علوم دینی در تهران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تِهْران، پايتخت و بزرگترين شهر ايران، نيز استان و شهرستاني به همين نام در شمال مرکزي
ایران میباشد. ری و تهران و قریههای اطراف آن، مراکزی کوچک برای تربیت عالمان بودهاند، در این بخش
علوم دینی در
تهران در سدههای متقدم، میانه،
دوران قاجار،
پهلوی و دوران شکوهمند پس از
انقلاب اسلامی ایران پرداخته میشود.
طی این سدهها،
تهران به عنوان یکی از قرای
ری شناخته میشد، اما نباید از نظر دور داشت که در رونق فرهنگی آن سدهها، هم قریه تهران و هم برخی از قریههای اطراف آنکه اکنون بخشی از شهر تهران محسوب میشوند، مراکزی کوچک برای تربیت عالمان بودهاند. از مشهورترین رجال برخاسته از خودِ تهران، باید
ابوعبدالله محمد بن حماد طهرانی (د ۲۷۱ق) را نام برد.
وی محدثی پرتلاش بود که به بسیاری از سرزمینها سفر کرد و سرانجام در
عسقلان شام وفات یافت. نام او در بسیاری از اسانید
حدیث اهل سنت، از جمله در
سنن ابن ماجه و
صحیح ابن حبان ثبت شده است. او در میان
اصحاب حدیث به صحت عقیده شناخته میشد و اقوالی در مواضع اعتقادی آنان، از جمله در مخلوق نبودن قرآن از وی نقل میشد.
او به تفسیر نیز توجه داشته، و ابن ابی حاتم نزدیک به ۲۴۰ مورد از منقولات تفسیری او را اقتباس کرده است.
کسان دیگری از خاندان او نیز به دانش اشتغال ورزیدند که از آن شمار میتوان فرزندش
ابوالعباس عبدالرحمان بن محمد طهرانی را نام برد که به سبب اشتهار پدرش، ابن الطهرانی خوانده میشد.
او نیز از
محدثان مهم
اهل سنت بود و در مراکز مختلف از جمله ری حدیث میگفت.
نواده محمد بن حماد، به نام
ابوعلی طهرانی نیز از محدثان بود.
در
سده ۶ ق/۱۲م، نیز باید از ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن ابی نجیب طهرانی یاد کرد که در ۵۶۴ ق/۱۱۶۹م استماعش ثبت شده، و سالها پس از آن نیز زیسته است.
در روستاهای نزدیک به تهران، نخست باید از دولاب در شرق تهران یاد کرد که از اواخر
سده ۲ق/۸م، عالمانی از آن برخاستهاند، هرچند فعالیت علمی آنان عموماً بیرون از موطنشان بوده است. از میان آنان نخست باید به
ابواسحاق دولابی رازی در اواخر سده ۲ق اشاره کرد که هم به حدیث و هم به
تصوف اشتغال و گرایش داشته، و از سوی
معروف کرخی ستوده شده است.
اندکی پس از او،
قاسم دولابی رازی (د ۳۱۶ق) که مدتی در
مکه مجاورت گزید، نیز از گرایندگان به تصوف بوده است.
مشهورترین
محدث برخاسته از دولاب،
ابوبشر دولابی (د ۳۱۰ق) صاحب آثاری چون
الکنی و الذریة الطاهرة در حدیث و
رجال است (ه د، ۵/۲۱۰). پدر ابوبشر،
احمد بن حماد دولابی نیز از محدثان بوده است.
از
فقیهان این قریه نیز باید ابوالحمد
محمد بن ابراهیم دولابی پیرو
مذهب حنفی را نام برد که در ۴۳۲ق زنده بوده، و در ری به عنوان فقیهی برجسته شناخته میشده است.
دیگر باید از قریه نرمق (نارمک کنونی) در شمال شرق تهران سخن به میان آورد که در سدههای ۲ و ۳ ق، محدثانی چون ابویحیی
عبدالعزیز بن عبدالله نرمقی،
احمد بن ابراهیم بزاز نرمقی و یحیی بن عبدالعزیز بن عبیدالله نرمقی
را نام برد.
قریه دوریست (طرشت کنونی) در غرب تهران، چندین سده یکی از مراکز پررونق علمی، به خصوص برای
امامیه بوده است. در اواخر سده ۴ق،
محمد بن احمد بن عباس دوریستی محدث امامی، سرسلسله خاندانی امامی بود که طی سدههای ۵ و ۶ ق، فقیهان و محدثان بزرگی چون
ابوتراب بن حسن دوریستی (زنده در اوایل سده ۵ ق)،
حسن بن جعفر دوریستی (زنده در اواسط سده ۵ ق)، ابوعبدالله
جعفر بن محمد دوریستی (د ح۴۷۴ق)، ابومحمد
حسن بن محمد دوریستی (د پس از ۴۷۸ق)، ابوجعفر
محمد بن موسی دوریستی (زنده در اوایل سده ۶ ق)، نجمالدین
عبدالله بن جعفر دوریستی (د پس از ۶۰۰ ق) و
حسن بن جعفر دوریستی (د پس از ۶۰۰ ق) را پرورش داد.
بیرون از این خاندان نیز میتوان به ابوبکر
احمد بن علی بن حسین طرشتی از عالمان اهل سنت در نیمه نخست سده ۵ ق
و سدیدالدین ابومحمد
حسن بن حسین دوریستی (د پس از ۵۸۴ ق) از عالمان امامیه
اشاره کرد. به روزگار جعفر بن محمد دوریستی، طرشت به اندازهای اهمیت یافته بود که خواجه نظامالملک، وزیر سلجوقی هر دو هفته بدانجا میرفت تا از دوریستی کسب دانش کند.
باز در غرب تهران باید از قریه کَن یاد کرد که به خصوص در سده ۵ ق، رجالی چون
احمد بن محمد بن عبدالصمد کنی و
ابومحمد بن حسن کنی از محدثان اهل سنت درخور ذکرند. از عالمان زیدی برخاسته از کن نیز میتوان قطبالدین
احمد بن ابیالحسن بن علی کنی (د پس از ۵۵۲ ق) قاضی و زاهد را یاد کرد.
در شمال تهران، در قریه ونک نیز نام
سیدابوالفتح نصر بن مهدی ونکی (ز ۴۶۸ق) به ثبت رسیده است.
افزون بر صدمات وارده به محافل علمی در جریان حمله مغول، اندک بودن شخصیتهای شناخته از تهران و قریههای پیرامون آن در سدههای بعد را نه ناشی از بسته شدن باب علم، بلکه تا حدی ناشی از مفقود شدن منابع باید دانست. از محدود رجال شناخته در این دوره باید به عزالدین یوسف بن محمود طهرانی (د ۷۹۴ق)، فقیه صوفی مشرب حنفی اشاره کرد که شرحی بر
کنزالدقائق حافظالدین نسفی در
فقه حنفی نوشته بوده است.
عصر صفویه،
افشاریه و
زندیه: تهران از دوره صفویه روی به اهمیت نهاد و در زمینه فرهنگ به تدریج جایگزین ری شد که اهمیت خود را از دست داده بود. در سده ۱۰ق، یعنی در نیمه نخست دوره صفویان، میتوان نشانههایی یافت که از رشد حوزه تهران حکایت دارد. افزون بر
ارجاسب طهرانی متخلص به امیدی (د ۹۲۵ق) که فیلسوفی شاعر بوده است،
از اواسط سده ۱۰ق توجه به حیطههای
فقه و حدیث نیز دیده میشود.
علیشاه طهرانی (د پس از ۹۵۸ق) برخی از آثار
علامه حلی را نسخهبرداری کرده،
جعفر بن امامالدین طهرانی (پس از د ۹۶۱ق) به کتابت آثاری چون
اربعین شهید اول پرداخته
و
محمد بن حیدر طهرانی (د پس از ۹۷۵ق)، برخی از کتب فقهی علامه حلی را
استنساخ کرده است.
سید ناصر (نصر) الدین
حسینی که در اواسط سده ۱۰ق یا پیش از آن در تهران میزیسته، و
بقعه او از مزارهای قدیم تهران است،
احتمالاً از عالمان این شهر بوده است.
در
سده ۱۱ق/۱۷م، رونق بیشتری در حوزه تهران دیده میشود. افزون بر عالمانی چون
قوامالدین رازی طهرانی (د ح۱۰۹۳ق) مؤلف
عینالحکمة که بیشتر به علوم عقلی توجه داشتند،
یا چون
محمدمهدی طهرانی (د پس از ۱۱۰۲ق)، به تألیف در پزشکی و گاه تاریخ علاقه نشان میدادند،
علوم نقلی نیز مورد توجه بود؛ از جمله، احمد بن محمد بن عبدالرحمان
ابن عمیره طهرانی (د ۱۰۱۵ق)،
المسائل الواضحة را در تفسیر
استعاذه،
بسمله و
سوره فاتحه تألیف کرد،
محمدقاسم طهرانی (د پس از ۱۰۹۸ق)،
غریبالقرآن ابوبکر سجستانی را نسخهبرداری کرد
و
محمدیوسف طهرانی (د پس از ۱۱۰۴ق)،
نقد الاصول را در دانش
اصول فقه نوشت.
در نیمه اخیر سده ۱۱ق، برخی از رجال تهرانی، چون
محمدقلی طرشتی مشهور به
سلیم طهرانی (د ۱۰۵۷ق)،
میرصیدی طهرانی (د ۱۰۸۳ق)، سیدمحمدمغیث حسینی طهرانی
و
محمدشفیع طهرانی به
کشمیر و
هند مهاجرت کردند و در آنجا به فعالیت ادبی و علمی اشتغال داشتند.
مدرسه امامزاده زید در جوار
مزار همان امامزاده در غرب بازار تهران پیش از عصر صفوی تأسیس شده بود، اما در دوره صفویه چندین
مدرسه دینی در تهران ساخته شد که از جمله آنهاست:
مدرسه حکیم هاشم تأسیسِ حکیمی به همین نام در محله ارک، و
مدرسه خانم نزدیک بازار نایبالسلطنه، تأسیسِ خواهر شاه طهماسب اول که در حمله افغانها ویران شد. از دیگر مدارس تأسیس شده در دوره صفوی، مدرسه چال پشت بازار کفاشان،
مدرسه محمدیه در منطقه محمدیه، و
مدرسه چالحصار در محله درخونگاه را نام برد.
مسجد جامع تهران نیز که بنای آن از ۱۰۷۲ق/ ۱۶۶۲م در عهد
شاه عباس دوم صفوی آغاز شد، در دورههای مختلف کمابیش کارکرد آموزشی هم داشته است.
طی سده ۱۲ق/۱۸م،
حوزه تهران رونق چشمگیری نداشت، حتی پس از آنکه در زمان
کریمخان زند (سلطنت ۱۱۶۳-۱۱۹۳ق)، بر اهمیت سیاسی آن افزوده شد. برخی از عالمان چون نیای
ملا ابوالحسن طهرانی که در همان ایام کریمخان از مازندران به تهران کوچید، روی به تهران آوردند.
از معدود رجال شناخته شده در این سده میتوان [[|مولا محمد طهرانی]] مشهور به پیشنماز (د ح۱۱۲۰ق)، از مجتهدان و عالمان متنفذ،
[[|محمد زکی طهرانی]] (د ح۱۱۲۰ق؛
و
محمدکاظم طهرانی طبیب را نام برد. برخی نیز چون
محمدجعفر طهرانی (د ح۱۱۹۱ق) ساکن مشهد، دور از موطن میزیستند.
از نادر نمونههای رونق تعلیم، تأسیس
مدرسه رضائیه توسط
ملا آقارضا فیروزآبادی (د ۱۱۱۷ق)، در شرق بازار بود؛ اما در همین دوره برخی از مدارس مهم پیشین مانند
مدرسه امامزاده زید،
مدرسه حکیم هاشم و مدرسه چالحصار متروک شدند، چنانکه در اوایل عهد قاجار این مدارس و چه بسا برخی دیگر از مدارس دینی ویرانه بودند.
شرایط مدارس شاخصی کارآمد برای برآورد کردن وضع آموزش
علوم دینی در تهران پیش از
سلسله قاجار است.
علوم دینی در تهران در دوره قاجار به دو دوره متقدم و متأخر تقسیم میشود.
با انتقال حکومت به سلسله قاجار در ۱۱۹۳ق و انتخاب تهران به عنوان پایتخت توسط آقامحمد خان، شرایط فرهنگی نیز در تهران دگرگون شد و تهران به یکی از فعالترین حوزههای دینی امامیه بدل گشت.
فتحعلیشاه قاجار (سلطنت ۱۲۱۲-۱۲۵۰ق) اهتمامی ویژه به بهبود آموزش علوم دینی در تهران داشت و از زمان او بود که تهران پایتخت قاجار به مرکزی فرهنگی نیز تبدیل شد. در عصر این پادشاه مدارس متعدد دینی در آن ساخته شد که از آن جمله میتوان به مدرسه صدر واقع در جلوخان
مسجد شاه (مسجد امام کنونی)، تأسیس توسط صدراعظم میرزا شفیع خان (د۱۲۳۴ق)، مدرسه فخریه که بعدها به
مدرسه خان مروی یا
مدرسه مروی شهرت یافت، واقع در کوچه مروی، تأسیس در ۱۲۳۲ق توسط حاج
محمدحسینخان قاجار مروی،
مدرسه رضاقلیخان، واقع در محله درخونگاه، تأسیس توسط فردی به همین نام از رجال سیاسی، و
مدرسه پامنار، تأسیس در اوایل عهد قاجار اشاره کرد. در همین دوره مدرسه امامزاده زید نیز مرمت شد.
مسجد سیدعزیزالله نیز که در همین اوان ساخته شده،
کمابیش کارکرد آموزشی هم داشته و آن را تا عصر حاضر حفظ کرده است.
در دوره محمد شاه قاجار (سلطنت ۱۲۵۰-۱۲۶۴ق)، مدارسی چون
مدرسه حاج رجبعلی، در ۱۲۵۲ق، تأسیس توسط فردی به همین نام، مدرسه حکیم (یا آقامحمود) در بازارچه مروی در۱۲۵۷ق، تأسیس توسط آقا
محمود کرمانشاهی پیشنماز، و بنای دو
مدرسه محسنیه، در شرق جلوخان
مسجد شاه و
مدرسه میرزاصالح در محله پامنار نیز مربوط به عصر متقدم قاجار بوده است. اندکی پس از وفات فتحعلی شاه،
مدرسه دارالشفاء، روبهروی جلوخان مسجد شاه که نخست به عنوان بیمارستان بنا شده بود، نیز به یکی از مدارس مهم دینی تبدیل شد.
در دوره فتحعلی شاه، به تشویق وی که مایل بود تهران را به مرکزی برای آموزش علوم دینی مبدل سازد، برخی از عالمان شهرهای مختلف ایران روی به تهران آوردند. همانند بسیاری از امور سیاسی و فرهنگی دیگر، در این باره نیز فتحعلی شاه مایل بوده است الگوی رایج در عصر شاهان صفوی را دنبال کند و برای تهران همان مرکزیت دینی را فراهم آورد که
اصفهان در
دوره صفویان داشت. همین سیاست در دوره محمد شاه نیز دنبال شد.
بدینترتیب، عالمانی از دیگر حوزههای دینی ایران، چون اصفهان و
قزوین روی به تهران نهادند که در پارهای موارد توسط شخص شاه به تهران دعوت میشدند. از آن جمله میتوان به اینان اشاره کرد: مولا
محمدتقی برغانی که در ۱۲۲۵ق شرحی بر
شرائعالاسلام محقق حلی نوشت،
میرزا
محمدباقر لاهیجی اصفهانی (د ۱۲۴۰ق)،
میرزا
محمدتقی بن عبدالرحیم اصفهانی (د ۱۲۴۸ق) که بر
وافیه فیض و بحث
طهارت از
وافی همو شرح نوشت، کتاب اصولیِ معالم را حاشیه کرد و کتابی گسترده در
فقه استدلالی نوشت
و
سیدمحمدمهدی خاتونآبادی که نخستین امام منصوب از سوی فتحعلی شاه بر
مسجدشاه تهران (تأسیس: ۱۲۲۹ق) بود و پس از او این منصب در خاندانش باقی ماند.
عالمانی از تهران و اطراف آن در این دوره نامی برآوردند که از آن جمله میتوان مولا اسماعیل طهرانی مؤلف کتاب
المزار به فارسی،
میرزا
محمد اندرمانی طهرانی و
سیدهاشم جمارانی،
شیخ
عبدالصمد طهرانی،
شیخ
محمدصادق طهرانی،
شیخ
عبدالله طهرانی،
شیخ
جعفر طهرانی و شیخ
حسن طهرانی را نام برد. اما این عالمان بومی غالباً از جایگاه علمی ممتازی برخوردار نبودند و شاخصهای علمی تهران، عالمانی بودند که بیرون از مدارس متروک تهران دانش آموخته بودند. برخی از رجال تهرانی در این دوره، مانند
محمدحسین بن عبدالرحیم طهرانی (د ۱۲۶۱ق)، صاحب کتاب پرآوازه
الفصول، در
عراق میزیستند.
برخی از حرکتها در این دوره تاریخی، شایسته تأملی ویژهاند، از جمله
محمدجعفر بن سیفالدین شریعتمدار استرابادی (د ۱۲۶۳ق) صاحب آثار مختلف، کتابی نیز در فقه بر اساس مذاهب خمسه نوشت
که این اثر نخستین گام در جهت همراه ساختن
مذهب امامیه با
مذاهب اربعه اهل سنت است و میتوان آن را در راستای سیاست دینی تقریب دانست که در اوایل عهد قاجار دنبال میشده است.
دوره فتحعلی شاه دوره اوج گرفتن منازعات اخباری و اصولی در
حوزههای امامیه بود و حوزه تهران همزمان با گام نهادن در مسیر شکلگیری، در معرض این منازعات نیز قرار گرفت؛ از جمله، میرزا
محمد اخباری (د ۱۲۳۲ق) بنیانگذار جریان نوین اخباری در امامیه که به سبب اقتدار یافتن
اصولیان در عراق، ناچار به ترک
عتبات شده بود، راهی ایران شد و پس از چندی درنگ در
مشهد، به تهران آمد و مقیم شد. وی طی ۴ سال حضور خود در تهران، مورد حمایت فتحعلی شاه قرار گرفت، اما سرانجام با فشار اصولیان که در تهران نیز غالب بودند، ناچار به ترک تهران شد.
همچنین باید از شیخ
محمدعلی برغانی (د ۱۲۶۹ق) نام برد که در اثر گرایشهای مذهبی خاص، مورد
غضب فتحعلی شاه قرار گرفت و پس از تبعید به عراق، آشکار به اندیشههای میرزا محمد اخباری و شیخ
احمد احسایی گرایش یافت.
در دوره
ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۶۴-۱۳۱۴ق) اهمیت حوزه علمی تهران نسبت به گذشته افزایش یافت. یکی از شاخصها در این باره توسعه مدارس دینی تهران در عهد ناصری است. در شمار این مدارس است:
مدرسه شیخالعراقین یا
مدرسه شیخ عبدالحسین (اکنون مسجد آذربایجانیها)، تأسیس در ۱۲۷۰ق توسط شیخ
عبدالحسین حائری طهرانی و از مالالوصایه
امیرکبیر؛
مدرسه سپهسالار قدیم، (اکنون
مدرسه شهید بهشتی)، تأسیس در ۱۲۷۷ق توسط میرزا
محمدخان قاجار سپهسالار؛
مدرسه عبداللهخان در بازار تهران، تأسيس در ۱۲۷۷ق؛
مدرسه ملا محمدجعفر (مشهور به مجتهدی) در بازارچه نايبالسلطنه، تأسيس در ۱۲۸۰ق توسط
ملامحمدجعفر چالمیدانی؛
مدرسه سعدیه در محله عودلاجان، تأسیس در ۱۲۸۸ق توسط حاج
قنبرعلیخان سعدالدوله؛
مدرسه معیر در محله سنگلج، تأسیس توسط
دوستعلیخان معیرالممالک (د ۱۲۹۰ق)؛
مدرسه آصفیه میان نوروزخان و مسجد جامع، تأسیس در ۱۲۹۲ق توسط حاج
محمدقلیخان آصفالدوله؛
مدرسه خازنالملک در بازارکفاشان، تأسیس در ۱۲۹۵ق که
تولیت آن را
خاندان آشتیانی عهدهدار بودند؛
مدرسه سپهسالار جدید، (اکنون
مدرسه عالی شهید مطهری)، بنیاد آن از ۱۲۹۶ق توسط میرزا
حسینخان قزوینی سپهسالار؛ و
مدرسه فتحی ه (در زاویهای از میدان قیام کنونی)، تأسیس در ۱۳۰۵ق از حاج
ابوالفتح طهرانی.
برخی از این مدارس مانند
مدرسه منیریه واقع در کنار
بقعه سیدناصرالدین به رغم اینکه امروز ناشناختهاند، از مراکز تعلیم
علوم عقلی و
نقلی بودهاند. عالمانی چون
ملافتح الله نوری و
ملامحمد هیدجی در شمار مدرسان، و
میرزا کوچکخان جنگلی در شمار دانشآموختگان آن بودند.
(درباره مدارس نیاکی، دانگی، آغارضا خان، فرخ خان امینالدوله، شاهزاده خانم، میرزا عبدالکریم، کاظمیه و یونسخان، به این منبع رجوع کنید:
)
در این دوره برخی از مدارس قدیمی تهران نیز تعمیر شدند، از جمله مدرسه چالحصار که توسط اردبیلیها مرمت شد
و مدرسه حکیم هاشم که به سبب مرمت توسط
مهد علیا یا
مدرسه مادرشاه شهرت گرفت.
در دوره ناصری، گامهایی برای تأسیس
مدارس دینی در محلههای حاشیهای تهران نیز برداشته شد. از آن جمله میتوان به تأسیس
مدرسه صنیعیه در محله
امامزاده یحیی به سال ۱۳۰۳ق توسط حاج
ابوالحسن اصفهانی معمار، و
مدرسه اقصی در خیابان بلورسازی (در مولوی) توسط میرزا
احمدخان مشیرالسلطنه اشاره کرد.
در دوره ناصری، آموزش
فلسفه در
حوزه تهران، اهمیتی بسیار یافت و علوم عقلی جایگاه ویژهای در نظام آموزش دینی به دست آورد. در اهمیت علوم عقلی همین بس که ۴ تن از بزرگترین عالمان تهران، از اهل فلسفه بودند و به
حکمای اربعه شهرت یافتند؛ اینان عبارتاند از:
آقاعلی زنوزی،
تدریس در مدرسه سپهسالار،
آقا محمدرضا قمشهای، تدریس در
مدرسه صدر،
میرزا ابوالحسن جلوه، تدریس در دارالشفاء و
میرزا حسین سبزواری، تدریس در مدرسه عبدالله خان.
گفتنی است که اهمیت علوم عقلی در حوزه تهران، تا عصر حاضر حفظ شده است.
در عهد متقدم ناصری، حاج شیخ
عبدالحسین حائری طهرانی (د ۱۲۹۶ق)، معروف به
شیخالعراقین، مؤثرترین عالم تهران بود. جایگاه برجسته علمی او موجب شده بود تا به واقع به عنوان چهرهای علمی حوزه تهران را اعتبار بخشد. علاوه بر این وی از نفوذ اجتماعی ویژهای نیز برخوردار بود.
افزون بر او، برخی از عالمان اصولی برخاسته از
حوزه نجف از شاگردان
صاحب جواهر و
شیخ انصاری و
شیخ علی کاشفالغطاء در تهران جایگیر شدند و تفکر اصولی را در این حوزه ریشهدار ساختند؛ از آنجمله میتوان
مولا باقر زرگر طهرانی (د ۱۲۸۳ق)،
شیخ
حسن نجمآبادی (د ح۱۲۸۴ق)، مؤلف آثار فقهی که نزد برخی پس از شیخ انصاری به عنوان افقه شناخته میشد،
مولا
آغا دربندی (د ۱۲۸۵ق) که در مسئله
امر به معروف و نهی از منکر اصراری ویژه داشت و این سیره او، موجب رنجش شاه بود،
و شیخ
ابوالقاسم نوری طهرانی معروف به کلانتری (د۱۲۹۲ق) صاحب آثار متعدد در
فقه و
اصول را برشمرد.
از عالمان ویژه پایتخت نیز باید به میرزا
ابوالقاسم موسوی زنجانی (د ۱۲۹۲ق)، اشاره کرد که دارای دیدگاههای خاصی درباره کتاب مقدس
یهودیان و
مسیحیان بود و هم نسبت به علما انتقاداتی تند داشت.
از دیگر عالمان متنفذ تهران، میتوان
سیدابوالقاسم حسینی (د ۱۲۹۵ق)،
امام جمعه ملقب به سید المجتهدین را نام برد.
در نیمه اخیر از عهد ناصری، از فقهای پایتخت، شیخ
هادی نجمآبادی،
ملاعلی کنی و
میرزا محمدحسن آشتیانی از نفوذ اجتماعی و سیاسی ویژه برخوردار بودند. ملاعلی کنی (۱۳۰۶ق) در
نجف تحصیل کرد و در قریه کن ساکن شد و در عهد ناصری رئیسالمجتهدین لقب گرفت. وی عالمی اصولی به شیوه سنتی بود و آثار چندی در فقه و اصول و
درایه تألیف کرد. در زمینه سیاست وی بیشتر مدافع شیوه سنتی حکومت بود و نسبت به اندیشههای سیاسی نوبرآمده، نظر مساعد نداشت. او مورد توجه خاص دربار ناصرالدین شاه بود و تولیت بسیاری از امور و اوقاف به وی سپرده شده بود. ملاعلی کنی از ثروت فراوانی برخوردار بود و به این شهرت داشت که خواهان اقتدار علما برای ترویج
شریعت است.
آشتیانی (د ۱۳۱۹ق) از خواص درس شیخ انصاری و مهمترین مروج آموزههای او در ایران بود و همین ویژگی، بسیاری از طلاب را در تهران به حلقه درس او جلب کرد.
فعالیت سیاسی او به سبک
میرزای شیرازی و در همراهی با او بود و مؤثرترین نقش را در
تحریم تنباکو در تهران ایفا کرد. مهمترین انگیزه سیاسی او را باید مخالفت با برتریجویی
کفار بر
مسلمانان قلمداد کرد، در حالی که نشانهای از افکار ضد استبداد از وی ثبت نشده است.
مولا
محمدتقی کاشانی (د ۱۳۲۱ق)، عالم تهران از شاگردان صاحب جواهر که
هدایة المسترشدین را در رد مسیحیان و مخالفت با مودت آنان نوشته است، نیز میتوان در کنار آشتیانی جای داد.
نجمآبادی (د ۱۳۳۳ق) نیز عالمی تحصیل کرده در حوزه نجف بود که تمام دوره تعلیم خود را در تهران سپری کرد. او یکی از چهرههای ضد استبداد و احیاگر است که افکاری بسیار نزدیک به
سیدجمالالدین اسدآبادی داشته است. اعتقاد او به ضرورت اتحاد مسلمانان و برتری مسلمانان بر کافران، انتساب علل انحطاط مسلمانان به اِعراض از
قرآن کریم و ضرورت بازگشت بدان، اهمیت دادن به جایگاه عقل، حمله به استبداد و نقدهایی که نسبت به رفتار سنتی علما داشت، از مشترکات او و اسدآبادی محسوب میشود.
وی بخشی از افکار خود را در کتابی با عنوان تحریرالعقلاء نگاشت (چ تهران، ۱۳۱۲ش). اندیشههای نجمآبادی به اندازهای در حوزه تهران نو انگاشته میشد که
سیدمحمدصادق طباطبایی عالم متنفذ تهران او را
تکفیر کرد.
با وجود دیدگاههای تند سیاسی، بیتوجهی او نسبت به حکام و نزدیکیاش با عامه مردم، ناصرالدین شاه و برخی از رجال مهم قاجار چون کامران میرزا گاهی به دیدار او در خانهاش میرفتند.
خاطره تاریخی او به عنوان عالمی روشنگر و مدافع حقوق عامه مردم در تهران برجای گذاشته، و نام شیخ هادی در یادمانهایی واقع در خیابانی که هنوز به نام او شناخته میشود، باقی مانده است.
فعالیت این عالمان رونقی در حوزه تهران پدید آورد که موجب میشد برخی از طالبان سرزمینهای دیگر چون مولا
اسماعیل قرهباغی (د ۱۳۲۳ق) و شیخ
محمدتقی اردکانی (د ح۱۳۲۹ق) برای استفاده از درس نجمآبادی و آشتیانی به تهران آیند و سالها در این شهر بمانند.
مولا
علی بن خلیل طهرانی (د ۱۲۹۶ق)، استاد
حاجی نوری و صاحب آثاری در فقه و رجال،
میرزا
اسماعیل فرزند دیگر میرزا
خلیل طهرانی (د۱۲۹۷ق)، صاحب
غصون الایکة الغرویة در اصول فقه،
ملا
محمدباقر (د ۱۳۰۱ق)، صاحب
لب الاصول،
شیخ
عبدالرحیم نهاوندی (د ۱۳۰۴ق)، شاگرد و مروج تعالیم شیخ انصاری و مدرس
مدرسه فخریه،
ملا نظرعلی طالقانی (د ۱۳۰۶ق)، مؤلف
مناط الاحکام در فقه
و کاشف الاسرار در عقاید و اخلاق،
و میرزا
ابوالفضل نوری طهرانی (د ۱۳۱۶ق)، مؤلف شفاء الصدور و آثاری در اصول و درایه و رجال
بیشتر به امر تدریس و تألیف توجه داشتند.
برخی چون شیخ اسماعیل قائنی (د پس از ۱۳۰۰ق)، شاگرد میرزای شیرازی،
حاج
علی طهرانی (د ۱۳۰۶ق)، رئیس المجتهدین تهران،
شیخ
جعفر نوری طهرانی از شاگردان صاحب جواهر
و شیخ
محمدحسن شریعتمدار استرابادی (د ۱۳۱۸ق)، شاگرد شیخ انصاری، و صاحب تتبعاتی در رجال و اصول
جامع فعالیت علمی و نفوذ اجتماعی بودند. برخی عالمان تهرانی نیز پایتخت را فضای مناسبی برای فعالیت خود نمیشمردند. از جمله شیخ
محمدهادی تهرانی (د۱۳۲۱ق) در نجف
و
ملاحسنعلی طهرانی (د ۱۳۲۵ق) در مشهد ساکن شدند.
در این دوره، برخی مدارس علمیه توسط برخی از علما و تجار در تهران تأسیس شد، اما اداره مدارس با ضعفی روزافزون روبهرو بود. از مدارس تأسیس شده میتوان از
مدرسه فیلسوفالدوله، در جوار
امامزاده اسماعیل در ۱۳۲۲ق، توسط
میرزا کاظم فیلسوفالدوله و
مدرسه محمودیه در سرچشمه در موقوفه حاج سیدمحمود جواهری
یاد کرد، اما برای احیای مدارسی مانند مدرسه چال که ویرانه شده بود، هیچ کوششی صورت نگرفت.
در دوره مظفرالدین شاه برخی از عالمان که بهسبب رونق حوزه تهران به این شهر مهاجرت کرده بودند، مانند مولا اسماعیل قرهباغی (د۱۳۲۳ق) و میرزا
محمدحسن نهاوندی تهران را ترک کردند و به نجف یا
مشهد رفتند.
آشکار بود که حوزه تهران اهمیت علمی دوره ناصری را از دست داده بود؛ اما به هر روی هنوز عالمانی از شاگردان شیخ انصاری چون
سیدعبدالکریم لاهیجی (د ح۱۳۲۳ق)،
مولاباقر کنی (د ح۱۳۳۰ق)
و
آقاحسن طهرانی،
و از شاگردان میرزای شیرازی چون
سیداحمد همدانی سنگلجی (اوایل سده ۱۴ق؛،
شیخ
جعفر بن حسن نجمآبادی (د ح۱۳۳۱ق)
و
سیدابراهیم حسینی طهرانی (د ۱۳۳۲ق)
هنوز در تهران حضور داشتند و به تدریس ادامه میدادند.
برخی از عالمان نیز به امر تحقیق و تألیف به سبک سنتی اشتغـال داشتند کـه از آن شمار مـیتوان محمـدهادی طهرانـی (د ۱۳۲۱ق)، صاحب آثاری در فقه،
سیدحسن بن عزیزالله طهرانی (د ۱۳۲۸ق)، صاحب حواشی بر پارهای کتب مهم فقهی،
سید ابوالقاسم سدهای ساکن تهران (د ۱۳۳۹ق)، صاحب آثار متعدد در
فضایل اهل بیت (علیهالسلام) و
برهان الرسالة در اثبات
نبوت خاصه و
سیدابوالقاسم طهرانی از
خاندان خاتونآبادی (د ۱۳۴۶ق)، صاحب آثاری درباره منجزات مریض و برخی قواعد فقهی
اشاره کرد.
مثلث کنی ـ آشتیانی ـ نجمآبادی در دوره متأخر قاجار همچنان مبنای کارآمدی برای بازشناختن گرایشهای سیاسی علما در تهران بود. همزمانی این دوره با انقلاب مشروطیت و مباحث سیاسی ـ دینی پیش و پس از آن، عالمان پایتخت را ملزم میساخت که به گونهای نسبت به جریان مشروطهخواهی موضعی اتخاذ کنند.
آنچـه در نسل پیشین به عنوان اندیشه اسدآبادی ـ نجمآبادی شناخته میشد، در این دوره در قالب اندیشه عالمان مشروطهطلب آشکار شد. حاج میرزا
حسین خلیلی معروف به حاجی طهرانی (د ۱۳۲۶ق) یکی از ۳ مجتهد مدافع
مشروطه در
نجف بود که نام او در کنار
آخوند خراسانی و
شیخ عبدالله مازندرانی ذکر میشد و دیدگاههای او در قالب نامهها و اعلامیهها مؤید مشروطیت در تحولات درون ایران تأثیری بسزا داشت.
دو شخصیت اصلی مشروطهطلب در میان
علمای تهران، یعنی
سیدعبدالله بهبهانی (د ۱۳۲۷ق) و
سیدمحمد طباطبایی (د ۱۳۳۹ق) از پیوستگان به افکار نجمآبادی و اسدآبادی بودند. درباره طباطبایی تصریح شده که وی چندی در محفل درس نجمآبادی حاضر میشده است.
اندیشه میرزای شیرازی ـ آشتیانی در برخی از اعضای
خاندان آشتیانی ادامه یافته است؛ این گروه از علمای تهران، در عین اینکه نباید در شمار مشروطهطلبان قرار گیرند، اما در بسیاری از موارد در عملکرد کنار آنان جای گرفتهاند. از جمله در جریان فروش محل مسجد و مدرسه چال به بانک استقراضی روس، دیده میشود که چگونه شیخ
مرتضی آشتیانی و فرزند او میرزا
مصطفی آشتیانی در کنار طباطبایی و بهبهانی و در مقابل
شیخ فضلالله نوری قرار گرفتهاند.
در رأس سوم مثلث، اگرچه شیخ فضلالله نوری به عنوان شاگرد میرزای شیرازی و با مواضع سیاسی اعلام شده خود، نمیتواند مستقیماً ادامه دهنده اندیشه ملاعلی کنی تلقی گردد، اما دو ویژگی محوری در رفتار سیاسی کنی، یعنی پرهیز از افکار نو برآمده سیاسی و تأکید بر افزایش اقتدار علما به روشنی در اندیشه سلطنت مشروعه شیخ فضلالله قابل پیجویی است.
اگرچه شیخفضلالله به سبب مخالفتهایش با مشروطه به
دار آویخته شد، اما او در اندیشه خود منزوی نبود و برخی از عالمان پایتخت، چون
سیداحمد پیشاوری (د ۱۳۴۹ق)، حتی پس از کشته شدن او هوادار افکارش بودند.
ارتباط افکار نجمآبادی با سید جمالالدین و همفکرانش در کشورهای عربی، پیوستگی افکار آشتیانی با میرزای شیرازی و همفکرانش در
عراق و
ایران از یک سو، و تفاوتهای شاخص میان اندیشه سیاسی شیخ فضلالله نوری با مشروطهطلبان، موجب میشود که تهران عصر مشروطیت الگویی از تنوع اندیشه سیاسی در جهان تشیع بهشمار آید. بدینترتیب، آنچه برخی از تحلیلگران در حوزه اندیشه سیاسی شیعه بهعنوان مکتب تهران پیشنهاد کردهاند و آن را جامع افکار نوری و بهبهانی ـ طباطبایی شمردهاند،
باید با دیده نقد نگریسته شود.
در
دوره پهلوی، تأسیس
حوزه علمیه قم توسط
شیخ عبدالکریم حائری یزدی (د ۱۳۱۵ش) که بهتدریج جایگزین
حوزه تهران میشد، از اهمیت تهران در آموزش دینی کاست و سیاستهای دینی
رضاشاه (سلطنت ۱۲۹۹-۱۳۲۰ش)، نیز تشدید کننده این افول بود. تأسیس دانشگاه تهران در ۱۳۱۳ش توسط رضاشاه و پایگرفتن دانشکده معقول و منقول در آن، بخشی از ثقل آموزش دینی در تهران را از مدارس سنتی به دانشگاه منتقل ساخت. طی نیم سده اخیر، تحولات گوناگون سیاسی زمینهساز افت و خیزهایی در اهمیت حوزه علمیه تهران بوده، ولی این حوزه همواره تحتالشعاع حوزه علمیه قم قرار داشته است. در این دوره شمار محدودی از عالمان که قم را ترک کرده، اقامت در تهران را برگزیدهاند،
نه به سبب رونق علمی، که به سبب فضای باز فکری در تهران، کوچ اختیار کردهاند.
در نیم سده اخیر، تهران همچنان مرکز مهمی برای فعالیت عالمانی بود که دارای افکار سیاسی تحولگرا بودند. در این میان برخی چون
سیدحسن مدرس (د ۱۳۱۶ش)، در ادامه افکار ضداستبدادی نجمآبادی و همفکرانش، بیشتر بر نفی استبداد و اصلاح نظام حکومتی تمرکز داشتند و برخی چون
سیدابوالقاسم کاشانی (د ۱۳۴۰ش)، بیشتر بر نفی سلطه خارجی (یا به تعبیر دینی آن نفی سلطه
کفار بر
مسلمین) تکیه داشتند. اما تصدی نمایندگی مجلس توسط هر دو، درگیریهای مستقیم مدرس با رضا شاه و همکاری کاشانی با مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت نشان از آن دارد که متعلقان به هر دو گرایش بر این نکته متفق شده بودند که
علما باید مستقیماً در فعالیتهای سیاسی وارد شوند و به نظارت بسنده نکنند.
در دوره رضاشاه تهران مرکزی مناسب برای رشد متفکرانی شد که نسبت به نظام اندیشه شیعی در عصر خود منتقد بودند و راهی برای بازخوانی دین میجستند. برخی از اینان چون شیخ
عباسعلی کیوان قزوینی (د ۱۳۱۷ش) در مقطع تحول فکری خود، مراکز دیگر را برای فعالیت مناسب نیافتند و به تهران کوچیدند و برخی چون
محمدحسن شریعت سنگلجی (د ۱۳۲۲ق) خاستگاهی تهرانی داشتند. ویژگی مشترک اینان توجه به
قرآن بود و همین امر زمینه تدوین آثاری در باب تفسیر و تدبر در قرآن را فراهم کرد.
اقدام
سیدضیاء طباطبایی نخستوزیر رضا شاه به نوشتن تفسیر را نیز باید در راستای همین جریان دانست (تفسیر روشنی، چ تهران، ۱۳۷۴ش).
در دوره
محمدرضا پهلوی (سلطنت ۱۳۲۰-۱۳۵۷ش) نیز برخی از عالمان تهران چون
سیدمحمود طالقانی (د ۱۳۵۸ش) فعالیت ضداستبدادی داشتند، اما آنچه آنان را نسبت به نسل گذشته متمایز میساخت، نیازی بود که آنان در جهت بازسازی باورهای دینی و بازخوانی
اسلام احساس میکردند. این رویکرد موجب شده بود تا این طیف از عالمان، با جریان نوظهور روشنفکری دینی ارتباطی نزدیک برقرار سازند. نماد این ارتباط و فعالیت مشترک علمای اصلاحطلب با روشنفکران دینی نهادی با نام حسینیه ارشاد بود. در حالیکه گونهای دانشگاهی از این فعالیت مشترک نیز در دانشکده معقول و منقول (بعدها الٰهیات) شکل گرفت که شاخص آن کسانی چون
شهید مرتضی مطهری (۱۳۵۸ش)، از رجال برخاسته از حوزه و پیوسته به دانشگاه بود.
برخی از عالمان تهران در این دوره، بدون آنکه به ضرورت اصلاح در باورهای دینی رسیده باشند، به دنبال متحول ساختن شیوههای سنتی علما در برقراری ارتباط با مخاطبان بودند. شیخ
حسینعلی راشد (د ۱۳۵۹ق)، واعظ نامدار تهران و استاد دانشکده الٰهیات، با خطابههای پرشنوندهای که در رادیو تهران ایراد میکرد، یکی از این شخصیتهای تحولساز بود.
میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (د ۱۳۹۳ق) نیز با افکاری کاملاً سنتی کوشش داشت تا با تصحیح و آمادهسازی برخی از متون فارسی، یا همکاری در ترجمه قرآن به فارسی راه را برای ارتباط عامه مردم با قرآن و منابع دینی هموار سازد.
فارغ از آنچه گفته شد، برخی از عالمان تهران، همزمان با مطالعات
آقاضیاء عراقی و
میرزای نائینی در عراق، به تدریس و تحقیق در فقه و اصول کاملاً در ادامه سنت حوزه اشتغال داشتند که از آن جمله میتوان مولا
محمدتقی آملی طبرسی،
سیدجلیل طارمی، شیخ
محمدرضا نوری، میرزا
حسن کرمانشاهی و شیخ
عبدالنبی نوری را نام برد.
در نسل پسین، عالمانی چون میرزا
احمد آشتیانی (د ۱۳۵۴ش) و
سیداحمد خوانساری (د ۱۳۶۳ش) مراجع برجسته دینی در تهران بودند و
شیخ آقابزرگ طهرانی (د ۱۳۴۸ش) نامی ماندگار در رجال و کتابشناسی امامیه بر جای نهاد.
در دوره پس از انقلاب
مدارس دینی تهران توسعه چشمگیری یافته، و حوزه علمیه تهران رونقی افزون گرفته است و مدارس پیشین بازسازی و ساماندهی شده؛ و مدارس متعددی نیز تأسیس گردیدهاند. افزون بر عالمان برآمده از تهران، اقامت بزرگانی چون
امام خمینی (۱۳۵۸-۱۳۶۸ش)، تهران را به حوزهای فعال تبدیل کرده است.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تهران»، شماره۶۲۱۷.