اتمام حجت با اهلکتاب (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بعثت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اتمام حجتی بر
اهلکتاب بود، و اهلکتاب بعد از اتمام حجت در
دین خود اختلاف کردند.
بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم، اتمام حجت خداوند بر
اهل کتاب است:
یـاهل الکتـب قد جآءکم رسولنا یبین لکم علی فترة من الرسل ان تقولوا ما جآءنا من بشیر و لا نذیر فقد جآءکم بشیر و نذیر...
اى اهلكتاب!
رسول ما، پس از فاصله و فترتى ميان
پیامبران، به سوى شما آمد در حالى كه حقايق را براى شما بيان مىكند تا مبادا (
روز قیامت) بگوييد: «نه
بشارت دهندهاى به سراغ ما آمد، و نه
بیم دهندهاى»! (هم اكنون، پيامبر) بشارت دهنده و بيم دهنده، به سوى شما آمد!...
روی سخن به اهل کتاب و مخصوصا آنهایی است که اهل استدلال و بحث هستند، به منظور رام کردن آنها در برابر
پیامبر بزرگ
خدا میفرماید:
یا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم، ای اهل کتاب، پیامبر ما
محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بسوی شما آمد تا
احکام دین را برای شما بیان کند. این
آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند پیامبر گرامی خود را به دانشی مخصوص گردانیده است که دیگران از آن
دانش محرومند.
علی فترة من الرسل: او هنگامی آمد که مدتی بود،
رسالت قطع و
کتب آسمانی کهنه شده بودند. دلالت دیگر آیه این است که در زمان فترت، پیامبری نیامده و دوران آن از زمان
حضرت عیسی علیهالسلام تا حضرت
محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بوده است. قبل از این دوران،
نبوت، اتصال دانسته است.
ان تقولوا ما جاءنا من بشیر و لا نذیر: پیامبر ما در دوران فترت، به سوی شما آمد تا بر شما
اتمام حجت شود و در
روز قیامت نگویید: کسی نیامد که ما را بکار نیکو
بشارت ثواب و به
کار زشت، بیم
کیفر دهد.
سپس این مطلب را بیان میکند که خداوند از ایشان قطع
عذر کرده و به وسیله فرستادن پیامبر گرامی اسلام، راه بهانه جویی را بر ایشان بسته است، از این رو میفرماید:
فقد جاءکم بشیر و نذیر: حضرت
محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم، پیامبری است که مردم مطیع را به
ثواب، نوید میدهد و عاصیان را به
عقاب، میترساند.
و الله علی کل شی ء قدیر: خداوند بر هر چیزی قادر است.
این آیه، دلالت دارد بر اینکه مسلک جبریان باطل است، زیرا اگر مردم نسبت به کارهای خوب و بد قدرتی نداشتند، در روز قیامت، استدلال میکردند که ما قدرتی نداشتیم، نه اینکه بشارت دهنده و برسانندهای نداشتیم تا ما را به پاداش، بشارت و از
عذاب بیم دهد. بدیهی است که کسانی در روز قیامت چنین استدلالی پیش خدا میکنند که بدانند آمدن
پیامبران به
صلاح ایشان است و بنابراین هر گاه پیامبری مبعوث نشد، آنها حق دارند بگویند: رهبر و
رهنمایی نداشتیم. اما آنهایی که چنین عملی ندارند، اگر چه پیامبری برای ایشان فرستاده نشود، چنین استدلالی نمیتوانند بکنند.
خداوند بر اهل کتاب درباره
رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به وسیله
کتابهای آسمانی اتمام حجت کرد:
الذین ءاتینـهم الکتـب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم وان فریقا منهم لیکتمون الحق وهم یعلمون.
كسانى كه كتاب آسمانى به آنان دادهايم، او (پيامبر) را همچون فرزندان خود مىشناسند (ولى) جمعى از آنان،
حق را آگاهانه كتمان مىكنند!
برداشت یاد شده بر این اساس است که ضمیر «یعرفونه» به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برگردد.
در تعقیب بحثهای گذشته پیرامون
لجاجت و
تعصب گروهی از اهل کتاب، نخستین آیه مورد بحث میگوید: علمای اهل کتاب پیامبر اسلام را به خوبی همچون فرزندان خود میشناسند (الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم). و نام و نشان و مشخصات او را در کتب مذهبی خود خواندهاند، ولی گروهی از آنان سعی دارند آگاهانه
حق را کتمان کنند (و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون).
هر چند گروهی از آنها با مشاهده این نشانههای روشن
اسلام را پذیرا گشتند، چنان که از
عبدالله بن سلام که از علمای
یهود بود و سپس اسلام را پذیرفت نقل شده که میگفت: من پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را بهتر از فرزندم میشناسم! (انا اعلم به منی یا بنی).
این آیه پرده از حقیقت جالبی بر میدارد و آن اینکه بیان صفات جسمی و روحی و ویژگیهای
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در کتب پیشین به قدری زنده و روشن بوده است که ترسیم کاملی از او در اذهان کسانی که با آن کتب، سر و کار داشتهاند مینمود.
آیا کسی میتواند احتمال دهد که در آن کتب هیچ نامی از پیامبر اسلام و نشانی از وی نبوده ولی پیغمبر اسلام با این صراحت در مقابل
چشم آنها بگوید تمام صفات من در کتب شما موجود است؟ آیا اگر چنین بود همه دانشمندان اهل کتاب به مبارزه شدید و صریح بر ضد او بر نمیخاستند؟ و به او نمیگفتند این تو و این کتابهای ما، در کجای آن نام و صفات تو ثبت است؟ و آیا ممکن بود حتی یک نفر از علمای آنان در برابر پیامبر اسلام تسلیم شود؟! پس این گونه آیات خود دلیل بر
صدق و حقانیت خودش میباشد.
الذین ءاتینـهم الکتـب یعرفونه کما یعرفون ابنآءهم الذین خسروا انفسهم فهم لایؤمنون.
آنان كه كتاب آسمانى به ايشان دادهايم، بخوبى او (پيامبر) را مىشناسند، همانگونه كه فرزندان خود را مىشناسند فقط كسانى كه سرمايه وجود خود را از دست دادهاند،
ایمان نمىآورند.
اهل کتاب، پس از آمدن بینات و اتمام حجت بر آنان در
دین اختلاف کردند.
... وما اختلف الذین اوتوا الکتـب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم...
و كسانى كه
کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافى (در آن) ايجاد نكردند، مگر بعد از آگاهى و
علم، آن هم به خاطر
ظلم و
ستم در ميان خود.
این
آیه بیان سرچشمه اختلافهای مذهبی که علی رغم
وحدت حقیقی
دین الهی به وجود آمده میپردازد و میفرماید: آنها که کتاب آسمانی به آنها داده شده بود در آن اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه آگاهی و علم به سراغشان آمد و این اختلاف به خاطر ظلم و ستم در میان آنها بود (و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم).
بنابراین ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهی بود و ثانیا انگیزهای جز
طغیان و ظلم و
حسد نداشت.
یهود در مورد جانشین
موسی بن عمران به اختلاف و نزاع پرداختند و خونهای زیادی ریختند و
مسیحیان در امر
توحید و آلوده ساختن آن بر
شرک و
تثلیث راه اختلاف پوییدند و هر دو در مورد دلایل
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم که در کتب آنها آمده بود، تخم اختلاف پاشیدند، گروهی پذیرا شدند و گروهی انکار کردند.
کوتاه سخن اینکه:
ادیان آسمانی همواره با مدارک روشن و معجزات
انبیاء همراه بوده و برای حقیقت جویان ابهامی باقی نمیگذاشته، مثلا
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم علاوه بر معجزات آشکار، از جمله
قرآن مجید و دلایل روشنی که در متن این
آیین آمده، اوصاف و مشخصاتش در کتب آسمانی پیشین که بخشهایی از آن در دست یهود و
نصاری وجود داشت بیان شده بود و به همین دلیل
دانشمندان آنها قبل از
ظهور او
بشارت ظهورش را با
شوق و تاکید فراوان میدادند، اما همین که مبعوث شد چون منافع خود را در خطر میدیدند از روی
طغیان و
ظلم و
حسد همه را نادیده گرفتند.
ولاتکونوا کالذین تفرقوا واختلفوا من بعد ما جآءهم البینـت...
و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند (آن هم) پس از آنكه نشانههاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد! .
در این آیه مجددا بحث در پیرامون مسئله اتحاد و پرهیز از
تفرقه و
نفاق است، این آیه
مسلمانان را از اینکه همانند اقوام پیشین، همچون یهود و نصاری، راه تفرقه و اختلاف را پیش گیرند و
عذاب عظیم برای خود بخرند بر حذر میدارد، و در حقیقت آنها را به مطالعه تاریخ پیشینیان، و سرنوشت دردناک آنها پس از اختلاف و تفرقه دعوت میکند. اصرار و تاکید قرآن مجید در این
آیات، درباره اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به این است که این حادثه در آینده در اجتماع آنها وقوع خواهد یافت زیرا هر کجا قرآن در ترساندن از چیزی زیاد اصرار نموده اشاره به وقوع و پیدایش آن میباشد. بی
شک نتیجه فوری اختلاف و نفاق
ذلت و خواری است و سر ذلت و خواری هر
ملت را در اختلاف و نفاق آنان باید جستجو کرد، جامعهای که اساس
قدرت و ارکان همبستگیهای آن با تیشههای تفرقه در هم کوبیده شود، سرزمین آنان برای همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو
حکومت استعمارگران خواهد بود، راستی چه عذاب بزرگی است! اما عذاب
آخرت آن چنان که
خدا در قرآن بیان کرده است فوق العاده از این عذاب هم شدیدتر خواهد بود و در انتظار تفرقه اندازان و اختلاف گرایان است.
شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک وما وصینا به ابرهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین و لاتتفرقوا فیه... • وما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم... وان الذین اورثوا الکتـب من بعدهم لفی شک منه مریب.
آیینی را برای شما
تشریع کرد که به
نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو
وحی فرستادیم و به
ابراهیم و
موسی و
عیسی سفارش کردیم این بود که:
دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید!.... آنان پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه
علم و آگاهی به سراغشان آمد و این تفرقه جویی بخاطر انحراف از
حق (و
عداوت و حسد) بود .... کسانی که بعد از آنها وارثان کتاب شدند نسبت به آن در شک و تردیدند، شکی همراه با بدبینی!
یکی از دو رکن دعوت انبیای
اولوالعزم عدم تفرقه در
دین است و مطمئنا همه آنها روی این مساله
تبلیغ کردند، این سؤال پیش میآید پس سرچشمه این همه اختلافات مذهبی از کجا است؟
این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، سرچشمه اصلی اختلافات دینی را چنین بیان میکند: آنها راه تفرقه را پیش نگرفتند مگر بعد از آنکه اتمام حجت بر آنها شد، و علم و آگاهی کافی به آنها رسید، و این تفرقه جویی به خاطر
حب دنیا و
ریاست و
ظلم و
حسد و عداوت بود (و ما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم).
آری
دنیا پرستان ستمگر، و حسودان
کینه توز، در برابر آئین یکپارچه
انبیاء قیام کردند، و هر گروهی را به راهی نمودند، تا پایههای ریاست خود را تقویت کنند، و منافع دنیای خویش را تامین نمایند، و حسادتها و عداوتهای خود را با
مؤمنان راستین و مکتب انبیا آشکار سازند، ولی تمام اینها بعد از اتمام حجت بود.
به این ترتیب سرچشمه اختلافهای مذهبی جهل و بیخبری نبود، بلکه بغی و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهای شخصی بود. دانشمندان دنیا طلب و عوامهای متعصب و کینه توز دست به دست هم دادند و این اختلافات را بنیان نهادند.
این آیه پاسخ روشنی است به آنها که میگویند
مذهب در میان
بشر ایجاد اختلاف کرده، و خونریزیهای فراوانی در طول
تاریخ به بار آورده است، زیرا اگر
دقت شود مذهب همیشه عامل وحدت و یکپارچگی در محیط خود بوده همانگونه که در مورد
اسلام و قبایل
حجاز و حتی اقوام خارج از
جزیرة العرب تحقق یافت و به اختلافات پایان و
امت واحدی ساخت. ولی سیاستهای استعماری در میان مردم تفرقه ایجاد کرد، به اختلافات دامن زد، و مایه خونریزی شد، افزودن سلیقههای شخصی و تحمیل آن بر مذاهب آسمانی خود یک عامل بزرگ دیگر تفرقه بود که آنهم از بغی مایه میگرفت.
بغی به گونهای که در ریشه اصلی لغوی آن ذکر کردهاند درخواست
تجاوز و
انحراف از خط میانه و تمایل به
افراط و
تفریط است، خواه به این درخواست جامه عمل پوشیده شود یا نه، گاه در کمیت چیزی است، و گاه در کیفیت، و به همین مناسبت غالبا به معنی ظلم و ستم به کار میرود.
وما تفرق الذین اوتوا الکتـب الا من بعد ما جاءتهم البینة.
اهل كتاب (نيز در
دین خدا) اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه دليل روشن براى آنان آمد!
آیه فوق ادعاى اهل كتاب و
مشرکان را بازگو مىكند كه در آغاز اصرار داشتند كه اگر پيامبرى با دلائل روشن براى دعوت ما بيايد پذيرا مىشويم، ولى بعد از آمدنش از اين قول خود سرباز زدند، و با او به مقابله و ستيز برخاستند، جز گروهى كه طريق
ایمان را پيش گرفتند.
مىدانيم اهل كتاب انتظار چنين ظهورى را داشتند، و قاعده مشركان
عرب كه اهل كتاب را از خود عالمتر و آگاهتر مىدانستند نيز در اين برنامه با آنها هم صدا بودند، ولى بعد از تحقق آرزوهايشان مسير خود را تغيير دادند و به صف مخالفان پيوستند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۳۴۴، برگرفته از مقاله «اتمام حجت با اهلکتاب».