پسر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پسر یعنی فرزند ذکور
انسان یا
کودک مذکر.
پسر واژهای
فارسی به معنای فرزند ذکور انسان، کودک و نوجوان از جنس مذکر است.
نزدیکترین معادل عربی آن «ابن» است
که با اَبْناء، بَنون و بَنین جمع بسته میشود.
برخی از لغویان «ابن» را از ریشه «ب ـ ن ـ و» و برخی دیگر آن را از ریشه «ب ـ ن ـ ی» که به معنای ساختن است دانستهاند
؛ و از آن رو به پسر ابن گفته شده که وی ساخته
پدر است، چنان که به ساختمان که ساخته بنّاست، بِنا گفته میشود،
از این رو به هر کس یا هر چیز که در ساختن شخصیت فردی مؤثر باشد یا با آن اختصاص یا همراهی داشته باشد، «ابن» گویند؛ مانند اطلاق «
ابن السبیل » بر افراد در راه مانده، یا «ابن العلم» بر تربیت شدگان علمی یا «ابن الحرب» بر جنگاوران و جنگجویان دائمی.
پسر در
قرآن با واژگان مختلفی مطرح شده است؛ از جمله:
۱. واژه «ابن» و مشتقات آن که بیش از ۱۲۰ بار آمده است. البته در برخی آیات مراد از این واژه،
قوم و
نسل است؛ مانند «بنی اسرائیل» در آیاتی مانند ۷۸ مائده
. این اطلاق بدان جهت است که آنان از نسل فرزندان
اسرائیل (
یعقوب علیهالسّلام) بودند و در شماری از آیات مراد فرزند است، اعم از پسر و دختر؛ مانند «یـبَنی ءادَمَ»
و «نَحنُ اَبنـؤُا اللّهِ»،
با این همه، در آیات بسیاری، مراد فرزندان ذکور
انسان است؛ مانند «اِنَّ ابنَکَ سَرَقَ»
؛ «یـبُنیّ»
؛ «اَصطَفَی البَناتِ عَلَی البَنین»
؛ همچنین واژه ابن گاه بر نوادگان هم اطلاق شده است
؛ مانند «تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَکُم».
۲. «غلام» از ریشه «غَلُمَ» که بر نوجوانانی اطلاق میشود که شارب آنها روییده باشد.
برخی بر آناند که غلام به افراد ذکور از هنگام تولد تا ابتدای سن پیری گفته میشود.
این واژه به اشکال گوناگون ۱۲ بار در
قرآن به کار رفته است؛ مانند «اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ»
؛ «لِغُلـمَینِ یَتیمَینِ»
؛ «و یَطوفُ عَلَیهِم غِلمانٌ».
در برخی آیات نیز از پسر با واژههای عامی همچون «ذَکَر:» «و لَیسَ الذَّکَرُ کالاُنثی»
و «وِلْدان:» «وِلدانٌ مُخَلَّدون»
یاد شده است، افزون بر این،
قرآن کریم از برخی پسران پیامبران الهی و افراد دیگر، سخن به میان آورده و به گوشههایی از سرگذشت زندگی آنان که مایه
عبرت انسانهاست اشاره کرده است. از این میان میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱. سرگذشت پسران
آدم و کشته شدن یکی از آنان به دست دیگری.
۲. پیوستن پسر
نوح علیهالسّلام به کافران و خودداری او از پذیرش دعوت پدر.
۳. پسردار شدن اعجازگونه
حضرت ابراهیم علیهالسّلام
و
حضرت زکریا با وجود پیر بودن این دو
پیامبر الهی و
عقیم بودن همسرانشان.
۴. اعطای پسری به
داود به نام
سلیمان.
۵. افکنده شدن یکی از پسرانِ
حضرت یعقوب علیهالسّلام در
چاه به دست برادران خود و چگونگی روبه رو شدن آنان با پدرشان.
۶. تولد اعجازگونه پسری برای
حضرت مریم به نام
عیسی علیهالسّلام بدون داشتن
پدر.
۷. توصیههای حکیمانه
لقمان به پسر خویش.
۸. کشته شدن پسری که
حیات او باعث گمراهی والدین میشد به دست
حضرت خضر.
۹. کشته شدن پسران
بنی اسرائیل به دست
فرعون .
۱۰. پسران
ولیدبن مغیره که همواره در حضور و خدمت وی بودند.
همچنین
قرآن به مباحثی دیگر درباره پسر پرداخته است؛ از جمله نگرش اعراب
عصر جاهلیت به فرزند پسر، زینت و
نعمت بودن پسر، وظایف و حقوق متقابل والدین و پسر، پسر در
قیامت و
بهشت و برخی احکام فقهی مربوط به پسران. این مقاله بیشتر به موضوعات و احکام مربوط به پسر به طور مطلق میپردازد و به مباحث اختصاصی هریک از پسران یاد شده در مقالهها و مدخلهای مرتبط با آنها پرداخته میشود.
قرآن در آیات متعددی از کشته شدن پسران بنی اسرائیل به دست فرعونیان یاد کرده است: «و اِذ نَجَّینـکُم مِن ءالِ فِرعَونَ یَسومونَکُم سوءَ العَذابِ یُذَبِّحونَ اَبناءَکُم و یَستَحیونَ نِساءَکُم».
درباره سبب کشتن پسران
بنی اسرائیل آرای گوناگونی مطرح شده است؛ به نظر برخی، سبب این کار
خواب فرعون بود که معبران آن را به سرنگونی تاج و تخت فرعون به دست پسری از بنی اسرائیل تعبیر کردند.
برخی گفتهاند: پیشگویی کاهنان در مورد متولد شدن پسری که حکومت فرعون را از بین خواهد برد سبب اصلی این امر بوده است.
شماری دیگر بر آناند که علت این امر،
ترس فرعونیان از قدرت یافتن بنی اسرائیل بر اثر فزونی یافتن نسل آنان بود.
این احتمال را نیز دادهاند که
بشارت پیامبران پیشین درباره ظهور
حضرت موسی علیهالسّلام و بیان ویژگیهای او موجب
خشم فرعون و کشتن پسران بنی اسرائیل شده بود.
در منابع نقل شده که فرعون بر زنان باردار نگهبانانی گمارده بود تا اگر نوزاد، پسر باشد، او را
ذبح کنند و اگر دختر باشد، او را برای خدمتکاری رها کنند.
این کار زشت برای فرعونیان به عادتی همیشگی تبدیل شده بود، به گونهای که حتی پس از
بعثت حضرت موسی به کشتن پسران کسانی که به آن حضرت
ایمان میآوردند، توصیه میکردند: «فَلَمّا جاءَهُم بِالحَقِّ مِن عِندِنا قالوا اقتُلوا اَبناءَ الَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ...».
به نوشته برخی، کشتن پسران از یک سو و مرگ مردان بنی اسرائیل بر اثر پیری از سوی دیگر موجب شد که فرعونیان دچار کمبود خدمتکار شده، احساس خطر کنند، از این رو تصمیم گرفتند که پسران را یک
سال بکشند و یک سال رها کنند
برپایه برخی روایات، تولد
هارون در سالی روی داد که پسران کشته نمیشدند و تولد حضرت موسی در سال کشتار پسران بود.
اعراب عصر جاهلی فرزند پسر را بسیار ارج مینهادند و در مقابل، برای دختران ارزشی قائل نبودند.
سبب این امر را نیاز قبایل عرب به جنگجویان دلاور و نیاز به اولاد پسر در غارتگری و نگاهداری شتران دانستهاند،
از این رو، هنگامی که مژده تولد دختر به آنان داده میشد از شدت ناراحتی صورتهایشان سیاه میشد
و گاه آنان را زنده به گور میکردند
؛ اما
قرآن هر دو را موهبت الهی برشمرده که به هرکس بخواهد پسر عطا کرده، به هرکس بخواهد دختر میبخشد: «یَهَبُ لِمَن یَشاءُ اِنـثـًا ویَهَبُ لِمَن یَشاءُ الذُّکور»
و این نگرش ناپسند و
تبعیض آمیز درباره پسران را مردود دانسته است، زیرا چه بسا فرزند پسری که موجب شر و گمراهی است و فرزند دختری که عامل
خیر و
برکت است، چنان که مثلا
حضرت خضر علیهالسّلام پسری را که در صورت زنده ماندن پدر و مادر را به
کفر و گمراهی دچار میکرد، به
قتل رساند تا خداوند فرزند بهتری را نصیب آنان کند: «واَمّا الغُلـمُ فَکانَ اَبَواهُ مُؤمِنَینِ فَخَشینا اَن یُرهِقَهُما طُغیـنـًا و کُفرا• فَاَرَدنا اَن یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیرًا مِنهُ زَکوةً واَقرَبَ رُحمـا».
بر پایه برخی احادیث خداوند به والدین این پسر دختری عطا کرد که از او پیامبری
یا ۷۰
پیامبر به دنیا آمد؛ همچنین
مادر حضرت مریم که انتظار و شوق تولد پسری را داشت تا بتواند خادم
بیت المقدس باشد، با تولد فرزند دختر افسرده شد؛ ولی این دختر مایه خیر و برکت برای او و جامعه گردید. به نظر برخی مفسران
تعبیر «و لَیسَ الذَّکَرُ کالاُنثی» در آیه ۳۶ آل عمران
گفته مادر مریم علیهاالسّلام نیست، بلکه گفته خداوند است و مراد، آن است که پسری که انتظار آن را داشتی مانند این دختری که به تو عطا شده نیست، زیرا این دختر افزون بر برآوردن خواسته وی یعنی خدمتگزاری
معبد ،
حضرت عیسی علیهالسّلام را به
دنیا آورد که پیامبری بزرگ شد،
از این رو
قرآن کریم در
آیه ۴۶
کهف پس از آنکه پسران را
زینت زندگی
دنیا برشمرده، «البـقِیـتُ الصّــلِحـت» را نزد خداوند بهتر از هرچیز دانسته است: «اَلمالُ والبَنونَ زینَةُ الحَیوةِ الدُّنیا والبـاقِیـتُ الصّــلِحـتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابـًا و خَیرٌ اَمَلا». مراد از «البـقِیـتُ الصّــلِحـت» هر چیزی است که در راه
خدا و رضایت الهی باشد که فرزندان صالح اعم از دختر و پسر میتوانند مصداق آن باشند
؛ همچنین اعراب جاهلی کسی را که فرزند پسر نداشت، «اَبْتر» یعنی مقطوع النسل میخواندند، به همین سبب هنگامی که عبدالله فرزند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از
دنیا رفت، آن حضرت را ابتر خواندند
؛ ولی با
نزول سوره کوثر ،
قرآن دشمن آن حضرت را
ابتر خواند.
از جمله دیدگاههای خرافی
مشرکان عصر جاهلی درباره پسران آن بود که دختران (
ملائکه ) را به خداوند نسبت میدادند و پسران را از آن خود میدانستند: «فاستَفتِهِم اَلِرَبِّکَ البَناتُ و لَهُمُ البَنون».
گاه خداوند را دارای
پسر هم میدانستند: «و خَرَقوا لَهُ بَنینَ و بَنـت بِغَیرِ عِلم».
برخی مراد از این
آیه را پیروان آیینهایی چون برهمایی و بودایی و
نصرانیت دانستهاند که خداوند را دارای پسر میدانستند.
به نظر برخی دیگر،
انتساب دختران به خداوند کار مشرکان بود و نسبت دادن پسر به خداوند متعالی دیدگاه یهودیان و نصرانیان بود که به ترتیب
عُزَیر و
مسیح بن مریم را فرزند
خدا میشمردند، چنان که در آیه ۳۰
توبه به این موضوع اشاره شده: «و قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ و قالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ اللّه»؛ ولی این آرا به وضوح در آیات مذکور نادرست و ضلالت آمیز دانسته شده است.
قرآن پسران را مایه زینت زندگی
دنیا شمرده است: «اَلمالُ والبَنونَ زینَةُ الحَیوةِ الدُّنیا».
برخی مفسران این امر را ناشی از قوت و قدرت دفاعی آنان دانستهاند.
در آیه ۷۲
نحل پسران همراه با نوادگان (حَفَده) از مصادیق
نعمتهای الهی خوانده شدهاند
؛ همچنین در آیاتی دیگر، پسران نمونههایی از امداد و کمک الهی به شمار رفتهاند: «... و اَمدَدنـکُم بِاَمول و بَنین».
در احادیث نیز دختران «حَسَنه» و پسران «
نعمت» شمرده شدهاند.
در برابر این
نعمت، انسانها وظیفه دارند که
شکر آن را به جا آورده، از گرویدن به باطل بپرهیزند و تقوای الهی را رعایت کنند: «فَاتَّقُوا اللّهَ واَطیعون• واتَّقُوا الَّذی اَمَدَّکُم بِما تَعلَمون• اَمَدَّکُم
بِاَنعـم و بَنین...»
؛ «... اَفَبِالبـطِـلِ یُؤمِنونَ و
بِنِعمَتِ اللّهِ هُم یَکفُرون»
و دوستی پسر و دیگر خویشاوندان را بر دوستی
خدا و
رسول او و
جهاد در راه وی ترجیح ندهند، زیرا عقوبت الهی را در پی خواهد داشت: «قُل اِن کانَ ءاباؤُکُم و اَبناؤُکُم... اَحَبَّ اِلَیکُم مِنَ اللّهِ و رَسولِهِ و جِهاد فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصوا حَتّی یَاتِیَ اللّهُ بِاَمرِه...».
البته
قرآن این
نعمت و زینت را متعلق به زندگی
دنیا دانسته است
که بسیار زودگذر و فانی است، از این رو نباید موجب
غرور گردد،
چنان که اهل جاهلیت پسران را
نعمتی پایدار دانسته، به داشتن آن افتخار میکردند،
افزون بر این، اعطای این
نعمت و سایر
نعمتهای دنیوی از سوی خداوند چه بسا برای برخی انسانها سودمند نباشد، بلکه موجب
غفلت از
یاد خدا و افزایش
عذاب اخروی آنان گردد:
«اَیَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مال و بَنین• نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لایَشعُرون».
نسبتهای خانوادگی در
روز قیامت از میان میرود و تنها اعمال نیک انسان کارساز است: «فَاِذا نُفِخَ فِی الصّورِ فَلا اَنسَابَ بَینَهُم یَومَئِذ ولا یَتَساءَلون».
مال و فرزند سودی برای
انسان در بر ندارد: «یَومَ لا یَنفَعُ مالٌ و لا بَنون»،
حتی گناهکاران در روز قیامت حاضر میشوند که برای نجات دادن خود از عذاب الهی خویشاوندان نزدیک خود از جمله پسران خویش را فدا کنند: «یَوَدُّ المُجرِمُ لَویَفتَدی مِن عَذابِ یَومَئِذ بِبَنیه...».
بنابر آیات ۳۴-۳۶
عبس پدر و
مادر در آن روز از برابر فرزندان خود میگریزند: «یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن... بَنیه». به نظر برخی این فرار کردن بدان جهت است که آنان حقوق از دست رفته خود را از یکدیگر طلب نکنند یا از آن روست که همدیگر را در حال گرفتاری و عذاب نبینند.
در آیاتی دیگر از پسران بهشتی (غِلمان، وِلدان) که خدمتگزار بهشتیاناند، سخن به میان آمده است؛ گاه آنان همچون دُرهای پوشیده دانسته شدهاند که گرد بهشتیان میگردند: «و یَطوفُ عَلَیهِم غِلمانٌ لَهُم کَاَنَّهُم لُؤلُؤٌ مَکنون»
؛ «یَطوفُ عَلَیهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون».
در آیهای دیگر آنان به دُرهای پراکنده تشبیه شدهاند: «... اِذا رَاَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤًا مَنثورا».
درباره اینکه غلمان یا ولدان کیست، آرای مختلفی مطرح است؛ برخی گفتهاند که اینان فرزندان انسانها
یا فرزندان مشرکان
هستند که گناه یا حسنهای در نامه عمل آنها نبوده است تا استحقاق پاداش یا عقاب داشته باشند. نظر دیگر این است که آنها خدمتگزاران بهشتیاند که خداوند آنان را برای همین کار آفریده است.
قرآن در
آیه ۶
نساء دادن اموال فرزندان
یتیم را به آنها، مشروط به رسیدن آنان به سن
بلوغ و رشد کرده است: «وابتَلوا الیَتـمیحَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم»؛ همچنین در آیه ۵۹
نور فرزندانی که به سن بلوغ میرسند، به اجازه گرفتن از
والدین هنگام ورود به خوابگاه آنها ملزم شدهاند: «و اِذا بَلَغَ الاَطفـلُ مِنکُمُ الحُلُمَ فَلیَستَـذِنوا».
نشانههای
[۸۶] و شرایط آن در مورد پسر و دختر متفاوت است؛ فقهای مذاهب مختلف اسلامی برای بلوغ پسر نشانههایی را بیان کردهاند؛ از جمله
احتلام که در
قرآن با تعابیر «بلوغ الحُلُم» و «
بلوغ النکاح » به آن اشاره شده است، روییدن
مو بر مواضع خاصی از بدن
و رسیدن به سن معین.
از دیدگاه
قرآن و فقه اسلامی
پسر با
مادر خود
محرم و
ازدواج آن دو با یکدیگر حرام است: «حُرِّمَت عَلَیکُم اُمَّهـتُکُم».
تعبیر «امهات» در این آیه افزون بر
مادر ، شامل جدههای پدری و مادری نیز میشود
؛ همچنین ازدواج پسر با مادر رضاعی خود نیز
حرام است: «حُرِّمَت عَلَیکُم... و اُمَّهـتُکُمُ الّـتِی اَرضَعنَکُم».
تعبیر «امهات» در این آیه نیز شامل جدههای رضاعی فرد میشود،
بر این اساس، مادر ملزم به پوشانیدن بدن خویش در برابر پسر خود نیست: «لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی ءابائِهِنَّ و لا اَبنائِهِنَّ».
در
شان نزول آیه گفتهاند که وقتی
آیه حجاب نازل شد، برخی پنداشتند که
محارم زنان از جمله پدران، برادران و پسران آنها هم مشمول این حکم هستند؛ ولی با نزول آیه مذکور، آنان از این حکم مستثنا شدند.
در آیه ۳۱
نور نیز برخی مردان از جمله پسران از حکم
حرمت آشکار کردن زینت زنان در برابر مردان استثنا شدهاند: «و قُل لِلمُؤمِنـتِ... و لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ... اَو اَبنائِهِنَّ». از آیاتِ یاد شده برمی آید که پسر نیز میتواند بدون
قصد لذت به مادر و زینتهای او نگاه کند
؛ اما درباره اینکه مراد از زینت کدام یک از زینتها و اجزای بدن
مادر است، فقها اختلاف نظر دارند.
در جاهلیت رسم بود که با مرگ پدر، فرزندان، همسر او را مانند اموالش به
ارث میبردند و پس از آن، یا خود با او
ازدواج میکردند یا او را به ازدواج دیگری در میآوردند.
قرآن در آیه ۱۹
نساء مؤمنان را از به
ارث بردن همسر پدر
منع کرد: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا لا یَحِلُّ لَکُم اَن تَرِثوا النِّساءَ کَرهـًا». سپس در آیهای دیگر ازدواج پسر با
همسر پدر را
حرام و آن را نوعی
فحشا و سبب دشمنی و بد راهی دانسته است. «ولا تَنکِحوا ما نَکَحَ ءاباؤُکُم مِنَ النِّساءِ اِلاّ ما قَد سَلَفَ اِنَّهُ کانَ فـحِشَةً و مَقتـًا و ساءَ سَبیلا».
درباره نزول این آیه گفتهاند که چون
ابوقبیس از
دنیا رفت، پسرش به رسم عصر جاهلیت به نامادری خود پیشنهاد
ازدواج کرد. وی ضمن رد این درخواست، از
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تکلیف خود را پرسید. سپس این آیه نازل شد و این کار را مردود شمرد. به نظر مفسران، جمله «اِلاّ ما قَد سَلَفَ» به
حرام نبودن این ازدواج پیش از
اسلام یا عقوبت نداشتن ازدواجهای پیشین اشاره دارد.
به نظر مشهور فقها، برای
حرمت ازدواج با همسر پدر، صرف وقوع
عقد پدر با نامادری کافی است و
آمیزش شرط نیست.
برخی فقها با استناد به
آیه مذکور ازدواج پسر با زنی که پدر با وی
زنا کرده را نیز
حرام دانستهاند.
قرآن در
آیه ۶۱
نور خوردن
طعام بدون
اجازه از خانه پسر را برای پدر و مادر مباح شمرده است: «لَیسَ عَلَی الاَعمی حَرَجٌ... اَن تَاکُلوا مِن بُیوتِکُم». مراد از «بُیوتِکُم» را در این آیه خانه همسر و فرزندان از جمله پسر دانستهاند.
سرّ اینکه از خانه فرزند به خانه خود شخص تعبیر شده آن است که اموال فرزند به منزله اموال خود
انسان است، چنان که بنابر روایتی
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به پسری فرمود: «تو و اموالت ملک پدرت هستید».
در مقابل، پسر نیز میتواند از خانه والدین خود
غذا بخورد: «و لا عَلی اَنفُسِکُم اَن تَاکُلوا مِن... اَو بُیوتِ ءابائِکُم اَو بُیوتِ اُمَّهـتِکُم».
البته در روایات
اهل بیت علیهمالسّلام
غذا خوردن هریک از والدین و پسر از خانه دیگری در صورتی مجاز شمرده شده که به دور از
اسراف و
تبذیر باشد.
اگر پدر یا مادر از دنیا بروند پسرشان از آنان
ارث میبرد و اگر آنها دختر هم داشته باشند، سهم هر پسر دو برابر سهم هر دختر خواهد بود: «یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولـدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیَینِ».
در
شان نزول آیه گفتهاند که اعراب جاهلی دختران و نیز پسران ضعیف را از
ارث محروم کرده، اموال
میت را تنها به پسران نیرومند که توان جنگیدن داشتند، میدادند. با نزول این آیه، ضمن مشخص شدن سهم پسران، سنت محروم کردن دختران از ارث مردود شمرده شد
؛ همچنین در صورت
مرگ فرزند، از جمله پسر در زمان
حیات والدین، آنها از او ارث میبرند،
بدین ترتیب که اگر پسر دارای اولاد باشد، والدین هر کدام یک ششم اموال او را به
ارث میبرند: «ولابَوَیهِ لِکُلِّ واحِد مِنهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ اِن کانَ لَهُ وَلَدٌ»
؛ اما اگر پسر فرزند یا وارث دیگری نداشته باشد، پدر دو سوم و مادر یک سوم اموال را به
ارث میبرد:
«فَاِن لَم یَکُن لَهُ وَلَدٌ وورِثَهُ اَبَواهُ فَلاِمِّهِ الثُلُثُ».
هرچند
سهم الارث پدر در این
آیه ذکر نشده؛ ولی این نکته از سهم مادر که یک سوم ذکر شده، فهمیده میشود
؛ همچنین در صورتی که پسر افزون بر والدین، برادران پدری و مادری یا پدری نیز داشته باشد، سهم مادر از یک سوم به یک ششم کاهش مییابد:
«فَاِن کَانَ لَهُ اِخوَةٌ فَلاِمِّهِ السُّدُسُ»
؛ ولی سهم پدر در این فرض کاهش نمییابد. علت تفاوت سهم
پدر و
مادر را آن دانستهاند که پرداخت
نفقه برادران
میت بر عهده پدر است.
در صورتی که میت در مورد اموال خود وصیتی کرده باشد یا دینی بر عهده وی باشد،
وصیت و
دین بر تقسیم ارث مقدم است: «یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولـدِکُم... مِن بَعدِ وصِیَّة یوصی بِها اَو دَین».
در پایان آیه این نکته تذکر داده شده که انسانها از تشخیص اینکه کدام یک از پدران و پسران نفع بیشتری به حال فرد دارند عاجزند؛ اما خداوند که این واجبات را مقرر کرده، دانا و حکیم است: «ءاباؤُکُم و اَبناؤُکُم لا تَدرونَ اَیُّهُم اَقرَبُ لَکُم نَفعـًا فَریضَةً مِنَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمـًا حَکیما».
مفسران و فقها
ختنه کردن را از احکام
شریعت ابراهیم دانستهاند که در
آیه ۱۲۳
نحل :
«ثُمَّ اَوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبِع مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفـًا» مسلمانان به پیروی از آن مامور شدهاند.
در روایات
اهل بیت علیهمالسّلام نیز «
حنیف » در آیه یاد شده به
طهارت که یکی از مصادیق آن
ختنه است، تفسیر شده است
؛ همچنین
ابن عباس و برخی مفسران پیشین در
تفسیر آیه ۱۲۴
بقره :
«و اِذِ ابتَلی اِبرهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمـت فَاَتَمَّهُنَّ» گفتهاند: یکی از اموری که خداوند با آن ابراهیم را آزمود،
سنت ختنه است.
برخی مراد از «صِبغَةَ اللّه» در آیه ۱۳۸
بقره را نیز
ختنه دانستهاند.
در احادیث نیز سنت ختنه برای پسران واجب و برای دختران
مستحب شمرده شده است،
بر این اساس، فقها با استناد به آیه ۱۲۳
نحل و احادیث، ختنه را بر پسران
واجب و حتی برخی آن را از ضروریات دین دانستهاند.
احکام
القرآن، جصاص؛ اسباب النزول؛ الانتصار؛ بحارالانوار؛ بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ تحریرالاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه؛ التحقیق فی کلمات
القرآن الکریم؛ تذکرة الفقهاء؛ ترتیب کتاب العین؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر
القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیرالکبیر؛ التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامع احادیث الشیعة فی احکام الشریعه؛ جامع البیان عن تاویل آی
القرآن؛ جامع الخلاف والوفاق؛ الجامع لاحکام
القرآن، قرطبی؛ جاهلیت و اسلام؛ جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ حقایق التاویل فی متشابه التنزیل؛ الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهره؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ شرح اصول الکافی؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه؛ فتح القدیر؛ فتح المعین لشرح قرة العین بمهمات الدین؛ الفرقان فی تفسیر
القرآن؛ فرهنگ فارسی؛ فقه السنه؛ فقه الصادق علیهالسّلام؛ فقه
القرآن؛ قاموس
قرآن؛ القاموس المحیط؛ الکافی؛ کتاب الخلاف؛ کتاب مقدس؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ المبسوط فی فقه الامامیه؛ مجمع البیان فی تفسیر
القرآن؛ مختلف الشیعة فی احکام الشریعه؛ مسند احمد بن حنبل؛ مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام؛ المصباح المنیر؛ المصنف فی الاحادیث و الآثار؛ معالم التنزیل فی التفسیر و التاویل، بغوی؛ معجم الفروق اللغویه؛ معجم مقاییس اللغه؛ مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج؛ المغنی والشرح الکبیر؛ مفردات الفاظ
القرآن؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المقنعه؛ من لا یحضره الفقیه؛ مواهب الجلیل شرح مختصر خلیل؛ موسوعة التاریخ الاسلامی؛ المیزان فی تفسیر
القرآن؛ نثر طوبی؛ نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار؛ وسائل الشیعه، هدایة العباد.
مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «پسر».