فک (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فَكّ (به فتح فاء و تشدید کاف) از
واژگان قرآن کریم به معنای جدا كردن است. از مشتقات این واژه در
آیات قرآن مُنْفَكّين (به ضم میم و سکون نون و فتح فاء) به معنای منفصل و جدا شدنى میباشد. لفظ فكّ و منفكّين بيشتر از دو مورد فوق در قرآن يافته نشد.
فَكّ:
جدا كردن است. «فَكَّ الشىء فَكّاً فصله و أبان بعضه عن بعض».
فکّ رهن، خلاص كردن آن؛ و
فکّ رقبه،
آزاد كردن بنده است.
(وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ • فَكُ رَقَبَةٍ) «چه ميدانى گردنه چيست،
آزاد كردن بندهاى است». عِتق را از آن فكّ گويند، كه
آزاد كننده است و ميان
بنده و ملكيّت جدائى میافكند.
(لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ • رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً) (كافران از
اهل کتاب و
مشرکان مىگفتند: دست از آيين خود بر نمىدارند تا دليل روشنى براى آنها بيايد، پيامبرى از سوى خدا بيايد كه
کتب پاک آسمانی را بر آنها بخواند).
متعلّق
(مُنْفَكِّينَ) چيست؟ و اهل كتاب و مشركان از چه چيز منفصل نبودند تا دليل واضحى آيد؟ گفتهاند متعلّق آن «
کفر» است يعنى: «از كفرشان جدا شدنى نبودند تا دليل روشنى بيايد كه آن رسولى است از جانب خدا».
المیزان آنرا «
سنّت هدایت» گرفته، يعنى آنها از سنّت جاريه هدايت منفكّ نبودند و اقتضاى آن سنت آمدن رسول بود و چون آمد آنها را به اختيارشان گذاشت.
نگارنده احتمال میدهم كه مراد از آيه آنست: پيش از آمدن
رسول خدا، اهل كتاب و مشركان همه كافر بودند و كلمه كافر شامل همه آنها بود و از آن منفك نبودند، تا پيامبر اسلام آمد و در اثر تبليغات او، آنها از هم منفصل شدند، يعنى عدهاى
ایمان آوردند و
هدایت يافتند و عدّهاى هم دانسته و از روى علم طريق اختلاف پيمودند و به عبارت ديگر: عدّهاى هدايت شدند و بر عدّهاى
حجّت خدا تمام گرديد. دقت در آيات بعدى و تقسيم مردم بر
اهل بهشت و
آتش اصالت اين احتمال را تأييد میكند. و اللّه العالم.
لفظ «فكّ» و «منفكّين» بيشتر از دو مورد فوق در
قرآن يافته نشد.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "فکّ"، ج۵، ص۱۹۹-۲۰۰.