استدراج اجتماعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
این نوشتار در مورد
سنت استدراج اجتمایی است که
خداوند درهای
هدایت و
نعمتها را برای اقشار
جامعه باز می کنند ولی این هدایتهای
الهی از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفه و راحت طلب آن با
تکذیب و مخالفت مواجه میشود، ولی خداوند به آنها
فرصت کافی میدهد.
آیات ناظر به نظام
سنن الهی، به نوعی
فلسفه تاریخ و قانونمندی جوامع بشری اشاره دارد: «فَهَل یَنظُرونَ اِلاّ سُنَّتَ الاَوَّلینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدیلاً ولَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحویلا»
قرآن از اجرای
سنّت استدراج درباره
اقوام گذشته: «وکَاَیِّن مِن قَریَة اَملَیتُ لَها وهِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ اَخَذتُها واِلَیَّ المَصیر»
و اقوام همه انبیا: «وما اَرسَلنا فی قَریَة مِن نَبِیّ اِلاّ اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ... ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا...»
خبر داده و از
امکان تکرار آن درباره اقوام آینده پرده بر میدارد: «فَهَل یَنتَظِرونَ اِلاّ مِثلَاَیّامِ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین»
شیوه و مراحل اجرای این سنّت به تفصیل در
آیات ۴۲-۴۵
انعام و ۹۴-۱۰۱
اعراف آمده است.
خداوند در آغاز برای این امّتها
درهای هدایت را میگشاید و پیامهای خویش را بدیشان ابلاغ میکند: «ذلِکَ اَن لَم یَکُن رَبُّکَ مُهلِکَ القُری بِظُلم واَهلُها غفِلون»
این هدایتهای الهی از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفه و راحت طلب آن با
تکذیب و مخالفت مواجه میشود: «وما اَرسَلنا فی قَریَة مِن نَذیر اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا بِمااُرسِلتُم بِهِ کفِرون»
این اقشار در نقش مخالفان اصلی
اصلاح جامعه: «وکَذلِکَ جَعَلنا فی کُلِّ قَریَة اَکبِرَ مُجرِمیها لِیَمکُروا فِیها...»
زمینه سازان اجرای استدراج و فرو پاشی آن جامعه در پایان کار هستند: «واِذا اَرَدنا اَن نُهلِکَ قَریَةً اَمَرنا مُترَفیها فَفَسَقوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا القَولُ فَدَمَّرنها تَدمیرا»،
در هر حال،
کفر آنان موجب نمیشود خداوند برای آنها
مهلت کافی قرارنداده و از روی
رحمت خویش تا آنجا که
امیدی به هدایتشان است به آنها فرصت ندهد:
«فَمَهِّلِ الکفِرینَ اَمهِلهُم رُویدا»
این مهلت برای برخی از آنها مفید واقع شده و به هدایتشان میانجامد؛ امّا برخی دیگر با سوء استفاده از آن بر گمراهی خویش میافزایند، ازاینرو در قرآن از این مهلت با دو تعبیر «رحمت» و «
متاع» یاد شده است: «... لا هُم یُنقَذون • اِلاّ رَحمَةً مِنّا ومَتعًا اِلی حین».
واژه «حین» به موقتی بودن این مهلت و بقای آن تا زمان جدایی کامل دو گروه از یکدیگر و رسیدن هر یک به سرمنزل نهایی خویش اشاره دارد: «حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ...».
خداوند به هنگام اعراض مردم از
هدایت، با افزایش
مصائب،
بلاها و سختیهای زندگی در صدد جلب توجّه آنان به خویش و نرم ساختن دلهایشان بر میآید: «اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعون»
البتّه بسیاری از این عذابهای هدایتی همان نتیجه
اعمال ناشایست مردم است که میتواند آنان را بهزشتی کارهایشان متذکر ساخته، به سوی خداوند باز گرداند: «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلوا لَعَلَّهُم یَرجِعون»
امّا اصرار و
عناد آنها دلهایشان را سخت گردانیده، در کنار آن،
شیطان نیز با تزیین اعمال ناپسندشان از توجّه به
خدا مانع میشود:
«ولکِن قَسَت قُلوبُهُم و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطنُ ما کانوا یَعمَلون»
حال که دیگر ترفند مزبور کارایی ندارد زمینه گشایش و پیشرفت مادی برای آنان باز میشود: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوبَ کُلِّ شَیء»،
«ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا...»
و گاه خداوند همچون
پدری که از ابزار تشویق و
تنبیه بهطور همزمان استفاده میکند آنان را متناوباً بهآسانی و سختی مبتلا میسازد تا شاید آنان بهسویش متوجّه شوند؛
امّا اعراض و
لجاجت آنها موجب میشود کاملا به حال خویش رها شده، این وضعیت در آنها حالت
مستی: «حَتّی اِذا فَرِحوا بِما اوتوا»
و بیمبالاتی نسبت به تعهدات خویش بیافریند: «ثُمَّبَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا وقالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ...»
تا آنکه بهطور کلی از فرجام شوم اعمالشان غافل گشته، همه این رویدادها را اتفاقی و بیارتباط با رفتارشان میپندارند: «قالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ»
و به کلی از مکر الهی
ایمن میگردند: «اَفَاَمِنوا مَکرَ اللّهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ اِلاَّ القَومُ الخسِرون».
در چنین حالتی دیگر تنها
عذاب الهی سزاوار آنهاست که به ناگاه بر آنها فرود میآید:
«اَخَذنهُم بَغتَةً فَاِذا هُممُبلِسون»،
«فَاَخَذنهُم بَغتَةً وهُم لا یَشعُرون»
شدّت
عذاب در پایان استدراج به میزان شدت اجرای آن
سنّت در هر جامعه بستگی داشته،
آن نیز به کمیت و کیفیت فساد آن جامعه وابسته است. بدینسان استدراج اجتماعی به دو گونه عذاب دنیوی (فراگیر و محدود) منتهی میشود: عذاب فراگیر برای جوامعی است که همه افراد آن به سرحدّ نهایی
کفر و طغیان رسیده باشند، بهگونهای که دیگر هیچگاه به هدایت نمیگرایند:«حَتّی اِذا استَیَسَ الرُّسُلُ...»
و از میان نسلهای آینده نیز در چنین فضایی جز کافر و ناسپاس پدید نخواهد آمد و بدین سان حرکت آن جوامع بر مسیر گمراهی و انحراف، تنظیم و قفل شده و
اصلاح آنان بهطور طبیعی
امکانپذیر نیست: «رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکفِرینَ دَیّارا • اِنَّکَ اِن تَذَرهُم یُضِلّوا عِبادَکَ ولا یَلِدوا اِلاّ فاجِرًا کَفّارا»،
با این حال بر مبنای اصل
عدل الهی، لازم است خداوند پیش از نزول عذاب به یاری
رسولان و اندک مؤمنان آن جوامع آمده، از عذاب نجاتشان دهد: «کَذلِکَ حَقًّا عَلَینا نُنجِ المُؤمِنین»؛
امّا جوامعی که تا حدّ نهایی کفر و طغیان پیش نرفته و
امکان اصلاح آنها بهطور طبیعی میرود، خداوند در مقاطع خاص با نزول عذابهایی طبیعی و محدود: «حَتّی اِذا اَخَذنا مُترَفیهِم بِالعَذابِ...»
به تصفیه عناصر پلید: «اِنّا کَفَینکَ المُستَهزِءین»
و پالایش جامعه از آلایندههای اجتماعی میپردازد:«نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمًا... • ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما اَنتُم عَلَیهِ حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»
آیه مستهزئین درباره عدهای از بزرگان
قریش است که بیشترین
آزار را به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رساندند و هر یک بهواسطه
بیماری یا بلایی دیگر در فاصله اندکی پیدرپی نابود شدند.
آیات ۶۴
مؤمنون و ۱۷۸
آلعمران و همچنین ۱۷
طارق درباره بزرگان از مشرکان قریش و
اهل کتاب دانسته شده که در جنگهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از جمله
بدر و
خیبر نابودشدند.
سنّت استدراج اجتماعی از نگاه جامعه شناختی نیز قابل تحلیل است؛ زمینه
فساد و نابهنجاریهای اجتماعی بهطور طبیعی در جوامع مرفه و ثروتمند، بیشتر است و اگر نخبگان آن جوامع به
اصلاح جامعه و کنترل نهادهای آن ونظارت دقیق بر فرایندهای اجتماعی موفق نشوند به تدریج آن جامعه در بحرانهای بزرگ اجتماعی، از قبیل:
جنگ و شورش، تضعیف نهادهای اجتماعی از جمله نهاد خانواده، افول معنویت موقعیت برتر خویش را از دست میدهد، بلکه در وادی ضعف و رخوت به سقوط میگراید، ازاینرو
خداوند بهطور ویژه جوامع قدرتمند و مرفه را به
عبرت از حال گذشتگان و مراقبت بر حال خویش فرا میخواند تا به نابودی و سقوط گرفتار نگردند: «اَوَ لَم یَهدِ لِلَّذینَ یَرِثونَ الاَرضَ مِن بَعدِ اَهلِها اَن لَونَشاءُ اَصَبنهُم بِذُنوبِهِم ونَطبَعُ عَلی قُلوبِهِم فَهُم لا یَسمَعون».
سنّت استدراج اجتماعی از زاویهای دیگر در ارتباط با نظریه «
عصبیّت»
ابنخلدون است که هر قوم و ملتی پس از رسیدن به اوج
عزت و اقتدار بر اثر تنعم و آسایش بسیار، به تدریج رو به افول میگرایند. چه بسا برخی
آیات قرآنی در این زمینه، منشأ
الهام این نظریه بوده است.
دائرةالمعارف قرآن کریم برگرفته از مقاله استدراج.