ویژگی تفسیر تابعان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تابعان به ابعاد گوناگون
تفسیر پرداخته و در معانی
قرآن از جهات متعدد و نواحی مختلف بحث کردهاند. در حالی که تفسیر
صحابه بسیار محدود بود و آنان تنها به واژهشناسی،
شان نزول آیات و برخی مفاهیم شرعی میپرداختند تا از این لحاظ ابهامات موجود را برطرف سازند، ولی تابعان گامهای فراتری در تفسیر برداشته و از جهات بیشتری به بحث پرداختهاند؛ از اینرو است که تفسیر در این عهد شامل جنبههای ادبی و واژهشناسی در ابعاد وسیع آن شده و نیز به بررسی
تاریخ امتهای پیشین و معاصر
نزول قرآن و نیز تاریخ سرزمینهای آنان که مجاور
جزیرةالعرب بودند
همت گماردهاند.
تفسیر در عهد
تابعان ویژگیهایی دارد که از چند جهت آن را از
تفسیر صحابه پیش از خود ممتاز میسازد:
تابعان به ابعاد گوناگون تفسیر پرداخته و در معانی قرآن از جهات متعدد و نواحی مختلف بحث کردهاند. در حالی که تفسیر صحابه بسیار محدود بود و آنان تنها به واژهشناسی،
شان نزول آیات و برخی مفاهیم شرعی میپرداختند تا از این لحاظ ابهامات موجود را برطرف سازند، ولی تابعان گامهای فراتری در تفسیر برداشته و از جهات بیشتری به بحث پرداختهاند؛ از اینرو است که تفسیر در این عهد شامل جنبههای ادبی و واژهشناسی در ابعاد وسیع آن شده و نیز به بررسی
تاریخ امتهای پیشین و معاصر نزول قرآن و نیز تاریخ سرزمینهای آنان که مجاور
جزیرةالعرب بودند -در حد اطلاعاتی که در این زمینه به دست تابعان رسیده-
همت گماردهاند؛ و نیز پارهای از زبانها (لهجهها) و فرهنگهایی را که به نحوی به قرآن مربوط میشدند مورد کاوش قرار دادهاند؛ همچنین بحثهای کلامییی که در آن روزگار به راه افتاده بود و به نحوی با آیات زیادی از قرآن ارتباط داشت؛ همچون آیات مربوط به
صفات جمال و
جلال خداوند، آغاز و انجام
انسان و امثال آن، که این بحثها نیز در دایره تفسیر واقع گردید.
دامنه تفسیر در این دوره، روزبهروز در ابعاد جدیدتر -به تناسب گسترش
علوم و معارف- گسترش مییافت و آشنایی با
آداب و رسوم و فرهنگهای امتهایی که یکی پس از دیگری به حوزه
اسلام وارد میشدند رو به فزونی مینهاد؛ چه اینکه اینان دانشها و اندوختههای علمی خویش را نیز با خود به ارمغان میآوردند و همه را در خدمت اسلام و
مسلمانان قرار میدادند؛ این روند با گسترش قلمرو اسلام فزونی مییافت و به موازات آن حجم تفسیر نیز رو به فزونی مینهاد چه اینکه فزونی علوم و معارف، بهترین کمک بود برای حل بخش اعظم آیات کیهانی که به اسرار طبیعت و راز هستی اشارت داشتند؛ که
علم و
فلسفه در این زمینه سهم بیشتری به خود اختصاص دادهاند.
تفسیر در عهد صحابه همچون
عهد رسالت دستبهدست میگشت و در سینهها ضبط میگردید؛ چون در ابتدای راه و به راحتی قابل دسترسی بود و تنها به شرح پارهای از واژههای قرآنی که برای برخی در آن زمان مفادش روشن نبود و اندکی ابهام داشت پرداخته بود. اما تفسیر به صورت منظم و مرتب و
ثبت شده در ابواب خاص و به صورت مدون، در عهد تابعان یا تابعان تابعان آغاز شد؛ بدینصورت که یکی از تابعان، قرآن را -از آغاز تا پایان- نزد استاد خود میخواند و در هر آیه درنگ میکرد و از او درباره آیه و معانی آن میپرسید و مقاصد و اهداف آیه را از او جویا میشد و تا آن را در دفتر یا لوحی که با خود داشت
ثبت نمیکرد، از آن آیه نمیگذشت. بدینسان، تفسیر در آن عهد به وادی شکل یافتن و تدوین گام نهاد.
مجاهد میگوید: قرآن را سه بار بر
ابن عباس عرضه داشتم؛ در هر آیه درنگ میکردم و میپرسیدم در چه مورد و چگونه نازل گشته است؟.
ابن ابیملیکه میگوید: مجاهد را دیدم که از ابن عباس درباره تفسیر قرآن پرسوجو میکرد و با خود لوحههایی داشت؛ سپس ابن عباس به او میگفت: بنویس و این کار او ادامه یافت تا اینکه تفسیر تمام قرآن را از وی پرسید؛ و به همین جهت است که گفتهاند: مجاهد داناترین تابعان نسبت به تفسیر است.
ابن عباس در
تربیت عکرمه میکوشید؛ در نتیجه او را نیکو تربیت کرد و خوب آموزش داد تا آنکه فقیهی توانا شد و سرآمد رجال روزگار خود در تفسیر و آشنا به معانی قرآن گردید.
قتاده در تفسیر کتابی داشته که شاید بزرگ و پر حجم بوده است و
خطیب بغدادی و همچنین
طبری در بیش از سه هزار مورد در تفسیرهای خود از آن استفاده کردهاند؛
جابر بن یزید جعفی،
حسن بصری،
ابان بن تغلب،
زید
بن اسلم،
دیگران نیز کتابهای معروفی در زمینه تفسیر و
علوم قرآنی دارند.
عادل نویهض میگوید: ابان
بن تغلب، قاریای جلیلالقدر، مفسر، نحوی، لغوی،
محدث و از اهل کوفه است که
احمد بن حنبل و
ابن معین و
ابوحاتم او را توثیق کردهاند.
مسلم در
جامع حدیثی خود و دیگر محدثان نیز از او نقل حدیث کردهاند.
معانی القرآن و
غریب القرآن از جمله آثار او به شمار میآیند و شاید نخستین کسی باشد که در اینباره کتاب نوشته است. ابان در سال ۱۴۸ بدرود حیات گفت.
این ویژگی بزرگی است که عهد تابعان از آن برخوردار شد؛ زیرا در آن عهد تعداد زیادی از علمای بزرگ در صحنه
دانش اسلامی ظاهر گشتند و در بسیاری از مسائل دین و از جمله مسائل قرآنی اعمال نظر کرده به
اجتهاد پرداختند؛ مسائل قرآنی، بیشتر درباره معانی
آیات صفات خداوند،
اسرار آفرینش،
تاریخ انبیا و سرگذشت امتهای سلف و امثال آن بود. این مسائل را بر
عقل عرضه میداشتند تا بر وفق حکم صائب آن به داوری بنشینند و گاه آنها را به گونهای تاویل کنند که با
فطرت سلیم هماهنگ باشد.
نخستین مدرسهای که اجتهاد و اعمال نظر برای
استنباط معانی قرآنی را آغاز کرد،
مدرسه مکه بود که پایههای محکم آن را
صحابی گرانقدر، شاگرد موفق
امیر مؤمنان (علیهالسّلام)،
عبدالله بن عباس بنا نهاد و تربیت یافتگان این مدرسه همان کسانی بودند که اجتهاد در تفسیر را پایهگذاری کردند و تنها به دست آنان بود که اجتهاد در ابعاد گوناگون
شریعت مقدس رونق گرفت و رو به گسترش نهاد.
پس از آن،
مدرسه کوفه بود که به دست
عبدالله بن مسعود تاسیس شد و دانشورانی فرزانه، مجتهد و صاحبنظر در آن پرورش یافتند و از آن پس بود که مدرسه کوفه خاستگاه کاوش در معارف اسلامی گردید و پرچمداران وادی دانش از همهسو بدانجا روی آوردند، چه اینکه منزلگاه اکثر صحابه و خصوصا هجرتگاه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) بود؛ از این رو
علم -به طور کامل- بدانجا کوچید و مجالس کوفه در آن روزگار از علمای بزرگ اسلام مملو گردید؛ تنها بر محور آنان بود که گردونه دانش میگردید و سرچشمههای علوم و معارف به سراسر قلمرو اسلام سرازیر میگشت. مدرسه مکه چندان دوام نیافت و یک سال پس از وفات صاحب و بنیانگزارش -سال ۶۸- رو به افول نهاد و پرورشیافتگان آن مدرسه متفرق شدند و به اطراف و اکناف از جمله
خراسان،
مصر،
شام و دیگر سرزمینها رفتند؛ در همین حال مدرسه کوفه رو به شکوفایی مینهاد و با گذشت زمان
شهرت و فعالیت آن فزونی مییافت. در هر صورت، این دو مدرسه پایه و اساس اصلی انتشار علوم و گسترش معارف در
جامعه اسلامی میباشند. هرچند همزمان باهم، یکی راه افول را پیمود و دیگری به شکوفایی و گسترش خود افزود. اکثر دانشوران تابعان، بلکه قریب به اتفاق آنان تربیتیافتگان این دو مدرسهاند. لذا این دو مدرسه از جهت رشد سطح فرهنگ اسلامی و ایجاد نشاط در فراگیری علم و
معرفت، حق بزرگی بر عهده
امت اسلامی دارند که البته پیش از آن این حق برای دو صحابی گرانقدر، ابن عباس و
ابن مسعود و در راس آن دو، برای امام امیر مؤمنان (علیهالسّلام) محفوظ است.
مجاهد بن جبر، شاگرد ابن عباس که
امت بر پیشوایی و استناد به نظریات وی اتفاق نظر دارند؛ «این تعبیر از
ذهبی است و از
سفیان آوردیم: اگر تفسیری از مجاهد برسد، همان تو را کافی است، و از
اعمش است که هرگاه مجاهد دهان به سخن میگشود، از آن گوهرها میبارید.»
متهم به
آزادی رای در تفسیر است یا بهتر بگوییم او از توانایی فهم، تیزبینی و تیزهوشی والایی بهرهمند بود. آری، در آن دوران که جمود فکری بر عامه مردم حاکم بود، نسبت دادن چنین تهمتهایی به مثال این فرهیختگان ظاهرا طبیعی مینمود. به وی گفته شد: تو همانی که قرآن را به رای خود تفسیر میکنی؟ وی گریست و گفت: بنابراین من گستاخم، ولی من تفسیر را (یعنی مبانی و طریقه استنباط معانی آن را) از دهها صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آموختهام!
آری، مجاهد ذهنی باز و از بند اوهام رهیده و عقلی فراگیر و پویا داشت که ادراک حقایق و لمس واقعیتها را چنانکه هست برای او ممکن میساخت بیآنکه بر ظاهر اکتفا کند یا به سطحینگری قانع باشد. او
آیات قرآن را -به هدف فهم عمیق آن- ابتدا با الفاظ واژههایی که در
عرف مردم رایج است عرضه میداشت و سپس با مبانی شریعت و شواهد تاریخی و امثال آن، که در عرف عام رجوع به آن برای فهم معانی معمول و متعارف است، میسنجید، ولی او به این مقدار بسنده نمیکرد و آنها را بر میزان عقل مینهاد تا هماهنگی آن را با
فطرت داوری کند؛ بیآنکه چیزی از شواهد و ظرافتهای سخن را نادیده انگارد.
او در تفسیر آیه «فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین؛
به ایشان گفتیم: بوزینگانی طرد شده باشید.» میگوید: مقصود آیه این نیست که آنان به صورت بوزینگان در آمدند بلکه این مثلی است که
خداوند زده است؛ یعنی دلهای آنان
مسخ شده و به سان قلبهای بوزینگانی درآمده که نه از دستوری فرمانبردارند و نه پندی وقع مینهند.
همانند آیه «مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا؛
همچون مثل خری است که کتابهایی را بر پشت میکشد.» که صرفا
تشبیه و
تمثیل است. در شرح حال او در همین زمینه، دیدگاههای اهل نظر را یادآور شدیم. همچنین در تفسیر آیه «ربنا انزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیة منک؛
پروردگارا، از
آسمان، خوانی بر ما فرو فرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانهای از جانب تو.» میگوید: این آیه، همچون مثلی است که آورده شده وگرنه برای آنان چیزی فرو فرستاده نشد. طبری میگوید: عدهای گفتهاند، بر
بنیاسرائیل مائدهای نازل نگردید؛ و برخی از این گروه گفتهاند: این، مثلی است که خداوند برای مردم زده تا آنان را از درخواست نزول آیات و نشانههای الهی بر
پیامبر خدا باز دارد. سپس این گفتار را به مجاهد نسبت داده است.
در تفسیر آیه «وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة؛
صورتهایی در آن روز شاداب و مسرور است به پروردگارش مینگرد.» میگوید: انتظار پاداش از خدایشان را دارند. به او گفته شد برخی میگویند: خدای تعالی دیده میشود و آنان پروردگارشان را میبینند! در پاسخ گفت: هیچ آفریدهای او را نخواهد دید.
«در این باره پیش از این -به هنگام شرح حال مجاهد- سخن گفتیم.» ذهبی میگوید: اینگونه تفسیر از مجاهد در آینده مستمسک معتبر و نیرومندی برای
معتزله در جهت توجیه دیدگاههای عقلی آنان گردید. البته مجاهد تنها کسی نیست که باب اجتهاد و اعمال نظر در فهم معانی قرآن را گشود؛ در آن دوران بسیاری از صاحبخردان برتر که خدای تعالی آنان را
اولواالالباب مینامد، با او همگام بودند. ایشان جمع معتنابهی از
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تابعان را تشکیل میدادند که در این کتاب به گروهی از این بزرگان اشاره شده است؛ و معتزله نیز تنها گروهی نیستند که روش عقل را در پیش گرفته و
تحجر و جمود فکری را رها ساختهاند؛ و اگر از سلفیان خشکاندیش و پیاده در میدان تفسیر، و پیروان آنان (اشعریان بیمایه) بگذریم، تعداد انبوهی از پیشگامان امت در این بزرگراه با معتزلیان همراهند یا گوی سبقت از آنان ربودهاند.
یکی دیگر از کسانی که به آزادی اندیشه و اعمال نظر در تفسیر شهره بود
عکرمه، تربیت شده ابن عباس است. ابن عباس با عنایت کامل در
تعلیم و تربیت او کوشید و به بهترین وجه آموزشش داد تا آنکه در زمره فقیهان نامی درآمد و داناترین مردم در تفسیر و فهم معانی قرآن گردید.
او معتقد بود از
کتاب خدا تنها
وجوب مسح پاها به دست میآید؛ همچنان که استادش ابن عباس نیز چنین استنباط کرده بود. او دیدگاه دیگر فقیهان را مردود میدانست و آنان را در برداشتشان از
آیه دچار اشتباه میدید،
و نیز مسح بر کفش را سخت انکار میکرد و میگفت: کتاب خدا بر قول به مسح کفش پیشی گرفته است؛
یعنی قرآن حکم مسح بر پاها را آورده است اما مسح بر کفش پدیدهای نو است که بعدها ادعا شده است و نمیتوان با آن حکم کتاب خدا را کنار گذاشت، ولی دیگران دلیل مسح بر کفش را ناسخ دلیل مسح بر پا دانستهاند.
جصاص میگوید:
ابویوسف -شاگرد
ابوحنیفه- معتقد بود که حدیث مسح بر کفش ناسخ آیهای است که مسح بر پا را تکلیف کرده است.
زید بن اسلم نیز
فقیه و مفسری است که درخشید و از بزرگان و چهرههای برجسته تابعان گردید. او در
مسجدالنبی در
مدینه مجلس درسی داشت که فقیهان بسیاری -حدود چهل
فقیه- در آن حضور مییافتند. او تفسیری دارد که فرزندش
عبدالرحمان از او روایت کرده است.
ابن حجر میگوید: دانش را از گروهی از جمله
علی بن الحسین زین العابدین (علیهالسّلام) آموخت.
شیخ طوسی او را از اصحاب امام سجاد (علیهالسّلام) به شمار آورده، میگوید: با امام مجالست بسیار داشت. او از
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسّلام) نیز روایت دارد. او نیز به خاطر آزادی رای و اعمال نظر -که بر خلاف روش اهل احتیاط و
توقف در برابر ماثور بود- مورد مواخذه قرار گرفته است.
حماد میگوید: به مدینه آمدم و (دیدم) مردم درباره او سخنها میگفتند.
عبیدالله بن عمر به من گفت: او را آدم بدی نمیدانم، ولی تنها عیب او این است که قرآن را با رای خود تفسیر میکند. چنین اظهار نظری بعید نیست؛ زیرا معروف است مدنیان پیروان توقف و احتیاطاند.
در دورههای بعد
تفسیر عقلی رواج کامل یافت به ویژه نزد معتزله؛ و عموما بر شیوه آنان حکم قطعی عقل را بر ظواهر نقل مقدم میدانستند.
ابومسلم
محمد بن بحر اصفهانی (۳۲۲ - ۲۵۴) تفسیر خود را بر اساس
تفکر و اندیشه مطابق با مبانی اسلامی بنا گذارده و
تقلید را بر کناری نهاده و به دامن تحقیق چنگ زده است؛ افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها؛
آیا در مفاهیم قرآنی نمیاندیشند یا (مگر) بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است؟.» و «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون؛
قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آن را برای مردم تبیین کنی (روشنسازی) و باشد تا آنان بیندیشند.» او در تفسیر آیه «قال رب اجعل لی آیة قال آیتک الا تکلم الناس ثلاثة ایام الا رمزا، و اذکر کثیرا وسبح بالعشی و الابکار؛
و گفت: پروردگارا برای من نشانهای قرار ده. فرمود: نشانهات این است که سه روز با مردم -جز به اشاره- سخن نگویی. پروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان (او را)
تسبیح گوی.» میگوید: هنگامی که
زکریا از خداوند نشانهای خواست که او را به انعقاد
نطفه در
رحم همسرش رهنمون سازد، خداوند فرمود: نشانه تو آن است که سخن نگویی؛ یعنی دستور داده میشود که سه شبانهروز با مردم سخن نگویی (به عبارت دیگر، وقتی که این فرمان صادر گردد بدان که همسرت به
یحیی،
حامله شده است)؛ یعنی مشغول به
ذکر و تسبیح و
تهلیل باش و از مردم و
دنیا روی گردان و خدای تعالی را بر عطای این
موهبت سپاسگزار باش و چنانچه احتیاج داشتی، با
رمز و
اشاره مطلب خود را بازگو کن. پس هرگاه به اجرای این فرمان، دستور یافتی یقین بدان که مطلوب حاصل گردیده است.
فخر رازی که
اشعری مذهب است و با ابومسلم مخالف، درباره چنین تفسیری میگوید: این سخن نزد من نیکو و پسندیده است و ابومسلم در تفسیر، نیکو سخن میگوید و در مسائل ظریف و دقیق، به غایت عمیق میاندیشد.
این گواهی والایی است که از دانشور برجسته
فلسفه و
کلام، امام فخر رازی درباره درخشانترین چهرههای صاحبنظر در تفسیر صادر گشته است که عقل و خرد خود را در فهم معانی قرآن به کار انداخته و از هرگونه تقلید و دنبالهروی اجتناب ورزیده است. اگر خواننده محترم، این تفسیر را در خصوص همین آیه با دیگر تفاسیر مقایسه کند، تفاوت زیاد و فاصله چشمگیری را خواهد دید.
طبری میگوید: سخن نگفتن زکریا در اینجا از روی
عجز و ناتوانی بوده است. خداوند قدرت سخن گفتن را از او -جز در مورد تسبیح و
ستایش- سلب کرده بود؛ و این فعل خداوند به خاطر لغزشی بود که از او سر زد و درخواست نشانه کرد؛ گفتهاند: هنگامی که ندای فرشتگان را -که به او
بشارت یحیی را میدادند- شنید،
شیطان آمد و گفت: این صدایی که شنیدی از جانب خداوند نبود بلکه صدای شیطان است و به
تمسخر و ریشخند تو پرداخته است. گفتهاند: در این هنگام زکریا دچار
تردید گردید و گفت: «انی یکون لی غلام؛
چگونه ممکن است مرا در این سن فرزندی شود؟!» لذا از خدا خواست برای او نشانهای قرار دهد تا تردید او از میان برود و خداوند او را به علت این درخواست، نکوهش کرد؛ چون تردید کردن شایسته مقام
نبوت نیست. -طبری در ضمن آنچه روایت کرده است میگوید:- او به چنین عقوبتی دچار شد؛ زیرا فرشتگان بهطور مستقیم و مشافهه با او سخن گفتند و بشارت یحیی را به او دادند، ولی او با این حال درخواست نشانه کرد؛ لذا خداوند برای او مجازاتی قرار داد تا زبانش بند آمد و ناتوان شد و جز با اشاره نمیتوانست با کسی سخن بگوید.
قرطبی میگوید: هنگامی که به برخورداری از
فرزند بشارت داده شد -او با اینکه میدانست صدور چنین کاری از قدرت الهی محال نیست- نشانهای طلب کرد تا به وسیله آن صحت این بشارت از جانب خدا بودن آن را دریابد؛ لذا خداوند او را مورد مواخذه قرار داد و قدرت سخن گفتن را از او گرفت، چون پس از مشافهه و گفتوگوی مستقیم
فرشتگان با او، چنین درخواستی را مطرح کرد.
بیشتر مفسرانی که قرآن را بر اساس
روایات تفسیر میکنند، همچون
ابن کثیر و امثال او، سخنی مشابه گفتهاند.
ولی اهل تحقیق و صاحبان اندیشه، این روایات منافی با اصول عقاید اسلام را مردود دانستهاند؛ خصوصا اینکه باعث خدشهدار شدن مقام
عصمت انبیا و مصون بودن آنان از غلبه شیطان بر ادراک ایشان است.
شیخ محمد عبده میگوید: از جمله سخنان بیهوده و سبکوزن پارهای از مفسران که شایسته مقام پیامبران نیست، این پندار است که زکریا در تشخیص وحی فرشتگان و جدایی آن از
وساوس شیطان دچار اشتباه شد؛ لذا پس از
بشارت، از روی
تعجب و شگفتی درخواستی مطرح کرد و نشانهای را جهت اثبات صحت آن طلبید. ابن جریر طبری در ضمن روایاتی که نقل کرده میگوید: شیطان بود که زکریا را درباره وحی فرشتگان و بشارت فرزند، به تردید واداشت و به او گفت: این صدای شیطان است. -عبده ادامه میدهد- اگر علاقه جنونآمیز به جمع روایاتی چنین بیارزش و باور نکردنی نبود، هیچ مومنی به خود اجازه نمیداد چنین سخن بیهوده و بیمایهای را که
عقل آن را به دور میافکند و در قرآن نیز بدان اشاره نشده است بر زبان راند؛ و تنها همین
روایت برای کسی که چنین روایاتی را نقل میکند کافی بود که در
عدالت او خدشه شود و روایتش به صورتش کوبیده شود. خداوند از
ابن جریر بگذرد که به خود
اجازه داده تا چنین روایتی را در دسترس همگان قرار داشت: پروردگارا برای من نشانهای قرار ده؛ یعنی علامتی که کاشف از حصول این
عنایت و پیشاپیش آن باشد. «البته این درخواست از روی شوق و خشنودی فراوانی بود که از بشارت فرزند به او دست داده بود، میخواست تا هر چه زودتر به
موعد این بشارت الهی نایل گردد.» خداوند فرمود: نشانه تو آنکه با مردم سخن نگویی؛ یعنی سخن گفتن با دیگران را از روی اختیار ترک کن. «مقصود،
روزه صمت: سکوت است که هرگاه دستور چنین روزهای آمد، بدانکه نشانه تحقق بشارت یاد شده است.» تا برای
عبادت خداوند
فراغت کامل داشته باشی.
«
علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) در اینجا سخنی شگفت دارد. ایشان رای دیگر مفسران را ترجیح داده و مشتبه شدن امر بر
پیامبران را، چنانچه با توجه و عنایت خداوند برای رفع اشتباه همراه باشد، تجویز نموده است.» «که چنین سخنی از ایشان مایه
تعجب است.»
در
داستان حضرت ابراهیم و پرندگان چهارگانه که در
آیه «قال فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزء ثم ادعهن یاتینک سعیا؛
گفت: پس چهار
پرنده برگیر و آنها را جدا جدا کن؛ سپس بر هر کوهی پارهای از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فراخوان؛ شتابان به سوی تو میآیند.» مطرح شده، ابومسلم تفسیری مشابه آیه قبل ارائه کرده است.
فخر رازی میگوید: مفسران اتفاق نظر دارند که مقصود از صرهن قطعه قطعه کردن است؛ جز ابومسلم که میگوید: وقتی
ابراهیم از خداوند خواست تا زنده کردن مجدد مردگان را به او بنمایاند، خداوند برای او مثالی آورد تا به
ذهن او نزدیک گردد و از دوری آن بکاهد. مقصود از صرهن الیک متمایل ساختن و تمرین پاسخ دادن است؛ یعنی چهار پرنده را آموزش بده بهگونهای که هرگاه آنها را فراخواندی به سوی تو آیند. آنگاه هر یک از این پرندگان را -که زندهاند- بر کوهی قرار ده، سپس آنها را فراخوان؛ شتابان به سوی تو خواهند آمد. هدف از این آیه، ذکر یک مثال محسوس برای روشن شدن چگونگی بازگشت ارواح به بدنها با کمال سهولت است. ابومسلم
انکار میکند که مراد از این آیه، کشتن پرندگان و ریزریز کردن آنها باشد. -رازی ادامه میدهد:- او برای اثبات مدعای خویش چند دلیل آورده است:
۱. از نظر لغت معنای مشهور صرهن فراخواندن است نه سر بریدن و قطعه قطعه کردن گوشت آنها، از اینرو تحمیل کردن چنین معنایی بر آیه، افزودن معنایی است که آیه بر آن دلالت ندارد و چنین تفسیر تحمیلی هرگز روا نباشد.
۲. اگر مقصود از صرهن قطعه قطعه کردن بود، الیک گفته نمیشد؛ زیرا این ماده با الی قرین نمیشود و تنها در صورتی که به معنای فراخواندن باشد، با الی قرین میگردد. اگر سوال شود: چرا جایز نباشد که بگوییم در کلام یک تقدیم و تاخیر صورت پذیرفته است، به این بیان فخذ الیک اربعة من الطیر فصرهن که الیک متعلق به فعل خذ باشد نه صرهن؟ در پاسخ خواهیم گفت: پذیرفتن تقدیم و تاخیر بدون دلیل، منجر به ارتکاب خلاف ظاهر خواهد شد.
۳. ضمیر در یاتینک به پرندگان بر میگردد که به سوی ابراهیم میشتابند، نه به اجزای آنها؛ در حالی که -بنابر رای مشهور- که پارهای از اجزاء به سوی پاره دیگری میشتافت باید ضمیر در یاتینک به اجزا بر میگشت نه به خود پرندگان.
فخر رازی سپس دلایل قول مشهور را در رد ابومسلم ذکر کرده است.
صاحب تفسیر المنار نیز آنها را بیان کرده و در پایان، نظر ابومسلم در تفسیر آیه را تایید کرده است و با شرح و تفصیل به بیان آن پرداخته و گفته است: جان کلام اینکه تفسیر ابومسلم درباره آیه، تنها تفسیری است که از نظم موجود در آیه به ذهن میرسد و همین تفسیر است که حقیقت مساله را روشن میسازد؛ آنگاه به بیان تفسیر او پرداخته و سرانجام گفته است: چه خوب گفته است ابومسلم؛ که از دقت و
استدلال در
رای،
حکایت دارد!.
این نیز تایید دیگری بر گفتار ابومسلم است که از جانب یکی از بزرگترین مفسران عصر اخیر ابراز شده است. ابومسلم یک نمونه بود و امثال او در برابر مفسران قشری و ظاهرگرا، موضعگیریهای شایان توجهی دارند که کاشف از روشنی ضمیر آنان است و ایشان در پرتو عقل و بر اساس روشهای فکری محکم و استوار، مسیر خود را یافتهاند. «نمونههایی از تفاسیر ایشان را که بر همین منوال است میآوریم.» این نکته تنها بر توان والای اجتهاد و نقش برجسته آن در تفسیر قرآن دلالت دارد که فرهیختگان، از سلف صالح در دوران
صحابه و تابعان باب آن را بهطور کامل گشودند و روش پسندیده آنان به عنوان یک
سنت جاریه و شایسته تا به امروز تداوم یافته است.
فخر رازی در تفسیر آیه «هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها روجها لیسکن الیها فلما تغشاها حملت حملا خفیفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن آتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین. فلما آتاهما صالحا جعلا له شرکاء فیما آتاهما، فتعالی الله عما یشرکون؛
اوست آنکه شما را از نفس واحدی و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد؛ پس چون با او در آمیخت،
باردار شد باری سبک و (چندی) با آن گذرانید و چون سنگینبار شد، پروردگار خود، خدا را خواندند که اگر به ما (فرزندی) شایسته عطا فرمایی قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود و چون به آن دو (فرزندی) شایسته داد، در آنچه خدا به ایشان داده بود برای او شریکانی قرار دادند و خدا از آنچه (با او)
شریک میگردانید برتر است.» ابتدا اشکالات و اعتراضاتی چند بر ظاهر آیه وارد میکند؛ آنگاه میگوید: حال که این اشکالات معلوم شد میگویم: برای تاویل آیه چند وجه صحیح و عاری از این توالی فاسد وجود دارد: نخستین وجه سخنی است که
قفال (متوفای ۳۶۵) بیان داشته میگوید: خدای تعالی این داستان را به عنوان
ضربالمثل آورده است تا بیان کند که این حالت، تصویر حالت مشرکینی است که در نادانی خود فرو و به راه
شرک رفتهاند. -رازی میگوید:- بیان این سخن چنین است که گویا خداوند میفرماید: اوست که هر یک از شما را از یک فرد آفرید و از همان فرد برای او همسری قرار داد از جنس او که با او در
انسانیت برابر است و چون
مرد و
زن با یکدیگر همبستر شدند و نشانههای حاملگی زن آشکار شد، زن و مرد به درگاه پروردگار خویش دست
دعا برداشته، گفتند: اگر به ما
فرزند صالح و سالمی ارزانی داری، البته بر این
نعمت شکرگزار خواهیم بود. چون خداوند به آنان فرزندی شایسته و سالم عطا کرد، زن و مرد در مورد این
بخشش (فرزند) برای خدا شریک قائل شدند؛ زیرا گاه آن فرزند را به
طبیعت نسبت میدادند؛ چنان که
دهریان و مادیگرایان گویند و گاه او را به
ستارگان و سیارگان منتسب میساختند؛ چنانکه شیوه منجمین است؛ و گاه آفرینش او را از بتها میدانستند؛ آنگونه که بتپرستان عقیده دارند. -فخر رازی سپس میگوید:- این، پاسخی در غایت صحت و درستی است. سپس بقیه وجوه را میآورد.
«صحت این وجه از آن جهت است که ضمایر در آیه، تنها به
آدم و
حوا باز میگردد، بلکه تمامی افراد انسانها مقصود میباشند.»
جارالله زمخشری آیه امانت،
را نوعی
تمثیل میداند و میگوید: امثال این سخن در کلام عرب فراوان است و
قرآن هم جز بر شیوه و اسلوب کلام آنان نازل نشده است. از جمله این موارد، این سخن عرب است: اگر به پیه گفته شود کجا میروی؟ خواهد گفت: میخواهم کجیهای بدن را استوار و هموار سازم. چه بسیار از مثالها که بر زبان حیوانات و جمادات ساخته شده است.
ابن کثیر در تفسیر آیه «الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم؛
آیا از (حال) کسانی که از بیم مرگ از خانههای خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپارید. آنگاه آنان را زنده ساخت.» از
ابن جریج از عطاء روایت میکند که: این ضربالمثل است نه سرگذشت واقعی.
چهارمین ویژگی تفسیر در عهد تابعان، گسترش
اسرائیلیات است. در این دوران بسیاری از اسرائیلیات وارد تفسیر شد؛ به دلیل آنکه در آن عهد تعداد زیادی از
اهل کتاب،
اسلام آوردند، ولی ذهن آنان هم چنان از داستانها و افسانههای پیشینیان درباره پیدایش
خلقت و
اسرار آفرینش، آغاز حیات موجودات، اخبار امتهای گذشته، سرگذشت پیامبران و قصهها و افسانههای بسیاری که در
تورات و دیگر کتابها آمده است، انباشته بود. عامه مردم اشتیاق داشتند تا جزئیات آنچه را در
قرآن به گونه سربسته مطرح شده است، بشنوند؛ خصوصا اموری که به سرگذشت
یهود و
نصاری مربوط میشد و در
کتب عهدین از آن یاد شده بود؛ از این رو
مسلمانان به داستانهای اینان گوش فرا میدادند و تابعان -علی رغم دستورات
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
صحابه بزرگوار- کوتاهی کردند؛ در نتیجه تعداد زیادی از این اسرائیلیات را بدون پروا و بیهیچ بررسی، در تفاسیر گنجاندند. بیشترین اسرائیلیات با دست چند تن اهل کتاب که مسلمان شده بودند مانند:
عبدالله بن سلام،
کعب الاحبار،
وهب بن منبه،
عبدالملک بن جریج و چند نفر دیگر در حوزه تفسیر و تاریخ راه یافته است. البته توجیه این کوتاهی از تابعان در اینباره پذیرفته نیست و به خاطر همین سهلانگاری مورد مواخذه قرار گرفتهاند؛ کما اینکه دیگران -که پس از آنان آمده و چنین روایاتی را بدون بررسی و تحقیق پذیرفتهاند- نیز مورد نکوهش میباشند.
در آینده که از اسباب وهن در تفسیر ماثور سخن خواهیم گفت، این جهت را به طور گسترده مورد بحث قرار خواهیم داد و توضیح خواهیم داد که بیشتر روایات تفسیری آلوده شده است و به پیرایش کامل نیاز دارد.
محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۹۴-۴۰۷.