ابن عمر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابو عبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی از طایفه عدی
یکی از طوایف نه چندان مهم
قریش است.
به گفته خودش آن گاه که پدرش در
سال ششم
بعثت مسلمان شد، او شش سال داشت.
به گفته برخی، او همراه پدرش
اسلام آورد.
بر پایه این گزارش، او متولد سال ششم بعثت است. برخی گفتهاند: او در
جنگ احد ۱۴ ساله بوده است.
طبق این گفته، او در سال دوم یا سوم بعثت زاده شده است. مادرش زینب بنت مظعون مادر عبدالرحمن و
حفصه نیز بود.
برخی گفتهاند: عبدالله و حفصه پیش از
عمر اسلام آوردهاند؛
ولی خود او منکر این تقدم است.
گروهی برآنند که
هجرت او پیش از هجرت پدرش بوده است.
از نظر ظاهر شباهتی فراوان به پدرش عمر داشت.
میان بالا و تنومند بود و موهایی بلند داشت که آن را
خضاب میکرد و سبیل هایش را میتراشید.
برخی در
زمان حیاتش او را
بخیل ، متعصب و دارای لکنت زبان معرفی کردهاند.
نقش انگشتری او «عبدالله بن عمر» بود
که نشان میدهد توجهی ویژه به خود داشته است.
در منابع از پارسایی و عبادتش سخن رفته است. بر پایه روایتی،
پیامبر (صلی الله علیه و اله) به همسرش حفصه،
خواهر عبدالله، گفت: اگر برادرت
شب زنده داری کند، مردی نیکو خواهد بود. از آن پس وی شبها برای
عبادت بر میخاست.
اخباری درخور توجه از او در زمان
حیات رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نرسیده است. او را به سبب خردسالی از نبرد در غزوههای
بدر و احد بازداشتند.
به گفته خودش در ۲۱
غزوه شرکت داشت که نخستین آنها
خندق بود. در شش غزوه غایب بود؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و اله) به او
اجازه حضور در آنها را نداد.
از چگونگی شرکت او در این غزوهها گزارشی در دست نیست. وی را از فراریان
جنگ موته دانستهاند که بر
اثر آن در
مدینه سخت سرزنش شد.
در
فتح مکه حاضر بوده و چگونگی ورود پیامبر (صلی الله علیه و اله) به مکه و عملکرد ایشان در نابود کردن بتها را گزارش کرده است.
وی در زمان
ابوبکر در جنگهای رده شرکت داشت و چگونگی کشته شدن
مسیلمه کذاب در سال یازدهم ق. را گزارش کرده است.
در همین
جنگ ، عمویش
زید بن خطاب به دست اصحاب مسیلمه کشته شد و عمر به گمان کوتاهی ورزیدن عبدالله، در صدد
توبیخ او برآمد.
در دوره
خلافت پدرش در برخی فتوحات و لشکرکشیها حضور داشت. بر پایه گزارشهای تاریخی، در فتح
خراسان و جرجان به فرماندهی
سعید بن العاص شرکت داشته است.
گفتهاند که در فتح
مصر نیز حاضر بوده است.
پدرش در دوران خلافت خود، برای او سالانه ۵۰۰۰ درهم مقرری از
بیت المال قرار داد.
این، مقداری بود که به اصحاب
بدر پرداخت میشد؛
اما او از اصحاب بدر نبود.
ابن شبه نقل کرده است که عمر وی را به سبب میگساری
حد زد.
کسانی به عمر پیشنهاد دادند که پس از خود، او را جزو شورای گزینش
خلیفه گرداند؛ ولی عمر نپذیرفت وگفت: عبدالله قادر نیست درباره
طلاق زنش تصمیم بگیرد.
روایت شده که او از اقدام برادرش عبیدالله که
زن و
دختر ابولؤلؤ ،
قاتل عمر بن خطاب ، را به ناحق کشت، خشنود گشت و خواهرش حفصه را که مشوق عبیدالله در این کار بود،
دعا کرد.
عبدالله در روزگار
عثمان در رخدادهای سیاسی حضوری بیشتر داشت. به سال ۲۸ق. در فتح افریقیه، حد فاصل
تونس و
مراکش ، تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابی سرح شرکت داشت.
آوردهاند که عثمان میخواست به وی منصب
قضاوت دهد، ولی او نپذیرفت.
با گسترش دامنه اعتراضها
ضد عثمان در سال ۳۵ق. خلیفه کسانی را برای بررسی اوضاع به شهرهای مختلف فرستاد و از جمله او را روانه
شام کرد.
هنگامی که خانه عثمان در
مدینه در محاصره معترضان بود، وی به عثمان پیشنهاد کرد تا از طریق
علی علیهالسّلام با مخالفان گفت و گو کند.
همو از شاهدان نگارش توافقنامه میان عثمان و معترضان بود.
هنگامی که معترضان به خانه عثمان هجوم آوردند، وی نزد عثمان بود؛ اما پیش از کشته شدن خلیفه آن جا را
ترک گفت.
گزارش شده که پس از
مرگ عثمان، آن گاه که کسی عهده دار خلافت نمیشد، عدهای نزد وی آمدند و از او خواستند تا خلیفه شود؛ ولی وی نپذیرفت.
در مدینه از اندک کسانی بود که با علی علیهالسّلام بیعت نکرد
و آن را به هنگامی واگذاشت که همه
مسلمانان بیعت کنند.
بر پایه گزارش برخی منابع، علی علیهالسّلام
ولایت شام را به وی پیشنهاد کرد و او نپذیرفت
و سپس از
مدینه بیرون رفت و در مکه سکنا گزید.
هنگام احتضار از این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها
اشتباه من این بود که در کنار علی علیهالسّلام با گروه
ستمگر نجنگیدم.
گزارش شده که طلحه و زبیر پیش از
جنگ جمل و هنگامی که عبدالله در مکه بود، خلافت را به او پیشنهاد کردند و او سر باز زد.
گزارشی از دعوت به همکاری
طلحه و
زبیر ، نه بیعت با او، در مکه خبر میدهد. وی در پاسخ، خود را یکی از مردم مدینه دانست که اگر برخیزند، او هم برمی خیزد و اگر قعود کنند، او هم قعود خواهد کرد. بدین سان، از آنان کناره گرفت
و نیز مانع همکاری خواهرش حفصه با طلحه و زبیر شد.
معاویه با آگاهی از بیعت نکردن عبدالله با علی علیهالسّلام ، در نامهای او را شایسته خلافت قلمداد کرد. عبدالله در پاسخ او نوشت که با علی علیهالسّلام مخالفتی ندارد.
گر چه این گزارش او را بی میل به کسب خلافت نشان میدهد، معاویه در زمان خلافت خود مدعی بود که ابن عمر به خلافت مایل است؛ ولی به عللی صلاحیت آن را ندارد.
به سال ۳۷ق. در ماجرای حکمیت، عمروعاص به ابوموسی پیشنهاد کرد تا علی علیهالسّلام و
معاویه خلع شوند و خلافت به عبدالله بن عمر سپرده شود.
گویا این پیشنهاد در رای
ابوموسی مؤثر افتاد؛ زیرا عبدالله داماد وی بود. او با اعلان توافق خلع علی علیهالسّلام و معاویه، امید داشت دامادش به خلافت رسد.
عبدالله رخدادهای پس از مرگ عثمان و جدال بر سر خلافت را
فتنه میدانست و مدعی بود که در فتنه از کسی حمایت نمیکند و پشت سر هر که پیروز گردد،
نماز میگزارد.
شواهد تاریخی نشان میدهند که این رویکرد سیاسی را تا پایان زندگی ادامه داد. بر پایه همین دیدگاه، پس از
شهادت علی علیهالسّلام با معاویه
بیعت کرد؛ ولی از برخی گفته هایش برمی آید که با منش شاهانه او موافق نبود.
نیز برخی منابع از او در نکوهش معاویه روایتهایی نقل کردهاند.
گزارش شده که به سال ۴۹ق. در نبرد
قسطنطنیه که
یزید بن معاویه نیز حاضر بود، شرکت داشت.
او از عملکرد
زیاد بن ابیه ، والی معاویه در
کوفه ، انتقاد میکرد و مرگ او را از
خدا میخواست.
عبدالله بن عمر نخست از مخالفان خلافت یزید بود.
هنگامی که معاویه در مدینه برای یزید از وی بیعت خواست، او نپذیرفت و همراه
حسین بن علی (علیه السلام، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر مدینه را به سوی مکه ترک کرد.
معاویه در پی آنان برای مذاکره به مکه رفت. او در پاسخ معاویه گفت: خواه مردم با یزید بیعت کنند یا نکنند، گوشه میگیرم و به
عبادت میپردازم. به هر چه
مسلمانان رضایت دهند، من نیز راضی خواهم بود. بدین گونه، معاویه او را رها کرد.
گفتهاند که معاویه ۰۰۰/۱۰۰ درهم برایش فرستاد و از وی برای بیعت با یزید دعوت کرد. او گفت: معاویه همین را از من میخواست. در این صورت، دین خود را ارزان میفروشم.
اما هنگام بیعت با یزید گفت: اگر در آن خیری باشد، خشنودم و اگر بلایی باشد، صبر میکنم.
معاویه بر بستر مرگ، خطاب به یزید، ابن عمر را شخصیتی نیکو خواند که از مردم سخت میهراسد و به
اطاعت و
عبادت خداوند انس گرفته و ترک
دنیا کرده و سیره پدرش را در پیش گرفته است.
پس از مرگ معاویه، یزید از والی مدینه خواست تا از ابن عمر بیعت بگیرد.
هنگامی که درخواست یزید را با او در میان گذاشتند، با
اکراه گفت: اگر دیگران بیعت کنند و جز من کسی نماند، من هم بیعت خواهم کرد.
اگر بیعت او با یزید در زمان معاویه درست باشد، این کار نوعی تجدید بیعت به شمار میرود. در غیر این صورت، گزارش یاد شده جای تامل دارد.
عبدالله از مخالفان عزیمت
امام حسین علیهالسّلام به سوی کوفه بود و آن را
نقض جماعت و یکپارچگی مسلمانان میدانست و سه بار در دیدار با ایشان کوشید از این کار مانع شود.
وی با خلع یزید به دست مردم مدینه نیز موافق نبود و با استناد به روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) آن را درست ندانست.
همو با نوشتن نامهای به یزید، زمینه آزادی برادر همسرش،
مختار ثقفی را از
زندان ابن زیاد فراهم ساخت.
این از توجه یزید به خواستههای وی حکایت دارد.
پس از مرگ یزید، در همایش جابیه به سال ۶۴ق. که برای انتخاب خلیفه برگزار شد، از گزینههای خلافت بود؛ اما به جهت ضعف شخصیت از او حمایت نکردند
و
مروان بن حکم به خلافت رسید. بر پایه برخی گزارشها، پیش از همایش جابیه، مروان از عبدالله خواسته بود به شام رود تا از مردم برایش بیعت بگیرد؛ ولی او نپذیرفته بود.
پس از سیطره
عبدالله بن زبیر بر
حجاز و اعلان خلافت، ابن عمر با وی بیعت نکرد
و او را
یاغی و طغیانگر خواند
و تا پایان زمامداری وی، از او و برادرش
مصعب انتقاد نمود.
هنگامی که
عبدالملک بن مروان به خلافت رسید، او با فرستادن نامهای با وی بیعت کرد
و
محمد بن حنفیه را نیز به بیعت با او تشویق کرد.
در
ذی حجه سال ۷۳ق. حجاج از سوی عبدالملک بن مروان شهر مکه را که در اختیار عبدالله بن زبیر بود، در محاصره گرفت. ابن زبیر مانع ورود
حج گزاران برای طواف میشد. حجاج با
منجنیق به
کعبه حمله کرد؛ به گونهای که برای حاجیان امکان طواف و سعی باقی نماند. با میانجیگری عبدالله بن عمر، حجاج این کار را متوقف کرد. در برابر، ابن زبیر نیز امکان
طواف و سعی را فراهم نمود. چون موسم حج پایان یافت، حجاج سنگباران کعبه را از سر گرفت.
نحوه بیعت تحقیرآمیز ابن عمر با حجاج در منابع تاریخی آمده است. پس از تصرف مکه به دست حجاج، ابن عمر شبانه برای بیعت نزد او رفت. حجاج از او پرسید: چرا این گونه شتاب کردی؟ وی این
روایت را از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) خواند: هر کس بمیرد و
امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حجاج گفت که دستش مشغول است و پایش را دراز کرد تا او با آن بیعت کند. وی نیز با پای حجاج بیعت نمود. حجاج با احمق خواندن او گفت: ابن عمر شبانه در پی بیعت است؛ اما بیعت با
علی علیهالسّلام را ترک کرد.
ابن عمر شاهد بود که عبدالله بن زبیر به دست حجاج به دار آویخته شد.
وی از این که شامیان در
قتل ابن زبیر
شادی میکردند، ناخرسند بود.
حجاج در یکی از خطبه هایش برای مردم مکه گفت: ابن زبیر کتاب خدا را
تحریف کرده است. ابن عمر که حضور داشت، گفت:
دروغ میگویی. او و تو و هیچ کس دیگر نمیتواند کلام خدا را تحریف کند. در این هنگام، حجاج با
تهدید ، او را بی عقل خواند.
اختلاف نظرش با حجاج باعث شد به دستور وی، هنگام ازدحام جمعیت در مراسم حج، نیزهای مسموم به پشت پایش فروکنند. حجاج هنگام عیادت او گفت: چه کسی به تو ضربه زد؟ وی پاسخ داد: تو؛ زیرا حمل
سلاح را در مکانی که این کار در آن
حرام است، فرمان دادی.
ابن عمر به سال ۷۳/۷۴ق. در مکه درگذشت.
هنگام مرگ ۸۴
یا ۸۷ ساله بود.
حجاج بر او نماز گزارد
و در گورستان مهاجران در
فخ ، نزدیک مکه دفنش نمودند.
برخی منابع به جای فخ
منطقه ذی طوی و
المحصب را نام بردهاند. ازرقی در
سده سوم قبر او را در اذاخر در قریه خرمان
نزدیک مکه دانسته است. وی را
عابد و پرهیزگار
و صوفی منش
معرفی کردهاند. با وجود این، او را در لباسهای بسیار گرانبها هم دیدهاند.
وی میکوشید از درگیریهای مسلمانان دوری گزیند و از همین روی، اطرافیانش به وی
اعتراض میکردند.
بر پایه گزارشهای تاریخی، شخصیتی
ثابت و متعادل نداشته و به ویژه در رویکردهای سیاسی و اجتماعی، رویکردی یگانه نداشته است. گزارش شده که در نامه هایش به دیگران، حتی خلیفه وقت، نام خود را مقدم میداشت. آن گاه که میخواست با عبدالملک بیعت کند، نیز در نامهای خطاب به او نام خود را مقدم کرد.
گفتهاند حتی اگر برای پدرش نامه مینوشت، آغازش چنین بود: از عبدالله بن عمر به عمر بن خطاب.
او ۱۶ فرزند داشت:
ابوبکر ،
ابوعبیده ،
واقد ، عبدالله، عمر، حفصه، و
سوده که مادرشان
صفیه ، دختر
ابوعبیده ثقفی ،
خواهر مختار ثقفی بود؛ عبدالرحمن که مادرشام
علقمه بود؛
سالم ، عبیدالله،
حمزه ، زید،
عایشه ،
بلال ،
ابوسلامه ، و
قلابه که مادرانشان
کنیز بودند.
پس از خود، از میان فرزندانش به عبدالله
وصیت کرد.
در
صحابه از کسانی است که به نقل روایت توجهی ویژه داشته
و بخش عمدهای از احادیث مورد
استناد اهل سنت ، به نقل از اوست. به گفته
زبیر بن بکار ، ابن عمر آنچه را از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) شنیده بود، حفظ میکرد و هنگامی که در جلسه غایب بود، از حاضران درباره گفتار و رفتار ایشان جویا میشد.
برخی گزارشها از دقت نظر او در ضبط و نقل
احادیث پیامبر (صلی الله علیه و اله) حکایت دارند.
قدرت حافظه او همانند پدرش عمر، بسیار ضعیف بود.
سوره بقره را در هشت سال
حفظ کرد
و پدرش عمر آن را در ۱۲ سال به حافظه سپرد.
به گزارش منابع روایی، او نوشتههایی داشته که پیش از حضور یافتن نزد مردم آنها را مطالعه میکرد و گاه از کتاب برای مردم متن میخواند.
درباره فروتنی علمی او گفتهاند: اگر چیزی از او میپرسیدند که بدان
علم نداشت، به صراحت میگفت: نمیدانم.
معاویه
و حجاج
مدعی بودند که او از گفتار فصیح و بیان شیوا بی بهره است.
ابن حنبل در مسند خویش او را در زمره اصحابی آورده که بیشترین روایتها را از پیامبر (صلی الله علیه و اله) نقل کردهاند. او بیش از ۲۶۰۰ روایت از پیامبر نقل کرده است.
نووی میگوید: او یکی از شش صحابهای است که بیشترین روایت را از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نقل کردهاند.
در مسند شافعی ۲۶۳۰ حدیث و در دو
صحیح بخاری و مسلم ۱۶۸
حدیث به صورت مشترک و در بخاری ۸۱ و در مسلم ۳۱ حدیث به صورت انفرادی از ابن عمر نقل شده است.
او از پیامبر (صلی الله علیه و اله)، امام علی علیهالسّلام ، ابوبکر، عمر، عثمان،
ابوذر ،
معاذ بن جبل ، رافع بن خدیج، ابوهریره، بلال،
صهیب ، زید بن ثابت،
ابن مسعود ، حفصه، عایشه و ابن عباس روایت نقل کرده است.
عبدالله بن عباس ،
جابر بن عبدالله و بسیاری از بزرگان تابعین مانند
حسن بصری و
ابن شهاب زهری از وی نقل روایت کردهاند.
نیز فرزندانش و کسانی مانند
عبدالله بن دینار ،
سعید بن مسیب ،
سعید بن جبیر ،
طاووس ،
مجاهد ، و
عکرمه را از ناقلان روایت او دانستهاند.
ابن عمر در فضیلت
مسجدالحرام ،
مسجدالنبی و
مسجدالاقصی روایتهایی از پیامبر (صلی الله علیه و اله) نقل کرده است.
از بازسازی کعبه به دست
قریش و شمار ستونهای آن نیز خبر داده است.
همچنین درباره تعیین میقاتهای حج و
عمره از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و اله)
و نحوه پوشش حاجیان در
احرام ، روایت نقل کرده است.
او پیوسته در مساجدی که پیامبر (صلی الله علیه و اله) نماز گزارده بود، نماز مینهاد و هنگام سفر، همان جا توقف میکرد که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) توقف کرده بود.
شعبی از تابعین میگوید: ابن عمر در حدیث ورزیده بود؛ اما در
فقه این گونه نبود.
با این حال، مورخان او را از دوره خلافت عثمان در شمار فقها نام بردهاند.
آوردهاند که وی ۶۰ سال در مسائل فقهی فتوا میداده است.
به ویژه در موسم حج موضوعات دینی را برای مردم مطرح میکرد و
فتوا میداد.
وی به رای و
اجتهاد اعتقاد نداشت.
او تنها راوی روایتی است که بر پایه آن پیامبر (صلی الله علیه و اله) فرموده است: اگر کسی در
دین به رای خود سخنی گوید، او را بکشید.
گزارش شده است که ابن عمر خود را به کتاب خدا اعلم میدانست؛
اما به نظر میرسد در مکه تحت الشعاع جایگاه علمی
ابن عباس بوده است.
خود او نیز بدین امر واقف بود و در بسیاری موارد آن گاه که از او سوال میشد، پرسنده را به ابن عباس رجوع میداد و به اعلم بودن او اقرار داشت.
برخی از دیدگاههای فقهی را به او نسبت دادهاند. مثلا
بوسیدن و
لمس کردن
زن را ناقض وضو میدانست و
شافعیان در این مورد از او پیروی کردهاند.
گفتهاند او تا پایان زندگی در هیچ سالی حج را ترک نکرد.
عبدالملک بن مروان در دوران خلافتش با توجه به آگاهی وی از اعمال حج، به
حجاج بن یوسف ثقفی ، حاکم حجاز، دستور داد تا در این زمینه با عبدالله مخالفت نکند.
در مجموع او را عالم به
مناسک حج دانستهاند.
درباره مناسک حج روایتهایی نقل کرده است؛ از جمله گزارشهایی مبسوط درباره حج گزاردن رسول خدا (صلی الله علیه و اله).
محتوای برخی روایت هایش درباره اجرای مراسم حج، حاکی از
تفحص و پیگیری او در چگونگی حج گزاردن رسول خدا (صلی الله علیه و اله) است. برای نمونه از کسانی که با پیامبر (صلی الله علیه و اله) وارد کعبه شده بودند، پرسید: پیامبر (صلی الله علیه و اله) در چه مکانی نماز گزارد؟
وی در
عرفات ، در موقف پیامبر (صلی الله علیه و اله) وقوف میکرد.
از او روایتهایی در فضیلت طواف
و چگونگی
بیتوته در
منا رسیده است.
نیز از جملاتی که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در
تلبیه تکرار میکرد، گزارش داده است.
بر پایه روایتهایی، او
حجرالاسود و رکن یمانی را میبوسید و بدانها دست میکشید؛ اما با رکنهای دیگر چنین نمیکرد. وی دلیل این کار را رفتار پیامبر (صلی الله علیه و اله) میدانست.
به باور او، این
استلام باعث ریزش گناهان است.
در هر نوبت طواف، حتی در صورت ازدحام جمعیت، همین کار را انجام میداد.
ذکرهایی هنگام استلام حجرالاسود از او نقل شده است.
بر خلاف دیدگاه پدرش
تمتع در حج را جایز میدانست و میگفت: خدا و رسول او به این کار امر کردهاند.
او بزرگترین فرزند عمر بود.
عمر به حفصه وصیت کرد و
حفصه پس از خود به عبدالله و وی به فرزندش عبدالله به همان امور که پدرش سفارش کرده بود،
وصیت نمود.
اخبار عمر و عبدالله بن عمر: علی الطنطاوی و ناجی الطنطاوی، دار المناره، ۱۴۲۸ق؛ اخبار مکه: الازرقی (م. ۲۴۸ق.) ، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م. ۲۷۹ق.) ، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ الایضاح: الفضل بن شاذان (م. ۲۶۰ق.) ، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبة النمیری (م. ۲۶۲ق.) ، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.) ، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. ۵۷۱ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تقریب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تهذیب الاسماء و اللغات: النووی (م. ۶۷۶ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۶م؛ تهذیب الکمال: المزی (م. ۷۴۲ق.) ، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م. ۹۱۱ق.) ، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. ۹۴۲ق.) ، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م. ۲۷۵ق.) ، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م. ۲۵۶ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م. ۶۷۶ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق؛ صفة الصفوه: ابوالفرج الجوزی (م. ۵۹۷ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۳ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م. ۲۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر؛ عبدالله بن عمر: محیی الدین مستو، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۲ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، بیروت، دار المعرفه؛ الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. ۳۱۴ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ فتوح البلدان: البلاذری (م. ۲۷۹ق.) ، به کوشش صلاح الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ الکنی و الالقاب: شیخ عباس القمی (م. ۱۳۵۹ق.) ، تهران، مکتبة الصدر، ۱۳۶۸ش؛ المجموع شرح المهذب: النووی (م. ۶۷۶ق.) ، دار الفکر؛ المجموعة الکاملة لمؤلفات السید محمد باقر الصدر: بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۸ق؛ مروج الذهب: المسعودی (م. ۳۴۶ق.) ، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المسترشد: الطبری الشیعی (م. قرن۴)، به کوشش محمودی، تهران، کوشانپور، ۱۴۱۵ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق.) ، بیروت، دار صادر؛ مسند الشافعی: الشافعی (م. ۲۰۴ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ المعارف: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.) ، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. ۲۷۷ق.) ، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۸۲ق؛ نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م. ۷۳۳ق.) ، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، ۱۴۱۲ق؛ وقعة صفین: ابن مزاحم المنقری (م. ۲۱۲ق.) ، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «ابن عمر».