ابراهیم بن ولید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابواسحاق اِبْراهیمِ بْنِ وَلید (خلافت ۱۲۶-۱۲۷ق/۷۴۴-۷۴۵م) ملقب به
مخلوع، سیزدهمین
خلیفه اموی است.
ابواسحاق ابراهیم بن
ولید بن
عبدالملک بن
مروان بن حکم، ملقب به مخلوع،
سیزدهمین خلیفه اموی بود که به
حکومت رسید.
خلافت ابراهیم که مقارن با نابسامانیها و آغاز فروپاشی
امویان بود،
از سوی مورخان چندان با اهمیت تلقی نشده است؛ به طوری که حتی برخی از مورخان از او و برادرش
یزید، در یک جا سخن رانده، مستقلاً از او به عنوان
خلیفه نامی نبردهاند.
در منابع از سال
تولد او سخنی به میان نیامده است، تنها میدانیم که او از کنیزی به نام سعار
یا سریه
متولد شده است. در کتب کهن تاریخ، اولین بار از او، در روزگار خلافت برادرش یزید بن ولید، معروف به «
ناقص»، یاد شده است؛ نقل است که او پس از به خلافت رسیدن یزید بن ولید، از سوی او به
امارت اردن برگزیده شد.
مدتی بعد، یزید برای او و سپس
عبدالعزیز بن
حجاج بن
عبدالملک به عنوان
ولیعهد دوم از مردم
بیعت گرفت.
برخی از مورخان بر این باورند که این بیعت به سبب فشار «
قدریه» (معتقدین به
قضا و قدر؛
معتزله) که یزید از معتقدین به این
فرقه بود، صورت گرفته است.
پس از مرگ برادرش در
ذیالحجه سال ۱۲۶هجری،
ابراهیم بن ولید به خلافت نشست؛ اما حکومتش دولتی
مستعجل بود و کارش به سامان نرسید؛ چرا که از بیعت بخشی از مردم
شام که
ابنطقطقی آن را بیعتی بیاهمیت خوانده است،
برخوردار بود. گفته شده در این مدت گروهی از مردم به عنوان خلافت بر او
سلام میدادند و گروهی وی را
امیر میخواندند و بعضی هم او را به هیچ یک از این عناوین نمیخواندند.
یکی از مردم آن روزگار در وصف این ایام، شعری سروده بدین مضمون:
«نبایع ابراهیم فی کل جمعة الا ان امراً انت و الیه ضائع؛ هر
جمعه با ابراهیم بیعت میکنیم ولی کاری که تو
علمدار آن باشی سامان ندارد.»
کار ابراهیم در امر حکومت، همچنان آشفته و نابسامان بود تا اینکه
مروان بن
محمد بن حکم بر او شورید و او را از
سلطنت خلع کرد.
در منابع تاریخی نخستینبار از ابراهیم در روزگار
خلافت برادرش یزید بن ولید بن یزید معروف به ناقص، یاد شده است. گفتهاند که یزید ۳ روز پس از آغاز خلافت، زیر فشار
قَدَریه که خود به آنان گرایش داشت، ابراهیم را به جانشینی خود برگزید
و وی را به حکومت
اردن گماشت.
اگرچه
طبری و به تبع او ابن اثیر
نیز اشاره کردهاند که یزید در بستر
بیماری و به تشویق قدریه برادر خود را به جانشینی برگزید، ولی خلیفه بن خیاط براساس روایتی از علاء بن بُرد بن سنان نوشته است که قَطَن غلام یزید، هنگامی که خلیفۀ بیمار در بیهوشی بود بهرغم مخالفت او،
ولایتعهدنامۀ ابراهیم را از سوی او
جعل کرد. بدینسان ابراهیم پس از مرگ یزید به خلافت نشست (
ذیحجۀ ۱۲۶ق/سپتامبر ـ اکتبر ۷۴۴م)، ولی فقط از
بیعت بخشی از
شام که ابن طقطقی
آن را بیعتی بیاهمیت خوانده است، برخوردار شد
به گفتۀ طبری برخی او را نه به خلافت پذیرفتند و نه به
امارت و حتی مردم
حِمْص آشکارا به مخالفت با او برخاستند. ابراهیم نیز عبدالعزیز بن حجاج بن عبدالملک پسرعمّ خود را که به ولایتعهدی برگزیده بود
با لشکر شام به محاصرۀ حمص فرستاد.
از سوی دیگر مروان بن محمد (ملقب به حِمار) والی
ارمنستان و
آذربایجان که در روزگار خلافت یزید بن ولید ظاهراً به خونخواهی ولید به حدود شام آمده و از مردم جزیره برای خود بیعت ستانده بود، پس از آگاهی از مرگ یزید و خلافت ابراهیم، باز سر به مخالفت برداشت و قصد هجوم به شام کرد. گرچه مروان ظاهراً به خونخواهی ولید
و آزاد ساختن پسران او حَکَم و عثمان که در
دمشق زندانی بودند از اطاعت دولت مرکزی سرپیچید، ولی آشکار است که وی خود داعیۀ خلافت داشت.
از اینرو با اعطای
مال، برخی از قبایل عرب را با خود همراه و بیدرنگ آهنگ شام کرد. وی نخست به قِنَّسْرین و به روایتی به
حلب که در دست بِشْر بن ولید برادر ابراهیم بود تاخت.
در آنجا یزید ابن عمر بن هُبَیره با بنی قیس به مهاجمان پیوست و بِشْر و برادر او مسرور را به مروان تسلیم کرد.
آنگاه مروان با لشکر خویش به حمص که در محاصرۀ
عبدالعزیز بن حجاج بود تاخت و چون به شهر نزدیک شد، عبدالعزیز از محاصره دست برداشت و عقب نشست.
مردم حمص با مروان
بیعت کردند و به
لشکر او پیوستند و مروان به سوی مرکز خلافت بیمناک شده بود، به عنوان آخرین راه چاره سلیمان بن هشام بن عبدالملک را با ۰۰۰ ۱۲۰ تن به مقابلۀ مروان فرستاد. سلیمان در عینالجَرّ با لشکر ۰۰۰ ۸۰ نفری مروان نخست کوشید تا یاران سلیمان را از
جنگ بازدارد و خواستار آزادی حَکَم و عثمان پسران ولید شد، ولی سرانجام در ۷
صفر ۱۲۷ق/۱۸ نوامبر ۷۴۴م کار به جنگی سخت کشید
و سلیمان شکست خورد و به
دمشق گریخت.
امرای شکست خوردۀ ابراهیم در دمشق گرد آمدند و از بیم آنکه حکم و عثمان، پسران ولید، پس از ازاد شدن به دست مروان، از امیرانی که در قتل پدرشان دست داشتند، انتقام خواهند گرفت، تصمیم به قتل آن دو گرفتند. این مأموریت به عهدۀ یزید بن خالد بن عبداللـه القَسْری نهاده شد و او نیز ابوالاسد،
مولای پدرش را مأمور ساخت تا
پسران ولید را در
زندان بکشد.
در این میان مروان به دیر العالیة رسید و مردم با او بیعت کردند
و خبر ورود او به شهر، شایع شد. ابراهیم بن ولید که به گفتۀ خلیفه بن خیاط پیش از آن برای گردآوری نیرو و ادامۀ
جنگ به باب الجابه رفته، ولی کسی به او نپیوسته بود، به تدمُر گریخت. سلیمان بن هشام نیز پس از غارت
بیتالمال به او پیوست. عبدالعزیز بن حجاج نیز که مستقیماً در قتل ولید دست داشت،
به دست مردم خشمناک دمشق و به قولی به دست موالی ولید بن یزید افتاد و به قتل رسید.
به این ترتیب دوران کوتاه و نافرجام خلافت ابراهیم بن ولید که آن را از ۷۰
روز تا ۴
ماه دانستهاند،
به سر آمد. گفتهاند که ابراهیم پس از شکست سلیمان در دمشق، از خلافت کناره گرفت (نیمۀ
صفر ۱۲۷ق/۲۶ نوامبر ۷۴۴م) و به
بیعت با مروان گردن نهاد.
پس از کشته شدن
ولید بن یزید به دست
یزید بن ولید، مروان بن محمد والی
ارمنستان و
آذربایجان به سوی
جزیره (نام
موصل و اطراف آن در زمانهای گذشته) رفت و به بهانهی
خونخواهی ولید و آزادی پسران او ـ
حکم و
عثمان ـ سر به
شورش نهاد و بر آنجا مسلط شد. او چنین وانمود کرد که به سبب
قتل ولید شوریده و بر کشته شدن وی معترض است.
مروان پس از آنکه یزید بن ولید تمامی ولایات پدرش ـ
محمد بن مروان - را بدو سپرد با یزید بیعت کرده بود؛
اما پس از آگاهی از
مرگ یزید و خلافت ابراهیم، باز به مخالفت برخاست، او گرچه به بهانه خونخواهی ولید و آزادی پسران او - حکم و عثمان - سر به شورش نهاده بود؛ اما در واقع، خلافت را برای خویش میخواست
و مردم را مخفیانه به خلافت خود میخواند.
او توانست با
بذل و بخشش اموال بسیار، برخی از قبایل
عرب جزیره را با خود همراه کند
و به سوی شام حرکت کند. او ابتدا به
قنسرین یا
حلب که توسط
بشر بن ولید - برادر ابراهیم بن ولید - اداره میشد، حمله برد در آنجا
یزید بن
عمر بن هبیره به همراه
بنیقیس به مروان پیوستند و بشر و برادرش
مسرور را به مروان تسلیم کردند.
مروان سپس به سوی
حمص که چندان دل خوشی از یزید بن ولید و ابراهیم نداشتند، حرکت کرد. مردم حمص پس از مرگ یزید بن ولید، از
بیعت با ابراهیم خودداری کرده، علناً با او به مخالفت برخاسته بودند.
از اینرو ابراهیم، پسر عموی خویش
عبدالعزیز بن حجاج را که
ولیعهد او نیز به حساب میآمد با لشکری روانه حمص کرد.
مردم شهر، همچنان به جهت سر بر تافتن از بیعت با
خلیفه اموی از سوی
لشکر اعزامی ابراهیم بن ولید، در
محاصره بودند تا اینکه
خبر یافتند مروان بن محمد جهت یاری آنها به حمص نزدیک شده است، پس حلقه محاصره را شکستند و خود را به مروان رساندند و با او بیعت کردند و سپس به همراه
سپاه او راهی
دمشق شدند.
ابراهیم بن ولید، چون از این امر اطلاع یافت، لشکری صد و بیست هزار نفرهای را تدارک دیده به فرماندهی
سلیمان بن
هشام بن عبدالملک به مقابله با قوای هشتاد هزار نفری مروان فرستاد
دو سپاه در
عینالجر (موضعی بین
بعلبک و
دمشق)
با هم روبرو شدند کار به
جنگ کشید این جنگ که از ابتدای بر آمدن روز
چهارشنبه هفتم
صفر سال صد و بیست و هفت هجری
تا غروب آن روز ادامه یافت به مدد
نبوغ بالای نظامی مروان با شکست سپاه سلیمان بن هشام خاتمه یافت.
تعداد زیادی از سپاهیان دو طرف کشته شدند. امرای شکست خورده ابراهیم در دمشق فراهم آمدند و از
بیم آنکه حکم و عثمان ـ پسران ولید ـ پس از
آزادی از
زندان از امیرانی که در
قتل پدرشان دست داشتند،
انتقام بگیرند تصمیم به قتل آن دو گرفتند و این ماموریت را به عهدهی
یزید بن
خالد بن عبدالله قسری سپردند او نیز ابوالاسود غلام پدرش را مامور این کار کرد.
ابراهیم نیز به روایتی پس از شکست سپاه سلیمان، در دمشق از خلافت کنارهگیری کرد و با مروان بیعت نمود
و به نقلی دیگر
فرار کرده، مخفی شد و اندکی پس از مراجعت مروان به جزیره،
امان خواسته نزد او رفت و ضمن
خلع خود از خلافت با او بیعت کرد.
برخی از مورخان تاریخ این خلع را
دوشنبه چهاردهم صفر سال صد و بیست و هفت هجری دانستهاند.
زین پس ابراهیم در سلک یاران وفادار مروان درآمد و در جنگهای خلیفه با دشمنان
بنیامیه شرکت جست.
از این پس تا سال صد و سی و دو هجری، از ابراهیم در منابع تاریخی ذکری به میان نیامده است.
در این سال به نقلی ابراهیم بن ولید پس از شکست
امویان از سپاه
عباسیان در منطقه «
زاب»، حین فرار، در آب
رودخانه فرات غرق شد؛
به روایتی دیگر پیش از آن روز مروان او را کشته و به
دار آویخته بود؛
بنا به روایتی دیگر او زنده بود تا اینکه در آخرین کشتار امویان توسط
دولت نو ظهور عباسی به دست
عبدالله بن
علی بن عباس در
شام کشته شد.
از مدت دقیق
حکومت ابراهیم بن ولید اطلاع دقیقی در دست نیست؛ منابع و کتب تاریخی در تعیین مدت حکومت او اختلاف کرده هر یک به قولی از اقوال تمسک جستهاند؛ چهل روز،
دو ماه،
هفتاد روز،
سه ماه
و چهار ماه
حکومت، از جمله اقوالی است که به عنوان مدت زمان حکومت ابراهیم بن ولید، یاد شده است.
در حالی که براساس
روایتی تأیید نشده، مروان پس از چیرگی بر دمشق، ابراهیم را به
دار آویخت،
ولی روایات دیگر برآنند که ابراهیم و سلیمان اندکی بعد که مروان رهسپار جزیره شد، امان خواستند و به بیعت با او گردن نهادند
و مروان بهرغم تشویق یارانش که خواستار قتل و مصادرۀ
اموال ابراهیم بودند، از این کار خودداری کرد.
ابراهیم که از این پس به مخلوع شهرت یافت،
در سلک یاران وفادار مروان درآمد و در جنگهای خلیفه با دشمنان شرکت جست.
از این پس تا ۱۳۲ق/۷۵۰م از ابراهیم در منابع چندان ذکری نرفته است. در این تاریخ، پس از شکست مروان بن محمد در نبرد زاب، ابراهیم را در زمرۀ کسانی که حین گریز در
آب رود غرق شده بودند، یافتند
و به قولی ابوعون او را در همان جنگ کشت،
اما
ابن اثیر به روایت دیگری نیز استناد کرده است که براساس آن ابراهیم (ابن اثیر او را به غلط ابن یزید نامیده) در آخرین کشتار امویان به دست عبداللـه بن علی در کنار
رود ابوفُطْرُس واقع در
شام کشته شد.
ابراهیم بن ولید را به القابی چون المقتدر باللـه.
المُعْتَزّ باللـه
و المُتَعَزّز باللـه
خوانده و نقش خاتم او را «تَوَکَّلْتُ عَلَی الحَیّ القَیُّوم» و «ابراهیمُ یَثِقُ باللـه»
نوشتهاند، اما با توجه به این نکته که گویا انتخاب القاب برای خلیفگان از روزگار
عباسیان رواج یافته است، بعید نیست القابی که برای امویان ذکر کردهاند، بر ساختۀ مورخان بعد باشد. به هر حال خلافت ابراهیم که مقارن با نابسامانیها و آغاز فروپاشی امویان بود،
از سوی مورخان چندان با اهمیت تلقی نشده است و اگرچه طبری نام او را مستقلاً در شمار خلفای اموی ذکر کرده، ولی مسعودی از او و برادرش یزید در یکجا سخن رانده است.
دربارۀ نام مادر ابراهیم نیز میان نویسندگان اختلاف است. بعضی از مورخان متأخرتر چون ابن بابه
شاه آفرید
دختر فیروز ابن یزدگرد را
مادر ابراهیم و یزید دانستهاند، در حالیکه طبری او را در زمرۀ
کنیزان آورده است و یعقوبی
او را سُعار،
دِبره و برخی نیز نعم
و نعمه و خِشْف
نامیدهاند. سیوطی نیز به روایت از
ابن عساکر گفته است که ابراهیم و مروان بن حمار هر دو برادر و از یک کنیز، زاده شدهاند، اما
قلقشندی بدون اشاره به برادری آن دو، نام مادر مروان را لبابه، کنیز
ابراهیم بن مالک اشتر ذکر کرده است.
ابراهیم بن ابی جمعه کاتب ابراهیم بود و ثبت بن نعیم الحارثی (الجذامی) ریاست دیوان
فلسطین را به عهده داشت.
محمد بن ذُؤَیْب فُقَیْمی شاعر، معروف به العمانی، از ستایشگران ابراهیم و از شاعران دربار او بوده است.
(۱) ابن اثیر، الکامل، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۲) احمد بن علی ابن بابه، رأس مال النّدیم، نسخۀ عکسی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم ۱۷۵.
(۳) ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۴) محمد بن علی ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمۀ وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۵) احمد بن محمد ابن عبدربه، عقدالفرید، به کوشش احمد امن و دیگران، قاهره، ۱۹۴۸م.
(۶) عبدالحی ابن عماد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق.
(۷) عبداللـه بن مسلم ابن قتیبه، الشعر والشعراء، بیروت، ۱۹۶۴م.
(۸) عبداللـه بن مسلم ابن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
(۹) ابن کثیر، البدایه والنهایه، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۰) عبدالرحمن اربلی، خلاصه الذهب المسبوک، به کوشش مکی سید جاسم، بغداد، ۱۹۶۴م.
(۱۱) محمد بن عبوس جهشیاری، الوزراء والکتاب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م.
(۱۲) حسین بن محمد دیاربکری، تارخ الخمیس، قاهره، ۱۲۸۳ق.
(۱۳) ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۹۵۲م.
(۱۴) خلیل بن ایبک صفدی، الوافی بالوفیات، به کوسس س دیدرینگ، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۱۵) طبری، تاریخ، به کوشش یان دخویه، لیدن، ۱۸۸۵-۱۸۸۹م.
(۱۶) احمد بن علی قلقشندی، مآثر الانافه، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کویت، ۱۹۶۴م.
(۱۷) علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، بیروت، دارصعب.
(۱۸) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ۱۳۸۵ق.
(۱۹) احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابراهیم بن ولید بن عبدالملک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۴/۱۱. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابراهیم بن ولید»، ج۲، ص۶۶۶.