محمود پسیخانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پسیخانی، محمود، معروف به محمود عجم، بنیادگذار آیین
نقطوی است.
از شاگردان
فضل الله حروفی بنیانگذار
حروفیه.
در نوشته های حروفی، مردی را به همین نام از نزدیکترین یاران و رازداران فضل الله میشناسیم، اما نمیدانیم که او همین محمود پسیخانی بوده است یا محمود دیگری.
شاید او
خواجه محمد راشانی (دشنانی) باشد که در علم و
حکمت صاحب
تألیف و
تصنیف بوده است.
تاریخ تولد و آغاز زندگی محمود روشن نیست و بهطور کلی دانسته های ما از زندگی او کم است؛ تنها میدانیم که او در پسیخان رشت متولد شد و در سال ۸۰۰
طریقت خود را بنا نهاد.
محمود، دیر زمانی، در کنار رود ارس میزیست.
به
ظن قوی، دوری گزیدن او از محل زندگی بومی اش به این دلیل بوده که پیشوای وی، فضل الله، در ناحیه شیروان/ شروان، در سواحل شمال غربی
خزر که از سواحل ارس زیاد دور نیست، اقامت داشته است. محل زندگی محمود، همچنین در نزدیکی
خانقاه شیخ صفی الدین اردبیلی بود.
در دوره او
تبریز یکی از شهرهای مهم دنیای
اسلام شد و با امیرنشینهای آناطولی و مراکز ارمنستان و گرجستان در قفقاز، و دولتْ شهرهای مدیترانه ای، مانند ونیز، ارتباط تجاری داشت.
میل به پیوند با چنین مراکز مهم نیز، ممکن است یکی دیگر از عوامل دوری گزیدن محمود از دیار خود بوده باشد.
گفتهاند که محمود پسیخانی، به سبب خودستایی،
مردود استاد خود گشت و در مقابل
حروفیه،
نقطویه را پی افکند.
ازینرو به او القاب محمودِ «مردود» و محمودِ «
مطرود»
و محمودِ «تبعیدی» داده شده است.
این القاب که نشانه انکار فضیلتها و قابلیتهای اوست، ممکن است بیشتر از آنکه حاکی از جاه طلبیهای شخصی او باشد، از نزدیکی او به فضل الله ریشه گرفته باشد، زیرا وی را یکی از چهار نفر نزدیکان
فضل الله استرابادی شمرده اند.
جدا شدن محمود از حروفیه در
جهان بینی و تفسیرهای او تأثیر گذارده است.
روشن نیست که جنبش محمود تا چه حد کوشش آگاهانه برای جدا شدن از فضل الله بوده است، چنانکه خود گوید: «عترت او محمود است که نقطه است که از عترت حرف آمده است»، یعنی او شاخه نقطوی را از تنه حروفی جدا ساخته است
به نظر میرسد که محمود بسیاری از اندیشهها و آرای خود را
مدیون فضل الله باشد.
امکان دارد که پس از کشته شدن فضل الله در ۸۰۴ به فرمان
میرانشاه تیموری، محمود در معرض درگیریهایی با دیگر مدعیان رهبری
حروفیه قرار گرفته باشد.
او، مانند فضل الله، خود را
مهدی موعود اسلام میخواند.
از شواهد چنین پیداست که او تا پایان یافتن نگارش یکی از کتابهایش، به نام
جوازالسائرین، در
استراباد میزیسته است.
هیچ یک از یاران و پیروان همزمان او را نمیشناسیم و نمیدانیم که آرای محمود در سده نهم چگونه و به کوشش چه کسانی گسترش یافت.
برخی میگفتند که او خود را در
تیزاب انداخت و نابود ساخت، و پیروان وی این را
دروغ دشمنانه میدانستند.
محمود
تجرد را برگزید و آن را به عنوان یکی از بالاترین مرتبهها و درجه های
روحانی مذهب خود حفظ کرد.
او شانزده
کتاب و ۱۰۰۱ رساله در توضیح اندیشه های خود نوشته و هر یک را نام جداگانه ای نهاده است.
محمود، همانند فضل الله، به
تفسیر قرآن پرداخته و آن را سازگار با
سخن و اندیشه خود وانمود کرده است.
پیروان وی نیز درباره
عقاید خود کتابها نوشته اند.
او، بر خلاف حروفیان که بر حروف رمزی
تأکید داشتند، نظامی بر اساس نقطه بنا نهاد و اسامی و اصطلاحات را با چند نقطه که به وجوه گوناگون کنار یکدیگر میآیند، نشان داد.
همین امر سبب شده است که از دیرباز نوشته های محمود و پیروانش نامفهوم باشد و مرموز تلقی شود.
در نوشته های نقطوی، محمود به نامها و صفتها و القاب گوناگون از جمله مُبین، مبین کل و کلیّات، شمس مغربی، و فاتح عرب و عجم خوانده میشود.
عنوان مهمترین کتاب آیینی محمود، میزان است که آن را در ۸۲۱ نوشته است.
این کتاب اثرپذیری نویسنده را از دیدگاههای
حروفیه و
اسماعیلیه، بلکه از
عقاید زیدیه و
امامیه نیز، نشان میدهد.
کتاب میزان، همانند بیشتر متنهای نقطوی،
به صورت سؤال و جواب تدوین یافته است.
آنچه
کیخسرو اسفندیار از کتاب میزان نقل کرده با صفحه های ۱۲۷ـ ۱۲۸ نسخه کتابخانه ملی ملک مطابقت دارد.
او در این کتاب میگوید که «حساب و کتاب و گفتن و شنودن و خوردن و بردن و ستاندن و هر چه لوازم
حیات و
ممات و
حشر و
نشر و قطع و فصل و
ثواب و
عقاب و
حل و
عقد و
بیع و
شری و ظهور و بطون و
قضا و
قدر است جمله بمیزان الله باید بود».
از کتاب میزان دو نسخه موجود است: نسخه ای به شماره ۱۵۱۲ در
کتابخانه امیرالمؤمنین در
نجف، به خط نستعلیق در ۴۶۶ صفحه که در ۱۰۴۷ کتابت شده است؛ دیگری دستنوشتی به شماره ۶۲۲۶ کتابخانه ملک در تهران با ۳۵۳ صفحه، بدون تاریخ.
افزون بر کتاب میزان، آثار دیگری نیز از او در دست است: سؤال و جواب؛
رسخ البیان و فتح التبیان و مفاتیح غیوب که حاوی کلیه اصول و عقاید نقطویان است.
در زمان
حکومت شاه اسماعیل اول (۹۰۷ـ۹۳۰) پیروان محمود (نقطویان)، جنبشی در روستای اَنْجُدان کاشان، مرکز اصلی
اسماعیلیان نزاری، پدید آوردند.
شاه طاهر حسینی دکنی، سی و یکمین امام نزاری محمد شاهی، با گردآوری نقطویان و دیگر مخالفان در انجدان، سبب خشم شاه اسماعیل گردید.
شاه طاهر را
متهم میداشتند به اینکه
ملحدان و محمودیان و
زندیقان بر او گرد آمده اند.
پس از او مراد، سی و ششمین امام نزاری قاسم شاهی، نقطویان و اسماعیلیان را دیگر بار در انجدان گرد آورد و جنبشی نو آغاز کرد، اما این جنبش را، در ۹۸۱،
شاه طهماسب سرکوب کرد.
سپاهیان شاه طهماسب، به رهبری امیرخان موصلو، حاکم قزلباش همدان، و نیز سپاهیان بدیع الزمان، در خلال سه روز جنبش را سرکوب کردند و بسیاری از نقطویان را به
قتل رساندند و خود مراد را نیز زندانی کردند.
مراد با نقشه پنهان برخی مقامات دربار طهماسب از بند رهایی یافت، اما اندکی بعد دستگیر شد و به قتل رسید.
در این میان، باید از شاعرانی مانند
وقوعی نیشابوری،
ابوالقاسم محمد کوهپایی و
امری شیرازی یاد کرد.
امری را در همین دوره به
اتهام الحاد دستگیر کردند و در چشمانش میل کشیدند و در
شورش دیگری که در
شیراز رخ نمود، او را به
قتل رسانیدند.
در ۹۸۴ هنوز بسیاری از نقطویان در کاشان دستگیر و
زندانی میشدند، از جمله آنان
مولاناحیاتی شاعر بود که در کاشان دستگیر شد و مدت دو سال زندانی بود.
فعالیت نقطویان، در اواخر دوره سلطنت شاه طهماسب (حک: ۹۳۰ـ۹۸۴) در شهرهای ساوه، نائین، اصفهان و بویژه قزوین شدت بیشتری یافت.
در قزوین، رهبری نقطویان را درویش خسرو به عهده داشت.
او برای فراگیری اندیشه های نقطویان به کاشان رفت و پس از بازگشت مسجدی را مرکز آموزشهای خود قرار داد و به گسترش آیین نقطوی در قزوین پرداخت و بزودی شهرت و عقاید دینی او به اطلاع دربار صفوی رسید.
فعالیت درویش خسرو در عهد
محمد خدابنده کاسته شد و او در این دوران به آموختن فقه و دیگر مسائل دینی پرداخت، تا آنکه پس از مرگ شاه و به خواسته درویش خسرو مسجدی بنا نهاده شد که بتدریج محل تجمع دراویش گردید.
او در آغاز، در آن محل و آنگاه در تکیه نزدیک آن به
تبلیغات خود ادامه داد و از
حمایت مردم بهره مند شد.
حدود دویست نفر در آن تکیه حاضر میشدند.
بسیاری از بزرگان و شاعران، از جمله
میرسیّد احمد کاشی، معروف به پیراحمد،
مولانا سلیمان طبیب ساوجی،
کمال اقلیدی،
بریانی،
شریف آملی و
محمد ایازمنجم، به او پیوستند.
به رَغم کشتارها و پیگردهای متعدد پیروان نقطوی در کاشان در ۹۴۴،
درویش خسرو در سراسر طول سلطنت اسماعیل دوم و خدابنده و تا اولین سالهای حکومت شاه عباس صحیح و سالم باقی ماند.
تاریخنگاران صفوی و بسیاری دیگر از مورخان بعدی، بر این اندیشه بودند که شاه عباس باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند.
حقیقت این است که نقطویان در ۹۹۶
بشارت ظهور موعود نقطوی را میدادند و حتی شاه طهماسب را مهدی میخواندند.
چنین به نظر میرسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در ۹۸۲ و ۹۹۴،
چشم امید به شاه عباس دوختند تا او را در سلک خود درآورند.
شاه عباس مدتی با درویش خسرو در قزوین
معاشرت میکرد.
جنبش نقطویان برای شاه، خالی از خطر نبود. در ۹۹۹ مرکز
شورش نقطویان در اصطهبانات تشکیل شد و شاه عباس آن را سرکوب کرد. مناسبات شاه و درویش خسرو دو سال بعد رو به تیرگی نهاد.
با آنکه بزرگترین کشتار نقطویان در زمان شاه عباس صورت گرفت، باز هم نقطویان او را از خود میشمردند.
گرایش شاه عباس به نقطویان، چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت اندیشی، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیتهای شهری تأثیر گذاشت.
دستگیری سران نقطوی در ۱۰۰۲ رخ داد.
جلال الدین منجم یزدی وقوع قرانی به مدت سه روز را پیش بینی کرد و گفت که
نحوست آن شامل شخص پادشاه میشود.
برای رهایی شاه از این قران تدبیری اندیشیده شد که شاه به مدت سه روز، یعنی از تاریخ ۷ تا ۱۰ ذیقعده ۱۰۰۲، از سلطنت کناره گیری کند و شخص
مجرم و
محکوم به مرگی را به جای وی بر
تخت بنشانند.
قرعه فال به نام
یوسف ترکش دوز نقطوی افتاد. ازینرو شاه عباس از
سلطنت کناره گیری کرد.
در پایان سه روز، شاه دوباره بر تخت خود دست یافت و یوسف به
قتل رسید.
سه روز سلطنت نمادی یوسف،
الهام بخش درونمایه چند اثر ادبی در سده های بعد، بویژه نمایشنامه «ستارگان فریب خورده: حکایت یوسف شاه» از میرزا فتحعلی آخوندزاده شد.
جلال آل احمد نیز در کتاب نون و القلم به گونه ای داستان یوسف را مطرح کرده است.
شهرت او چندان است که متأخران، نقطویه را به نام شاه یوسفی میشناختند.
تعقیب نقطویان بتدریج شدت بیشتری گرفت و هر کس که
متهم به نقطوی بودن میشد به قتل میرسید؛ حتی حکم قتل
میرسیّداحمد کاشی در کاشان به دست خود شاه اجرا شد.
پس از کشته شدن سیداحمد، در میان نوشته های وی پیمان نامه های نقطویان، از جمله نامه شیخ ابوالفضل بن مبارک علاّمی که در دربار جلال الدین اکبر میزیست
، به دست آمد که اسامی بسیاری از نقطویان را
فاش میکرد و بدین طریق عده دیگری از آنان به
قتل رسیدند.
بر پایه نوشته
مآثر رحیمی،
مولانا محمدباقر خرده از مهلکه جان سالم به در برد.
دیگر از نقطویان،
بوداق بیک و
مولانا سلیمان ساوجی بودند که در اصطهبانات و ساوه به قتل رسیدند.
در ۱۰۱۰، که شاه عباس عازم
مشهد بود، دو تن از رهبران نقطوی به نامهای
درویش تراب و
درویش کمال اقلیدی و تنی چند از پیروان آنان به دستور شاه در کاروانسرایی در راه
خراسان به قتل رسیدند.
ملاایاز منجم آخرین فرد نقطوی است که به دستور شاه در ۱۰۲۰ کشته شد.
در ۱۰۴۱، در دوران شاه صفی (حک: ۱۰۳۸-۱۰۵۲)، نقطویان به پاخاستند و در قزوین گرد درویش رضا جمع شدند و در محالّ قزوین فتنه برانگیختند.
درویش رضا گاه خود را مهدی مینامید و نزد علمای
اسلام جواب سؤالات شرعی را مطابق قاعده میداد. کثرت مریدان او به حدی رسید که قصد
تسخیر قزوین کرد. در نبردی که روی داد او را دستگیر کردند و در ۱۰۴۱ گردن زدند.
یک سال بعد، بقایای پیروان او که انتظار بازگشتش را داشتند، گرد شاطر گمنامی که شباهتی به درویش رضا داشت فراهم آمدند.
او را نیز در ۱۰۴۲ به دستور شاه صفی به دار آویختند. بدین گونه، نقطویان به عنوان یک نیرو از میان رفتند.
بیشتر پیروان آنان، بویژه مریدان درویش خسرو، بینوایان شهری و به نوشته هدایت «جمعی هرزه گردان و بی دولتان لاابالی از ترک و تاجیک» بودند
که به امید تغییر و تحول مثبتی در زندگانی خود، به دنبال هر مدعی و مخالفی میافتادند.
در حدود سی سال بعد، رافائل دومان به گروهی از درویشان ژنده پوش در اصفهان اشاره میکند که به نام
دراویش محمودی نامیده میشدند.
اما وجود آنان، آن اندازه بی اهمیت بود که به دستگیری و
توقیف منجر نشد.
نقطویان در سده های دهم و یازدهم سرکوب شدند و بقایای آنان در لباس درویشان میزیستند.
کسانی هم بودند که بروشنی نقطوی نبودند، اما متأثر از آن به نظر میآیند.
اندیشه های فرهنگی ـ اجتماعی سده های نهم تا یازدهم بر شاعران بسیاری اثر نهاده، به طوری که پس از سرکوب پیروان محمود، مصطلحات آنان میان اهل ادب جاذبه داشته و خاطره انگیز بوده است؛ تشبیهی کاشی منظومه ای در قالب مثنوی به نام «خورشید و ذره» داشته و در همان ایام زلالی خوانساری مثنوی «ذره و خورشید» را سروده بود که هر دو عنوان نقطویانه است.
سالک قزوینی، متولد ۱۰۲۱، با وجود اینکه تعقیب بقایای نقطویان را در دهه چهارم سده یازدهم به
چشم دیده است، آشکارا نشانه های نقطوی بروز میدهد.
گواهی بر وجود بقایای نقطویان بعد از زوال
صفویه، و اینکه آنان به
بابیه پیوستند و آنان را در ساختن آیین باب یاری دادند، فقراتی است که محمد علی ناظم الشریعه همدانی در کتاب حدیدة مُحْماة آورده است.
بر اساس نوشته وی، تنی چند از کارپردازان باب، هنگامی که او در جبل ماکو زندانی بود، آرای محمود پسیخانی را انتخاب کردند و با نظریات باب در کتاب بیان
تلفیق کردند.
پس از کشتار نقطویان در دوره شاه عباس، بقایای آنان ــ که نتوانستند حکومتی دلخواه بر سر کار آورند ــ روی به
هند نهادند.
تأثیر نقطویان در اندیشه ایرانی وسیع بود، به گونه ای که شمار زیادی
شاعر و نویسنده به آن دیار
مهاجرت کردند.
از جمله این مهاجران، می توان از اینان نام برد:
حیاتی کاشانی،
علی اکبر تشبیهی،
دخلی اصفهانی،
زمانی یزدی،
کوثری اردبیلی،
علی اکبرخان ثانی هروی،
حکیم عبادالله کاشانی،
فهمی کاشانی،
محمد مؤمن ادائی،
ملاصبوحی مازندرانی و
عبدالله یزدی
اینان، پس از آنکه جنبش پیروان محمود در
ایران عهد شاه طهماسب و شاه عباس سرکوب شد، به حیات فرقه ای خود در
هند ادامه دادند
آنان اکبرشاه را
موعود خود خواندند و دربار او را مکان مناسبی برای مناظره و مباحثات ادیان مختلف و نمایندگان آنان یافتند.
شریف آملی مهمترین شخصیتی است که به دربار اکبرشاه راه یافت.
او برای برانگیختن اکبرشاه به پذیرش آیین نو، از نوشته های محمود پسیخانی گواه میآورد و میگفت که وی پیشگویی کرده است که در ۹۹۰ مردی میآید که براندازنده
باطل و برافروزنده
دین حق است
اکبر انجمنی نوزده نفری گرد آورد، و اینان «آیین الهی» را که ترکیبی از
اسلام و
هندوئیسم و ادیان ایرانی بود ایجاد کردند
و اکبرشاه را در یک دین گذاری جدید یاری نمودند و به او القا کردند که موعود رأس هزاره هجری، خود اوست
بعد از مرگ اکبرشاه در ۱۰۱۴ و سختگیری دوران جهانگیر، حمایت دربار هند از نقطویان بتدریج رو به کاهش نهاد تا اینکه سرانجام به خصومت آشکار
اورنگ زیب در نیمه سده یازدهم انجامید.
سرمد کاشانی،
شاعر و
صوفی مشهور، یکی از مهمترین طرفداران نقطویان بود.
او طرف توجه شاهزاده
مغول هند، داراشکوه، بود اما پس از چندی، به سبب عقاید خود، کشته شد.
(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی، خزانه عامره، چاپ سنگی کانپور ۱۹۰۰.
(۲) عبدالحسین آیتی، کتاب کشف الحیل، تهران ۱۳۲۶ ش.
(۳) اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۴) اسکندر منشی و محمدیوسف واله اصفهانی، ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، چاپ سهیلی خوانساری، تهران ۱۳۱۷ ش.
(۵) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه، فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملی ملک، تهران ۱۳۶۴ش.
(۶) محمودبن هدایت الله افوشته یی ، نقاوة الا´ثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۷۳ش .
(۷) امین احمد رازی، هفت اقلیم، چاپ جواد فاضل، تهران ۱۳۴۰ش.
(۸) تقی الدین محمدبن محمد اوحدی بلیانی، عرفات العاشقین، نسخه خطی کتابخانه ملک، ش ۵۳۲۴.
(۹) میرعبدالرزاق اورنگ آبادی، مآثرالامراء، چاپ میرزا اشرف علی، کلکته ۱۳۰۹.
(۱۰) عبدالقادربن ملوک شاه بدائونی، منتخب التواریخ، کلکته ۱۸۶۵ـ ۱۸۶۹.
(۱۱) محمود پسیخانی، رسخ البیان و فتح التبیان، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش ۲۹۳۰.
(۱۲) محمود پسیخانی، میزان، نسخه خطی کتابخانه ملک، ش ۶۲۲۶.
(۱۳) احمدبن نصرالله تتوی، تاریخ الفی، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش ۱۲۳۳.
(۱۴) محمدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران ۱۳۱۴ ش.
(۱۵) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «آیین نقطویان از نظرگاه فلسفی»، معارف، دوره ۹، ش ۳ (آذر ـ اسفند ۱۳۷۱).
(۱۶) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «تأویل و تناسخ و بقایای آیین نقطوی»، معارف، دوره ۱۵، ش ۱ و ۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۷ الف).
(۱۷) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «گذری بر نسخه میزان»، آینه میراث، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۷۷ ب).
(۱۸) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «نقطویه در تاریخ و ادب»، معارف، دوره ۱۳، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۵).
(۱۹) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «نگاه تازه ای به منابع نقطویه»، تحقیقات اسلامی، سال ۲، ش ۲ (۱۳۶۶ ش).
(۲۰) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «نگاهی دیگر به نقطویه»، تحقیقات اسلامی، سال ۴، ش ۱ـ۲ (۱۳۶۸ ش).
(۲۱) عبداللطیف بن ابیطالب شوشتری، تحفه العالم.
(۲۲) و، ذیل التحفه، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۳) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیاحه، یا، سیاحت نامه، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۵، چاپ افست.
(۲۴) عبدالنبی بن خلف فخرالزمانی، تذکرة میخانه، چاپ احمد گلچین معانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۵) نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲۶) محمدصادق کیا، نقطویان، یا، پسیخانیان، تهران ۱۳۳۱ ش.
(۲۷) محمدصادق کیا، واژه نامه گرگانی، تهران ۱۳۳۰ ش.
(۲۸) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، چاپ رحیم رضازاده ملک، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۹) احمد گلچین معانی، کاروان هند، مشهد ۱۳۶۹ش.
(۳۰) محمدعلی گلریز، مینودر، یا، باب الجنه قزوین، ج ۱: تاریخ و جغرافیای تاریخی قزوین، (قزوین) ۱۳۶۸ ش.
(۳۱) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۵ ش.
(۳۲) جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش.
(۳۳) احمد منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ش.
(۳۴) احمدبن حسین منشی قمی، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۵۹ـ۱۳۶۳ش.
(۳۵) مریم میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی، تهران ۱۳۶۹ش.
(۳۶) محمدطاهر نصرآبادی، تذکرة نصرآبادی، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۶۱ش.
(۳۷) عبدالباقی نهاوندی، مآثر رحیمی، ج ۳، کلکته ۱۹۳۱.
(۳۸) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «پسیخانی»، شماره۲۷۷۱.