• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نکته‌نگاری حدیثی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در این مقاله، روشی نو برای بیان معارف حدیثی پیشنهاد و از آن با عنوان «نکته‌نگاری حدیثی» یاد شده است. جایگاه، ضرورت، ضوابط و فواید این نوع نگارش حدیثی به ‌عنوان روشی کارآمد و ضروری در روزگار معاصر از دیگر مباحث این نوشتار است.

فهرست مندرجات

۱ - جایگاه نکته‌نگاری
       ۱.۱ - عوامل مهجور ماندن
۲ - ضرورت نکته‌نگاری
       ۲.۱ - عرصه‌های دیگر نکته‌نگاری
       ۲.۲ - نتیجه‌گیری
۳ - ضوابط نکته‌نگاری
۴ - فواید و آثار
۵ - یاد شهدا در سیره حضرت فاطمه
       ۵.۱ - بازدید از اماکن
              ۵.۱.۱ - حدیث امام صادق
                     ۵.۱.۱.۱ - نکات حدیث
۶ - آبرو در سیره امام مجتبی
       ۶.۱ - نکات روایت
۷ - علت عدم قیام در زمان معاویه
       ۷.۱ - گزارش دینوری
       ۷.۲ - گزارش ابن‌قتیبه
۸ - بشر امروز‌، نسل دختری نوح
       ۸.۱ - بررسی آیات
       ۸.۲ - روایات قمی
              ۸.۲.۱ - روایت اول
              ۸.۲.۲ - روایت دوم
              ۸.۲.۳ - تذّکر
۹ - تکریم مادر حقّ فرزند بر پدر
۱۰ - مژدگانی به آوردنده خبر تولّد فرزند
۱۱ - ارزش طبقه متوسط
       ۱۱.۱ - روایتی از امام صادق
              ۱۱.۱.۱ - نکته‌های روایت
۱۲ - تبیین به ‌جای دشنام
       ۱۲.۱ - نکته‌های حدیث
۱۳ - سنّت الهی جبران مافات
       ۱۳.۱ - روایت امام صادق
              ۱۳.۱.۱ - بررسی روایت
       ۱۳.۲ - متون احادیث دیگر
۱۴ - توجّه به بنای یادبود
       ۱۴.۱ - داستان اصحاب کهف
۱۵ - آگاهی از احاطه خشکی‌ها با دریا
       ۱۵.۱ - روایت عیاشی
       ۱۵.۲ - روایت قمی
۱۶ - پانویس
۱۷ - منبع


حدیث همچون قرآن کریم، بیانگر آموزه‌های دینی و پاسخ‌گوی نیازهای گوناگون بشر است که هر فراز از آن، برای پاسخ‌گویی به یک بخش از نیاز‌های بشر، صادر شده است؛ هرچند برخی متون حدیثی در پاسخ‌گویی به سؤال‌های معاصران ائمّه (علیهم‌السّلام) صادر شده؛ امّا آن بزرگواران تلاش کرده‌اند، پاسخ‌ها به‌گونه‌ای باشد که علاوه بر پرسش‌گر حاضر، نیاز دیگران حتّی در نسل‌های بعد نیز برآورده شود؛ از این‌رو، هر گزاره حدیثی می‌تواند به‌ تنهایی راه‌گشای یک معضل بشری یا بیانگر یک عرصه معرفتی در حیات انسانی باشد. با این حال فقط بخشی از معارف حدیثی مورد توجّه و تبیین قرار گرفته‌اند؛ شاید از آن‌رو که نسل‌های گذشته نسبت به آن‌ها، آمادگی پذیرش بیشتری داشته است؛ بخش اعظمی که مهجور مانده‌ است، باید به ‌گونه‌ای تبیین و در معرض توجّه علاقه‌مندان قرار گیرد. نکته‌نگاری یکی از شیوه‌هایی است که غبار غفلت از گزاره‌های حدیثی مهجور مانده از نگاه نسل‌ها ـ به‌ویژه نسل معاصرـ را می‌زداید.

۱.۱ - عوامل مهجور ماندن

به‌نظر می‌رسد، عوامل ذیل در مهجور ماندن بخشی از معارف و گزاره‌های حدیثی، نقش داشته باشند:
الف) نسل‌های گذشته نسبت به این‌گونه معارف به آستانه نیاز نرسیده بودند. این امر باعث شده نویسندگان و خطیبان از نگاه نسل خود و بر اساس نیازها و دغدغه‌های دوران خود، به احادیث توجّه نشان دهند و تنها آن بخش از احادیث را که معارف مورد نیازشان را بیان می‌کردند، برجسته نمایند؛ بدین ترتیب دیگر گزاره‌ها همانند معادن ارزشمند برای نسل‌های بعد به ارث گذاشته شدند تا فرهیختگان هر نسل متناسب با نیاز‌های عصر خود، معارف دینی و راهکارهای آن را برای زندگی سالم انسانی استخراج کنند و در اختیار عموم قرار دهند‌. این بدان معنا است که بسیاری از گزاره‌ها و پیام‌های حدیثی از کانون توجّه‌ نخبگان و عموم مردم دوره‌های گذشته دور بمانند و مورد غفلت قرار گیرند‌.
ب) برخی گزاره‌ها با قرار گرفتن در کنار دیگر گزاره‌های حدیثی، مورد غفلت و کم توجّهی قرار می‌گیرند؛ چه‌ بسا گزاره‌ای به دلیل آن‌که در کانون توجّه نویسندگان جوامع حدیثی بوده، برجسته شده و بر دیگر گزاره‌های یک متن حدیثی سایه‌انداخته و مانع توجّه عموم به آن‌ها شده است‌.
ج) حضور نداشتن دین در عرصه‌های گوناگون زندگی‌. در پی انحراف‌های به‌وجود آمده در حاکمیّت اسلامی در صدر اسلام، جامعه اسلامی در بسیاری از موارد بر اساس میل و اراده حاکمان اداره می‌شد؛ از این‌رو، تنها بخشی از نیازهای جامعه به منابع دینی عرضه و از احادیث مناسب آن‌ها بهره گرفته شد‌؛ بدین ترتیب بخش بزرگی از گزاره‌های حدیثی که برای رفع دیگر نیازها عرضه شده بود، مورد بی‌توجّهی و غفلت واقع شدند‌.


با تحوّل جوامع بشری در گذر زمان، نوع نیازها، دغدغه‌ها و ظرفیّت‌های انسانی فرق می‌کند و به تناسب، آمادگی پذیرش و توجّه به اموری پیدا می‌شود که در گذشته گوش شنوایی برای آن‌ها وجود نداشت و بدین‌ ترتیب بستر نیاز و تقاضا برای دریافت معارف جدیدتر فراهم می‌گردد‌. در دوران معاصر نیز به دلیل سرعت تحوّل جوامع، شاهد پیدایش نیاز‌های جدید و جدیدتری هستیم. از سوی دیگر، حیات بشری شاهد میدان داری برخی مکاتب انسانی است که مدّعی هستند، توان اداره بشر و پاسخ‌گویی بدین نیازها را دارند‌. گرایش جوامع گوناگون به‌ویژه بخشی از جامعه اسلامی بدین پاسخ‌ها، زنگ خطری است برای کسانی که با گزاره‌های دینی در ارتباط و از پاسخ‌گویی دین به این نیازها، آگاه هستند‌؛ این امر، مسؤولیّت متخصّصان و آگاهان دینی را در پاسخ‌گویی به نیازهای نوپدید بیشتر می‌کند‌. دست یافتن به پاسخ‌های دین در بسیاری از حوزه‌ها، نیازمند پژوهش‌های دامنه‌دار، کار گروهی، تامّل و دقّت کافی است که زمان و حوصله بسیاری می‌طلبد‌. با این حال گاه، در یک متن حدیثی با گزاره‌ای روبه‌رو می‌شویم که به یک عرصه معرفتی‌، یک نیاز بشری و یک دغدغه انسانی توجّه نشان داده و بدان پرداخته است، در حالی که به‌نظر می‌رسید، دین در این زمینه سخنی ندارد یا بدان توجّه نشان نداده است‌؛ از این‌رو، نفس پرداختن به این توجّه دین، دارای اهمّیّت است و باید به‌ گونه‌ای تبیین و برجسته گردد تا روشن شود این امر مورد غفلت نبوده و برنامه و رهنمودی برای آن وجود دارد‌. نکته‌ای که برجسته کردن آن، به مانند کنار زدن خار و خاشاک از روی حقیقتِ «جامعیّت دین» است و این‌که به نیازهای گوناگون بشری، توجّه دارد‌. بیان این نکته‌ها در قالب «نکته‌نگاری» راه‌حلّ مناسبی است؛ زیرا نه نیازمند پژوهش‌های دامنه‌دار و زمان‌بر است و نه مشکلات تبیین‌های علمی مثل مقاله و کتاب را دارد که در آن‌ها باید قالب‌های شکلی خاصّی رعایت شود و بسیاری از وقت نویسنده، صرف عرضه محتوا در این قالب‌ها می‌شود.

۲.۱ - عرصه‌های دیگر نکته‌نگاری

به‌نظر می‌رسد، نکته‌نگاری در عرصه‌های دیگری چون دو مورد ذیل نیز ضروری و شایسته است:
اول. در سطح جامعه دینداران، نسبت به برنامه‌های دین در برخی حوزه‌های زندگی آگاهی وجود ندارد یا به دلایلی عموم از آن غافل هستند و اهتمامی نسبت بدان ندارند‌. در چنین مواردی اگر با گزاره‌ای حدیثی روبه‌رو شدیم که نسبت به آن امر مغفول حساسیّت نشان داده، مناسب و بایسته است که به‌ گونه‌ای تبیین شود‌.
دوم‌. گاه نیز شاهد هستیم، در بین جامعه دینداران، دغدغه‌ها و حساسیّت‌هایی وجود دارد که تصوّر می‌شود، منشا دینی دارد؛ ولکن چنین حساسیّتی یا در آموزه‌های دین وجود ندارد یا این‌که درجه اهمّیّت آن کمتر از حدّی است که در جامعه دیده می‌شود‌. حال چنان‌چه ببینیم یک گزاره حدیثی، نسبت به آن امر دارای حساسیّت در سطح جامعه، رفتاری آسان گیرتر و متعادل‌تر دارد، بدیهی است که برای اصلاح جامعه، آن را زیر ذرّه‌بین قرار دهیم و برجسته نماییم؛ البته با رعایت ضوابط‌.
پس صرف تذّکر نسبت به برنامه، توجّه و اهتمام دین در حوزه‌های یادشده، گامی است ضروری، جهت پر کردن خلاء تبیین و به سهم خود، دیگر نقش‌آفرینان را نیز به تلاش در این عرصه وامی‌دارد‌.

۲.۲ - نتیجه‌گیری

نتیجه آن‌که برای رفع نیازهای هر نسل علاوه بر تلاش‌های اجتهادی ـ که در آن یک آموزه دینی با توجّه به مجموعه معارف دین و اصول و قواعد استنباط، به‌دست می‌آید ـ گاه لازم است یک گزاره دینی به دلایلی برجسته و نمایان شود‌. برجسته کردن یک گزاره حدیثی همان کار نکته‌نگار حدیثی است که به دلایلی ضرورت آن را درک کرده است‌. این امر دست‌کم به شکل گویا در کارنامه خطبا و برگزار کنندگان جلسه‌های دینی و حدیثی دارای پیشینه است‌. مشابه این نگارش در خصوص «علم رجال» نیز پیشینه دارد‌. نکاتی که ضمن تحقیق‌ها و نگارش‌های فقهی، مورد توجّه فقها قرار می‌گرفت، در آخر تالیفات فقهی یا به‌ صورت مستقل با عنوان فواید رجالی، نگارش می‌یافت؛ مانند: الفوائد الرجالیه بزرگانی چون "سیّد بحرالعلوم" و "وحید بهبهانی‌."


پر واضح است که نسبت دادن یک مطلب به منظومه معارف دین، نیازمند رعایت ضوابطی است که تنها با ملاحظه آن‌ها، ارزش انتساب به دین می‌یابد و شایسته داوری اهل‌نظر می‌گردد‌. امور ذیل را می‌توان به ‌عنوان ضابطه و قواعد خاصّ نکته‌نگاری برشمرد:
ـ در نخستین گام، نکته برداشتی و برجسته شده ما نیازمند مهر تایید از سوی اصول استنباط از متون دینی است؛ از این‌رو، برجسته کردن گزاره یک حدیث ضعیف و یا جعلی به هیچ روی پذیرفتنی نیست‌.
ـ نکته برجسته شده نباید با مصالح مسلمانان در دوره حاضر در تعارض باشد؛ مانند اموری که به دلیل آماده نبودن بستر فرهنگی آن، باعث سوء استفاده دشمنان و منافقان قرار می‌گیرد‌.
ـ نکته‌نگاری را نباید با نمایه‌زنی حدیث اشتباه گرفت؛ زیرا در نمایه‌زنی تمام مطالبی که از یک متن حدیثی قابل استفاده است، عنوان مستقل می‌گیرند، در حالی که در نکته‌نگاری بنا است، یک یا چند پیام حدیثی به دلیل اهمّیّت موضوع آن، برجسته و تا حدوی برای آن شرح و توضیح نوشته شود. با این توجیه که تاکنون مورد بی‌توجّهی یا کم توجّهی بوده و طرح آن اکنون، مورد نیاز جامعه است‌.
ـ نکته برجسته شده با ملاحظه دیگر آموزه‌های دین در همان موضوع و دیگر معارف کلّی دین، برداشت شده باشد و تبیین نیز به ‌گونه‌ای باشد که تصوّر تعارض با دیگر آموزه‌ها نرود‌.
ـ مخاطبان امروزی نسبت به گذشته، حوصله کمتری برای مطالعه و دقّت در متون دارند‌؛ پس لازم است، مطلب توضیحی، حتّی‌الامکان مختصر، روان و مفید باشد‌.


ـ کمک به محقّقان برای جمع‌بندی مطالب‌: نکات برجسته شده حدیثی در تحقیق‌های تفصیلی درباره یک موضوع به‌کار می‌آیند؛ چه ‌بسا محقّقی، احادیث بسیاری را برای موضوع مورد تحقیقش از نظر بگذراند؛ ولی با شیوه‌های متداول پژوهش، هرگز بدین گزاره حدیثی ـ که ما آن را برجسته کردیم ـ دست نیابد‌. با برجسته شدن این‌گونه معارف یک حلقه نسبتاً ناپیدا به جمع دیگر حلقه‌های شناخته شده ملحق می‌شود و محقّق را در جمع‌بندی مطالب یاری می‌رساند‌.
ـ توجّه بیشتر مخاطبان به این‌گونه تبیین به‌ویژه در دنیای مجازی‌.
ـ اثر گذاری بیشتر‌.
ـ سرعت انتقال معارف به جهت اختصار و حجم کم مطالب‌.
در این‌جا مناسب است، نمونه‌هایی از این نوع نگارش در معرض دید خوانندگان قرار گیرد‌. آنچه در ذیل می‌آید، نمونه‌هایی است، از نکته‌های نگارش یافته به‌ وسیله نگارنده که موضوع آن‌ها در ضمن تحقیقات تاریخی و حدیثی، مورد توجّه نگارنده قرار گرفته و آن‌ها را پاسخ‌گوی برخی نیازها دانسته است‌.


در فرهنگ شیعی، یادکرد شخصیّت‌های ارزشمند مکتب از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است؛ چنان‌که یادکرد تلاش رهپویان حق و حوادث سرنوشت‌ساز در جریان مبارزه نیز اهمّیّت ویژه‌ای دارد‌. این امر عمدتاً به دو شکل صورت می‌گیرد‌.
نخستین شیوه یادمان شخصیّت‌ها و حوادث، در زمان‌هایی است که یادآور آن‌ها هستند، مانند سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشورا‌.
شیوه دیگر، بازدید از مکان‌هایی است که یادآور شخصیّت‌ها و حوادث تاثیرگذار هستند‌. در خصوص هر دو شیوه که به نوعی در خدمت زنده نگه‌داشتن ارزش‌های مکتب هستند و مردم را به یاد خدا و امور معنوی می‌اندازند، توصیه‌هایی از معصومان (علیهم‌السّلام) به ما رسیده است، در این‌جا به شیوه بازدید از اماکن یادمانی در سیره و کلام معصومان (علیهم‌السّلام) می‌پردازیم‌.

۵.۱ - بازدید از اماکن

در روایات رسیده از امام صادق (علیه‌السّلام) به بازدید از اماکن یادمانی صدر اسلام توصیه شده است؛ مانند «مسجد قبا» به‌ عنوان نخستین مسجدی که بر اساس تقوی بنا شده، مشربه امّ‌ابراهیم به ‌عنوان مکان سکونت و نماز رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و قبور شهدای احد به ‌عنوان محلّ یاد حادثه جنگ احد و جانفشانی هفتاد شهید آن جنگ‌. ایشان هم‌چنین از این‌که آثار به‌جا مانده از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در گذر زمانه دچار دگرگونی شده‌اند، ابراز ناخرسندی می‌کنند و بر بازدید از آثار باقی‌مانده تاکید می‌کنند‌. نکته تامّل‌برانگیز در بین این روایات، توجّه خاصّ حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) به زیارت قبور شهدا در دوران کوتاه پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا شهادت خودشان است‌.

۵.۱.۱ - حدیث امام صادق

امام صادق (علیه‌السّلام) در این‌باره می‌فرمایند:
«ایشان پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هفتاد و پنج روز زنده بودند‌. در این مدّت هر هفته روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه به زیارت قبور شهدا واقع در منطقه وقوع جنگ احد می‌رفتند و به نماز و دعا مشغول می‌شدند و ـ با اشاره به محلّ درگیری مسلمانان با کافران در جنگ احد به همراهان و حاضران ـ می‌گفتند این‌جا رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مستقر بودند و آن‌جا مشرکان.»
«عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ اَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ عَاشَتْ فَاطِمَةُ (سلام‌الله‌علیها) بَعْدَ رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یوْماً لَمْ تُرَ کَاشِرَةً وَ لَا ضَاحِکَةً تَاْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَینِ الْاِثْنَینِ وَ الْخَمِیسَ فَتَقُولُ‌هاهُنَا کَانَ رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَ‌هاهُنَا کَانَ الْمُشْرِکُونَ‌.
وَ فِی رِوَایةٍ اُخْرَی اَبَانٌ عَمَّنْ اَخْبَرَهُ عَنْ اَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السّلام) اَنَّهَا کَانَتْ تُصَلِّی هُنَاکَ وَ تَدْعُو حَتَّی مَاتَتْ (سلام‌الله‌علیها).»

۵.۱.۱.۱ - نکات حدیث

این رفتار، نمایان‌گر اهمّیّت‌ یادکرد حوادث مهم در سرنوشت اهل ایمان و مبارزه است که در قالب بازدید از مکان‌های حادثه و زیارت قبور افراد تاثیرگذار، انجام گرفته است‌. این کار ایشان شبیه‌ کار امروز کاروان‌های راهیان نور در بازدید از مناطقی جنگی جنوب کشور و حضور بر سر مزار آن‌ها است؛ این بدان معنا است که این حرکت فرهنگی در دوران حاضر، برگرفته از مبانی مکتبی شیعه است که بر پایه پیروی از معصومان (علیهم‌السّلام) بنا نهاده شده است.
گفتنی است، مراسم حج نیز آکنده از این‌گونه یادکردها است؛ مثل «هروله کردن» بین صفا و مروه به یادکرد رفت و برگشت «هاجر» در بین این دو کوه یا «رمی جمرات» به یادکرد «سنگ زدن» خاندان ابراهیم به «ابلیس»؛ بنابراین، یادمان‌های زمانی و مکانی حوادث و شخصیّت‌های مهم و تاثیرگذار در مسیر هدایت بشر، امری ریشه‌دار در اسلام ناب محمّدی و آیین انبیا است و شیعیان به تبعیّت از رهبران معصوم خود بدین امر همّت گماشته‌اند‌.


در منابع شرح‌حال‌نگاری سنیان درباره سیره و رفتار امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) خبری نقل شده که در منابع کهن شیعی نیامده است و فقط مرحوم مجلسی آن را به نقل از شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید آورده است‌. این خبر درباره بخشش ده هزار درهمی ایشان به شاعری است که آن بزرگوار را مدح گفته بود‌. در این‌جا گزارش بلاذری در انساب الاشراف به دلیل تفصیل بیشتر ماجرا انتخاب شده و نقل می‌شود.

«حدثنی علی‌ بن المغیرة الاثرم، عن ابی‌عبیدة، عن یونس بن حبیب قال: مدح شاعر الحسن ‌بن علی فاعطاه عشرة آلاف درهم!! ! فقیل: اتعطیه عشرة آلاف درهم؟ قال: ان خیر المال ما وقی (به) العرض و اکتسب به حسن الاحدوثة و الله ما اخاف ان یقول: لست ابن‌رسول‌اللَّه و لا ابن‌علی و لا ابن‌فاطمة و لکنی اخاف ان یقول: انک لا تشبه رسول‌اللَّه و لا علیا و لا فاطمة و الله انهم لخیر منی و اخری ان الرجل املنی و رجانی.»

شاعری مدح حسن‌ بن علی (علیه‌السّلام) گفت‌. وی در قبال این مدح، ده هزار درهم بدو بخشید‌. کسی اعتراض کرد و گفت ده هزار درهم بابت این مدح می‌بخشی؟ ایشان فرمودند: بهترین مال، مالی است که به واسطه آن آبرو حفظ شود و انسان در بین مردم به‌خوبی یاد شود‌. من از این‌که بگویند: «فرزند پیامبر یا علی یا فاطمه نیستی» ترسی ندارم؛ بلکه از این می‌ترسم که بگویند: «شباهتی به این بزرگواران نداری» (بنابراین، مناسب است، از کسی که در قالبِ شعر، مرا همانند با آن بزرگواران معرّفی کرده و آبروی مرا حفظ کرده، قدردانی کنم و برای این کار هزینه کنم.)
دلیل دیگر برای این بخشش آن است که این شاعر با سرودن این شعر سبب امیدواری من به آینده شده است. (امید به این‌که شائبه به‌وجود آمده از سوی کج‌اندیشان درباره سستی من در برابر معاویه به مرور از بین خواهد رفت؛ زیرا کسانی هستند که حکمت این کار را می‌فهمند و حاضرند با استفاده از زبان شعر به کمک ما بیایند و بدیهی است؛ سروده شدن شعر و انتشار آن، سبب امیدواری است؛ چرا که شعر تاثیر خود را می‌گذارد و به ‌مرور از دامنه شبهه و ابهام در جامعه می‌کاهد‌.)

۶.۱ - نکات روایت

۱‌. چنان‌که گفتیم این روایت در منابع شرح‌ حال‌نگاری سنیان آمده است.
۲‌. از تعابیر امام مجتبی (علیه‌السّلام) در این گزارش معلوم می‌شود که به ایشان اشکال می‌گرفته‌اند که در سیره و رفتار همانند خاندانش نیست؛ چرا که با معاویه صلح کرده بود و این مطلب از سوی برخی از کج‌اندیشان قابل هضم نبود و سبب ملامت حضرت را فراهم می‌کرد‌؛ بدین‌ جهت این امام مظلوم ترجیح می‌دادند، برای مقابله با این‌گونه سخن پراکنی‌ها ـ که به آبروی ایشان لطمه می‌زد ـ از هنر رایج و تاثیرگذار آن دوران؛ یعنی، شعر استفاده کنند و در این مسیر هزینه‌های مادّی لازم را بپردازند‌.
۳‌. در تصمیم‌گیری‌های کلان اجتماعی همیشه این امکان هست که برخی نتوانند حکمت آن را درک کنند و مدیران تصمیم‌گیرنده را متّهم به اموری چون ناشایستگی و... کنند‌. مدیران در این‌گونه موارد باید ضمن پذیرش وجود چنین عوارضی‌، به فکر چاره باشند تا از بازخوردهای منفی کار بکاهند‌؛ هم‌چنین برای زدودن اثر تبلیغات منفی این‌گونه‌، به امور تاثیرگذار فرهنگی چون هنر توجّه نشان دهند و در این راستا از بالا رفتن هزینه مادّی آن نهراسند؛ چرا که بازگرداندن آبروی از دست رفته ارزش هزینه‌های این چنینی را دارد‌.
۴‌. هزینه کردن برای آبرو و خوش‌نامی فی نفسه امر مذمومی نیست؛ بلکه گاه لازم است‌، البته با رعایت چارچوب‌های شرعی‌.
۵. صله دادن به شاعران در سیره دیگر معصومان نیز دیده می‌شود؛ مثل صله‌ای که امام سجاد (علیه‌السّلام) به "فرزدق" و صله‌ای که امام رضا (علیه‌السّلام) به "دعبل"‌ دادند. در هر دو، از زبان شعر در تبیین جایگاه بلند اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) و ظلم رفته بر آنان، استفاده شده است‌.


دینوری از مؤرّخان سده سوم (م۲۸۲) در کتاب الاخبار الطوال گزارشی درباره امام حسین (علیه‌السّلام) نقل کرده است که بر اساس آن، ایشان تصریح کرده‌اند، دوران معاویه زمان مناسبی برای قیام نیست‌. در این گزارش، نظر ایشان در دو مقطع از دوران معاویه انعکاس داده شده است‌. مقطع نخست مربوط به دوران حیات امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) است و مقطع دوم مربوط به دوره پس از شهادت امام مجتبی (علیه‌السّلام) است که ایشان به امامت رسیده بودند‌. امام در هر دو مقطع زمانی، فرموده‌اند «تا وقتی معاویه زنده است در خانه‌هایتان بنشینید که وقت قیام نیست». در ذیل متن گزارش و ترجمه آن می‌آید:

۷.۱ - گزارش دینوری

«روی عن علی‌ بن محمّد بن بشیر الهمدانی، قال: خرجت انا و سفیان بن ‌لیلی حتّی قدمنا علی الحسن المدینة، فدخلنا علیه و عنده المسیّب ‌بن نجبة ‌و عبدالله بن الوداک التمیمی و سراج بن مالک الخثعمی، فقلت: السلام علیک یا مذل المؤمنین، قال: و علیک السلام، اجلس، لست مذل المؤمنین ولکنی معزّهم، ما اردت بمصالحتی معاویه الا ان ادفع عنکم القتل عند ما رایت من تباطؤ اصحابی عن الحرب و نکولهم عن القتال والله لئن سرنا الیه بالجبال و الشجر ما کان بد من افضاء هذا الامر الیه.
قال: ثمّ خرجنا من عنده و دخلنا علی الحسین، فاخبرناه بما ردّ علینا، فقال: صدق ابومحمّد، فلیکن کلّ رجل منکم حلسا من احلاس بیته، ما دام هذا الانسان حیا‌.
ثمّ انّ الحسن رضی‌الله عنه اشتکی بالمدینة، فثقل،... ثمّ توفی، فمنع مروان ان یدفن مع النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فدفن فی البقیع. و بلغ اهل الکوفه وفاة الحسن، فاجتمع عظماؤهم فکتبوا الی الحسین رضی الله عنه یعزونه. و کتب الیه جعدة بن هبیرة بن ابی‌وهب و کان امحضهم حبا و مودة: امّا بعد، فان من قبلنا من‌ شیعتک‌ متطلعه انفسهم الیک، لا یعدلون بک احدا و قد کانوا عرفوا رای الحسن اخیک فی دفع الحرب و عرفوک باللین لاولیائک و الغلظة علی اعدائک و الشدة فی امر الله، فان کنت تحب ان تطلب هذا الامر فاقدم علینا، فقد وطنا انفسنا علی الموت معک‌ فکتب الیهم: امّا اخی فارجو ان یکون الله قد وفقه و سدده فیما یاتی و امّا انا فلیس رایی الیوم ذلک، فالصقوا رحمکم الله بالارض و اکمنوا فی البیوت و احترسوا من الظنة ما دام معاویه حیا، فان یحدث الله به حدثا و انا حی، کتبت الیکم برایی و السلام.»

از علی ‌بن محمّد بن بشیر همدانی روایت شده است، من و سفیان‌ بن لیلی به مدینه رفتیم و آن‌جا بر امام حسن (علیه‌السّلام) وارد شدیم ـ مسیّب‌ بن نجبة و عبدالله ‌بن وداک تمیمی و سراج‌ بن مالک خثعمی هم آن‌جا بودند ـ من گفتم سلام بر تو باد‌ ای خوارکننده مؤمنان! فرمود: سلام بر تو باد؛ بنشین، من خوارکننده مؤمنان نیستم؛ بلکه عزیزکننده ایشان هستم، من از صلح خود با معاویه نیّتی جز دور کردن کشتار از شما نداشتم که دیدم، یاران من برای جنگ و پیکار سستی نشان می‌دهند و به خدا سوگند! اگر با کوه‌ها و درخت‌ها هم به جنگ او می‌رفتیم، باز چاره‌ای از واگذاری این کار به او نبود.
گوید از پیش او بیرون آمدیم و نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفتیم و پاسخی را که امام حسن (علیه‌السّلام) داده بود، به او گفتیم فرمود: ابومحمّد راست و درست می‌فرماید تا هنگامی که معاویه زنده است، باید خانه‌نشینی را انتخاب کنید.
سپس امام حسن (علیه‌السّلام) در مدینه بیمار گردید و بیماری ایشان سنگین شد، ... و چون رحلت فرمود: مروان از دفن آن ‌حضرت کنار مرقد رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جلوگیری کرد و در بقیع دفن شد.
و چون خبر رحلت امام حسن (علیه‌السّلام) به کوفه رسید بزرگان ایشان جمع شدند و نامه تسلیت برای امام حسین (علیه‌السّلام) نوشتند. جعدة بن هبیرة بن ابی‌وهب که از همگان در دوستی و محبّت صمیمی‌تر بود، چنین نوشت:
«امّا بعد، شیعیان شما در این‌جا، مشتاق شمایند و جان‌هایشان هوای شما را دارد و هیچ‌ فردی را با تو برابر و هم‌سنگ نمی‌دانند و همگی به درستی و صحّت رای برادرت در تاخیر جنگ پی‌بردند و می‌دانند که شما نسبت به دوستان مهربان و ملایم و نسبت به دشمنان خشن و سخت‌گیر هستی؛ اگر دوست داری که خلافت را در دست‌ بگیری، پیش ما بیا که ما جان خود را برای فداکاری تا حدّ مرگ آماده کرده‌ایم.»
امام حسین (علیه‌السّلام) برای آنان چنین نوشت:
«امیدوارم که برادرم در آنچه کرد، خداوندش موفّق و استوار می‌داشت؛ امّا من امروز چنین‌اندیشه‌ای ندارم، خدایتان رحمت فرماید، بر زمین بچسبید و در خانه‌ها کمین کنید و تا هنگامی که معاویه زنده است، از این‌که مورد بدگمانی قرار بگیرید، پرهیز کنید، اگر خداوند برای او چیزی پیش آورد و من زنده بودم،‌اندیشه خود را برای شما خواهم نوشت و السلام.»

۷.۲ - گزارش ابن‌قتیبه

نکته جالب در این‌باره، گزارش ابن‌قتیبه در الامامة و السیاسه است که تعابیر امام حسن مجتبی و امام حسین (علیهماالسلام) درباره دوره معاویه تا حدودی با هم شباهت دارد و تایید کننده گزارش دینوری در این زمینه است‌. او می‌نویسد:
وقتی سلیمان ‌بن صرد از جریان صلح با معاویه آگاه شد، به امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) گفت: من تعجّب می‌کنم شما با داشتن نیروهای نظامی بسیار چرا حاضر به صلح شدید؟ امام فرمودند: من برای حفظ خون شما شیعیانم؛ چنین کردم شما به این امر که خواست خدا نیز در آن است، راضی باشید و در خانه‌هایتان بمانید و دست به کاری نزنید تا خوبان از دست فاجر (منظور معاویه است) راحت شوند‌...؛ بنابراین تا وقتی معاویه زنده است، خانه‌نشین باشید؛ پس اگر مرد و شما و ما زنده بودیم، از خداوند راهنمایی و کمک می‌خواهیم تا ما را به کار درست رهنمون کند و به خودمان وا نگذارد‌.
سلیمان ‌بن صرد پس از شنیدن جواب امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت و ماجرای خود با امام مجتبی (علیه‌السّلام) را بازگو کرد‌. در این هنگام امام حسین (علیه‌السّلام) فرمودند: تا وقتی معاویه زنده است، همه شما باید در خانه‌هایتان بنشینید؛ من هرچند به کراهت با او بیعت کرده‌ام (و باید آن را رعایت کنم) هر وقت معاویه مرد، شرایط را می‌سنجیم و ما و شما در این‌باره به تبادل آرا می‌پردازیم و می‌اندیشیم که چه کنیم‌.


علی ‌بن ابراهیم قمی در تفسیرش به نقل از امام صادق (علیه‌السّلام) آورده است:
«قال حدثنی ابی عن صفوان عن ابی‌بصیر عن ابی‌عبداللَّه (علیه‌السّلام) قال:... و کانت لنوح ابنة رکبت معه فی السفینة فتناسل الناس منها و ذلک قول النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نوح احد الابوین‌.»
نوح (علیه‌السّلام) دختری داشت که از مسافران کشتی بود‌. نسل بشر به او و شوهرش می‌رسد و بدین‌ جهت است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نوح را یکی از دو پدر بشر دانسته است. (آدم و نوح)
در ماجرای توفان نوح به جز خانواده و ایمان‌آورندگان به نوح همه ساکنان آن روز زمین که همان قوم نوح بودند، از بین رفتند و نسل بشر از طریق مسافران کشتی نوح ادامه یافت‌.

۸.۱ - بررسی آیات

قرآن کریم در آیه هفتاد و هفت سوره صافات می‌فرماید:
«وَ جَعَلْنا ذُرِّیتَهُ هُمُ الْباقینَ؛ و تنها ذریه او (نوح) را در روی زمین باقی گذاشتیم.»
از ظاهر این آیه این‌گونه استفاده شده که نسل بشر امروز از نسل نوح است و از باقی مسافران کشتی نسلی باقی نمانده است؛ امّا در سوره‌های اسراء و مریم تعابیری آمده که به‌نظر می‌رسد، مخالف این استفاده است. قرآن کریم در آیه سوم، سوره اسراء درباره حضرت موسی (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ؛ موسی از نسل همراه نوح در کشتی است.»
در آیه پنجاه و هشت سوره مریم نیز پس از نام بردن از زکریا، یحیی، مریم، عیسی، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسی، ‌هارون، اسماعیل و ادریس (علیهم‌السّلام) می‌فرماید:
«اُولئِک الَّذینَ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ مِنْ ذُرِّیةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیةِ اِبْراهیمَ وَ اِسْرائیلَ؛ آن‌ها پیامبرانی بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از کسانی که با نوح بر کشتی سوار کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب‌.»
ظاهر این دو آیه بر این است که همراه یا همراهان نوح‌، فرد یا افرادی غیر از خاندان نوح هستند؛ هرچند که جمع بین آیه قبل (وَ جَعَلْنا ذُرِّیتَهُ هُمُ الْباقینَ) و این دو آیه‌، می‌تواند چنین باشد که فرد یا افراد همراه، همان فرزندان پسری نوح هستند؛ امّا به‌نظر می‌رسد، تعبیر همراه نوح ظهور در افرادی غیر از فرزندان پسر نوح دارد‌. برخی نقل‌های تفسیری نیز بر این معنا تصریح دارند‌.

۸.۲ - روایات قمی

در تفسیر قمی دو روایت نقل شده که بر این نکته تاکید دارند که تعبیر همراه نوح در قرآن ظهور در افرادی غیر از فرزندان پسر نوح دارد‌:

۸.۲.۱ - روایت اول

روایت نخست را قمی به‌ نقل از ابوالجارود از امام باقر (علیه‌السّلام) چنین نقل کرده است:
عن ابی‌الجارود عن ابی‌جعفر (علیه‌السّلام) فی قوله:
«وَ جَعَلْنا ذُرِّیتَهُ هُمُ الْباقِینَ» یقول بالحق و النبوة و الکتاب و الایمان فی عقبه و لیس کل من فی الارض من بنی آدم من ولد نوح‌، قال الله فی کتابه «احْمِلْ فِیها مِنْ کلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ وَ اَهْلَک اِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلَّا قَلِیلٌ» و قال ایضا «ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ.»
منظور از آیه «وَ جَعَلْنا ذُرِّیتَهُ هُمُ الْباقِینَ» این است که نبوّت و کتاب و ایمان در نسل نوح باقی ماند، نه این‌که همه بنی‌آدم از نسل نوح هستند‌. دلیل ما بر این ادّعا آیات دیگر قرآن؛ یعنی، آیه ۴۰ سوره هود؛ «احْمِلْ فِیها مِنْ کلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ وَ اَهْلَک اِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلَّا قَلِیلٌ‌.» و آیه سوم سوره اسراء؛ «ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ» است‌.
(در آیه اوّلی فرموده به غیر از اهل و خانواده نوح‌، مؤمنان دیگری در کشتی بودند؛ هرچند که تعداد آن‌ها کم بوده است. آیه دوم نیز دلالت دارد بر این‌که موسی از نسل کسانی غیر از نوح که در کشتی بودند، هست‌؛ بنابراین، نسل بشر فقط از طریق نوح ادامه پیدا نکرده است.)

۸.۲.۲ - روایت دوم

امّا روایت دوم در تفسیر قمی که در آغاز این یادداشت، نقل شد، مفاد به ظاهر متغایر این آیات را به نحوی جمع کرده است‌. بر اساس این روایت‌، نسل بشری و نسل انبیا هم از طریق فردی که در کشتی همراه نوح بوده باقی‌مانده و هم از طریق نسل نوح و هر دو مطلب مطابق واقع است. در این روایت تصریح شده که نسل امروز بشر از طریق نسل نوح ادامه یافته؛ ولی نه از پسران او که از طریق دختر او‌. این بدان معنا است که نسل بشر از طریق دختر نوح و شوهرش که یکی از مسافران کشتی بوده تداوم یافته است؛ بدین ترتیب هر دو تعبیر قرآن؛ یعنی، تداوم نسل بشر از طریق نوح و تداوم آن از طریق برخی مسافران کشتی‌، با هم هماهنگ خواهند بود‌.
نکته مهم در این تعبیر قرآن، تداوم نسل از طریق دختر است که بدان اهمّیّت‌ داده شده برخلاف فرهنگ جاهلی رایج در عصر نزول و دوران بعد که تداوم نسل را از طریق فرزند پسر می‌دانستند‌؛ بنابر مفاد این روایت بشر امروزی از نسل دختری نوح است و قرآن کریم از آن تعبیر به ذریه نوح کرده است‌؛ پس مضمون برخی آیات که موسی و انبیا دیگر را از نسل همراهان نوح در کشتی دانسته‌اند، با مضمون آیات دیگر مثل آیه بیست و شش سوره حدید «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً وَ اِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» که نوح را پدر انبیا دانسته‌اند هماهنگ و گویای یک حقیقت است؛ بدین معنا که این انبیا از پدر به کسی می‌رسند که مسافر کشتی بوده و از مادر به نوح‌.
این روایت بدین مطلب اشاره دارد که یا نوح غیر از آن پسری که غرق شد، پسر دیگری نداشته یا اگر داشته در آن حد از لیاقت نبودند که پدر انبیای بعد باشد؛ امّا داماد نوح بدان درجه از ایمان و لیاقت رسیده بوده که پدر انبیای بعد باشد‌.
تبیین نکته فوق نادرستی اسرائیلیات و روایاتی که با شان نوح سازگار نیست، روشن می‌سازد، مانند روایات پیدایش سه نژاد سفید و سیاه و زرد از پسران نوح و نفرین آن‌ها به ‌وسیله پدرشان و این‌که همه نجات‌ یافتگان از توفان به غیر از سه پسر نوح، سام و حام و یافث همگی نازا و عقیم بودند.
[۱۸] دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۵، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، چاپ چهارم، تهران، نشر نی، ۱۳۷۱ش.


۸.۲.۳ - تذّکر

هرچند درباره روایات تفسیر قمی و مرسل بودن سند بسیاری از آن‌ها‌، حرف و حدیث‌هایی هست و اعتبار سند ایشان این خاصیّت‌ را دارد که اشاره قرآن به تداوم نسل بشر از نوح و غیر نوح را برجسته و راه جمع این دو را ارایه کرده است.


احترام فرزندان به مادر و تکریم او از ارزش‌ها و هنجارهای دیرین در جوامع بشری است‌. مادر از آن‌رو که با فداکاری و با جان و دل برای فرزند تلاش می‌کند، شایسته سپاس و ستایش شناخته می‌شود‌. ادیان الهی به‌ویژه اسلام توصیه‌های بسیاری در این زمینه به فرزندان دارند؛ امّا نکته جالب در این میان‌، تاکید خاصّ پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به گرامی‌داشت مقام مادر از سوی همسرانشان است، با این بیان که این تکریم، جزء حقوق فرزندان بر پدرانشان است:
«علی ‌بن محمّد‌، عن ابن‌جمهور‌، عن ابیه‌، عن فضالة‌ بن ایوب‌، عن السکونی قال: دخلت علی ابی‌عبداللَّه (علیه‌السّلام). .. فقال: قال رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): حقّ الولد علی والده اذا کان ذکرا ان یستفره امه (ای یستکرم امه) و یستحسن اسمه‌ و یعمله کتاب الله و یطهره‌ و یعلمه السباحة و اذا کانت انثی ان یستفره امها‌ و یستحسن اسمها‌ و یعلمها سورة النور‌....»
حقّ فرزند بر پدر، این است که اگر پسر است‌، مادرش را گرامی دارد و نام نیکو بر او نهد و کتاب خدا را به او آموزش دهد و او را پاک گردانَد و شنا به او یاد دهد‌ و اگر دختر است‌، مادرش را گرامی دارد و نام نیک بر او نهد و سوره نور را به او آموزش دهد....
چنان‌که پیداست؛ گرامی‌داشت مادر کودک از سوی پدر، دو بار تکرار شده، هم در فرضی که نوزاد پسر است و هم در فرضی که دختر است؛ این بدان معنا است که تکریم مادر مورد تاکید قرار گرفته است‌.
بر اساس این روایت، نخستین کسی که باید درباره مادر نیکی کند و او را گرامی بدارد، شوهرش است که پدر فرزند است‌. قرار گرفتن "تکریم مادر" در ردیف حقوق فرزند بدین معنا است که گرامی‌داشت مادر فرزند از سوی پدران تاثیر فراونی در سرنوشت فرزندان دارد؛ همان‌گونه که نام‌گذاری خوب، در آینده آن‌ها مؤثّر خواهد بود؛ بنابراین، با تولّد اوّلین فرزند و مادر شدن زن، قبل از هر کسی، وظیفه شوهرش هست که مقام مادری همسرش را پاس بدارد و احترام و ارزش خاصّ مادری او را رعایت کند‌. نتیجه آن‌که جایگاه مادران، جایگاه والایی است که نه تنها فرزندان؛ بلکه شوهران نیز باید پاسدار آن باشند و این غیر از آن حرمت و احترامی متقابلی است که زن و شوهر به عنوان دو شریک زندگی و همسر باید بدان پایبند باشند‌.


خبر تولّد فرزند از بهترین و خوش‌ترین خبرها برای پدران است‌. در برخی جوامع نیز بر اساس یک رسم‌، آوردنده خبر‌، از پدر درخواست مژدگانی می‌کند‌. در گزارش‌های مربوط به زندگی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز از مژدگانی دادن ایشان به آورنده خبر تولّد فرزندشان، ابراهیم سخن به‌میان آمده است‌. محمّد بن سعد (م۲۳۰) نویسنده سده سوم در کتاب الطبقات الکبری می‌نویسد: وقتی همسر پیامبر (ماریه) ابراهیم را به‌دنیا آورد، فردی به ‌نام ابورافع خبر تولّد او را به ایشان رساند؛ پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ازای رساندن این خبر خوش‌، به او یک غلام بخشیدند‌.
گفتنی است، در سال هفتم هجری، پیامبر اکرم به سران کشورهای منطقه هم‌چون ایران، روم، مصر و‌... نامه نوشتند و آن‌ها را به اسلام دعوت کردند که هر کدام به‌ نوعی طفره رفتند‌. حاکم اسکندریه در پاسخ ضمن عذرخواهی از پذیرش اسلام، هدایایی نیز برای ایشان فرستاد که از آن جمله آن‌ها کنیزی به‌ نام ماریه بود‌.

اخبرنا محمّد بن عمر قال: حدثنی یعقوب‌ بن محمّد بن ابی‌صعصعة عن عبدالله ‌بن عبدالرحمن بن ابی‌صعصعة قال: بعث المقوقس صاحب الاسکندریة الی رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی سنة سبع من الهجرة بماریة و باختها سیرین و الف مثقال‌ ذهبا و عشرین ثوبا لینا و بغلته الدلدل و حماره عفیر و یقال یعفور و معهم خصی یقال له مابور شیخ کبیر کان اخا ماریة و بعث بذلک کله مع حاطب بن ابی‌بلتعة.
فعرض حاطب ‌بن ابی‌بلتعة علی ماریة الاسلام و رغبها فیه فاسلمت و اسلمت اختها و اقام الخصی علی دینه حتّی اسلم بالمدینة بعد فی عهد رسول‌اللَّه و کان رسول‌اللَّه معجبا بام ابراهیم و کانت بیضاء جمیلة. فانزلها رسول‌اللَّه فی العالیة فی المال الذی یقال له الیوم مشربة امّ‌ابراهیم و کان رسول‌اللَّه یختلف الیها هناک و ضرب علیها الحجاب و کان یطاها بملک الیمین. فلما حملت وضعت هناک و قبلتها سلمی مولاة رسول‌اللَّه فجاء ابورافع زوج سلمی فبشر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بابراهیم فوهب له عبدا‌.

مقوقس سالار اسکندریه به سال هفتم هجرت ماریه و خواهرش سیرین را همراه هزار مثقال زر و بیست جامه نرم و استر خود را که نامش «دلدل» بود و خر خود را که نامش «عفیر» یا «یعفور» بود و پیرمرد خواجه‌ای را که برادر ماریه و نامش مابور بود، به حضور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرستاد. مقوقس همه این‌ها را همراه حاطب ‌بن ابی‌بلتعه روانه کرد، حاطب ‌بن ابی‌بلتعه اسلام را بر ماریه عرضه داشت و او را به مسلمان شدن تشویق کرد. ماریه و خواهرش مسلمان شدند؛ ولی آن مرد خواجه بر آیین خویش باقی ماند و سپس به روزگار زندگی رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مدینه مسلمان شد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت به مادر ابراهیم که بانویی سپیدپوست و زیبا بود، مهر می‌ورزید و او را در بخش بالای مدینه در نخلستان کوچکی که امروز ـ سده دوم هجری ـ به مشربه امّ‌ابراهیم معروف است، مسکن داد و مقرّرات حجاب را برای او مقرّر فرمود و همان‌جا پیش او می‌رفت و بر شرایط کنیزکان با او هم‌بستر می‌شد. هنگامی که ماریه باردار شد، فرزند خود را همان‌جا به‌دنیا آورد و سلمی کنیز آزاد کرده و وابسته پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قابلگی او را عهده‌دار بود، ابورافع، شوهر سلمی مژده تولّد ابراهیم را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رساند و آن ‌حضرت غلامی را به او بخشید و این موضوع به سال هشتم هجرت بود.
گفتنی است، محبوب‌ترین فرزند پیامبر در نزدشان حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بودند و از ایشان با تعابیری چون «پاره تن» و «امّ‌ابیها» یاد کرده‌اند و دادن مژدگانی در تولّد ابراهیم به‌ خاطر آن نبود که او فرزند پسر بود؛ چرا که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیشترین محبّت را نسبت به دخترشان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) داشته‌اند و مشابه آن درباره دیگر فرزندانشان‌، گزارش نشده است‌. تولّد ابراهیم در مدینه و در دورانی اتّفاق افتاد که زندگی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیشتر مورد توجّه قرار می‌گرفت‌؛ بدین جهت مسایل پیرامونی هم‌چون مژدگانی تولّد نیز گزارش شده است‌.


نکته مورد توجّه در این یادداشت روایتی است که در اصل حدیثی زید نرسی آمده است‌. در این روایت طبقه متوسط جامعه به معادن سنگ‌های قیمتی تشبیه شده و به افراد توصیه شده با قشر متوسط جامعه، حشر و نشر داشته باشند یا دست‌کم با هم‌ردیفان و هم‌شان‌های خود. این روایت هم‌چنین از حشر و نشر با ثروتمندان بر حذر داشته و هم‌نشینی با آن‌ها را باعث دل‌مردگی و رسوخ روحیه نفاق در انسان دانسته است:

۱۱.۱ - روایتی از امام صادق

«ایاکم و عشار الملوک و ابناء الدنیا فان ذلک یصغر نعمةالله فی اعینکم و یعقبکم کفرا‌ً و ایاکم و مجالسة الملوک و ابناء الدنیا ففی ذلک ذهاب دینکم و یعقبکم نفاقا و ذلک داء دوی لا شفاء له و یورث قساوة القلب و یسلبکم الخشوع و علیکم بالاشکال من الناس و الاوساط من الناس فعندهم تجدون معادن الجوهر و ایاکم ان تمدوا اطرافکم الی ما فی ایدی (ید خ د) ابناء الدنیا فمن مد طرفه الی ذلک طال حزنه و لم یشف غیظه واستصغر نعمة‌الله عنده فیقل شکره لله و انظر الی من هو دونک فتکون لانعم‌الله شاکر او لمزیده مستوجبا و لجوده ساکنا‌.»

زید نرسی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که می‌فرمود: از هم‌نشینی و حشر و نشر با شاهان و دنیاداران بپرهیزید؛ چرا که باعث می‌شود: نعمت خدا در نزد شما، کوچک به‌نظر آید و سرانجام به کفران نعمت مبتلا شوید‌، دین شما از بین برود و گرفتار نفاق شوید که در این ‌صورت به درد بی‌درمان مبتلا شده‌اید‌، قساوت قلب بگیرید و حالت خشوع شما از بین برود‌.
بنابراین، به شما توصیه می‌کنم، با همانندان خود (توده مردم) و قشر متوسط در ارتباط باشید و هم‌نشینی کنید؛ چرا که این قشر معادن گوهرهای گوناگون انسانیّت‌ هستند. بپرهیزید از چشم‌داشت به آنچه دنیاداران دارند که هرکه بر آن چشم دوزد،‌ اندوهش بسیار شود و خشمش فرونکشد و نعمت خدا در نزدش‌ اندک نماید و شکرش برای خدا کم شود، به کسی که از نظر مالی از تو پایین‌تر است، بنگر تا شکرگذار نعمت خدا باشی و بدین وسیله از فزونی نعمتش بهره‌مند گردی و در زیر سایه بخشش او ساکن شوی‌.

۱۱.۱.۱ - نکته‌های روایت

عموم جوامع از لحاظ اقتصادی به سه طبقه؛ ثروتمند، متوسط و فقیر تقسیم می‌شود‌. میزان برخورداری از تمکّن مالی بر‌اندیشه، رفتار و موقعیّت‌ افراد تاثیرگذار است‌. در این میان طبقه ثروتمند به دلیل برخورداری بیش از حدّ متعارف، دچار غفلت می‌شود و در پی لذّت‌جویی بیشتر، از واقعیّت‌های زندگی انسانی فاصله می‌گیرد‌. از سوی دیگر طبقه فقیر نیز به دلیل برخوردار نبودن از امکانات، فرصت حضور در عرصه‌های گوناگون اجتماع را ندارد و از این‌رو بسیاری از استعدادهای انسانی این قشر، به مرحله شکوفایی نمی‌رسد و بدین ترتیب آن‌ها از نقش‌آفرینی متعارف در جامعه، باز می‌مانند‌. آنچه درباره این دو طبقه گفته شد، نسبی است و چه ‌بسا افرادی در یکی از این دو طبقه باشند؛ ولی از آفات حاکم بر طبقه‌شان، مصون مانده باشند‌.
طبقه متوسط از یک‌سو به دلیل برخورداری نسبی و از سوی دیگر مصون بودن از آفت ثروتمندان، بیش از طبقات دیگر، امکان بروز استعداد دارد؛ بدین جهت می‌توان این قشر را خاستگاه اصلی گوهرهای انسانی دانست؛ چرا که این قشر مانند زمینی است که به‌اندازه، بدان آب و کود داده شده و بذرهای نهادینه شده در آن به مرور جوانه می‌زنند و رشد می‌کنند و هر کدام به گیاه و درختی خاص تبدیل می‌شوند، این در حالی است که در زمین خشک یا زمینی که بیش از حد آب و کود دیده، حتّی اگر بذر گیاه جوانه بزند، باز به مراحل رشد و تکامل نمی‌رسد‌. این قشر با داشتن درجات مختلف، گستره جمعیّتی بسیاری از جامعه را شامل می‌شود‌. به‌ عبارت دیگر توده مردم (اکثریّت‌) از طبقه متوسط هستند‌. گفتنی است، امروزه جایگاه و ارزش طبقه متوسط شناخته شده و کارگزاران وادی فرهنگ و سیاست، پیشبرد برنامه‌های فرهنگی و سیاسی را، نیازمند کمک و همراهی این قشر می‌دانند و از این‌رو برای تاثیرگذاری بر این قشر، سرمایه گذاری‌های کلانی دارند‌.


در این یادداشت، فرازی از سخنان امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در نهج‌البلاغه مورد توجّه قرار گرفته است‌.
«اِنِّی اَکْرَهُ لَکُمْ اَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ اَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ اَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ اَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ اِیاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ اَصْلِحْ ذَاتَ بَینِنَا وَ بَینِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّی یعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یرْعَوِی عَنِ الْغَی وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ‌.»
سیّدرضی می‌نویسد: در زمان جنگ صفّین امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) شنیدند که گروهی از یاران خود در حال دشنام دادن به لشکر دشمن؛ یعنی، شامیان هستند که بدان واکنش نشان دادند و فرمودند:
«من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید؛ امّا اگر کردارشان را یادآور می‌شدید و گمراهی‌ها و کارهای ناشایسته آنان را بر می‌شمردید، به صواب نزدیک‌تر و در عذرپذیری رساتر بود‌، به‌جای دشنام آنان بهتر بود، می‌گفتید: خدایا خون ما و آن‌ها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن تا آنان‌که جاهلند، حق را بشناسند و آنان که با حق می‌ستیزند پشیمان شده به حق باز گردند.»

۱۲.۱ - نکته‌های حدیث

این توصیه امام که فرمود: «اگر کردار آن‌ها را یادآور می‌شدید و گمراهی‌ها و کارهای ناشایسته آنان را بر می‌شمردید، به صواب نزدیک‌تر و در عذرپذیری رساتر بود» می‌تواند به دلایل زیر باشد:
ـ بیان کردار‌های ناشایست و گمراهی‌های دشمن نوعی روشن‌گری درباره ماهیّت‌ دشمن است و به‌ گونه‌ای فلسفه جنگ گروه حق با طرف باطل را تبیین می‌کند‌.
ـ با بیان باطل بودن دشمن‌، از حوزه نفوذ‌، تاثیرگذاری و قدرت جبهه باطل کاسته می‌شود و به نیروهای‌انسانی لشکر حق‌ نیز توان روحیّه مقاومت و انگیزه مبارزه بیشتر می‌دهد.
ـ تبیین ماهیّت‌ باطل دشمن، کمک خواهد کرد تا افراد ناآگاه در جبهه مقابل از حقیقت جبهه‌ای که در آن قرار دارند، آگاه شوند و فرصت خروج از گردونه باطل را بیابند‌.
ـ این نوع برخورد، شیوه مناسبی است، برای مقابله با افسون‌گری تبلیغات فریبنده دشمن و تاثیر به‌سزایی در خنثی‌سازی تلاش‌های فرهنگی او دارد‌.
ـ چنان‌که امام تصریح کرده‌اند، با این برخورد و روشن شدن فلسفه جنگ با طرف باطل، عذر طرفداران حق برای جنگیدن، نزد دیگران معلوم می‌شود‌.
ـ دشنام دادن به دشمن ضمن آن‌که هیچ‌کدام از آثار یاد شده را ندارد؛ هرچه بیشتر بر آتش نفرت و جنگ می‌دمد‌.
نکات دیگری که از این فراز استفاده می‌شود، عبارت است از:
ـ ناپسند بودن دشنام حتّی به دشمنان‌
ـ در اوج درگیری و جنگ به فکر حفظ خون هر دو طرف بودن و توجّه به این‌که دشمنی شخصی با جبهه مقابل نداریم و قلباً خواهان حفظ جان آنان هستیم و این جبهه‌گیری آنان در برابر حق است که باعث جنگ شده است‌.
ـ توجّه به سرنوشت افراد جبهه مقابل و خواست قلبی نسبت به هدایت یافتن آنان‌.
ـ دستور دعا کردن برای هدایت افراد لشکر دشمن هم نسبت به ناآگاهان و هم نسبت به آنانی که نسبت به جنگ با حق پافشاری می‌کنند‌.


شرایط غم‌بار پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فضای سنگینی را بر جان و روان خاندان ایشان حاکم کرد‌. بر اساس برخی روایات، در چنین شرایطی، ‌هاتفی غیبی آنان را تسلّی داد‌. در این یادداشت، محتوای سخنان معصوم (علیه‌السّلام) در گزارش این ماجرا مورد توجّه قرار گرفته است‌. در ذیل یکی از این احادیث با ترجمه می‌آید‌. در ادامه نیز متن چند حدیث دیگر مربوط به این ماجرا خواهد آمد:

۱۳.۱ - روایت امام صادق

«عنه عن سلمة عن علی ‌بن سیف عن ابیه عن ابی‌اسامة زید الشحام عن ابی‌عبداللَّه (علیه‌السّلام) قال لما قبض رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جاءت التعزیة اتاهم آت یسمعون حسه و لا یرون شخصه فقال السلام علیکم اهل‌البیت و رحمةاللَّه و برکاته کلّ نفس ذائقة الموت و انما توفون اجورکم یوم القیامة فمن زحزح عن النّار و ادخل الجنة فقد فاز و ما الحیاة‌الدنیا الاّ متاع الغرور فی اللَّه عزّوجلّ عزاء من‌کل مصیبة و خلف من‌کل ‌هالک و درک لما فات فباللَّه فثقوا و ایاه فارجوا فان المحروم من‌حرم الثواب والسلام علیکم‌.»

امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرمایند:
«وقتی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رحلت کردند، کسی نزد اهل‌بیتش آمدـ که او را نمی‌دیدند؛ ولی صدایش را می‌شنیدندـ و خطاب به خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد‌ ای اهل‌بیت پیامبر‌! هر موجود زنده‌ای طعم مرگ را می‌چشد، آگاه باشید که شما روز قیامت پاداش خود را خواهید گرفت؛ پس هرکس از آتش جهنم نجات پیدا کند و وارد بهشت شود، رستگار خواهد بود. دنیا چیزی جز کالای فریب نیست‌. خداوند هر مصیبتی را تسلّی می‌دهد، برای هر نابود شونده‌ای، جایگزینی قرار می‌دهد و هر از دست‌رفته‌ای را جبران می‌کند‌؛ بنابراین، باید فقط به خدا اعتماد و امید داشته باشید‌. بدانید محروم کسی است که از ثواب اخروی محروم گردد.»

۱۳.۱.۱ - بررسی روایت

بر اساس محتوای این حدیث و احادیث مشابه، خداوند تمام نقص‌ها، کمبودها، محرومیّت‌ها، دردها و رنج‌هایی پیش‌آمده برای فرد را ـ که در پدید آمدن آن‌ها تقصیری نداشته ـ جبران خواهد کرد‌. نتیجه آن‌که هیچ تلخی، درد و رنجی که در اثر عوامل بیرون از اراده و تقصیر فرد به‌وجود می‌آید، نادیده و بی‌پاسخ نمی‌ماند و خداوند آن را در حیات ابدی آخرت جبران می‌کند‌. انسان به همان مقدار که موجودی کامل‌تر از سایر جانداران است، به همان میزان نیز پیچیده‌تر و به همان نسبت موجودی محتاج‌تر و نیازمندتر است؛ چنان‌که یک دستگاه فنّی هرقدر پیشرفته‌تر باشد و قابلیّت‌های بیشتری را دارا باشد، به قطعات و سرویس‌های تدارک‌کننده بیشتری نیازمند است‌.
دنیا هرچند محلّ گذر است؛ امّا بدیهی است تا وقتی این نیازها برطرف نشود و شرایط زندگی فرد متناسب با سازوکار خلقت بشر نباشد، حیات مناسبی برای او نخواهد بود و او بدون این‌که تقصیری داشته باشد؛ دچار عذاب و رنج و خسارت شده است، در این‌جا است که آفریدگار انسان و سازمان‌دهنده آفرینش و تدبیر کننده هستی؛ یعنی، خداوند متعال‌، خود را عهده‌دار جبران این خسارت می‌داند‌. برطرف نشدن نیازهای اساسی مثل خوراک، پوشاک و مسکن که معمولاً در اثر فقر، آوارگی، جنگ و قحطی پیش می‌آید، تنها بخش ناچیزی از دردها و رنج‌های انسان است‌. او در بسیاری از امور دیگر مثل بیماری، ناامنی، ظلم، فقدان عزیزان و‌... دچار رنج و‌اندوه می‌شود‌؛ چنان‌که اشاره کردیم انسان به ‌خاطر پیچیدگی خلقتش، بیش از سایر جانداران و موجودات، آسیب‌پذیر است و از این‌رو باید هزاران مؤلّفه وجودی برای او فراهم باشد تا چرخه حیات او بدون‌اندوه و درد طی شود، این در حالی است که می‌دانیم، تقریباً هیچ انسانی از چنین شرایطی برخوردار نیست‌. شاید بتوان گفت دردناک‌ترین و‌اندوه‌بارترین امر برای انسان، مصیبت مرگ عزیزان است‌. این امر ناشی از دل‌بستگی است که خالق هستی بنابر مصالحی بین دو انسان ایجاد کرده و آن‌ها را به هم گره زده است و بدیهی است، مرگ یکی به‌ معنای برش دردناک بخشی از یک مجموعه به پیوسته است‌. این درد ریشه درخواست و تدبیر خالق هستی در پیوستن و بریدن دارد و از این‌رو طبیعی است که خداوند خود را ملزم به جبران این درد بداند‌.

۱۳.۲ - متون احادیث دیگر

علی ‌بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی‌عمیر عن هشام ‌بن سالم عن ابی‌عبداللَّه (علیه‌السّلام) قال لما مات النبی‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سمعوا صوتا و لم یروا شخصاً یقول کل نفس ذائقة الموت و انما توفون اجورکم یوم القیامة فمن زحزح عن النّار و ادخل الجنة فقد فاز و قال: ان فی اللَّه خلفا من کل ‌هالک و عزاء من کل مصیبة و درکا مما فات فباللَّه فثقوا و ایاه فارجوا و انما المحروم من حرم الثواب.
محمّد بن یحیی عن سلمة ‌بن الخطاب عن سلیمان ‌بن سماعة عن الحسین ‌بن المختار عن ابی‌عبداللَّه (علیه‌السّلام) قال: لما قبض رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جاءهم جبرئیل (علیه‌السّلام) و النبی مسجی و فی البیت علی و فاطمة و الحسن و الحسین (علیه‌السّلام) فقال السلام علیکم یا اهل‌بیت الرحمة کل نفس ذائقة الموت و انما توفون اجورکم یوم القیامة فمن زحزح عن النّار و ادخل الجنة فقد فاز و ما الحیاة الدنیا الاّ متاع الغرور. ان فی‌اللَّه عزّوجلّ عزاء من کل مصیبة و خلفا من کل‌هالک و درکا لما فات فباللَّه فثقوا و ایاه فارجوا فان المصاب من حرم الثواب‌. هذا آخر وطئی من الدنیا قالوا فسمعنا الصوت و لم نر الشخص‌.
عنه عن سلمة عن محمّد بن عیسی الارمنی عن الحسین ‌بن علوان عن عبداللَّه ‌بن الولید عن ابی‌جعفر (علیه‌السّلام) قال: لما قبض رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اتاهم آت فوقف بباب البیت فسلم علیهم ثمّ قال: «السلام علیکم یا آل محمّد کلّ نفس ذائقة الموت و انما توفون اجورکم یوم القیامة فمن زحزح عن النّار و ادخل الجنة فقد فاز و ما الحیاة الدنیا الاّ متاع الغرور فی اللَّه عزّوجلّ خلف من کل ‌هالک و عزاء من کلّ مصیبة و درک لما فات فباللَّه فثقوا و علیه فتوکلوا و بنصره لکم عند المصیبة فارضوا فانما المصاب من حرم الثواب و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته‌.» و لم یروا احداً فقال بعض من فی البیت هذا ملک من السماء بعثه اللَّه عّزوجلّ الیکم لیعزیکم و قال بعضهم هذا الخضر (علیه‌السّلام) جاءکم یعزیکم بنبیکم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).


در این یادداشت، ساخت مساجد در مکان‌های یادآور انبیا و صالحان که در روایات و قرآن کریم بدان اشاره شده، مورد توجّه قرار گرفته است‌.
«وَ رُوِی عَنِ الْاَصْبَغِ‌ بْنِ نُبَاتَةَ اَنَّهُ قَالَ بَینَا نَحْنُ ذَاتَ یوْمٍ حَوْلَ امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فِی مَسْجِدِ الْکوفَةِ اِذْ قَالَ یا اَهْلَ الْکوفَةِ لَقَدْ حَبَاکمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِمَا لَمْ یحْبُ بِهِ اَحَداً مِنْ فَضْلِ مُصَلَّاکمْ بَیتِ آدَمَ وَ بَیتِ نُوحٍ وَ بَیتِ اِدْرِیسَ وَ مُصَلَّی اِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ وَ مُصَلَّی اَخِی الْخضر (علیهم‌السّلام) وَ مُصَلَّای‌... وَ لَیاْتِینَّ عَلَیهِ زَمَانٌ یکونُ مُصَلَّی الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِی.»

از اصبغ ‌بن نباته روایت شده که گفت:
«روزی از روزها که ما در مسجد کوفه گرد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) جمع شده بودیم، آن‌ حضرت فرمود: ‌ای مردم کوفه! همانا خداوند عزّوجلّ شما را عطایی فرموده که آن را به هیچ‌کس دیگر محبّت و ارزانی نفرموده است. از نظر فضیلت جایگاه نمازتان مسجد کوفه است که روزگاری خانه پیامبرانی چون آدم و نوح و ادریس (علیهم‌السّلام) و محلّ نماز ابراهیم خلیل و برادرم خضر (علیهماالسلام) و خود من است‌... و زمانی خواهد آمد که این‌جا جایگاه نماز مهدی موعود گردد.»

۱۴.۱ - داستان اصحاب کهف

قرآن کریم نیز در آیه ۲۱ سوره کهف به ساخت مسجد در محلّی که یادآور اصحاب کهف است، چنین اشاره کرده است:
«وَ کذلِک اَعْثَرْنا عَلَیهِمْ لِیعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اَنَّ السَّاعَةَ لا رَیبَ فیها اِذْ یتَنازَعُونَ بَینَهُمْ اَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ اَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلی‌ اَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِمْ مَسْجِداً‌.»
«و این‌چنین مردم را متوجّه حال آن‌ها کردیم تا بدانند که وعده خداوند (درباره رستاخیز) حق است و در پایان جهان و قیام قیامت شکّی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می‌گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آن‌ها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آن‌ها آگاه‌تر است!»؛ امّا آن‌ها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آن‌ها می‌سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»
امروزه از امور فرهنگی رایج در بین ملّت‌ها، ساخت بنای یادبود است‌. هدف از بنای چنین سازه‌هایی، زنده شدن یاد وقایع و شخصیّت‌های مهم و تاثیرگذار در سرنوشت ملّت‌هاست‌. بناهای یادبود، یادواره‌های همیشگی برای زنده نگه‌داشتن امور مهم در ذهن بشر هستند و در راهنمایی جوامع به مسیر‌های درست زندگی، نقش به‌سزایی دارند‌. سپاس‌گزاری از تلاش نقش‌آفرینان ملّت‌ها نیز از کارکردهای دیگر این اقدام فرهنگی است. این امر هرچند در دوران معاصر بیشتر به‌چشم می‌خورد؛ امّا بدان معنا نیست که پیشینه‌ای ندارد؛ بلکه در بین ملّت‌ها و تمّدن‌های گذشته کم‌وبیش رواج داشته است. اهرام ثلاثه را می‌توان در زمره بناهای یادبود تمّدن باستانی مصر در دانست‌.
از مضمون آیه یادشده و احادیث مربوط به مساجد چنین برمی‌آید که بناهای یادبود باید در راستای یاد خدا و معنویّات باشند؛ در عین آن‌که بنای یادبود واقعه یا شخصیّت‌های خاصّی‌ هستند، این امر در یادبودهای زمانی نیز خواسته شده و از این‌رو از آن‌ها به ‌عنوان ایّام الله یاد شده است‌. مانند روز عید قربان و روز عاشورا‌. گفتنی است، حجر اسماعیل و مقام ابراهیم در کنار کعبه را نیز می‌توان از زمره بناهای یادبود دانست که در قالب آیین دینی حج مورد توجّه قرار می‌گیرند.


قرآن کریم بخش‌های مهمّ داستان توفان نوح را نقل کرده است‌. از آن جمله جوشیدن آب از زمین و باریدن باران شدید که منجر به پوشیده شدن سطح زمین از آب شد و در نهایت به پایان توفان و فرو نشستن آب‌های فروان موجود بر سطح زمین‌، چنین اشاره کرده است‌.
«وَ قیلَ یا اَرْضُ ابْلَعی‌ ماءَک وَ یا سَماءُ اَقْلِعی‌ وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِی الْاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِی‌.»
و گفته شد:
«ای زمین، آبت را فرو بر! و‌ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت‌.»
در تفسیر این آیه و این که چگونه سطح خشکی‌، از آب‌های فراوان توفان خالی شد. روایاتی وجود دارد که نکته مورد توجّه ما در آن‌ها قرار دارد‌. این روایات تصریح دارند که مقداری از آب‌ها در زمین فرو رفت و باقی در اطراف خشکی‌ها به شکل دریا در آمدند. این روایات در حقیقت به احاطه دریاها بر خشکی‌ها اشاره دارند و این‌که آب‌های حاصل از بارش در آن توفان در مناطق گود و پست اطراف خشکی‌های امروزی (قارّه‌ها) جمع شده‌اند و دریاها و اقیانوس‌ها را تشکیل داده‌اند‌.
این‌گونه اطّلاعات در روایات یاد شده، حتّی اگر انتسابشان به معصومان (علیهم‌السّلام) قابل اثبات نباشد، باز دارای ارزش تاریخی هستند؛ زیرا گویای آنان است که مسلمانان در سده‌های دوم و سوم از نحوه جغرافیای کره زمین؛ یعنی، احاطه دریاها‌، بر خشکی‌ها آگاهی داشتند‌. در ذیل متن دو روایت از این دسته روایات آمده است:

۱۵.۱ - روایت عیاشی

در تفسیر عیّاشی آمده است:
عن ابراهیم ‌بن ابی‌العلا عن غیر واحد عن احدهما قال: لما قال الله: (یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقلعی) قالت الارض: انما امرت ان ابلع مائی انا فقط و لم امر ان ابلع ماء السماء‌، قال: فبلعت الارض ماءها و بقی ماء السماء فصیر بحرا حول الدنیا‌.
ابراهیم ‌بن ابی‌العلاء از یکی از دو امام باقر و یا صادق (علیهماالسلام) نقل کرده که وقتی خداوند به زمین امر کرد، آب‌های جوشیده از خودش را فرو برد، زمین چنین کرد؛ امّا آبی که از آسمان باریده بود، باقی ماند که در اطراف دنیا (خشکی‌ها و مناطق قابل سکونت بشر) به ‌صورت دریا در آمد‌.

۱۵.۲ - روایت قمی

در تفسیر قمی آمده است:
«حدثنی ابی عن صفوان عن ابی‌بصیر عن ابی‌عبداللَّه (علیه‌السّلام) قال... فبلعت الارض ماءها فاراد ماء السماء ان یدخل فی الارض فامتنعت الارض من قبولها و قالت انما امرنی الله عزّوجلّ ان ابلع مائی فبقی ماء السماء علی وجه الارض و استوت السفینة علی جبل الجودی و هو بالموصل جبل عظیم، فبعث‌ الله جبرئیل فساق الماء الی البحار حول الدنیا‌.»
ابوبصیر از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده که وقتی زمین پس از توفان نوح‌، آب جوشیده از خود را فرو برد، آب‌های باریده از آسمان را نپذیرفت؛ از این‌رو، این آب‌های آسمان روی زمین باقی ماند و جبرئیل آن‌ها را به طرف دریاهای اطراف خشکی‌ها راند‌.
چنان‌که از متن هر دو روایت بر می‌آید نسبت به «احاطه زمین و مناطق خشکی با آب دریاها و اقیانوس‌ها» آگاهی وجود داشته است‌.


۱. کلینی‌، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۵۶۰، بَابُ إِتْیانِ الْمَشَاهِدِ وَ قُبُورِ الشُّهَدَاء، تحقیق و مصحّح علی‌اکبر غفاری و محمّد آخوندی، تهران‌، نشر دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ق‌.    
۲. کلینی‌، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۵۶۱، تحقیق و مصحّح علی‌اکبر غفاری و محمّد آخوندی، تهران‌، نشر دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ق‌.    
۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴۳، ص۳۵۷.    
۴. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب‌ الأشراف، ج‌۳، ص۲۴، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶.    
۵. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۲۲۰، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال‌الدّین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۶. دینوری، ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۵.    
۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۳۲۶، قم‌، نشر دارالکتاب‌، ۱۳۶۷ش‌.    
۸. صافات/سوره۳۷، آیه۷۷.    
۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۳.    
۱۰. مریم/سوره۱۹، آیه۵۸.    
۱۱. صافات/سوره۳۷، آیه۷۷.    
۱۲. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۲۲۳، قم‌، نشر دارالکتاب‌، ۱۳۶۷ش‌.    
۱۳. صافات/سوره۳۷، آیه۷۷.    
۱۴. هود/سوره۱۱، آیه۴۰.    
۱۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۳.    
۱۶. حدید/سوره۵۷، آیه۲۶.    
۱۷. طبری، ابن‌جریر، تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۰۲.    
۱۸. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۵، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، چاپ چهارم، تهران، نشر نی، ۱۳۷۱ش.
۱۹. کلینی‌، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۴۸، تحقیق و مصحّح علی‌اکبر غفاری و محمّد آخوندی، تهران‌، نشر دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ق‌.    
۲۰. هاشمی بصری، محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۷۰، تحقیق محمّد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۲۱. طبری، ابن‌جریر، تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۶۱۷.    
۲۲. ابن‌الجوزی، أبوالفرج، المنتظم ابن‌جوزی، ج‌۳، ص۳۰۰.    
۲۳. عدّه‌ای از علمای سده سوم، الاصول الستة عشر، ص۵۷، قم‌، نشر دارالشبستری للمطبوعات‌، ۱۳۶۳ش‌.    
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۷۲، ص۳۶۷.    
۲۵. السید الشریف الرضی، أبوالحسن، نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶، ص۳۲۳.    
۲۶. کلینی‌، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۲۲۱، تحقیق و مصحّح علی‌اکبر غفاری و محمّد آخوندی، تهران‌، نشر دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ق‌.    
۲۷. کلینی‌، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۲۲۱، تحقیق و مصحّح علی‌اکبر غفاری و محمّد آخوندی، تهران‌، نشر دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ق‌.    
۲۸. کلینی‌، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۲۲۱، تحقیق و مصحّح علی‌اکبر غفاری و محمّد آخوندی، تهران‌، نشر دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ق‌.    
۲۹. کهف/سوره۱۸، آیه۲۱.    



صالح‌آبادی، محمّدحسین، مجله حدیث حوزه، برگرفته از مقاله «نکته‌نگاری برای حدیث»، سال‌ دوم، شماره دو، بهار و تابستان ۱۳۹۰.    






جعبه ابزار