملقب به
غلام ثعلب (د ۳۵۴ق)،
تفسیر اسماء الشعراء.
۷.
ابن جنی (د ۳۹۲ق)،
المبهج فی اشتقاق اسماء الشعراء.
از اوایل
سده ۵ق/ ۱۱م به بعد نیز کوششهایی در زمینه اشتقاق صورت گرفته است:
۱.
زجاجی (د ۴۱۵ق)،
اشتقاق الاسماء؛
۲.
ابوعبید بکری (د ۴۸۷ق)،
اشتقاق الاسماء؛
۳.
علی بن محمد خوارزمی (د ۵۶۰ق)،
اشتقاق اسماء المواضع و البلدان؛
۴.
ابن مالک (د ۶۷۲ق)،
رسالة فی الاشتقاق؛
۵. ابوبکر محمدبن احمد وائلی بکری (د ۶۸۵ق)،
الاشتقاق؛
۶. محمد صدیق خان بهادر (د ۱۳۰۷ق)،
العلم الخفاق فی علم الاشتقاق (
استانبول، ۱۲۹۶ق).
با اینهمه، نباید نام «اشتقاق» که بر این کتابها نهاده شده است، پژوهشگر را دچار اشتباه کند، زیرا اشتقاق، هنوز پایههای معین علمی نیافته بود تا بتوان آن را دانشی مستقل تلقی کرد؛ به عبارت دیگر، برداشت این دانشمندان از علم اشتقاق، همان است که در هر لغتنامه دیگر میتوان یافت. دو اثر ابن درید این نظر را نیک تأیید میکند؛ چه، او در کتاب جمهره به موضوع اشتقاق کمتر از آنچه در کتاب اشتقاق خود آورده، نپرداخته است. بدین سان، همه کتابهای بزرگ لغت، از العین خلیل و تهذیب
ازهری گرفته تا
قاموسهای عظیم متأخر، پیوسته به امر اشتقاق عنایت داشتهاند. حتی کتابهای تاریخی و
جغرافیایی و ادبی و به خصوص
تفاسیر و لغتشناسی قرآن هم از ریشهیابی که سخت مورد علاقه نویسندگان
مسلمان بوده، آکنده است. مثلاً
یاقوت در
معجم البلدان خود گاه ریشه اعلام جغرافیایی را شرح داده، و
ابن خلکان در پایان هر یک از مقالات خود، به جست و جوی ریشه نام کسی که زندگی نامهاش را نگاشته، برخاسته است.
با اینهمه، شاید بتوان ادعا کرد که بیش از هر چیز، نیاز شدید مسلمانان به درک الفاظ
قرآن موجب حرکت بسیار گسترده ریشهیابی در ادب عربی شده است. از این رو، مشاهده میشود که نخستین اشتقاقنامههای قرآنی - به خصوص مشکل القرآن
ابن قتیبه که اینک در دست است - همزمان با نخستین قاموسهای نظام یافته بزرگ تألیف شدهاند. از آن پس، اشتقاق نویسیِ خاص قرآن، گسترشی چشمگیر یافته، و آثار بزرگی نظیر [[
مفردات راغب]] (د ۵۰۲ق) پدید آمده است.
اشتقاق یابی الفاظ قرآن کریم در زمان حاضر نیز مورد عنایت قرار گرفته است، از جمله جفری در «واژگان بیگانه در قرآن» به شیوه خاورشناسان، بخش عظیمی از الفاظ قرآن را ریشه یابی کرده، و حسن مصطفوی در التحقیق فی کلمات القرآن (
تهران، ۱۳۶۰ش)، به شیوهای نیم جدید - نیم سنتی، درباره همه کلمات قرآن تحقیق نموده است.
درباره اشتقاق به طور عموم، برخی از معاصران نیز چند اثر پدید آوردهاند که در خور توجه است:
۱. عبدالقادر مغربی،
الاشتقاق و التعریب (قاهره، ۱۹۰۸م).
۲. عبدالله امین،
الاشتقاق (قاهره، ۱۳۷۶ق/ ۱۹۵۶م)؛ مؤلف در این اثر که بر برداشتها و تجربیات شخصی او استوار است، ضمن گسترش تقسیم بندی اشتقاق، فهرستی الفبایی از اسامی اعیان که فعل از آنها مشتق شده، ارائه کرده است.
۳. فؤاد حنا طرازی،
الاشتقاق (بیروت، ۱۹۶۸م)؛ وی اشتقاق را در مورد اسامی و افعال بررسی کرده، و به نقد دیدگاههای دانشمندان گذشته پرداخته است.
دانستههای گذشتگان از اشتقاق را نباید علمی کمال یافته، و با علم ریشه شناسی جدید منطبق پنداشت؛ چه، آنان تقریباً در همه احوال، جانب تاریخی کلمه را فرو نهادهاند، اما استوارترین جنبه کار آنان را احتمالاً میتوان در زمینه صرف دانست، ولی در همین زمینه نیز که به یمن قیاس، قانونمند شده است، برخی سنتها، کار دانشمندان را به بنبست میکشاند. مثلاً اعتقاد به ۳ حرفی بودن کلمات موجب شده است که کلمهای چون
اسم (از ریشه را گاه مشتق از وسم، گاه از سمو، و گاه شکلهای دیگر بدانند. بی اطلاعی از زبانهای کهن - خواه سامی، خواه
هند و
اروپایی - و اندکی عنایت به معنا شناسی، به اظهار نظرهایی گاه شگفت درباره کلمات جامد، و به خصوص واژههای بیگانه انجامیده است.
ابن جنی معتقد است که تنها با شناخت تصریف میتوان بر علم اشتقاق آگاهی یافت. وی میگوید: میان تصریف و اشتقاق رابطه نیرومندی وجود دارد. در تصریف - البته به شیوه
سیبویه و قدما - واژهای در نظر گرفته میشود و به وجوه مختلف صرف میگردد، مثلاً از فعل ۳ حرفی ضرب، ضربب بر وزن جعفر ساخته میشود. در اشتقاق نیز
مصدر ضَرْب در نظر گرفته میشود و
ماضی و
مضارع از آن مشتق میگردد.
البته هدف تصریف از ارائه نمونهها نشان دادن دگرگونیهایی است که در صامتهای اصلی (ریشه) رخ میدهد تا واژگان جدید ساخته شوند، اما در اشتقاق ذکر این نمونهها برای توضیح چگونگی اخذ یک صیغه از صیغه دیگر است و بدیهی است که این امر مستلزم شناخت و کاربرد آن دگرگونیهاست. با اینهمه، عمومیت تصریف بیشتر از اشتقاق است؛ چه، اشتقاق در خصوص برخی از واژگان، مانند
جبل و
حجر که برای آنها هیچ شکل اولیهای یافت نمیشود، سکوت کرده، حال آنکه تصریف آنها را در ساخت «فَعَل» جای داده است.
از سوی دیگر، تصریف واسطه میان نحو و لغت است و از اشتقاق به نحو نزدیکتر است، در صورتی که اشتقاق بیشتر با لغات ارتباط دارد و در جست و جوی نقطه آغاز آنهاست.
اشتقاق صغیر شایعترین نوع اشتقاق است که در آن ترتیب و توالی صامتهای اصلی در کلمات مشتق و مشتق منه یکسان است، مانند علم > عالم > اِعْلَم.... برخی این نوع از اشتقاق را اشتقاق اصغر نامیدهاند
و گروهی نیز بدان اشتقاق عام گفتهاند.
بخش بزرگی از واژگان زبان عربی مبتنی بر همین نوع ازاشتقاق است؛ اما دانشمندان
علم صرف تنها به گوشهای از این روابط پرداختهاند و آنچه در کتابهای دستور ذیل باب مشتقات (
اسم فاعل،
اسم مفعول،
مصدر میمی،...) میآید، بخشی از اشتقاق صغیر است.
در حوزه اشتقاق صغیر، پیوسته نحویان به این موضوع که اصل مشتقات چیست، توجه کرده، و عموماً دو نظر ابراز داشتهاند:
بصریان بر آنند که مصدر اصل مشتقات است؛ و
کوفیان، فعل را اصل دانستهاند.
ابن انباری به تفصیل
آراء هر دو مکتب را ارائه کرده، و به بحث و بررسی پیرامون آنها پرداخته، و خود نظر بصریان را تأیید کرده است.
با اینهمه، سیبویه که از بصریان بنام است،
اسم را، به سبب تمکن بیشتر، اصل، و فعل را از آن مشتق دانسته است.
عقیده دیگری که از دیدگاه بصریان متفرع میگردد، این است که مصدر اصل فعل است و فعل اصلِ وصف (
اسم فاعل،
اسم مفعول،...).
برخی نیز بر آنند که مصدر و فعل هر دو اصالت دارند و هیچ یک از دیگری مشتق نشدهاند.
ابن جنی در تأیید نظر استادش ابوعلی فارسی تقدم زمانی در
اسم و فعل را انکار میکند و میگوید: از نظر زمانی نمیتوان هیچ یک از این دو را بر آن دیگری مقدم داشت.
اختلاف نظر درباره اصل مشتقات تا زمان حاضر همچنان ادامه مییابد و معاصران نیز در این باره آرائی عرضه داشتهاند. برخی نظر بصریان را تأیید میکنند
و برخی آن را مردود میشمرند و معتقدند که اندیشه آنان متأثر از نحویان پارسی است، زیرا اصل اشتقاق در زبانهای آریایی مصدر
اسمی، و در
زبانهای سامی فعل است.
گروهی نیز گفتهاند که افعال از
اسماء معانی (بجز مصادر)،
اسماء اعیان،
اسماء صوت،... گرفته میشوند و این افعال نیز به نوبه خود، اصل دیگر مشتقات زبان میگردند.
برخی میگویند: اصل مشتقات در زبان عربی هم ممکن است فعل باشد، هم
اسم. البته آنچه مشتقات نامیده میشوند، عموماً از افعال گرفته شدهاند، اما خود این افعال گاه اصل، و گاه برگرفته از اسامی جامدند.
شایان ذکر است که درباره آنچه دانشمندان علم صرف مشتق خواندهاند، یعنی
اسم مصدر،
اسم مره، مصدر میمی،
اسم زمان،
اسم مکان،
اسم فاعل،
اسم مفعول،
صفت مشبهه،
صیغه مبالغه،
اسم تفضیل و
اسم ابزار اختلافی وجود ندارد و همه اصل آنها را فعل دانستهاند و اصل
افعال مزید نیز فعل ماضی ۳ حرفی است.
البته واژگانی نیز هستند که با این اصل سازگار نیستند، مثلاً اصل برخی
اسمهای مکان
اسم است، مانند مَأسَده و مَسْبَعه که اصل آنها اسد و سبع است. از این رو، ابن قتیبه فصلی در اشتقاق صفات از
اسم گشوده است
اینک ملاحظه میشود که در زمینه صرف و بر اساس
قیاس ممکن است امر اشتقاق تا حد پایان ناپذیری گسترش یابد. اما
لغت شناسان کهن، با اعتقاد بر توقیفی بودن زبان، دایره کار را محدود ساختهاند، زیرا بر اساس این اعتقاد، دیگر نمیتوان با قیاس، کلماتی را که در زبان عربی شنیده نشده است، مشتق کرد و به کار برد.
این اشتقاق همان است که ابن جنی آن را اشتقاق اکبر خوانده، و فصلی از خصائص را بدان اختصاص داده است
اما معاصران اصطلاح اشتقاق کبیر را ترجیح دادهاند.
این نوع اشتقاق از قلب و جا به جایی صامتهای یک کلمه ۳ حرفی یا ۴ حرفی به دست میآید که میان آنها معنای مشترکی وجود دارد، مثلاً کلم > کمل > مکل > ملک > لکم > لمک که همه آنها در یک
مفهوم (قوت و شدت) شریکند.
ابن جنی میگوید: چنانچه معنای یکی از این شکلها دور از معنای صورتهای دیگر باشد، باید با ظرافت معنای مشترکی میان آنها یافت.
قلب لغوی از پایههای گسترش زبان عربی به شمار رفته است و زبان شناسان کهن در پژوهشهای خویش فصل مستقلی بدان اختصاص دادهاند.
اندیشه قلب در واژگان به خلیل ابن احمد فراهیدی باز میگردد. وی کوشیده است تا واژگان زبان عربی را با تکیه بر همه شکلهای احتمالی که از جا به جایی صامتها به وجود میآید، گرد آورد و مستعمل و غیر مستعمل آنها را از یکدیگر باز شناسد و کتاب العین او نیز بر اساس همین اندیشه تنظیم شده است. با اینهمه، ابن جنی خود را نخستین کسی میداند که روابط میان این دست از واژگان را اشتقاق اکبر نامیده، و پیش از وی کسی برای آن نامی برنگزیده است؛ البته وی اعتراف میکند که پیش از او
ابوعلی فارسی این روابط را دریافته بوده، اما بر آنها نامی نگذارده، و شرحشان نداده است.
میتوان احتمال داد که نظریه ابن جنی الهام پذیرفته از اندیشه خلیل بوده است، اما تفاوت آشکاری که میان روش خلیل در العین - و نیز دیگر لغت نویسان که از او پیروی کردهاند - با طرح ابن جنی وجود دارد، این است که آنان - بر خلاف ابن جنی - صورتهای به دست آمده از قلب واژگان را به یک معنای واحد باز نمیگرداندهاند.
در میان دانشمندان کهن برخی چون
زجاج نظر ابن جنی را تأیید کرده، و برخی نیز چون سیوطی آن را مردود شمردهاند.
و در میان معاصران نیز گروهی ابن جنی را به تکلف متهم نموده، نظر او را رد کردهاند
و گروهی نیز میانه روی کرده، میگویند: نظر ابن جنی درباره پارهای از واژگان درست، و درباره پارهای نادرست است
برخی نیز برآنند که قلب - همانگونه که پیشینیان اعتقاد داشتهاند - از سنتهای عرب است و نمیتوان آن را در زمره تقسیمات اشتقاق قرار داد و اشتراک معنوی میان واژههایی که از جا به جایی صامتها به وجود میآید، از باب ترادف است، نه اشتقاق.
شایان ذکر است که اشتقاق کبیر را اشتقاق صغیر نیز نامیدهاند.
این اشتقاق اکبر همان ابدال لغوی است. این نوع از اشتقاق به روابط معنایی واژگانی میپردازد که در آنها ضمن حفظ ترتیب، یکی از صامتهای سه گانه، به صامت قریب المخرج دیگری تغییر یافته باشد، مانند نعق > نهق، جذم > جذل. ابدال لغوی گاه با قلب نیز همراه است، مانند: اتحم > احتم > ادهم
اما پدیده ابدال را بیشتر یک پدیده صوتی و لهجهای دانستهاند، تا اشتقاقی.
ابن جنی از ابدال لغوی بدون نام نهادن بر آن سخن گفته، و نمونههایی از آن را ارائه کرده است.
نَحْت
در لغت به معنای تراشیدن
قلم،
سنگ،
چوب و غیره است و در اصطلاح آن است که به منظور اختصار از دو کلمه یا بیشتر، یا یک جمله، کلمه جدیدی ساخته شود که معنای آن برگرفته از واژههای نخستین باشد. واژه ساخته شده در قالبهای رباعی، خماسی، سداسی و سباعی جای میگیرد.
ابنفارس نخستین کسی است که مفهوم نحت را با گستردگی مطرح کرده، و بر آن است که بیشتر واژههایی که بیش از ۳ حرف دارند، منحوتند. مثلاً ضِبَطْر (= توانا و فربه) از ضَبَطَ + ضَبَرَ؛ صَهْصَلِق (= فریاد و بانگ سخت) از صَهَلَ + صَلَقَ. وی پدیده نحت را قیاسی میداند
و
ابن مالک نیز قیاسی بودن آن را جایز دانسته است.
زبان شناسان کهن عرب نیز به موضوع نحت پرداختهاند، اما هیچ یک آن را نوعی اشتقاق نخواندهاند، مثلاً سیوطی در المزهر برای آن فصلی مستقل گشوده، و انگیزه روی آوردن بدان را عدم جواز اشتقاق یک واژه از دو لفظ در قیاس حرفی دانسته است.
با اینهمه، برخی از معاصران نحت را در زمره تقسیمات اشتقاق قرار دادهاند.
نحت انواع گوناگونی دارد:
۱. نحت از جمله، مانند بَسْمَلَ از بسم الله الرحمن الرحیم؛ حَوْقَلَ از لاحول و لاقوة الا بالله.
۲. نحت از یک
اسم خاص که به صورت ترکیبی اضافی است، مانند عبد شمس > عبشمی (صفت نسبی). کاربرد این نوع نحت بسیار محدود است و ظاهراً تنها در ۸ واژه دیده شده است.
۳. نحت از دو اصل مستقل، مانند جَلُدَ + جَمُدَ > جُلْمود (سنگ بزرگ و سخت)؛ لا + اَنْ > لَنْ؛ هَلْ + اَمْ (یا هاء تنبیه + لم) > هَلُمَّ.
(۱) عبدالرحمان ابن انباری، الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۱م.
(۲) عبدالواحد ابنبرهان عکبری، شرح اللمع، به کوشش فائز فارس، کویت، ۱۹۸۴م.
(۳) عثمان ابن جنی، الخصائص، به کوشش محمدعلی نجار، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۵م.
(۴) عثمان ابن جنی، المنصف، به کوشش ابراهیم مصطفی و عبدالله امین، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
(۵) محمد ابن درید، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بغداد، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م.
(۶) محمد ابن سراج، الاصول فی النحو، به کوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۷) هبةالله ابن شجری، الامالی، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۹ق.
(۸) علی ابن عصفور، الممتع فی التصریف، به کوشش فخرالدین قباوه، بیروت، ۱۳۹۰ق/ ۱۹۷۰م.
(۹) عبدالله ابن عقیل، شرح علی الفیة ابن مالک، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۵۰ق.
(۱۰) احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۶۸ق.
(۱۱) احمد ابن فارس، الصاحبی، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۹۷۷م.
(۱۲) عبدالله ابن قتیبه، ادب الکاتب، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م.
(۱۳) عبدالله ابوالبقاء عکبری، التبیین، به کوشش عبدالرحمان عثیمین، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۴) عبدالله امین، الاشتقاق، قاهره، ۱۳۷۶ق/ ۱۹۵۶م.
(۱۵) محمد اعلی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۱۶) عبدالملک ثعالبی، فقه اللغة و سر العربیة، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م.
(۱۷) علی جرجانی، التعریفات، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۱۸) رمسیس جرجس، «النحت فی العربیة»، مجلة مجمع اللغة العربیة، قاهره، ۱۹۶۱م، ج۱۳.
(۱۹) موهوب جوالیقی، المعرب، به کوشش احمدمحمد شاکر، قاهره، ۱۹۳۶م.
(۲۰) عبدالرحمان زجاجی، الایضاح، به کوشش مازن مبارک، بیروت، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
(۲۱) عمرو سیبویه، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۲۲) سیوطی، المزهر، به کوشش محمد احمد جادالمولی و دیگران، قاهره، ۱۹۸۶م.
(۲۳) سیوطی، همع الهوامع، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، دارالمعرفه.
(۲۴) احمد شرقاوی اقبال، معجم المعاجم، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۲۵) صبحی صالح، دراسات فی فقه اللغة، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۲۶) رمضان عبدالتواب و صلاحالدین هادی، مقدمه بر اشتقاق الاسماء اصمعی، قاهره، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
(۲۷) صادق کیا، قلب در زبان عربی، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۲۸) عبدالقادر مغربی، الاشتقاق و التعریب، قاهره، ۱۹۰۸م.
(۲۹) ک. میناجیان، «النحت قدیماً و حدیثاً»، اللسان العربی، رباط، ۱۹۷۲م، ج۹، شم ۱.
(۳۰) علی عبدالواحد وافی، فقه اللغة، قاهره، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
(۳۱) ا. ولفنسن، تاریخ اللغات السامیة، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۳۲) عبدالسلام محمد هارون، مقدمه بر الاشتقاق (نک: هم، ابن درید).
(۳۳) امیل بدیع یعقوب، فقه اللغة العربیة و خصائصها، بیروت، ۱۹۸۲م.
دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اشتقاق»، ج۹، ص۳۵۲۷. سایت اندیشه قم