اسماء حسنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از مباحث مطرح شده
در فرهنگ قرآن، مسئله اسامی
خداوند متعال است که به
اسماء حسنی
شهرت دارد.
اسماء جمع
اسم از ماده ی "سُمُوّ" به معنی بلندی است؛ هرچند عده ای گفته اند از ماده ی "وَسَم" به معنی علامت است.
اسم یعنی چیزی که با آن شئ شناخته میشود؛
یعنی چیزی که
ذات یا
صفت شئ را نشان دهد.
به عبارت دیگر اسم لفظی است که از خود ذات گرفته شده بدون اینکه چیز دیگری لحاظ شود یا وصفی از اوصاف لحاظ شده باشد.
"حُسنی" مؤنث "أحسن"
اسم تفضیل از ماده ی "حَسَن(زیبایی)" به معنای زیباتر بودن است.
بنابراین "
اسماء حسنی" به معنی اسمی است که بهترین
و زیباترین اسمهاست؛ یعنی بر ذاتی دلالت میکند که به همراه
صفتی از
صفات کمال آن بوده، به نحوی که بالاترین
و برترین است؛ به تعبیر دیگر اسمی که از ذاتی خبر دهد که متّصف به کمالات وجودی، به صورت ذاتی
و نامحدود است.
در مورد خداوند دو نوع تعبیر وجود دارد؛
اسماءالهی و صفات الهی. این دو تعبیر تفاوت چندانی باهم ندارند
و تنها فرقشان اینست که
صفت دلالت میکند بر معنایی از معانی؛ مانند "
علم" که ذات خدا متّصف بر آن است
و اسم بر ذاتی دلالت میکند که با
صفتی لحاظ شده باشد؛ پس اسم
در واقع بیانگر کمالات
و صفاتی است که جزو ذات خداوند است؛ مثلاً "
حیات و علم"
صفت، اما "
حی و عالم" اسم هستند.
در اصطلاح
مشهور اسماءالهی از سنخ الفاظ است که دارای معانی بوده؛ ولی برای اهل معرفت اصطلاح خاصی است که طبق این اصطلاح،
اسماء از مقوله لفظ نیست؛ بلکه از سنخ وجود خارجی
و عینی بوده که
در واقع
صفت کمال وجودی است که اسم با آن
صفت، تعین پیدا میکند.
در دیدگاه اهل معرفت ذات خداوند احدیت چون وجودِ نامتناهی بوده، خالی از هر نوع تجلّی
و ظهوری است که به آن "
غیب الغیب" گویند؛ اما زمانی که
در رتبه ی متأخّری بوسیله ی کمالی از کمالات متعین شود، به این ذات متعین، اسم گویند.
به هر حال اگر اسم را از سنخ الفاظ بدانیم،
اتحاد اسم با
مسمّا درست نخواهد بود؛ زیرا اسم لفظی است که بر معنای (
مسمّا) دلالت میکند، اما
مسمّا مدلول اسم بوده که از سنخ مفاهیم است؛ به عبارت دیگر اسم از سنخ الفاظ است، ولی
مسمّا از سنخ معانی
و مفاهیم بوده
و این دو هیچ نوع اتحادی باهم ندارند، بلکه دو چیز هستند؛
برخلاف ادعای
اشاعره که اسم را عین مسمّی میدانند.
اما اگر آن را از سنخ وجود خارجی بدانیم،
در اینصورت اتحاد
صحیح خواهد بود؛ طبق این مبنا، اسم لفظی،
در واقع
اسم الاسم خواهد بود (اسم اولی از سنخ لفظ
و اسم دوم از سنخ وجود خارجی است).
امام خمینی بر این باور است که
اسماء حسنی هر یک دارای
اقتضائات خاصی هستند
و تاثیر خاصی بر مظاهر میگذارند چنانکه اسم رحمت مقتضای لطف
و وجود است
و اسم منتقم اقتضای عذاب
و خلود بر اشقیا را دارد ولی ممکن است بعضی از
اسماء حاکم بر بعضی دیگر شوند
و اقتضای بعضی
اسماء تحت سلطنت اسم دیگر واقع شود؛ چنانکه ممکن است اسم رحمن بر اسم منتقم غالب شود
و شخص شقی مورد رحمت قرار گیرد.
یا مثلاً
در آخرت، حکومت با اسم معید
و مالک است
و همه موجودات بهحق باز میگردند
و این امر بهواسطه حکومت
و اقتضای حکمت
و عدلی است که میان
اسماء حکومت کرده، دولت
و اقتضای هر یک را تعیین میکند؛ البته این حکومت گاهی به لحاظ جامعیت اسمای الهی است
و بر همه اسمای الهی حکومت دارد
و گاهی نیز به جهت این است که اقتضای آن اسم مثل الرحمن، رحمت خالصی است که مخلوط با انتقام
و غضب نیست، بلکه اقتضای دولت آن است.
به اعتقاد امام خمینی روابط متنوع
و پیچیدهای برقرار است این روابط تاثیرگذار بر
اسماء حسنی الهی عبارتاند از:
۱- تعاون
اسماء:
اسماء در مقام ظهور، گاه بهتنهایی نمیتوانند منشا مظهر
و خاصیتی باشند بلکه با دخالت دیگر
اسماء این امر انجام میشود چنانکه «خالق» مظهریت خود را با
تعاون اسم علیم
و قدیر، انجام میدهد. این اسمای کمکی را اعوان
و سَدَنه آن اسم گویند.
۲- تناکح اسمائی: این اسما با ترکیبشدن با اسمی دیگر موجب پیدایش
و ظهور مظاهری میشوند که دارای ویژگیهای خاص میباشد. به سبب همین
تناکحات امام خمینی معتقد است که اسمای الهی، بیشمار
و غیرمتناهیاند.
۳- تقابل
اسماء: اختلاف
و تزاحم اسمائی ناشی از اقتضائات اسمایی
در طلب مظهر
و استدعای ذاتی آنهاست تا به این وسیله نظام احسن الهی تحقق یابد؛ چنانکه اسم محیی
و ممیت، اعطای حیات، مرگ به کل هستی است اما چنین چیزی شدنی نیست
و این امر موجب تزاحم
و تخاصم
اسماء میشود که با اسم الله با حکم عدل پایان مییابد
و مرز هر یک روشن میشود.
در چهار
آیه از
قرآن عبارت "
اسماء حسنی" آمده است.
،
تعداد
اسماء ذکر شده برای خداوند،
در متون دینی متفاوت است؛
در قرآن کریم ۱۳۵ اسم،
در روایات ۹۹ اسم
و در برخی
دعاها مثل
دعای جوشن کبیر، هزار اسم برای خداوند
ذکر شده است. این تفاوت حاکی از
تعارض نیست؛ بلکه دال بر توقیفی نبودن
اسماء حُسناست؛ زیرا
اسماء خدا حد، حصر
و انتهایى ندارد.
برای نمونه میتوان به تعدادی از
اسماء وارده شده
در آیات
قرآن اشاره نمود:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ؛ هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبرُِّ؛ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ؛ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنىَ، یسَبِّحُ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکیمُ»
«او خدایى است که معبودى جز او نیست، داناى
آشکار و نهان است،
و او
رحمان و رحیم است؛
و خدایى است که معبودى جز او نیست،
حاکم و مالک اصلى اوست، از هر عیب منزّه است، به کسى
ستم نمىکند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندى شکست ناپذیر که با اراده ی نافذ خود هر امرى را اصلاح مىکند،
و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه
شریک براى او قرار مىدهند! او خداوندى است خالق، آفرینندهاى بىسابقه،
و صورتگرى (بىنظیر) براى او نامهاى نیک است، آنچه
در آسمانها و زمین است
تسبیح او مىگویند
و او عزیز
و حکیم است!»
در جهان بینی توحیدی یکی از چیزهایی که
انسان به صورت فطری درک میکند، نیاز به غیر خود است؛ یعنی باید
در عالم وجودی باشد که تمام نیازهای
انسان را برطرف نموده
و تمام امور به او برگردد:
«یأَیهَُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنىُِّ الْحَمِیدُ»
«اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بىنیاز
و شایسته ی هرگونه
حمد و ستایش است!»
هرچه
در عالم وجود دارد همه از خداست
و او
مالک تمام کمالات وجودی میباشد؛ زیرا اگر خدا مالک آنها نباشد، نمیتواند به دیگران افاضه کند؛ بنابراین خداوند صاحب تمام
صفات وجودی از قبیل
حیات،
قدرت،
علم،
سمع،
بصر،
رزق،
رحمت و... است
و دیگران
بالعرض و در سایهی خداوند متّصف به این
صفات هستند.
آیات متعددی با لسانهای مختلف، اختصاص
اسماء حسنی را به خدای متعال بیان میکند:
«
وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ...»
«
و براى خدا، نامهاى نیک است؛...»
جملهی «
وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ» مفید حصر است؛ چون "للّه" خبر مقدّم
و «الاسماء» که جمع محلّی به الف
و لام
و اسم مؤخر است، عمومیت را افاده میکند؛ یعنی هر اسم احسنی که
در عالم وجود دارد، ازآن خداست
و هیچ کس
در آن شراکتی ندارد.
«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الحُْسْنى»
«او خداوندى است که معبودى جز او نیست
و نامهاى نیکوتر از آن اوست.»
مراد از توقیفی بودن
اسماء این است که آیا
جایز هست اسمی که
در کتاب و سنت بر خدا اطلاق نشده، آن را بر خدا اطلاق کرد؟ بیشتر
اشاعره قائل به توقیفی بودن
اسماء هستند
و به آیاتی از جمله آیه ی ذیل استدلال کرده اند:
«
وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ فَادْعُوهُ بهَِا
وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یلْحِدُونَ فىِ أَسْمَائهِ...»
«
و براى خدا، نامهاى نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید!
و کسانى را که
در اسماء خدا
تحریف مىکنند (
و بر غیر او مىنهند،
و شریک برایش قائل مىشوند)، رها سازید!...»
اینها معتقدند الف
و لام
در "الاسماء" برای عهد هست که اشاره بر
اسماء وارد شده
در کتاب
و سنت میکند؛ بنابراین نباید از
اسماء ذکر شده
در قرآن و روایات تجاوز کرد. علاوه بر آن میگویند: منظور از
الحاد در اسماء خدا که
در آیه ذکر شده، نامگذاری از پیش خود
و تعدّی از اسمایی است که
در قرآن و سنّت وارد شده است.ولی نظر صحیح توقیفی نبودن
اسماء است
و میتوان هر اسمی را که دارای کمال وجودی است
و در عین حال عاری از نقص
و عیب باشد، بر خدا اطلاق نمود؛
و از طرفی الف
و لام
در آیهی مذکور، برای
استغراق و افادهی عمومیت بوده نه برای عهد تا اشکال اشاعره وارد شود
و همچنین به اشکال دوم اشاعره که الحاد
در اسماء را به معنای نام گذاری از پیش خود
تفسیر میکنند، پاسخهایی دادهاند از جمله این که
اسماء مقدسهی خداوند را بر غیر خدا اطلاق بکنند؛ مثلاً
کفار بتهای خود را
آلهه مینامند
و بر آنها اسمهایی را نام گذاری کردهاند که از اسم خدای عزّ
و جلّ مشتق شده؛ مانند "
لات" که از "إله" اشتقاق یافته است.
بیان شد که اسم از
صفت مشتق شده؛ مانند "عالم" که از
صفت "علم" گرفته شده است؛ یعنی
در واقع
صفات در اسماء پخش هستند
و هر حکمی که بر
صفات بار شود بر
اسماء نیز بار میشود.
به عبارت دیگر
اسماء خدا بیانگر
صفات او هستند؛
به همین دلیل صاحبنظران برخی مواقع
اسماء را مقسم قرار دادهاند
و گاهی
صفات را.
برای
اسماء و صفات خدا تقسیمات مختلفی ذکر شده که
در اینجا به دو تقسیم مهم اشاره میکنیم.
صفاتی هستند که کمالی را برای موصوف ثابت میکنند
و اشاره به واقعیتی
در ذات آن موصوف دارند؛ مانند
علم و قدرت. به این قسم،
صفات جمالیه نیز اطلاق میشود.
صفاتی هستند که نقصی را از موصوف نفی میکنند
و به تنزیه ذات از آن
صفت اشاره دارند؛ مانند
سبوح و قدوس. نام دیگر این قسم،
صفات جلالیه است که
در حقیقت
صفات سلبیه به
صفات ثبوتیه برمیگردند.
«تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِىالجَْلَالِ
وَ الْاکرَام»
«پربرکت
و زوالناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال
و بزرگوار تو»
صفت "
جلال" یعنی ذات خدا اجلّ
و برتر است از اینکه به غیر تشبیه شود،
و صفت "
اکرام" یعنی ذات خدا با آن تکریم یافته
و زیبا شده است.
صفاتی را گویند که تنها ذات برای
انتزاع این
صفات کافی باشد؛ مانند حیات
و قدرت.
صفاتی است که
در انتزاع آن، علاوه بر ذات به امر دیگری نیز نیاز باشد
و آن
فعل الهی است؛ مانند
خلق و رزق.
در مورد نسبت
صفات و اسماء با ذات بین فِرَق مذهبی اختلافات زیادی وجود دارد. اشاعره
صفات را زائد بر ذات میدانند؛
در مقابل،
معتزله برای فرار از
تجسیم، تمامی
صفات حتی
صفات ثبوتیه را از خدا نفی میکنند
و این
صفات را به
صفات سلبیه برمیگردانند؛
امّا
شیعه معتقد است
صفات ذاتیه با ذات خدا
و با
صفات دیگر از نظر مصداق متحدند، هر چند مفهوماً متغایرند؛
ولی
صفات فعلیه زائد بر ذات میباشند.
اسماء خدا
در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که
در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که
در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این
اسماء نیز رتبهبندی وجود دارد؛ برخی از
اسماء وسیع هستند
و برخی دیگر جزئیاند
و این به لحاظ سعه
و ضیق وجودی
اسماء و نیز به جهت آثار آنها
در عالم است.
در بین
اسماء از همه وسیعتر،
اسم اعظم است که واجد همهی
اسماء حسنای دیگر بوده
و تمام هستی به آن منتهی میشود. باید توجّه داشت که این رتبهبندی به معنای مغایرت
اسماء با یکدیگر
و همچنین مرکّب بودن خداوند از
اسماء و صفات متعددی نیست، بلکه
اسماء و صفات خدا عین ذات خداوند هستند
و هر اسمی عین اسم دیگر است.
برخی معتقدند تمامی
اسماء به غیر از سه اسم "احد، واحد
و حق" تحت دو اسم "
قادر و علیم" قرار دارند
و این دو اسم زمانی که با غیر خدا لحاظ شوند؛ یعنی از بُعد
صفات فعلی
در نظر گرفته شوند، تحت اسم "
قیوم" قرار میگیرند
و اگر بدون لحاظ غیر
در نظر گرفته شوند؛ یعنی به عنوان
صفات ذات لحاظ شوند، تحت اسم "حی" قرار میگیرند؛ بنابراین تمام
اسماء ثبوتی تحت سیطره ی دو اسم حی
و قیوم هستند:
«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَیومُ»
«هیچ معبودى نیست جز خداوند یگانه ی زنده، که قائم به ذات خویش است،
و موجودات دیگر، قائم به او هستند»
این
آیه با توجّه به اینکه بیانگر
توحید است، شامل همهی
اسماء ثبوتی میشود؛ لذا از
پیامبر گرامی اسلام نقل شده که
سوره بقره سرور قرآن و آیةالکرسی سرور بقره است.
از سویی تمامی
اسماء سلبی تحت اسم قدّوس قرار دارند؛ که
در نهایت همهی
اسماء ثبوتی
و سلبی
و همچنین
اسماء ذاتی
و فعلی را اسم «
ذوالجلال و الاکرام»
در خود جمع کرده است:
«تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِىالجَْلَالِ
وَ الْاکرَام»
«پربرکت
و زوالناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال
و بزرگوار تو»
"ذیالجلال" اشاره به
اسماء سلبی است
و "الاکرام" به
اسماء ثبوتی نظر دارد.
بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز
و حاجت خود باشد، میخوانند؛ کسی که
مریض است او را با اسم "یا شافی" صدا میزند، بندهی
فقیر او را با نام "یا غنی" میخواند
و... از اینجا معلوم میشود که
اسماء و صفات خدا واسطه بین او
و مخلوقاتش هستند؛ پس همهی
صفات موجود
در وجود انسانها
در سایهی
اسماء خدا تجلّی یافتهاند؛ به عنوان مثال: علم موجود
در انسان بواسطهی
صفت عالمیت خدا حاصل شده
و قدرت
انسان در سایهی قادر بودن خدا پدید آمده است.
سرّ اینکه
در پایان
سورهی الرحمان پس از بیان نعمتهای مادی
و معنوی به اسم
و صفات الهی اشاره شده، این است که
اسماء و صفات الهی
در نزول نعمتها دخیلند
و بدون تردید این اثر تنها از
اسماء لفظی نیست؛ بلکه
مسمّا و حقایق اسماست که مؤثرند.
آثار مربوط به اسم اعظم نیز از همین باب است؛ یعنی تاثیر حقیقی که
در روایات برای اسم اعظم ذکر شده مربوط به الفاظ (لفظ اسم) نیست؛ زیرا محال است وجود تمام اشیاء تحت سیطرهی الفاظی باشند که ما از طریق حنجره ایجاد میکنیم، بلکه تاثیر اسم اعظم
در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خداى تعالى است که هر چیزى را به یکى از
صفات کریمهاش که
در قالب اسمى مناسب با آن چیز است، ایجاد مىکند؛ نه اینکه لفظ خالى یا معناى ذهنی آن اسم
و یا حقیقت دیگرى غیر ذات متعالى چنین تاثیرى را داشته باشد؛ بنابراین بندگان بواسطهی
اسماء حسنی با ذات خدا ارتباط پیدا میکنند.
•
سایت معارف قرآن •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسماء حسنی». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم
و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.