اشتغال در علم نحو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اشتغال، بر وزن إفتعال از مادهی"شغل" است.
اشتغال، بر وزن إفتعال از مادهی"شغل" است که در
لغت به معنای سرگرم شدن بوده
و هرگاه با "عن"
متعدی شود، متضمن معنای اعراض (رویگردان شدن) خواهد بود.
نام این باب در اصطلاح نحو "اشتغال العامل عن المعمول" میباشد که در تعریف آن گفتهاند: اشتغال آن است که اسمی مقدم شود و بعد از آن عاملی
بیاید که در ضمیر
اسم متقدم
عمل کند، بهگونهای که اگر کلام خالی از آن ضمیر باشد، عامل در خود آن اسم متقدم عمل میکند.
بهعنوان مثال در عبارت «زیداً أکرمتُهُ» به ترتیب "زیداً" اسم متقدم و "أکرمتُ" عامل متأخر و "ه" ضمیر اسم متقدم است که اگر این ضمیر نبود "أکرمت" در "زیداً" عمل میکرد.
با تعریف ذکر شده وجه نامگذاری و رابطه معنای لغوی و اصطلاحی روشن میشود؛ با این بیان که عامل، با رویگردان شدن از عمل در اسم متقدم، در ضمیر آن عمل کرده و مشغول و سرگرم آن شده است.
آنچه در این باب مورد اهمیت است، اسم متقدم (مشغولعنه) و بحث پیرامون
اعراب آن است و اینکه عالمان نحو آن را بین دو بخش مرفوعات و منصوبات آوردهاند به این جهت است که اسم متقدم در بعضی موارد مرفوع و در بعضی موارد منصوب است.
در مقابل عدهای
آن را در منصوبات، مبحث مفعولبه با عنوان "ما أضمر عامله علی شریطة التفسیر"
آوردهاند.
با توجه به تعریف اشتغال معلوم میشود که اشتغال از سه
رکن "مشغول"، "مشغولعنه" و "مشغولبه" تشکیل شده است که در ادامه شرایط و نکات مربوط به این سه رکن
بیان میشود.
منظور از مشغول، همان عامل است که از عمل در اسم متقدم رویگردان و منصرف شده و در ضمیر آن عمل کرده است که در مثال «زیداً أکرمتُهُ»، "أکرمتُ" عامل و مشغول است.
لزومی ندارد که عامل مشغول، فعل باشد؛ بلکه میتواند
اسم نیز واقع شود، همچون
اسم فاعل و
اسم مفعول؛
مانند:«
الامین أنا مُشارکُه» و «الباطل الحقُ منصورٌ علیه»؛ در این دو مثال "مشارک" و "منصور"، هر دو اسم و عامل مشغول هستند.
نحوهی عمل عامل در مشغولبه میتواند به نحو متعدی بنفسه باشد؛ مانند: «زیداً ضربتُه» و یا به نحو متعدی بهواسطه حرف جرّ
مانند: «زیداً مررتُ به».
عامل باید صلاحیت عمل در ماقبل خود را داشته باشد؛
مانند: فعل متصرف،
اسم فاعل، اسم مفعول؛ لذا مواردی همچون فعل غیر متصرف،
اسم تفضیل،
اسم فعل،
مصدر، صفت مشبهه، حروف و.... که این صلاحیت را ندارند، از باب اشتغال خارج هستند.
در صورتی که عامل، فعل است، اسم متقدم باید متصل به عامل باشد؛
مگر در مواردی که فاصله جایز شمرده شود.
منظور از مشغولعنه همان اسم متقدم است که عامل از عمل در آن رویگردان شده و در غیر آن (مشغولبه) عمل کرده است.
۱. باید مقدم بر عامل باشد؛ لذا مثال «ضربتُه زیداً» از باب اشتغال خارج است.
۲. قابلیت ضمیر آوردن از او را داشته باشد؛ لذا مواردی همچون حال و
تمییز نمیتوانند مشغولعنه باشند.
۳. باید به گونهای باشد که برای اتمام معنای جمله، نیازمند بعد از خود باشد؛ لذا مثال «جاء زیدٌ فأکرمهُ» از باب اشتغال خارج است؛ چون "زیدٌ" با اکتفا به ما قبل خود (جاء)، معنای جمله را کامل میکند.
۴. صلاحیت مبتدا واقع شدن را داشته باشد؛ لذا اگر
نکرهای باشد که نمیتواند مبتدا واقع شود، از باب اشتغال خارج است.
مشغولبه آن است که عامل، بعد از انصراف از عمل در مشغولعنه، در آن عمل کرده است.
مشغولبه میتواند ضمیر اسم متقدم باشد؛ مانند: «زیداً أکرمتُهُ» و یا هر آن چیزی که مشتمل بر ضمیر اسم متقدم بوده و با اسم متقدم نوعی
علاقه و ارتباط داشته باشد؛ به این نوع از مشغولبه، سببیّ اسم متقدم میگویند.
در دو مثال زیر مشغولبه، سببی اسم متقدم است:
۱. «زیداً أکرمتُ أباه»؛ در این مثال "أبا" مشغولبه، معمول و مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است و به آن اضافه شده و با اسم متقدم یعنی "زیدا" ارتباط پدر و فرزندی دارد.
۲. «زیداً ذممت رجلاً یبغضه»؛ در این مثال "رجلاً" مشغولبه و متبوع به تابع "یبغضه" شده است که مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است.
در صورت نصب اسم متقدم، عامل آن در تقدیر
است که در مثال «زیداً ضربته»، "زیداً" منصوب بنا بر
مفعول به برای فعل مقدر (ضربت) بوده و تقدیر کلام در واقع به این صورت بوده است «ضربت زیداً، ضربتهُ»، که بعد از حذف فعل اول، فعل دوم
دلالت بر آن کرده و آن را
تفسیر میکند. به فعل مذکور در
کلام "مفسِّر" یعنی تفسیرکننده و به فعل مقدَّر "مفسَّر" یعنی تفسیر شده میگویند.
حذف عامل مقدر واجب است، به این جهت که عامل مذکور، تفسیر کننده عامل مقدر بوده و در
حکم عوض برای آن است؛ لذا اگر عامل مقدر در کلام ظاهر شود، تفسیر کردن و عوض بودن عامل مذکور معنا ندارد.
از مجموع عامل مذکور (مفسِّر) و فاعل آن، جمله مفسِّره تشکیل میشود که محلی از اعراب ندارد.
عامل مقدر (مفسَّر) از جهت مشارکت با عامل مذکور (مفسِّر) سه حالت دارد:
أ. مشارکت در لفظ و معنا؛ مانند: »زیداً ضربتُهُ»؛ در این مثال "ضربتُ" عامل مقدر است که در لفظ و معنا با عامل مذکور مشارکت دارد.
ب. مشارکت فقط در معنا؛ مانند:«زیداً مررتُ به»؛ در این مثال "جاوزتُ" عامل مقدر است که فقط در معنا با "مررت به" مشارکت دارد.
ج. مشارکت نه در لفظ و نه در معنا بلکه در ملازمه؛ به این صورت که عامل مقدر، لازم و عامل مذکور، ملزوم آن است؛ مانند: «زیداً ضربتُ أخاه»؛ در این مثال "أهنت" عامل مقدر است؛ به این بیان که لازمهی عرفی زدن برادر یک شخص، اهانت کردن به اوست؛ لذا "أهنت" لازم عرفی و عامل نصب "زیداً" است.
«و الأنعامَ خَلَقَها»؛
(و چهارپایان را آفرید).
در این
آیه شریفه "الأنعامَ" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعولبه برای عامل مقدر "خَلَقَ".
«اِنّا کلَّ شیءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»؛
(البته ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم).
در این آیه شریفه "کلَّ" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعولبه برای عامل مقدر "خَلَقْنا".
«اللهم نفسی نقِّها وذکِّها»
(
خداوندا نفس مرا خالص و پاک گردان)؛ در این
حدیث شریف "نفسی" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعولبه برای عامل مقدر "نقِّ".
در پایان
ذکر این نکته قابل توجه است که از مسائل مهم باب اشتغال نحوهی اعراب اسم متقدم است که به صورت یک مقالهی مستقل با عنوان "اعراب اسم متقدم" مورد بررسی میگیرد.
پژوهشکده باقرالعلوم.