ابوزمعه اسدی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوزمعه
اسدی یکی از دشمنان
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
مکه بود.
وضعيّت ابوزمعه در
منابع تاریخی چندان روشن نيست. از همنشینی همیشگی او با سران
کهنسال مشرک مکه، همچون
ولید بن مغیره مخزومی،
عاص بن وائل سهمی و
اسود بن عبدیغوث زهری که بیشتر در توطئه بر
ضد اسلام با هم بودند،
میتوان
حدس زد که سالیانی پیش از
عام الفیل زاده شده است.
اسود بن مطلب (
عبدالمطلب)
بن اسد بن عبدالعزی
از
تیره بنی اسد قریش مکنا به ابوزمعه است.
وی از سران قریش،
فردی
بخشنده و خطیب
در زمره کسانی بود که در رخداد نصب
حجرالاسود به سال پنجم پیش از
بعثت، یکی از چهار گوشه ردای
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گرفت تا
سنگ نهاده در
ردا را در جای خود بگذارند.
تاریخ از
دشمنی او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام
حکایت دارد.
نمونهای از آن،
ریشخند پیامبر در حال
نماز بود
که
نفرین ایشان را در پی داشت.
برخی
مفسران علت نابینایی و
مرگ فجیع او را همین نفرین میدانند.
وی برای بازداشتن پیامبر از
ابلاغ رسالت، بسیار میکوشید.
هنگام تقاضای سران مشرک از پیامبر برای
سازش و
پرستش خدایان یکدیگر، او نیز همراه ایشان بود.
او در
توطئه قتل پیامبر در
دار الندوه نیز حضور داشت.
از
زندگی وی پس از
هجرت پیامبر، تنها دو گزارش در دست است. یکی آن که
صفوان بن امیه برای فرستادن
کاروان تجاری از
بیراهه به
شام با او
مشورت کرد.
دیگر آن که در عزای دو
فرزند و یک نوهاش زمعه، عقیل و حارث
بن زمعه که در
بدر کشته شدند،
بر خلاف مکیان که از
ترس شماتت مسلمانان نمیگریستند، ابوزمعه بسیار گریست.
طبری آورده است که همه مسخرهکنندگان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیش از
بدر نابود شدند.
این گزارش او را نیز شامل میشود؛ ولی
صدوق مرگ وی را پس از بدر یاد میکند
که با دیگر دادههای تاریخ سازگارتر است.
بلاذری به نقل از
واقدی، سن او را نزدیک به ۱۰۰
سال دانسته است.
مورخان،
علت نابینایی و مرگ فجیع او را
افراط در
نوشیدن و ترکیدن ناشی از نفرین پیامبر میدانند.
مفسران در ذیل چند
آیه از ابوزمعه نام بردهاند:
«و العصر• ان الانسن لفی خسر؛
سوگند به
وقت عصر (یا
نماز عصر، یا عصر
طلوع اسلام و
عرضه قرآن به
جامعه و یا دوران
ظهور حکومت الهی مهدی موعود (عجّلاللّهتعالیفرجهالشریف) که؛ مسلما انسان (به لحاظ رو به
نقصان و زوال بودن
عمر او، و
غلبه هوی و
شیطان بر او) در
زیان است.»
ابن عباس مقصود از
انسان را در
آیات ۱ و ۲
سوره عصر را گروهی از
مشرکان، از جمله
اسود بن عبدالمطلب دانسته است.
«قل یایها الکفرون • لا اعبد ما تعبدون • و لا انتم عبدون ما اعبد • و لا انا عابد ما عبدتم • و لا انتم عبدون ما اعبد • لکم دینکم ولی دین؛
بگو: ای
کافران (ای
مشرکان و
بت پرستان مکه)، آنچه را که شما میپرستید هرگز من نمیپرستم. و نه هرگز شما پرستنده آن هستید که من میپرستم، و نه هرگز من پرستنده آنم که شما میپرستید. و نه هرگز شما پرستنده آن هستید که من میپرستم.
دین شما از آن خودتان، و دین من از آن من (فعلا متارکه برخورد و
جنگ است تا آن گاه که
حکم جهاد نازل شود).»
برخی از مفسران معتقدند؛
سوره کافرون آن گاه نازل شد که گروهی از سران مشرک مکه از جمله ابوزمعه، هنگام
طواف پیامبر، به او نزدیک شده، از او خواستند تا خدایان یک دیگر را بپرستند.
«اقتربت الساعه و انشق القمر• و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر؛
قیامت نزدیک و ماه دو پاره شد و اگر معجزهای ببینند، روی برتابند و گویند
جادویی دنبالهدار است.»
مشرکان، از جمله ابوزمعه، کارهایی
نامعقول را از پیامبر میخواستند.مثلا برای
عاجز نشان دادن پیامبر، از او دو نیمه کردن ماه را خواستند و پس از این
معجزه نیز
ایمان نیاورده، با
اصرار بر
شرک خود، پیامبر را
ساحر خواندند.
ابن کثیر و
سیوطی، در ذیل آیات ۱و ۲
سوره قمر نقل کردهاند که مشرکان، از جمله ابوزمعه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواستندکه
ماه را بشکافد؛ سپس به وی
تهمت ساحری زدند.
«وانطلق الملا منهم ان امشوا واصبروا علی ءالهتکم ان هذا لشی ء یراد • ما سمعنا بهذا فی المله الاخره ان هذا الااختلق؛
و بزرگان آنان به راه خود رفتند و گفتند که بروید و بر
عبادت خدایان خود
شکیبایی پیشه کنید؛ زیرا این امر
مطلوب است. ما چنین چیزی در
آیین اخیر نشنیدهایم. این
ادعا جز
دروغبافی نیست.»
جامع البیان، در ذیل آیات ۶ و ۷
سوره ص نقل میکند که ابوزمعه و دیگر مشرکان، نزد
ابوطالب از
پیامبر شکایت کردند و از وی خواستند حضرت را از
انکار خدایانشان باز دارد؛ اما پیامبر، هم چنان بر
شعار (لا اله الا الله) اصرار ورزید. آنان با
شگفتی و
خشم گفتند: به خدا
سوگند! تو و خدایت را که به چنین چیزی
فرمان داده،
ناسزا خواهیم گفت.
«و قالوا مال هذا الرسول یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا• …؛
و گفتند: این پیامبر را چه شده که
غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ چرا فرشتهای با او فرستاده نشده که همراه او
هشداردهنده باشد؟»
سیوطی در ذیل آیات ۷ و ۸
سوره فرقان آورده است که وقتی مشرکان، از جمله ابوزمعه با پیامبر گفت وگو کردند تا شاید با پیشنهادهای تطمیعی خویش او را باز دارند، اما موفق نشدند، در پی بهانه جوییهای مشرکان برای جلوگیری از هدایتگری پیامبر و
اثبات حقانیت خویش، از ایشان خواستند از خدایش بخواهد که فرشتهای بفرستد تا او را
تصدیق کند و در
بهشت، قصرهایی از
طلا و
نقره برایش بسازد تا مانند دیگران در
بازار به دنبال
معاش نباشد.
«و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا • او تکون لک جنه من نخیل و عنب فتفجر الانهر خللها تفجیرا • او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکه قبیلا • او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتبا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الابشرا رسولا؛
و گفتند هرگز به تو ایمان نمیآوریم، مگر آن که برای ما از
زمین چشمهای بجوشانی یا باغی از
خرما و
انگور داشته باشی و لابه لای
درختان آن، جویباران جاری سازی، یا پارههای
آسمان را چنان که
گمان داری، بر سر ما بیندازی یا خدا و
فرشتگان را نزد ما آوری، یا تو را خانهای از
زر و
زیور باشد، یا به آسمان برشوی، و بالا رفتنت را
باور نخواهیم کرد، مگر نوشتهای برای ما فرودآوری که بخوانیمش. بگو پروردگارم
پاک و
منزه است. آیا من جز بشری پیامآورم؟»
طبری و
طبرسی در ذیل آیات ۹۰ تا ۹۳
سوره اسراء آوردهاند که مشرکان، از جمله ابوزمعه، انجام دادن کارهای نامعقولی را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواستند.
«فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین• انا کفینک المستهزءین؛
آن چه را فرمان یافتهای آشکار کن و از مشرکان روی بگردان؛ ما شر ریشخندکنندگان را از تو باز میداریم.»
برخی از مفسران در ذیل آیات ۹۴ و ۹۵
سوره حجر ابوزمعه را یکی از
استهزاکنندگان میشمارد که
خداوند،
شر آنان را از پیامبرش بازداشت.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ابوزمعه اسدی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۲/۲۴