• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قیام‌های پس از کربلا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حادثه عظیم و اثرگذار قیام امام حسین (علیه‌السلام) که با شهادت آن حضرت و یاران فداکارش همراه شد، سبب اعتراضات و قیام‌های متعددی در جهان اسلام شد. از اعتراضات فردی زید بن ارقم، انس بن مالک و عبدالله بن عفیف ازدی گرفته تا سخنرانی‌های امام سجاد (علیه‌السلام) و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و تا قیام مردم مدینه(واقعه حره) قیام توابین و قیام مختار، همگی از جمله اعتراضات و قیام‌های پس از شهادت امام حسین (علیه‌السلام) محسوب می‌شوند. این اعتراضات و قیام‌ها ـ که مثاثر از حادثه کربلا بودند ـ هر چند سرکوب شدند؛ اما زمینه‌های سقوط حکومت بنی‌امیه را فراهم کردند. ما در این‌جا به طور مختصر به برخی از این اعتراضات و قیام‌ها اشاره می‌کنیم.



از جمله فریادهای اعتراضی که پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد، فریاد اعتراضی بود از سوی «زید بن ارقم انصاری». وی هنگامی ‌که دید ابن‌ زیاد با چوب بر دندان‌های مبارک امام حسین (علیه‌السلام) می‌زند، گفت: «والذی لا اله غیره لقد رایت شفتی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) علی ‌هاتین الشفتین یقبلهما»؛ «به خدا قسم! دیدم دو لب رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) بر این دو لب بود و بر آن بوسه می‌زد. آن‌گاه گریست. ابن زیاد به او گفت: برای چه می‌گریی؟ خدا چشمت را گریان دارد. به خدا سوگند! اگر نه این بود که پیری خرف شده‌ای، گردنت را می‌زدم».
[۳] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۰۵ ـ ۳۰۶، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.

او از نزد ابن زیاد بیرون رفت. وی به مردم می‌گفت: «قتلتم ابن فاطمه و امرتم ابن مرجانة، فهو یقتل خیارکم و یستعبد شرارکم، فرضیتم بالذل، فبعدا لمن رضی بالذل»؛ «پسر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار شما را برده کند. به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسی که به خواری رضایت دهد».
[۶] سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۴۳، ترجمه محمدرضا عطایی.



از جمله کسان دیگری که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد، انس بن مالک است که خود یکی از راویان قضیه می‌باشد. او می‌گوید: هنگامی ‌که سر حسین (علیه‌السلام) را پیش عبیدالله بن زیاد آوردند، حاضر بودم. ابن زیاد با چوب‌دستی که همراه داشت شروع به کوبیدن به دندان‌های حسین (علیه‌السلام) کرد و می‌گفت: چه «نیکو دندان» بوده است. گفتم: به خدا سوگند! همانا که من خود دیدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) همین جای چوب‌دستی تو را می‌بوسید.
[۸] ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۷.



عبدالله بن عفیف ازدی نیز علیه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در کوفه سخن گفت. وی که نابینا بود، هنگامی‌ که ابن‌زیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: «الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته؛ سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغ‌گو پسر دروغ‌گو، حسین، و یارانش را کشت!»، به پا خاست و گفت: «یا ابن مرجانة! الکذاب ابن الکذاب انت و ابوک و من استعملک و ابوه، یا عدو الله اتقتلون ابناء النبیین و تتکلمون بهذا الکلام علی منابر المؤمنین؟»؛ ای پسر مرجانه! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش می‌باشید. ‌ای پسر مرجانه! فرزندان پیامبر را می‌کشی و سخن راستگویان را می‌گویی. ابن‌زیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد: ای دشمن خدا! گوینده آن سخنان منم. ابن‌زیاد به مأموران انتظامی ‌خود دستور داد وی را دستگیر کنند. عبدالله بن عفیف با این‌که نابینا بود، در خانه خود با لشکریان عبیدالله درگیر شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع می‌کرد تا آن‌که سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابن‌زیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند.
[۱۳] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۵۲، ترجمه علی بن حسین زواره‌ای.
[۱۵] ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۱۹۶، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی.
[۱۷] موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه‌السلام، ص۲۳۰، ترجمه محمدمهدی عزیز اللهی کرمانی.



پس از شهادت امام حسین (علیه‌السلام)، فرزند بزرگوار آن حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) و خواهرش گرامی‌اش حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) توانستند پیام خونین عاشورائیان را به شهرهای اسلامی‌آن روز برسانند و مردم را به فجایع حکومت یزید و امویان آگاه سازند. سخن‌رانی حضرت زینب در کوفه و سرزنش آن مردم، آن‌ها را دگرگون کرد.
[۲۰] ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف في قتلى الطفوف، ص۲۲۸، ترجمه سید احمد فهری زنجانی.
هم‌چنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در شام، یزید در مرکز حکومت خود در پیش دیدگان مردم رسوا شد. سخنان امام سجاد (علیه‌السلام) ـ به‌ویژه بر منبر شام ـ در جمع مردم و نیز روشنگری‌هایی که در برابر رفتار برخی شامیان نمود، موجب آگاهی مردم از اصل واقعه و نگرانی و بیم یزید از عاقبت فاجعه‌ای که انجام داده شد.
[۲۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۲۹، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۲۲] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۸۲.



مراد از قیام مردم مدینه (واقعه حره) است.
مردم مدینه در ذی‌الحجه سال ۶۳ هجری علیه بی‌عدالتی و ستمگری نظام اموی و حکومت یزید قیام کردند. این قیام توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد.
[۲۴] دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۲۵، ترجمه سید ناصر طباطبایی.

در منابع آمده است: پس از نصب عثمان بن محمد به جای ولید بن عقبه به حکومت مدینه، وی برای خشنود کردن بزرگان مدینه و آرام ساختن حوزه حکومت خود گروهی از بزرگان مدینه را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخشش‌های وی برخوردار گردند. این گروه با آن‌که یزید به آن‌ها بخشش کرد و درهم و دینار داد، چون به شهر باز گشتند، به عوض تمجید، در مسجد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) شروع به بدگویی از یزید کردند و گفتند: ما از نزد کسی می‌آییم که دین ندارد، شراب می‌نوشد، طنبور می‌نوازد و بردگان نزد او می‌نوازند و با سگان بازی می‌کند. سپس گفتند: که ما شما را گواه می‌گیریم که او را از خلافت خلع کردیم.
[۲۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۰۹۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
مردم از یزید بیزاری جستند و او را از خلافت خلع شد و عثمان بن محمد والی یزید و بنی‌امیه را از شهر اخراج کردند. مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند. خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسید. یزید دوازده هزار سپاهی را به فرمان‌دهی مسلم بن عقبه ‌مری (یکی از سرداران خون ریز خود) و معاونت حُصین بن نُمیر سکونی به مدینه فرستاد. سپاه شام مدینه را محاصره کرد. مقاومت عبدالله بن حنظله و انصار بی‌فایده بود. در این واقعه هفتصد نفر از قریش و انصار و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند.
[۲۷] دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۲۵، ترجمه سید ناصر طباطبایی.
[۲۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۱۴ ـ ۳۱۱۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده.



پس از مرگ یزید در سال ۶۴ هجری و فرار عبیدالله از عراق، نا آرامی‌در این منطقه حکم‌فرما شد. یاران امام حسین (علیه‌السلام) به هدف خون‌خواهی آن حضرت به یک‌دیگر پیوستند. آن‌ها بخشش گناه خویش را در این می‌دیدند که به خون‌خواهی امام حسین (علیه‌السلام) قیام کنند و انتقام خون حضرت را بگیرند.
[۳۱] ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۵، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.
[۳۲] محمد بن علی بن طباطبا، فخری، ص۱۶۳، ترجمه محمد وحید گلپایگانی.

توابین معتقد بودند: گناهی که در کار قتل امام حسین (علیه‌السلام) داشته‌اند، جز به کشتن قاتلان وی یا کشته شدن در این راه پاک نمی‌شود.
[۳۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۸۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۳۴] ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۷۷۴.

شیعیان کوفه به ریاست «سلیمان بن صرد خزاعی» نام «توابین» را بر خود نهادند و شعارشان خون‌خواهی از امام حسین (علیه‌السلام) بود.
[۳۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۸۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
در همین زمان، در عراق (بصره و کوفه) قدرت در دست زبیریان بود. توابین به جمع‌آوری نیرو و سلاح پرداختند و در پادگان نخیله برای جذب نیرو تجمع کردند.
[۴۰] ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۶، ص۴۷۲.

توابین در ۵ ربیع الثانی سال ۶۵ هجری قیام کردند.آن‌ها در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به کربلا رفتند و چند روز در آن‌جا به گریه و زاری پرداختند و از این‌که در حق حضرت کوتاهی کرده بودند، توبه کردند. سپس تصمیم گرفتند به جنگ با عبیدالله بن زیاد بروند.
[۴۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۲۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.

توابین در «عین الورده» واقع در «جزیره» شمال عراق اردو زدند.
[۴۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۳۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
مروان بن حکم، حاکم اموی در دمشق، عبیدالله را به جنگ آنان فرستاد.
توابین در این جنگ نابرابر شکست خوردند و رهبران آن‌ها به جز رفاعة بن شداد کشته شدند. وی با همراه باقی‌مانده گروه توابین به کوفه بازگشت.
[۵۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۴۱، ترجمه ابوالقاسم پاینده.



در زمان قیام امام حسین (علیه‌السلام)، مختار در کوفه سکونت داشت و از شیعیان محسوب می‌شد. (مسلم سفیر اعزامی ‌امام حسین (علیه‌السلام) ابتدا به خانه او وارد شد).
[۵۴] دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۲۵، ترجمه سید ناصر طباطبایی.
[۵۶] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۷۹، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
[۵۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۲۹۲۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۵۸] کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۸۴۳، (ترجمه).
در جریان حادثه کربلا مختار در زندان عبیدالله بن زیاد به سر می‌برد.
[۵۹] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۲۵.
[۶۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۳، ترجمه ابوالقاسم پاینده.

پس از واقعه کربلا، مختار با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد.
[۶۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۳، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
او پس از آزادی به مکه رفت و به زبیریان پیوست؛
[۶۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
اما پس از مدتی از زبیریان جدا شد. در رمضان سال ۶۴ هجری وارد کوفه شد
[۶۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۱۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۶۶] ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۲، ص۴۲، ترجمه عبدالمحمد آیتی.
و مردم را به سوی خود دعوت کرد. او از شیعیان می‌خواست به یاری‌اش شتافته، در امر قیام وی را کمک کنند.
مختار پس از شکست توابین به سازمان‌دهی شیعیان پرداخت و زمینه‌های قیام خویش را فراهم کرد.

۷.۱ - جلب حمایت شیعیان

گروهی از شیعیان به منظور بررسی ادعای مختار که خود را نماینده محمد بن حنفیه معرفی می‌کرد،
[۶۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۳، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۶۸] ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۳۱۷.
به حجاز نزد محمد بن حنفیه رفتند.
[۷۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۹۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۷۱] ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۶۹.
محمد بن حنفیه آن‌ها را نزد امام سجاد (علیه‌السلام) برد تا کسب تکلیف کنند. امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: عمو جان! اگر بنده‌ای زنگی به خاطر ما اهل بیت تعصبی داشته باشد (قیام کند)، بر مردم واجب است که او را یاری کنند. سپس فرمود: من این امر را به تو می‌سپارم. هرگونه که خود صلاح می‌دانی، عمل کن. شیعیان از نزد حضرت خارج شدند و می‌گفتند امام زین العابدین (علیه‌السلام) و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند. («یا عم! لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ما شئت.») به همین جهت شیعیان کوفه پیرامون مختار را گرفتند.

۷.۲ - جلب حمایت ابن مالک

مختار پس از جلب حمایت شیعیان، ابراهیم بن مالک اشتر را نیز به سوی خویش جلب کرد (مختار با ارائه نامه‌ای از طرف محمد بن حنفیه که خطاب به ابراهیم نوشته شده بود و از او خواسته بود که مختار را در خون‌خواهی از قاتلان حسین (علیه‌السلام) یاری کند، موفق به جلب حمایت ابراهیم شد).
[۷۳] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۳۴، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
[۷۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۹۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.


۷.۳ - زمان آغاز قیام

و قیام خویش را در سال ۶۶ هجری با شعار «یا منصور امت»
[۷۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۳۰۱، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۷۸] ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۷۳.
‌ای یاری‌شده بمیران و شعار «یا لثارات الحسین»
[۸۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۳۰۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۸۲] ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۷۳.
آغاز کرد.

۷.۴ - شرکت ایرانیان در قیام

در این قیام ایرانیان ساکن کوفه که به «حمراء» مشهور بودند، شرکت داشتند. برخی مورخان، تعداد آن‌ها را ۲۰ هزار نفر نوشته‌اند.
[۸۳] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۳۳، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
مختار دستور داد هر کس به هر نحوی در فاجعه کربلا دست داشته، باید به حسابش رسیدگی شود.
[۸۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۳۴۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۸۵] ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۲، ص۴۸، ترجمه عبدالمحمد آیتی.


۷.۵ - مقتولین قیام

از جمله کسانی که به دست مختار به قتل رسیدند، می‌توان به شمر بن ذی‌الجوشن، عمر بن سعد، سنان بن انس، خولی بن یزید، حرمله بن کاهل اسدی، بجدل بن سلیم، حکیم بن طفیل، مرة بن منقذ و زید بن رقاد اشاره کرد.
[۸۶] رضوی اردکانی، ابوفاضل، قیام مختار، ص۴۵۸ ـ ۴۵۹.

مختار سرهای برخی از آنان را نزد محمد بن حنفیه فرستاد و محمد پس از مشاهده آن‌ها در مورد مختار دعا کرد: «قال اللهم لا تنس هذا الیوم للمختار و اجزه عن اهل بیت نبیک محمد خیر الجزاء فو الله ما علی المختار بعد هذا من عتب».
مختار سپس سپاهی بزرگ متشکل از ایرانیان و اعراب به فرمان‌دهی ابراهیم بن مالک اشتر به مقابله با عبیدالله بن زیاد فرستاد.
[۸۸] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۳۸، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
ابراهیم موفق شد عبیدالله را در حوالی موصل شکست دهد و سر او را نزد مختار فرستاد.
[۹۱] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۴۰، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
[۹۲] ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۵، ص۲۱۸.
مختار سر عبیدالله را به حجاز نزد محمد بن حنفیه
[۹۳] ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۵، ص۲۱۸.
[۹۵] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۴۰، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
[۹۶] مقدسی، پیشین، ج۲، ص۹۱۳.
و به نقلی نزد امام زین‌ العابدین (علیه‌السلام) فرستاد. محمد بن حنفیه و امام سجاد (علیه‌السلام) از دیدن سر عبیدالله خوشحال، و همراه خاندان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) از لباس عزا خارج شدند و بنی‌هاشم در مورد مختار به ثناگویی پرداختند. امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَدْرَکَ لِی ثَاْرِی مِنْ اَعْدَائِی وَ جَزَی الْمُخْتَارَ خَیْرا؛ خدا را شکر که انتقام خون مرا از دشمن گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد». و محمد بن حنفیه در حق او این‌گونه دعا کرد: «جزاه الله خیر الجزاء فقد ادرک لنا ثارنا؛ خدا به مختار جزای خیر عنایت کند، او انتقام ما را گرفت».

۷.۶ - سرانجام قیام

سرانجام مصعب موفق شد مختار را شکست دهد و وارد کوفه شود.
[۱۰۲] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۵۰ ـ ۳۵۱، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
مختار که به قصر پناه برده بود، سرانجام از قصر خارج شد و به قتل رسید.
[۱۰۴] دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۵۱، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
[۱۰۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۸، ص۳۴۱۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
[۱۰۸] ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۱۴۹.



۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶.    
۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷.    
۳. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۰۵ ـ ۳۰۶، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶.    
۵. ابن اثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۱.    
۶. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۴۳، ترجمه محمدرضا عطایی.
۷. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ص۴۸۲.    
۸. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۷.
۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۸.    
۱۰. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۳.    
۱۱. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۴.    
۱۲. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۷۹.    
۱۳. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۵۲، ترجمه علی بن حسین زواره‌ای.
۱۴. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.    
۱۵. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۱۹۶، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی.
۱۶. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه‌السلام، ص۳۲۷.    
۱۷. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه‌السلام، ص۲۳۰، ترجمه محمدمهدی عزیز اللهی کرمانی.
۱۸. مفید، محمد بن محمد، الامالی، ‌ص ۳۲۱.    
۱۹. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۸۶.    
۲۰. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف في قتلى الطفوف، ص۲۲۸، ترجمه سید احمد فهری زنجانی.
۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۲۹، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۲۲. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۸۲.
۲۳. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۲۳۶ ۲۳۷.    
۲۴. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۲۵، ترجمه سید ناصر طباطبایی.
۲۵. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۳۹.    
۲۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۰۹۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۲۷. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۲۵، ترجمه سید ناصر طباطبایی.
۲۸. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۳۲ ۲۳۹.    
۲۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۱۴ ـ ۳۱۱۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۳۰. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۲.    
۳۱. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۵، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.
۳۲. محمد بن علی بن طباطبا، فخری، ص۱۶۳، ترجمه محمد وحید گلپایگانی.
۳۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۸۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۳۴. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۷۷۴.
۳۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۱۸۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۶۸.    
۳۷. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۴۶.    
۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۷ ۵۸۹.    
۳۹. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۰۹.    
۴۰. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۶، ص۴۷۲.
۴۱. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴.    
۴۲. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۷.    
۴۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۲۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۴۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴.    
۴۵. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۸.    
۴۶. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۰.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۳۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۴۸. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۴۸.    
۴۹. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۷، ترجمه محمد ابراهیم آیتی.    
۵۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۴۱، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۵۱. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۷ ۲۵۸، ترجمه محمد ابراهیم آیتی.    
۵۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۱ ۳۷۲.    
۵۳. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۹.    
۵۴. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۲۵، ترجمه سید ناصر طباطبایی.
۵۵. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۳۲ ۲۳۹.    
۵۶. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۷۹، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۲۹۲۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۵۸. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۸۴۳، (ترجمه).
۵۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۲۵.
۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۳، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۶۱. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸، ترجمه محمد ابراهیم آیتی.    
۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۳، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۶۳. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸، ترجمه محمد ابراهیم آیتی.    
۶۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۱۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۶۶. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۲، ص۴۲، ترجمه عبدالمحمد آیتی.
۶۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۰۳، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۶۸. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۳۱۷.
۶۹. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸.    
۷۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۹۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۷۱. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۶۹.
۷۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.    
۷۳. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۳۴، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۷۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۲۹۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۷۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۳۰۱، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۷۶. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۱۴۹.    
۷۷. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۰.    
۷۸. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۷۳.
۷۹. ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، ج۶، ص۵۳.    
۸۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۳۰۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۸۱. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۰.    
۸۲. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۷۳.
۸۳. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۳۳، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۸۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۷، ص۳۳۴۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۸۵. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۲، ص۴۸، ترجمه عبدالمحمد آیتی.
۸۶. رضوی اردکانی، ابوفاضل، قیام مختار، ص۴۵۸ ـ ۴۵۹.
۸۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۷۹.    
۸۸. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۳۸، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۸۹. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸، ترجمه محمد ابراهیم آیتی.    
۹۰. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۹۵.    
۹۱. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۴۰، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۹۲. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۵، ص۲۱۸.
۹۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۱، ج۵، ص۲۱۸.
۹۴. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۱۰.    
۹۵. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۴۰، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۹۶. مقدسی، پیشین، ج۲، ص۹۱۳.
۹۷. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸، ترجمه محمد ابراهیم آیتی.    
۹۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۴۴.    
۹۹. حلی، ابن نما، ذوب النضار، ص۱۴۴.    
۱۰۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۸۵.    
۱۰۱. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۱۰.    
۱۰۲. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۵۰ ـ ۳۵۱، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۱۰۳. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۹۱.    
۱۰۴. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۵۱، ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
۱۰۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۸، ص۳۴۱۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۱۰۶. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.    
۱۰۷. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۰.    
۱۰۸. ابن‌ اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۱۴۹.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « قیام‌های پس از کربلا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۱.    






جعبه ابزار