نقش پیامبر در وحی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در حال ویرایش
بحث در اینست که وقتی
پیامبر وحی را دریافت کرد منقطع میشود و سپس پیامبر وحی را به مردم میرساند یا اینکه پیامبر مانند
فرشتگان مجرای وحی است و
مسیر تکلم الهی؟
اگر
انسان جنبه ارتباط
موجود به
مبدأ فاعلی را ـ که همان
ملکوت چیزهاست ـ مشاهده کند، او
کلام خدا را می شنود و
مفسر کلام خدا خواهد شد، ولی اگر تنها ارتباط داخلی موجود را مشاهده کند و پیوند قابلی آن را ببیند او
شنونده کلام خدا نخواهد بود و در نتیجه تنها با
الفاظ و مقام مادی
کلام آشنا و به آن آگاه می شود بنابراین توان تفسیر
کلام خدا را نخواهد داشت بلکه تنها تفسیر کتاب الله مکتوب و ملفوظ نصیب او می شود؛ بنابراین آن تأثیری که برای
کلام است برای کتاب نیست، چون تأثیر «
کلمه» بسیار زیاد است و از این رو به
کلام،
کلام گفته اند چون «
جرح و
اثر و
نفوذ» قابل توجهی در طرف مقابل به جای می گذارد.
پرسش این است که آیا آخرین حلقه از حلقات وحی خدا مشاعر ادراکی پیامبر است و وقتی که
کلام خدا به پیامبر رسید منقطع می شود سپس پیامبر
پیام خداوند را به مردم
ابلاغ می کند یا آن که وجود پیامبر همانند فرشتگان مجرای وحی و مسیر تلکم الهی است تا به انسان های دیگر هم برسد و آن چه به انسان های دیگر می رسد حلقه ای از حلقات نهایی
کلام خدا و مهره ای از سلسله وحی الهی به شمار می رود؟
بنابر فرض اول انسان عادی
کلام خداوند را نمی شنود بلکه پیامبر
کلام خدا را به مردم ابلاغ می کند ولی بنابر فرض دوم انسان های عادی
کلام خدا را می شنوند گرچه به واسطه پیامبری از
پیامبران باشد؛ چنان چه
پیامبر کلام خدا را به واسطه
فرشته وحی می شنود، مردم نیز
کلام خدا را توسط پیامبر می شنوند، البته میان
شنیدن پیامبر از فرشته وحی و شنیدن انسان عادی فرق ژرفی و عمیقی است.
برای اثبات نظر دوم اموری از
دلیل یا
تأیید بیان شده است.
خدا در
قرآن می فرماید: «یَـأَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَکُم بُرْهَـنٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا؛
ای مردم برهانی از سوی پروردگارتان آمده است و
نور مبین و روشنی به سوی شما فرو فرستادیم»،
ظاهر آیه آن است که
کلام خدا که نور روشنی است در امتداد
تنزل خود به سوی مردم
نزول یافت و آن چه که به
دل و
گوش مردم می رسد مرحله نهایی
کلام خداوند است، گرچه به واسطه پیامبر(ص) خواهد بود، صرف واسطه داشتن،
کلام خداوند را منقطع نمی کند، چه این که فرشتگان نیز
وسایط نزول کلام خدا هستند.
خداوند در آیه ۴۴ سوره نحل می فرماید: «وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِم؛ ما ذکر (قرآن) را به سوی تو فرو فرستادیم تا آن چه تنزیل شده را برای مردم بیان کنی.
در این آیه نزول
کلام خدا را هم به سوی پیامبر(ص) دانسته است که به
واسطه ایصال وحی و هم به سوی مردم که گیرندگان
کلام خدا به واسطه پیامبر هستند.
شاید نکته تفاوت در تعبیر که نسبت به پیامبر(ص) «انزال» و نسبت به مردم «تنزیل» گفته شد، ناظر به همان فرقی باشد که میان دو
کلمه از لحاظ
نزول تدریجی و
دفعی بودن مطرح است.
خداوند می فرماید: «وَ مَا کَانَ لِبَشَر أَن
یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیًا أَوْ مِن وَرَآیِ حِجَاب أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَآءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیم».
عنوان
بشر در صدر
آیه مطلق است و شامل غیر پیامبر(ص) می شود و اقسام سه گانه
تکلم خدا به نحو
منفصله مانعة الخلو است که جمع میان آن ها امکان پذیر است و
قرینه منفصل یا متصلی در میان نیست که باعث
تقلید عنوان بشر گردد و آن را ویژه پیامبر قرار دهد، چه این که عنوان
تکلم نیز مطلق است و شامل
کلام تسدیدی و
تشریعی خواهد شد و اختصاصی به
کلام تشریعی ندارد تا ویژه پیامبران باشد.
قسم اول از اقسام سه گانه
تکلیم همان
کلام بدون واسطه است که در آیه به عنوان
وحی از آن یاد شده است.
قسم دوم به واسطه
حجاب معنوی یا
صوری است؛ همانند
تکلیم خداوند با
حضرت موسی(ع) از
حجاب درخت،
قسم سوم به واسطه فرستادن
رسول و فرستاده است که این رسول نیز مطلق است و شامل رسول مَلَکی و رسول بشری خواهد شد و اختصاص به رسول مَلَکی ندارد چه این که مخصوص به
تکلیم تشریعی نیست تا بر فرض اختصاص به رسول مَلَکی بر غیر پیامبر نازل نشود.
پس هم عنوان رسول مطلق است و هم
رسالت آن رسول
اعم از تشریعی و تسدیدی می باشد. آن گاه این رسول الهی با
اذن خداوند هرچه را
خداوند بخواهد وحی می کند و متعلق آن محذوف است که خود نشانه دیگری بر تصمیم گیرنده آخرین حلقه وحی است و هیچ دلیلی بر اختصاص گیرنده وحی رسول به پیامبر وجود ندارد و در نتیجه هم پیامبر و هم انسان های عادی به
برکت وجودی پیامبر و وساطت آن حضرت
کلام الهی را از راه ایجابی رسول خدا می شنوند و
تلقی می کنند.
بنابراین همانگونه که پیامبر
کلام خدا را توسط فرشته وحی می شنود و تلقی می کند انسان عادی نیز توسط پیامبر
کلام خدا را می شنود و تلقی می کند.
امتیاز تلقی پیامبر توسط فرشته نسبت به تلقی انسان عادی توسط پیامبر در نوع آن است که برخاسته از تفاوت درجات وجودی
کلام خداوند است و گرنه
تباین مصطلح مراد نیست.
به نظر
علامه طباطبایی قسم سوم از اقسام وحی ویژه پیامبران است زیرا مراد از رسول
فرشته وحی است که به اذن
خداوند بر پیامبران نازل می شود نه رسول انسانی که به افراد عادی
ابلاغ وحی می کند؛ زیرا
تبلیغ پیامبر را وحی نمی گویند.
برخی از
مفسران این گونه ابلاغ را نیز وحی می دانند، هر چند غیر پیامبران
وحی تشریعی نخواهند داشت.
خداوند در قرآن می فرماید: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ
کَلَـمَ اللَّه؛ و اگر هر یک از
مشرکان خواستند تا در پناه قرار گیرند پس به آنان پناه ده تا
کلام خدا را بشنوند...»
منظور از
کلام خدا تنها
معنای اسم مصدری نیست که اکنون
شنونده کلام رسول خدا را می شنود و آن
کلام چون پیام خداست از این جهت به آن
کلام الله اطلاق شده باشد؛ بلکه آن چه از
زبان پیامبر(ص) شنیده می شود به عنوان گذرگاه وحی و مسیر
کلام خدا خواهد بود و آن چه شنیده می شود عین
کلام خداست که هم اکنون در مقام فعل توسط پیامبر
تکلیم می شود.
از آن جایی که سخن رسول، سخن همان فرستنده است؛ از این رو،
کلام خدا به عنوان
کلام فرشته و بر عکس نیز مطرح می شود: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم »
و نفرموده: «إِنَّهُ لَقَوْلُ ملک کَرِیم».
آیاتی که در تشریع مبادی وحی و مجاری
کلام خدا،
صیانت آن را از گزند نفوذ
شیطان و
وسوسه و هر گونه
تحریف نادرست به گوش مردم برسد، بیان می کند.
قرآن کریم مبدأ وحی را
خداوند می داند که عین
علم و
شهود است، از این رو هیچ گونه
جهل و
غفلت را به
حرم امن الهی راه نیست.
چه این که هیچ گونه
فراموشی را فراسوی حق تعالی گذری نمی باشد
و مسیر وحی را تا به پیامبر توسط فرشتگان
امین و
معصوم از
آسیب هر شیطان ماردی می داند.
سپس گذرگاه وحی از پیامبر تا گوش مردم را توسط فرشتگان معصومی که رصدبان
کلام خداوند هستند محفوظ می داند، چه این که محدوده وجود پیامبر را در مراحل سه [تلقی [|تلقّی]] و
ضبط و
ابلاغ معصوم می شمارد؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوح الأمین عَلَی قَلْبِک»
«سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی»
«وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی • إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی»
پس
کلام خداوند همان طوری که درست به
پیامبر می رسد در حیطه وجودی آن حضرت نیز درست قرار می گیرد و هنگام ابلاغ نیز درست تأدیه می شود و مسیر این
کلام خدا که مجاری فراوانی را پیموده است از افق زبان پیامبر تا گوش مردم نیز همانند مجاری گذشته معصوم از دخالت شیطان است.
و این نشانه آن است که نقطه پایانی وحی و
کلام خداوند گوش مرحله است نه گوش پیامبر و
قلب ایشان؛ و همان طوری که فرشته وحی مسیر
کلام خداست، پیامبر نیز مجرای آن است نه پایان آن.
بنابراین
کلام خداوند بدون کمترین افزایش یا کاهش به طور صحیح به گوش مردم می رسد و آن چه را که انسان ها می شنوند مراحل پایانی وحی خدایی است. بنابراین وقتی وحی الهی از نقطه آغازین تا نقطه پایانی که گوش مردم است به طور صحیح رسید، سپس در محدوده وجودی آن ها که معصوم نیستند قرار گرفت را، برای نفوذ شیطان باز است و نمی گذارد وحی ابلاغ شده، درست عمل شود گرچه سرانجام
خداوند دین خود را استوار و تحکیم می بخشد و همه
وساوس شیطانی را
نسخ و
زایل می کند.
خداوند می فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا »
آخرین حلقه این
ریسمان الهی به دست انسان هاست چه این که نخستین حلقه آن به دست
خداوند و حلقات متوسط به دست فرستادگان الهی اعم از فرشتگان و پیامبران است؛ و چون قرآن هم از لحاظ
لفظ و هم از لحاظ
معنا ریسمان خداوند است؛ بنابراین آن چه به گوش انسان عادی می رسد آخرین مرحله و نقطه پایانی
کلام خداست؛ سپس ممکن است به این ریسمان
اعتصام جسته بالا رود و نیز ممکن است در اثر سوء
اختیار خود آن را دگرگون و از
کلام خدا محروم گرداند.
کلام خدا به عنوان
حبل اللّه از مقام
مجرد تام تنزل یافته و به لباس لفظ در آمد تا
انسان با شنیدن سخن خدا به حضور آن حضرت بار یابد و آن گاه خود عین حبل الله گردد و به نام انسان کامل به آن درجات دست یابد.
به هر حال آن چه انسان از
کلام خدا تلاوت می کند، همان
کلام خداست که می شنود، از این رو گفته شد که هنگام
قرآن، گوش دهید و
خاموش نشینید.
تمایز ظرفیت معنوی و
ظرفیت مادی ظرفیت مادی به آن است که دو چیز مادی با هم ارتباط حلولی داشته باشند مانند
آب و
کوزه؛ و ظرفیت معنوی به آن است که دو چیز با هم
ارتباط صدوری داشته یا به نحو
رمز و
قرارداد با هم مرتبط باشند مانند
صورتهای علمی و نفس
عالم و
دانشمند و مانند معانی کلی با الفاظ و نقوش
کتاب. هر کدام از ظرفیت های مادی و معنوی
احکام ویژه به خود دارد که در دیگری جاری نیست مانند امتناع تداخل
استحاله انطباع عظیم در صفیر و مانند قیام صورت های گسترده
آسمان و
اختران در نفس انسان که قیام صدوری دارند، و نیز مانند
استنباط احکام بی شمار از یک قاعده لفظی که ارتباط آن با الفاظ و نقوش با آن معانی قابل استنباط پیوند قراردادی است.
ظرفیت های معنوی هر چه
مظروف بیشتر شود نه تنها از ظرفیت
ظرف کاسته نمی شود بلکه بر وسعت آن افزوده می شود. ظرفیت قرآن نسبت به همه
معارف به
قیام صدوری آنهاست که قرآن و ظرفیت وجود لفظی و کتبی قرآن نسبت به آن ها به نحو رمز و قرارداد و اعتبار می باشد. هیچ یک از ظرفیت های مراتب قرآن نسبت به معارف از قبیل
حلول و ارتباط مادی نیست. بنابراین قرآن در عین حال که کتابی
متناهی و با الفاظ محدود است، جامع
حقایق جهان امکان است.
خداوند به
پیامبر ظرفیت وجودی بخشید، این ظرفیت که در یک
حرکت جوهری پدید آمد در
سوره انشراح بدان اشاره رفته است.
خداوند با بخشیدن استعداد به پیامبر این امکان را برای او فراهم آورده است تا سعه وجودی یافته و پذیرای ارتباط با
خداوند در مقام عالی و بدون هیچ حجابی جز حجاب وجودی پیامبر فراهم آید. از آن جایی که
مسانخت و
مناسبت تام
لازم است تا ارتباط تام و کامل و جامع ای برقرار گردد،
عروج و ترقی باید در حدّ نهایی و کامل باشد، از این رو تا به مقام «
قاب قوسین» نرسید، این امکان ارتباط کامل فراهم نشد. در معراج قاب قوسین و أو أدنی، مسانخت و مناسبت وجودی میان دو
موجود واجب و
ممکن فراهم آمد. و در حقیقت نهایت امکانی که برای موجود ممکن تحقق می تواند یافت، در این ارتقاء روحی و وجودی پیامبر تحقق یافته است و با این نهایت مسانخت و مناسبت، کامل ترین و بهترین ارتباط میان خدا و انسان پدید آمد.
در قرآن از دو معراج به تفصیل و
احترام و قداستی خاص سخن رفته است یکی معراج نخستین است که در
اسراء از آن سخن رفته تا بیانگر آن باشد که بدون سیر و تحول و
ترقی وجودی امکان ارتباط میان
خدا و
انسان تحقق نخواهد یافت
و دیگر
معراج کامل
اشرف مخلوقات و
انسان کامل است که کامل ترین ارتباط میان موجود ممکن و خداست.
این ارتباط آن چنان بزرگ، مهم و اساسی بود که در
سوره نجم به تفصیل از آن سخن به میان رفته است. در این ترقی روحی بود که ظرفیت کامل و معنوی پیامبر بروز و ظهور کرد و کامل ترین ارتباط میان انسان و خدا برقرار گردید.