نَأْی (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نَأْی (به فتح نون) از
واژگان قرآن کریم به معنای دور شدن است.
نَأْی به معای دور شدن است.
«نَاَی فلانا و عنه: بَعُدَ عنه»
به مواردی از
نَأى که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الْاِنْسانِ اَعْرَضَ وَ نَای بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً «این حال کسی است که فقط توجّه به اسباب ظاهری دارد نه به
خدا لذا به هنگام
نعمت از خدا رو گردان و
متکبّر است و به هنگام سلب نعمت بسیار مایوس»
(وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ) (و هرگاه به انسان غافل و بىخبر نعمت دهيم، روى مىگرداند و با حال تكبّر از حق دور مىشود؛ ولى هرگاه بدى و مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان و مستمر براى برطرف شدن آن دارد.)
هر دو آیه نظیر آیه ذیلاند
اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً. اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ اِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (به
یقین انسان حریص و كمطاقت آفريده شده است، هنگامى كه بدى به او رسد بىتابى مىكند، و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مىشود و بخل مىورزد)
وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْاَوْنَ عَنْهُ وَ اِنْ یُهْلِکُونَ اِلَّا اَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (آنها ديگران را از
ایمان به آن باز مىدارند؛ و خود نيز از آن دورى مىكنند؛ آنها جز خود را هلاک نمىكنند؛ ولى نمىفهمند!)
در آیه ما قبل فرموده:
وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنَّةً اَنْ یَفْقَهُوهُ... یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلَّا اَساطِیرُ الْاَوَّلِینَ (ولى بر دلهاى آنان پردهها افكندهايم تا آن را نفهمند ...
کافران مى گويند: اينها فقط افسانههاى پيشينيان است.)
به قرینه آن میدانیم که ضمیر «عَنْهُ» در هر دو به
قرآن راجع است.
معنی آیه چنین میشود:
کفار مردم را از اتباع قرآن نهی میکنند و خود نیز از آن دور میشوند ولی فقط خویش را به هلاکت میاندازند و نمیدانند و اگر هر دو ضمیر راجع به حضرت رسول باشد باز معنی همان است که گفته شد که اعراض از آن حضرت اعراض از قرآن است.
در
صافی،
برهان،
المیزان از
تفسیر قمی نقل شده
(وَ هُمْ یَنْهَوْنَ) بنیهاشماند که مردم را از اذیّت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نهی میکردند ولی خود ایمان نمیاوردند ولی این بر خلاف ظاهر است.
در
تفسیر ابن کثیر از
سفیان ثوری از
حبیب بن ابیثابت از کسی که از
ابن عباس شنیده نقل شده که گفته: آیه درباره
ابیطالب است نقل شده که او
کفّار را از اذیّت پیغمبر نهی میکرد و خود ایمان نمیاورد.
آنرا از
عطاء بن دینار نقل کرده است.
ولی
ابن کثیر وجه اوّل را که گفتیم اختیار میکند.
در
مجمع آن را از
عطاء و
مقاتل نقل میکند و آنگاه در مجعول بودن آن سخن گفته است.
ناگفته نماند سفیان ثوری در سال ۱۶۱ هجری
و مقاتل در سال ۱۵۰ فوت کرده است.
عطاء بن دینار ظاهرا برادر
سلمة بن دینار است که در خلافت
منصور فوت شده است اینها همه در زمان عبّاسیها بودهاند از اینجا قول بعضی از محقّقین تایید میشود که گفته: افسانه عدم ایمان
ابوطالب (علیهالسّلام) از
عبّاسیان است، خلفای عبّاسی برای آنکه خود را به خلافت از علویین لایقتر نشان دهند میان مردم تبلیغ میکردند که جدّ ما
عبّاس بن عبدالمطّلب به رسول خدا ایمان آورد ولی ابو طالب جدّ علویین
مشرک از دنیا رفت.
ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) به ایمان ابی طالب (علیهالسّلام) اجماع کردهاند.
در مجمع ذیل آیه فوق فرموده: اهل بیت (علیهمالسّلام) اجماع کردهاند که ابوطالب ایمان آورد، اجماع آنها حجت است زیرا آنها یکی از ثقلیناند که رسول خدا به تمسک به آن دو امر فرموده:
«اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا.» و نیز به این مطلب دلالت دارد آنکه
ابن عمر نقل کرده:
ابوبکر پدرش
ابی قحافه را روز
فتح مکّه پیش آن حضرت آورد و اسلام آورد، حضرت به ابیبکر فرمود: از این پیر مرد دست بر نداشتی تا آوردیش؟ ابوقحافه آنروز نابینا بود، ابوبکر گفت: خواستم خدا اجرش دهد، به خدایی که تو را به حق فرستاده من به
اسلام ابیطالب از اسلام پدرم شادتر بودم که اسلام ابیطالب چشم تو را روشن کرد حضرت فرمود: راست گفتی.
این مطلب مانند جریان
ابوذر (رحمةاللهعلی) است که برای تبرئه
عثمان بن عفان و اینکه عثمان حق داشت ابوذر را به «
ربذه»
تبعید کند آن جناب را متّهم کردند که در اموال عقیده اشتراکی دارد و خلیفه از تبعید وی ناگزیر بود.
ابن هشام در سیره خود در ضمن اشعار لامیّه ابی طالب (علیهالسّلام) شعر ذیل را نقل میکند که درباره
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است:
فَاَیَّدَهُ رَبُّ الْعِبَادِ بِنَصْرِهِ | | |
| | |
وَ اظْهَرَ دِیناً حَقُّهُ غَیْرُ بَاطِلٍ | | |
| | |
و نیز در ضمن خبر صحیفهای که
قریش درباره عدم معاشرت با
بنیهاشم نوشتند نقل میکند که ابوطالب در ضمن اشعار خود چنین گفت:
اَ لَمْ تَعْلَمُوا اَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً | | |
| | |
نَبِیّاً کَمُوسَی خُطَّ فِی اَوَّلِ الْکُتُبِ | | |
| | |
ولی با وجود آن در نقل وفات ابوطالب (علیهالسّلام) مینویسد: آن حضرت به ابوطالب فرمود:
لا اله الّا الله بگو که بتوانم تو را
شفاعت کنم. گفت: پسر برادرم میترسم برای من عار باشد و بگویند از ترس مرگ آنرا به زبان آوردهام. چون مرگ ابوطالب نزدیک شد عباس دید او لبانش را حرکت میدهد، گوشش را نزدیک دهان او برد و به حضرت گفت: پسر برادرم و الله برادرم ابوطالب
شهادت را بزبان جاری کرد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: من نشنیدم.
اینکه ابن هشام با احتیاط نقل میکند به نظرم علتش آنست که او از رجال قرن سوم هجری است و در
۲۱۳ هجری وفات کرده و سیره خویش را در زمان عبّاسیان نوشته است و عبّاسیان خوش داشتند که مردم ابو طالب (علیهالسّلام) را مشرک بدانند. (برای مطالعه بیشتر در این رابطه به آدرس ذیل رجوع کنید.
)
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «نأی»، ج۷، ص۴-۶.