فلسفه قیام امام حسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بهترین و مطمئنترین سند برای شناخت
فلسفه و اهداف نهضت
سیدالشهدا (علیهالسلام)، کلمات خود آن حضرت یا
امامان دیگر در اینباره است. این مقاله در صدد است تا با بررسی و مطالعه خطبهها، سخنان، نامهها و
وصیتنامه امام حسین (علیهالسلام)، به تحلیل و تفسیر اهداف
قیام ایشان بپردازد.
از آنچه درباره اهداف و
فلسفه قیام
عاشورا از نگاههای مختلف گفته شده و نقد و بررسی شده است، روشن است که برخی از این نظریات، تصویری وارونه یا حداقل نامناسب با شأن
رهبر قیام ارائه کردهاند و هیچ کدام از آنها، در ارائه یک تصویر روشن و جامع از انگیزههای قیام
امام حسین (علیهالسلام) توفیق نداشتهاند.
پژوهشگر تاریخ عاشورا اگر بخواهد به
ماهیت و جوهره قیام عاشورا پی ببرد، باید در گام نخست، با نگاه جامع و مطالعه کامل درباره امام حسین (علیهالسلام)، از زندگی، شخصیت و مقام ایشان در جایگاه
امام معصوم، شناخت لازم و کافی پیدا کند و سپس با مطالعه و تعمق در بیانات و گفتارهایی که آن حضرت در مقاطع مختلف قیام و حتی پیش از آغاز آن، درباره انگیزه حرکت خویش بیان کرده است، فلسفه و ماهیت قیام آن حضرت را بشناسد.
اکنون با این مقدمه و با توجه به اینکه بهترین و مطمئنترین سند برای شناخت فلسفه و اهداف نهضت سیدالشهدا (علیهالسلام)، کلمات خود آن حضرت یا
امامان دیگر در این باره است، مجموع خطبهها، سخنان، نامهها و
وصیتنامه امام حسین (علیهالسلام) را که درباره اهداف و انگیزههای قیام عاشوراست و نیز برخی از تعابیر زیارتنامههای متعدد و مختلف را که از امامان دیگر، برای
زیارت آن حضرت رسیده و در آنها به انگیزه قیام پرداخته شده است، مطالعه و بررسی میکنیم و سپس با استخراج فهرست وار اهداف قیام، به
تفسیر و
تحلیل آنها میپردازیم.
امام حسین (علیهالسلام) در جمع گروهی از
علما و نخبگان مناطق مختلف اسلامی در
مکه با ایراد خطبهای شورانگیز و کوبنده، ضمن یادآوری وظیفه سنگین و
تکلیف خطیر علما و بزرگان شهرها برای پاسداری از کیان
دین و اعتقادات
مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات
امویان، از خاموشی آنان در برابر سیاستهای دینستیزانه حاکمان اموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش با آنان را
گناه نابخشودنی دانست. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعالیت هایش را بر ضد نظام ستمگر حاکم، که چند سال بعد خود را در قالب یک نهضت نشان داد، چنین اعلام کرد:
... اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان، ولا التماسا من فضول الحطام، ولکن لنری (لنرد) المعالم من دینک، و تظهر الاصلاح فی بلادک، ویامن المظلومون من عبادک، ویعمل بفرائضک و سننک واحکامک... ؛ «خدایا تو میدانی آنچه ما انجام دادهایم (از قبیل سخنان و اقدامات بر ضد حاکمان آموی)، به دلیل رقابت و سبقتجویی در فرمانروایی و افزونخواهی در متاع ناچیز
دنیا نبوده است؛ بلکه برای این بوده که نشانههای دینت را (به مردم) نشان دهیم (بر پا گردانیم) و
اصلاح در سرزمینهایت را آشکار کنیم. میخواهیم
بندگان ستمدیدهات در
امان باشند و به
واجبات و سنتها و احکامت عمل شود.
با دقت در این جملات میتوان به چهار هدف اصلی امام حسین (علیهالسلام) از اقدامات و فعالیتهایی که در عصر حاکمیت
یزید برای قیام انجام داد، پی برد:
الف) احیای مظاهر و نشانههای
اسلام اصیل و ناب محمدی؛
ب) اصلاح و بهبود وضع
مردم سرزمینهای اسلامی؛
ج) تامین
امنیت مردم ستمدیده؛
د) فراهم کردن بستری مناسب برای عمل به
احکام و
واجبات الهی.
درباره این خطبه تذکر دو نکته ضروری است:
اول: در برخی از کتابها این خطبه را از قول
امیرمؤمنان (علیهالسلام) نقل کردهاند که شاید علت آن، تشابه قسمت آخر خطبه با بخشی از خطبه ۱۳۱
نهج البلاغه است. به نظر میرسد صرف مشابهت، نمیتواند دلیل قانع کنندهای برای طرح چنین نظری باشد؛ زیرا احتمال دارد امام حسین (علیهالسلام) به عنوان
استشهاد، عباراتی از خطبه پدر بزرگوارش را بر زبان جاری کرده باشد. شاید هم او قصد استشهاد نداشته است و این تشابه، ناشی از آن باشد که امامان که همگی
نور واحد هستند و یک گونه میاندیشند؛
دوم: در مصادر این خطبه اشاره نشده است که امام حسین (علیهالسلام) این خطبه را پس از شروع قیام خویش و زمان اقامت در مکه ایراد فرموده یا پیش از آن و یا در سالهای آخر
عمر معاویه؛ اما برخی از نویسندگان از ظاهر عبارات آخر خطبه که امام میفرماید: اللهم انک تعلم انه لم یکن ماکان منا تنافسا فی سلطان چنین برداشت کردهاند که امام این خطبه را پس از شروع نهضتش ایراد فرموده و ظاهر عبارت ما کان منا اشاره به قیام حضرت دارد)
امام حسین (علیهالسلام) در وصیتنامهای که هنگام خروج از
مدینه و در زمان
وداع با برادرش
محمد بن حنفیه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کرد: انی لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما، وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی محمد ارید ان آمر بالمغروف وانهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی محمد وابی علی بن ابی طالب...؛
(البته در نقل
ابن شهرآشوب، امام این جملات را در پاسخ
ابن عباس میفرماید، نه در جواب ابن حنفیه، آن هم پاسخ شفاهی، نه در قالب وصیتنامه.) «من نه از روی سرمستی و گستاخی و نه برای
فساد و ستمگری حرکت کردم؛ بلکه تنها برای طلب
اصلاح در امت جدم حرکت کردم. میخواهم
امر به معروف و نهی از منکر کنم و به
سیره جدم و پدرم
علی بن ابی طالب (علیهالسلام) عمل کنم».
و در جای دیگر میفرمایند: اللهم انی احب المعروف و اکره المنکر؛
«خدایا من به
معروف اشتیاق، و از
منکر تنفر دارم».
در زیارتهای مختلف که درباره امام حسین (علیهالسلام) از امامان وارد شده، این تعابیر فراوان دیده میشود. اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر؛ «گواهی میدهم که تو نماز را به پا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی».
(ناگفته نماند «شهادت دادن» در اینجا به مفهوم متعارف آن، یعنی گواهی کردن و تایید یک موضوع مادی و حقوقی نیست؛ بلکه بیان یک
حقیقت معنوی و
اعتراف به یک
واقعیت است که با انگیزه معنوی صورت گرفته است، یعنی من این واقعیت را درک میکنم که نهضت تو به انگیزه امر به معروف و نهی از منکر بوده است، نه به علت دعوت کوفیان یا علل دیگر. بنابراین اگر تلاشها و کارهای دیگری صورت گرفته است، همه برای رسیدن به آن هدف و آرمان بزرگ بوده است.)
از این عبارات، میتوان اهداف ذیل را برای قیام حضرت برشمرد:
الف) طلب اصلاح در امور امت
پیامبر؛
ب) امربه معروف؛
ج) نهی از منکر؛
د) عمل به سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و امیرمؤمنان (علیهالسلام)، همانند برپایی نماز و پرداخت زکات.
حضرت در نامهای که هنگام اقامت خویش در مکه برای پاسخ به دعوت نامههای اشراف و بزرگان
کوفه برای آمدن به کوفه نوشت،
فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمود: فلعمری ما الامام الا العامل بالکتاب، والآخذ بالقسط، والدائن بالحق، والحابس نفسه علی ذات الله. والسلام؛ (به جانم
سوگند، پیشوا کسی است که به
کتاب خدا عمل کند،
عدل و
داد را محقق سازد، معتقد به
حق باشد، و خود را به آنچه در
راه خدا هست، پایدار بدارد».
امام در این نامه، هدف از قیام را، تلاش برای برپایی حکومتی میداند که
رهبر و پیشوای آن، صفات و امتیازات ذیل را دارا باشد:
الف) بر اساس کتاب خدا حکم کند؛
ب)
عدالت را در جامعه حاکم کند؛
ج) متدین و معتقد به
دین خدا باشد؛
د) خود را وقف خدا و اهداف الهی کند.
حسین بن علی در نامهای که برای دعوت از بزرگان
بصره برای همیاری و همراهی با خود نوشته، علت و هدف نهضت خویش را چنین بیان میکند: انا ادعوکم الی کتاب الله وسنة نبیه فان السنة قد امیتت وان البدعة قد احییت؛
«من شما را به کتاب خدا و
سنت پیامبرش میخوانم. همانا سنت پیامبر از بین رفته و
بدعت زنده شده است».
حضرت در جواب
عبدالله بن مطیع هم فرمود: ان اهل الکوفة کتبوا الی یسالوننی ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماتة البدع؛
کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند به نزدشان بروم؛ چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانههای حق زنده و بدعتها نابود شود».
ایشان همچنین در نامهای که به
شیعیان بصره نوشت، فرمود: فانی ادعوکم الی احیاء معالم الحق و اماتة البدع؛
«من شما را به زنده کردن نشانههای حق و نابود کردن بدعتها میخوانم».
از مجموع نامهها و پاسخهای حضرت، این اهداف را میتوان برای نهضت عاشورا استفاده کرد:
الف) دعوت (و عمل) به کتاب خدا و سنت پیامبر؛
ب) احیای سنت پیامبر که از بین رفته است، و برپایی مظاهر حق و حقیقت؛
ج) از بین بردن بدعتهایی که جایگزین احکام خدا و سنت پیامبر شده بود.
اباعبدالله در خطبهای که پس از برخورد با
حر بن یزید ریاحی در
منزل بیضه ایراد فرمود، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، چنین بیان کرد:
ایها الناس: ان رسول الله قال: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهد الله، مخالفا لسنة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالاثم والعدوان، فلم یغیر علیه یفعل ولا قول، کان حقا علی الله ان یدخله مدخله، الا وان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان، وترکوا طاعة الرحمن، واظهروا الفساد، وعطلوا الحدود، واستاثروا بالفئ، واحلوا حرام الله، وحرموا حلاله، وانا احق من غیر؛ (
بلاذری این خطبه را از عبارت ان هؤلاء... به بعد نقل کرده است.
ابن اعثم،
خوارزمی و
مجلسی، این خطبه را با اندکی تفاوت در عبارات، در قالب نامهای که حضرت، خطاب به
اشراف و بزرگان کوفه نوشته، آوردهاند؛ اما
ابن جوزی این نقل را در قالب گفت و گوی حضرت با
فرزدق آورده است)
«ای مردم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که
حرام خدا را
حلال کرده و
پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا با
گناه و تجاوزگری رفتار میکند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، بر خداست که او را در جایگاه (پر عذاب) آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبری از
شیطان داده و
اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و
فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نمودهاند؛ درآمدهای عمومی (
بیت المال)
مسلمانان را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال، و حلالش را حرام کردهاند و من شایستهترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم».
از این خطبه، میتوان علت قیام سیدالشهدا (علیهالسلام) را این امر دانست که حاکمان
بنی امیه (به ویژه یزید) اقدامات ضد دینی زیر را انجام داده بودهاند:
الف)
اطاعت از
شیطان و ترک فرمانبری از خدا؛
ب) آشکار کردن فساد در
زمین؛
ج) تعطیل کردن
حدود الهی؛
د) اختصاص دادن بیت المال به خود؛
ه) حلال کردن حرام خدا و بالعکس.
در زیارت امام حسین،
شهادت میدهیم که او احکام الهی و سنت پیامبر و امیرالمؤمنین را بر پا کرده است:
اشهد انک قد حللت حلال الله وحرمت حرام الله واقمت الصلاة واتیت الزکاة وامرت بالمعروف ونهیت عن المنکر ودعوت الی سبیلک بالحکمة والموعظة الحسنة؛
«شهادت میدهم که تو حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام کردی و نماز را به پا داشتی و
زکات دادی و
امر به معروف و نهی از منکر کردی و (مسلمانان را) با پند و اندرز نیکو، به راه و روش خود فراخواندی».
همچنین میگوییم. اشهد انک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما؛
«شهادت میدهم که تو به
عدل و داد امر کردی (مسلمانان را) به سوی این دو دعوت نمودی»
آن حضرت در جای دیگری نیز فرموده است: لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل ولا افر فرار العبید؛ (
طبری، و به پیروی از او
ابن کثیر، فراز دوم این جمله را چنین نوشتهاند: ولا اقر اقرار العبید: «من همانند بردگان،
اقرار (به
مشروعیت حکومت یزید) نمیکنم)
به خدا
سوگند، من دستم را (به نشانه
بیعت) همانند شخص خوار به آنان (پیروان یزید) نمیدهم و همانند بردگان، فرار نمیکنم».
و باز فرمود: موت فی عز خیر من حیاة فی ذل:
«
مرگ در
عزت، بهتر از
زندگی در
ذلت است».
از مجموع این سخنان، این اهداف را میتوان استفاده کرد:
الف) ترویج حق و عمل به آن؛
ب)
نهی از ترویج
باطل و بازداشتن از عمل به آن؛
ج) نپذیرفتن زندگی ذلت بار و ننگین دنیا، و انتخاب زندگی با
سعادت آخرت.
امام صادق (علیهالسلام) در
زیارت اربعین، هدف از نهضت حسینی را چنین بیان میفرماید: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة؛
(همچنین قریب به این عبارات، در «زیارت امام حسین در روز
عید فطر و
قربان» آمده است.) «
حسین بن علی (علیهماالسلام) جان خویش را در راه تو (خدا) فدا کرد تا بندگانت را از بی خبری و سرگردانی
گمراهی نجات دهد». از دیدگاه
امام ششم، سیدالشهدا (علیهالسلام) با نهضت عاشورا، اهداف زیر را تعقیب میکرد:
الف) نجات
مسلمانان از بی خبری نسبت به
احکام دین و وظایفشان در برابر پروردگار؛ ب) رهایی بندگان خدا از گمراهی، با آگاه کردن آنان به لزوم پیروی از رهبران واقعی دین.
با اندکی دقت در اهداف استخراج شده از این بیانات، ملاحظه میشود که امام حسین (علیهالسلام) علت و انگیزه قیام خویش را، مبارزه با
منکرات فراوان در
جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج معروف در بین مسلمانان، اعلام میکند.
بنابراین فلسفه اصلی و نهایی نهضت حضرت را میتوان در یک هدف جامع و کلی، یعنی «احیای فرهنگ اسلام اصیل و ناب محمدی و زدودن زنگارهای
تحریف و
بدعت از دین جدشان» خلاصه کرد. البته حضرت، راهکار و ابزار لازم برای عملی کردن این هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهی از منکر» میداند. از این رو در
وصیتنامه خود به
محمد بن حنفیه مینویسد: ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و چنان که گذشت، در زیارتنامههای مربوط به آن حضرت آمده است: ... وامرت بالمعروف و نهیت عن المنکر.
اگر امام حسین علت حرکت خویش را مبارزه با اموری همچون رواج بدعتها، مخالفت با
کتاب خدا و
حلال و
حرام الهی، نابودی سنت پیامبر، شیطانمحوری و ترک خدامحوری،
فساد،
ظلم، بیعدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی، تعطیلی
حدود الهی، و در انحصار گرفتن و تاراج
بیتالمال مسلمانان میدانست، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام «منکر در جامعه اسلامی بود، که آن حضرت، خود را موظف به
نهی از آن میدانست.
همچنین اگر اباعبدالله جامعه اسلامی را به اموری از قبیل عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر، احیای مظاهر و نشانههای حق، ایجاد
امنیت، و اصلاح و بهبودی امور امت فرامیخواند، این مسئله نشانگر آن است که امری به نام «معروف» در جامعه از بین رفته، یا دست کم در حال نابودی بوده است. از این رو اگر امام، از
بیعت با
یزید امتناع کرد و با این عمل، از یک سو، آمادگی خود را برای
شهادت و
مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام نمود، و از سوی دیگر، تلاش خود را برای برانداختن حکومت یزید و تاسیس حکومت اسلامی به کار گرفت.
در واقع سر باز زدن از بیعت، به معنای نهی از منکر، ترویج معروف و
اتمام حجت با مسلمانان درباره
حرمت سکوت در برابر بدعتها و جنایات
بنی امیه بود؛ چنان که بیعت یا حتی سکوت در مقابل چنین حکومتی، افزون بر آنکه ترویج منکر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانهای نیز برای افراد عادی در همکاری با حاکمان اموی میشد.
به دیگر سخن، آنچه در سیره حسین بن علی (علیهالسلام) به منزله
امام معصوم، مسلم و تردیدناپذیر به نظر میرسد، آن است که شخصیتی همانند وی حاضر نبود با شخصی همچون یزید بیعت کند و حکومت او را به رسمیت بشناسد؛ چرا که حضرت با مشاهده و بررسی عمق انحرافات امت اسلامی در عصر حکومت
معاویه و سپس حکومت یزید، به این نتیجه رسیده بود که دیگر نمیتوان با
موعظه و خطبههای آتشین و سخنرانیهای تهدیدآمیز و تحریککننده، انحرافی را که در مبانی اعتقادی و سیاسی
جامعه اسلامی و نیز در دستگاه
خلافت رسوخ کرده بود، از بین برد. پس تنها راه درمان و نجات امت اسلامی در نظر امام، برپایی یک نهضت فراگیر بود که بازتاب و گستره آن، افزون بر آنکه فرامکانی باشد، فرازمانی نیز بوده، در گستره زمان، الگویی برای آزادمردان تاریخ باشد.
البته در مقابل، یزید کسی نبود که بدون بیعت گرفتن از امام، ساکت بنشیند؛ چراکه به رسمیت نشناختن حکومت از سوی افرادی همچون حسین بن علی (علیهالسلام)، به معنای رد
مشروعیت آن، و آمادگی برای
مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی از این موضوع آگاهی داشت.
برخی از اندیشمندان و نویسندگان، مسئله «دعوت و بیعت مردم کوفه با امام حسین» را در کنار هدف اصلی یادشده، یکی از علل و عوامل مهم نهضت عاشورا تلقی کردهاند و برای این امر، نقش و اهمیتی بیش از اندازه در برپایی قیام در نظر گرفتهاند؛ اگرچه بر این اعتقاد نیز هستند که این نقش نمیتواند چون عنصر اصلی قیام باشد.
در پاسخ به این نظر میگوییم باید دعوت کوفیان را در جایگاه واقعی خود قرار داد و نباید آن را دارای نقش تعیین کننده تصور کرد. بیشترین اثری که دعوت و بیعت کوفیان داشت، این بود که آن حضرت، احساس وظیفه و تکلیف کرد که در ادامه نهضت خود، به سوی آنان حرکت کند و از یاری شان (که وعده اش را داده و بر انجامش بیعت کرده بودند) برای تحقق اهداف الهیاش، بهرهمند شود. همچنین رهبری و
هدایت مردمی را بر عهده گیرد که با اصرار، خواستار آمدن امام بوده، خود را نیازمند رهبری وی میدانستند؛ چنان که نوشتهاند: «ما پیشوایی نداریم. پس به سوی ما بیا؛
امید آنکه
خدا ما را به وسیله تو گرد
حق جمع کند».
آنان تاکید میکردند که به سوی ما بشتاب؛ چرا که مردم انتظارت را میکشند و جز تو کسی را امام خود نمیدانند. پس در حرکت به سوی ما تعجیل کن: فحی هلا، فان الناس ینتظرونک، و لا رای لهم فی غیرک، فالعجل فالعجل. والسلام علیک.
بنابراین دعوت کوفیان را نمیتوان یکی از علل قیام به حساب آورد؛ بلکه باید آن را علت انتخاب
کوفه به عنوان مرکز قیام به شمار آورد. برای اثبات این ادعا، میتوان به دلایل زیر، استناد کرد:
امام حسین (علیهالسلام) از همان آغاز که برای
بیعت با
یزید فراخوانده شد، به صراحت اعلام فرمود که با یزید بیعت نمیکند؛ چراکه یزید آشکارا مرتکب
فسق و فجور و
گناهان کبیره میشود و چنین شخصی به هیچ وجه شایستگی جانشینی رسول خدا و
ولایت بر امت اسلامی را ندارد؛ چنان که امام در پاسخ
ولید بن عتبه، استاندار
مدینه، که وی را به بیعت با یزید فراخواند، فرمود: «ای امیر؛ ما خاندان
نبوت و سرچشمه
رسالت و محل رفت و آمد
فرشتگان و جایگاه
رحمت الهی هستیم و خداوند با ما آغاز نمود و باما نیز ختم کرد. یزید مردی است شرابخوار، کشنده انسانهای محترم (و پاک) که آشکارا
گناه میکند، و کسی چون من با چون اویی بیعت نمیکند».
امام زمانی این سخنان را ایراد فرمود که یزید تازه به
خلافت رسیده بود و نامههایی برای کارگزاران خود به نقاط مختلف کشور اسلامی فرستاده و به آنان فرمان داده بود که برای وی از مردم بیعت بگیرند و در نامه خود به حاکم مدینه، تاکید کرده بود که به طور ویژه در بیعت گرفتن از
امام حسین (علیهالسلام) و
عبدالله بن عمر و
عبدالله بن زبیر (که در دوران معاویه حاضر پذیرش با ولیعهدی یزید نشده بودند) شدت به خرج دهد: «حسین (علیهالسلام)، و عبدالله پسر عمر، و عبدالله پسر زبیر را دستگیر کن و آنان را رها نکن تا بیعت کنند.
این حوادث زمانی بود که هنوز از دعوت مردم کوفه خبری نبود.
فردای روزی که امام این سخنان را فرمود،
مروان را دید. او نیز به حضرت پیشنهاد کرد که با یزید بیعت کند و گفت که این کار به نفع
دین و دنیای امام است! حضرت در پاسخ وی فرمود: «زمانی که امت اسلامی به رهبری همچون یزید دچار شود، باید فاتحه
اسلام را خواند.... من از جدم رسول خدا شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان
ابوسفیان حرام است».
بنابراین سیدالشهدا (علیهالسلام) به صراحت، خلافت یزید را برای امت اسلامی، مصیبتی بزرگ اعلام کرد که در صورت استمرار آن، اصل اسلام از بین خواهد رفت: علی الاسلام السلام....
امام حسین (علیهالسلام) در موارد متعددی سخنانی شبیه سخنان فوق فرموده و به صراحت اعلام کرده که به هیچ رو با یزید بیعت نخواهد کرد؛ حتی اگر در دنیا هیچ جا و پناهگاهی نداشته باشد؛ چنان که به برادرش محمد حنفیه فرمود: یا اخی والله لو لم یکن فی الدنیا ملجا ولا ماوی لما بایعت والله یزید بن معاویة ابدا...؛
«ای برادر به خدا قسم اگر در دنیا هیچ ملجا و پناهگاهی نداشته باشم، باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد».
روشن است که امتناع از بیعت با یزید، و فاسقدانستن وی، به معنای قیام بر ضد
حکومت بود. از سوی دیگر، حکومت اموی هیچ گاه وجود شخصی را با موقعیت و منزلت ممتاز امام حسین (علیهالسلام)، که آشکارا پرچم مخالفت برافراشته باشد، برنمیتابید؛ زیرا بی تردید آزاد بودن چنین شخصی، موجب تضعیف و در نهایت، سرنگونی حکومت میشد.
چنان که به تفصیل خواهد آمد، نخستین نامههایی که کوفیان برای امام حسین (علیهالسلام) فرستادند، در روزگار خلافت یزید و زمانی بود که حضرت، قیام خویش را با رفتن به سوی
مکه آغاز کرده و در آنجا اقامت گزیده بودند. در این زمان بود که
شیعیان در منزل
سلیمان بن صرد خزاعی گرد هم جمع شدند. سلیمان به آنان گفت: حسین بن علی از بیعت با یزید خودداری کرده و رهسپار مکه شده است و شما شیعیان او و پدرش هستید. پس اگر میدانید که او را یاری میکنید و با دشمنانش میجنگید، برایش نامه بنویسید؛ ولی اگر از ضعف و سستی خود میترسید، وی را فریب ندهید. آنان گفتند: نه؛ ما با دشمنانش میجنگیم و جانمان را در راهش فدا میکنیم. سلیمان گفت: پس برای آن حضرت نامه بنویسید، و آنها برای امام نامه نوشتند.
همچنین حضرت پس از آغاز قیام، در ابتدا به سوی
کوفه حرکت نکرد؛ بلکه، چنان که خواهیم گفت، به
مکه رفت و تنها پس از دریافت نامههای مردم کوفه و اعزام جناب
مسلم بن عقیل به سوی آنان و بیعت آنان با مسلم، به سمت کوفه رهسپار شد. (حتی بر اساس برخی از گزارشها، حضرت در ابتدای قیام، قصد رفتن به کوفه نداشته است؛ چنان که در جواب
محمدبن حنفیه که از احتمال کشته شدن حضرت، نگران بود، فرمود: «من قصد رفتن به مکه دارم؛ اگر در آنجا
امنیت داشتم، میمانم؛ اگرنه به درهها و دشتها پناه میبرم تا ببینم چه میشود»)
بنابراین اگر دعوت مردم کوفه در اصل قیام امام نقش داشت، دست کم امام این عامل و انگیزه را برای برخی از نزدیکان مثل محمد بن حنفیه، بازگو میکرد؛ در حالی که چنین گزارشی در منابع تاریخی ثبت نشده است.
پس اگر دعوت مردم کوفه نقشی در اصل قیام امام داشت، باید حضرت در ابتدا که وی را به بیعت با یزید فراخواندند، آشکارا از بیعت طفره نمیرفت و آن چنان بیپرده یزید را
فاسق و
فاجر معرفی نمیکرد؛ بلکه لازم بود به گونهای امر بیعت را به تاخیر بیندازد تا از دعوت مردم کوفه باخبر شود و آمادگی آنان را برای حمایت از خود و قیام بر ضد حکومت احراز کند. اگر دعوت کوفیان نقشی در برپایی
قیام حضرت داشت، دیگر این سخن حضرت معنایی نداشت که بفرماید: «اگر حتی در
دنیا جایگاه و پناهگاهی نداشته باشم، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد»؛ بلکه باید میفرمود: اگر یاورانی داشته باشم، با یزید بیعت نخواهم کرد.
اگر دعوت کوفیان در شکل گیری نهضت امام حسین نقش داشت، لازم بود حضرت تا زمانی که صد درصد و عملا
یقین به همراهی آنان پیدا نکرده، دعوتشان را پاسخ ندهد. به تعبیر دیگر، امام باید در این باره به پیشنهاد نصیحتگران و دلسوزانی همچون
عبدالله بن عباس عمل میکرد. ابن عباس وقتی تصمیم امام را برای رفتن به کوفه شنید، خدمت حضرت رسید و به ایشان گفت: اگر کوفیان امیرشان را کشتهاند و شهرشان را در اختیار خویش گرفته و دشمنانشان را از شهرشان بیرون کردهاند، به نزد آنان برو؛ اما اگر فرماندارشان هنوز فرمانروایی میکند و عاملان او در شهرها از مردم
مالیات میستانند و در این حال از شما دعوت کردهاند، (درحقیقت) شما را به
جنگ و کشت و کشتار خواندهاند.
اگر بیعت کوفیان یکی از علل قیام امام بود، باید زمانی که حضرت از نقض بیعت کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل و
هانی بن عروه آگاه شد، از ادامه قیام منصرف شده، از باب
اضطرار و حفظ
جان، بایزید بیعت میکرد؛ چرا که یاوران و هم پیمانان خود را از دست داده بود و با وجود این شرایط،
تکلیف از او ساقط شده بود؛ درحالی که بنا بر گزارشهای تاریخی، امام از ادامه قیام خویش منصرف نشد؛ بلکه به اجبار از رفتن به کوفه منصرف شد؛ همچنان که هنگام رویارویی با لشکر
حر بن یزید در دو نوبت به آنان فرمود: اگر شما مرا نمیخواهید، من برمی گردم. یکی قبل از
نماز ظهر بود که خطاب به سپاهیان حر فرمود: «اگر از آمدن من خشنود نیستید، به جایی که از آنجا آمدهام، بازمی گردم»؛
و دیگری بعد از
نماز عصر، که با لشکریان حر چنین سخن گفت: «... اگر شما (از پذیرش
حق ما ابا دارید و) از ما ناخشنود هستید و حق ما را نمیشناساید و رای و خواسته تان اکنون، غیر آن چیزی است که در دعوتنامههایتان نوشتهاید و فرستادگانتان برای آن نزد من آمدند، من از آمدن به سوی شما منصرف میشوم».
در این تعبیر امام باید دقت کرد که میفرماید: «اگر حق ما را نمیپذیرید و از نظر گذشته خویش برگشتهاید، از آمدن به نزد شما منصرف میشوم» و نفرموده: از نهضت خویش دست برمی دارم. این امر نیز شاهد روشنی بر این ادعاست که دعوت عراقیان، علت انتخاب کوفه برای مرکزیت قیام بوده است، نه یکی از علل برپایی نهضت
کربلا.
بنابراین دعوت مردم کوفه و حرکت امام به سوی آنان، در واقع یک امر فرعی بود که در اثنای قیام پیش آمده بدون آنکه در اصل شکل گیری نهضت حسینی نقشی داشته باشد؛ چنان که
پیمانشکنی آنان نیز در جلوگیری از ادامه نهضت حضرت، هیچ تاثیری نداشت. در واقع امام حسین با پذیرش دعوت کوفیان و حرکت به سوی آنان، به هر دو وظیفه خویش عمل کرد؛ یکی، استمرار
امر به معروف و نهی از منکر در برابر حکومت فاسد و بدعتگذار اموی؛ دیگری، اجابت دعوت شیعیانی که به سبب نداشتن رهبری شایسته، از وی خواستند که امامت آنان را به عهده بگیرد.
(در نگارش این قسمت، از مقالهای با عنوان «جایگاه تکلیف الهی و بیعت در قیام امام حسین» نوشته آقای محمد جواد ارسطا استفاده شد.)
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱،ص۲۹۳-۳۰۹.