• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شِرْک (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





شِرْک (به کسر شین و سکون راء) یا شَرْک (به فتح شین و سکون راء) از واژگان قرآن کریم است.
شَرک (به فتح شین) به معنای شریک شدن است.
شِرک (به كسر شين) به معنای عمل شرک است.
مشتقات واژه شرک در آیات قرآن عبارتند از:
اَشْرِکْ (به فتح همزه، سکون شین و کسر راء) به معنای شریک کردن‌؛
شَرِیکٌ‌ (به فتح شین و کسر راء) به معنای شریک شدن؛
شُرَکاءَ (به ضم شین و فتح راء) به معنای همتایان؛
الْمُشْرِکِینَ‌ (به ضم میم و سکون شین) به معنای مشرکان؛
مُشْرِکُونَ‌ (به ضم میم و سکون شین) به معنای آلوده به شرک؛
مُشْرِک (به ضم میم و سکون شین) به معنای کسی است که برای خدا شریک قرار بدهد، است.

فهرست مندرجات

۱ - معنای شَرْک
۲ - کاربردها
       ۲.۱ - اَشْرِکْ (آیه ۳۲ سوره طه)
       ۲.۲ - شَرِیکٌ‌ (آیه ۲ سوره فرقان)
       ۲.۳ - شِرْکٌ‌ (آیه ۴۰ سوره فاطر)
       ۲.۴ - شِرْکٌ‌ (آیه ۴ سوره احقاف)
       ۲.۵ - الشِّرْکَ‌ (آیه ۱۳ سوره لقمان)
       ۲.۶ - یُشْرَکَ‌ (آیه ۴۸ سوره نساء)
       ۲.۷ - شُرَکاءَ (آیه ۱۰۰ سوره انعام)
       ۲.۸ - شَرِیکَ‌ (آیه ۱۶۳ سوره انعام)
       ۲.۹ - شَرِیکٌ‌ (آیه ۱۱۱ سوره اسراء)
       ۲.۱۰ - شُرَکاءَ (آیه ۳۳ سوره رعد)
       ۲.۱۱ - الْمُشْرِکِینَ‌ (آیه ۱۰۵ سوره بقره)
       ۲.۱۲ - الْمُشْرِکِینَ‌ (آیه ۱ سوره بینه)
       ۲.۱۳ - الْمُشْرِکِینَ‌ (آیه ۶ سوره ببنه)
       ۲.۱۴ - اَشْرَکُوا (آیه ۸۲ سوره مائده)
       ۲.۱۵ - یُشْرِکُونَ‌ (آیه ۳۱ سوره توبه)
       ۲.۱۶ - مُشْرِکُونَ‌ (آیه ۱۰۶ سوره یوسف)
       ۲.۱۷ - مُشْرِکُونَ‌ (آیه ۱۲۱ سوره انعام)
       ۲.۱۸ - شُرَکاءَ (آیه ۱۹۰ سوره اعراف)
       ۲.۱۹ - یُشْرِکُونَ‌ (آیه ۵۴ سوره نحل)
       ۲.۲۰ - یُشْرَکَ‌ (آیه ۱۱۶ سوره نساء)
       ۲.۲۱ - یُشْرِکْ‌ (آیه ۵ سوره مائده)
       ۲.۲۲ - الْمُشْرِکُونَ‌ (آیه ۲۸ سوره توبه)
۳ - اقسام شرک
       ۳.۱ - ۱- شرک در خلقت
       ۳.۲ - شُرَکاءَ (آیه ۱۰۰ سوره انعام)
       ۳.۳ - ۲- شرک در تدبیر عالم
       ۳.۴ - ۳- شرک در عبادت
۴ - رد انواع شرک در قرآن
       ۴.۱ - رد شرک اول
       ۴.۲ - رد شرک دوم
       ۴.۳ - رد شرک سوم
۵ - محل نزاع
۶ - فرق احترام و شرک
۷ - شرک جلی و خفی
       ۷.۱ - مُشْرِکُونَ‌ (آیه ۱۰۶ سوره یوسف)
۸ - پانویس
۹ - منبع


شَرک، شِرکت و مُشارکت به معنای شریک شدن است.
شِرک اسم و به معنای عمل شرک است.
چنان‌که در الصحاح، قاموس المحیط و اقرب الموارد آمده است. به معنی شریک و نصیب آمده و آن‌ را در آیه‌ (اَمْ لَهُمْ‌ شِرْکٌ‌ فِی السَّماواتِ) نصیب و بهره گفته‌اند.


به مواردی از شَرْک که در قرآن به‌ کار رفته است، اشاره می‌شود:

۲.۱ - اَشْرِکْ (آیه ۳۲ سوره طه)

(اشْدُدْ بِهِ اَزْرِی وَ اَشْرِکْهُ‌ فِی اَمْرِی‌)
(با او پشتم را محكم كن و او را در كارم شريک ساز.)
اشراک به معنای شریک کردن‌ است.


۲.۲ - شَرِیکٌ‌ (آیه ۲ سوره فرقان)

(وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ‌ شَرِیکٌ‌ فِی الْمُلْکِ‌)
«در حکومت و تدبیر عالم شریکی نداشته است.»
مراد از آن شریک مستقل است وگرنه خدا برای تدبیر عالم واسطه‌هایی از فرشته و غیر آن آفریده است.
(شَرِیکٌ‌) به معنای شریک کردن‌ است.


۲.۳ - شِرْکٌ‌ (آیه ۴۰ سوره فاطر)

(اَمْ لَهُمْ‌ شِرْکٌ‌ فِی السَّماواتِ)
(يا اين‌كه شركتى در آفرينش و مالكيت آسمان‌ها دارند؟!)


۲.۴ - شِرْکٌ‌ (آیه ۴ سوره احقاف)

(اَمْ لَهُمْ‌ شِرْکٌ‌ فِی السَّماواتِ)
( يا شركتى در آفرينش آسمان‌ها دارند؟! )


۲.۵ - الشِّرْکَ‌ (آیه ۱۳ سوره لقمان)

(یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ‌ بِاللَّهِ اِنَ‌ الشِّرْکَ‌ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ‌)
(پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرک، ظلم بزرگى است.)
به معنای این که شرک ظلم بزرگی است.


۲.۶ - یُشْرَکَ‌ (آیه ۴۸ سوره نساء)

(اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ‌ یُشْرَکَ‌ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ)
(خداوند هرگز شرک به او را نمى‌بخشد؛ و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد و شايسته بداند مى‌بخشد.)
مشرک کسی است که برای خدا شریک قرار بدهد، چنین شخصی قابل آمرزش نیست مگر آن‌که در دنیا توبه کند.


۲.۷ - شُرَکاءَ (آیه ۱۰۰ سوره انعام)

(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‌ شُرَکاءَ الْجِنَ‌)
(آنان براى خدا همتايانى از جنّ قرار دادند.)


۲.۸ - شَرِیکَ‌ (آیه ۱۶۳ سوره انعام)

(لا شَرِیکَ‌ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ‌)
(همتايى براى او نيست.)


۲.۹ - شَرِیکٌ‌ (آیه ۱۱۱ سوره اسراء)

(لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ‌ شَرِیکٌ‌ فِی الْمُلْکِ‌)
(حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه نه فرزندى اختيار كرده، نه شريكى در حكومت دارد.)

۲.۱۰ - شُرَکاءَ (آیه ۳۳ سوره رعد)

(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‌ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ)
(آنان براى خدا همتايانى قراردادند؛ بگو آن‌ها را نام ببريد!)


۲.۱۱ - الْمُشْرِکِینَ‌ (آیه ۱۰۵ سوره بقره)

(ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ‌ اَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ)
(کافران اهل كتاب، همچنين مشركان، دوست ندارند كه از سوى پروردگارتان، خير و بركتى بر شما نازل گردد.)


۲.۱۲ - الْمُشْرِکِینَ‌ (آیه ۱ سوره بینه)

(لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ‌ مُنْفَکِّینَ حَتَّی تَاْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ)
(کافران از اهل كتاب و مشركان مى‌گفتند: دست از آيين خود بر نمى‌دارند تا دليل روشنى براى آن‌ها بيايد.)


۲.۱۳ - الْمُشْرِکِینَ‌ (آیه ۶ سوره ببنه)

(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ‌ فِی نارِ جَهَنَّمَ‌)
(کافران از اهل كتاب و مشركان در آتش دوزخند، جاودانه در آن مى‌مانند؛ آن‌ها بدترين خلق خدا هستند.)


۲.۱۴ - اَشْرَکُوا (آیه ۸۲ سوره مائده)

(لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ‌ اَشْرَکُوا)
(به يقين از ميان مردم، یهود و مشركان را سرسخت‌ترين دشمن نسبت به مؤمنان خواهى يافت.)
قرآن همواره اهل کتاب را از مشرکان جدا کرده است.
درست است که اهل کتاب حضرت‌ عیسی را خدا و پسر خدا و نیز عزیر را پسر خدا می‌دانستند، چنان‌که در سوره مائده آیه ۱۷ و ۷۲ و سوره توبه آیه ۳۰ آمده، ولی با وجود این، قرآن آن‌ها را مشرکان نخوانده است، به عبارت دیگر درباره آن‌ها فرموده‌: (وَ اَنْتُمْ ظالِمُونَ‌)
و نیز فرموده‌ (وَ اَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ‌)
و همچنین آن‌ها را کافر خوانده و فرمود: (فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ‌) ولی درباره آن‌ها نفرمود: اولئک هم المشرکون.


۲.۱۵ - یُشْرِکُونَ‌ (آیه ۳۱ سوره توبه)

(اتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ‌ وَ ما اُمِرُوا اِلَّا لِیَعْبُدُوا اِلهاً واحِداً لا اِلهَ اِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ‌)
(با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، نه به روز بازپسين ايمان دارند، نه آن‌چه را خدا و پيامبرش تحريم كرده حرام مى‌شمرند، نه آیین حق را مى‌پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند.)
اهل کتاب در اصطلاح مشرک‌اند و در آیه‌ به شرک آن‌ها تصریح شده ولی در آیات گذشته چنان‌که دیدیم آن‌ها را از مشرکین جدا کرده و در احکام اسلامی‌ نیز با مشرکان فرق دارند و از آن‌ها جزیه مقبول است نه از مشرکان.


۲.۱۶ - مُشْرِکُونَ‌ (آیه ۱۰۶ سوره یوسف)

(وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلَّا وَ هُمْ‌ مُشْرِکُونَ‌)
(و بيشتر آن‌ها به خدا ايمان نمى‌آورند، مگر آن‌كه ايمان خود را با شرک آلوده مى‌كنند.)


۲.۱۷ - مُشْرِکُونَ‌ (آیه ۱۲۱ سوره انعام)

(وَ اِنْ اَطَعْتُمُوهُمْ اِنَّکُمْ‌ لَمُشْرِکُونَ‌)
(اگر از آن‌ها اطاعت كنيد، شما هم مشرک خواهيد بود.)


۲.۱۸ - شُرَکاءَ (آیه ۱۹۰ سوره اعراف)

(دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ- فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ‌ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما)
(هر دو از خدايى كه پروردگارشان است خواستند: «اگر فرزند صالحى به ما دهى، به یقین از شاكران خواهيم بود. امّا هنگامى كه خداوند فرزند صالحى به آن‌ها (پدران و مادران از نسل آدم‌) داد، موجودات ديگر را در اين موهبت مؤثر دانستند.)
به نظر می‌آید مراد از این آیه شرک خفی و مراعات غیر خدا با خدا باشد. این در نوع بشر بسیار معمول است چون در مخمصه و لا علاجی واقع شود بخدا روی آورد و چون از بلا رهایی یابد باز به عوامل متوسل شده و مشرک می‌گردد، چنان‌که آیه ذیل این واقعیت را روشن می‌کند.


۲.۱۹ - یُشْرِکُونَ‌ (آیه ۵۴ سوره نحل)

(اِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَاِلَیْهِ تَجْئَرُونَ- ثُمَّ اِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ اِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ‌ یُشْرِکُونَ‌)
(هنگامى كه ناراحتى به شما رسد، فقط او را مى‌خوانيد. امّا هنگامى كه ناراحتى و رنج را از شما برطرف ساخت، آنگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مى‌شوند.)
به نظر می‌آید در اینگونه موارد نیز اگر بعد از رفع خطر بگوییم: خدا نجات داد یا خدا فلان چیز را سبب قرار داد شرک نورزیده‌ایم.
باید دانست در تاثیر اسباب عادی هزاران شرط‌ وجود دارد که ترتیب آن‌ها جز به اراده خدا میسر نیست،
نکته قابل توجه آن‌که اعتماد به اسباب، شرک است مگر آن‌طور باشد که گفته شد. این سخن رمز فهم بسیاری از آیات شرک است.
در ذیل آیه مذکور پنج آیه درباره مشرکین و بت‌پرستان است، می‌توان گفت آن پنج آیه مطلبی جداگانه‌ هستند و آیه مورد بحث مطلبی دیگر است که می‌تواند ذیل مطلب فوق باشند.
خلاصه آن‌که مطلب به تدریج وسیع گردیده تا بت‌پرستان و شرک جلی نیز ذکر شده است.


۲.۲۰ - یُشْرَکَ‌ (آیه ۱۱۶ سوره نساء)

(اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ‌ یُشْرَکَ‌ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ‌ یُشْرِکْ‌ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً)
(خداوند، شرک به او را نمى‌آمرزد؛ ولى كمتر از آن را براى هر كس بخواهد و شايسته ببيند مى‌آمرزد. و هر كس براى خدا همتايى قرار دهد، در گمراهى‌دورى افتاده است.)


۲.۲۱ - یُشْرِکْ‌ (آیه ۵ سوره مائده)

(اِنَّهُ مَنْ‌ یُشْرِکْ‌ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَاْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ اَنْصارٍ)
( زيرا هر كس همتايى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده؛ و جايگاه او دوزخ است؛ و براى ستمكاران، هيچ يار و ياورى نيست.)
این دو آیه صریح‌اند در این‌که آن‌که از دنیا مشرک برود گناهش قابل غفران نیست و اهل آتش است. ولی به ضرورت اسلام ثابت است اگر مشرک توبه کند گناهش آمرزیده می‌شود.
گفته‌اند: علت عدم غفران مشرک آن است که خلقت خداوندی بر اساس عبودیّت و ربوبیّت است، چنان‌که‌ فرمود:
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلَّا لِیَعْبُدُونِ‌) و با شرک عبودیت نیست. (یعنی رابطه خلقت با خدا قطع شده است.)
ناگفته نماند آیه اول جز شرک همه گناهان را قابل آمرزش معرفی می‌کند. علی هذا گناهان دیگر ممکن است به وسیله شفاعت و اعمال صالحه و رحمت خداوند بخشوده شوند و قید (لِمَنْ یَشاءُ) در جمله‌ (وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ) شاید اشاره به همین اسباب باشد، چنان‌که از موارد دیگر روشن می‌شود.
در تفسیر عیاشی از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل است که فرمود: هر چیز در استثناء این آیه داخل شده است و در روایتی دیگر از آن حضرت آمده کبائر در استثناء داخل شد.
بقیّه در «غفر».


۲.۲۲ - الْمُشْرِکُونَ‌ (آیه ۲۸ سوره توبه)

(اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ‌ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا)
(اى كسانى كه‌ ايمان آورده‌ايد! مشركان ناپاكند؛ پس نبايد بعد از اين سال به مسجدالحرام نزديک شوند.)
تفسیر المیزان از مجمع البیان نقل می‌کند هر چیز قذارت دار نجس است. گویند: رجل نجس- امراة نجس- قوم نجس، علّت عدم جمع مصدریت است. آن‌گاه فرمود: نهی از دخول مسجد به حسب فهم عرفی آن است که مسلمین از این‌کار مانع شوند. تعلیل عدم دخول با نجس اعتبار نوعی قذارت و پلیدی در مشرکان است، مثل اعتبار نوعی از طهارت برای مسجد الحرام.
این قذارت هر طور باشد غیر از نجاست معمولی است که حکم شده با آن‌ها با رطوبت نمی‌شود ملاقات کرد تمام شد. یعنی نجس به معنی پلید است و آیه نجاست مشرکان را نمی‌رساند.



شرک اقسامی دارد.

۳.۱ - ۱- شرک در خلقت

مثل عقیده ایرانیان قدیم که خیرات را از یزدان و شرور را از اهریمن می‌دانستند و می‌گفتند: یزدان اهریمن را آفرید سپس‌ اهریمن بالاستقلال شرور را آفرید.
شاید مراد از آیه‌ ذیل همین عقیده باشد.

۲.۷ - شُرَکاءَ (آیه ۱۰۰ سوره انعام)

(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‌ شُرَکاءَ الْجِنَ‌)
(آنان براى خدا همتايانى از جنّ قرار دادند.)
آیه ذیل نیز به آن اشاره دارد که در نفی معبود و خالقی جز خدا صریح است.
(وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ‌)


۳.۳ - ۲- شرک در تدبیر عالم

مثل عقیده ارباب انواع که اعتقاد به خدای دریا، خدای صحرا، خدای جنگ، خدای عشق، خدای غضب و غیره داشتند و برای هر یک مجسمه‌ای به خیال خویش درست کرده بودند و مثل عقیده ستارهپرستان، آفتاب‌پرستان، عقیده تثلیث در هند و روم و چین و مصر و عقیده پرستندگان ستاره شعرای یمانی.
مشرکان این‌ها را مدبّر عالم یا دخیل در تدبیر عالم می‌دانستند. در سوره شعراء آمده که چون حضرت موسی خدا را ربّ العالمین خواند فرعون گفت: او دیوانه است، که فرعون خدا را پرورش دهنده تمام عالم نمی‌دانست.

۳.۴ - ۳- شرک در عبادت

شرکی است گه خدا مورد عبادت قرار نمی‌گرفت؛ بلکه بت‌ها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دریا، رعد و برق، حتی اشخاصی مثل نمرود و فرعون را پرستش می‌کردند.


قرآن مجید که کتاب توحید خالص است در ردّ این خرافات سخت پافشاری می‌کند.

۴.۱ - رد شرک اول

راجع به شرک اول می‌گوید جز خدا خالقی نیست و او خالق و آفریننده تمام اشیاء است‌.
(وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌)
(لا اِلهَ اِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ)
(قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ)
(قالَ رَبُّنَا الَّذِی اَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی‌)
(الَّذِی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَاَ خَلْقَ الْاِنْسانِ مِنْ طِینٍ‌)
و آیات دیگر که شاهداند، خلقت همه چیز در دست خداست و راجع به واسطه سخن خواهیم گفت.

۴.۲ - رد شرک دوم

در رد شرک دوم اصرار دارد که جز خدا ربّی، مدبری و مدیری‌ بالاستقلال وجود ندارد، مگر آن‌که خدا آن‌ را اختیاری بدهد.
(لا شَرِیکَ‌ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ‌)
آيه مطلق شريک را نفى می‌كند اعم از آن‌كه در خلقت باشد يا در تدبير يا در عبادت؛
(لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ‌ شَرِیکٌ‌ فِی الْمُلْکِ‌)
(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ‌ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ)
(رَبِّ الْعالَمِینَ‌) به معنای پرورش دهنده تمام موجودات در چهل و دو مورد آمده‌ است؛ چنان‌که در کلمه اللّه گذشت.
(فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْاَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ‌)
(اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ‌)
و خلاصه آن‌که خالق و اداره کننده عالم خداست.

۴.۳ - رد شرک سوم

در ردّ شرک سوم باید دید مشرکان چرا به غیر خدا عبادت می‌کردند. مشرکان بت‌های خود را ضارّ و نافع می‌دانستند. منظورشان از عبادت جلب نفع و دفع ضرر بود و کسانی‌که آفتاب، ماه، ستارگان و غیره را پرستش می‌کردند، همین منظور را داشتند. پرستش آن‌ها به این‌جهت بود که دفع ضرر و جلب نفع از فطریات بشر است و نیز می‌گفتند: این‌ها واسطه و شفیعان ما هستند و برای ما در پیش خدا کار سازی می‌کنند. قرآن عقیده آن‌ها را در آیات ذیل چنین نقل می‌کند:
(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ)
«این‌ها واسطه‌ها هستند و قدرت آن را دارند که در جلب نفع و دفع ضرر برای ما مؤثر باشند لذا آن‌ها را عبادت می‌کردند.»
ولی قرآن می‌فرماید: این‌ها نفع و ضرر ندارند و خدا آن‌ها را شفاعت‌گر نکرده است. (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلَّا لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللَّهِ زُلْفی‌ اِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‌) با در نظر گرفتن این‌که مشرکان عقیده به معاد نداشتند، نظرشان از تقرّب به واسطه بت‌ها جلب‌ نفع و دفع ضرر دنیوی بود. همچنین به حضرت نوح می‌گفتند:
(اِنْ نَقُولُ اِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ)
«جز این نگوییم که بعضی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده که چنین سخنان می‌گویی.»
چنان می‌دانستند که خدایان آن‌ها قدرت آسیب رساندن دارند. قرآن با تمام کلمه، معبود بودن، مؤثر بودن و واسطه بودن آن‌ها را نفی می‌کند.
(اَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً)
(فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً)
(اِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ اَمْثالُکُمْ‌)
(وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا اَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدی‌ لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ‌)
(وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ‌)
صدها آیه نظیر این‌ها که همه در ردّ معبودهای باطل آمده‌اند. خلاصه این بررسی آن است‌: خالق تمام موجودات خداست. مدبّر تمام موجودات خداست. معبود همه عالم خداست.


اختلاف پیامبران با مردم اغلب درباره معبود بوده نه درباره خالق. به عبارت دیگر مشرکان نوعا به خداوند و خالق عالم عقیده داشتند ولی بت‌ها و ارباب را اداره کننده عالم می‌دانستند و به آن‌ها عبادت می‌کردند. پیامبران می‌گفتند: خدا هم خالق، هم ربّ و مدبّر است، عبادت هم خاصّ اوست. باید او را رب العالمین دانست و او را پرستش کرد. بت‌ها تاثیری در امور عالم ندارند. آفتاب، ماه و غیره همه آفریده خدا و مخلوق فرمانبر او هستند و معبود نیستند.
قرآن می‌فرماید:
(وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ)
«اگر از آن‌ها بپرسی کدام کس آسمان‌ها و زمین را آفریده است، آفتاب‌ و ماه را رام کرده است؟ حتما حتما می‌گویند: خدا.»
همچنین آیه ۲۵ سوره لقمان و ۳۸ سوره زمر و ۹ سوره زخرف و همچنین آیه ذیل.
(وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَاَنَّی یُؤْفَکُونَ‌)
«اگر بپرسی که آن‌ها را آفریده؟ حتما حتما گویند: خدا.»
نیز این‌که می‌گفتند: (شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ‌ لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللَّهِ زُلْفی‌) روشن می‌کند که به خدا و خالق عالم عقیده داشته‌اند؛ همچنین در سوره اعراف آیات ۵۹- ۶۵- ۷۳- ۸۵- و در سوره هود آیات: ۵۰- ۶۱- ۸۴. از حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح و غیره نقل شده که همه می‌گفتند: (یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ‌) معلوم می‌شود صحبت درباره وجود خدا نبوده و به او عقیده داشتند صحبت درباره معبود بود که می‌گفتند: شما را جز خدا معبودی نیست. حتی در جواب حضرت هود می‌گفتند:
(اَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا)
«آیا آمده‌ای تا فقط خدا را عبادت کنیم و از معبود پدران دست برداریم.»
و نیز روشن است که‌ حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمود: «قُولُوا لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» علی هذا وجود خدا مفروغ عنه بوده و پیامبران (علیهم‌السلام) اصرار داشتند که باید خدا را همان‌طور که خالق است مدیر عالم بدانید و او را پرستش کنید، لذا تبلیغات رسولان درباره ربوبیّت و الوهیت بوده است، گرچه درباره وجود خدا نیز بیشتر سخن گفته‌اند، به ویژه در قرآن مجید. قرآن درباره این‌که تدبیر عالم و کارهای آن همه از خداست کلماتی شیرین و پر معنائی دارد از جمله فرموده:
(وَ اَنَّ اِلی‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهی‌. وَ اَنَّهُ هُوَ اَضْحَکَ وَ اَبْکی‌ وَ اَنَّهُ هُوَ اَماتَ وَ اَحْیا. وَ اَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْاُنْثی‌ مِنْ نُطْفَةٍ اِذا تُمْنی‌ وَ اَنَّ عَلَیْهِ النَّشْاَةَ الْاُخْری‌ وَ اَنَّهُ هُوَ اَغْنی‌ وَ اَقْنی‌)
«سرانجام به سوی اوست، او می‌گریاند، او می‌خنداند، او می‌میراند، او زنده می‌کند، او نر و ماده آفریده است، خلقت آخرت نیز از او و بر عهده او است، او بی‌نیاز نموده و عطا کرده است.»
و از قول حضرت ابراهیم نقل می‌کند: خلقت و هدایتم از اوست. او غذایم می‌دهد، او سیرابم می‌کند، چون مریض شدم او شفایم می‌دهد. او می‌میراندم و سپس زنده‌ام می‌کند. صدها آیات دیگر که تدبیر کلیه امور عالم را مخصوص خداوند می‌کنند. (اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ)
باید دانست واسطه غیر از شرک است. قرآن واسطه را قبول دارد. یعنی خداوند با واسطه‌ها و اسباب کار می‌کند. مثلا گیاهان را به وسیله باران می‌رویاند، حیات را به وسیله نور خورشید تدبیر می‌کند، بندگان خود را به وسیله زمین روزی می‌دهد. مردگان را بوسیله ملک الموت قبض می‌کند، فرزندان را به وسیله پدر و مادر به دنیا می‌آورد و هکذا. چنان‌که نماز، روزه، صدقه و اعمال نیک را وسیله تقرب قرار داده و بندگان را به وسیله پیامبران و امامان (علیهم‌السّلام) هدایت فرموده است. اگر این واسطه‌ها و اسباب را در کارهای خود مستقل بدانیم آن شرک است و اگر بگوییم: خدا آن‌ها را آفریده و زیر نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خدا کار می‌کنند و از خود استقلالی ندارند بلکه‌ (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ‌) هستند در این صورت مخالف قرآن سخن نگفته‌ایم‌.
(مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلَّا بِاِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ اَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ)
«هیچ کس جز به امر و اذن خدا واسطه نیست. خدا به واسطه‌ها محیط است و آن‌ها به هیچ وجه به علم خدا احاطه ندارند.»
و فرموده‌:
(ما مِنْ شَفِیعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ‌)
(قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمی‌عاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ‌)
(اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ اَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ‌)
بت‌پرستان دو انحراف عمده‌ داشتند؛ یکی این‌که بت‌ها را عبادت می‌کردند نه خدا را و خود می‌گفتند: (ما نَعْبُدُهُمْ اِلَّا لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللَّهِ زُلْفی‌) همچنین می‌گفتند: (وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ‌) بت‌ها را شفعاء، واسطه‌های تقرب، اسباب سود و زیان می‌دانستند؛ می‌گفتند: (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ) قرآن در ردّ این دو قول می‌فرماید: این‌ها معبود نیستند، معبود همان خالق و رب العالمین است و نیز خدا آن‌ها را واسطه قرار نداده و هیچ‌کاره هستند. (اِنْ هِیَ اِلَّا اَسْماءٌ سَمیتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ‌) نه این‌که خدا اصلا در عالم، اسباب و واسطه نیافریده است.


احترام و شرک دو چیز جداگانه هستند، محترم داشتن چیزی معبود قرار دادن آن نیست گفتیم: مشرکان خدا را عبادت نمی‌کردند و بت‌ها را در تدبیر عالم مؤثر می‌دانستند. مثلا زیارت قبور پیامبران، امامان، صلحا، پدر، مادر و این‌که کسی صاحب قبر را شفیع آورده و بگوید: خدایا به احترام صاحب این قبر حوایج مرا بر آورده کن هیچ یک از این‌ها مصداق شرک نیست و گرنه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن‌ را تحریم می‌کردند.
ما نه به صاحب قبر عبادت می‌کنیم و نه او را در کاری از کارهای عالم مستقل می‌دانیم، بلکه چون در راه رضای خدا قدم برداشته و با نفس مبارزه کرده و پیش خدا محترم است او را شفیع قرار می‌دهیم. خدا نیز او را شفیع قرار داده، به عبارت دیگر می‌گوییم: خدایا همان‌طور که ما را به وسیله این امام و این پیامبر هدایت فرموده، به حق وی فلان درد ما را دوا کن و تو خود برای آن‌ها حق قرار داده و فرموده‌ای‌. (وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‌) درست است آن‌ها بر تو حقّی ندارند ولی تو این حق را برای آن‌ها قرار داده‌ای و فرموده‌ای‌ (یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ‌ الْوَسِیلَةَ)
همچنین تقبیل اعتاب مقدسه و تبرّک به آن‌ها هیچ یک مصداق شرک نیستند. وهّابی‌ها متوجه فرق میان احترام و شرک نشده از این کارها نهی می‌کنند و به قبور بزرگان اهانت کرده‌اند. شاهد بارز این سخن حجرالاسود و کعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسیدن و دست مالیدن به حجرالاسود و کعبه جایز و ثواب است. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حجرالاسود را استلام فرموده و بوسیده است. همچنین است طواف کعبه و غیره، حال آن‌که حجرالاسود و کعبه فی نفسه لا یضر و لا ینفع‌اند.



شرک جلی یکی از شرک‌های سه‌گانه است که گذشت. شرک خفی آن است که غیر خدا را نیز در کارها مراعات بکند، مثلا بگوید: اگر فلانی نبود عیال من ضایع می‌شد ولی اگر بگوید خدا فلانی را در کار من سبب کرد اشکالی ندارد آیه‌ای که بر شرک خفی دلالت دارد این آیه است‌.

۲.۱۶ - مُشْرِکُونَ‌ (آیه ۱۰۶ سوره یوسف)

(وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلَّا وَ هُمْ‌ مُشْرِکُونَ‌)
(و بيشتر آن‌ها به خدا ايمان نمى‌آورند، مگر آن‌كه ايمان خود را با شرک آلوده مى‌كنند.)
در تفسیر عیاشی ذیل این آیه از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده: آن شرک، قول شخص است که می‌گوید: اگر فلانی نبود هلاک می‌شدم، اگر او نبود به فلان بلا گرفتار می‌شدم، اگر فلانی نبود عیالم از بین می‌رفت، آیا نمی‌بینی که برای خدا در ملکش شریک قرار داده که او را روزی می‌دهد و از بلا می‌رهاند. راوی گوید گفتم: می‌گوید اگر خدا به واسطه فلانی بر من منّت نمی‌نهاد هلاک می‌شدم. فرمود: آری این عیب ندارد.
از امام باقر (علیه‌السّلام) نقل شده که فرمود: آن شرک طاعت است نه شرک بندگی، آن در گناهانی است که مرتکب می‌شوند در آن‌ها به شیطان اطاعت کردند و غیر خدا را در طاعت خدا شریک قرار دادند. شرک عبادت این است که غیر خدا را عبادت کنند؛ همچنین این‌گونه روایات در تفسیر عیاشی و اصول کافی باب شرک نقل شده است. این‌که امام (علیه‌السّلام) فرمود شرک طاعت است در بعضی آیات به مطیع غیر خدا مشرک اطلاق شده است.



۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۲۰-۳۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۵۱.    
۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین ت-الحسینی، ج۵، ص۲۷۴.    
۴. جوهری، ابونصر، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۴، ص۱۵۹۳.    
۵. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۳، ص۳۰۸.    
۶. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۳، ص۵۲.    
۷. فاطر/سوره۳۵، آیه۴۰.    
۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۴.    
۹. طه/سوره۲۰، آیه ۳۱ و ۳۲.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۳.    
۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۰۳.    
۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۴۷.    
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۲۲.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹.    
۱۵. فرقان/سوره۲۵، آیه۲.    
۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۲۴۳.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ص۱۷۷.    
۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۱۸۳.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۸۰.    
۲۰. فاطر/سوره۳۵، آیه۴۰.    
۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۹    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۷۷.    
۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۵۴.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۳۸۰.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۷.    
۲۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۴.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۰۲.    
۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۲۸۴.    
۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۱۸۷.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۳۸۰.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۷.    
۳۲. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۳.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۴۱۲.    
۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۲۲.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۱۵.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۹، ص۱۷۲.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۸۱.    
۳۸. نساء/سوره۴، آیه۴۸.    
۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸۶.    
۴۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۵۸۸.    
۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۷۰.    
۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۸۰.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۳.    
۴۴. انعام/سوره۶، آیه۱۰۰.    
۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۰.    
۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۰۱.    
۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۲۹۰.    
۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۰۷.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ح۴، ص۱۲۴.    
۵۰. انعام/سوره۶، آیه۱۶۳.    
۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۵۰.    
۵۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۵۴۳.    
۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۹۴.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی،ج۹، ص۳۶    
۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۲۰۴..    
۵۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۱۱.    
۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۳.    
۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۱۲.    
۵۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۲۶.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۳۱.    
۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۳۰۴.    
۶۲. رعد/سوره۱۳، آیه۳۳.    
۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۳    
۶۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۴۹۷.    
۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۶۴.    
۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۷۴.    
۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۳.    
۶۸. بقره/سوره۲، آیه۱۰۵.    
۶۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶.    
۷۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۳۷۴.    
۷۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۴۸.    
۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۹۸.    
۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۳۶.    
۷۴. بینه/سوره۹۸، آیه۱.    
۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۵۹۸.    
۷۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۵۷۰.    
۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰،ص۳۳۶.    
۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۲۱۲.    
۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۱۳.    
۸۰. بینه/سوره۹۸، آیه۶.    
۸۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۹۸.    
۸۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۵۷۷.    
۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۴۰.    
۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۲۱۶.    
۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۱۵.    
۸۶. مائده/سوره۵، آیه۸۲.    
۸۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۲۱.    
۸۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۶، ص۱۱۴.    
۸۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۷۹.    
۹۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۱۴۹.    
۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۴۰۱.    
۹۲. بقره/سوره۲، آیه۵۱.    
۹۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۱۰.    
۹۴. بقره/سوره۲، آیه۸۹.    
۹۵. توبه/سوره۹، آیه۳۱.    
۹۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۹۱.    
۹۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۲۸.    
۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۴۶.    
۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۷۲.    
۱۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۴.    
۱۰۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۶.    
۱۰۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۲۴۸    
۱۰۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۳۷۶.    
۱۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۷۵.    
۱۰۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۳۰۷.    
۱۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۶۲.    
۱۰۷. انعام/سوره۶، آیه۱۲۱.    
۱۰۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۴۳.    
۱۰۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۵۹.    
۱۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۳۴.    
۱۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۵۳.    
۱۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۵۵۴.    
۱۱۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۸۹- ۱۹۰.    
۱۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۱۷۵.    
۱۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۴۸۸.    
۱۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۷۶.    
۱۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۳۵.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۰۷.    
۱۱۹. نحل/سوره۱۶، آیه۵۳- ۵۴.    
۱۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۷۲.    
۱۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۳۴۹.    
۱۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۲۷۳.    
۱۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۲۷۴.    
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۶۶.    
۱۲۵. نساء/سوره۴، آیه۱۱۶.    
۱۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۷.    
۱۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۱۳۳.    
۱۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۸۳.    
۱۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی،ج۶، ص۴۸.    
۱۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۹۱.    
۱۳۱. مائده/سوره۵، آیه۷۲.    
۱۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۲۰.    
۱۳۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۶، ص۱۰۰.    
۱۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۶۹.    
۱۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۱۳۱.    
۱۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۹۱.    
۱۳۷. ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۶.    
۱۳۸. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴۶.    
۱۳۹. توبه/سوره۹، آیه۲۸.    
۱۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۹۱.    
۱۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۰۳.    
۱۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۶۵    
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۶۹.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۸.    
۱۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۰۳.    
۱۴۶. انعام/سوره۶، آیه۱۰۰.    
۱۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۰.    
۱۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۰۱.    
۱۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۲۹۰.    
۱۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۰۷.    
۱۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ح۴، ص۱۲۴.    
۱۵۲. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۱.    
۱۵۳. انعام/سوره۶، آیه۱۰۱.    
۱۵۴. انعام/سوره۶، آیه۱۰۲.    
۱۵۵. رعد/سوره۱۳، آیه۱۶.    
۱۵۶. طه/سوره۲۰، آیه۵۰.    
۱۵۷. سجده/سوره۳۲، آیه۷.    
۱۵۸. انعام/سوره۶، آیه۱۶۳.    
۱۵۹. فرقان/سوره۲۵، آیه۲.    
۱۶۰. رعد/سوره۱۳، آیه۳۳.    
۱۶۱. جاثیه/سوره۴۵، آیه۳۶.    
۱۶۲. اعراف/سوره۷، آیه۵۴.    
۱۶۳. یونس/سوره۱۰، آیه۱۸.    
۱۶۴. زمر/سوره۳۹، آیه۳.    
۱۶۵. هود/سوره۱۱، آیه۵۴.    
۱۶۶. بقره/سوره۲، آیه۱۶۵.    
۱۶۷. نساء/سوره۴، آیه۱۳۹.    
۱۶۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۹۴.    
۱۶۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۹۷ و ۱۹۸.    
۱۷۰. نحل/سوره۱۶، آیه۲۰ و ۲۱.    
۱۷۱. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۶۱.    
۱۷۲. زخرف/سوره۴۳، آیه۸۷.    
۱۷۳. أعراف/سوره۷، آیه ۵۹.    
۱۷۴. أعراف/ سوره ۷، آیه ۶۵.    
۱۷۵. أعراف/ سوره ۷، آیه ۷۳.    
۱۷۶. أعراف/ سوره ۷، آیه ۸۵.    
۱۷۷. هود/سوره۵۲،آیه ۵۰.    
۱۷۸. هود/سوره۵۲، آیه ۶۱    
۱۷۹. هود/سوره۵۲، آیه ۸۴.    
۱۸۰. اعراف/سوره۷، آیه۷۰.    
۱۸۱. نجم/سوره۵۳، آیه۴۲- ۴۸.    
۱۸۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۷۸- ۸۱.    
۱۸۳. اعراف/سوره۷، آیه۵۴.    
۱۸۴. بقره/سوره۲، آیه۲۵۵.    
۱۸۵. یونس/سوره۱۰، آیه۳.    
۱۸۶. زمر/سوره۳۹، آیه۴۴.    
۱۸۷. زمر/سوره۳۹، آیه۴۳.    
۱۸۸. زمر/سوره۳۹، آیه۳.    
۱۸۹. انبیاء/سوره۲۱، آیه۵۳.    
۱۹۰. یونس/سوره۱۰، آیه۱۸.    
۱۹۱. نجم/سوره۵۳، آیه۲۳.    
۱۹۲. روم/سوره۳۰، آیه۴۷.    
۱۹۳. مائده/سوره۵، آیه۳۵.    
۱۹۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۶.    
۱۹۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص ۲۴۸    
۱۹۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۳۷۶.    
۱۹۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۷۵.    
۱۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۳۰۷.    
۱۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۶۲.    
۲۰۰. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۰.    
۲۰۱. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۰.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «شرک»، ج۴، ص۲۰-۳۰.    






جعبه ابزار