• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آخذ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





در صورت عدم پذیرش توقیفی بودن اسماء و صفات خداوند می‌توان آخذ را از اسماء و صفات الهی بشمار آورد. آخذ کنایه از سلطه و احاطه خداوند است.



آخذ از مادّه أخذ به معنای گرفتن و در اصطلاح، از اسمای خداوند است
[۳] سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج‌۱، ص‌۴۸.
یعنی ملاک اسم بودن را که بر کمال دلالت دارد، دارا است؛ بنابراین با توجّه به بحث توقیفی بودن اسما، نام‌گذاری خداوند به این اسم، مورد نظر نیست.


آخذ یک بار در آیه ۵۶ هود آمده است. ۴۵ بار نیز أخْذ به صورت فعل ثلاثی مجرّد
[۵] سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج‌۱، ص‌۴۸.
و هشت بار به صورت فعل ثلاثی مزید از باب مفاعله (مؤاخذه) به معنای مجازات در برابر ناسپاسی یا عتاب
[۷] معلوف، لویس، المنجد فی‌اللّغة والأعلام، «اخذ»، ج۱، ص۵.
بازخواست
[۸] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج‌۱۳، ص‌۱۹۱۹۶.
[۹] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج‌۳، ص‌۳۵۳۶.
و شانزده بار به صورت فعل ثلاثی مزید از باب افتعال (اتّخاذ) که به مثابه «جَعْل» است به خداوند نسبت داده شده و یک بار به صورت متّخذ از خداوند نفی شده است. از مجموع موارد استناد أخذ در صورت‌های گوناگون به خداوند می‌توان آخذیّت الهی را انتزاع کرد. در روایات نیز آخذ به صورت صفت الهی آمده است؛ مانندِ: والآخذ له بذنبه .) و أنت آخذ بناصیة کلّ‌دابّة.


با توجّه به مجموع آیات می‌توان نتیجه گرفت که أخذ الهی با نظر به متعلّق آن در شش وجه به کار رفته است که در تمام آن‌ها و نیز در موارد کاربرد مؤاخذه و اتّخاذ، معنای لغوی أخذ به نحوی به چشم می‌خورد. اَخْذ بنابر وجه نخست مانند قدرت، از صفات حقیقیّه ذات‌ الاضافه است؛ یعنی حقیقت آن را اضافه تشکیل نمی‌دهد؛ ولی اضافه به غیر، لازمه آن است؛ از همین‌رو آخذ در این وجه به ناصیه (موی پیش سر) جنبندگان نسبت داده شده است.

صفات حقیقیّه ذات‌ الاضافه از صفات ذات به شمار می‌آیند؛ بدین معنا که از مقام ذات انتزاع می‌شوند و عین ذاتند؛ امّا أخذ بنابر دیگر وجوه، از صفات فعل است؛يعنى از فعل تکوینی يا تشریعی حق انتزاع مى‌شود و عين آن است و ضابطه‌اى كه درباره صفات فعل، مبنى بر تحقّق نقيض آن‌ها مطرح است، درباره آن نيز جارى است. وجوه پيش گفته بدين شرح است:

۳.۱ - سلطه

خداوند، متصرّف در جنبندگان معرّفی شده است: «ما مِن دابّة إِلاّ هُو ءَاخِذٌ بناصیَتِ‌ها إنَّ رَبّی عَلی صِرط مُستقیم.» «أخذ به ناصیه» کنایه از کمال سلطه و نهایت قدرت است و به گفته تبیان در کشیدن ناصیه مرد، اذلال او است امّا بر صراط مستقیم بودنِ خدا، بدین معنا است که سنّت وی در آفریدگان، یک‌نواخت و ثابت، و‌آن تدبیر امور بر روش عدل و حکمت است. نتیجه این أخذ را می‌توان رهنمون شدن موجودات به سوی کمال لایق خویش دانست. قیصری، تعبیر به دابّه را برای زنده بودن تمام موجودات نزد صاحبان شهود دانسته و حق را به واسطه اسماء، متصرّف در همه موجودات می‌داند.
[۱۶] قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص‌ الحکم، ص‌۷۱۰.
برخی، آیه را مانند آیه ۱۴۸ بقره (و لِکلّ وِجهَةٌ هو مُوَلّیها) ناظر به جنبه ارتباط وجودی اشیا با ذات احدیّت دانسته‌اند.
به اعتقاد امام‌ خمینی هر یک از مراحل تجلی حقیقت وجود و مراتب تنزلات نور جمالِ کامل معبود، دارای ربط خاص به مقام احدیت و معرفت کامنه خفیه به مقام عبودیت می‌باشد. چنا‌نکه در آیه «ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها» «هو» اشاره به مقام غیب هویت دارد و «آخذ بناصیتها» آخذ ناصیه، همان ربط اصلی غیبی سری وجودی است که هیچ موجودی را راهی به معرفت آن نیست. به اعتقاد امام‌ خمینی سلوک این تغییر روحانی و عروج این معراج عرفانی بدون تمسک به مقام روحانیت‌ هادیان طریق ممکن نیست و اگر کسی با قدم انانیت خود، بی تمسک به ولایت بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الی الشیطان و‌ هاویه است. به باور امام ‌خمینی انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات همقدم بوده و از این منزل به بعد دو راه در پیش دارد که با اختیار می‌تواند آن را طی کند. یکی منزل سعادت که صراط مستقیم رب‌العالمین است «ان ربی علی صراط مستقیم» و یکی راه شقاوت که طریق شیطان رجیم است. امام ‌خمینی معتقد است حق‌تعالی مقام اسم جامع و رب الانسان بر صراط مستقیم است و این صراط همان صراطی است که رب الانسان الکامل بر آن است و دیگر موجودات هیچ یک به صراط مستقیم نیستند بلکه اعوجاج دارند یا به‌جانب لطف و جمال یا به‌طرف قهر و جلال. البته مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند در سیر و قدم خود جای پای قدم او می‌گذارند و به نور هدایت و مصباح معرفت او سیر می‌کنند و ازاین‌جهت صراط آنها نیز مستقیم و حشر آنها با انسان کامل و وصول آنها به‌تبع وصول انسان کامل است به‌شرط اینکه قلوب خود را از تصرفات شیطانی و انانیت حفظ کنند و تسلیم انسان کامل و مقام خاتمیت کنند. به باور امام خمینی تنزل موجودات و محجوبین از جمال حق، خود دلیل لزوم هدایت به‌ صراط مستقیم است و شاید این آخذ در آیه سوره هود اشاره به این هدایت باشد. ازاین‌جهت هر یک از موجودات، صراطی خاص به خود و نور هدایتی مخصوص به خود دارد زیرا از طرق الی ‌الله بعدد انفاس الخلایق است و چون در هر تعین، حجابی است ظلمانی و در هر وجود اِنیّت حجابی است نورانی، ازاین‌رو انسان مجمع تعینات است و محجوب‌ترین موجودات «ثم رددناه اسفل السافلین» ازاین‌جهت صراط انسان طولانی‌ترین صراط‌ها است.
[۲۴] خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۳۲۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.


۳.۲ - قبول

خداوند پذیرای توبه بندگان بوده، از ایشان صدقات را قبول می‌کند: «أنَّ اللّهَ هُوَ یَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِه و یَأخُذ الصَّدَقـتِ.» در روایتی که صدوق از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده، أخذ در آیه، به قبول تفسیر شده است.

۳.۳ - برگرفتن

خداوند از پشت فرزندان آدم، ذرّیه آن‌ها را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد و پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، ما گواهی می‌دهیم. «و‌إِذ أَخَذ رَبُّکَ مِن بنی ءَادَم مِن ظُهورِهِم ذُرّیَّتهُم و أشهَدَهم عَلی أَنفُسِهِم أَلَستُ بِربِّکُم قالوا بَلی شَهِدنَا.»
مقصود از برگرفتن ذرّیه فرزندان آدم از پشت‌های ایشان چیست، سه احتمال وجود دارد: الف. مقصود خارج ساختن آنان از صلب‌های پدران به ارحام مادران و آوردن آن‌ها به عالم دنیا پس از گذراندن مراحل تکاملی جنین است. ب: اشاره به نشئه سابق بر نشئه دنیا است که در آن خداوند افراد انسانی را از یک‌دیگر متمایز ساخته است و آن نشئه به عالم ملکوت نامیده می‌شود و آیاتی مانند آیه ۷۵ انعام به آن اشاره دارد. ج. خداوند همه ذرّیه حضرت آدم (علیه‌السلام) را از پشت حضرت به صورت ذرّاتی کوچک خارج ساخته است.

۳.۴ - پیمان تکوینی

در آیه ۸ حدید، به پیمان گرفتن خداوند از انسان‌ها اشاره شده است. «وَ مَا لَکُم لاَتؤمنون بِاللّه... و قَد أَخذَ مِیثـقَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنین». برخی مفسّران، این پیمان را همان میثاق فطری دانسته و مفاد این آیه را آن دانسته‌اند که خداوند انسان‌ها را بر اساس فطرت خداشناسی پدید آورده است
[۳۷] سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج۱، ص۵۰.
ولی برخی آن را اشاره به گرفتن پیمان از بنی آدم در حالی که در صلب حضرت آدم (علیه‌السلام) بودند و برخی دیگر آن را پیمان تشریعی دانسته‌اند.

۳.۵ - پیمان تشریعی

این وجه، در آیات متعدّدی به چشم می‌خورد؛ مانند آیاتی که میثاق مسؤولیّتِ تبلیغ و هدایت مردم را در تمام زمینه‌ها درباره پیامبران و با تأکید بیش‌تری درباره پیامبران اولوالعزم مطرح کرده است «و‌إذ أَخَذنا مِن النَّبیّینَ مِیثـقَهم و مِنکَ و مِن نوح و إبرهیمَ و موسی و عیسَی ابن مرَیمَ و أخَذنا مِنهم میثـقاً غَلیظًا.» چنان‌که خداوند از اهل‌کتاب پیمان گرفته است تا حقایق را برای مردم بیان کنند: «و‌إذ أخَذَ اللّهُ میثـقَ الّذین أُوتُوا الکِتـبَ لَتُبَیِّنُنَّه لِلنّاسِ و لا تَکتُمونَه»

همچنین آیاتی که أخذ میثاق توحید در عبادت و نیکی به والدین را افاده می‌کند: «و‌إذ أَخَذنا میثـقَ بنی‌إسرءِیلَ لاتعبُدونَ إلاّاللّهَ و بِالولِدَینِ إحساناً‌...» و یا آیاتی که به نریختن خون هم دیگر و بیرون نکردن یک دیگر از خانه و دیار خویش مربوط است: «و‌إذ أخَذنا میثـقَکم لاتَسفِکون دِماءَکم‌...» و این‌که بنی‌اسرائیل احکام تورات را با ایمانِ محکم و قوی بگیرند: «و‌إذ أخَذنا میثـقَکم و رَفَعنا فَوقَکم‌الطُّورَ خُذوا ما ءَاتَینـکم بِقوّة‌...» و‌نصارا
[۵۱] سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج‌۱، ص‌۵۲‌.
از کتاب خدا و رسول او پیروی کنند: «و‌مِن الَّذین قالوا إنّا نَصـری أخَذنا مِیثـقَهم فَنَسوا حَظّاً مِمّا ذُکِّروا بِه‌....»

۳.۶ - عقوبت

أخذ به این معنا (أخذ به قهر) در مقایسه با معانی دیگر بیش‌ترین کاربرد را دارد و قرآن در این آیات اعلام می‌کند که خداوند، کافران و ستمکاران را پس از اتمام حجّت به عذاب خود گرفتار می‌سازد. أخذ به معنای عقوبت درباره گروه‌های ذیل به کار رفته است:

۳.۶.۱ - ماکران

ماکران: «أو یَأخُذَهم فی تَقَلُّبِهم فَما هم بِمُعجِزینَ.»

۳.۶.۲ - منکران انبیاء

منکران انبیا: «وَ لَقَد أرسَلنا إلی أُمُم مِن قَبلِکَ فَأخَذنـهم بِالبَأساءِ والضَّرَّاءِ.»

۳.۶.۳ - مترفان وعیاشان

مترفان و عیّاشان: «حتّی إذا أخَذنا مُترَفیهِم بِالعَذاب.»

۳.۶.۴ - ستمکاران

ستمکاران: «وأخَذنا الّذینَ ظَلَموا بِعَذاب بَئیس بِما کانوا یَفسُقون.»

۳.۶.۵ - فرعون و قوم او

فرعون و قوم او: «فَأخَذنـه و جُنودَه فَنَبذنـهم فی‌الیَمِّ.» «و‌لَقَد أخَذنا ءالَ فِرعَونَ بَالسِّنینَ و نَقص مِن الثَّمرتِ.»

۳.۶.۶ - قوم لوط

قوم لوط: «فَعَصَوا رَسولَ رَبِّهم فَأخَذَهم أخذةً رَّابیَةً.» قرآن، یکی از خواسته‌های مؤمنان از خداوند را مؤاخذه نکردن بر نسیان و خطا دانسته است: «رَبَّنا لاَتُؤَاخِذنا إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا». مؤاخذه می‌تواند به معنای عقوبت یا عتاب یا بازخواست باشد؛ گرچه عتاب و بازخواست نیز به نوعی عقوبت بوده، یا ممکن است به عقوبت بینجامد و شاید از این‌رو مؤاخذه به معنای عقوبت دانسته شده است.


براساس آیات (أخذ به معنای عقوبت) عوامل و علل أخذ به قهر، عبارتند از کفر، تکذیب پیامبران، نسیانِ آن چه به واسطه انبیا یادآوری شده، فسق، عموم گناهان و خصوص اتراف و ظلم.

۴.۱ - روش‌های عقوبت

اَشکال و طرق این عقوبت، عبارتند از: عذاب سخت در دنیا و آخرت، بلا و مصیبت، گرفتن چشم و گوش، مهر‌زدن بر دل، قحطی و تنگی معاش، آفت در کشت و زرع، زلزله، طوفان، باد تندِ مخالف فروفرستادن سنگ یا باد سنگ‌ریزه‌افکن صیحه (فریاد)، فرو بردن زمین، طغیان آب و غرق کردن در دریا. قرآن ویژگی این عقوبت را الیم (دردناک) و شدید: «إِنَّ أخذَه ألیمٌ شَدیدٌ» وبیل (شدید) «فَأخَذنـه أخذاً وَبِیلا» رابی (زاید، شدید و فزاینده) و آن را از ناحیه عزیز مقتدر می‌داند: «فَأخَذنـهم أخذَ عَزیز مُقتَدر» که موجب ضجّه و استغاثه می‌شود زمان وقوع آن را احیاناً هنگام اشتغال به سیر و گردش
[۸۸] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آیه القرآن، ج‌۱۴، ص، ۱۴۹.
که در مقابل آن توان مقابله نیست، مطرح کرده است.

شایان ذکر است که قرآن کریم، مخالفت با قَسَم را در صورتی که همراه با التزام قلبی به فعل یا ترک باشد، مورد مؤاخذه دانسته است؛ در غیر این صورت، مؤاخذه الهی را در پی نخواهد داشت «لا‌یُؤاخِذُکم اللّهُ بِاللَّغوِ فی أیمـنِکم ولـکِن یُؤاخِذکُم بِما کَسَبت قُلوبُکم و اللّهُ غَفورٌ حَلیمٌ.»


أخذ به قهر، گاهی دفعی است و انسان را هنگام سرگرمی و شادمانی به داده‌ها و روزی‌ها گرفتار می‌سازد و در پی آن، نابودی است: «حتّی إذا فَرِحوا بِما أُوتوا أَخذنهُم بَغتةً فإذا هُم مُبلِسونَ» و به دلیل جهل از جریان امر الهی، به آن آگاهی وجود ندارد «فَأخَذنـهم بَغتةً و هم لایَشعُرون» البتّه برپایه روایتی، أخذ مذکور بعد از مهلت بیست ساله است چنان که مسأله امهال در آیاتی مطرح شده است: «فَأملَیتُ لِلّذینَ کَفَروا ثُمّ أخَذتُهم». از آیات دیگری نیز می‌توان عدم تعجیل در این أخذ را استفاده کرد؛ مانند: «لَو یُؤاخِذُهم بِما کَسبوا لَعَجّل لَهُم العَذابَ». آن چه در دعا‌ها هم مبنی بر نفی مؤاخذه الهی در برابر گناه وارد شده: یامن لم یؤاخذ بالجریرة در همین جهت قابل تبیین است.

أخذ گاهی هم تدریجی است که قرآن از آن به «أخذ علی تخوّف» تعبیر می‌کند: «أو یَأخُذَهم علی تَخوُّف فإنَّ رَبَّکم لَرَءوفٌ رَّحیمٌ». این تعبیر از آن رو است که این عذاب همراه ترس است و چون تدریجی است، انسان بر آن آگاهی یافته می‌تواند به وسیله توبه و ندامت از آن رهایی یابد؛ از این رو در ذیل آیه می‌فرماید: «فإنَّ ربَّکم لَرءوفٌ رَّحیمٌ». برخی آن را عذاب ترسناکی مانند زلزله و طوفان که نابودی را در پی ندارد، دانسته‌اند و در قول دیگری، تخوّف به تنقّص معنا شده است که بنابر آن «أخذ علی تخوّف» نقصِ تدریجی نعمت‌ها است.


در آیاتی، أخذ به صورت اتّخاذ استعمال شده است. درباره این آیات می‌توان مباحث گوناگونی را با عناوین یاد شده در ذیل مطرح کرد:

۶.۱ - کمک نگرفتن در آفرینش

قرآن ضمن بیان این حقیقت که خداوند شیاطین را بر آفرینش آسمان‌ها و زمین و نیز بر ایجاد خود آن‌ها، گواه نگرفته است، هر گونه معاونت از ناحیه آنان را در امر آفرینش نفی کرده است
[۱۰۹] حسينى اراكى، سيدنورالدين، القرآن و العقل، ج‌۳، ص‌۲۰۹.
«ما‌ أشهَدتُّهم خَلقَ السَّمـوتِ والأرضِ و لا خَلقَ أنفسِهم و ما کُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلّینَ عَضُدًا».

۶.۲ - عبث نبودن آفرینش ممکنات

خداوند در آیه ۱۶ انبیا می‌فرماید: آسمان و زمین و آن‌چه را میان آن دو است، به بازیچه نیافریدیم: «و‌ما خَلَقنا السَّماءَ و الأرضَ و ما بَینَهما لـعِبینَ» و در آیه بعد، برهانی بر نفی ایجاد آفریدگان برای لعب و لهو (سرگرمی) از قبیل دفع دل‌تنگی، ملالت، کسالت، فرار از تنهایی و رهایی از خلوت، ذکر کرده است؛ به این بیان که بر فرض مذکور، مخلوقات در خدا تأثیر گذارده و خداوند به چیزی که از هر جهت به او نیازمند است، احتیاج خواهد یافت؛ بنابراین لهو باید به چیزی که خارج از ذات حق نیست، صورت پذیرد و این احتمال که مستلزم احتیاج و نقص در ذات او می‌باشد، باطل است و به نفی آن، با لفظ «لو» که بر امتناع دلالت دارد، در آیه اشاره شده و با جمله «إن کُنّا فـعِلین» مورد تأکید قرار گرفته است «لَو أرَدْنا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لاتَّخَذنه مِن لَدُنّا إن کُنّا فعِلینَ.»

۶.۳ - نفی‌ آفرینش فرزند از خداوند

فرزند داشتن خداوند، در آیات متعدّدی، نفی شده است؛ مانند: «مَااتَّخَذَ اللّهُ مِن وَلَد‌...». در آیات دیگری از این دست، این عقیده ناروا گزارش شده است؛ مانند: «وَ‌قالوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبحنَه». هم‌چنین در بخش دیگری از آیات، اعتقاد به این‌که ملائکه، دختران خداوند باشند، باطل دانسته شده است: «أفَأصفـکم رَبُّکم بِالبَنینَ واتَّخَذَ مِن المَلـئِکةِ إنثاً».

۶.۴ - اعطای مقام خلت به ابراهیم

قرآن کریم از اعطای مقام حقیقی خُلَّت (دوستی) به حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) خبر داده است؛ آن جا که می‌فرماید: «... ‌واتَّخَذَ اللّهُ إبرهیمَ خَلیلا».

۶.۵ - اعطای کرامت گواه بودن

خدای سبحان در قرآن، از اعطای کرامت گواه بودن بر اعمال امّت به اولیای الهی (علیهم‌السلام) اخبار نموده آن‌جاکه فرمود: «ولِیَعلَمَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَتَّخِذَ مِنکم شُهداءَ».


۱) اسماء و صفات الهی در قرآن؛
۲) بحارالانوار؛
۳) البرهان فی تفسیرالقرآن؛
۴) التبیان فی تفسیرالقرآن؛
۵) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛
۶) تعلیقات بر شرح فصوص الحکم، امام خمینی؛
۷) تفسیرالقرآن الکریم، ملاصدرا؛
۸) التفسیر الکبیر؛
۹) تفسیر نمونه؛
۱۰) التوحید، صدوق؛
۱۱) جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛
۱۳) الجامع لأحکام القرآن، قرطبی؛
۱۴) شرح فصوصالحکم، قیصری؛
۱۵) القرآن والعقل؛
۱۶) الکشّاف؛
۱۷) لغت‌نامه دهخدا؛
۱۸) مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛
۱۹) مفردات الفاظ‌ القرآن؛
۲۰) المنجد فی‌اللّغة والأعلام؛
۲۱) طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن؛
۲۲) نهج‌البلاغه؛


۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ‌ القرآن، «اخذ»، ج۱، ص‌۶۷‌.    
۲. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، «اخذ»، ج‌۱، ص‌۴۲.    
۳. سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج‌۱، ص‌۴۸.
۴. هود/سوره۱۱، آیه۵۶.    
۵. سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج‌۱، ص‌۴۸.
۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ‌ القرآن، «اخذ»، ج۱، ص۶۷‌.    
۷. معلوف، لویس، المنجد فی‌اللّغة والأعلام، «اخذ»، ج۱، ص۵.
۸. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج‌۱۳، ص‌۱۹۱۹۶.
۹. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج‌۳، ص‌۳۵۳۶.
۱۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ‌ القرآن، «اخذ»، ج۱، ص‌۶۷‌.    
۱۱. امام علی (ع)، نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۲، ص‌۴۴۶.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۹۰‌، ص‌۲۲۲.    
۱۳. هود/سوره۱۱، آیه۵۶.    
۱۴. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج‌۶‌، ص‌۱۱.    
۱۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۰، ص‌۳۰۳.    
۱۶. قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص‌ الحکم، ص‌۷۱۰.
۱۷. بقره/سوره۲، آیه۱۴۸.    
۱۸. خمینی، سیدروح‌الله، تعلیقات بر شرح فصوص الحکم، ج۱، ص‌۲۱۸.    
۱۹. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، ص۲۸۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۰. خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۱۳۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۱. خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۲۶۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۲. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، ص۵۳۱-۵۳۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۳. خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۲۸۸-۲۸۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۲۴. خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۳۲۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۲۵. توبه/سوره۹، آیه۱۰۴.    
۲۶. صدوق، محمد بن علی، التوحید، ج‌۱، ص‌۱۶۲.    
۲۷. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج‌۲، ص‌۸۳۶‌.    
۲۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۲۹. زمخشری، محمود، الکشاف، ج‌۲، ص‌۱۷۶.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌ البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۹، ص‌۳۸۵.    
۳۱. انعام/سوره۶، آیه۷۵.    
۳۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۸‌، ص‌۳۱۹‌‌۳۲۱.    
۳۳. فخرالدین رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۱۵، ص‌۳۹۹.    
۳۴. حدید/سوره۵۷، آیه۸.    
۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۸۵.    
۳۶. ملاصدرا، صدرالدین، تفسیر ملاصدرا، ج۶، ص۱۸۰.    
۳۷. سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج۱، ص۵۰.
۳۸. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج‌۲۷، ص‌۲۸۴.    
۳۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۹، ص‌۱۵۲    
۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۷، ص‌۲۱۱.    
۴۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۷.    
۴۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۱‌.    
۴۳. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۸۷.    
۴۴. بقره/سوره۲، آیه۸۳.    
۴۵. بقره/سوره۲، آیه۸۴.    
۴۶. بقره/سوره۲، آیه۹۳.    
۴۷. بقره/سوره۲، آیه۶۳‌.    
۴۸. نساء/سوره۴، آیه۱۵۴.    
۴۹. مائده/سوره۵، آیه۱۲.    
۵۰. مائده/سوره۵، آیه۷۰.    
۵۱. سبحانی، جعفر، اسماء و صفات الهی در قرآن، ج‌۱، ص‌۵۲‌.
۵۲. مائده/سوره۵، آیه۱۴.    
۵۳. نحل/سوره۱۶، آیه۴۶.    
۵۴. نحل/سوره۱۶، آیه۴۷.    
۵۵. انعام/سوره۶، آیه۴۲.    
۵۶. اعراف/سوره۷، آیه۹۴ -۹۵.    
۵۷. انعام/سوره۶، آیه۴۴.    
۵۸. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴۰.    
۵۹. غافر/سوره۴۰، آیه۲۱.    
۶۰. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۴.    
۶۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۶۵.    
۶۲. انعام/سوره۶، آیه۴۶.    
۶۳. اعراف/سوره۷، آیه۹۴.    
۶۴. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۲.    
۶۵. حج/سوره۲۲، آیه۴۸.    
۶۶. قصص/سوره۲۸، آیه۴۰.    
۶۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۳۰.    
۶۸. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۱.    
۶۹. انفال/سوره۸، آیه۵۲‌.    
۷۰. ذاریات/سوره۵۱، آیه۴۰.    
۷۱. زخرف/سوره۴۳، آیه۴۸.    
۷۲. قمر/سوره۵۴، آیه۴۲.    
۷۳. حاقه/سوره۶۹، آیه۱۰.    
۷۴. مزمّل/سوره۷۳، آیه۱۶.    
۷۵. نازعات/سوره۷۹، آیه۲۵.    
۷۶. حاقه/سوره۶۹، آیه۱۰.    
۷۷. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۷۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۹، ص، ۳۹۳    
۷۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۶، ص‌۱۲۷    
۸۰. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۲.    
۸۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج‌۲۹، ص‌۱۷۰.    
۸۲. مزمل/سوره۷۳، آیه۱۶.    
۸۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۲۳، ص‌۵۷۷‌.    
۸۴. حاقّه/سوره۶۹، آیه۱۰.    
۸۵. قمر/سوره۵۴، آیه۴۲.    
۸۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج‌۲۲، ص‌۶۰۰.    
۸۷. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۴.    
۸۸. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آیه القرآن، ج‌۱۴، ص، ۱۴۹.
۸۹. نحل/سوره۱۶، آیه۴۶.    
۹۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۶‌، ص‌۱۱۰    
۹۱. بقره/سوره۲، آیه۲۲۵.    
۹۲. مائده/سوره۵، آیه۸۹‌.    
۹۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج‌۱۱، ص‌۳۶۰.    
۹۴. انعام/سوره۶، آیه۴۴.    
۹۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۸‌، ص‌۲۰۰ - ۲۰۱    
۹۶. اعراف/سوره۷، آیه۹۵.    
۹۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج‌۷، ص‌۲۵۵.    
۹۸. رعد/سوره۱۳، آیه۳۲.    
۹۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۸    
۱۰۰. کهف/سوره۱۸، آیه۵۸.    
۱۰۱. نحل/سوره۱۶، آیه۶۱‌.    
۱۰۲. فاطر/سوره۳۵، آیه۴۵.    
۱۰۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۸۶‌، ص‌۷۵.    
۱۰۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۸۸‌، ص۳۴۹.    
۱۰۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۵۱، ص‌۳۰۴.    
۱۰۶. نحل/سوره۱۶، آیه۴۷.    
۱۰۷. نحل/سوره۱۶، آیه۴۷.    
۱۰۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۲، ص‌۲۶۳.    
۱۰۹. حسينى اراكى، سيدنورالدين، القرآن و العقل، ج‌۳، ص‌۲۰۹.
۱۱۰. کهف/سوره۱۸، آیه۵۱.    
۱۱۱. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۶.    
۱۱۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۴، ص‌۲۶۱ - ۲۶۲.    
۱۱۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۷.    
۱۱۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۱.    
۱۱۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۱۱.    
۱۱۶. مریم/سوره۱۹، آیه۳۵.    
۱۱۷. مریم/سوره۱۹، آیه۹۲.    
۱۱۸. فرقان/سوره۲۵، آیه۲.    
۱۱۹. زمر/سوره۳۹، آیه۴.    
۱۲۰. جن/سوره۷۲، آیه۳.    
۱۲۱. بقره/سوره۲، آیه۱۱۶.    
۱۲۲. یونس/سوره۱۰، آیه۶۸‌.    
۱۲۳. کهف/سوره۱۸، آیه۴.    
۱۲۴. مریم/سوره۱۹، آیه۸۸‌.    
۱۲۵. انبیاء/سوره۲۱، آیه۲۶.    
۱۲۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۴۰.    
۱۲۷. زخرف/سوره۴۳، آیه۱۶.    
۱۲۸. نساء/سوره۴، آیه۱۲۵.    
۱۲۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص‌۳۲۱.    
۱۳۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص‌۲۸.    
۱۳۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۹.    
۱۳۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۰.    



دائرةالمعارف قرآن، برگرفته از مقاله «آخذ»، شماره۳۴.    
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار