ابتدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْتِداء، مصدرِ
باب افتعال از ریشۀ بدأ می باشد.
فعلِ اِبتَدَأَ به معنی
آغاز کردن به کاری یا چیزی است، اما مصدرِ آن در ۵ مورد معانی اصطلاحی یافته است:
۱. ابتداء به عنوان «امری عقلی و مفهومی کلی» (که وجودش را خارج اعتباری است نه واقعی) بحثی است که
ابوالبقاء به آن پرداخته است.
وی در این باره گوید ابتداء بر سه نوع است:
اول «حقیقی» یا ابتداء
علی الاطلاق، مانند «
بسمله »؛
دوم «اضافی» یا ابتداء به امر مورد نظر، و آن ابتدائی است که چیزی از امر مقصود بر آن پیشی نگرفته باشد، یعنی ممکن است چیزی غیر از امر مقصود بر آن مقدم باشد، مانند «نحمدله» (پس از بسمله)؛
سوم ابتدای «عرفی» که در آن نوعی
استمرار فرض شده است، یعنی از آغاز تا زمان پرداختن به موضوع مقصود امتداد مییابد، مانند «
الفاتحه » در
قرآن کریم .
۲. ابتداء در زمینۀ
حروف ابجد ، نحوۀ آغاز کردن به نگارش آن
حروف است، چنانکه باء و نظایر آن را با نقطه آغاز میکنند، «ح» و نظایر آن را با زایده، «قاف» و «میم» و «فاء» و «واو» را، با حلقه (شاید جلفه).
۳. در
نحو ، حالت
مبتدا بودن کلمه را ابتداء میخوانند. مبتدا خود غالباً با
مسندالیه ، موضوع و به اصطلاح امروز، «
نهاد »، معادل است، اما عکس این قضیه همیشه صادق نست، یعنی مسندالیهِ جمله گاه مبتداست، گاه اسم
حروف مشبهه بالفعل ، گاه اسم
افعال ناقصه و غیر آن... بنابراین، مبتدا پیوسته (جز در یکی دو مورد) اسمی
مرفوع است.
در بیان این امر، نحوشناسان گفته اند:
«ابتداء، تهی بودن اسم از
عوامل لفظی است». و نیز برای توجیه برخی ترکیبات، بر اصطلاح «عوامل لفظی»، قیدِ «غیرزائده و نظایر آن» را افزودهاند تا بتوانند در جمله های «بِحَسْبِکَ دِرْهمٌ»، یا «ربَّ رَجُلٍ قائِمٌ»، «باء» را حرف زائده، و «رُبّ» را شبیه آن فرض کرده، دو اسم را پس از آنها مبتدا بخوانند.
سپس از آنجا که همۀ نحوشناسان، بجز «
ابن مضاء قرطبی » در «
الرّدّ علی النّحاة»
به وجود «عامل» در نحو اعتقاد تمام دارند، ناچار این پرسش پیش میآید که عامل رفع در ابتداء چیست.
در این باب، از
سیبویه به بعد، دو نظر ابراز داشته اند:
عامۀ
نحویان گویند ابتداء خود عامل رفع و بنابراین، عامل معنوی است، و مراد از این سخن، مجرد بودن اسم از «عوامل لفظی غیرزائده» است (البته اختلاف نظر نیز فراوان است). کوفیان را عقیده بر آن است که
مبتدا به سبب
خبر ، مرفوع میگردد و بنابراین عامل آن لفظی است. همینکه سخن از ابتداء میرود، ناچار مبحث خبر و عامل رفع آن نیز مطرح میگردد.
گروهی عامل رفع را در خبر، ابتداء (عامل معنوی) و گروهی، مبتدا (عامل لظفی) دانستهاند و گروهی دیگر، هر دو را، یعنی برای آن دو عامل لفظی و معنوی قائل شده اند،
اما
ابن جنّی که گویی این بحث را بیهوده میانگاشته است، همه را فرو نهاده، می گوید:
عامل واقعی شخص
متکلم است.
ابن مضاء نیز سخن از ابن جنّی را دستمایۀ کار خود قرار داده و به شدت بر نظریۀ عامل تاخته آن را «عقلاً و شرعاً» نادرست خوانده است.
۴. در
علم عروض ، ابتدا بر آن افاعیل عروضیِ واقع در آغاز
بیت اطلاق میشود که اعتلالِ (تغییر) مجاز در آن، در
حشو بیت جایز نباشد، مانند خَرْم در بحور طویل، وافر، هزج و متقارب
لفظ ابتداء را بر نخستین پایه عروضی در
عَجُزِ بیت نیز اطلاق کرده اند
۵. در
علم بلاغت ابتداء را عموماً بر چگونگی آغاز
شعر یا
نثر اطلاق میکنند.
ظاهراً
ابن معتز (د ۲۹۶ق/۹۰۹م) نخستین کسی است که آن را در ترکیب «حسن الابتدائات»
به کار برده است و بسیاری به تقدم او در به کار بردن این اصطلاح اذعان میکنند.
گویی مراد ابن معتز از ابتداء، نخستین بیت
قصیده بوده است.
از کتاب های دیگری که به این امر پرداخته اند، نیز همین معنی استنباط میشود، بنابراین، برخلاف نظر «بنه باکر»، «
نسیب » یا «
تشبیبِ » قصیده، ابتداء هم نداشته است، و حتی ضرورتی ندارد که ابتداء شامل نسیب باشد.
همین اصطلاح است که در کتاب های فارسی، به «
حسن مطلع » از آن تعبیر شده است، زیرا اهل فنّ به بیت اول قصیده استشهاد نموده، بر حسن مطلع یا ناپسند بودن آن حکم میکنند.
و
شمس قیس مثالی برای ابتدائات ناپسندیده آورده است.
از حدود سده ۶ق/۱۲م اصطلاح «
براعة الاستهلال » با معنایی وسیع رایج شد که نمونۀ آن در تحریر آمده است.
وی مینویسد که متأخران، این اصطلاح را از «ابتدائاتِ» ابن معتز منشعب ساختهاند و آن را بر نخستین بیت از دسته ابیاتی که به معنای تازه ای میپردازد ــ حتی اگر در درون قصیده باشد ــ اطلاق کرده اند،
اما او خود باز همه جا لفظ ابتداء را به کار میبرد.
نویری (د ۷۳۳ق/۱۳۳۳م) نیز عین الفاظ
ابن ابی اصبع را
تکرار میکند و سخن از متأخران که معنای جدید را ساخته اند، می راند.
مفهوم ابتداء در قرن های گوناگون البته از تحول و تطور به دور نمانده است.
مثلاً
ابوهلال عسکری (د ۳۹۵ق/۱۰۰۵م) در شرح آن گوید:
«ابتداء نخستین کلامی است که از سخن به گوش نشنید... و ناچار بشاید که آن کلام برازنده باشد»،
نیز گوید :
«خوب است نویسنده و
شاعر با کلامی سخن آغاز کنند که شنونده از آن پریشان نگردد، مثلاً پسندیده نیست که شعر
مدح و
تهنیت را با ذکر اطلال و دمن آغاز کنیم، اما همین معانی در شعر
رثا مقبول است».
گویی مراد ابوهلال ایجاد نوعی تناسب میان آغاز و متن شعر و رساله بوده است.
ابن اثیر (د ۶۳۶ق/۱۲۳۸م) و نویری که این تناسب را شدیدتر و استوارتر میخواسته اند، گفته اند :
بهتر است نویسنده و شاعر به سخنی آغاز کنند که مراد ایشان را از موضوع اصلی نثر یا شعر باز نماید».
ابن اثیر در باب این تناسب به نکات دقیق تر اشاره میکند و برای هریک از معانی شعری، ابتدائی خاص پیشنهاد مینماید. این دو مؤلف، در کنار لفظ «ابتداء»، لفظ «
افتتاح » را نیز نهاده اند (مثلاً عنوان نواع ۲۲ از
المثل السائر ).
چنین به نظر میرسد که مراد ایشان از افتتاح، بیش تر مقدمۀ چند بیتی قصیده است نه بیت اول. از این رو بهتر است «نسیب و تشبیب» و معانی پندآمیز و غیر آنها را که در آغاز اکثر قصاید مذکور است، افتتاح بنامیم.
پس از ابتداء، آنچه مورد بحث قرار میگیرد، «
تخلص » (انتقال از نسیب یا نظایر آن به موضوع مورد نظر) و سپس «
انتهاء » (نحوۀ پایان دادن به شعر و رساله) است.
این موضوع ها را که کتب ادب به تفصیل بیان کرده اند، در کتب درسی
علوم بلاغت ، به کرّات، با الفاظ و مثال هایی کاملاً مشابه و در عباراتی فشرده میتوان باز یافت. آنگاه این عبارات فشرده، دوباره به دست شارحان متعدد بسط و تفصیل یافته است.
نمونۀ بارز این روش، کتاب
التلخیص فی علوم البلاغة ، تألیف
خطیب قزوینی (د ۷۳۹ق/۱۳۳۸م) است
که توسط تفتازانی شرح شده و سپس دهها شرح بر شرح او یا بر اصل تلخیص نوشته شده است.
قواعدی که تاکنون دربارۀ ابتداء بر شمردیم، البته به این نحو در آثار سده های دوم و سوم ق/۸ و ۹م موجود نیست.
اولاً بیان این معانی در آن آثار، ساده و بی پیرایه است؛
ثانیاً گویی نویسندگان آن دوره ها، هنوز به تناسب میان مقدمۀ شعر (نسیب یا تشبیب) و غرض اصلی آن (مدح، هجا، رثا...) عنایتی نداشته اند.
از این رو، وقتی
ابن قتیبه (د ۲۷۶ق/۸۸۹م) به بیان ساختمان
قصیده میپردازد، می نویسد که «قصیده پرداز پیوسته قصیده را با ذکر دیار و ویرانهها آغاز کند و بگرید و زاری کند...»
و تنها امری که مورد توجه و بوده، همانا تناسب کمّی میان اجزاء قصیده است.
این قواعد را به نثر عربی نیز تطبیق دادهاند و دربارۀ ابتداء و افتتاح نظرات عالمانه ای ابراز داشته اند.
از بررسی آثار کسانی که به این امر پرداخته اند، اساساً چنین استنباط میشود که در نثر خواستهاند میان «ابتداء» و «افتتاح» که در نظر اول
مترادف مینمایند، تفاوتی قائل شوند و ابتداء را در درجۀ نخست، و افتتاح را در درجۀ دوم بنهند.
این تفاوت در المثل السّائر تقریباً آشکار است،
اما قلقشندی
میان آن دو تفاوت بارزی نمیدیده است.
نمونۀ
عالی ابتداء در نثر، آن است که در
قرآن کریم آمده است. سرآغاز
سورهها را خواه
حروف مقطّعه باشد (الم، حم...)، خواه ستایش
خدا ، خواه
نداء و غیر آن، از این نوع شمرده اند،
و این گونه ابتداء از آن جهت زیباست که از همان آغاز توجه شونده را جلب میکند، اما در
رساله و
خطبه و غیر آن، بهتر آن دیدهاند که افتتاح سخن بر مراد گوینده دلالت داشته باشد؛ پیداست که در این باب زیبایی کلمات و معانی شرط نخست است.
این امر اهل
ادب ، خاصه
ابن اثیر و
قلقشندی را برآن داشته است که انبوهی نمونه عرضه کنند تا روشن شود که اولاً هر سخن را چه ابتدائی شایسته تر است، و ثانیاً روش کاتبان گوناگون چه بوده است.
بحث اخیر، اگرچه در کتاب های ایشان مفصل است، باز برای بررسی جامعی دربارۀ چگونگی ابتدائات از
دورۀ جاهلی تا قرن های اخیر کافی نیست.
(۱) آذرنوش آذرتاش، مقدمۀ کتاب الشّعر و الشّعرای این قتیبه، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲) ابن ابی اصبع عبدالعظیم بن واحد، بدیع القرآن، به کوشش حفتی محمد ظرف، قاهره، دار نهضه مصر للمطیع و النشر.
(۳) ابن ابی اصبع عبدالعظیم بن واحد، تحریر التّحبیر، به کوشش حفتی محمد شرف، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۴) ابن اثیر ضیاءالدین، المثل السائر، به کوشش احمد الحوفی و بدوی طبانه، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.
(۵) ابن حجه تقی الدین، خزانه الادب، بیروت، ۱۳۰۴ق/۱۸۸۷م.
(۶) ابن عقیل عبدالله، شرح ابن عقیل
علی الفیه ابن مالک، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۷) ابن مضاء قرطبی،
الرّدّ علی النحاه، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۷۴م.
(۸) ابن معتز عبدالله، کتاب البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، لندن، ۱۹۳۵م.
(۹) ابن منظور، لسان.
(۱۰) ابن یعیش موفق الدین
علی، شرح المفصل، قاهره، اداره الطباعه المنیریه.
(۱۱) ابوالبقاء ایوب بن موسی، الکلیات، به کوشش عدنان درویش و محمد المصری، دمشق، ۱۹۷۴م.
(۱۲) ابوهلال عسکری حسن بن عبدالله، کتاب الصناعتین، به کوشش
علی محمد البجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۱۳) انباری عبدالرحمن بن محمد، الانصاف فی مسائل الخلاف، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۱۴) جرجانی
علی بن محمد، التعریفات، قاهره، ۱۳۰۶ق.
(۱۵) خطیب قزوینی، محمدبن عبدالرحمن، التلخیص فی علوم البلاغه، به کوشش عبدالرحمن البرقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۲م.
(۱۶) دایره المعارف فارسی.
(۱۷) رادویانی محمدبن عمر، ترجمان البلاغه، به کوشش احمد آتش، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۸) رامی تبریزی حسن بن محمد، حقائق الحدائق، به کوشش محمد کاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۱۹) زمخشری محمودبن عمر، المفصل فی النحو، به کوشش جی پی بروخ، لندن، ۱۸۷۹م.
(۲۰) سجادی جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۱) شروح التلخیص، قم، نشر ادب الحوزه.
(۲۲) شمس قیس رازی، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش محمد قزوینی و محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۲۳) قلقشندی احمد ابن
علی، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۲۴) نویری احمدبن عبدالوهاب، نهایه الارب، به کوشش احمد الزین، قاهره، وزاره الثاقفه و الارشاد القومی، ج ۷.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابتدا»، ج۲، ص۶۰۱.