ادبیات روایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ارتباط حدیث با
ادبیات و
فرهنگ عامه از چند بُعد درخور
بررسی است، از جمله ارتباط حدیث با
صرف و
نحو و
لغت و
علوم بلاغی ، تأثیر آن بر
نظم و
نثر ، و کاربرد حدیث در فرهنگ عامه.
از مهمترین ویژگیهای
مردم عرب ، چه پیش از
نزول وحی چه پس از آن، رواج
شعر و
بلاغت و
فصاحت نزد آنان بوده است.
شاید
تهمت شعر بودن
قرآن کریم و
شاعر خواندن
پیامبر از سوی
مشرکان ، با رواج شعر و بلاغت و اهمیت آن در میان آنان بیارتباط نبوده و از همینروست که یکی از وجوه
اعجاز قرآن ،
بیان و بلاغت است.
از نظر
مسلمانان وجهِ
معجزه بودن
قرآن از جهت فصاحت و بلاغت ،
احادیث و
سخنان پیامبر را هم در برمیگیرد.
این نکته را از حدیثی که
پیامبر اکرم در آن خود را فصیحترین عرب دانسته است نیز میتوان نتیجه گرفت
به گونهای که برخی
ادیبان بزرگ از این نظر به احادیث توجه کرده یا به شرح
استعارات و
مجازها و دیگر
آرایههای آنها پرداختهاند.
علاوه بر این، به خاطر سپردن برخی سخنان کوتاه و
بلیغ حضرت رسول صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، از جمله سرمشقهای تحصیل فصاحت و بلاغت
تلقی شده و به متعلمان توصیه گردیده است.
حدیث نقش برجستهای در در رونق
علم صرف و
نحو ،
لغت و
علوم بلاغی داشته است.
نحویان و
لغویان بزرگ، در پیریزی
اصول صرف و نحو و
لغت عرب و اثبات ادعاهای خود، به
آیات قرآنکریم بسیار
استشهاد و
احتجاج میکردهاند،
اما درباره استشهاد به احادیث،
اختلاف داشتهاند.
برخی، از جمله
ابوالحسن علی بن محمد اشبیلی معروف به
ابن ضائع (متوفی ۶۸۰) و
اثیرالدین محمد بن یوسف معروف به
ابوحیان (متوفی ۷۴۵)، بر آن بودند که استشهاد و احتجاج به
حدیث برای اثبات
قواعد زبان عربی صحیح نیست و ازاینرو،
ادیبان و
نحویان و
لغویان بصری و
کوفی در دوران شکلگیری
صرف و
نحو و
لغت عرب ، به احادیث استشهاد و احتجاج نمیکردند.
برخی استشهاد به
حدیث نبوی را
جایز دانستهاند، مانند
ابن مالک اندلسی (متوفی ۶۷۲)،
ابن هشام انصاری (متوفی ۷۶۱) و
ابن خروف (متوفی ۶۰۹).
رضیالدین استرآبادی (متوفی ۶۸۸) علاوه بر حدیث نبوی، استشهاد به سخنان
اهلبیت علیهمالسلام و
کلام صحابه را نیز در صرف و نحو بهطور مطلق جایز دانسته است.
برخی، مانند
شاطبی (متوفی ۷۹۰) و
جلالالدین سیوطی (متوفی ۹۱۱)، با اتخاذ راهی میانه، استشهاد به برخی احادیث را در مواردی جایز دانستهاند.
مخالفان استشهاد به حدیث با وجوهی بر سخنشان استدلال کردهاند؛
اولا
راویان حدیث ،
نقل به معنا را جایز میدانستهاند، یعنی حدیثی را که
پیامبر با لفظی خاص بیان فرموده است، آنان با الفاظ مختلف نقل کردهاند و اگر تصریح محدّثان در جواز نقل به معنا در حدیث نبود، برای اثبات
فصاحت زبان عربی ،
احادیث نبوی اولویت داشت، زیرا پیامبر فصیحترین فرد
عرب بوده است.
دلیل دیگر، راهیافتن
خطای لفظی (
لحن ) در بسیاری از
احادیث است، زیرا بسیاری از
راویان حدیث غیر عرب بوده و با
قواعد عربی آشنایی نداشتهاند و بنابراین، بیآنکه متوجه شوند، در منقولاتشان
اشتباه وارد میشده است.
یکی از نمونههایی که مخالفان احتجاج به احادیث به آن استناد میکنند، اشکالی است که
ابن انباری به
حدیث مشهور نبوی «کادَالفقر اَن یکون کُفراً» گرفته است.
به نظر وی،
در غیر ضرورت شعری، آمدن «اَن» بعد از فعلِ «کاد» در
زبان عرب وجود نداشته و به این جمله، اگر هم حدیث باشد، «اَن» را
راوی افزوده است و از
کلام پیامبر ، که فصیحترین فرد عرب است، نیست.
موافقان
استشهاد به حدیث در
علوم ادبی در
جواب مخالفان وجوهی را ذکر نمودهاند.
موافقان استشهاد به حدیث معتقدند در اینگونه موارد،
یقین داشتن به صدور عین
لفظ حدیث از پیامبر لازم نیست و صرف
گمان به صدور آن لفظ از پیامبر کفایت میکند.
در این قبیل امور،
اصل بر تبدیل نکردن
الفاظ است و کسانی که نقل به معنا را جایز میدانند، در واقع
تجویز عقلی میکنند، که البته با وقوع
نقیض آن (صدور عین لفظ) منافاتی ندارد.
نکته دیگر اینکه
محدثان ، نقل به معنی را در مورد احادیث نانوشته و
تدوین نشده
جایز میدانستهاند و تبدیل الفاظ
احادیث مکتوب را هیچکس جایز نمیشمرده است.
شاطبی و
سیوطی ، که راه میانهای در پیش گرفتند، معتقد بودند به احادیثی که عینالفاظ آنها از پیامبر باشد، میتوان استشهاد کرد، اما به احادیثی که نقل به معنی شدهاند، نمیتوان استشهاد کرد.
ابوحیان بر آن بوده است که واضعان اولیه
علم نحو در
بصره (مانند
ابوعمرو بن علاء ،
عیسی بن عمر ،
خلیل بن احمد و
سیبویه ) و
پیشوایان نحو در کوفه (مانند
کسائی ،
فرّاء ،
علی بن مبارک احمر ، و
هشام ضریر ) و دیگر
نحویان بزرگ، به احادیث استشهاد نمیکردهاند
اما، سیبویه در چند مورد به احادیث نبوی استشهاد کرده
و خلیل
بن احمد نیز در موارد بسیاری به احادیث استشهاد کرده است.
هادی عطیه مطر هلالی ، برای
رد این
عقیده که
خلیل بن احمد فراهیدی به حدیث احتجاج نمیکرده، در کتاب
ریادةالاستشهاد بالحدیث و الاثر عند الخلیل بن احمد الفراهیدی به
استقصای استشهادات حدیثی خلیل
بن احمد، به عنوان یکی از
پیشوایان ادب عربی در بصره، پرداخته است.
ابن مالک در جواب کسانی که وجود لحن را در احادیث دلیل استشهاد نکردن به حدیث دانستهاند، در
کتاب شواهدالتوضیح و التصحیح لمشکلات الجامعالصحیح به
تصحیح و
توجیه نحوی پارهای احادیث
صحیح بخاری پرداخته که قواعد زبان عربی در آنها به ظاهر رعایت نشده است.
خدیجه حدیثی در
موقفالنحاة منالاحتجاج بالحدیثالشریف و
محمد ضاری حمادی در
الحدیثالنبوی الشریف و اثره فی الدراسات اللغویة و النحویة ،
به تفصیل، آرای نحویان قائل به
احتجاج به احادیث و مخالفان احتجاج را همراه با تاریخچهای از این بحث آوردهاند.
یکی دیگر از وجوه
ارتباط حدیث با
ادبیات ، وجود کلماتی در احادیث است که جز از طریق
حدیث شنیده نشده بوده است.
این امر
عالمان و ادیبان بسیاری را بر آن داشت تا کتابهایی در
غریبالحدیث بنویسند، که امروزه برخی از آنها از امهات کتابهای
لغت عرب به شمار میروند.
شریف رضی (متوفی ۴۰۶) در
المجازات النبویة به برخی جنبههای ادبی
احادیث نبوی اشاره کرده است.
در اغلب
متون ادبی فارسی و
عربی ، تأثیر
احادیث پیامبر و اهلبیت دیده میشود؛ گاه به صورت نقل عین عبارات احادیث و گاه به صورت یکی از
آرایههای ادبی ، گاه حدیثی را با الفاظ عربی نقل کردهاند و گاه حدیثی را
ترجمه کرده و گاهی هم به صورت
تلمیح به حدیثی اشاره کردهاند.
در متون
زبان و
ادبیات عرب ،
استناد و
استشهاد به احادیث بسیار وجود دارد.
مثلاً،
ابن قتیبه ،
وشّاء ،
حریری و شاعرانی مانند
صاحب بن عباد و
ابوالعلاء معرّی به حدیثی استشهاد یا در آثار خویش به برخی از استشهادات
شاعران به احادیث نبوی اشاره کردهاند.
شاعران ایرانی ، از جمله
انوری ،
مولوی در
مثنوی معنوی ،
سعدی در
بوستان و
حافظ نیز در
اشعار خویش به احادیث استشهاد کردهاند.
در
متون نثر فارسی نیز استناد به احادیث بسیار به چشم میخورد، مانند استشهادات سعدی در
گلستان ،
سعدالدین وراوینی در
مرزباننامه و
نصراللّه منشی در ترجمه
کلیله و دمنه .
یکی از عناصر مؤثر در
فرهنگ عامه در میان
مسلمانان ،
احادیث پیامبر و
امامان است.
این احادیث بیشتر از راه
وعظ یا
قصهگویی ، و در برخی موارد از راه منابع، به
حافظه و زبان
مردم راه یافته است.
بسیاری از احادیثی که در فرهنگ عامه وجود دارد، از نظر
محدثان ،
معتبر و
صحیح است، ولی برخی از جملاتی که به عنوان حدیث در فرهنگ عامه رواج دارد، از نظر آنان
ساختگی و
منسوب است و احتمالاً برساخته
قصهگویان و
مذَکِّران (
واعظان ) بوده است.
عدهای از محدّثان، مانند
ابن جوزی در
القُصّاص و المُذَکِّرین (
بیروت ۱۴۰۹) و ابن تیمیه در
احادیث القُصّاص (بیروت ۱۳۹۲)، به برخی از برساختههای آنان اشاره کردهاند.
محدّثان برای تعیین صحیح یا ساختگی بودن
احادیث مشهور در میان مردم، کتابهایی نوشته و هر یک بر پایه مبانی حدیثی و رجالی خود، صحیح یا ساختگی بودن آنها را مشخص کردهاند، مانند
محمد بن عبدالرحمان سخاوی در
المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة علی الالسنة (قاهره ۱۳۷۰)،
جلالالدین سیوطی در
الدرر المنتثرة فی الاحادیث المشتهرة (بیروت ۱۴۱۵)،
محمد بن علی بن طولون در
الشذرة فی الاحادیث المشتهرة (بیروت ۱۳۷۲)،
اسماعیل بن محمد عجلونی در
کشفالخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث علی السنة الناس (بیروت ۱۴۰۸) و
محمد رضوان دایه در
معجمالاحادیث المشتهرة (بیروت ۱۴۲۳/ ۲۰۰۳).
برخی از احادیث یا سخنانی که به عنوان حدیث در
فرهنگ مردم رواج دارد عبارتاند از:
«خیرالامور اوسطها/ اوساطها»
که بین بیشتر مسلمانان
شهرت دارد ولی در کتابهای چهارگانه
شیعه و کتابهای ششگانه
اهلسنت نیامده و احیاناً
ضعیف دانسته شده است.
«الجار ثمالدار»،
که در
مجامع حدیثی شیعه از
حضرت فاطمه زهرا سلاماللّه
علیها نقل شده است.
«یداللّه معالجماعة»،
که در
کتابهای حدیثی شیعه نقل نشده و در
جوامع حدیثی اهلسنت نیز
ترمذی آن را نقل کرده و
حدیثی غریب دانسته است.
«اکرموا الضیف و لو کان کافراً»،
که زبانزد است
ولی به عنوان حدیث نقل نشده است.
«المؤمن مرآة المؤمن»،
که با تفاوت در الفاظ، در کتابهای حدیثی شیعه و
سنّی نقل شده است.
«نیةالمؤمن خیرٌ مِن عَمَلِه»،
که در کتابهای حدیثی شیعه و سنّی از
پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم نقل شده است.
«اطلبوا العلم منالمهد الیاللحد»،
که مردم آن را حدیث میدانند، ولی در هیچیک از کتابهای حدیثی شیعه و سنّی به این شکل نقل نشده است.
«سؤرالمؤمن شفاء»،
که در کتابهای حدیثی شیعه نقل شده است.
«زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً»،
که بیشتر در کتابهای حدیثی اهلسنّت نقل شده است.
«الدنیا سِجنُ المؤمن و جنّةالکافر»،
که با الفاظ گوناگون در کتابهای حدیثی شیعه و سنّی نقل شده است.
«کادَ الفقر اَن یکون کُفرا»،
که در
کتابهای حدیثی شیعه و
اهلسنت نقل شده است.
(۲) ابن اثیر (مبارک
بن محمد)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ
محمود محمد طناحی و طاهر
احمد زاوی، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش.
(۳) ابن اثیر (نصراللّه
بن محمد)، المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، چاپ کامل
محمد محمد عویضه، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
(۴) ابن انباری، الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین: البصریین، و الکوفیین، (بیروت) : داراحیاءالتراث العربی، (بیتا).
(۵) ابن بابویه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، نجف ۱۹۷۲، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش.
(۶) ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم (بیتا).
(۷) ابن بابویه، معانی الأخبار، چاپ
علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش.
(۸) ابن شعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّه
علیهم، چاپ
علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
(۹) ابن قتیبه، ادبالکاتب، چاپ
محمد محییالدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۲/۱۹۶۳.
(۱۰) ابن قتیبه، کتاب عیونالاخبار، قاهره ۱۳۴۳ـ۱۳۴۹/ ۱۹۲۵ـ۱۹۳۰، چاپ افست قم ۱۳۷۳ش.
(۱۱) ابن مالک، شواهد التوضیح و التصحیح لمشکلات الجامع الصحیح، چاپ طه محسن، (
بغداد) ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۲) ابوالعلاء معرّی، لزوم مالایلزم: اللزومیات، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۳) سلیمان
بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید
محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۴)
محمد بن محمد (
علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ش.
(۱۵) عبدالقادر
بن عمر
بغدادی، خزانةالأدب و لب لباب لسانالعرب، چاپ عبدالسلام محمدهارون، ج ۱، قاهره ۱۹۷۹.
(۱۶)
محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج ۳، چاپ عبدالرحمان محمدعثمان، بیروت ۱۴۰۳.
(۱۷) عبدالملک
بن محمد ثعالبی، التمثیل و المحاضرة، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، (بیجا) : الدار العربیة للکتاب، ۱۹۸۳.
(۱۸) عمرو
بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، بیروت ۱۹۶۸.
(۱۹) شمسالدین
محمد حافظ، دیوان حافظ، چاپ
محمد قزوینی و قاسم غنی، بهاهتمام ع جربزهدار، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۰) خدیجه حدیثی، سیبویه حیاته و کتابه،
بغداد ۱۹۷۴.
(۲۱) خدیجه حدیثی، موقف النحاة من الاحتجاج بالحدیث الشریف، (
بغداد) ۱۹۸۱.
(۲۲) قاسم
بن علی حریری، مقامات الحریری، بیروت: دارصادر، (بیتا)، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ش.
(۲۳)
محمد حمادی، الحدیث النبوی الشریف واثره فی الدراسات اللغویة و النحویة، (
بغداد) ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۲۴) خلیل
بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۲۵)
علیاکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران ۱۳۵۷ش.
(۲۶)
محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، چاپ
علی محمد بجاوی و محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۷۱).
(۲۷)
محمد بن عبدالرحمان سخاوی، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة
علی الالسنة، چاپ عبداللّه
محمد صدیق، قاهره ۱۴۱۲/۱۹۹۱.
(۲۸) سعدالدین وراوینی،
مرزباننامه، چاپ
محمد روشن، تهران ۱۳۶۷ش.
(۲۹) مصلح
بن عبداللّه سعدی، بوستان سعدی: سعدینامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۰) مصلح
بن عبداللّه سعدی، گلستان سعدی، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۳۱) عمرو
بن عثمان سیبویه، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام
محمد هارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶ (، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳۲) عبدالرحمان
بن ابیبکر سیوطی، الاقتراح فی علم اصول النحو، چاپ
احمد صبحی فرات، استانبول ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۳۳) عبدالرحمان
بن ابیبکر سیوطی، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، بیروت ۱۴۰۱.
(۳۴)
محمد بن حسین شریف رضی، المجازات النبویة، چاپ طه
محمد زینی، (قاهره ۱۹۶۸)، چاپ افست قم (بیتا).
(۳۵) جعفر شهیدی، شرح لغات و مشکلات دیوان انوری ابیوردی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۳۶) سلیمان
بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، چاپ
حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ افست بیروت ۱۴۰۴ــ ۱۴۰.
(۳۷) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن.
(۳۸) اسماعیل
بن محمد عجلونی، کشفالخفاءومزیل الالباس، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۳۹) حسن
بن عبداللّه عسکری، کتاب الصناعتین: الکتابة و الشعر، چاپ
علی
محمد بجاوی و محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره) ۱۹۷۱.
(۴۰) بدیعالزمان فروزانفر، احادیث مثنوی، تهران ۱۳۴۷ش.
(۴۱) کلیلهودمنه، ترجمه کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصراللّه منشی، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۴۳ش.
(۴۲) کلینی، اصول کافی.
(۴۳) مجلسی، بحارالانوار.
(۴۴) جلالالدین
محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۵)
محمد بن احمد وشّاء، الموشَّی، او، الظرف والظرفاء، بیروت ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
(۴۶) هادی هلالی، ریادة الاستشهاد بالحدیثو الاثر عندالخلیل
بن احمدالفراهیدی،
بغداد ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حدیث و ادبیات و فرهنگ عامه»، شماره۵۸۷۵.