عوامل اساطیر خواندن قرآن (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عواملی که باعث شده بود مشرکان عصر
بعثت، قرآن را
اساطیر بخوانند، عبارتاند از: استکبار،
اصرار بر گناه،
جهل، حقناپذیری، کوردلی. در ذیل به توضیح آنها میپردازیم.
مشرکان، عامل اساطیر خواندن
قرآن را استکبار در برابر
حق میدانستند:
• «إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ؛ معبود شما معبودى استيگانه پس كسانى كه به
آخرت ایمان ندارند دلهايشان انكاركننده (حق) است و خودشان متكبرند».
در
تفسیر جمله (الهکم اله واحد) قبلا گفتیم که نتیجه حجتی است که در
آیات قبلی اقامه شده بود.
و جمله (فالذین لا یؤمنون بالاخرة...) تفریعی است بر همان جمله، و افتتاح فصل جدیدی است از
کلام در پیرامون رفتار و گفتار
کفار و اعمالی که ناشی از ایمان نداشتن به خداست، و اگر اسمی از ایمان نداشتن به خدا نبرد؛ بلکه مسئله ایمان نداشتن به روز قیامت را
ذکر کرد، بدین جهت بود که آن حجتی که
اقامه فرموده بود حجت بر
توحید کامل بود، و آن عبارت است از وجوب اعتقاد به معبودی علیم و قدیر که تمامی موجودات را
خلق کرد، و همه نعمتها را ارزانی داشت، اما نه به لغو و
باطل؛ بلکه به حق، تا دوباره بهسویش باز گردند و ایشان را بر آنچه که کردهاند، محاسبه نموده و بر اساس اوامر و نواهی، که بهوسیله فرستادگانش به ایشان
ابلاغ فرموده، پاداش یا کیفر دهد.
پس توحیدی که در آیات گذشته بدان سفارش شده، عبارت است از
اعتقاد به وحدانیت
خدای تعالی و ایمان به آنچه فرستادگان او آوردهاند و ایمان به روز حساب، و لذا در همین آیات،
کافر را عبارت از کسی دانسته که به روز جزا ایمان نداشته باشد؛ چون ایمان به روز جزا مستلزم ایمان به وحدانیت خدا و رسالت رسولان اوست.
(قلوبهم منکرة) - یعنی دلهایشان منکر حق است. (و هم مستکبرون) یعنی از حق
استکبار میورزند، و استکبار - بهطوریکه گفته اند - عبارت از این است که: کسی بخواهد با ترک پذیرفتن حق، خود را بزرگ جلوه دهد، و خود را بزرگتر از آن بداند که
حق را بپذیرد. معنای آیه این است که معبود شما واحد است، و آیات واضحهای بر آن دلالت دارد و وقتی امر به این درجه از روشنی باشد با هیچ ستری پوشیده نمیشود و جای شکی در آن نمیماند، پس اینها که به روز جزا ایمان ندارند، دلهایشان منکر حق است و نسبت به آن عناد و لجاج دارند، و مىخواهند با
لجاجت در برابر حق، خود را بزرگتر از حق جلوه دهند، و بههمین جهت بدون هیچ دلیل و حجتى از انقیاد در برابر حق سر برمىتابند.
• «لاَ جَرَمَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ؛ شك نيست كه
خداوند آنچه را پنهان مىدارند و آنچه را
آشکار مىسازند مىداند و او گردنكشان را دوست نمىدارد».
کلمه (لا جرم) کلمهای است مرکب از (لا) و (جرم) که در همه احوال به یک صورت
استعمال میشود، و بهطوریکه (خلیل) و (سیبویه) گفتهاند معنای تحقیق را افاده میکند، تعریفهایی هم که دیگران برای این کلمه کردهاند، برگشتش به همین تعریف خلیل و سیبویه است؛ هر چند که در اصل مرکب بودنش اختلاف کردهاند. خلیل گفته: این کلمه، کلمه تحقیقی است که جز در مورد جواب، استعمال نمیشود؛ مثلا شنونده در برابر سخن گویندهای که گفته: (چنین و چنان کردهاند) میگویند: (لا جرم پشیمان خواهند شد).
و معنای آیه این است که محققا و یا حقا خدای تعالی آنچه را که ایشان پنهان میدارند و یا آشکار میسازند میداند، و این تعبیر
کنایه از
تهدید به کیفری سخت است؛ یعنی خدا میداند کارهایی که در نهان و آشکار میکنند، و بهزودی آنان را به سزای اعمالشان میرساند و در برابر انکار و استکبارشان مؤاخذه میفرماید؛ زیرا او مستکبرین را دوست نمیدارد.
• «وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ؛ و هنگامى که به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» مىگويند: «اينها (وحى الهى نيست؛) همان افسانههاى دروغين پيشينيان است!».
راغب در
مفردات مىگوید (سطر)، هم به فتحه سین و سکون طاء و هم به فتحه هر دو
استعمال مىشود که هم در کتابت و نوشته به ردیف و هم در درختان کاشته شده به ردیف، و هم در مردمى که به ردیف ایستاده باشند، بهکار مىرود، و
جمع آن اسطر و سطور و اسطار مىآید.
اما در مورد کلمه (اساطیر) در آیه مورد بحث، مبرد گفته: جمع (اسطوره) است؛ مانند کلمه اراجیح که جمع ارجوحه و اثافى که جمع اثفیه و
احادیث که جمع احدوثه است، و اساطیر الاولین به معناى نوشتههایى از
دروغ و خرافات است که اهلش به خیال خود آن را مقدس مىشمردهاند؛ همچنان که
خدای تعالی بدان
اشاره نموده و در نقل
کلام کفار فرموده که: درباره
قرآن گفتند: (اساطیر الاولین اکتتبها فهى تملى علیه بکرة و اصیلا) این بود کلام مبرد، و غیر او گفتهاند:
اساطیر جمع اسطار است، که گفتیم (اسطار هم)
جمع سطر است، و بنا به گفته آنان کلمه مذکور جمع الجمع خواهد بود.
و در جمله (و اذا قیل لهم ما ذا انزل ربکم) ممکن است قائل این پرسش بعضى از
مؤمنین بوده باشند که از
کفار این سؤال را کرده بودند، تا آنان را
امتحان کنند، و نظریه آنان را درباره
دعوت نبوى
استفهام نمایند، و ممکن هم هست گوینده آن بعضى از
مشرکین بوده باشند، که به منظور
تقلید در آوردن و
استهزا مؤمنین، این سؤال را از یکدیگر کرده باشند، و ممکن هم هست شخص متحیرى که راستى در حقانیت این دعوت
شک داشته، این سؤال را کرده باشد، و
آیه بعدى و همچنین آیه (و قیل للذین اتقوا ما ذا انزل ربکم) یکى از دو وجه اخیر را تأیید مىکند.
(قالوا اساطیر الاولین)، یعنى این چیزى که از آن پرسش مىشود، اکاذیب و خرافاتى است که گذشتگان نوشته و ثبت کرده و براى آیندگان باقى گذاشتهاند، که لازمه این پاسخ این است که این قرآن از ناحیه خداى سبحان نازل نشده باشد.
یکی از عوامل افسانه شمردن
قرآن، زنگار گرفتن دل بر اثر
گناهان است.
• «وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ؛ تنها کسى آن را
انکار مىکند که متجاوز و گنهکار است!».
کلمه (معتد)
اسم فاعل از مصدر (اعتداء) است، که معنای
تجاوز را میدهد، و مراد در اینجا تجاوز از حدود
عبودیت است، و کلمه (اثیم) به معنای کسی است که گناهان بسیار داشته باشد؛ بهطوریکه گناهانش روی هم انباشته شده، و به کلی در شهوات غرق شده باشد.
و معلوم است که یگانه مانعی که
انسان را از گناه باز میدارد، ایمان به
بعث و جزاست، و کسی که در
شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد، حاضر نیست منع هیچ مانعی از گناه را و از آن جمله مسئله
قیامت را بپذیرد، و نسبت به گناهان بیرغبت و متنفر شود، در نتیجه گناه زیاد، کار او را بدینجا منتهی میکند که قیامت و جزا را بهکلی انکار مینماید،
آیه شریفه زیر همین مساءله را خاطرنشان میسازد: (ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای ان کذبوا بایات اللّه و کانوابها یستهزون).
• «إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ؛ (همان کسى که) وقتى آيات ما بر او خوانده مىشود، مىگويد: «اين افسانههاى پيشينيان است!».
منظور از
آیات خدا در اینجا همان آیات
قرآن است، برای اینکه سخن از
تلاوت آن آیات دارد، و کلمه (
اساطیر) جمع اسطوره است، که به معنای نوشته شده سطر به سطر است، و منظور کفار این بوده که این آیات قرآنی اباطیل امتهای گذشته است.
و معنای آیه این است که چون آیات قرآن بر آنان تلاوت میشود، آیاتی که ایشان را از
گناه و نافرمانی خدا برحذر داشته و از روز
قیامت و جزای آن
انذار میکنند، در مقابل میگویند اینها اباطیلاند.
اعمال زشت صفا و جلای نفس را تیره کرده، به آن نقش و صورتی میدهند که از درک
حق مانع میگردد.
• «كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛ چنين نيست که آنها مىپندارند؛ بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است!».
این جمله ردع و انکار سخن تکذیبگران، یعنی رد (اساطیر الاولین) است راغب گفته: کلمه (رین) به معنای غبار و زنگ، و یا به عبارتی تیرگی است که روی چیز گرانبهایی بنشیند (در نسخهای دیگر آمده روی چیز شفافی بنشیند)، در قرآن آمده که: (بل ران علی قلوبهم...) یعنی گناهان مانند زنگی و غباری شد که روی جلای دلهاشان را گرفت، و آن دلها را از تشخیص
خیر و
شر کور کرد.
پس این (زنگ بودن گناهان بر روی دلهای آنان) عبارت شد از حائل شدن گناهان بین دلها، و بین تشخیص حق، آنطور که هست.
از این آیه شریفه سه نکته استفاده میشود:
اعمال زشت نقش و صورتی به نفس میدهد، و نفس آدمی را به آن صورت درمیآورد.
این نقوش و صورتها مانع آن است که نفس آدمی حق و
حقیقت را درک کند، و میان آن و درک حق حائل میشود.
نفس آدمی بحسب طبع اولیش صفا و جلایی دارد که با داشتن آن حق را آنطور که هست درک میکند، و آن را از باطل، و نیز
خیر را از شر تمیز میدهد، همچنان که در جای دیگر فرمود: (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها).
مشرکانِ عصر
بعثت، عامل اساطیر خواندن قرآن را نادانی میدانستند.
• «وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ؛ و هنگامى که به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» مىگويند: «اينها (
وحی الهی نيست؛) همان افسانههاى دروغين پيشينيان است!».
• «لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاءَ مَا يَزِرُونَ؛ آنها بايد روز قيامت، (هم) بار گناهان خود را بهطور کامل بر دوش کشند؛ و هم سهمى از گناهان کسانى که به خاطر
جهل، گمراهشان مىسازند! بدانيد آنها بار سنگين بدى بر دوش مىکشند!».
چراکه گاهی گفتار آنها سبب گمراهی هزاران نفر میشود، چهقدر دشوار است که
انسان هم بار گناهان خود را بر دوش کشد و هم بار گناهان هزاران نفر دیگر را، و هرگاه سخنان گمراهکننده آنها باقی بماند و سرچشمه گمراهی نسلها شود، بار آنها نیز بر دوششان سنگینی میکند!
جمله (لیحملوا) (باید این بار را بر دوش کشند) به صورت امر است، مفهومش بیان نتیجه و عاقبت کار است، درست همانند اینکه به کسی میگوییم اکنون که این
عمل خلاف را انجام دادی باید نتیجه آن را تحمل کنی و تلخی آن را بچشی (بعضی از
مفسران نیز احتمال دادهاند که لام لیحملوا لام عاقبت باشد).
(اوزار)
جمع (وزر) به معنی بار سنگین و نیز به معنی گناه آمده است و اینکه به وزیر، وزیر گفته میشود برای اینکه مسئولیت سنگینی به دوش میکشد.
در اینجا این سؤال پیش میآید که چگونه قرآن گفته است قسمتی از بار
گناهان کسانی را که گمراه کردهاند بر دوش دارند و نگفته همه بار گناهان آنها را، با اینکه در روایات میخوانیم اگر کسی سنت بدی بگذارد، تمام گناهان کسانی که به آن عمل کردهاند، بر دوش میکشد.
بعضی مفسران در پاسخ این سؤال گفتهاند که پیروان گمراه دو نوع گناه دارند: گناهانی را که به عنوان پیروی از رهبرانشان مرتکب میشوند، و گناهانی را که مستقلا دارند، آنچه بر دوش رهبران سنگینی میکند، نوع اول است.
و بعضی (من) را در آیه فوق برای
تبعیض نگرفتهاند بلکه برای بیان اینکه گناهان پیروان بر دوش رهبران است، دانستهاند.
ولی
تفسیر دیگری به نظر میرسد که از همه اینها دلچسبتر است، و آن اینکه پیروان گمراه دو حالت دارند: گاهی آگاهانه به دنبال این رهبران منحرف میافتند که نظیرش را در طول
تاریخ فراوان دیدهایم، در این صورت عامل
گناه هم دستور رهبران است و هم تصمیم خودشان، و در اینجا است که یک سهم از مسئولیت گناهانشان بر دوش رهبران است (بیآنکه چیزی از گناهان آنها کاسته شود).
اما گاه میشود که پیروان بدون اینکه مایل باشند، اغفال میشوند و تحت تأثیر وسوسههای رهبران گمراه قرار میگیرند که نمونه آن در میان مردم عوام در بسیاری از جوامع دیده میشوند، آنها حتی ممکن است با قصد
تقرب الی الله به دنبال چنین برنامههایی حرکت کنند، در این صورت همه بار گناهانشان بر دوش پیشوایان گمراه است، و خودشان اگر در تحقیق کوتاهی نکرده باشند، مسئولیتی ندارند، ولی دسته اول که با
علم و آگاهی
تبعیت کردهاند، مسلما سر سوزنی از گناهشان کم نمیشود؛ در عین اینکه پیشوایانشان سهمی از مسئولیت را بر دوش مىکشند.
ذکر این نکته نیز لازم است که تعبیر (بغیر علم) دلیل بر آن نیست که پیروان این گمراهان هیچگونه آگاهی از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور کلی اغفال شده بودند تا هیچگونه مسئولیتی شخصا نداشته باشند؛ بلکه این تعبیر همانند آن است که میگوییم افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران میافتند؛ اما افراد دانا بسیار دیر.
لذا قرآن در آیات دیگر این پیروان را تبرئه نکرده و سهمی از مسئولیت را نیز برای آنان قائل شده است؛ چنانکه در آیه ۴۷ و ۴۸
سوره مؤمن میخوانیم «و اذ یتحاجون فی النار فیقول الضعفاء للذین استکبروا انا کنا لکم تبعا فهل انتم مغنون عنا نصیبا من النار - قال الذین استکبروا انا کل فیها ان الله قد حکم بین العباد:
گمراه کنندگان و گمراه شوندگان در
دوزخ با هم بحث و
جدل میکنند، پیروان نادان و ضعیف به
مستکبرین میگویند ما پیرو شما بودیم، آیا سهمی از آتش را به جای ما میپذیرید؟! آنها پاسخ میدهند ما همگی در دوزخیم، خداوند
حکم (عادلانهای) بین بندگانش کرده است!».
مشرکان، یکی از عوامل افسانه خواندن قرآن را
عناد و حقناپذیری میشمردند:
• «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ؛ و هنگامى که آيات ما بر آنها خوانده مىشود، مىگويند: «شنيديم؛ (چيز مهمى نيست؛) ما هم اگر بخواهيم مثل آن را مىگوييم؛ اينها همان افسانههاى پيشينيان است!» (ولى
دروغ مىگويند، و هرگز مثل آن را نمىآورند.)».
=
=
در آیه نخست مىگوید: (هنگامى که آیات ما بر آنها خوانده شود مىگویند آن را شنیدیم (اما چیز مهمى نیست) اگر بخواهیم مثل آن را مىگوییم)! (و اذا تتلى علیهم ایاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا).
(اینها که محتواى مهمى ندارد، همان افسانههاى پیشینیان است)! (ان هذا الا اساطیر الاولین). این سخن را در حالى مىگفتند که بارها به
فکر مبارزه با قرآن افتاده، و از آن عاجز گشته بودند، آنها بهخوبى مىدانستند که توانایى بر معارضه با
قرآن ندارند، ولى از روى
تعصب و کینهتوزى و یا براى اغفال مردم مىگفتند این آیات مهم نیست ما هم مثل آن را مىتوانیم بیاوریم؛ اما هیچگاه نیاوردند، این یکى از منطقهاى نادرستشان بود که با ادعاهاى تو خالى و بىاساس مانند همه
جباران تاریخ - سعى داشتند کاخ قدرتشان را چند روزى برپا دارند.
• «وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ؛ و (به خاطر بياور) زمانى را که گفتند: «پروردگارا! اگر اين حق است و از طرف توست، بارانى از سنگ از
آسمان بر ما فرود آر! يا
عذاب دردناکى براى ما بفرست!».
این سخن را به خاطر آن میگفتند که بر اثر شدت
تعصب و
لجاجت چنان میپنداشتند که آیین
اسلام صددرصد بیاساس است؛ و گرنه کسی که احتمال حقانیت آن را میدهد چنین نفرینی به خود نمیکند، این احتمال نیز وجود دارد که سرکردگان مشرکان برای اغفال مردم گاهی چنین سخنی را میگفتند تا به افراد سادهلوح نشان دهند آیین
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کلی
باطل است؛ در حالی که در دلشان چنین نبود.
گویا مشرکان در این سخن میخواستند این مطلب را وانمود کنند که تو درباره انبیای پیشین میگویی خداوند دشمنانشان را گاهی به وسیله بارانی از سنگ مجازات کرد (همانند قوم لوط) اگر راست میگویی تو نیز چنین کن!
در
مجمع البیان از
امام صادق (علیهالسلام) چنین نقل شده: (پس از آنکه پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلّم)
علی (علیهالسلام) را در
غدیر خم به خلافت منصوب کرد و فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه) این مسئله در همه جا منتشر شد، نعمان بن حارث قهری (که از منافقان بود) خدمت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: به ما گفتی شهادت به
توحید و
نفی بتها بدهیم، و گواهی به رسالت تو بدهیم، و دستور به
جهاد و
حج و
روزه و
نماز و
زکوة دادی، همه را پذیرفتیم، ولی به این
قناعت نکردی و این پسر (منظورش
علی بن ابی طالب (علیهالسلام) است!) را خلیفه کردی و گفتی (من کنت مولاه فعلی مولاه) آیا این سخن از تو است یا دستوری از طرف خداست؟
پیامبر فرمود: به خدایی که جز او معبودی نیست از ناحیه خداست، نعمان برگشت در حالی که میگفت (اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء): خداوندا اگر این سخن از ناحیه تو است بارانی از سنگ از آسمان بفرست چیزی نگذشت که سنگی بر او سقوط کرد و کشته شد.
این
حدیث منافات با آن ندارد که آیه پیش از
داستان غدیر نازل شده باشد؛ زیرا
شأن نزول آیه جریان نعمان نبوده؛ بلکه نعمان در
نفرین خود از آیهای که قبلا نازل شده بود،
اقتباس کرد و این نظیر آن است که ما در دعای خود از قرآن اقتباس میکنیم و میگوییم (ربنا آتنا فی الدنیا حسنة) و فی الاخرة حسنة (شرح بیشتر درباره حدیث فوق و مدارک فراوانی که از کتب
اهل سنت برای آن داریم در ذیل
آیه (سئل سائل بعذاب) واقع در آغاز سوره (معارج) به خواست
خداوند بزرگ خواهد آمد).
کافران، عامل
اساطیر خواندن قرآن را کوردلی و ناتوانی از درک آن میدانستند:
• «وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ؛ پارهاى از آنها به (سخنان) تو، گوش فرا مىدهند؛ ولى بر دلهاى آنان پردهها افکندهايم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنها، سنگينى قرار دادهايم. و (آنها بهقدرى لجوجاند که) اگر تمام نشانههاى حق را ببينند،
ایمان نمىآورند؛ تا آنجا که وقتى به سراغ تو مىآيند که با تو پرخاشگرى کنند، کافران مىگويند: «اينها فقط افسانههاى پيشينيان است!».
(اکنه) جمع (کن) بکسر کاف، به معناى چادر و پردهاى است که در آن چیزى را پنهان و پوشیده مىدارند، و (وقر) به معناى سنگینى گوش است، و (اساطیر) جمع اسطوره و بنا بر آنچه از مبرد نقل شده به معناى
دروغ و خدعه است؛ و گویا ریشه این
لغت سطر بوده که به معناى صفى از نوشته و یا از درخت و یا از
انسان است، آنگاه در مجموعه و منظومهاى از اخبار کاذب غلبه
استعمال پیدا کرده است.
ظاهر
سیاق اقتضا مىکرد که بدون
ذکر کفار بفرماید: (یقولون ان هذا الا اساطیر الاولین) شاید جهت اینکه نام گوینده (کفار) را اظهار کرد و فرمود: (یقول الذین کفروا) این باشد که خواست بفهماند چه چیز آنان را بر این داشت که چنین نسبت ناروایى به
قرآن دهند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۸۴، برگرفته از مقاله «عوامل اساطیر خواندن قرآن».