آزادی جنسیتی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رابطه
آزادی و
جنسیت از پرنزاعترین مباحثی است که در طول تاریخ، به دلایل گوناگون، کانون توجه متفکران بوده است.
ادیان الهی به عنوان برترین مرجع تفسیر مفاهیمی مانند آزادی و
برابری، بهترین ملجا برای پاسخگویی به مسائل فرهنگی اجتماعی میباشند که در هر زمان به صورتی نو مطرح میگردند و به اقتضای رخدادهای جدید، پاسخهای متفاوتی میطلبند.
نوشتار حاضر برای فهم حدود آزادی جنسیتی در برخورداری از حقوق گوناگون در
ادیان بزرگ وحیانی
اسلام،
یهودیت و
مسیحیت، برابری در مسئله
خلقت را به عنوان ریشه اختلافات مورد بررسی قرار داده است. فرعیت و فروتربودن زن در خلقت و
گناه اولیه حضرت حوّا، بر اساس باورهای دینی یهودیان و مسیحیان، نزد برخی از آنها، عامل توجیه بعضی نابرابریها تلقّی گردیده است.
قرآن در این رابطه، پرده از بسیاری حقایق برمیدارد.
مفاهیمی مانند «آزادی» و «برابری» از مشتبهترین مفاهیمی هستند که پیوسته در جوامع و فرهنگهای گوناگون مورد بررسی و نقد قرار گرفتهاند. مفهوم «آزادی» زن و مرد، مصادیق و محدوده آن و نحوه ظهور آن در جامعه، گاه به دلیل اختلافات مبنایی نزد نظریهپردازان و گاه به اقتضای تحولات تاریخی و ویژگیهای خاص جوامع، جلوههای متفاوتی داشتهاند.
گذشته از تحوّلات مربوط به تفسیر این مفاهیم و صحّت یا خطای کاربرد آنها در طول تاریخ، برخی از صاحبان قلم بحث از آزادی و برابری جنسیتی را با
نهضت فمنیستی گره میزنند که از اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ برپا گردید. بعضی از جامعهشناسان و نویسندگان غربی بر این گمانند که آزادی در برخورداری از حقوق طبیعی را فقط میتوان در قالب نهضت فمنیستی جستوجو کرد که با فریاد علیه
ظلم اعمال شده در حق زنان، در طول تاریخ، از غرب آغاز گردید و در موج اول، با اخذ جواز حق رای به زنان به پیروزی نسبی ختم شد.
بررسی مفاهیم «آزادی» و «برابری» در موجهای دوم و سوم، در گرایشهای مختلف
رادیکال،
لیبرالیسم،
مارکسیسم،
اگزیستانسیالیسم و مانند آن، معنا و مصداق ویژهای دارد که بحث درباره آن مجال دیگری میطلبد. تتبّعات تاریخی و جامعهشناسانه مربوط به حوادث این دوران
و مطالعه آثار پیشتازان این نهضت
به انضمام پیامدهای اجتماعی، اخلاقی این جنبش، که به بهانه و یا به قصد آزادی زنان و رهایی از ظلم و ستم آغاز شد و به تدریج، به آزادیهای جنسی و فسادهای اخلاقی منتهی گردید، تردیدی در بیپایه بودن و انحراف نهضتی که به ظاهر درصدد رهایی زنان برآمده بود، باقی نمیگذارد.
مفاد کنوانسیون «رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان»،
که حکایت از ناآگاهی و جهالت بشر از درک صحیح مفاهیمی همانند آزادی،
عدالت، برابری و خواستههای به حق زنان دارد، به عنوان ثمره این جنبش، نمادی از
شکست فمینیسم در دستیابی به برابریهایی است که شایسته شئون انسانی زن میباشد.
شاید امروزه این سؤال بیش از پیش منطقی و معقول به نظر برسد که چرا وجود نابرابریهای اجتماعی باید راه را برای حرکتهایی باز کند که نتیجهای جز نقض
حرمت و ارزش انسانی زنان ندارد، حتی اگر برای برخی جوامع، از نظر ظاهری آثار مثبتی نیز به بار آورده باشد؟ به راستی، چه کسی در این زمینه مقصّر است؟ آیا متون دینی
ادیان، گویای نابرابری جنسیتی در برخورداری از حقوقاند؟ یا زنان و مردانی که در جوامع گوناگون دینی و غیردینی زندگی میکنند و به دلیل ناآگاهی یا دلایل روانشناسی و به عمد یا به سهو، نابرابری را در جامعه گسترش دادهاند، باید بار تقصیر را بر دوش بکشند؟
برخی از نویسندگان غربی برخورد ناصحیح
سنّت یهودی مسیحی با مسئله زنان و وجود آیات حاکی از نابرابری در متون دینی و یا متون مورد تایید و تمسّک دینداران
ادیان یهودی و مسیحی را از جمله عوامل نابرابری جنسیتی در جوامع غربی میدانند و عالمنبودن یا عاملنبودن به فرامین دینی اسلام را در کشورهای مسلمانی مانند
عربستان، عامل نادیدهگرفتن حقوق زنان تلقّی میکنند.
چارهاندیشان برای حل معضل نابرابری در جوامع دینی و غیردینی راهحلهای متفاوتی پیشنهاد میکنند: گروهی معتقدند که مدرنیزهکردن زنان و غربینمودن آنها بدون هیچ تقیّدی به آداب دینی، تنها راه چاره آنان برای احقاق حقوق از دست رفتهشان میباشد. گروهی دیگر آمیزهای از تفکرات و رفتارهای دینی فمنیستی را راه نجات زنان میدانند.
این نوشتار راه حل سومی را پیشنهاد میکند، و آن رجوع مجدّد به متون دینی و استنباط مفاهیم و مصادیق آزادی،
استقلال و برابری بر اساس
آیات قرآن و آموزههای
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
ائمّه اطهار (علیهمالسّلام) میباشد؛ زیرا گرچه ممکن است زنان مسیحی و یهودی غربی با پناهبردن به جنبشهایی، به حدی از آزادی و استقلال هم دست یافته باشند، اما نتایج حاصل از آن حرکتها قطعا به منفعت آنها و جامعه آنها نیست.
شکستن حریم
خانواده، مسائل و مشکلات جنسی بهداشتی و بحرانهای روحی حاصل از آن، همه نشانگر این واقعیت هستند که پاسخ حقیقی را باید در جای دیگری جستوجو کرد.
مقایسه
ادیان در این مورد، بیانگر این حقیقت است که
دین اسلام به عنوان آخرین و جامعترین
دین، علاوه بر احترام به شخصیت انسانی زن، بهترین پاسخ و راهحل را در رابطه با حقوق انسانی و طبیعی زنان و مردان پیشنهاد کرده است، گرچه
یهودیت و
مسیحیت نیز به عنوان
ادیان الهی در برخی موارد، به ذکر حقایقی پرداخته است که با حقایق موجود در دین اسلام شباهت دارد.
بیتردید، شناخت آموزههای دینی و عمل به آنها برای یافتن هویّت انسانی خود و اجرای حقوق فردی و اجتماعی، امری ضروری و منطقی به نظر میرسد، به ویژه امروزه که مسائل زنان به حوزه
سیاست نیز راه یافته و گاه دولتها برای پیشبرد اهداف سیاسی خود، با ترفندهایی از جمله تشویق آثاری که به گونهای تایید حکومتهایی است که در واقع، نه به زن بها میدهند و نه به دین، به این مسائل رنگ و بوی سیاسی میدهند و حرکت زنان را برای اجرای سیاستهای خود به بازی میگیرند.
به نظر میرسد رویکرد
ادیان یهود و مسیح در ارتباط با حقوق زنان و برخورداری از آزادیهای اجتماعی و سیاسی، چندان مطلوب نبوده و با توجه به حقوق مردان، تبعیضهای بسیاری اعمال کردهاند.
عهد عتیق و
عهد جدید به انضمام آراء مفسّران این دو کتاب مقدّس، حاوی شواهد فراوانی در این رابطه میباشند. وجودِ نابرابریهای جنسیتی در سنّت یهودی مسیحی نه به معنای نابرابری مطلق است و نه بدین معنا که میتوان با توجه به تلاشهایی که توسط متدیّنان یهودی و مسیحی و یا مدافعان حقوق زنان برای توجیه این تبعیضها صورت گرفته است، برابری را استنباط نمود.
به دلیل اینکه در بخشهای گوناگون
تورات و
انجیل و
تلمود و تفاسیر عهد جدید، نابرابری
حضرت حوّا و
حضرت آدم در
خلقت، عاملی برای توجیه تبعیضها و مبنایی برای صدور احکام متفاوت حقوقی و اجتماعی تلقّی گردیده، بهتر است داستان خلقت را در سه دین الهی اسلام، یهودیت و مسیحیت، به عنوان ریشه برخی اختلافات، با هم مقایسه نماییم. در این رابطه، در دو دین بزرگ یهودیت و مسیحیت به دو دیدگاه مختلف اشاره خواهد شد: موافقان برابری و مخالفان برابری.
داستان خلقت حضرت آدم و حوّا بیش از همه جا در «
سفر پیدایش»، در عهد عتیق، که مورد تایید یهودیان و مسیحیان، هر دو میباشد و در
قرآن در سورههای
اعراف،
حجر،
طه و جز آن مطرح شده است. در باب اول و دوم «سفر پیدایش»، داستان خلقت به اجمال و تفصیل بیان شده است و باب سوم درباره «
هبوط» و علت آن سخن میگوید.
در باب اول، بیآنکه به خلقت حضرت آدم و حوّا به طور مجزا اشاره شده باشد، از خلقت آدم یا
انسان میگوید و از اینکه
خداوند او را به صورت خود آفرید و آنگاه وی را بر زمین مسلّط گردانید: «پس خدا آدم را به صورت خود آفرید، او را به صورت خدا آفرید، ایشان را
نر و
ماده آفرید.»
کتاب مقدّس در این باب، تفاوتی بین خلقت زن و مرد قایل نشده است و تصریح میکند که هر دوی آنها بهطور یکسان به صورت خدا خلق شدند. اما در باب دوم،
اشاره میکند که پس از اتمام خلقت حیوانات، ابتدا حضرت آدم خلق شد. در روز ششم، «خداوند آدم را از خاک زمین سرشت و در بینی وی روح حیات بدمید و آدم نَفْس زنده شد.»
«خداوند آدم را در
بهشت جای داد و مسئولیت حفاظت از آن را بر عهده او نهاد.»
و قبل از خلقت حوّا فرمود: «از همه درختان باغ آزادانه بخور، بجز از درخت معرفت نیک و بد؛ زیرا روزی که از آن بخوری حتما خواهی مرد.»
در این زمان، هنوز آدم تنها بود و «خداوند خواست یاوری برای آدم بیافریند که موافق او باشد.»
و چون در بین حیوانات یاور و موافقی برای آدم نیافت، حوا را از دنده آدم خلق کرد.
حوّا مانند آدم میدانست که خداوند مرگ را با خوردن
میوه ممنوعه گره زده است، ولی مار (
شیطان) او را فریب داد و پیوند بین مرگ و خوردن میوه را انکار کرد و به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، بلکه خداوند میداند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز میشود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.»
بدینسان، حوّا فریب شیطان را خورد، از میوه ممنوع تناول کرد و آدم را نیز بر این امر اغوا نمود،
و آنگاه خداوند آنها را از
باغ عدن بیرون کرد.
با توجه به آیات مذکور در سنّت و فرهنگ یهودی مسیحی به دلیل فرعیت حوّا نسبت به آدم در خلقت، زن موجودی فروتر محسوب میشود و به خاطر اغواشدن توسط شیطان و فریبدادن آدم (در حالی که آیات مورد نظر دلالت بر گناهکاری حوّا دارند، اما
پولس در جایی آدم را مقصّر میداند و ادعا میکند که گناه و مرگ هر دو از طریق آدم به وجود آمدند.
برخی از مفسّران حضرت آدم را از اینرو گناهکار میدانند که وی نتوانست فرمان خدا را به حوّا برساند و او را از خوردن میوه منع کند.)
و خوردن از میوه منع شده، که باعث هبوط آنها از بهشت گردید، زن بودن عامل و نشانه شر بودن تلقّی میگردد. درد زایمان، اشتیاق به همسر و حکمرانی مرد بر زن، از نخستین مجازاتهایی هستند که حوّا به واسطه خوردن میوه منع شده متحمّل گردید،
و زمین نیز به سبب گناه آدم لعن شد.
در بخشهای گوناگون تورات و انجیل، از جمله در «
جامعه سلیمان»، «سفر پیدایش»، «
سفر خروج»، «
رساله پولس» و مانند آن، میتوان این نوع نگرش پستنگرانه و نتایج حاصل از آن را مشاهده کرد. در ذیل، به چند مورد اشاره میشود:
«زنی که دلش دامها و تلههاست و دستهایش کمندها میباشد، تلختر از مرگ است. هر کس که
رضایت خدا را طلب کند او را رها خواهد کرد، اما گناهکار در دام او گرفتار خواهد شد.»
«پس از جستوجو در میان هزار مرد، یک درستکار را یافتم، اما در میان جمع زنان، حتی یک زن درستکار یافت نشد.»
و در جایی دیگر، شرارت زن را برتر از همه شرارتها میبیند و مرگ آدمی را نتیجه شرارت و گناه حوّا میداند: «هیچ زهری تلختر از زهر مار و هیچ شرارتی بزرگتر از شرارت یک زن نیست.»
«گناه با یک زن شروع میشود و به دلیل وجود اوست که همه ما باید بمیریم.»
«یک مرد برده است، باعث بیآبرویی و شرمساری اوست اگر یک زن از او حمایت کند.»
پولس در رساله اول خود به
تیمو تائوس، بدین دلیل اجازه تعلیمدادن زن به مرد و یا تسلط وی بر شوهر را نمیدهد که «آدم اول ساخته شد و بعد حوّا، و آدم فریب نخورد، بلکه زن فریب خورد و در تقصیر گرفتار شد.»
برخورد منفی سنّت یهودی مسیحی با زنان، محدود به آیات کتاب مقدّس نمیباشد، بلکه با توجه به اینکه در دین یهود، علاوه بر تورات، به تدریج، تلمود و آموزش خاخامها، جزو منابع مهم دینی یهود تلقّی گردیدند و در مسیحیت نیز تفاسیر برخی از آباء
کلیسا مانند ترتولیان مورد اعتنای مسیحیان قرار گرفتند، فرازهایی از این نوع، بسیار به چشم میخورند.
مسیحیان باور دارند که انسان از طریق زندگی، مرگ و احیای
حضرت مسیح (علیهالسلام) از حالت گناه آزاد میشود، اما بار گناهی که حوّا انجام داد بر دوش همه زنها سنگینی میکند؛ گناهی که باعث شد تا حضرت مسیح (علیهالسلام) برای نجات بشر از آن به
صلیب کشیده شود.
از سوی دیگر، یهودیان و مسیحیانی که مدافع تساوی حقوق زن و مرد میباشند، برای توجیه آیات کتاب مقدّس، دست به توجیهاتی زدهاند و برخی بر این باورند که در متون اصلی یهودیت و مسیحیت، هیچ تفاوتی بین زن و مرد، از لحاظ انسانیت و دیگر حقوق، وجود ندارد، بلکه انحرافاتی که به واسطه خاخامهای یهودی و تلمود دست نوشته بشر و تفاسیر کتاب مقدّس به وجود آمده، اسباب این توهّم را پدید آوردهاند و انحرافاتی که در انجیل مکتوب پس از حضرت عیسی (علیهالسلام) رخ داده، در رسالههای پولس به خوبی نمایان هستند.
از دگرسو، شواهد بسیاری، هم در کتاب مقدّس و هم در تاریخ یهودیت و مسیحیت وجود دارند که گویای این هستند که نه از نظر
حضرت موسی (علیهالسلام) و نه در نگاه حضرت عیسی (علیهالسلام) زن هیچ فرعیتی نسبت به مرد ندارد و این دو در انسانیت و حتی آزادی در برخورداری از حقوق فردی و اجتماعی، یکسان میباشند. تاریخ یهود درباره اعمال شجاعانه زنان مؤمنی که مستقل از مردان، در مقابل رهبران مرد مانند
فرعون قیام کردند، داستانهایی دارد که مورد تایید خداوند میباشد.
ماجرای خواهر و مادر حضرت موسی (علیهالسلام) و نجات حضرت موسی (علیهالسلام) توسط همسر فرعون، و حتی زنانی که فرعون دستور قتل پسران آنها را داده بود، در تاریخ مشهودند. سفر «داوران» از زنی به نام دبوره (Deborah) نام میبرد که در بین داوران آن زمان، تنها کسی است که سنّت حضرت موسی (علیهالسلام) را دنبال میکرد و بر
بنیاسرائیل به عنوان قاضی حکم میراند. «و در آن زمان، دبوره نبیّه زنِ کمغیدوت،
اسرائیل را داوری مینمود.»
پولس در رساله خود به غلاطیان نجات یافتن از طریق حضرت مسیح (علیهالسلام) را نه به گروه خاصی منحصر میکند و نه جنبش خاصی، بلکه زن و مرد و غلام (از جمله زنانی که در تاریخ
کاتولیک به عنوان قهرمان ایفای نقش کردهاند، از این قرارند: St.Teresa of Avila، St.Catherine of Siena، St.Therese of Liseux، St.Clare، St.Hidegard of Bingen، Mother Teresa)
و آزاد از این نظر با هم برابرند: «همه شما که در مسیح
تعمید یافتید، مسیح را دربرگرفتید. هیچ ممکن نیست که یهود باشد یا یونانی و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن؛ زیرا که همه شما در عیسی مسیح واحد میباشید.»
اما یهودیت خاخامی و تلمودی، که بعدا توسعه یافت، تاثیر خود را بر زندگی
یهود، مطالعه
تورات و عبادت روزانه گذاشت. با رایجشدن
یهودیت خاخامی، زنان به تدریج، از مطالعه تورات و عبادت روزانه معاف شدند. اما این معافیت از تعلیم و تعلّم، به تدریج در آیین یهود خاخامی حرام و ممنوع اعلام شد.
الیزر (Eliezer) خاخام قرن اول میگوید: «کلمات تورات سوخته شوند بهتر از آن است که به یک زن آموخته شوند. هر کس که تورات را به دختر خود بیاموزد، مانند کسی است که
شهوترانی را به او آموخته است.»
و تلمود لعن و نفرین را نثار مردی میکند که زن و بچههای او بگویند: رحمت خدا بر او!
یهودیان در ادعیه روزانه این دعا را زمزمه میکنند که «سپاس خدایی که مرا یک غیریهودی خلق نکرد! سپاس خدایی که مرا یک زن خلق نکرد! و سپاس او را که مرا یک جاهل و نادان خلق ننمود!»
نویسندگان بسیاری، به ویژه از مسیحیان، درصدد توجیه آیات مربوط به خلقت و دیگر آیات برآمدهاند و سعی دارند تا با استناد به آیاتی که به نوعی، به حمایت از زنان میپردازند یا آنها را با مردان یکسان میبینند، از شدت این نابرابری بکاهند.
سویل در توجیه داستان خلقت در «سفر پیدایش»، داستان اول را با مشکل مواجه نمیبیند؛ زیرا در این داستان، زن و مرد کاملاً با یکدیگر برابرند و هر دو به صورت خدا و همراه با هم و همزمان خلق میشوند. اما در داستان دوم، که به نظر میرسد وجود زن وابسته به وجود مرد است، وی سعی میکند تا این تفاوت را به کمک
اسطوره لیلیث (Lilith) توجیه نماید. بر اساس این اسطوره، خداوند دو زن را برای آدم خلق کرد: لیلیث و حوّا. خداوند ابتدا همسر اول آدم ( یعنی لیلیث) را خلق کرد که با آدم یکسان و همسان بود. اما به دلایل ناشناخته، وی آدم را ترک کرد و تلاش خداوند برای بازگرداندن وی تاثیری نداشت. در نتیجه، آدم بدون یار و همسر باقی ماند. خداوند همسر دوم آدم یعنی حوّا را خلق نمود. این بار، زن آدم فروتر از آدم بود؛ چون از او و برای او خلق شده بود. باب دوم سفر «پیدایش» از این ماجرا پرده برمیدارد.
به گفته سویل، کسانی که از ایده مساواتطلبانه در یهود دفاع میکنند، معتقدند که در داستان دوم خلقت هم زن و مرد در انسانیت، کاملاً مساویاند؛ زیرا وجود حوّا جدای از وجود آدم نیست، بلکه هر دو از جوهره واحدی خلق شدند و ذات آنها یکی است و این در واقع، اقتضای سبک شاعرانه عبری است که عناصر مساوی و مشابه را به عنوان عنصر اول و دوم مطرح میکند.
علاوه بر این، خداوند در باب دوم، حوّا را یاور آدم میداند، نه موجودی که نازلتر از او باشد، و در کتاب «عبریان» حتی خود را نیز «یاور» مینامد.
و بدیهی است که این نام، حاوی هیچ بار منفی نمیباشد.
در بین نویسندگان مسیحی، کسانی که مخالف برابری زن و مرد در انسانیت و حقوق میباشند، با اشاره به
نظریه هبوط، تاکید میکنند که گرچه آدم و حوّا در ابتدا مساوی بودند، اما به خاطر هبوط، نابرابر شدند. در مقابل، برخی از کسانی که مدافع نظریه برابریاند، ادعا میکنند که گرچه زن پس از هبوط، واقعا مطیع مرد شد، اما به دلیل آنکه به واسطه احیای مجدّد حضرت مسیح (علیهالسلام) دگرباره همان نظریه خلقت ابتدایی مطرح گردید، زن و مرد دوباره با یکدیگر مساوی شدند.(Miller، B."What Does the Bible Says about Women in Ministry"? in: www.Bible.com.) بعضی دیگر تبعیت حوّا از آدم را پس از خروج از بهشت، به عنوان مجازات گناه حوّا تلقی نمیکنند، بلکه این تبعیت و فرعیت را لازمه بقای زندگی و امری ضروری میدانند.
در دفاع از این گروه، میتوان به داستان
پطرس در کتاب «
اعمال رسولان» اشاره کرد که از تجلی
روحالقدس بر پیروان حضرت عیسی (علیهالسلام) سخن میگوید، زن باشند یا مرد، پیر باشند یا جوان؛ چرا که همه از این حیث نزد روحالقدس مساویاند:
«خدا میگوید: در ایام آخر، چنین خواهد بود که از روح خود بر تمام بشر خواهیم ریخت و پسران و دختران شما
نبوّت کنند و جوانان شما رؤیاها و پسران شما خوابها خواهند نمود.»
گرچه بنا به باور مسیحیان، بیشتر دیدگاههای مربوط به فروتربودن و فرعیت زن نسبت به مرد را فقط در متون منتسب به پولس قدیس میتوان یافت که پس از مرگ او نوشته شدهاند، ولی با این حال، وی در رساله به
غلاطیان، بر یکسانی رابطه همه مردم با روحالقدس تاکید دارد و بر اینکه فضایل مسیحیت، که شامل
محبت و خوشی و
عشق و
صلح و دلسوزی و مهربانی و
ایمان و
تواضع و
پرهیزگاری میشوند، برای همه انسانها یکسان هستند.
به هر حال، آیاتی که بر نابرابری جنسیتی دلالت دارند، اندک نیستند و مقصّر را در این قول، چه خاخامها و نویسندگان تلمود و مفسّران
انجیل و آباء کلیسا بدانیم و چه این باور را معلول تحریفات به وجود آمده در تورات و انجیل، نسبت به دو نکته اطمینان داریم:
نخست اینکه
ادیان یهودیت و مسیحیت به عنوان دو دین وحیانی، قطعا در حق زنان ظلمی روا نداشتهاند و همانگونه که
اسلام زن و مرد را در انسانیت و آزادی و در برخورداری از حقوق یکسان میداند، این دو نیز به عنوان دین الهی از چنین موقعیتی برخوردارند.
دوم اینکه دین اسلام به عنوان دینی که عاری از هرگونه انحرافی است، در مقایسه با آنچه امروزه به عنوان آیین و دین یهودیت و مسیحیت شناخته میشود، نه تنها حامی و مدافع نظریه برابری جنسیتی در انسانیت و برخورداری از بسیاری حقوق است، بلکه در برخی موارد، برای زنان، بخصوص برخی زنان خاص، احترام ویژهای قایل است.
قرآن نه از خلقت حضرت حوّا به عنوان بخشی از وجود حضرت آدم سخن گفته و نه از فریبخوردن اولیه وی توسط شیطان، بلکه مطابق آیات آن، هر دو در ابتدا از خوردن آن میوه منع شده بودند و شیطان هر دو را فریب داد و این تخطّی باعث هبوط آنها از بهشت گردید: «و یا آدمُ اسکُنْ انتَ و زوجُکَ الجنَّةَ فکُلا مِن حیثُ شِئتما ولاتَقربا هذهِ الشجرةَ فتکونا مِن الظالمینَ فوَسوسَ لهما الشیطانُ ونادیهُما رَبُّهما اَلَمْ انْهَکُما عن تِلکُما الشجرةِ واقُلْ لَکمآ اِنَّ الشیطانَ لکما عدوٌّ مبینٌ.»
خطابهای
قرآنی در این مورد به صورت تثنیهاند و تقدّمی در حاکمیت یکی بر دیگری ندارند و بر خلاف انجیل، که مرد را در خلقت از زن نمیداند، بلکه «زن از مرد است و اینکه مرد برای زن آفریده نشده، بلکه زن برای مرد.»،
قرآن از خلقت زن و مرد از «نفس واحده» سخن میگوید: «اِتّقُوا ربَّکُم الّذی خَلقَکم مِن نفسٍ واحدةٍ و خَلَق مِنها زَوجَها.»
و از اینکه این دو در
آفرینش مکمّل یکدیگرند: «هُنَّ لباسٌ لکم و اَنتم لباسٌ لَهُنَّ.»
نه آنکه یکی فرودست باشد و دیگری بالادست. روایاتی هم که به ظاهر، خلقت حوّا را از دنده چپ آدم میدانند.
علاوه بر متقننبودن سند، برخی از مفسران به انکارشان پرداختهاند.
بعضی دیگر به توجیه آنها دست یازیدهاند؛ چنان که مرحوم
مجلسی در
بحارالانوار، خلقت حوّا از دنده چپ را به معنای خلقت از زیادی گل مربوط به دنده چپ آدم میداند،
و حتی به گفته برخی از نویسندگان مسیحی، این روایات از فرهنگ یهود به آثار مسلمانان راه یافتهاند.
گذشته از این، در اسلام هیچ اثری از این تفکر مسیحیت، که گناه حضرت آدم (به فرض گناه) به فرزندان او و یا گناه حضرت حوّا به زنان سرایت کند، وجود ندارد، بلکه هر کس مسئولیت اعمال خود را به عهده دارد و پاسخگوی افعال خود میباشد: «ولاتَزِرُ وازرةٌ وِزرَ اُخری.»
و از این نظر، زن و مرد و
مؤمن و
کافر در برابر خداوند یکساناند؛ هر کس که عمل نیک انجام دهد از
رحمت و
غفران خداوند برخوردار خواهد بود: «اِنّی لا اُضیعُ عمَلَ عاملٍ مِنکم مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی»
و هر کس که مرتکب عمل شر شود، نتیجه عمل خود را خواهد دید.
سوره احزاب از مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ایمان، مردان و زنان اهل طاعت و
عبادت، و مردان و زنان راستگو و صابر و خاشع و خیرخواه نام میبرد و مغفرت خداوند را به آنها نوید میدهد، «اِنّ المسلمینَ و المسلماتِ والمؤمنینَ والمؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصادقینَ والصادقاتِ و...اعدّ اللهُ لهم مغفرةً واجرا عظیما.»
بیآنکه هیچ تفاوتی در این زمینه بین آنها قایل شود.
در سورههای
آل عمران،
غافر،
توبه،
و
نحل،
با نمونههای دیگری از برخورد یکسان خداوند با زن و مرد مواجه میشویم. علاوه بر این، در هیچ آیهای از
قرآن مشاهده نمیگردد که از خلقت مرد به عنوان یک موهبت و از خلقت زن با نفرت یاد شده باشد، بلکه به عکس،
قرآن به محکومیت اعرابی رای داده است که دختران خود را به خاطر شرمساری، زنده به گور میکردند.
در حالی که در
عهد عتیق، از همان ابتدا تولد یک دختر به عنوان یک زیان تلقّی میگردد.
و در همان کتاب، دختران به عنوان موجوداتی لجوج و خودرای معرفی میشوند که باید تحت مراقبت قرار گیرند. در غیر این صورت، آنها اسباب شرمندگی پدران را فراهم میآورند.
در مجموع، مشاهده میشود که در اسلام، بر خلاف سنّت یهودی مسیحی، رابطه زن و مرد نه مردسالارانه است، نه متخاصمانه و داستان خلقت گویای فروتربودن یکی و فراتر بودن دیگری نیست، بلکه از نظر
قرآن، ملاک برتری نزد خداوند چیزی جز ایمان،
تقوا و
عمل صالح نیست. معرفی بانوان نمونه در
قرآن، تأییدی بر نگرش مساواتطلبانه جنسیتی و نگاه مثبت اسلام به جایگاه انسانی زن میباشد. حتی در برخی موارد،
قرآن از ملاحظه رابطه تساوی بین زن و مرد فراتر میرود و رابطه و وابستگی آنها را بیش از این میبیند. آیاتی مثل «بعضُهم مِن بعضٍ.»
و یا «المؤمنونَ والمؤمناتُ بعضُهم اولیاءُ بعضٍ.»
که زن و مرد را ولیّ یکدیگر معرفی میکنند، همه نشانه برتری دین اسلام در برخورد با آحاد بشر میباشند. خداوند وعده
بهشت را به هر دو میدهد: «وَعَدَ اللّهُ المؤمنینَ و المؤمناتِ جنّاتٍ تجری مِن تَحتِهَا اَلانهارُ.»
و در صورت گناه، هر دو در آتش
دوزخ گرفتار خواهند شد.
توجه به این نکته ضروری است که نتیجه مذکور به معنای برابری مطلق و یا عدم اختلاف بین آنها حتی از نظر
تکوین و یا انجام مسئولیتهای اجتماعی و برخورداری از حقوق مشابه نمیباشد، بلکه مراد این است که در اسلام، برخلاف یهودیت و مسیحیت، زن و مرد به عنوان یک انسان، از ارزش و حرمت یکسانی برخوردارند و برخلاف سنّت یهودی مسیحی، که فرعیت در خلقت را مبنای اندیشه پستنگری در جامعه میپندارد و همین را عامل نقصان در
اخلاق و
معنویت و ناتوانی زن در پذیرش مسئولیتهای اجتماعی و سبب بردگی و زیردست بودن او و بهانهای برای نقض حقوق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وی میداند، در اسلام، هیچیک از اینها مشاهده نمیگردد و زن و مرد هر دو در برخورداری از حقوق گوناگون آزادند، گرچه به دلایل معقول و مقبول، در برخی موارد، از حقوق مشابه برخوردار نباشند.
متاسفانه متون مقدّس و مورد تایید یهودیان و مسیحیان گویای مطالب نگرانکنندهای در مورد ضایع کردن حقوق زنان میباشند، گاه زنان از حداقل حقوق خود محروم ماندهاند و بیش از آنکه به یک موجود آزاد شباهت داشته باشند، همانند یک برده به نظر میرسند. به اجمال، به چند مورد اشاره میشود:
کوین هریس (Kevin Harris)، سخنران ارشد دانشگاه New South Wales، میگوید: زن در انجیل، بهگونهای به تصویر کشیده شده است که انگار مِلک مرد محسوب میشود، به طوری که به عنوان یک کالا، هم قابل فروش است، هم قابل بیرونانداختن و هم تجارت با آن ممکن است.
وی نه مالک خود است و نه هیچ ملکیتی نسبت به اموال خود دارد؛ تنها در صورتی اموالش به او برمیگردند که
طلاق بگیرد یا همسرش بمیرد.
در سفر «خروج»، درباره مردی که دخترش را به کنیزی بفروشد، آمده است: «اگر شخصی دختر خود را به کنیزی بفروشد، مثل غلامان بیرون نرود. هرگاه به نظر آقایش که او را برای خود نامزد کرده است ناپسند آید، بگذارد که او را
فدیه دهند، اما هیچ حق ندارد که او را به قوم بیگانه بفروشد؛ زیرا که بدو خیانت کرده است.»
در واقع، زنان غربی تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، هیچ حق مالکیتی نسبت به اموال خود نداشتند. حتی مطابق تلمود، «خردههای نان روی میز هم به شوهر تعلّق دارد.»
در سنّت یهودی مسیحی، زن نه تنها در دوران حیات خود نسبت به اموال خود ملکیتی ندارد، بلکه پس از مرگ نیز از هرگونه ارثی محروم است، در حالی که مرد از زن
ارث میبرد و فرزندان مؤنث نیز در صورتی از ارث برخوردار میشوند که فرزند مذکّری وجود نداشته باشد.
اما در اسلام، حرمت زن برای همیشه در خانواده محفوظ است؛ وی نه برده پدر خویش است و نه بنده همسر خود. بیآنکه ملک کسی باشد، مالک اموال خویش است؛ هم در کسب درآمد اقتصادی آزاد است، هم در استفاده از آن: «لِلرّجالِ نصیبٌ مِمّا اکتسبوا و لِلنّساءِ نصیبٌ مِمّا اکتسبنَ.»
زن مانند مردان ارث میبرد. «لِلرّجالِ نصیبٌ مِمّا تَرَک الوالدانِ و الاقربونَ و لِلنساءِ نصیبٌ مِمّا ترکَ الوالدانِ و الاقربونَ مِمّا قلَّ مِنه او کثُر.»
(گرچه به دلایلی کمتر از آنان) و وظیفهای برای کسب درآمد ندارد. و این مسئولیت بر عهده مردان گذاشته شده است: «الرّجالُ قَوّامونَ علی النساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بعضَهُم علی بعضٍ و بِما انفَقُوا مِن اَموالِهم.»
در اسلام،
عفّت و پاکدامنی قبل و بعد از ازدواج، اختصاص به زن ندارد، بلکه زن و مرد هر دو باید عفیف باشند و از نظر دین اسلام، هیچکدام از آزادی جنسیِ خارج از حدود شرعی برخوردار نیستند، در حالی که در سنّت یهودی مسیحی، این حکم مختص زنان است و مردان، به ویژه قبل از ازدواج، در داشتن روابط آزاد جنسی هیچ ممنوعیتی ندارند. در صورتی که مردی به اعمالی از این قبیل دست بزند، هیچ نوع محکومیتی در مورد او صادر نمیشود، در حالی که در مورد زنان، حکم دیگری قابل اجراست و در صورتی که زن دچار
انحراف جنسی گردد. (حتی قبل از ازدواج) (نقل این قول به معنای نقد این تفکر نیست، بلکه دلالتی بر تبعیض مشهود در کتب مقدّس میباشد.) مرد حق دارد او را به خانه پدرش برگرداند و یا سنگسار شود.
سنّت یهودی مسیحی حق طلاق زنان را نادیده گرفته است. در
انجیل متی، فرازی نقل شده که دلالت بر ممنوعیت طلاق زن دارد و میگوید: «هر کس که همسرش را طلاق دهد، مگر به واسطه
زنا، باعث زناکردن او میباشد و هر کس که با زن مطلّقه ازدواج کند زنا کرده است.»
با وجود منفور و مبغوض بودن طلاق در دین اسلام، برخورد دوگانه سنّت یهودی مسیحی با طلاق، زنان را با وضعیتی بحرانی مواجه میکند: از یک سو، با حرمت طلاقدادن زن روبهرو هستیم و از سوی دیگر، با تشویق یهودیان اولیه به طلاق، تا آنجا که در بخشهایی از تلمود آمده است که مرد میتواند در صورتی که همسر زیباتری پیدا کند، زن خود را طلاق دهد.
ضایع نمودن حقوق زن، چه در قالب رفتارهای افراطی باشد، چه تفریطی و نادیدهگرفتن حقوق و آزادیهایی که خداوند برای او معیّن کرده، در واقع، به معنای نادیده گرفتن و مخالفت با احکام الهی است.
گذشته از نادیده گرفتن حقوق فردی، برخوردار نبودن زنان غربی تا قرن ۱۹ از حداقل آزادی سیاسی (مثل حق رای) و نیز آزادیهای اجتماعی، قابل انکار نیست که بنا به شهادت تاریخ، تا پیش از نهضت
فمینیسم، زنان از رسیدن به حقوق اندک خود نیز محروم بودند و متاسفانه پس از آن نیز بسیاری از ارزشهای خود را از دست دادند. در حالی که ۱۴۰۰ سال قبل از آن، اسلام حقوق متفاوت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مثل حق مالکیت، حق رای، شرکت در مجامع سیاسی و نهادهای اجتماعی و پذیرش مسئولیت در جامعه را به زنان اعطا کرده است، اگرچه ممکن است با وجود حقّانیت دین اسلام و برتری آن از نظر محتوایی، در برخی از کشورهای اسلامی نیز حقوق زنان نادیده گرفته شوند؛ مثلاً، سلب فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، حتی حق رای از زنان در
عربستان و عدم تسلّط بر اموال خود و اجرای آداب و
آیین هندو در کشور
پاکستان از جمله معضلات این کشورها هستند.
اما از سوی دیگر، در برخی کشورهای غیر اسلامی، مثل
آمریکا و
فرانسه، گرچه زنان از آزادیهایی مثل آزادی حق رای، ابراز عقاید و ایدههای معمولی محروم نیستند، ولی با انجام فرامین دینی مسلمانان به شدت مخالفت میشود، به گونهای که یک زن مسلمان در حالی که در این کشورها آزاد است تا از بهترین مواهب دنیوی برخوردار باشد و مانند دیگر مردم آزادانه زندگی کند، اما به محض پوشیدن
حجاب، با مشکلات عدیدهای روبهرو میگردد. زنان مسلمان به خاطر پوشیدن روسری، از ادارات خود اخراج میشوند، در خیابان به آنها بیاحترامی میشود، پیوسته تحت نظر میباشند و به وضوح شاهد تغییراتی در رفتار مردم میباشند که تا قبل از پوشش، با آنها مواجه نبودند.
طیّبه تیلور، سردبیر مجله سیسترز (Sisters) میگوید: «با تغییر در پوشش، مردم آمریکا فکر میکنند که من یک خارجی هستم، در حالی که مدت زیادی در بین آنها زندگی کردهام. من لباس آمریکاییها را میپوشم، اما با وجود این، یک روسری بر سر دارم که این روسری اوضاع را کاملاً تغییر میدهد.»
در کتابهای مقدّس تورات و انجیل، جدای از تلمود و آراء مفسّران، با دو رویکرد متفاوت مواجهیم: از یک سو، برخی آیات مؤیّد اندیشه پستنگرانه نسبت به زنان بوده و در بسیاری موارد، فرعیت زن در خلقت به عنوان ریشه این نوع تفکر تلقّی شده است. از سوی دیگر، بعضی آیات از دیدگاه مساواتطلبانه در دو دین الهی نسبت به زن و مرد حمایت میکنند. مبارزات و فعالیتهای اجتماعی همعرض مردان توسط زنان در تاریخ
یهودیت و
مسیحیت و پذیرش آنها از سوی خداوند، مؤیّد دیگری برای این رویکرد است.
برخی از متدیّنان یهودی مسیحی تاثیر یهودیت خاخامی و تلمود و تفاسیر
کلیسا را عامل
تحریف در دو دین الهی یهودیت و مسیحیت و وجود آیات دال بر نابرابری جنسیتی میدانند و توجیهاتی در این زمینه ارائه کردهاند. شواهد
قرآنی مربوط به خلقت و شأن زنان و فرامین دینی مرتبط با حقوق سیاسی اقتصادی و اجتماعی زنان در
اسلام، حاکی از برتری اسلام در این زمینهها هست و
ادیان الهی یهودیت و مسیحیت به عنوان دو دین الهی تا آنجا که از حقّانیت الهی برخوردارند و با تحریفات آمیخته نشدهاند، در زمینه آزادی جنستی در برخورداری از حقوق با اسلام شباهت دارند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «آزادی، جنسیت و ادیان الهی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۲/۱۰.