• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مشکلات تاریخ‌نگاری شیعه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تاریخ به دلیل اهمیت و ارزشش در اسلام، مورد توجه خاص مسلمانان قرار گرفته است. بی‌ شک، شیعیان و رهبران گرانقدر شیعه نیز از ارزش و اهمیت آن غافل نبوده‌اند و حتی با انگیزه‌هایی قوی، تاریخ را مورد توجه خود قرار داده‌اند.



۱. بخش قابل ملاحظه‌ای از قرآن کریم درباره حوادث تاریخی است. قرآن همچنین به پیروان خود تاکید می‌کند که این حوادث و امثال آنها را مورد توجه قرار دهند و آن‌ گونه که خود قرآن تصریح می‌فرماید، هدف از ذکر این حوادث در یک کلمه خلاصه می‌شود و آن«عبرت گرفتن» و انتخاب راه صحیح برای زندگی کردن است.
رهبران دینی ما در این راستا، توجه به تاریخ را مورد تاکید قرار داده‌اند. به عنوان نمونه، علی (علیه‌السّلام) در نامه معروفش به امام حسن (علیه‌السّلام)، به صراحت، بر توجه به تاریخ گذشتگان و ارزش معنوی آن تاکید می‌کند:
«پسرکم، هرچند من به‌ اندازه همه آنان که پیش از من بوده‌اند، نزیسته‌ام، اما در کارهاشان نگریسته‌ام و در سرگذشته‌شان‌ اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده‌ام تا چون یکی از آنان گردیده‌ام، بلکه با آگاهی که از کارهاشان درست‌ به دست آورده‌ام، گویی چنان است که با نخستین تا پسینشان به سربرده‌ام.»
۲. سنت پیامبر گرامی‌ اسلام (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) در قرآن به روشنی، به عنوان «اسوه‌» و «الگوی مسلمانان» معرفی شده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛ مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.»
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله‌؛ بگو: «اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید!.»
«ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم‌عنه فانتهوا؛ آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید.» و آنچه فرستاده خدا به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، باز ایستید.
«و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی‌؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست! .» او از سر هوی سخن نمی‌گوید. این سخن جز وحی نیست.


بنابراین، سعی شیعیان و رهبران آنها همیشه بر حفظ و نگه‌داری این سنت بوده و در این زمینه بیشترین تلاش را کرده‌اند. رهبر شیعیان جهان، حضرت علی (علیه‌السّلام)، بهترین راه رستگاری و تنها چیزی را که می‌تواند جامعه و حاکمیت آن را از انحراف دور نگه‌دارد پیروی از سنت رسول‌الله (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌داند.
با مراجعه به نهج ‌البلاغه به این نکته برمی‌خوریم که آن حضرت‌ بخش عظیمی‌ از خطبه‌های خود را به احیای سنت پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) اختصاص داده است و در عمر کوتاه حکومتش سعی و اهتمام داشت که سنت فراموش شده پیامبر(صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را زنده کند و آن را ملاک تمییز حق و باطل قرار می‌داد. هدف آن حضرت تفهیم این حقیقت‌ به مردم زمان خود و آیندگان بود.
در خطبه‌۱۵۹ نهج‌ البلاغه، پس از بر شمردن بخشی از سنت‌های پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم)، درباره ارزش و اهمیت ‌سنت آن حضرت می‌فرماید: «به پیامبر پاک و نیکویت اقتدا کن و از آن حضرت پیروی نما؛ زیرا آن حضرت برای کسی که بخواهد پیروی کند، سزاوار پیروی است و برای کسی که بخواهد خود را منتسب به آن حضرت کند، انتسابی شایسته است. محبوب‌ترین بندگان نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند.» (... فتاس بنبیک الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله، فان فیه اسوة لمن تاسی و عزاء لمن تعزی فان احب العباد الی الله، المتاسی بنبیه و المقتص لاثره....)


به طور قطع، می‌توان گفت که بخش عظیمی‌ از این سیره را تنها با کمک گرفتن از تاریخ می‌توان حفظ کرد و به آیندگان انتقال داد تا همه بتوانند به سنت پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) تاسی کنند. بنابراین، می‌توان گفت: اگر تاریخ وسیله‌ای برای فهم قرآن و ساختن انسانها و حفظ سیره و سنت عملی پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) است اهل‌بیت آن حضرت و پیروان آنها باید بیشترین استفاده را از این وسیله کرده باشند و اگر تاریخ می‌تواند گذشته سیاه خاندان اموی و همفکران و همراهان آنها را برای امت اسلامی‌ روشن کند تا فریب ریاکاری‌های آنها را نخورند به یقین، ائمه و پیروان آنها از آن استفاده کرده‌اند و می‌کنند.
با مراجعه به کتب فهرست، مانند فهرست نجاشی و فهرست‌ شیخ طوسی، به این نکته اساسی و ارزشمند می‌رسیم که شیعیان نهایت ‌سعی خود را در انجام این امر مهم نموده و آثار ارزشمندی از خویش به یادگار نهاده‌اند. گرچه در اثر برخی عوامل و حوادث، بیشتر این آثار از بین رفته و به دست ما نرسیده است ولی با وجود این، باید به این حقیقت تلخ اعتراف کنیم که در مقایسه با سایر مسلمانان، آثار شیعیان چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی، قابل مقایسه نیست.
در اینجا، این سؤال اساسی به ذهن خطور می‌کند که چرا شیعیان تاریخی جامع و صحیح از اسلام، یعنی زندگی پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و سنت آن حضرت و ائمه اطهار تدوین ننموده‌اند که امروز ما با مشکلات عدیده‌ای که ناشی از این نقصان است، روبرو نشویم؟
نوشته حاضر سعی دارد جوابی، هر چند مختصر، به این سؤال بدهد و تبیین نماید که شیعیان در راه ثبت تاریخ، با مشکلات و موانع بزرگی روبه‌رو بوده‌اند و این امکان برای آنها وجود نداشته است که به ثبت و ضبط تاریخ به نحو مطلوب بپردازند.


با وضعیتی که از نظر سیاسی، بر جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) حاکم بود، امکان بیان حقایق کمتر وجود داشت؛ زیرا طرفداران حق، بخصوص شیعیان، تحت انواع فشارهای سیاسی، نظامی‌ و تبلیغاتی قرار داشتند. اینک در حد امکان و به اختصار، به بعضی از این مشکلات اشاره می‌کنیم.
پیش از آنکه به بررسی مشکلاتی بپردازیم که متوجه شیعیان - به‌طور خاص - بوده، لازم است‌ به این مشکل اساسی توجه داشته باشیم مشکل بزرگی که نه فقط به شیعیان، بلکه به تاریخ نیز اختصاص نداشت و مصیبتی بود که متوجه فرهنگ عمومی‌ اسلام گردید و خسارت جبران‌ ناپذیری بر پیکر سنت پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) وارد ساخت منع کتابت‌ حدیث از سوی خلفا، بخصوص خلیفه دوم، بود که تا یک قرن ادامه پیدا کرد. گرچه شیعیان خود را ملزم به این منع نمی‌دیدند ولی از آثار شوم آن نیز کاملا در امان نبودند. در این زمینه، همچنین در باره انگیزه‌ها و آثار مخرب منع کتابت‌ حدیث‌ بر فرهنگ اسلام، کتاب‌ها و مقالات فراوانی از سوی علما و محققان فریقین نوشته شده که نیازی به تکرار آنها در این مختصر نیست.


درباره مشکلاتی که در زمینه تاریخ‌ نگاری صحیح، به طور خاص، متوجه شیعیان بوده است، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

۵.۱ - فشار سیاسی

مهمترین مشکل شیعیان در زمینه نگارش صحیح تاریخ، فشار سیاسی موجود در جامعه اسلامی‌ بود. مشکلات دیگر ناشی از آن بوده‌اند. با رحلت پیامبر گرامی‌ اسلام (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و به خصوص پس از دوران خلافت، حاکمیت ‌سیاسی جامعه اسلامی‌ در مقابل راه و سیره پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) قرار گرفت. در نتیجه، ائمه معصومین (علیه‌السّلام) و شیعیان آنها که خود را موظف به حفظ، نگهداری و تداوم اسلام محمدی (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و اصیل می‌دانستند، قهرا در مقابل حاکمیت‌ سیاسی قرار گرفتند. لذا، اولا شیعیان رغبتی به ثبت تاریخ حاکمیتی که با آنان دشمن بود، از خود نشان نمی‌دادند و در مرحله دوم، اگر می‌خواستند تاریخ این حاکمیت را برای افشاگری و روشنگری ثبت کنند با فشار نظامی‌ روبرو می‌شدند.
به همین دلایل، حاکمان ظالمی‌ که بر مسلمانان حکومت می‌کردند با قدرتی که در اختیار داشتند، تاریخ را آن‌گونه که خود می‌خواستند، نوشته‌اند و تاریخ، این حقیقت تلخ رابرای ما بیان‌ کرده است. زبیر بن بکار در الاخبار الموفقیات نقل کرده است که سلیمان بن عبدالملک (خلافت ‌۹۶-۹۹ ه. ق.) در دوران ولایت عهدی خود در سال ۸۲ به مدینه رفت و به دیدار مکان‌های تاریخی، یعنی جاهایی که رویدادهایی برای رسول اکرم (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) اتقاق افتاده بود، سرگرم شد. در این گشت و گذار که عده‌ای از بزرگان مدینه از جمله ابان بن عثمان بن عفان و برادرش عمرو بن عثمان و دیگران او را همراهی می‌کردند، مطالبی را می‌شنید. سلیمان که دریافت ابان بن عثمان از اطلاعاتی در این زمینه برخوردار است ‌به او دستور داد تا سیره رسول الله (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را تدوین کند. ابان گفت: سیره مذکور در اختیار من قرار دارد. و این کتاب (یا مطالب آن را) از فردی که مورد وثوق است، به دست آورده‌ام. سلیمان دستور داد تا از آن نسخه‌برداری کنند. ده نفر آن را بر روی پوست نگاشتند. وقتی سلیمان آن را از نظر گذارنید، مشاهده کرد که نام انصار در بیعت عقبه و بدر یاد شده است. سلیمان اظهار داشت: من چنان فضیلت و مزیتی را در آنها سراغ ندارم؛ یا خاندان ما به حق آنها تجاوز کرده‌اند و یا این انصار فاقد چنان فضیلتی بوده‌اند! ابان گفت: ستمی‌ که انصار در حق عثمان روا داشته‌اند نمی‌تواند از اظهار حق مانع گردد. انصار همان‌گونه بوده‌اند که راجع به آنها در این کتاب سخن رفته است.
سلیمان گفت: به نسخه‌برداری این کتاب، مرا نیازی نیست؛ مگر آنگاه که به عبدالملک، پدرم، گزارش کنم؛ چرا که ممکن است او مخالف چنین کاری باشد. لذا، دستور داد آن کتاب را سوزاندند و گفت: پس از مراجعت ‌به شام از وی می‌پرسم؛ اگر موافقت نمود نسخه‌ برداری از آن‌ امکان‌پذیر است. سلیمان پس از مراجعت‌ به شام، جریان را برای پدرش عبدالملک گزارش نمود. عبدالملک گفت: چه نیازی به این کار است؛ کتابی را فراهم کنی که در آن از فضیلت ما سخن نرفته است؟ وقتی سلیمان گفت: کتاب یاد شده را سوزانده است عبدالملک عمل او را تایید کرد.»
این نمونه‌ای کوچک از تحریف تاریخ، و اعمال زور و قدرت در نوشتن تاریخ است و شاید بسیاری از این نمونه‌ها را در تاریخ بتوان پیدا کرد.

۵.۲ - فشار نظامی

با انحراف حکومت اسلامی‌ از مسیر اصلی، تنها گروهی که درصدد جلوگیری بیشتر و اصلاح آن برمی‌آمدند، شیعیان بودند. بنابراین، سعی دستگاه حکومت ‌بر این بود که به هر نحو ممکن، این مانع را از سر راه خود بردارد؛ از جمله متوسل به زور شدند و با این وسیله سعی کردند که ریشه تفکر انقلابی شیعه و حتی نام آن را از صحنه روزگار براندازند. لذا، نفس شیعه بودن جرم محسوب می‌شد و شیعیان علی (علیه‌السّلام) را در هر جا که پیدا می‌کردند، می‌کشتند. شرح جنایاتی که بر شیعیان رفته است، احتیاج به کتاب‌ها دارد.
در چنین شرایطی، نگارش تاریخ صحیح اسلام از مشکل‌ ترین کارها بود؛ زیرا مگر تاریخ اسلام را بدون فضایل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و علی (علیه‌السّلام) و خانواده آنها می‌توان نوشت؟! حقایق و وقایعی همچون شخصیت ‌بزرگ و والای پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)، سبقت علی (علیه‌السّلام) در اسلام، فداکاری‌های او و پدرش در مکه در حمایت از پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) بخصوص شجاعت و شهامت علی (علیه‌السّلام) در«لیلة‌المبیت‌» و ایثار او در مدینه و در غزوات پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلمعلم او، حکمت او، امامت و نصب او به جانشینی پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلمغصب خلافت، شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیهم)، دختر گرامی‌ پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)، و از طرفی دشمنی‌های قریش و بخصوص خاندان ابوسفیان با اسلام و پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) تاریخ اسلام را تشکیل می‌دهند. نقل همه اینها جرم بود و لازم بود به فراموشی سپرده شوند؛ زیرا معاویه و همفکران او می‌خواستند نام پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را از صنحه روزگار محو کنند، و اسلام را از بین ببرند و با این هدف چگونه می‌توانستند حقایق را تحمل کنند.؟!

۵.۲.۱ - داستان مغیره و معاویه

مطرف پسر مغیرة بن شعبه می‌گوید: «... پدرم معمولا پیش معاویه می‌رفت و با او صحبت می‌کرد وقتی که از نزد معاویه برمی‌گشت از چیزهایی که از معاویه می‌دید و در نظرش بزرگ می‌نمود، برای من صحبت می‌کرد. اما یک شب که از پیش معاویه برگشت از خوردن شام پرهیز کرد و می‌دیدم که بسیار غمگین است.
ساعتی منتظر گشتم، گمان کردم که حادثه‌ای برای ما رخ داده است. از او سؤال کردم: چه شده که تو را غمگین می‌بینم؟ پدرم در جواب گفت: از نزد کافرترین و خبیث‌ ترین مردم می‌آیم. هنگامی‌ که با او (معاویه) تنها بودیم به او گفتم: ‌ای امیرالمؤمنین! تو پیر شده‌ای، اگر با عدالت رفتار کنی و کارهای خیر را گسترش دهی، بزرگی کرده‌ای و اگر توجهی به بنی‌هاشم کنی (کمتر به آنها ظلم کنی) صله رحم کرده‌ای. قسم به خدا، امروزه آنها دیگر چیزی ندارند که از آن بترسی و این کار (صله رحم) هم ثواب دارد و هم باعث‌ بقای نام نیک تو خواهد شد. معاویه در جواب گفت:
«هیهات، هیهات! امید بقای کدام نام‌ نیک را داشته باشم؟ اخوتیم (ابوبکر) حکومت را به دست گرفت و به عدالت رفتار کرد و کرد آنچه را می‌بایست‌ بکند. اما همین که مرد نامش هم از میان رفت؛ مگر اینکه کسی بگوید: ابوبکر! سپس اخوعدی (عمر) حکومت را به دست گرفت، ده سال کوشش کرد و سختی به خرج داد، اما همین که مرد نامش هم از صحنه روزگار برافتاد؛ مگر اینکه کسی بگوید: عمر! » «اما ابن ابی‌ کبشه (مراد پیغمبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) است) روزی پنج ‌بار نامش را فریاد می‌کنند: "اشهد ان محمدا رسول الله. " پس با این وضع، کدام عمل و یادی از من دوام پیدا خواهد کرد. بی ‌پدر، نه، قسم به خدا، باید این نام (محمد (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) یا دین را دفن کنم، دفن کردنی!»
معاویه پس از استقرار در قدرت، به والیان خویش بخشنامه کرد که «هر کس فضیلتی از علی (علیه‌السّلام) نقل کرد او را بکشید؛ خونش هدر و ذمه خویش را از آن بری دانستم.»
[۷] امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص‌۲۷.


۵.۲.۲ - مخفی کردن فضائل امیرالمومنین

خالد بن عبدالله قسری از ابن شهاب زهری درخواست تدوین سیره نمود. ابن شهاب گفت:
«احیانا در لابه‌لای سیره، از امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السّلام) ، سخن به میان می‌آید؛ آیا با وجود این، می‌توانم به این کار دست‌ یازم؟ خالد گفت: اگر ذکر نام آن حضرت با آمیزه‌ای از خرده‌گیری باشد، مانعی ندارد.»
[۸] اصفهانی، علی بن‌ الحسین ابوالفرج، الاغانی، ص۱۵، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
در فضایی این چنین، مورخان شیعه، مانند یعقوبی، مسعودی و دیگران، مجبور بودند که از کنار حقایق تاریخ یا با سکوت بگذرند و یا بسیار کمرنگ و در لفافه به نقل آنها بپردازند.
در این مورد، به طور خلاصه باید سخن بعضی از بزرگان را در مورد علی (علیه‌السّلام) گفت که: «ما اقول فی شخص اخفی اعدائه فضائله حسدا و اخفی اولیائه فضائله خوفا و حذرا»؛ در مورد او چه می‌توان گفت که دشمنانش از حسادت و دوستانش از ترس، فضایل او را کتمان کرده‌اند.؟ ! خوارزمی‌ می‌گوید:«... و ان بعض شعراء الشیعة یتکلم فی ذکر مناقب الوصی بل فی ذکر معجزات النبی (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فیقطع لسانه...»؛
[۹] خوارزمی، محمد بن موسی، مکاتیب، ص‌۱۶۶، بیروت، دار مکتبة الحیاة، ۱۹۷۰م،
بعضی از شعرای شیعه که در مناقب علی (علیه‌السّلام) و یا حتی در معجزات پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) صحبت می‌کنند و حرف می‌زنند زبانش را قطع می‌کنند و دیوانش را پاره می‌کنند.‌
هارون، پسر خیزران، (مقصود واثق خلیفه است) و جعفر متوکل در صورتی به کسی عطا می‌کردند و بخشش می‌نمودند که به آل‌ ابی طالب دشنام گوید؛ مانند: عبدالله بن مصعب زبیری و وهب بن وهب بختری و مروان بن ابی‌ حفصه و دیگران.
البته این مساله اختصاص به حضرت علی (علیه‌السّلام) ندارد، بلکه بسیاری از حقایق تاریخ اسلام، بخصوص آنچه به تشیع مربوط می‌شود، دچار چنین سرنوشتی شده است.
همچنین این مشکل اختصاص به زمان بنی ‌امیه و بنی ‌مروان نداشته است؛ زیرا بنی عباس نیز در ظلم و ستم نسبت‌ به شیعیان نه تنها عقب نماندند، بلکه به مراتب، ظالمانه‌تر برخورد کردند.

۵.۲.۳ - وجوب تقیه

وجود این فشارها مساله «تقیه‌» و کتمان عقاید را مطرح کرد. خطر به قدری جدی و حاد بود که احادیث‌ شدیدالحنی در مورد وجوب تقیه از ائمه: برای حفظ تشیع صادر شد که ما در این‌جا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
امام باقر (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«ترک تقیه مثل ترک نماز است.»
امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«برای حفظ دینتان تقیه کنید و آن را با تقیه زیر پرده دارید؛ زیرا هر که تقیه ندارد، دین ندارد. شما در میان مردم مانند زنبور عسل در میان پرندگانید.»
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه‌السّلام) وارده شده است که می‌فرماید: «از پدرم، امام باقر (علیه‌السّلام)، شنیدم که می‌فرمود: هیچ چیزی در روی زمین، نزد من از تقیه دوست داشتنی ‌تر نیست. ‌ای حبیب، هرکس تقیه‌ کند خدا او را بالا برد و هرکس تقیه‌ نکند خدا او را پست کند.»

۵.۳ - فشار تبلیغاتی

ظلم و ستمی‌ که نسبت ‌به شیعه و ائمه (علیه‌السّلام) روا داشته شد مظلومیت آنها را برای امت اسلامی‌ معلوم و مشخص می‌نمود. این مظلومیت، بخصوص پس از واقعه کربلا، در کنار حقانیت اهل‌بیت (علیه‌السّلام) و پیروان آنها، موجب محبوبیت آنان در جامعه اسلامی‌ شد. همین‌ مساله نقش مهمی‌ در پیشرفت و گسترش تشیع داشته است.

۵.۳.۱ - رافضی خواندن شیعیان

محبوبیت تشیع حاکمان جور را واداشت که این بار به تزویر متوسل شوند و با به خدمت گرفتن تبلیغات تشیع را از صحنه خارج کنند. لذا، شیعیان را رافضی، و خارج از دین، نامیدند. ابن حجر هیثمی‌ در مقدمه کتاب الصواعق المحرقه چنین آورده است: «و اخرج الدار قطنی عن علی عن‌ النبی (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) قال سیاتی من بعدی قوم لهم نبز یقال لهم الرافضه، فان ادرکتهم فاقتلوهم فانهم مشرکون‌»؛ دار قطنی از پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) نقل کرده که پیامبر فرموده به‌زودی پس از من قومی‌ می‌آیند که دارای لقب خاصی هستند و رافضی نامیده می‌شوند، آنها مشرک‌اند، اگر آنها را دیدی بکش! ابن حزم در الفصل فی الملل والنحل شیعیان و تشیع را این‌گونه معرفی می‌کند:
«ان الروافض لیسوا من المسلمین انما هی فرق اولها بعد موت النبی بخمس و عشرین سنة و کان مبدئها اجابة ممن خذله الله لدعوة من کاد الاسلام و هی طائفة تجری مجری الیهود والنصاری فی الکذب والکفر»؛ رافضی‌ها از مسلمانان نیستند و تنها فرقه‌ای هستند که ابتدای آن از بیست و پنج‌ سال بعد از وفات پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) بوده است و شروع این فرقه اجابت از دعوت کسی بود (خداوند او را ذلیل کند) که اسلام را قبول نداشت. اینها (شیعیان) گروهی هستند که در کفر و دروغ‌گویی دنباله‌رو یهود و مسیحی ‌اند.
این مطلبی است که در کتب تاریخ و کلام به اصطلاح مسلمانان رواج دارد و افرادی مانند طبری، ابن اثیر،ابن کثیر و به تبع آنها، دیگران نیز همین حرف‌های نادرست را تکرار می‌کنند.
[۱۶] زبیربن بکار، الاخبار الموفقیات، ص‌۳۳۱-۳۳۴، دکتر سامی‌مکی العانی، بغداد، مطبعة العانی، ۱۹۷۲ م.


۵.۳.۲ - وجود انحراف در آثار معاصرین

حتی محققان معاصر جهان اسلام هم با کمال تاسف، این اکاذیب را تکرار می‌نمایند و آنها را نشر می‌دهند؛ مثلا، رشید رضا در کتابش، الشیعه و السنه، چنین نوشته است:
«شیعه‌گری به نام خلیفه چهارم، علی بن ابی‌طالب‌، آغاز ایجاد تفرقه دینی و سیاسی امت محمدی گردید و اولین کسی که اصول تشیع را از خود ساخت ‌یک یهودی به نام عبدالله بن سبا بود که از راه خدعه و نیرنگ، اظهار اسلام نمود. وی مردم را به غلو درباره علی (کرم الله وجهه) دعوت می‌کرد تا میان این امت تفرقه ایجاد نماید و دین و دنیای آنان را تباه گرداند.»
[۱۷] عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و دیگر افسانه‌های تاریخی، ص‌۴۷، سردارنیا، تهران، کوکب، چاپ دوم، ۱۳۶۷.

در چنین جوی، کمتر سخنی از شیعیان پذیرفته می‌شد و آنان در جامعه جایگاهی نداشتند و نمی‌توانستند حقایق را بیان کنند. بعضی از شیعیان این وضعیت را در اشعار خویش چنین بیان کرده‌اند.
(اذا ما روی الراوون الف فضیلة لاصحاب مولانا النبی محمد یقولون هذا فی الصحیحین مثبت بخط الامامین الحدیث مسدد و مهما روینا عن علی فضیلة یقولون هذا من احادیث ملحد)
اگر راویان هزاران فضیلت در مورد اصحاب پیامبر (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) (منظور خلقا هستند) نقل کنند، می‌گویند این فضایل در صحیحین (صحیح مسلم و نجاری) و به خط آنها و به طور متقن ثبت‌ شده است ولی اگر یک روایت در فضیلت علی (علیه‌السّلام) نقل شود، می‌گویند که این حدیث از احادیث ملحدان است.
و یا این گونه سروده‌اند که:
(اذا فی مجلس ذکروا علیا و سبطیه و فاطمة الزکیة یقول الحاضرون ذروا فهذا سقیم من حدیث الرافضیة)
اگر در مجلسی ذکری (فضیلتی) از علی و همسر و فرزندان او به میان آید حاضران می‌گویند: این‌ حدیث را رها کنید، آن حدیث صحیح نیست؛ چون از احادیث رافضیان است.
این حقیقتی است که تاریخ به آن گواهی می‌دهد. نصر بن علی جهضمی به علت نقل یک روایت در فضیلت علی و فاطمه و حسنین (علیه‌السّلام) از طرف متوکل محکوم به هزار ضربه شلاق شد.


در وادی تبلیغات، ائمه (علیه‌السّلام) و شیعیان با مشکل دیگری نیز روبه‌رو بودند: از یک سو، پیدایش گروه‌ها و فرقه‌های مذهبی و کلامی‌ که نتیجه جهالت امت نسبت ‌به حقیقت اسلام بود و احیانا برای ایجاد خطوط موازی در کنار تشیع از طرف حکام تاسیس یا تقویت می‌شدند و از سوی دیگر، گسترش اسلام و برخورد مسلمانان با افکار مختلف، سؤالات و اشکالات متعددی متوجه اسلام، بخصوص تشیع، می‌کرد. ائمه و اصحاب آنها و بعدا علمای شیعه، خود را موظف می‌دیدند که به این سؤالات و اشکالات پاسخ دهند و معارف اسلامی را بر اساس اصول، حفظ و اشاعه دهند.
بنابراین، نیرو و توان شیعیان در این وادی صرف می‌گشت. در نتیجه، «تاریخ‌»، که در مقایسه با فقه و معارف اسلامی‌ از اهمیت کمتری برخوردار بود، متروک ماند و کمتر به آن پرداخته شد. نگاهی به آثار به جا مانده از بزرگان شیعه در باب فقه و معارف گویای این حقیقت است.


اینها بعضی از موانعی بود که از خارج بر سر راه تاریخ‌ نگاری شیعه قرار گرفت و بر آنها تحمیل گشت اما همان مقدار آثاری هم که از شیعیان باقی مانده و نگاشته شده دارای نقاط ضعفی است که به آنها اشاره می‌شود:
۱. یکی از این نقاط ضعف این است که مورخان ما بیشتر متوجه مسائل اعتقادی بوده و حداکثر کوشش خود را در باره امامت ائمه (علیه‌السّلام) و فضایل و معجزات آنها مبذول داشته و از اختصاص دادن فصلی به مسائل سیاسی زمان ائمه (علیه‌السّلام) و کیفیت مبارزات جهادی آنها خودداری کرده‌اند، هرچند در خلال همین روایات و نقل معجزات و فضایل، مسائل تاریخی مهمی‌ وجود دارد که تا حد زیادی می‌تواند مشکلات تاریخی را حل کند.
۲. در نقل حوادث، تنها به همان مقدار مورد نیاز اکتفا کرده و از نقل اصل واقعه به طور کامل خودداری کرده‌اند. در نتیجه، مسائل، پراکنده، مشوش و درهم گردیده و برای مرتب کردن و ارجاع آنها به اصول، به کوشش فراوانی احتیاج دارد و کاری بسیار سنگین است.
۳. عدم اهتمام به رجال تاریخی از حیث توثیق و عدم آن، که نسبت‌ به رجال حدیث اهتمام می‌ورزند، در صورتی‌که‌ اهمیت مساله تاریخ کم نیست و انگیزه جعل و کتمان حقیقت در آن، بیشتر از مسائل فقهی صرف وجود داشته است. بنابراین، عدم اهتمام به رجال تاریخ نقطه ضعف‌ دیگری درتاریخ‌ نگاری ماست و بسیاری از مؤلفان کتب تاریخی ما از حیث مذهب، مجهول‌الحال می‌باشد.
۴. در نقل وقایع تاریخی، مکان، زمان و مقارنات دیگر آنها ذکر نشده و در نتیجه، تعلیل، تحلیل و نتیجه‌گیری از این حوادث بسیار مشکل است.
۵. نقل روایات متضاد و متناقض در کنار هم بدون تحلیل و جمع بین آنها؛ این کار اگرچه فی حد نفسه، ارزشمند و ناشی از اهتمامی‌ است که به حفظ احادیث می‌دادند ولی خود مشکلی است و برای حل آن، باید زحمت کشید تا حقیقت را از میان آنها پیدا کرد.

۷.۱ - نتیجه گیری

با توجه به مجموعه مطالبی که ذکر شد، باید گفت که علمای شیعه علی‌رغم همه مشکلاتی که بر سر راهشان وجود داشته، با ایثار و از خود گذشتگی، نهایت‌ سعی خود را نموده و در حد امکان، حقایق تاریخ را به ما منتقل نموده‌اند اما با وجود این، در حال حاضر، ما به‌اندازه برطرف کردن مسائل و مشکلات فکری و دینی خود، مطالب تاریخی در اختیار داریم. با استفاده از همین مواد پراکنده، می‌توان تاریخ صحیح اسلام را بازسازی و ارائه کرد.


۱. امام علی (علیهالسلام)، نهج‌ البلاغه، ص‌۲۹۷، نامه ۳۱.    
۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۱.    
۳. آل عمران/سوره۳، آیه۳۱.    
۴. حشر/سوره۵۹، آیه۷.    
۵. امام علی (علیهالسلام)، خطبه‌۱۵۹، ص۱۵۱.    
۶. معتذلی، ابن ‌ابی‌ الحدید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۵، ص‌۱۲۹-۱۳۰، قم، کتابخانه مرعشی، ۱۴۰۶ق.    
۷. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص‌۲۷.
۸. اصفهانی، علی بن‌ الحسین ابوالفرج، الاغانی، ص۱۵، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۹. خوارزمی، محمد بن موسی، مکاتیب، ص‌۱۶۶، بیروت، دار مکتبة الحیاة، ۱۹۷۰م،
۱۰. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ ق، ج‌۶۷، ص‌۱۰۳، ح ۲۱    
۱۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج‌۳، ص۵۵۰، مصطفوی، تهران، علمیه‌ اسلامیه، باب تقیه، ح‌۵.    
۱۲. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج‌۳، ص۵۵۰، مصطفوی، تهران، علمیه‌اسلامیه، باب تقیه، ح ۴    
۱۳. فضل بن شاذان، الایضاح، ص۵۸۶، محدث ارموی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۳    
۱۴. ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و النحل، ج۲، ص۶۵.    
۱۵. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج‌۳، ص۹۲.    
۱۶. زبیربن بکار، الاخبار الموفقیات، ص‌۳۳۱-۳۳۴، دکتر سامی‌مکی العانی، بغداد، مطبعة العانی، ۱۹۷۲ م.
۱۷. عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و دیگر افسانه‌های تاریخی، ص‌۴۷، سردارنیا، تهران، کوکب، چاپ دوم، ۱۳۶۷.
۱۸. رشید رضا، محمد، الشیعة و السنه، ص۴-۶.    
۱۹. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص‌۵.    
۲۰. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج‌۱۵، ص‌۳۸۹، بیروت، دارالکتب العربیه.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مشکلات تاریخ‌نگاری شیعه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۲۵.    






جعبه ابزار