هدایت در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسان هم واره پرسشهایی درباره هستی و راز
آفرینش با خود داشته و پیوسته درتلاش بوده است تا پاسخهای قانع کنندهای برای آن بیابد، سؤالهایی از قبیل آن که از کجا آمده چرا آمده و به کجا میرود؟
کوششهای او برای یافتن پاسخهایی در این زمینه، مجموعه مسایل فلسفی را تشکیل میدهد که
هدف آنها پی بردن به
راز هستی است. ولی آیا این کوششها به پاسخ قانع کنندهای رسیده است و تمامی جوانب این پرسشها روشن شده است، یا آن که زوایای تاریک هم چنان در مسایل و مباحث انجام شده وجود دارد؟ در این باره
قرآن میفرماید: و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا؛
هر آن چه از دانش به دست آوردهاید اندکی بیش نیست».
دین ، آن گونه که
قرآن عرضه کرده، پاسخ تمامی این مسایل را به گونه کافی وافی داده است. با تعمق در آن چه قرآن عرضه کرده،
انحراف اندیشهها تعدیل میشود و راههای نیمه رفته تکمیل میگردد. یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین؛
ای مردم!
پند و اندرزی از جانب خداوند به شما داده شده است که مایه بهبودی و
آرامش خاطرتان میباشد و
رحمت و هدایتی برای
مؤمنان است.»
مقصود از بهبود بخشیدن سینهها، رها ساختن
انسان از رنجی است که در راه یافتن گمشده خود، در درون خود احساس میکند، زیرا بیانات وحیانی بهترین درمانی است که
این درد و رنجها را بهبودی میبخشد.
و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان ما لم یعلم.
این اولین آیاتی است که بر
پیامبر گرامی نازل گردیده و مساله
تعلیم انسان را مطرح ساخته است. البته تعلیم آن چه را که انسان در پی تعلم آن بوده است و
فطرت و نهاد آدمی درخواست یافتن آن را داشته است. لذا میفرماید: و آتاکم من کل ما سالتموه؛
آن چه را که (در نهادخود جویای آن بودید و) درخواست (
دست یافتن به آن را) داشتید، (خداوند) به شما ارزانی داشت».
لذا قرآن، چیزی را بر انسان عرضه داشته که خود جویای آن بوده و نتوانسته به خوبی و روشنی به آن راه یابد، این خود دلیل
اعجاز قرآن است. اگر این لطف و عنایت نبود، انسان هرگز به مقصود خویش دست نمییافت و
اندیشه کوتاه بشری به این روشنی و گستردگی، به مطلوب خود نمیرسید. در ذیل به برخی نو آوریهای قرآن در جهت هدایت و تکامل انسان اشاره میشود.
نو آوریهای دین در دو بعد
معارف و
احکام است. معارف عرضه شده توسط قرآن در جای گاه بلندی قرار دارد و از هر گونه آلودگی و وهم پاک و از خرافات به دور است. از بعد احکام نیز علاوه بر جامع و کامل بودن، از گرایشهای انحرافی مبرا و خالص است.
بشریت از دیر باز در مساله شناخت دست خوش اوهام و خرافات بوده است، از بدویترین قبایل تا متمدنترین جوامع بشری آن روز، باورهایی از
جهان هستی و مبدا آفرینش و
تقدیر و
تدبیر داشتند، که با حقیقت فاصله زیادی داشت و به تصوراتی
خیال گونه میمانست. با داشتن چنین شناختی،
بشر آن
روز هرگز نمیدانست از کجا آمده و چرا آمده و به کجا میرود.
انبیا با آن که جواب این پرسشها را داده بودند، ولی
گفتار انبیا با گذشت
زمان دست خوش تحول و
تحریف گردیده بود، تا آن که قرآن مجید از نو پاسخهای روشن و قاطعی در تمامی این زمینهها ارائه نمود.
با مختصر مراجعه به گفتهها و نوشتههای
سلف ، در رابطه با مبدا و
معاد و راز آفرینش و صفات
جمال و جلال پروردگار و روش و شیوههای انبیای عظام و مقایسه آن با آن چه قرآن بیان داشته، این
تفاوت فاحش به خوبی آشکار میگردد. شاید تبیین این تفاوت، برای کسانی که از عادات و رسوم و
عقاید جاهلیت با خبر باشند چندان مشکل نباشد. چه در
یونان که مرکز دانش و بینش جهان آن روز به شمارمی رفت، چه در جزیرة العرب که دور افتادهترین جوامع بشری به حساب میآمد، حتی با مراجعه به
کتب عهدین که رایجترین نوشتههای دینی آن دوران شناخته میشد، این تفاوت آشکار میگردد. بررسیها در این زمینه بسیار است و نیازی به تکرار نیست، نمونههایی از آن را در ادامه میآوریم.
درباره تشریع احکام و قوانین حاکم بر نظام
حیات اجتماعی، مبانی تشریعات وحیانی دارای دو امتیاز است که در دیگر تشریعات وضعی (بشری) وجود ندارد، یاکمتر رعایت شده است.
اول: مبرا بودن از هر گونه گرایشهای منحرف کننده که ممکن است در
قوانین وضعیه تاثیرگذار باشد.
تجربه نشان داده که این امکان، در اکثریت قوانین وضع شده بر دست انسانها، تحقق یافته است. حتی انسانهای بزرگ، هر چند سعی درپرهیز از گرایشهای قومی، نژادی، منطقهای، گروهی و صنفی نمودهاند، بازناخود آگاه لغزیدهاند. امروزه، بشریت از ناهنجاری این گونه قوانین وضعی، چه درسطح بینالمللی و چه در محدودههای خاص، هنوز رنج میبرد.
دوم: رعایت سه بعد در
حیات انسان، که لازمه زندگی اجتماعی وی در این جهان است: رابطه وی با شؤون فردی و شخصی خود، رابطه وی با جامعهای که در پوشش آن قرار گرفته، رابطه وی با خدا و آفریدگار وی. که در همین راستا اخلاق، معنویت و
کرامت انسانی مطرح میشود.
قوانین وضعیه، تنها شؤون فردی و اجتماعی را جهت بخشیده و حتی در بعد اول کمتر توجه نموده، بیشتر
همت را در بعد دوم به کار انداخته است. ولی از بعد سوم، یعنی رابطه با پروردگار، به کلی
غفلت ورزیده است. در حالی که همین بعد سوم است که به حیات انسان درخشش میدهد و او را کاملا متعادل میسازد و از صورت بهیمیت» -انحصار در محدوده نیازهای جسمانی-به در آورده، به انسان چهره ملکوتی میبخشد.
اسلام ، درباره شؤون
خاص افراد وظایفی مقرر داشته که آدمی را در پندار و گفتار و رفتار متعادل میسازد، و نیز در تامین مصالح همگانی و تضمین گسترش
عدالت اجتماعی میکوشد تا جامعهای سالم و سعادت بخش فراهم نماید، تا هر فرد به
حقوق طبیعی و مشروع خود به آسانی دست یابد.
علاوه بر این دو جهت، انسان را به علو شرف و بلندای کرامت خویش آشنامی کند، جای گاه و
اخلاق و معنویت را در زندگی به او نشان میدهد، تا او را از
سقوط درحضیض» ذلت نادانیها و وابستگیهای
پست نگاه دارد و به اوج»
عزت و رفعت بالا برد.
اسلام، احکام و قوانین تشریعی خود را بر همین سه جهت بنیان نهاده، تا و لقدکرمنا بنی آدم
را تحقق بخشد، ودایعی را که در نهاد او قرار داده
ظاهر سازد و از حالت استعداد به صورت فعلیت در آورد و از این راه منصب
خلافت الهی را که به اوعطا کرده، جامه
عمل بپوشاند. لذا خداوند بر انسان منت نهاد که او را این چنین به شریعت خود مفتخر نمود و او را به این زیور گران قدر آراست.
لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛
خداوند منت (بزرگی) برمؤمنین نهاد که پیامبری از میان خودشان برگزید، تا
آیات و نشانههای خود را بر آنان بنمایاند، آنان را از درون پاکیزه سازد و
کتاب (تعالیم شریعت) را به آنان بیاموزد و بینشی در درون آنان بیافروزد (تا حقایق بر ایشان آشکار شود) گر چه پیش از این سخت در گم راهی بودند».
اینک به اختصار، به نمونههایی از اعجاز هدایتی قرآن در دو بعد معارف و احکام میپردازیم:
قرآن خدا را با بهترین وجهی وصف نموده، او را مجمع صفات کمال معرفی کرده و از هر زشتی و صفت ناپسندی مبرا و منزه دانسته است. در
پایان سوره حشر میخوانیم: هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان الرحیم. هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عمایشرکون. هو الله الخالق الباری ء المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات والارض و هو العزیز الحکیم؛
او خدایی است که جز او خدایی نیست. به هر چه پنهان و
آشکار است آگاهی دارد. مهر او فراگیر و تمامی جهان هستی را چه در اصل وجود و چه در تداوم آن فرا گرفته و این مهر با
عنایت خاصی بندگان صالح
خدا را شامل شده است. او خدایی است که جز او خدایی نیست. فرمان روایی است که از هر گونه پستی و فرو مایگی به دور است. پرتو رحمت او همگان را سلامت و سعادت بخشیده است. آرامش بخش جهانیان است و همگی در سایه رافت او آرمیدهاند.
قدرت و شوکت و هیمنت او فراگیر است و بر هر که و هر چیز پیروز و توان مندمی باشد و برتر از همه است. منزه است چنین خدایی از هر گونه
شریک و انبازی که برای او پنداشتهاند. او آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات است. بهترین نامها و نشانههای نیک مخصوص او است. هر آن چه در آسمانها و
زمین است تسبیحگوی او است و همگان او را میستایند. او است که هر چه بخواهد انجام میدهد و هر چه انجام میدهد از مقام
حکمت او برخاسته است. بدین سان هیچ چیزی سد راه او نمیگردد، خواستههای او جملگی وفق حکمت و بینش حکیمانه او انجام میگیرد. این گوشهای از صفات برجسته الهی است که قرآن خدا را بدان ستوده است.
ولی آیا در
کتب دیگر یا اندیشههای دیگران، چنین وصفی از خدای متعال آمده، یابر عکس او را به گونهای وصف کردهاند که هرگز شایسته مقام
الوهیت حق تعالی نیست؟!
در
تورات کنونی که کهنترین کتاب دینی به شمار میرود و پندار آن میرود که معارف خود را از وحی آسمانی گرفته، میبینیم که خدا به گونهای ناپسند وصف شده که خرد آن را نمیپذیرد. در
داستان آدم و حوا چنین نوشته که خداوند آدم را از آن جهت از خوردن شجره منهیه» منع نمود تا مبادا دارای
عقل و شعور گردد، سپس او را از
بهشت بیرون راند تا مبادا از
درخت حیات جاویدان» نیز بخورد و همانند خداوند زندگی جاودانی یابد.
یا این که خداوند در پی آدم آمده بود و آدم در
پشت درختان پنهان شده بود، خداوند نمیدانست آدم کجا است و او رامی خواند تا خود را نشان دهد.
در داستان ساختن شهر
بابل ، خداوند بیم آن داشت که انسانها اگر گرد هم آیند، نیروی متشکلی را به وجود میآورند، آن گاه خطری متوجه ربوبیت خداوندی خواهد بود، لذا به
جبرئیل دستور فرمود تا تجمع آنان را از هم بپاشد.
از آن که بگذریم، در اسطورههای یونانی
قدیم ، ترسیمی از خداوند جهان ارائه دادهاند، که انواع خدایان کوچک و بزرگ (آلهه) را در پی داشته است. گوشهای ازآن را-که صرفا خرافه میماند-تاریخ نویس معروف ویل دورانت» در کتاب تاریخ تمدن آورده است.
قرآن، انبیای عظام الهی را در والاترین مقام قداست قرار داده، سر آمد بندگان خالص حق تعالی شمرده است. اینان نخبگان و برگزیدگان خلایق به شمار میروند.
ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین؛
خداوند،
آدم و
نوح و آلابراهیم و
آلعمران را بر جهانیان برگزید».
در
سوره انعام (آیههای ۸۷-۸۴)
پس از آن که از پیامبرانی مانند
اسحاق و
یعقوب ،
نوح ،
داود و
سلیمان و
ایوب ،
یوسف و
موسی و
هارون و
زکریا و
یحیی و
عیسی و
الیاس و
اسماعیل و
یسع و
یونس و
لوط ، و پدران و فرزندان و برادران آنان یاد میکند، آنان را به محسنین» وصالحین» وصف میکند، که آنان را بر جهانیان برتری داده و به راه راست هدایت نموده است.
در آیات و سورههای دیگر با بهترین وصفی آنان را ستوده است که با مختصر مراجعه به
قرآن کریم این ستایش والا به خوبی آشکار میشود.
این گونه تعبیرها در مورد پیامبران و اولیای الهی مخصوص قرآن است. در سایرمتون تعبیرات ناروا در این زمینه زیاد به چشم میخورد. درباره
حضرت نوح نوشتهاند شراب خوار مستی بود که از شدت بیهوشی برهنه و مکشوف العوره درمیان
چادر افتاده بود.
درباره
حضرت ابراهیم نوشتهاند که هم سر خود را به
دروغ خواهر معرفی کرد تا جان و مال خود را حفظ نماید.
در صورتی که
هاجر در آن هنگام در سنین بالای عمر خویش در حدود هفتاد سالگی بود و جای واهمه نبودکه فردی غیور مانند
حضرت ابراهیم ،
ناموس خود را فدای جان و مال خود کند.
درباره
حضرت لوط گفتهاند که در حال مستی با دخترانش در آمیخت و آنان را آبستن نمود.
درباره
حضرت یعقوب که با خداوند کشتی گرفت و بر او چیره گشت و نبوت از او بستاد.
هم چنین نوشتهاند که ودایع نبوت را از پدرش اسحاق با تزویر در ربود.
داستان عجل
بنی اسرائیل و ساختن آن را به
هارون نسبت دادهاند.
هم چنین افسانه داوود واوریا که هم سر او را با ترفند شرم آوری از دستش ربود.
از این قبیل داستانهای افسانه آمیز در کتب عهدین فراوان است که در این جا مجالی بیش از اشاره نبود.
اسلام در بعد تشریع
احکام از جامعیت کاملی برخوردار است، که در هیچ یک ازشرایع باقی مانده و نیز تشریعات وضعی، چنین جامعیت و گستردگی به چشم نمیخورد.
اسلام-همان گونه که اشارت رفت-در سه بعد عبادات، معاملات و انتظامات، دیدگاههای مشخصی دارد و در تمامی جوانب این سه بعد به طور گسترده نظرات خود را ارائه داده، بشریت را برای رسیدن به سعادت حیات (مادی و معنوی) به پیروی از خود فرا خوانده است.
عبادات اسلام ، انسان را به پاکی و صفای درون وا میدارد، او را از آلایشها پاکیزه نگاه میدارد،
روح را آرامش میبخشد و رابطه انسان را با ملکوت اعلا مستحکم میسازد و این خود موجب تقویت روح انسان و پاکی و صفای او است. باتامل در اوراد و
اذکار نماز و خلوص و توجه
قلب به ساحت قدس الهی، و نیزمقاومت درونی که از
روزه حاصل میگردد، هم چنین با دقت در دیگر ادعیه و
عبادات واجب و
مستحب ، به ویژه به لحاظ انجام دادن آنها در اماکن مقدسه، تمامی اینها حاکی از یک برنامه حساب شده برای پاک سازی و
طهارت درون انسان و رشد و تکامل او است.
واژه تزکیه با ترکیبهای مختلف در قرآن فراوان آمده است و
هدف از تشریع، به ویژه قسمت عبادات را مشخص میسازد و نشان میدهد که هدف عبادات همان پاکی و صفای درون است.
در
سوره شمس میخوانیم: قد افلح من زکاها؛
به یقین رستگار است کسی که درون خود را پاکیزه نماید». و هدف بعثت را همین تزکیه» خوانده: یتلو علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم.
پیامبری که نشانهها و آیات الهی را بر مردم برمی شمرد و
تلاوت میکند، شریعت و
احکام الهی را به آنان میآموزد. به آنان بینش میدهد و آنان را پاکیزه میگرداند.
انسان در درون خود احساس میکند که بر فراز هستی، نیروی برتری هست که تمامی هستیها را فرا گرفته و خود را ذرهای کوچک میبیند که بر روی امواج متلاطم هستی شناور است، آن نیروی برتر و قدرت مند است که او و دیگران ذرات هستی را نگاه داشته، به علاوه همین عجز و ناتوایی او را به سوی کمال و توانایی مطلق رانده، توجه درونی او را به سوی کمال مطلق معطوف داشته است. از این رو ازدرون خود میکوشد تا این میل و رغبت و
عشق به کمال مطلق را در صورت کلمات و الفاظ (ادعیه و
اذکار) ابراز دارد، همین است که عبارات سرشار از محبت وسپاس، از درون او میجوشد و سیل آسا سرازیر میگردد و اگر قصوری در خوداحساس کرده درخواست گذشت و
آمرزش مینماید. این چیزی است که انسان از روزی که خود را شناخته با آن خو گرفته و همواره سرشت وجود او با آن هم رازبوده است.
عبادتها و نیایشها-به شکلهای گوناگون-صورتهای تجسد یافته ابراز عواطف درونی او است که بر ملا میسازد. هر دین و آیینی به شکلی، قسمتی ازنمایشهای نیایش جوشان انسانی را سر لوحه عملی خود قرار داده است.
در آیینهای کهن هندوئی و زرتشتی نمونههایی از این گونه نمایشهای عبادی نیایشی وجود داشته است، گونههایی نیز از نیایش میان جهودان و ترسایان رواج داشته و دارد. اما به نظر میرسد که شکلهای موسوم آمیخته با بسیاری از
خرافات و بدعتهای ناروا گردیده است.
این گونه ناهنجاریها در تعلیمات دینی کم کم وسعت یافت و حجیم تر گردید تا آغاز
قرن هفتم میلاد که
پیامبر اسلام شریعتی پاک و منزه بر بشریت آن روز عرضه داشت. در این آیین عبادات و ادعیه و
اذکار حاکی از توحیدی ناب و معنویتی پاک بود. معنویتی که درونها را به کلی از آلایشها و تیرگیها پاکیزه ساخته به آفاقی تابناک هدایت مینمود و انسانها که تشنه چنین آب زلال و گوارایی بودند، گمشده خود را در شریعت اسلام یافتند و از جان و دل آن را پذیرفتند.
بر پایه تعالیم قرآن کریم، دین نیامده که بر مردم دشواری تکلیف را تحمیل کند، بلکه آمده تا آنان را از بار سنگین تیرگی درون رهایی بخشد.
ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم و لعلکم تشکرون
؛ خداوند نمیخواهد بر شما تنگ بگیرد، بلکه میخواهد شما را پاک ونعمت خود را بر شما کامل نماید، باشد تا سپاس گذار باشید».
هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛
او (خداوند) از میان مردم جاهل پیامبری از خودشان برگزید، تا
آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاک سازد و کتاب (شریعت حق) را به آنان بیاموزد، و بینش حکمت را در دل آنان بیافروزد، گرچه پیش از این درگم راهی آشکاری به سر میبردند».
این آیه به سه مطلب اساسی اشاره دارد:
۱-
تزکیه ، پاک سازی درون و آراسته نمودن شخصیت والای انسانیت که در پس پرده کالبد جسمانی او نهفته است.
۲- تعلیم
کتاب ، یعنی شریعت که حاوی نبشتههای تکلیفی و تشریعی است.
۳- آموزش
حکمت ، یعنی بینش درونی که مایه آراسته شدن رفتار و کردار انسان میباشد و همین بینش درونی غایة الغایات است که آدمی را به اوج کرامت انسانی میرساند.
یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا و ما
یذکر الا اولواالالباب؛
خداوند هر که را بخواهد (شایسته دید)؛ بینش حکمت را به او ارزانی میدارد و هر که این بینش را دریافت نمود، هر آینه بر انباشتهای از ارزشها دست یافته، که به این حقیقت جز صاحبان خرد پی نمیبرند».
عبادات در اسلام به گونه پاک و خرد پسند و موافق
فطرت اصیل انسانی عرضه شده است. در این عبادات نه فقط نیایش شایسته پروردگار و تقرب او به درگاه الهی لحاظ شده، بلکه پاک سازی درون و پالایش نفس نیز مورد عنایت واقع شده، بر آینداین دو گرایش موجب تعادل در ابعاد وجود انسان است.
مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلاة؛
بندگان خالص خدا در پیش گاه حضرت حق با درونی پاک و آراسته و از هر گونه آلایشی پیراسته، به نیایش بر میخیزند».
ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر و
لذکر الله اکبر؛
نماز، آدمی را از ناهنجاری درکردار و رفتار باز میدارد و از آن بالاتر، یاد خدا را در دلها زنده نگه میدارد».
حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی و قوموا لله قانتین؛
بر
نمازها و (به ویژه) نمازمیانه (نیم روزی) مواظبت کنید-که درب رحمت الهی بر روی شما گشوده است-ودر پیش گاه خداوند با حالت خضوع و خشوع بایستید».
و استعینوا بالصبر و الصلاة و انها لکبیرة الا علی الخاشعین؛
از خو گرفتن به مقاومت ونیایش به درگاه ربوبیت کمک بگیرید-تا شما را هم واره زنده دل و نشاط افزا نگاه دارد-همانا نیایش پاک و به دور از آلایش باری سنگین است، جز بر کسانی که لذت خشوع و خضوع در پیش گاه الهی را دریافتهاند».
و اقم الصلاة طرفی النهار و زلفا من اللیل، ان الحسنات یذهبن السیئات. ذلک
ذکری للذاکرین؛
در دو طرف روز (با مداد و واپسین) و پاسی از
شب ،
نماز را به پا دار، که زیباییها زشتیها را از میان بر میدارد. و این یاد آوری است برای کسانی که یاد خداباشند».
البته این از ویژگیهای عبادت در اسلام است که نخست درون و سپس برون راپاکیزه میگرداند. پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در این باره میفرماید: هر گاه در جلوی خانههای شما آبی روان باشد و پیوسته روزی پنج بار در آن
آب شستشو کنید، آیا دیگر چرکی و آلودگی بر بدن شما باقی میماند؟»
فرمود:
نمازهای پنج گانه همانند همان آب جاری است که هرگاه
بنده خالص خدا
نمازی به جا آورد، آلودگیهای حاصله بر طرف میشود».
امام صادق علیهالسّلام میفرماید: اگر مردم با همان
تذکر نخستین به خود واگذار میشدند و
شریعت به دست آنان سپرده میشد، بدون یاد گیری مجدد که به وسیله پیامبران پی در پی انجام میگرفت، هر آینه بر همان حالت نخستین هم راه باآلودگیها باقی میماندند و همین بود که شرایع پیشین فرسوده و از میان رفت. لذا خداوند خواست تا شریعت وی به دست فراموشی سپرده نشود، پیامبر اسلام رابر انگیخت و
نمازهای پنج گانه را
واجب نمود، تا روزانه پنج بار یاد او کنند و نام او رابه بزرگی ببرند، تا
دین و شریعت هیچ گاه به دست فراموشی سپرده نشود».
از عبادات که بگذریم،
ابواب معاملات و در کنار آن
احکام انتظامی اسلام ، آن اندازه گسترده و فراگیر است که مایه حیرت
دین پژوهان گردیده است. اصولا شریعتی به این گستردگی که تمامی ابعاد حیات جامعه را زیر دیدگاه خود قرار داده باشد و در هر یک نظر داده باشد، همانند شریعت اسلام در دست نیست. یگانه
دین الهی زنده
جهان ، اسلام است و بس.
ان الدین عند الله الاسلام...؛
اسلام تنها شریعتی است که نزد
خدا پذیرفته شده...»
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین؛
و هر که جز اسلام آئینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و در نهایت زیان برده است».
علوم قرآنى صفحه ۴۳۱، برگرفته شده از مقاله «قرآن معجزه راهنمائی و هدایت».