ابلیس در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلمه
ابلیس، در
قرآن به معنی موجود خاصّی که از
رحمت خدا رانده شده و گاه معادل با
شیطان به معنی
عام به کار رفته است، هر چند که کلمه شیطان نیز در قرآن گاه به معنی
ابلیس آمده است.
ابلیس به سبب
اطاعت نکردنِ
امر خدا از روی
استکبار و بر منشی،
مطرود و
مردود از مقام
قرب الهی است و تا روز بازپسین، «
وقت معلوم»،
سعی در گمراه ساختن انسانها خواهد کرد و از این جهت «
عدوّ مبین» انسان است
و نیز «
عدوّ الله» خوانده شده و یکی از صفات او «
رجیم» است.
کلمه «
ابلیس» در
قرآن کریم ۱۱ بار و
داستان سرپیچی او از
امر الهی و استکبار او بارها به صورتهای گوناگون بازگو شده است. مفصلترین آنها در
سوره مبارکه
اعراف آمده است.
داستان
ابلیس در قرآن از نظر
مفسّران و
متکلمان و
فلاسفه اسلام و
عرفا و
متصوفه به انحاء مختلف
تأویل و
تفسیر شده است.
درباره
اخبار ائمّه معصومین (ع) نیز برخی به صورت ظاهر و معانی لفظی آنها تمسّک جستهاند و برخی به معانی باطنی و تأویل آنها.
در این مقاله با توجّه به تفسیر
آیات مربوط به
ابلیس و ارتباط آنها با یکدیگر، به ویژه به یاری خود
آیات شریفه، سعی خواهد شد که از
معنی و
مفهوم ابلیس و
ماهیّت آن و مسأله
عصیان وی آگاهی حاصل شود. البتّه کلمات ائمّه معصومین و مفسّران نیز در این بررسی مهمترین راهنمای ما خواهد بود.
ظاهر آیات شریفه درباره
ابلیس، مفسّران را در اینکه او از
فرشتگان بوده یا نه به اختلاف وا داشته است.
ظاهر آیات سورههای
بقره و اعراف و
حجر و
اسراء آن است که
ابلیس از جمله فرشتگان بوده است.
در سوره بقره،
سوره اعراف،
سوره اسراء
و
سوره طه آمده است: «قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدوا لاِدَمِ فَسَجَدوا اِلاّ
اِبْلیسَ... ؛ فرشتگان را
فرمان دادیم که بر آدم
سجده کنند، همه سجده کردند، مگر
ابلیس...» و در سوره حجر
و
سوره ص آمده است: «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعون، اِلاّ
اِبْلیسَ... ؛ پس همه فرشتگان سجده کردند، مگر
ابلیس...».
در این آیات به فرشتگان خطاب شده است که به
آدم سجده کنند و همه سجده میکنند بجز
ابلیس.
استثناء دلیل آن است که
ابلیس از فرشتگان بوده است.
اما در
سوره کهف:
«وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدوا لاِدَمَ فَسَجَدوا اِلاّ
اِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِه... : وقتی که به فرشتگان فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید، پس سجده کردند، جز
ابلیس که از
جن بود و از فرمان
پروردگارش سر پیچید...»
ابلیس از جن شمرده شده است. و نیز بنا بر آیات متعدد دیگر،
خلقت ابلیس از
آتش بوده است.
اگر این آیات را با آیات دیگری که بر طبق آنها خلقت «جانّ» (جنّ) از آتش است مقایسه کنیم، معلوم خواهد شد که
ابلیس از جنّ بوده است.
به همین جهت کسانی که
ابلیس را از جنّ دانستهاند، استثنا را در آیات «فَسَجَدوا اِلاّ
اِبْلیسَ»
استثنای منقطع گفتهاند، یعنی استثنایی که در آن
مُستثنا از جنس
مستثنی منه نیست، اما استثنای منقطع امری
خلاف اصل و
خلاف ظاه ر است و
عدول از
اصل و
ظاهر جمله، آن هم در چند
آیه که در چند سوره آمده است، بسیار بعید است.
بودن
ابلیس از جن منافاتی با
فرشته بودن او ندارد، زیرا چنانکه مفسران گفتهاند، احتمال دارد که جن نوعی از فرشته باشد و ظاهر آیه ۵۰ سوره کهف
نیز همین است: فَسَجَدوا (= فرشتگان سجده کردند)، اِلاّ
اِبلیس (= بجز
ابلیس) «کانَ مِنَ الْجِن» (= که از جن بود).
خداوند به فرشتگان امر فرمود که به آدم سجده کنند و
ابلیس امتناع کرد. پس خداوند به
ابلیس فرمود که چرا سجده نکردی و
اطاعت ننمودی.
اگر
ابلیس از فرشتگان نبود، میتوانست پاسخ بدهد که چون من در زمره فرشتگان نبودم امر تو شامل حال من نمیشد.
شیخ طوسی در
التّبیان فرشته بودن
ابلیس را ترجیح میدهد و میگوید همین معنی از
حضرت صادق (ع) روایت شده است. ظاهر
تفاسیر اهل
تشیع نیز همین است.
علاوه بر این خداوند در آیه ۱۵۸
سوره صافّات میفرماید: «وَ جَعَلوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً... :
کفار میان
خدا و جن
پیوند و خویشی گذاشتند...» و معلوم است که روی سخن با
قریش است که گفته بودند فرشتگان دختران خدایند، چنانکه در آیه ۳۹ از
سوره طور در خطاب به قریش میفرماید: «اَمْ لِهُ الْبَناتُ وَلَکْمْ الْبَنون: آیا خدا را
دختران و شما را
پسران است» و در آیه ۲۱ از
سوره نجم میفرماید: «اَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الاُْنْثی: آیا شما را
فرزند پسر و او را دختر است» و این دلیل بر این است که مقصود از «جِنّة» در سوره صافات فرشتگانند.
گفتهاند خداوند در آیه اول از
سوره فاطر فرموده است: «... جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً: فرشتگان را رسولان گردانید» و
رسل الهی معصیت و
نافرمانی خدا نکنند.
پاسخ آن است که از این آیه بر نمیآید که همه فرشتگان
رُسُل او هستند و تنها چیزی که به قطع از آیه مفهوم میگردد، این است که خداوند فرشتگان را
رسولان خود میسازد، و مؤید این مطلب آیه ۷۵ از
سوره حج است که میفرماید: «اَللّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً... : خداوند از فرشتگان پیامآوران بر میگزیند» یعنی نه از همه آنان.
نیز گفتهاند: خداوند در سوره کهف
برای
ابلیس «
ذریّه» یعنی فرزندان ذکر کرده است، و چون فرشتگان
توالد نمیکنند، پس
ابلیس از جمله فرشتگان نتواند بود.
پاسخ آن است که مقصود از «
ذریّه» پیروان و
جنود ابلیسند به دلیل آیههای ۹۴ و ۹۵ از
سوره شعراء:
«فَکُبْکِبوا فیها هُمْ وَ الغاوُنَ. وَ جُنودُ
اِبلْیسِ اَجْمَعونَ: همه آنها با گمراهان و همه جنود
ابلیس در
دوزخ افکنده میشوند».
اگر
ابلیس ذریّه به معنی
اولاد و فرزندان میداشت حتماً میبایست آنها هم ذکر شوند و مستثنا نگردند؛ و چون از همه
پیروان ابلیس به جنود تعبیر شده است، معلوم میگردد که
ذریّه او همان
جنود او هستند و
اتباع شیطان مجازاً به نام
ذریّه خوانده شدهاند.
اما اینکه
ابلیس بنا بر
آیات قرآنی از آتش آفریده شده است و فرشتگان از آتش نیستند، و اصلاً
مادّی و
جسمانی نیستند، نیز دلیل آن نیست که
ابلیس از فرشتگان نباشد، زیرا
ابلیس نیز مادّی و جسمانی نیست و این به دلیل آیات و
احادیث بسیاری است که درباره
اغواء فرزندان آدم به وسیله
ابلیس در دست است.
چنانکه در آیات ۱۶ و ۱۷ از
سوره اعرا ف
ابلیس سوگند یاد میکند که «... لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ. ثُمَّ لاتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ... ؛ ... هر آینه بر سر
راه راست تو در
کمین ایشان خواهم نشست و از روبهرو و پشت سر و راست و چپشان به ایشان روی خواهم نهاد...».
پیداست که در عالم مادی و جسمانی چنین چیزی مشهود نیست.
شیطان در آنِ واحد هزاران هزار فرزند انسان را در مواضع و امکنه مختلف از راه به در میبرد و این امر برای شییء مادیِ جسمانی ممکن نیست.
پس مقصود
قرآن از آتش بودن
ابلیس، بر ما معلوم نیست همچنانکه مقصود از
طین که آدم از آن خلق شده نیز دانسته نیست و شاید هر دو تعبیری
کنایی باشند.
از سوی دیگر در قرآن اشارهای به اصل خلقت فرشتگانِ دیگر نشده است تا بدانیم که میان مایه
آفرینش ایشان با
ابلیس منافاتی هست یا نه.
در این باب که چرا خداوند فرشتگان را
امر به سجده بر آدم کرد و چرا
ابلیس از این امر سر باز زد، سخن بسیار است: از مقایسه و تطبیق آیات قرآنی بر میآید که علت امر خداوند به فرشتگان در سجده به آدم چند چیز بوده است:
۱.
انسان در زیباترین و بهترین
صورت آفریده شده است (حتی زیباتر و بهتر از
فرشتگان)؛
۲. خداوند او را
خلیفه خود بر روی
زمین قرار داده و این
شرف به هیچ موجودی داده نشده است؛
۳. به موجب آیات
سوره بقره خداوند همه «
اسماء» را به آدم تعلیم داده: و عَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ کُلَّها... : همه اسمها را به آدم
تعلیم داد...
۴. خداوند آدم را با دو دست خود - معنی
دست و تفسیر آن هرچه باشد - آفریده است: ما مَنَعَکَ اَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ...
۵. نیز بنا بر مضمون «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی»،
در آدم از
روح خود (معنی این روح و
نفخه هر چه باشد) دمیده است.
البته هیچ یک از این خصوصیات و کرامات به فرشتگان ارزانی نشده است.
همه
مفسران گفتهاند که مقصود از
سجده فرشتگان،
سجده تعظیمی و
تکریم است نه
سجده عبادت.
خداوند هرگز فرمان نمیدهد که در ملک او به کسی جز او سجده کنند و جز او را بپرستند.
پس برخی از
عرفا که از
ابلیس ستایش کردهاند و گفتهاند: او موجد بوده و نخواسته است که جز خدا را بپرستد، از این نکته غافل بودهاند.
وانگهی
امر الهی بالاتر از
فهم و
اجتهاد شخصی است.
اگر خداوند از کسی خواست سجده کند، ولو سجده عبادت، گریزی از
اطاعت نیست؛ و نیز جرأت و
گستاخی ابلیس در برابر
خدا و
مباهات و ناز به اصل
خلقت خود از هر معصیتی حتی
شرک به خدا بالاتر است.
از اینجا عظمت
استکبار و
معصیت ابلیس در برابر خداوند و علت طرد شدن و رجم ابدی او معلوم میشود.
ابلیس در اثر این استکبار و مطرود از
مقام قرب به خود نیامد و
توبه نکرد، اما آدم از
عصیانی که کرده بود پشیمان گردید و این پشیمانی مایه
نجات او شد.
عصیان آدم تنها اطاعت نکردن بود، اما
عصیان ابلیس علاوه بر نافرمانی استکبار هم بود.
مفسّران در معنی «کان» در آیه ۳۴ از سوره بقره
«... اَبی و اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین» اختلاف کردهاند که ظاهرِ آن چنین است: «
ابلیس از
کافران بود».
چگونه ممکن است
ابلیس پیش از اظهار عصیان و
تمرد از
امر الهی از کافران بوده باشد؟ و آیا پیش از آن کافری بوده است؟ بهترین وجه در
تفسیر آن گفته عدهای از مفسران و از جمله
شیخ طوسی در
التبیان است که در معنی آن «صارَ مِنَ الکافِرین» آورده است و کان به معنی «صار» به
زبان عرب استعمال شده است، اما اینکه فرمود «از زمره کافران» به آن معنی نیست که پیش از او کافران بودهاند (اگر چه نمیتوان آن را
نفی کرد)، بلکه به این معنی است که
ابلیس به علت
ابا و استکبار خود در زمره کافران و عاصیان به حق درآمد، خواه کافران پیش از او بوده باشند، خواه پس از او.
ابلیس سجده نکرد و دلیل عدم اطاعت خود را اصل و منشأ خلقت خود و آدم دانست که معنی آن ترجیح آتش بر «گِل» یا «طین» است.
اصل و معنی آتش و طین در خلقت
ابلیس و آدم هرچه باشد، علت مباهات
ابلیس به آتش و
تحقیر طین شاید مبتنی بر برتری صفات و کیفیات مادی و عنصری آتش بر خاک باشد: درخشندگی، فروزندگی و نیروی تغییر دهنده بسیاری که در اجسام آتشین هست و کیفیت تیرگی و چسبندگیِ (لازِب بودنِ) طین و پذیرندگی نیرو از آتش و قابلیّت
تبدّل و
تغیّر در آن که به فرموده
قرآن به
صلصال و
فخّار (=
سفال) بدل میگردد.
به عبارت دیگر آتش جنبه و کیفیت فعال و پویایی را که لازمه حرارت است، دارد و
خاک کیفیت
انفعال و
رکود و اثرپذیری را.
افتخار
ابلیس به این کیفیت آتش و ترجیح آن بر کیفیّت طین بوده است، اما
ابلیس نمیدانست که عناصر و موّاد از نظر الهی ترجیهی بر یکدیگر ندارند و اگر مزیت و ارزشی باشد، در معنی است و آن «صورت» و «تقویم» و «تسویه» و «
نفخ روح» و نمودِ قدرت و
عنایت خاص الهی است که از آن به «
ید» تعبیر شده است.
غفلت
ابلیس از صورت و معنی، و گرایش او به «
ماده و
عنصر»، به معنی
تکبّر و استکبار و نادیده رفتن
عنایات الهی بود و سبب خروج و اخراج او از صف روحانیان و مقربان گردید: قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ اَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ من الصّاغِرینَ: فرمود از این مقام فرود آی که ترا نرسد که تکبّرورزی، بیرون رو که تو از زمره پستترین فرومایگانی.
میگویند مرجع ضمیرِ «ها» در این آیه «
جَنَّة» (
بهشت) است که ذکر نشده است.
اگر هم چنین باشد، مقصود از آن مقام
قرب الهی است که در آن از علائق و شوائب عالم جسمانی اثری نیست، ولی
ابلیس یکی از مظاهر و خصوصیات خاکیان یعنی تکبّر را در پیشگاه خداوند از خود نشان داد و خداوند فرمود: فَما یَکونُ لَکَ اَنْ تَتَکَبَّرَ فیها.
خروج
ابلیس از مقام قرب الهی معادل
خواری و
زبونی او بود که نقطه مقابل کبرفروشی است و به همین دلیل فرمود: فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصاغِرین.
ابلیس که آدم را علت اصلی خواری و مطرودی خود میدانست در صدد
انتقام از او و اولادش برآمد و برای این کار از خداوند مهلت خواست و خداوند او را تا «
وقت معلوم» مهلت داد و او
سوگند یاد کرد که آدم و فرزندانش را خواهد فریفت و زمین را در نظر ایشان خواهد آراست و آنها را از
صراط مستقیم خدا منحرف خواهد کرد.
آنچه از این گفتوگو در زندگانی عملی و اخلاقی انسان سودمند میافتد همانا منع از پیروی
نفس امّاره و
هوا و هوس و امر به
اطاعت از
انبیاء و
رسل الهی است.
در داستان
ابلیس خداوند به
آدم میفرماید:... یاآدَمُ اِنَّ هذا عَدُوُّ لَکَ و لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی؛ ... ای آدم محقّقاً این
شیطان با تو و جفتت
دشمن است، مبادا شما را از بهشت بیرون آرد، و به
شقاوت و بدبختی گرفتار شوید.
با کمترین تأمّل میتوان دریافت که این خطاب نه تنها به آدم بلکه به همه افراد
انسان است تا روزی که انسانی بر زمین باشد، زیرا
ابلیس در سوگند خود همه انسانها را آورده است.
پس در حقیقت در عین آنکه
قصّه آدم و
ابلیس به عنوان قصّهای شخصی و جزئی واقع شده است و قابل انکار نیست، در عین حال رمزی و
تمثیلی هم هست.
هر انسانی تا هنگامی که
امیال و
شهوات او بیدار نشده، در «جنّت» است و در
آرامش است.
آنگاه وسوسه شیطان همراه با ظهور امیال و غرایز آغاز میشود و به او وعده میدهد که اگر از میوه آن درخت بچشد، جاودانه خواهد بود.
در این امر «
زوج» انسان مشوِّق اوست و عصیانِ فرد انسان مانند
عصیان آدم
ابوالبشر آغاز میگردد و همچنان که
قرآن فرموده است: ... فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما... ؛ چون از آن
درخت چشیدند زشتیهای آنان برایشان آشکار شد... .
این زشتیِ پیروی از شهوات به محض ارتکاب آن بر افراد انسان آشکار میگردد و همچنان که آدم و زوج او... طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الجَنَّةِ... ؛ ... شروع کردند تا زشتیهای خود را با برگهای بهشتی بپوشانند... .
هر انسانی نیز میکوشد گناه خویش را با پوشش معصومانه پنهان کند.
در درون هر انسان نیز پیش از ارتکاب نخستین
گناه نبرد
دیو و
فرشته آغاز میگردد و آن «
نفخه الهی» که در انسان است به یاری او میآید تا او را از چنگ شیطان نجات دهد.
در این نبرد، چز
پرستندگان خالص خدا (اِلاّ عَبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین) پیروزی با شیطان است.
از این عدّه که شیطان نمیتواند بر ایشان پیروز شود خداوند در جای دیگر چنین یاد میکند: وَ لَقَد صَدَّقَ عَلَیْهِم
اِبلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبعوهُ اِلاّ فَریقاً مِنَ المُؤمِنینَ: و شیطان گمان باطلش را در نظر مردم صدق و حقیقت جلوه داد، پس همه جز گروهی از
مؤمنان از او پیروی کردند.
انسان در پرتو این نفخه الهی و
تعلیم اسماء (عَلَّمَ آدَمَ الا´َسماء کُلَّها) موجودی بس نیرومند است، اما از سوی دیگر دست شیطان در
فریب او باز گذاشته شده است.
پس مبارزهای در انسان میان جنبه الهی او و جنبه شیطانیش در میگیرد که اگر چه شیطان بر بسیاری از افرد انسان پیروز میشود، اما مؤمنان و «
بندگان مُخلَص» شیطان را طرد میکنند و همانها هستند که انسان را سزاوار خلافت بر روی زمین ساختهاند.
پاسخ به
فرشتگان نیز در همین معنی نهفته است.
•
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابلیس»، ج۲، ص۷۶۶.