شیعه در دوره اموی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مهمترین مشکلات
بنی امیه وجود
اعتقادات شیعی در میان بخشی از مردم به ویژه
اهل عراق و به تدریج
ایران بوده است. با این که
حکومت در خلاف مسیر
تشیع قرار داشت، اما همچنان این
مذهب در حال پیشرفت بود و
شیعیان در تمام عرصههای علمی و فرهنگی زبانزد مردم شده بودند.
معاویه و کارگزارانش به شکلهای مختلف با جریان تشیع برخورد میکردند. در این نوشتار مختصرا چگونگی برخورد امویان و پیشرفت تشیع در عراق و خارج از آن مورد بررسی قرار میگیرد.
بنی امیه برای مبارزه با شیعهگرایی از روشهای سازشکارانه و همراه با رافت تا سختگیریهای گسترده و شدید را به کار برده است، هر چند که نتوانست به نتیجه خوبی برسد.
یکی از مهمترین این روشها ایجاد بیزاری و
سب و
لعن امام علی (علیهالسّلام) بود. معاویه و دیگر امویان در دورههای بعد به سختی در حذف چهره امام علی (علیهالسّلام) از جامعه و معرفی او به عنوان یک عنصر جنگ طلب و
خونریز تلاش میکردند. وقتی از
مروان حکم در مورد این شیوه سوال شد، گفت: اساسا
حاکمیت جز با
سیاست سب علی پابرجا نمیماند. «لایستقیم لنا الامر الا بذلک»
بعد از مدتی شیوه دیگری را آغاز کردند. آن هم فشار بر شیعیان و قتل آنان.
ابن اعثم مینویسد:
زیاد بن ابیه دائما در پی شیعیان بود و هر کجا آنها را یافت به قتل میرساند، به طوری که شمار زیادی را کشت، او
دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را
کور میکرد.
معاویه نیز به عمال خود نوشت که در میان شما هر که از شیعیان علی و متهم به دوستی اوست را از بین ببرید، حتی اگر
دلیل و بینهای برای این کار نیست، با
حدس و
گمان از زیر سنگ بیرون بکشید.
با همه این تفاصیل عمال بنی امیه موفق به جلوگیری از گسترش تشیع نبودند. آنان از هر راهی برای از بین بردن اعتقادات شیعی استفاده نمودند، اما با وجود کشتار فراوان شیعیان و
ظلم زیاد به آنان نتوانستند به مقصود خود برسند.
یکی از کارهای معاویه، نسبت دادن
احادیث امام علی (علیهالسّلام) به خود بود تا بتواند وجهه مقبولی را بین مردم بیابد. گاهی اوقات اطرافیان و دوستداران معاویه نیز دست به چنین کاری میزدند.
جاحظ که متوجه چنین موضوعی شده بود، با اشاره به این که معاویه سر و کاری با
زهاد ندارد، نسبت این احادیث را به او
تکذیب کرد.
وقتی معاویه فهمید که با این روشها نمیتواند مردم را به سوی خود جذب کند و از اطراف
ائمه اطهار دور نماید، به ظلم و کشتار شیعیان و به ویژه
سادات ادامه داد.
در میان شهرهای اسلامی، کوفه خطرناکترین شهر برای بنی امیه تلقی میشد و به همین
دلیل تحت شدیدترین فشارهای امنیتی و نظامی مورد محافظت قرار میگرفت. کوفه که در واقع مرکز گرایشهای سیاسی و اعتقادی شیعه بود همیشه محلی برای
قیام و شورشهای مختلف بود. به همین سبب خلفای اموی برای انتخاب حاکمی قوی برای این شهر دچار مشکل بودند، چرا که اداره این شهر به وسیله هر کسی ممکن نبوده است. اگر چه مردم کوفه در ابتدا همراه و همگام با
اهل بیت نبودند و در تاریخ بیوفایی آنان به امام علی (علیهالسّلام) و
امام حسین (علیهالسّلام) ثبت است، ولی بعد از آن از دوستداران اهل بیت درآمدند و در رکاب سادات به
جنگ بر علیه امویان پرداختند.
از جمله قیامهایی که از این شهر آغاز گردید،
قیام زید بن علی (علیهالسّلام) بود
که این قیام، آغازگر حرکت
عباسیان بر علیه
بنی امیه بوده است.
در زمان حضور زید در کوفه شیعیان با او در ارتباط و رفت و آمد بودند، اما مسئله قیام چندان جدی نبود.
بعد از مدتی زید عازم
مدینه شد. با رفتن او، شیعیان کوفه احساس کردند که در حال از دست دادن فرصت گرانبهایی هستند به همین دلیل به دنبال زید روانه شدند و در
قادسیه راه را بر او بستند و از او خواستند که به کمک شیعیان کوفه بساط بنی امیه را برچیند.
آنان گفتند: ای
فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کجا میروی و کوفه را رها میکنی در حالی که صد هزار شمشیرزن در کنار توست که با بنی امیه بجنگد.
اگر نگاهی کلی به تعداد شیعیان بعد از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و آغاز
امامت امام سجاد (علیهالسّلام) بشود، میتوان گسترش چشمگیر شیعیان را در این عبارت که به زید گفته شده فهمید. از مردم
مداین و واسط نیز کسانی با زید
بیعت کردند که
یوسف بن عمر راهها و دروازههای این دو شهر را به شدت تحت کنترل قرار داد.
بعد از
شهادت زید بن علی و یافتن
جنازه ایشان، یوسف بن عمر، چهارصد نفر را مامور
حراست از جسد زید کرده بود، شبها صد نفر از جسد محافظت میکردند تا کسی آن را نبرد.
این نشان از زیاد بودن شیعیان در کوفه بود که خطری جدی برای امویان به شمار میآمدند.
بعد از گذشت چهار سال از شهادت زید، یعنی در سال ۱۲۵ هجری،
یحیی بن زید قیام نمود که با شکست مواجه شد و به شهادت رسید.
زمانی که خبر شهادت یحیی بن زید به
ولید بن یزید رسید، دستور داد تا جسد او را
آتش زده و خاکستر آن را به
باد داده و یا در
فرات بریزند.
ولید حتی به
قاسم بن محمد ثقفی که
حاکم او در
بصره بود نوشت تا هر کس از
بنیهاشم در
عراق است را به
مدینه بفرستد و به حاکم مدینه دستور داد تا افراد مشخصی
اجازه خروج از مدینه را نداده و هر یک از آنها باید هفتهای یک بار خود را به وی معرفی کنند.
بدین ترتیب بنیهاشم را تحت نظر گرفت تا شاید بتواند مانع گسترش و قیام شیعیان گردد.
شهادت زید و یحیی، باعث شعلهور شدن احساسات مردم شد و جمع بسیاری از مردم را به سوی اهل بیت کشاند و این تمایل مردم به اهل بیت، مهمترین دلیل پیروزی عباسیان بود، زیرا آنها تحت نام اهل بیت سوار بر این احساسات مردمیشدند.
پیروی امویان از سیاست مالی و نژادی غیر عادلانه، موجب شد که بسیاری از
مسلمانان به ویژه موالی از
حکم آنان سرپیچی کنند. این
سیاست در جهت
تقویت دشمنان بنی امیه اثر زیادی داشت و موجب شد که بسیاری از مسلمانها از آنان رویگردان شوند و به جنبشهای مخالفین که شیعیان علی (علیهالسّلام) و
خوارج آن را رهبری میکردند، بپیوندند. که در این جهت شیعه از موقعیت بیشتری برخوردار بود و در درگیری و مخالفت با بنی امیه تعداد زیادی از موالی به شیعیان پیوستند.
همانطور که در بالا گفته شد
نهضت عظیم
امام حسین (علیهالسّلام) نقش مهمی در گسترش
تشیع به ویژه در خارج از منطقه عراق داشته است. این نهضت توانست مسلمانان مظلوم از جمله موالی محروم ایران را به سوی خاندان
اهل بیت سوق دهد. از جمله پیام شهادت امام، سرعت بخشیدن به گسترش تشیع بوده است.
هنگامی که امام حسین (علیهالسّلام) کشته شد، اکثریت مسلمانان این حادثه را فاجعه بسیار بزرگ شمردند و بنی امیه را منفور خود دانستند.
حتی بعضی از موالیها تکان خوردند و برتری
خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دریافتند و از ظلمی که بر آنها شده متاثر شدند. بسیاری از مسلمانان
اقرار کردند که در
حمایت از آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تقصیر و کوتاهی نمودند.
حادثه
کربلا باعث شد که بسیاری از بنی امیه از دستگاه اموی جدا شدند و به بنیهاشم و علویان گرایش یافتند. شیعیان خاندان نبوت زیاد شدند به علاوه جریان تلخ
حره و جریان
توابین و حادثه
نهر خازر و... موجب رویگردانی بسیاری از مردم از بنی امیه شد و بر جمعیت شیعه در میان تابعان و طبقات بعد از تابعان میافزود. این افزایش و گرایش به تشیع هم چنان تا آخر
حکومت بنی امیه در شهرهایی مانند
حجاز،
یمن،
عراق،
کوفه،
بصره،
مصر،
خراسان و سایر شهرهای ایران، مخصوصا در
قم ادامه داشت و اکثر شیعیان در کوفه و خراسان بودند.
علامه طباطبایی در تایید این حرف مینویسد: شیوه بیدادگری و بیبندوباری حکومتهای وقت و مخصوصا شهادت دلخراش حضرت امام حسین (علیهالسّلام) در توسعه یافتن تشیع و به ویژه در مناطق دور از مرکز خلافت مانند عراق و یمن و ایران کمک به سزایی کرد.
شیوه رفتاری خلفای اموی طبعا با
مقاومت مردم ایران روبرو میشد و موجبات ایجاد زمینههای ضد اموی و روحیه نهضت طلبی را فراهم آورد. دریافت این روحیه از ایرانیان باعث شد که مخالفین فکری و سیاسی بنی امیه که به دنبال یافتن جایگاهی مطمئن و
امن برای ابراز مخالفت و در پیش گرفتن شیوههای آن بودند، به سوی ایران متوجه شده و رو به این منطقه آوردند. یکی از نمونههای بارز آن، حضور
صالح بن مسرح به همراه
شبیب بن زید شیبانی حروی در منطقه
مدائن و جنگ و گریزهای ایشان در سایر مناطق ایران بود.
شیبانی در دوران زندگی خود به مخالفت با حاکمان اموی به ویژه
حجاج پرداخت و در برابر
ظلم اموی ایستاد و در این جنگ و گریزها به مناطق مختلف ایران و عراق
سفر کرد و نبردهای مختلفی را پایهریزی نمود که در طول این نبردها ظلم و ستم اموی بر همگان آشکار شد
مورخان درباره برخورد
معاویه با ایرانیان مینویسند: هنگامیکه تعداد آنها در
کشور اسلامی افزایش یافت، معاویه نظر داد تا عدهای را کشته و تعدادی را نگه دارند
معاویه به والی خود در ایران این طور نوشت:
عجم را به
ذلت کشیده،
اهانت کن، از خود دورشان کن و از آنان
استعانت مگیر
این تبعیضها در حالی بود که بنی امیه، کارهای اداری را بر عهده ایرانیان نهاده بودند. خود معاویه میگفت: سزاوار است تا نویسندگان
خراج از عجمهایی باشند که عالم به امور خراجند
رفتار ناهنجار، غیر اسلامی و همراه با
تبعیض حکام اموی، موجب همبستگی دو گروه مورد ستم امویان، یعنی موالی (ایرانیان) و علویان شد و همین عامل باعث گرایش ایرانیان به تشیع شد. نهضتها و جهتگیریهای علویان، با وجود جنبههای اعتدالی، توانست عاملی برای جذب تودههای مردم باشد. بهترین دلیل بر این سخن این که، علویان هم در
اعتقاد و هم در عمل، حرکتی بر ضد
ظلم و
طغیان بنی امیه و در ادامه،
بنی عباس بودند و بر اساس همین عامل، موالی ایران که تحت فشار بودند، به خصوص از جنبههای نژادی متمایل به
شیعه شدند و روی به
سادات آوردند.
تاثیر قیام و شهادت یحیی در مردم خراسان به اندازهای بود که مردم خراسان به نوشته
مسعودی، هفت روز برای یحیی
عزاداری کردند و در این سال که ۱۲۵ هجری بود، هر پسری که به
دنیا میآمد نام یحیی را بر آن میگذاشتند.
این قیام منجر به الگوگیری مردم از یحیی و حرکتهای بعدی که باعث آمادگی برای قیام علیه بنی امیه شد. در واقع روح علویخواهی در مردم خراسان به اوج خود رسید که بنی عباس نیز از آن کمال بهره را بردند. رن فراری از مورخین غربی معتقد است که: هر چند مرگ این دو
پدر و
پسر، یعنی یحیی بن زید و پدرش، نشان پیروزی امویان بود، اما در
حقیقت تا اندازهای به پیشبرد مقصود عباسیان کمک کرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «شیعه در دوره اموی» ۹۵/۰۴/۲۸.