• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آل‌خجند

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آلِ خُجَنْد، خاندانی از دانشمندان، فقیهان، متکلّمان و واعظان شافعی مذهب بودند که خاستگاه آنان خجندِ ماوراء النّهر بود.

فهرست مندرجات

۱ - پیشینه خاندان
۲ - مشاهیر
       ۲.۱ - محمدبن ثابت خجندی
              ۲.۱.۱ - مشایخ و تلامذ حدیث
              ۲.۱.۲ - فوت
              ۲.۱.۳ - شاگردان فقهی
              ۲.۱.۴ - آثار
       ۲.۲ - ابوالمظفّربن محمّدبن ثابت
       ۲.۳ - عبداللطیف بن محمدبن ثابت
       ۲.۴ - احمدبن محمدبن ثابت
       ۲.۵ - مسعودبن محمدبن ثابت
       ۲.۶ - محمدبن عبداللطیف بن محمد
              ۲.۶.۱ - شورش امیر بوزابه
              ۲.۶.۲ - وفات
       ۲.۷ - محمودبن عبداللطیف بن محمد
       ۲.۸ - عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف
              ۲.۸.۱ - دشمنی با حنفیان
              ۲.۸.۲ - وفات
              ۲.۸.۳ - توصیف
              ۲.۸.۴ - وادی شعر و ادب
       ۲.۹ - عبیدالله بن محمدبن عبداللطیف بن محمد
       ۲.۱۰ - محمدبن عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف
       ۲.۱۱ - درگیری با حنفیان
              ۲.۱۱.۱ - همکاری با عباسیان
              ۲.۱۱.۲ - توطئه و قتل
       ۲.۱۲ - صدرالدین عمرخجندی
       ۲.۱۳ - شهاب الدین خجندی
       ۲.۱۴ - عضدالدین خجندی
       ۲.۱۵ - ثابت بن محمدبن احمدبن ثابت
       ۲.۱۶ - سایر برجستگان آل خجند
۳ - آرامگاه خجندیان
۴ - فهرست‌منابع
۵ - پانویس
۶ - منبع


آنان از سده ۵-۷ق/۱۱-۱۳م، در اصفهان صاحب شوکت و اعتبار بودند و یکی از دو محلّه مهمّ شهر را که دردشت نام داشت، در تصرف داشتند و بر گروه بسیاری از مردم آن شهر ریاست می‌کردند. این دودمان از فرزندان « مهلّب بن ابی صُغره » سردار نامی عصر اموی (۷-۸۳ق/۶۲۸-۷۰۲) هستند.
صفدی نام نیاکان آنان را این گونه برشمرده است: محمدبن ثابت بن حسن بن ابراهیم بن زبیربن مخلدبن معاویه بن یزیدبن مهلّب بن ابی صفره.
[۱] صفدی خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۸۱، به کوشش دیدرینگ، استانبول، ۱۹۴۹م، ۳/۲۸۴.

همزمان با خجندیان، آل صاعد ریاست حنفیان شهر را در دست داشتند. بیشتر اوقات میان این دو فرقه و رئیسان آنان کشمکش برپا بود. اصفهان در این آشوب ها بارها ویران گردید. بیشتر افراد برجسته این دودمان دوستدار دانشمندان و سخنوران بودند و یکی دو تن از آنان خود نیز به پارسی و عربی اشعاری سرودند.
به روایت عتبی ، آنان در اصفهان کتابخانه ارزشمندی بنیاد نهاده بودند که همگان از آن بهره می‌بردند.
[۲] عتبی ابونصر، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۲۱۴، ترجمه ناصح بن جر فادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵ش، ص ۴۲۹.
چون خاستگاه این دودمان شهر خجند بود، اینان به «آل خجند» مشهور شدند.


افراد برجسته این خاندان بدین شرحند:

۲.۱ - محمدبن ثابت خجندی

۱. ابوبکر محمدبن ثابت خجندی (د ۴۸۳ق/۱۰۹۰م)، نخستین فرد شناخته شده این دودمان است که در مرو روزگار می‌گذراند و در آن‌جا تدریس و موعظه می‌کرد. «نظام الملک» وزیر «ملکشاه» او را برای تدریس در مدرسه نظامیه اصفهان که به «صدریّه» موسوم بود و خود آن را ساخته بود، تعیین کرد. محمدبن ثابت به زودی در اصفهان مقام بلندی یافت. نظام الملک به مجالس وعظ او می‌رفت و بیش‌تر اوقات با او دیدار می‌کرد.
[۳] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۶۶-۳۶۷، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
[۴] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۱۲۴، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
پیشوایی شافعیان اصفهان به تدریج به دست وی افتاد.

۲.۱.۱ - مشایخ و تلامذ حدیث

محمدبن ثابت، حدیث را از پدرش «ابومحمد ثابت بن حسن» و «ابوالحسن علی بن احمد استرآبادی» و «عبدالصمد بن نصر عاصمی» فرا گرفت. استاد او در فقه «ابوسهل احمدبن علی ابیوردی» بود. وی افزون بر فقه، در اصول ، حدیث و نیز در وعظ دستی توانا داشت، اما استادی و برجستگی او در فقه بود.
او دانشجویان بسیاری را تعلیم داد. آوازه علمی او به زودی در اطراف ممالک اسلامی پراکنده شد. گروهی، ازجمله «ابوالقاسم اسماعیل بن محمدبن فضل طلحی» و «ابومنصور محمدبن احمدبن عبدالمنعم بن فاذشاه» و «احمدبن فضل ممیز» و چند تن دیگر از محدّثان ، از او حدیث آموختند و روایت کردند.

۲.۱.۲ - فوت

محمدبن ثابت در ذیقعده ۴۸۳ق/دسامبر ۱۰۹۰م درگذشت.
[۵] ذهبی محمدبن احمد، تذکره الحفّاظ، ج۳، ص۳۰۳، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۰ق، ۴/۱۴۱۴-۱۴۱۵.
[۶] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۴۴، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
[۷] ابن عماد عبدالحی، شذرات الذهب، ج۳، ص۳۶۸، قاهره، مکتبه القدسی، ۱۳۵۰ق، ۳۶۹، ۴/۱۶۳، ۱۸۸، ۵/۱۸۳، ۱۸۴.
صفدی، تاریخ درگذشت او را در ۴۸۲ق/۱۰۸۹م ضبط کرده است.
[۸] صفدی خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۸۱، به کوشش دیدرینگ، استانبول، ۱۹۴۹م، ۳/۲۸۴.


۲.۱.۳ - شاگردان فقهی

شاگردان او در فقه، «ابوالعبّاس بن رطبی و ابوعلی حسن بن سلمان اصفهانی و ابوجعفربن مشاط» ـ از فقیهان برجسته شافعی ـ بودند. ابوجعفر پس از استفاده از محضر محمّدبن ثابت به ری رفت و در آن‌جا به تدریس پرداخت.
[۹] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۹۳، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.

از شاگردان دیگر او «عبدالکریم بن علی بن ابی طالب»، موسوم به ابوالقاسم رازی و «عمادالدین محمدبن عبدالکریم بن احمد»، مشهور به ابن وزّان و «سلیمان بن محمد»، مشهور به ابوسعد بلدی و «عبدالرّحمان بن عبدالله حصیری رازی» بودند.
[۱۰] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۹۵، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
[۱۱] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۰، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
[۱۲] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۷۹، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
[۱۳] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۲۸۵، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
[۱۴] ابن قاضی شهبه ابوبکربن احمد، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۳۳۹-۳۴۰، به کوشش حافظ عبدالعظیم خان، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۸ق، ۱/۳۴۵، ۲/۴۷-۴۸.
[۱۵] ابن قاضی شهبه ابوبکربن احمد، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۳۴۴، به کوشش حافظ عبدالعظیم خان، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۸ق، ۱/۳۴۵، ۲/۴۷-۴۸.


۲.۱.۴ - آثار

محمّدبن ثابت را آثاری بود که از آن میان از «روضة المناظر» و «زواهر الدّرر فی نقض جواهرالنّظر» یاد شده است.
[۱۶] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۱۲۴-۱۲۵، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
[۱۷] حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۹۳۲، استانبول، ۱۹۴۱م.
[۱۸] حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۹۵۶، استانبول، ۱۹۴۱م.


۲.۲ - ابوالمظفّربن محمّدبن ثابت

۲. ابوالمظفّربن محمّدبن ثابت خجندی (مقـ ۴۹۶ق/۱۱۰۳م)، فرزند محمدبن ثابت و از پیشوایان شافعیان اصفهان ، در آن شهر به تدریس و موعظه اشتغال داشت.
وی در سفری که در ۴۹۶ق/۱۱۰۳م از اصفهان به ری کرد، در این شهر که اختلاف بین شیعیان و سنیان آن شدت یافته بود، به هنگام فرود آمدن از منبر به دست مردی شیعی کشته شد. پیکر ابوالمظفر را در مسجد جامع ری به خاک سپردند.
[۱۹] ابن جوزی عبدالرحمان، المنتظم، ج۹، ص۱۳۷، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۵۹ق، ۱۰/۱۷۹.
[۲۰] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۶۶، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.


۲.۳ - عبداللطیف بن محمدبن ثابت

۳. عبداللطیف بن محمدبن ثابت (مقـ ۵۲۳ق/۱۱۲۹) همانند برادرش از پیشوایان شافعیان اصفهان بود و در زمان خود اقتدار فراوان داشت.
به گفته ابن اثیر ، اسماعیلیان او را در اصفهان به هلاکت رساندند.
[۲۱] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۶۵۹-۶۶۰، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
عبداللطیف به افراد متعددی از بزرگان حدیث همچون، «یوسف بن عبدالرحمان» مشهور به ابن رکابی اجازه روایت داده است.
[۲۲] ابن صابونی محمدبن علی، تکلمه اکمال الاکمال، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، المجمع العلمی العراقی، ۱۳۷۷ق، ص ۱۴۱.

او با اسماعیلیان که در اصفهان نفوذ فراوان داشتند، آشکارا دشمنی می‌ورزید و بدین مناسبت هنگامی که «سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقی» به آن شهر وارد شد، نزد او از «سعدالملک آبی» که وزیرش بود بدگویی کرد و او را از جمله باطنیان شمرد.
[۲۳] رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۳۱۸-۳۱۹، به کوشش احمد آتش، آنکارا، نشریه انجمن تاریخ ترک، ۱۹۵۷م.
[۲۴] راوندی محمدبن علی، راحه الصدور، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹، به کوشش محمد اقبال، لیدن، ۱۹۲۱م، صص ۱۸۲، ۳۷۲، ۴۲۱، ۴۸۵.
[۲۵] عقیلی سیف الدین، آثارالوزراء، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۲، دانشگاه تهران، ۱۳۳۷ش.
[۲۶] خواندمیر غیاث الدین، دستورالوزراء، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳، تهران، اقبال، ۱۳۱۷ش، ص ۱۸۴.


۲.۴ - احمدبن محمدبن ثابت

۴. ابوسعید احمدبن محمدبن ثابت (۴۴۳-۵۳۱ق/۱۰۵۱-۱۱۳۷م)، فرزند دیگر ابوبکر خجندی است. او از «ابوالقاسم علی بن عبدالرحمان بن عَلِیّک» حدیث شنید و سپس به تدریس در نظامیه بغداد مشغول گردید ولی چون پدرش درگذشت، او را از تدریس در نظامیه بغداد برکنار کردند. ابوسعید خانه نشین شد و سرانجام روز شنبه اول شعبان ۵۳۱ق/۲۴ آوریل ۱۱۳۷م در اصفهان درگذشت.
[۲۷] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۵۴، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
[۲۸] ابن جوزی عبدالرحمان، المنتظم، ج۱۰، ص۷۰، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۵۹ق، ۱۰/۱۷۹.
[۲۹] ابن کثیر اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۱۲، ص۲۱۲، قاهره، مطبعه السعاده، ۱۹۳۲م، ۱۲/۲۳۷، ۱۳/۱۲.
ابن سمعانی از کسانی است که از او حدیث روایت کرده اند.
قزوینی رازی از فردی به نام «خواجه احمد خجندی» یاد کرده و از سخنانی که وی در مذمّت شیعیان بیان داشته، انقاد کرده است.
[۳۰] قزوینی‌رازی عبدالجلیل، النقض، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۹، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۸ش، ص ۵۹۱، تعلیقات، صص ۷۲۲-۷۲۳، ۷۳۰-۷۳۱، ۱۳۱۹-۱۳۲۳.
گمان بسیار می‌رود که این خواجه احمد، همین ابوسعید احمدبن ثابت باشد.

۲.۵ - مسعودبن محمدبن ثابت

۵. ابوالقاسم مسعود بن محمدبن ثابت (۴۹۴ق/۱۱۰۱م) آخرین فرزند ابوبکر خجندی و از فقیهان شافعی اصفهان و از رؤسای آنان بود.
ابن اثیر در بیان حوادثی که باطنیان در ۴۹۴ق/۱۱۰۱م در زمان سلطان برکیارق سلجوقی در اصفهان پدید آوردند، نام او را به میان آورده است. به گفته او باطنیان در این سال در اصفهان کشتار هراسناکی به راه انداختند. آنان به وسیله مردی کور که به ایشان گراییده بود، دشمنان خود را به خانه ای می‌کشاندند و در آن‌جا در نهان هلاک می‌کردند. پس از چندی این راز اشکار شد و نهانگاه اسماعیلیان به دست مردم خشمگین افتاد. مسعودبن محمد فرمان داد که گودال های بزرگی کندند و آن‌ها را آتش انداختند. در این رویداد شمار بسیاری از آنان کشته شدند.
[۳۱] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۱۴-۳۱۵، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.


۲.۶ - محمدبن عبداللطیف بن محمد

۶. صدرالدین ابوبکر محمدبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت (د ۵۵۲ق/۱۱۵۷م)، نواده ابوبکر خجندی و یکی از برجسته ‌ترین شخصیت های «آل خجند» است.
صدرالدین دانش های متداول زمان را در اصفهان فرا گرفت. حدیث را در آن شهر در نزد «ابوعلی حداد» و «غانم ابن احمد» و «ابوالقاسم اسماعیل بن فضل سراج» آموخت، و در موعظه بسیار توانا شد و در دربار نیز نفوذ کلمه یافت.
وی چندی در بغداد به تدریس در مدرسه نظامیه گذراند. در همان زمان در جامع القصر آن شهر موعظه می‌کرد، در حالی که کسان او با شمشیرهای آخته پیرامونش را احاطه کرده بودند. پس از مدتی به اصفهان بازگشت و ریاست شافعیان آن‌جا را برعهده گرفت. شیوه زندگانی او همانند وزیران بود نه دانشمندان.

۲.۶.۱ - شورش امیر بوزابه

از حوادث زمان او شورش «امیر بوزابه» فرمانروای فارس در ۵۴۲ق/۱۱۴۷م بود. بوزابه بر ضد «سلطان مسعود سلجوقی» می‌جنگید و چون به محاصره اصفهان پرداخت، محمدبن عبداللطیف دروازه های شهر را به روی او گشود و با او به همکاری پرداخت. بوزابه به پیشنهاد صلح سلطان مسعود وقعی ننهاد و به تعقیب او پرداخت اما در جنگی که رخ داد، شکست یافت و دستگیر شد و به هلاکت رسید.
[۳۲] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۱۱۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.

سلطان مسعود چون دانست که محمدبن عبداللطیف با بوزابه دوستی ورزیده است، از او خشمناک شد اما محمدبن عبداللطیف پیش از این‌که گزندی ببیند، همراه برادرش جمال الدین محمود از اصفهان گریخت و به موصل رفت. در آن هنگام مردم عادی اصفهان به مدرسه شافعیان تاختند و کتابخانه آن را آتش زدند.
برادران خجندی در موصل از توجه و استقبال «جمال الدین وزیر» برخوردار شدند، اما پس از چندی جمال الدین برای گزاردن حج به مکه رفت. محمد نیز با آماده دیدن وضع به اصفهان بازگشت. اهالی شهر از او استقبال کردند (صفر ۵۴۳ق/ژوئن ۱۱۴۸م). سلطان مسعود سلجوقی نیز گذشته را به فراموشی سپرد و ریاست شهر را بار دیگر به او و برادرش داد.
[۳۳] بنداری فتح بن علی، تاریخ دوله آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۴۰۰ق، صص ۱۳۴، ۲۳۳.


۲.۶.۲ - وفات

محمدبن عبداللطیف سرانجام در یکی از سفرهای خود از بغداد به اصفهان در یکی از روستاهای میان راه همدان به کرج (روستایی واقع در استان باختران امروز) در ۲۲ شوال ۵۵۲ق/۲۷ نوامبر ۱۱۵۷م، شب هنگام به سلامت خفت، ولی بامداد پیکرش را در بستر بی جان یافتند. جنازه اش را به اصفهان بردند و در محله « سنبلان » آن شهر به خاک سپردند. اسنوی ، نام این محله را «سیلان» ضبط کرده است که درست نمی‌نماید.
[۳۴] اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۴۹۰، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق، ۱/۴۷۸.

مرگ ناگهانی او آشوب هایی در اصفهان پدید اورد و گروهی در این میان جان باختند. از او اشعاری به زبان عربی بر جای مانده.
[۳۵] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۶، ص۱۳۴، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.

اسماعیل پاشا بغدادی ، ابن خجندی را با فخرالدین خجندی طبیب که از آل خجند نیست یکی دانسته
[۳۶] بغدادی اسماعیل پاشا، هدیه العارفین، ج۲، ص۹۲، استانبول، ۱۹۵۱م.
و اشتباه او را کحاله نیز تکرار کرده است.
[۳۷] کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، ج۱۰، ص۱۹۲، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.


۲.۷ - محمودبن عبداللطیف بن محمد

۷. جمال الدین محمودبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت (در گذشته در سن جوانی، پس از ۵۴۳ق/۱۱۴۸م)، برادر صدرالدین ابوبکر است.
پس از کشته شدن بوزابه، چون مسعود سلجوقی در پی آزار وی برآمد، همراه برادرش به موصل گریخت و از آن‌جا راهی حجاز شد. در صفر ۵۴۳ق/ژوئن ۱۱۴۸م به بغداد بازگشت و از آن‌جا روانه اصفهان شد و در آن‌جا از توجه سلطان مسعود برخوردار گشت
[۳۸] پنداری، ص۲۰۲
ولی مدت کوتاهی پس از آن درگذشت.

۲.۸ - عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف

۸. صدرالدین ابوالقاسم عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت (رجب ۵۳۵-جمادی الاول ۵۸۰ق/فوریه ۱۱۴۱-اوت ۱۱۸۴م).
از مشهورترین افراد خاندان خجندی بود و افزون بر فقه ، حدیث ، وعظ و خطابه ، در شعر و ادب عربی و پارسی نیز دست توانایی داشت. اشعاری به هر دو زبان از او بر جای مانده است. صدرالدین در اصفهان زاده شد. فقه را از پدرش محمدبن عبداللطیف و حدیث را از «ابوالوقت عبدالاول سجزی» و «ابوالقاسم غانم بن خالد ابن عبدالواحد تاجر» و گروه دیگری از دانشمندان فرا گرفت.
پس از درگذشت پدرش، زعامت شافعیان و ریاست شهر اصفهان را به عهده گرفت و در دربار مقامی ارجمند یافت. عامه مردم به او اعتقاد داشتند و دستورهای او را بی چون و چرا انجام می‌دادند. او در اصفهان حلقه درس داشت و گروهی نزد او دانش می‌آموختند.
[۳۹] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۸۶، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
[۴۰] اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۴۹۱، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق، ۱/۴۷۸.
[۴۱] کتبی محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۳۸۳، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۴م، ۲/۳۶۸.
، از شاگردان او باید از «یوسف بن عبدالرحمان» مشهور به ابن رکابی (د ۵۹۸ق/۱۲۰۲م)، نام برد.
[۴۲] ابن صابونی محمدبن علی، تکلمه اکمال الاکمال، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، المجمع العلمی العراقی، ۱۳۷۷ق، ص ۱۴۱.


۲.۸.۱ - دشمنی با حنفیان

به گفته برخی از مورخان در صفر ۵۶۰ق/دسامبر ۱۱۶۴م، آشوب بزرگی در اصفهان برخاست. شافعیان که ریاست آنان را صدرالدین برعهده داشت، با حنفیان به ستیز برخاستند. جنگ و خونریزی میان آنان تا ۸ روز ادامه داشت. بر اثر آن، گروهی بسیاری به هلاکت رسیدند و خانه‌ها و بازارها در آتش سوختند. این جدال سرانجام خاموش گردید لیکن، دشمنی میان دو فرقه برجای ماند.
[۴۳] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۳۱۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
[۴۴] ذهبی محمدبن احمد، العبر، ج۴، ص۱۶۹، به کوشش فؤاد سید، کویت، دائره المطبوعات والنشر، ۱۹۶۱م، ۴/۱۴۹، ۵/۱۵۲.


۲.۶.۲ - وفات

صدرالدین یک سال پیش از درگذشتن، همراه با گروه بزرگی از پیروانش وارد بغداد شد و در مجلس وعظی شرکت جست و بسیار نیکو سخن گفت. از دستگاه خلافت برای او خلعت فرستاده شد. او در بازگشت از این سفر، در همدان، و به هنگام استحمام فَلَجْ گشت و ناگهان درگذشت.
[۴۵] کتبی محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۳۸۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۴م، ۲/۳۶۸.
[۴۶] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۸۶، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
اسنوی درگذشت او را در ربیع الاول یا ربیع الثانی /ژوئن یا ژوئیه دانسته است.
[۴۷] اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۴۹۱، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق، ۱/۴۷۸.
پیکر او را در اصفهان به خاک سپردند.

۲.۸.۳ - توصیف

ابن جبیر او را در شهر مدینه دیدار کرده و یکی از مجالس وعظ او را در آن شهر توصیف کرده است که از آن برمی آید که چگونه مستمعین را به شور می‌آورده و شیدای خود می‌ساخته است.
[۴۸] ابن جبیر محمدبن احمد، رحله، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۴ق، صص ۱۷۷-۱۸۱، ۱۹۵-۱۹۶.
قزوینی نیز شرحی شگفت انگیز درباره او نوشته و گفته است که وی ۰۰۰‘۱۰۰ مرد جنگی در زیر فرمان داشت. سال وفاتی که او برای صدرالدین آورده، درست نمی‌نماید.
[۴۹] قزوینی زکریا، آثارالبلاد، ج۱، ص۲۹۶-۲۹۸، بیروت، دارصادر، صص ۲۹۶-۲۹۹.


۲.۸.۴ - وادی شعر و ادب

نمونه ای از سروده های او به عربی را کتبی
[۵۰] کتبی محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۳۸۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۴م، ۲/۳۶۸.
و ابن اثیر
[۵۱] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۵۰۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
یاد کرده اند.
شهرت او در ادب پارسی بیش‌تر به این سبب است که وی افزون بر آن‌که صاحب ذوق بود و شعر می‌گفت، از شاعران نامور آن عهد حمایت می‌کرد و آنان را خلعت می‌داد. عوفی شرح او را نگاشته و نمونه‌هایی از غزلیات و ریاعیات او را به دست داده و قدرت طبع وی را در زمینه سرودن شعر پارسی و عربی ستوده است.
[۵۲] عوفی، محمدبن محمد، ج۱، ص۲۶۵، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۹۰۶م، صص ٣٥٤-٣٥٦.

جمال الدین اصفهانی و فرزندش کمال الدین اسماعیل، خاقانی شروانی ،
[۵۳] خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۳۱۹، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
[۵۴] خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۷۷۳، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
[۵۵] خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۱۶، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
ظهیرالدین فاریابی
[۵۶] ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۷۸-۸۰، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
[۵۷] ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
[۵۸] ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۱۹۲، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
و مجیرالدین بیلقانی،
[۵۹] مجیرالدین بیلقانی، دیوان اشعار، ج۱، ص۳۲۰، به کوشش محمدآبادی، تبریز، مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران، ۱۳۵۸ش.
صدرالدین را در چکامه‌هایی ستوده اند. اما ظهیر فاریابی ظاهراً اولین بار که به قصد یافتن خلعت و جایزه از صدرالدین به اصفهان رفته، از او بی مهری دیده و قطعه ای در نکوهش وی سروده است
[۶۰] ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۳۰۷-۳۰۸، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
[۶۱] دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، ج۱، ص۱۱۲، تهران، خاور، ۱۳۳۸ش، صص ۸۸-۸۹.
[۶۲] رازی امین احمد، هفت اقلیم، ص۳۵۹، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی.
[۶۳] براون ادوارد، از سنایی تا سعدی، ج۱، ص۱۰۴، ترجمه غلامحسین صدری افشار، تهران، مروارید، ۱۳۵۰ش، صص ۱۰۴-۱۰۷، ۱۱۰، ۲۲۱-۲۲۲.
سعدی در بوستان
[۶۴] سعدی مصلح الدین، دیوان، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، کانون معرفت، ۱۳۴۵ش.
نام صدرالدین را به نیکی یاد کرده است:
یکــی خـــارِ پـای یتیمــی بکنــد ••• به خواب اندرش دید صدر خجند
خاقانی قطعه ای در رثای صدرالدین سروده
[۶۵] خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۱۴، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
[۶۶] مرزبان بن رستم، مرزبان نامه، ترجمه سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹م.
[۶۷] مرزبان بن رستم، مرزبان نامه، ج۱، ص۳-۴، ترجمه سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹م.
و اثیرالدین اخسیکتی نیز چکامه ای در سوگ صدرالدین سروده است.
[۶۸] اثیرالدین اخسیکتی عبدالله بن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۷، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، رودکی، ۱۳۳۷ش، صص ۹۵-۹۸، مقدمه، ۸۸، ۹۵-۹۶، ۱۲۳، ۱۲۴، ۲۱۴-۲۱۵.

به گفته قزوینی، صدرالدین در قصیده سرایی دست داشته است
[۶۹] قزوینی زکریا، آثارالبلاد، ص ۲۹۸، بیروت، دارصادر، صص ۲۹۶-۲۹۹.


۲.۹ - عبیدالله بن محمدبن عبداللطیف بن محمد

۹. ابوابراهیم عبیدالله بن محمدبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت (د ۵۸۴ق/۱۱۸۸م) برادر صدرالدین عبداللطیف خجندی مردی دانشمند، ادیب و فقیه بود.
سبکی
[۷۰] سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۶، ص۱۶۲، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
و ذهبی نام او را عبدالله بن محمد ضبط کرده اند.
[۷۱] ذهبی محمدبن احمد، تذکره الحفّاظ، ج۴، ص۱۳۳۶، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۰ق، ۴/۱۴۱۴-۱۴۱۵.

او در راه کسب دانش رنج بسیار برد و احادیث فراوان فراگرفت و به خط خود نوشت. صدرالدین سه بار در ۵۶۲، ۵۶۶ و ۵۸۳ق/۱۱۶۷، ۱۱۷۱ و ۱۱۸۷م به بغداد سفر کرد و از آن‌جا به مکه رفت و حج گزارد. در آخرین سفر او، «عبیدالله بن علی تیمی» از وی حدیث شنید. وی در اصفهان درگذشت.

۲.۱۰ - محمدبن عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف

۱۰. صدرالدین محمدبن عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت (مقـ ۵۹۲ق/۱۱۹۶م) پس از پدر ریاست شافعیان اصفهان را در دست گرفت.
ابن اثیر نام او را صدرالدین محمود یاد کرده است
[۷۲] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۲، ص۱۲۴، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
که درست می‌نماید. مآخذ دیگر صدرالدین محمد ضبط کرده اند.
صدرالدین محمد در زمانی که هنوز به سن راویان نرسیده بود، از پدر و پدربزرگش حدیث شنید. او برخلاف سایر بزرگان خانواده اش احادیث بسیاری فرا نگرفت، اما این مانع نشد که وی پس از پدر به ریاست شافعیان اصفهان برسد.

۲.۱۱ - درگیری با حنفیان

به روایت ابن اثیر در ۵۸۲ق/۱۱۸۶م که «پهلوان محمدبن ایلدگز» فرمانروای اصفهان و ری و آذربایجان درگذشت، آشوبی در اصفهان برپا شد و دیگر بار حنفیان و شافعیان به جان هم افتادند. گروهی از دو سوی کشته شدند و عمارات و خانه های بسیاری به آتش کشیده شد. در همان هنگام در ری نیز میان سنیان و شیعیان درگیری پدید آمد و گروهی جان باختند.
[۷۳] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۵۲۵-۵۲۶، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.

صدرالدین در ۵۸۸ق/۱۱۹۲ به بغداد رفت و از خلیفه عباسی احترام فراوان دید و هدایای بسیار دریافت داشت. او چندی در بغداد ماند و نظارت اوقاف مدرسه نظامیه و نظارت بر استادان آن‌جا را برعهده گرفت. لیکن از چکامه ای که کمال الدین اسماعیل در ۵۸۵ق/۱۱۸۹م، سروده و برای او به بغداد فرستاده، برمی آید که وی پیش از آن نیز در آن شهر می‌زیسته است.
چکامه چنین آغاز می‌شود:
خفته بیدار بودم دوش کز دارالسلام ••• مسرع باد صبا آورد سوی من پیام
صدرالدین در بغداد بود تا این‌که همراه وزیر خلیفه، «مؤیدالدین قصاب»، به خوزستان آمد و از آن‌جا به اصفهان وارد گردید و مقام سابق خود را به عنوان رئیس شافعیان و ریاست شهر به دست آورد. روز به روز بر قدرت و مقام او افزوده شد.

۲.۱۱.۱ - همکاری با عباسیان

در ۵۹۱ق/۱۱۹۵م، ناصر خلیفه عباسی سپاهی به فرماندهی «سیف الدین طغرل» روانه اصفهان کرد. در آن هنگام لشکری از خوارزمشاه در این شهر مستقر بود، لیکن اهالی شهر از آنان نفرت داشتند. صدرالدین نامه ای به خلیفه نگاشت و اعلام کرد که اگر لشکریان سیف الدین طغرل به اصفهان بیایند، او شهر را تسلیم خواهد کرد. لشکریان خلیفه داخل اصفهان شدند و به تعقیب نیروهای خوارزمشاه پرداختند.
[۷۴] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۲، ص۱۱۷، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.


۲.۱۱.۲ - توطئه و قتل

در ۵۹۲ق/۱۱۹۶م که صدرالدین در اوج قدرت خود بود، «فلک الدین سنقر طویل» از سوی خلیفه به شحنگی اصفهان گماشته شد و با ۰۰۰‘۲ سپاهی به آنش هر درآمد. اندکی پس از آن میان وی و صدرالدین خجندی بر هم خورد. این اختلاف به سرعت ادامه یافت تا این‌که چند روز دیرتر، در جمادی الثانی ۵۹۲ق/مه ۱۱۹۶م، سنقر طویل، صدرالدین خجندی را کشت.
[۷۵] راوندی محمدبن علی، راحه الصدور، ج۱، ص۳۸۱، به کوشش محمد اقبال، لیدن، ۱۹۲۱م، صص ۱۸۲، ۳۷۲، ۴۲۱، ۴۸۵.
[۷۶] ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۲، ص۱۲۴، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
به گفته مورخی دیگر، سنقر طویل، صدرالدین را به نامه نگاری و داشتن پیوندهای پنهانی با خوارزمشاه متهم کرد و او را به این بهانه کشت.
[۷۷] عبدالرحمان بن اسماعیل ابوشامه، تراجم رجال القرنین السادس و السابع، ج۱، ص۱۰، المعروف بالذیل علی الروضتین.


۲.۱۲ - صدرالدین عمرخجندی

۱۱. صدرالدین عمرخجندی (اوایل سده ۷ق/۱۳م) معاصر قاضی رکن الدین مسعود صاعد بود و ریاست شافعیان اصفهان را داشت.
صدرالدین عمر را سرایندگان مشهوری چون کمال الدین اسماعیل و رفیع لنبانی بارها ستوده اند. کمال الدین چند چکامه بلند در مدح او دارد. ازجمله، هنگامی که آتش آشوب در میان شافعیان و حنفیان زبانه کشید و سپس رکن الدین صاعد را با صدرالدین عمر خجندی آشتی افتاد، چکامه ای بدین مناسبت سرود.
صدرالدین عمر پیش از درگذشت کمال الدین اسماعیل (۶۳۵ق/۱۲۳۷م) درگذشت و کمال الدین، ترکیب بندی در سوگ او سرود. رفیع الدین لنبانی نیز قصیده در مدح او دارد.
ظاهراً این صدرالدین هنگامی که «رکن الدین غورسانجی» فرزند سلطان محمد خوارزمشاه با لشکری به اصفهان آمد و شهر را گرفت، با او همدست شد و این دو با کسانشان بر محله «جوباره» که مقر و مسکن قاضی صاعد و حنفیان بود هجوم آوردند و گروهی را کشتند. قاضی رکن الدین صاعد به فارس گریخت و به اتابک سعد پناه برد.
[۷۸] نسوی، محمدبن احمد، سیرت جلال الدین مینکبرتی، ج۱، ص۹۴-۹۵، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴ش، صص ۳۴۱، ۴۰۹-۴۱۰.


۲.۱۳ - شهاب الدین خجندی

۱۲. شهاب الدین خجندی (احتمالاً مقـ در ۶۳۳ق/۱۲۳۶م) پس از پدر رئیس شافعیان اصفهان شد.
در زمان او دشمنی میان حنفیان و شافعیان شدن یافت و به زد و خورد کشید. اصفهان که مقارن یورش سراسری مغولان به ایران زیر سلطه «رکن الدین غورسانجی» بود، در آغاز از یورش آنان محفوظ ماند. لیکن چند سال پس از آن در ۶۳۳ق/۱۲۳۶م، شافعی مذهبان به ریاست شهاب الدین خجندی برای آن‌که یکباره خود را از دست حنفیان و آل صاعد آسوده سازند، مغولان را به اصفهان خواندند، به این امید که شهر را تسلیم آنان کنند و خود در امان مانند. لیکن مغولان پس از گشودن شهر نخست کشتار را از شافعیان آغاز کردند و پس از آن حنفیان و دیگر مردم را از دم تیغ گذراندند. اصفهان ویران گردید و تا مدت ها روی آبادانی به خود ندید.
[۷۹] ابن ابی الحدید عزّالدین، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۴۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاءالکتب العربیه.
[۸۰] اقبال عباس، مجموعه مقالات، ج۱، ص۲۹۸-۳۰۱، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، خیام، ۱۳۵۰ش.
احتمالاً شهاب الدین خجندی نیز در این شورش از میان رفت.
کمال الدین اسماعیل قصایدی در مدح او سروده است.

۲.۱۴ - عضدالدین خجندی

۱۳. عمادالاسلام عضدالدین خجندی (د پیش از ۶۳۵ق/۱۲۳۷م) رئیس شافعیان اصفهان و احتمالاً برادر عمر خجندی بود.
کمال الدین اسماعیل در چند قصیده و قطعه او را ستوده است.

۲.۱۵ - ثابت بن محمدبن احمدبن ثابت

۱۴. ابوسعد علاءالدین ثابت بن محمدبن احمدبن ثابت خجندی (۵۴۸-۶۳۷ق/۱۱۵۳-۱۲۳۹م).
ابن فوطی کنیه او را ابومحمد خوانده و گفته که وی نخست خطیب بلخ بود و سپس به اصفهان رفت. ابوسعد، صحیح بخاری را در ۵۵۱ق/۱۱۵۶م، در ۴ سالگی، نزد ابوالوقت استفاده کردند. نیز از «محمودبن محمدبن ابی بکر شحّام» حدیث آموخت.
ابوسعد همچنان در اصفهان بود تا در ۶۳۳ق/۱۲۳۶م، پس از یورش مغولان به آن شهر، به شیراز گریخت و ماندگار شد و در همان شهر درگذشت و در مقبره مصلّی به خاک سپرده شد.
قاضی تقی الدین حنبلی و گروهی دیگر با اجازه از او روایتِ حدیث کرده اند. نیز عبدالله بن علی بن ابی المحاسن علوی، صحیح بخاری، را از او شنیده است
[۸۱] ابن فوطی، ج۴، ص۱۰۱۱.
[۸۲] صفدی خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۷۱، به کوشش دیدرینگ، استانبول، ۱۹۴۹م، ۳/۲۸۴.
[۸۳] ذهبی محمدبن احمد، العبر، ج۵، ص۱۵۳، به کوشش فؤاد سید، کویت، دائره المطبوعات والنشر، ۱۹۶۱م، ۴/۱۴۹، ۵/۱۵۲.
[۸۴] جنید شیرازی ابوالقاسم، شدّالازار، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۸۵] جنید شیرازی ابوالقاسم، شدّالازار، ج۱، ص۴۱۹-۴۲۰، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.


۲.۱۶ - سایر برجستگان آل خجند

افزون بر افراد یاد شده، نام گروهی دیگر از برجستگان این خاندان در مآخذ گوناگون آمده است، لیکن از زندگی و احوال آنان چیزی دانسته است. ازجمله «جلال الدین خجندی» است که خاقانی
[۸۶] خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۱۲-۸۱۳، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
قطعه ای در وصف او به این مطلع سروده است:
هرکجا از خجندیان صدری است ••• ز آتش فکـرت آب می‌چکدش
خاصــه صدرالهـدی جلال الدین ••• کز سخن درّ ناب می‌چکدش
نیز باید از «کمال الاسلام خجندی» و «محی الدین خجندی» نام برد که نجم الدین قمی از آنان یاد کرده است.
[۸۷] قمی نجم الدین، تاریخ الوزراء، ج۱، ص۲۳۹، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، صص ۱۵۱-۱۵۲، ۲۱۲، ۲۲۴، ۲۳۷-۲۴۰، ۲۴۸-۲۵۱.



به روایت صدر هاشمی در نزدیکی «محله فلفل چی»، در بیرون دروازه سیداحمدیان در اصفهان، جایی که پیشتر «محله کرّان» خوانده می‌شد، گورستانی به نام «میرحمزه» هست و در آن آرامگاه ویرانی است که به «خواجه صدر» موسوم است. لیکن سنگ قبر ندارد.
به احتمال می‌توان آن را آرامگاه یکی از افراد این خاندان دانست. اینکه جای این گورستان در زمان سلجوقیان جزء محلات با رونق شهر اصفهان بوده، می تواند مؤید این حدس باشد.
[۸۸] صدر هاشمی محمد، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۲۸-۲۹، یادگار، س ۳، شمـ ۱ (شهریور ۱۳۲۵ش)، صص ۱۰-۳۱.



(۱) ابن ابی الحدید عزّالدین، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاءالکتب العربیه.
(۲) ابن اثیر عزّالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
(۳) ابن جبیر محمدبن احمد، رحله، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۴ق، صص ۱۷۷-۱۸۱، ۱۹۵-۱۹۶.
(۴) ابن جوزی عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۵۹ق، ۱۰/۱۷۹.
(۵) ابن صابونی محمدبن علی، تکلمه اکمال الاکمال، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، المجمع العلمی العراقی، ۱۳۷۷ق، ص ۱۴۱.
(۶) ابن عماد عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، مکتبه القدسی، ۱۳۵۰ق، ۳۶۹، ۴/۱۶۳، ۱۸۸، ۵/۱۸۳، ۱۸۴.
(۷) ابن فُوَطی عبدالرزاق بن محمد، تلخیص مجمع الآداب، به کوشش مصطفی جواد، وزاره الثقافه والارشادالقومی، ۴/۴۳۹-۴۴۰.
(۸) ابن قاضی شهبه ابوبکربن احمد، طبقات الشافعیه، به کوشش حافظ عبدالعظیم خان، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۸ق، ۱/۳۴۵، ۲/۴۷-۴۸.
(۹) ابن کثیر اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، قاهره، مطبعه السعاده، ۱۹۳۲م، ۱۲/۲۳۷، ۱۳/۱۲.
(۱۰) ابن نجار محمدبن محمود، ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر فرح، حیدرآبا دکن، «دائره المعارف العثمانیه.
(۱۱) ابن وردی عمر، تتمه المختصر، به کوشش احمد رفعت البدراوی، بیروت، دارالمعرفه، ۲/۹۲، ۱۶۷.
(۱۲) ابوشمه عبدالرحمان بن اسماعیل، الذیل علی الروضتین، به کوشش محمد زاهد کوثری، ۱۳۶۶ق.
(۱۳) اثیرالدین اخسیکتی عبدالله بن محمد، دیوان اشعار، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، رودکی، ۱۳۳۷ش، صص ۹۵-۹۸، مقدمه، ۸۸، ۹۵-۹۶، ۱۲۳، ۱۲۴، ۲۱۴-۲۱۵.
(۱۴) اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق، ۱/۴۷۸.
(۱۵) اقبال عباس، مجموعه مقالات، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، خیام، ۱۳۵۰ش.
(۱۶) براون ادوارد، از سنایی تا سعدی، ترجمه غلامحسین صدری افشار، تهران، مروارید، ۱۳۵۰ش، صص ۱۰۴-۱۰۷، ۱۱۰، ۲۲۱-۲۲۲.
(۱۷) بغدادی اسماعیل پاشا، هدیه العارفین، استانبول، ۱۹۵۱م.
(۱۸) بنداری فتح بن علی، تاریخ دوله آل سلجوق، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۴۰۰ق، صص ۱۳۴، ۲۳۳.
(۱۹) جمال الدین اصفهانی محمدبن عبدالرزاق، دیوان اشعار، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ارمغان، ۱۳۲۰ش، مقدمه، صص ۶۰-۶۳، ۱۱۸-۱۲۱، ۲۵۹-۲۶۱، ۴۰۰.
(۲۰) جنید شیرازی ابوالقاسم، شدّالازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
(۲۱) حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول، ۱۹۴۱م.
(۲۲) خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
(۲۳) خواندمیر غیاث الدین، دستورالوزراء، تهران، اقبال، ۱۳۱۷ش، ص ۱۸۴.
(۲۴) دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، تهران، خاور، ۱۳۳۸ش، صص ۸۸-۸۹.
(۲۵) ذهبی محمدبن احمد، تذکره الحفّاظ، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۰ق، ۴/۱۴۱۴-۱۴۱۵.
(۲۶) ذهبی محمدبن احمد، العبر، به کوشش فؤاد سید، کویت، دائره المطبوعات والنشر، ۱۹۶۱م، ۴/۱۴۹، ۵/۱۵۲.
(۲۷) رازی امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی.
(۲۸) راوندی محمدبن علی، راحه الصدور، به کوشش محمد اقبال، لیدن، ۱۹۲۱م، صص ۱۸۲، ۳۷۲، ۴۲۱، ۴۸۵.
(۲۹) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به کوشش احمد آتش، آنکارا، نشریه انجمن تاریخ ترک، ۱۹۵۷م.
(۳۰) سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
(۳۱) سعدی مصلح الدین، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، کانون معرفت، ۱۳۴۵ش.
(۳۲) صدر هاشمی محمد، «خاندان خجندی در اصفهان»، یادگار، س ۳، شمـ ۱ (شهریور ۱۳۲۵ش)، صص ۱۰-۳۱.
(۳۳) صفدی خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش دیدرینگ، استانبول، ۱۹۴۹م، ۳/۲۸۴.
(۳۴) ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
(۳۵) عتبی ابونصر، ترجمه تاریخ یمینی، ترجمه ناصح بن جر فادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵ش، ص ۴۲۹.
(۳۶) عقیلی سیف الدین، آثارالوزراء، دانشگاه تهران، ۱۳۳۷ش.
(۳۷) قزوینی زکریا، آثارالبلاد، بیروت، دارصادر، صص ۲۹۶-۲۹۹.
(۳۸) قمی نجم الدین، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، صص ۱۵۱-۱۵۲، ۲۱۲، ۲۲۴، ۲۳۷-۲۴۰، ۲۴۸-۲۵۱.
(۳۹) کتبی محمدبن شاکر، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۴م، ۲/۳۶۸.
(۴۰) کحاله عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
(۴۱) کمال الدین اسماعیل، دیوان اشعار، به کوشش حسین بحرالعلومی، تهران، دهخدا، ۱۳۴۸ش، جمـ.
(۴۲) مجیرالدین بیلقانی، دیوان اشعار، به کوشش محمدآبادی، تبریز، مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران، ۱۳۵۸ش.
(۴۳) مرزبان بن رستم، مرزبان نامه، ترجمه سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹م.
(۴۴) مستوفی حمدالله، تاریخ گزیده، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲ش، ص ۶۹۰.
(۴۵) نسوی، محمدبن احمد، سیرت جلال الدین مینکبرتی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴ش، صص ۳۴۱، ۴۰۹-۴۱۰.
(۴۶) مستوفی حمدالله، نفئه المصدور، به کوشش امیرحسین یزدگردی، تهران، ۱۳۴۳ش، صص ۱۱۱، ۳۳۲-۳۳۳.
(۴۷) عوفی، محمدبن محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۹۰۶م، صص ٣٥٤-٣٥٦.
(۴۸) قزوینی‌رازی عبدالجلیل، النقض، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۸ش، ص ۵۹۱، تعلیقات، صص ۷۲۲-۷۲۳، ۷۳۰-۷۳۱، ۱۳۱۹-۱۳۲۳.
(۴۹) عبدالرحمان بن اسماعیل ابوشامه، تراجم رجال القرنین السادس و السابع، المعروف بالذیل علی الروضتین.


۱. صفدی خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۸۱، به کوشش دیدرینگ، استانبول، ۱۹۴۹م، ۳/۲۸۴.
۲. عتبی ابونصر، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۲۱۴، ترجمه ناصح بن جر فادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵ش، ص ۴۲۹.
۳. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۶۶-۳۶۷، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۴. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۱۲۴، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۵. ذهبی محمدبن احمد، تذکره الحفّاظ، ج۳، ص۳۰۳، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۰ق، ۴/۱۴۱۴-۱۴۱۵.
۶. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۴۴، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۷. ابن عماد عبدالحی، شذرات الذهب، ج۳، ص۳۶۸، قاهره، مکتبه القدسی، ۱۳۵۰ق، ۳۶۹، ۴/۱۶۳، ۱۸۸، ۵/۱۸۳، ۱۸۴.
۸. صفدی خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۸۱، به کوشش دیدرینگ، استانبول، ۱۹۴۹م، ۳/۲۸۴.
۹. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۹۳، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۱۰. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۹۵، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۱۱. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۵۰، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۱۲. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۷۹، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۱۳. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۲۸۵، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۱۴. ابن قاضی شهبه ابوبکربن احمد، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۳۳۹-۳۴۰، به کوشش حافظ عبدالعظیم خان، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۸ق، ۱/۳۴۵، ۲/۴۷-۴۸.
۱۵. ابن قاضی شهبه ابوبکربن احمد، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۳۴۴، به کوشش حافظ عبدالعظیم خان، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۸ق، ۱/۳۴۵، ۲/۴۷-۴۸.
۱۶. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۱۲۴-۱۲۵، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۱۷. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۹۳۲، استانبول، ۱۹۴۱م.
۱۸. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۹۵۶، استانبول، ۱۹۴۱م.
۱۹. ابن جوزی عبدالرحمان، المنتظم، ج۹، ص۱۳۷، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۵۹ق، ۱۰/۱۷۹.
۲۰. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۶۶، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۲۱. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۶۵۹-۶۶۰، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۲۲. ابن صابونی محمدبن علی، تکلمه اکمال الاکمال، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، المجمع العلمی العراقی، ۱۳۷۷ق، ص ۱۴۱.
۲۳. رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۱، ص۳۱۸-۳۱۹، به کوشش احمد آتش، آنکارا، نشریه انجمن تاریخ ترک، ۱۹۵۷م.
۲۴. راوندی محمدبن علی، راحه الصدور، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹، به کوشش محمد اقبال، لیدن، ۱۹۲۱م، صص ۱۸۲، ۳۷۲، ۴۲۱، ۴۸۵.
۲۵. عقیلی سیف الدین، آثارالوزراء، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۲، دانشگاه تهران، ۱۳۳۷ش.
۲۶. خواندمیر غیاث الدین، دستورالوزراء، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳، تهران، اقبال، ۱۳۱۷ش، ص ۱۸۴.
۲۷. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۵۴، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۲۸. ابن جوزی عبدالرحمان، المنتظم، ج۱۰، ص۷۰، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۵۹ق، ۱۰/۱۷۹.
۲۹. ابن کثیر اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۱۲، ص۲۱۲، قاهره، مطبعه السعاده، ۱۹۳۲م، ۱۲/۲۳۷، ۱۳/۱۲.
۳۰. قزوینی‌رازی عبدالجلیل، النقض، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۹، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۸ش، ص ۵۹۱، تعلیقات، صص ۷۲۲-۷۲۳، ۷۳۰-۷۳۱، ۱۳۱۹-۱۳۲۳.
۳۱. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۰، ص۳۱۴-۳۱۵، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۳۲. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۱۱۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۳۳. بنداری فتح بن علی، تاریخ دوله آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۴۰۰ق، صص ۱۳۴، ۲۳۳.
۳۴. اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۴۹۰، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق، ۱/۴۷۸.
۳۵. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۶، ص۱۳۴، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۳۶. بغدادی اسماعیل پاشا، هدیه العارفین، ج۲، ص۹۲، استانبول، ۱۹۵۱م.
۳۷. کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، ج۱۰، ص۱۹۲، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
۳۸. پنداری، ص۲۰۲
۳۹. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۸۶، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۴۰. اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۴۹۱، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق، ۱/۴۷۸.
۴۱. کتبی محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۳۸۳، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۴م، ۲/۳۶۸.
۴۲. ابن صابونی محمدبن علی، تکلمه اکمال الاکمال، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، المجمع العلمی العراقی، ۱۳۷۷ق، ص ۱۴۱.
۴۳. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۳۱۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۴۴. ذهبی محمدبن احمد، العبر، ج۴، ص۱۶۹، به کوشش فؤاد سید، کویت، دائره المطبوعات والنشر، ۱۹۶۱م، ۴/۱۴۹، ۵/۱۵۲.
۴۵. کتبی محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۳۸۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۴م، ۲/۳۶۸.
۴۶. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۷، ص۱۸۶، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۴۷. اسنوی عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۴۹۱، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق، ۱/۴۷۸.
۴۸. ابن جبیر محمدبن احمد، رحله، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۴ق، صص ۱۷۷-۱۸۱، ۱۹۵-۱۹۶.
۴۹. قزوینی زکریا، آثارالبلاد، ج۱، ص۲۹۶-۲۹۸، بیروت، دارصادر، صص ۲۹۶-۲۹۹.
۵۰. کتبی محمدبن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۳۸۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۴م، ۲/۳۶۸.
۵۱. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۵۰۹، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۵۲. عوفی، محمدبن محمد، ج۱، ص۲۶۵، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۹۰۶م، صص ٣٥٤-٣٥٦.
۵۳. خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۳۱۹، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
۵۴. خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۷۷۳، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
۵۵. خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۱۶، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
۵۶. ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۷۸-۸۰، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
۵۷. ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
۵۸. ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۱۹۲، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
۵۹. مجیرالدین بیلقانی، دیوان اشعار، ج۱، ص۳۲۰، به کوشش محمدآبادی، تبریز، مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران، ۱۳۵۸ش.
۶۰. ظهیرالدین فاریابی طاهربن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۳۰۷-۳۰۸، به کوشش احمد شیرازی، تهران، فروغی، ۱۳۶۱ش، صص ۱۲۷-۱۲۸، ۲۰۳، ۲۰۶.
۶۱. دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، ج۱، ص۱۱۲، تهران، خاور، ۱۳۳۸ش، صص ۸۸-۸۹.
۶۲. رازی امین احمد، هفت اقلیم، ص۳۵۹، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی.
۶۳. براون ادوارد، از سنایی تا سعدی، ج۱، ص۱۰۴، ترجمه غلامحسین صدری افشار، تهران، مروارید، ۱۳۵۰ش، صص ۱۰۴-۱۰۷، ۱۱۰، ۲۲۱-۲۲۲.
۶۴. سعدی مصلح الدین، دیوان، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، کانون معرفت، ۱۳۴۵ش.
۶۵. خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۱۴، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
۶۶. مرزبان بن رستم، مرزبان نامه، ترجمه سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹م.
۶۷. مرزبان بن رستم، مرزبان نامه، ج۱، ص۳-۴، ترجمه سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹م.
۶۸. اثیرالدین اخسیکتی عبدالله بن محمد، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۷، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، رودکی، ۱۳۳۷ش، صص ۹۵-۹۸، مقدمه، ۸۸، ۹۵-۹۶، ۱۲۳، ۱۲۴، ۲۱۴-۲۱۵.
۶۹. قزوینی زکریا، آثارالبلاد، ص ۲۹۸، بیروت، دارصادر، صص ۲۹۶-۲۹۹.
۷۰. سبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیه، ج۶، ص۱۶۲، به کوشش عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطناحی، قاهره، عیسی البابی الحلبی، ۴/۴۳، ۱۲۳، ۷/۶۲، ۶۶، ۱۷۸.
۷۱. ذهبی محمدبن احمد، تذکره الحفّاظ، ج۴، ص۱۳۳۶، حیدرآباد دکن، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۰ق، ۴/۱۴۱۴-۱۴۱۵.
۷۲. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۲، ص۱۲۴، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۷۳. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۱، ص۵۲۵-۵۲۶، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۷۴. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۲، ص۱۱۷، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۷۵. راوندی محمدبن علی، راحه الصدور، ج۱، ص۳۸۱، به کوشش محمد اقبال، لیدن، ۱۹۲۱م، صص ۱۸۲، ۳۷۲، ۴۲۱، ۴۸۵.
۷۶. ابن اثیر عزّالدین، الکامل، ج۱۲، ص۱۲۴، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق، ۱۰/۴۳۰ و ۴۳۳-۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۴، ۱۱/۲۲۸، ۲۳۷، ۲۵۱، ۳۰۸، ۳۰۹-۳۱۰، ۱۲/۱۵۳.
۷۷. عبدالرحمان بن اسماعیل ابوشامه، تراجم رجال القرنین السادس و السابع، ج۱، ص۱۰، المعروف بالذیل علی الروضتین.
۷۸. نسوی، محمدبن احمد، سیرت جلال الدین مینکبرتی، ج۱، ص۹۴-۹۵، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴ش، صص ۳۴۱، ۴۰۹-۴۱۰.
۷۹. ابن ابی الحدید عزّالدین، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۴۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاءالکتب العربیه.
۸۰. اقبال عباس، مجموعه مقالات، ج۱، ص۲۹۸-۳۰۱، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، خیام، ۱۳۵۰ش.
۸۱. ابن فوطی، ج۴، ص۱۰۱۱.
۸۲. صفدی خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۷۱، به کوشش دیدرینگ، استانبول، ۱۹۴۹م، ۳/۲۸۴.
۸۳. ذهبی محمدبن احمد، العبر، ج۵، ص۱۵۳، به کوشش فؤاد سید، کویت، دائره المطبوعات والنشر، ۱۹۶۱م، ۴/۱۴۹، ۵/۱۵۲.
۸۴. جنید شیرازی ابوالقاسم، شدّالازار، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
۸۵. جنید شیرازی ابوالقاسم، شدّالازار، ج۱، ص۴۱۹-۴۲۰، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
۸۶. خاقانی شروانی بدیل بن علی، دیوان اشعار، ج۱، ص۸۱۲-۸۱۳، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۶ش، ص ۳۲۰.
۸۷. قمی نجم الدین، تاریخ الوزراء، ج۱، ص۲۳۹، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، صص ۱۵۱-۱۵۲، ۲۱۲، ۲۲۴، ۲۳۷-۲۴۰، ۲۴۸-۲۵۱.
۸۸. صدر هاشمی محمد، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۲۸-۲۹، یادگار، س ۳، شمـ ۱ (شهریور ۱۳۲۵ش)، صص ۱۰-۳۱.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آل خجند»، شماره۴۱۲.    




جعبه ابزار