سلسله تیموریان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تیموریان (یا گورکانیان)، سلسلهای از نوادگان تیمور گورکان که از ۸۰۷ تا ۹۱۳ در
ایران، حکومت کردند.
این دوره را میتوان در دو بخش بررسی کرد: از ۸۰۷ تا ۸۵۰ و از ۸۵۰ تا ۹۱۳.
تیمور پس از ۳۶ سال
سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ در اُترار درگذشت. از وی ۳۱
پسر،
نوه،
نبیره و نبیرهزاده باقی ماند.
از فرزندان ذکور وی، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و
میرانشاه و
شاهرخ چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند.
و تیمور، پیرمحمدِ جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود بر گزید.
سیاست تیمور در اداره شهرهای تسخیر شده، واگذاری
حکومت هر ولایت به یکی از اعضای خاندانش یا حکامِ محلیِ مورد اعتماد و قرارگرفتن خودش در رأس همه امور بود.
با اعلام خبر مرگ تیمور، این امیرزادگان و مدعیانِ سلطنت، بر سر جانشینی او به کشمکش پرداختند. در این زمان، میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و
عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب
فارس،
اصفهان و
همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر
سمرقند، تختگاه تیمور، را فتح کنند. پیرمحمد، جانشین تیمور، در
قندهار بود و نتوانست بموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانه عملی کردن نقشه لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند.
اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور، از جمله امیرشاه ملک و امیرشیخ نورالدین، و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیره دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود.
اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در
هرات به دستور او به
قتل رسید.
شاهرخ در هرات خود را وارث تخت
پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در
شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش بود، اعلام کرد.
در همین زمان، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد.
شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد. در همان زمان در
تبریز و اصفهان و شیراز و
کرمان و
سبزوار، به سبب بیکفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود.
خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی، والی ماورای سیحون، شد.
شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به
اُلُغ بیگ داد.
در پانزده سال بعد، بتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای
خراسان فزونی یافت. وی پس از گرفتن
مازندران در ۸۰۹ و ماوراءالنهر و مغولستان در ۸۱۱، بر
بلخ و تخارستان در ۸۱۲ و بر خوارزم در ۸۱۵ چیره شد، در ۸۱۷ عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند؛ عمر در ۸۰۹ به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ به دست وزیرش پیرعلی تاز به قتل رسیدند، خلیل سلطان هم در ۸۱۴ به مرگ طبیعی درگذشت.
شاهرخ که توانسته بود از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهم سازد، با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه برقرار کرد چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و رفت داشتند.
اما او هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و ماوراءالنهر تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در ۸۳۹ بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را مطیع سازد و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت.
شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، بسنده کند. وی در اواخر عمر با شورشِ سلطان محمد، پسر بایسنغر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت (ادامه مقاله) و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در
ری درگذشت.
شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ، موجب زوال سریع این خاندان شد.
در این دوره، ثبات و آرامش نسبی و رونق اقتصادی که در قلمرو تیموریان، بخصوص در شرق ایران فراهم شده بود، از میان رفت. منازعات داخلی بیشتر شد و حریفان قدرتمندی همچون ازبکان از شمال و قراقوینلوها و آق قوینلوها از غرب، حکومت تیموریان را تهدید میکردند. شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنغر و جوکی میرزا، در زمان
حیات او درگذشته بودند.
و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت.
بجز الغ بیگ و فرزندش عبداللطیف، دیگر مدعیان جانشینی عبارت بودند از: ابراهیم سلطان، پسر دیگر شاهرخ که در زمان پدر حاکم فارس بود؛ علاءالدوله و سلطان محمد، فرزندان بایسنغر. ابتدا سلطان محمد توانست بر دیگر حریفان چیره شود و علاءالدوله را که از حمایت گوهرشادآغا برخوردار و قائم مقام شاهرخ در هرات بود، از این شهر فراری دهد.
در این دوره قلمرو تیموری به سه بخش تقسیم گردید: الغ بیگ و عبداللطیف میرزا در ماوراءالنهر، ابوالقاسم بابِر در خراسان، سلطان محمد در عراق عجم، فارس، کرمان و
خوزستان حکم میراندند.
آذربایجان همچنان در اختیار
قراقوینلوها بود. دیری نپایید که کشمکشهای خونینی میان مدعیان حکومت در گرفت. الغ بیگ، پس از دو سال درگیری با پسرش، عبداللطیف، عاقبت در ۸۵۳ به دست او کشته شد؛ عبداللطیف هم سال بعد با توطئه امیرانش به قتل رسید و عبدالله پسر ابراهیم، فرمانروای ماوراءالنهر شد ولی حکومت وی هم دوامی نداشت و در ۸۵۴ ابوسعیدِ گورکان، نوه میرانشاه، او را کشت و سرزمین او را گرفت.
در همین زمان، جهانشاه قراقوینلو با بهره گیری از درگیری امیرزادگان تیموری، همدان و
قزوین را گرفت و سپس برای مقابله با سلطان محمد به اصفهان رفت، اما پیش از رسیدن به آنجا در جُربادقان (گلپایگان) متوقف شد. با وساطت گوهرشادآغا که به سبب استیلای ابوالقاسم بابر بر خراسان به سلطان محمد پناه آورده بود، غائله بدون جنگ خاتمه پذیرفت و حکومت سلطانیه و قزوین و همدان به جهانشاه تعلق گرفت. سلطان محمد پس از توافقی ناپایدار با ابوالقاسم بابر، گرفتار برادر شد و به دستور او در ۸۵۵ به قتل رسید.
با مرگ سلطان محمد، قلمرو تیموریان کوچکتر شد، جهانشاه،
یزد و عراق عجم و فارس را گرفت و ابوالقاسم بابر به حکومت خراسان بسنده کرد.
در این مرحله، در خاندان تیموریان، دو مدعی جدید سر بر آوردند: سلطان ابوسعید که با کمک ابوالخیرخان ازبک و حمایت نقشبندیان بر ماوراءالنهر مسلط شد.
و سلطان حسینِ بایقرا که در مرو حکومت تشکیل داد. ابوالقاسم بابر، پس از ده سال حکومت، در ۸۶۱ درگذشت و پسر یازده سالهاش، میرزا شاه محمود، در هرات جانشین او شد اما با حمله ابراهیم، پسر علاءالدوله، از آنجا گریخت. جهانشاه در ۸۶۲، هرات را فتح کرد و ابراهیم را فراری داد، اما حکومت او در هرات هشت ماه بیشتر دوام نیاورد و با شنیدن خبر شورش فرزندش، حسنعلی قراقوینلو، ناگزیر در ۸۶۳ هرات را به سلطان ابوسعید واگذار کرد و به آذربایجان بازگشت.
سلطان ابوسعید در ۸۶۳، پس از غلبه بر لشکریان مشترک علاءالدوله و ابراهیم سلطان و سنجرمیرزا (نوه عمرشیخ) توانست به
استقلال بر خراسان حکومت کند و با مرگِ این مدعیانِ حکومت، سلطان ابوسعید از
فتنه آنان آسوده شد و تا ۸۷۳ که به آذربایجان لشکر کشید، از بازماندگان خاندان تیموری، کسی قدرت مقابله با او را نداشت
با کشته شدن جهانشاه به دست سپاهیان اوزون حسن آق قوینلو، اقتدار سلطان ابوسعید با خطری جدّی مواجه شد.
اوزون حسن، یادگارمحمد (نوه بایسنغر) را اسماً در آذربایجان بر تخت نشانده بود و خود به نام او حکومت میکرد. سلطان ابوسعید در ۸۷۲ با لشکریان بسیار و امید دریافت کمک از شروانشاه (فرخ یسار)، به آذربایجان لشکر کشید، ولی به سبب
خیانت اطرافیان، اسیر اوزون حسن گردید و در ۸۷۳ کشته شد.
با مرگ سلطان ابوسعید و پایان حکومت هجده ساله او و با قدرت گرفتن اوزون حسن در غرب ایران و عراق عجم، خاندان تیموری با سرعت بیشتری رو به زوال رفت. از سلطان ابوسعید ده پسر باقی ماند اما هیچکدام اقتدار او را نداشتند.
پس از سلطان ابوسعید، سلطان حسین بایقرا در ۸۷۳ بر هرات استیلا یافت، اما یادگار محمد با کمک
آق قوینلوها هرات را از او گرفت. سلطان حسین پس از دو سال بر یادگار محمد چیره شد و بعد از کشتن او با ایجاد ثبات نسبی و احیای رونق فرهنگی در خراسان، توانست حدود ۳۵ سال در آنجا حکومت کند.
ولایات دیگر ایران، ارمنستان و دیار بکر در اختیار آق قوینلوها بود که تا ۸۸۲ در کمال قدرت بودند. سلطان حسین چهارده پسر داشت.
و پس از چندی با حملات ازبکان به خراسان از سمت شمال، با نافرمانیِ پسرانش، بخصوص بدیع الزمانِ تیموری (حاکم قندهار) مواجه شد.
سلطان حسین که به سبب بیماری نمیتوانست با ازبکان مقابله کند، از فرستادن نیرو برای بدیع الزمان به منظور دفع ازبکان، خودداری کرد. با وخیمتر شدن اوضاع، درباریان در ۹۱۱، بدیع الزمان و مظفرحسین میرزا (پسر دیگر سلطان حسین) را مشترکاً بر تخت نشاندند.
سلطان حسین در همین سال درگذشت و چندی بعد شاهزادگان تیموری دوباره درگیر منازعات داخلی شدند. شیبک خان ازبک با استفاده از کشمکشهای آنها، در ۹۱۳ هرات را گرفت و به سلطه دویست ساله تیموریان در خراسان پایان داد. بسیاری از شاهزادگان تیموری کشته شدند و در ۹۱۴ بدیع الزمان به شاه اسماعیل صفوی پناه برد.
محمد زمان میرزا، فرزند بدیع الزمان و آخرین مدعی سلطنت تیموریان، برای احیای حکومت خاندانش تلاش کرد. وی مدتی در بلخ بود اما عاقبت به دست ازبکان افتاد.
ظهیرالدین بابر، پسر عمرشیخ که برای دفع شیبک خان با بدیع الزمان متحد شده بود، نتوانست با ازبکان مقابله کند و به هندوستان رفت و در ۹۳۲ حکومت تیموریان هند (بابریان) را در آنجا پایهگذاری کرد.
دوره تیموریان به رغم نابسامانی و منازعات داخلی و درگیری امیران این خاندان با ترکمانان قراقوینلو، دوره رونق
فرهنگ،
ادبیات،
تاریخ،
ریاضی و
نجوم بود. دربارهای هرات، سمرقند، شیراز، تبریز و اصفهان به سبب هنرپروری و هنرمندی فرمانروایان تیموری، محل تجمع و آمد و شد هنرمندان و ادیبان برجسته بود.
هر چند جانشینان تیمور به لحاظ ساختار حکومتی وارث تشکیلاتی بودند که تیمور بر اساس سنن مغولی بنا نهاده بود (تیمور گورکان)، به سبب نبود حکومتی متمرکز، بخصوص پس از شاهرخ، و تجزیه قلمرو تیمور در نیمه دوم سده نهم، تشکیلات او نتوانست بر آن اساس باقی بماند. تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا، به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند.
از دلائل سقوط تیموریان میتوان به دو مورد اشاره کرد که:
در دوره تیموریان، صوفیگری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از نقشبندیان حمایت میکردند. از دیگر سلسلههای مهم
صوفیه در این دوره
نوربخشیه بودند
فرقه حروفیه در همین دوره شکل گرفت.
حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بوده و بنا بر منابع، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ نقش اساسی داشتهاند.
اختلاف مهم دیگر در شیوه حکومتی تیمور با بازماندگانش، نحوه واگذاری اقطاع بود. فرمانروایان تیموری با اینکه خود را سلطان مینامیدند و قدرت مطلقهای برای خود قائل بودند، چون اقتدار تیمور را نداشتند، برای تثبیت قدرت و حفظ قلمروشان، به حمایت لشکریان نیاز داشتند و چون خزاین حکومتی بر اثر درگیریها و اوضاع نابسامان داخلی، تهی شده بود، مجبور به دادن سُیورغال به امیران و حاکمان محلی شدند. در اواخر دوره تیموریان این نوع بخشش به علما و هنرمندان و شاعران تعلق گرفت که نه فقط قدرت حاکمان و امیران لشکری را افزایش داد، بلکه موجب
فقر و نابسامانی اجتماعی و تضعیف قدرت فرمانروایان تیموری و زوال این خاندان شد.
با اینکه از دیدگاه تاریخ سیاسی و الگوی متداول تقسیمبندی ادوار تاریخی، از حمله تیمور به خراسان و سیستان در ۷۸۲ تا پایان قرن نهم را به عنوان دوره تیموری میشناسیم، اما در حوزه تاریخ ادب، بااندک تسامحی، میتوان تاریخ ادبیات دوره تیموریان را به سالهای میان مرگ حافظ (۷۹۱) تا مرگ جامی (۸۹۸) اطلاق کرد. در این دوره زبانهای
فارسی،
ترکی و
عربی رواج داشت اما فارسی، زبان غالب و زبان اداری و تاریخ و
هنر و
شعر بود.
دوره تیموری با اینکه از جهت کیفیت آثار، در شمار ادوار برجسته ادبی ایران نیست، از جهت بسیاریِ ادیبان و شاعران و گسترش ادب، دورهای ممتاز و شایان توجه به شمار میرود. اقبال عمومی به شعر و ادب در این دوره چنان است که امیر علیشیر نوائی در تذکره مجالس النفائس شرح حال ۱۳۲ تن از شاعرانی را که در خراسان و ماوراءالنهر میزیستهاند، آورده است و دولتشاه سمرقندی مؤلف
تذکره الشعراء، که فقط شرح احوال شعرای مشهور را آورده، درباره ۴۲ تن از شاعران این دوره سخن گفته است.
همچنین نام شمار زیادی از ادبای این دوره در
حبیب السیر خواندمیر
آمده است. صرف نظر از نا آرامیها و آشوبهای حاکم بر ایران در جریان لشکرکشیها و خونریزیهای تیمور، در دوران حکومت شاهزادگان ادبپرور تیموری و با پیدایی حکومتهای ملوک الطوایفی، مراکز متعددی برای اجتماع شاعران و ادیبان پدید آمد. این مراکز موجبات مردمی شدن فرهنگ و ادب و پراکنده شدن شماری از شاعران عامی و عالم را در دربارها و مراکز ادبی فراهم آورد.
چنانکه در میان شعرای این دوره به نام کسانی بر میخوریم که پیشهور، کارگر یا سپاهی بودهاند.
برخی شاعران این دوره حتی از خط و کتابت بهرهای نداشتند.
تعداد شایان توجه زنان شاعر به دلیل همین اقبال عمومی به شعر و ادب بوده است.
بر اساس برخی منابع، سرودن اشعار و مراثی در شمار تشریفات و مراسم رسمی دربار بوده است.
تیمور با شعر آشنا بود و شاعران را گرامی میداشت.
در زمان جانشینان وی، دربارهای شاهرخ و بایسنغر در هرات، خلیل سلطان و اُلُغ بیگ در سمرقند، میرانشاه و پسرانش در تبریز، اسکندربن عمرشیخ و ابراهیم سلطان بن شاهرخ در شیراز، از مراکز گردهمایی شاعران و ادیبان بود.
امیران و شاهزادگانی چون کیجیک میرزا، سلطان حسین بایقرا، امیرعلیشیرنوائی و بدیع الزمان میرزا از مشوقان شعر و ادب بودند. بسیاری از این شاهزادگان خود شعر میسرودند و صاحب دیوانهای ترکی و فارسی بودند.
دولتشاه سمرقندی
به برخی مناظرات و مکاتبات منظوم میان امرا و دولتمردان تیموری اشاره کرده است. انتشار و عمومیت یافتن شعر را در کتیبههای عمارات و بناهای به جامانده میتوان مشاهده کرد.
در این دوره ورود عوام به قلمرو زبان و فرهنگ مکتوب فارسی، هر چند از فخامت زبان فارسی کاست و موجب تنزل ادب فارسی شد، نوعی عوام سالاری فرهنگی در کنار پسندهای خواص جامعه مطرح گردید و آثاری در حوزه
نظم و
نثر پدید آمد که به مدد آنها میتوان به پسندهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عامه پی برد.
در این دوره، شعر از حیث مضمون، ابداع و خلاقیت، زمینههای عاطفی و احساسی و صور خیال رو به افول نهاد، چنانکه رواج تتبع و
تقلید از آثار قدما و معانی و افکار و سبک بیان آنان، مهمترین و نخستین ویژگی شعر فارسی در این دوره است. در واقع، کمال استادی شعرا حسن تقلید ایشان از شعرای پیشین بود؛ ازینرو، شعر آنان از اشعار استادانشان پیشی نگرفته است. از میان شاعران قدیم بویژه از شیوه
فردوسی (متوفی ح۴۱۶)،
نظامی (متوفی ح۵۹۹)،
امیرخسرو دهلوی (متوفی ۷۲۵)،
سعدی (متوفی ۶۹۰ یا ۶۹۴)،
مولوی (متوفی ۶۷۲)،
حافظ و
خاقانی (متوفی ۵۹۹) در
غزل و
مثنوی و داستانهای منظوم، و از شیوه
انوری (متوفی ۵۸۵) و
سلمان ساوجی (متوفی ۷۷۸) در
قصیده، بیش از دیگران تقلید شد. برخی از آثاری که به تقلید از خمسه نظامی پدید آمدند، عبارتاند از: شمس و قمر
خواجه مسعود قمی؛ شمس مغربی، محمد شیرین، دیوان، (متوفی ۹۲۷)؛ خسرو و شیرین ابوعلی مراغی (زنده در ۸۳۴)؛ لیلی و مجنون نورالدین هلالی جغتایی (متوفی ۹۳۶)؛ یوسف و زلیخا، و لیلی و مجنون
عبدالرحمان جامی؛ لیلی و مجنون مکتبی شیرازی (متوفی ح۹۰۰)؛ ناظر و منظور، و بهرام و گلندام
کاتبی نیشابوری (متوفی ۸۳۹)
خواجه عصمت بخارایی (متوفی ۸۲۹ یا ۸۴۰) و مولانا عبدالوهاب اسفراینی از مقلدان امیرخسرو دهلوی بودند.
و شیخ کمال تربتی، خواجه مؤید دیوانه، حافظ حلوائی، صافی، بابا فغانی شیرازی (متوفی ۹۲۲ یا ۹۲۵) و لسانی شیرازی (متوفی ۹۴۱) از مقلدان حافظ به شمار میآیند.
این شاعران، بر اساس مضامین و معانی قدیم، با تکلف سعی میکردند تصاویر ظاهراً متفاوتی پدید آورند. افراط در مضمون یابی یا مضمون سازی از معایب شعر این دوره تلقی میشود
که سبب شیوع سرقتها و انتحالهای ادبی در نقل و اخذ لفظ و مضمون اشعار شده بود، چنانکه این نکته در تذکرهها بارها منعکس شده است.
البته این بدان معنی نیست که این شاعران مطلقاً از خلاقیت بیبهره بودهاند، معانی و مضامین و طرزنو در برخی آثار مانند لیلی و مجنون مکتبی شیرازی یا منظومه گوی و چوگان (حالنامه) عارفی هروی (متوفی ۸۵۳) دیده میشود. اما این ابداعات و ابتکارات در مجموع آنقدر فراگیر نیست که شخصیت متمایزی برای شاعر فراهم کند.
از دیگر ویژگیهای شعر این دوره، جواب گفتن به اشعار قدما بود که نیک از عهده این کار برآمدن، محک رایجی برای اثبات استادی شاعران به شمار میرفت.
مثلاً، مثنویهای محب و محبوب و گلشن ابرار کاتبی نیشابوری در جواب به شاعران پیشین سروده شدهاند.
در این دوره، فن
معما رواج داشت و ساختن معماهای پیچیده و دشوار نشانه قدرت و مهارت شاعر بود و بیشتر جنبه تفنن و بزم آرایی داشت. اقبال شاعران دوره تیموری به این فن تا آنجاست که عدهای از شعرا به معمایی معروف شدند، از جمله میرحسین معمایی، محمد معمایی و کلال (کلان) معمایی
بسیاری از ادبا کتابها و مجموعههایی در توضیح فن معما نگاشتند، از جمله رساله دستور معما یا معمیات میرحسین حسینی؛
ضابطه حل معما نوشته کمال
الدین محمد بدخشی؛ رساله حِلْیَه الْحُلَل جامی؛ و حُلَل مُطَرَّز شرف
الدین علی یزدی.
نظم مادّه تاریخ هم در این دوره شایع شد.
در این فضای ادبی، که باریکاندیشی و هنرنماییهای شاعرانه مورد توجه
شعرا بود، به کار بردن صنایع و بدایع ادبی، از لوازم ضروری شعر به شمار میرفت و اشعار ساده و فصیح و عاری از صنعت بیارزش تلقی میشد. بدین سبب کتابهای متعددی در باب صنایع ادبی نوشته شد، از جمله: کامل الصناعه نوشته عطاءالله مشهدی متخلص به عطایی، صنایع البدایع سیفی بخاری، و بدایع الافکار حسین واعظ کاشفی. با این همه، اشعار ساده و روان و حتی گاه نزدیک به زبان محاوره در این دوره بسیار است.
در دوره تیموریان، عمومی شدن شعر و ادبیات فارسی، رویکرد به انواع شعری را تحت تأثیر قرار داد، چنانکه قصیده سرایی از رونق افتاد و به غزل و قصههای منظوم بزمی، که با ذوق عامه مناسبت بیشتری داشتند، بیش از سایر انواع شعر توجه شد، به طوری که این دوره را عصر غزل نامیدهاند.
از غزل سرایان بنام این دوره بودهاند:
کمال خجندی (متوفی ۸۰۸)،
عصمت بخارایی،
بساطی سمرقندی (متوفی ۸۱۴ یا ۸۱۵)،
شاه نعمت الله ولی (متوفی ۸۳۴)،
شاه قاسم انوار (متوفی ۸۳۷)،
امیر شاهی سبزواری (متوفی ۸۵۷)،
آصفی هراتی (متوفی ۹۲۳)،
محمدشیرین شمس مغربی تبریزی (متوفی ۸۰۹)،
لطف الله نیشابوری (متوفی ۸۱۶) و
کاتبی ترشیزی (متوفی ۸۳۸ یا ۸۳۹).
غزلِ دوره تیموری، برحسب مضامین به سه نوعِ عاشقانه، عارفانه و قلندرانه تقسیم میشود. در غزل عاشقانه، عاشق محروم و ستمکش است، از وصل نصیبی ندارد و حتی خود را لایق وصال نمیداند. یکی از مظاهر خفّت عاشق و اغراق در بیان آن، اشعاری است که در آنها شاعر خود را سگِمعشوق خوانده و این مضمون از مضامین شایع غزل در این دوره است.
این گونه اشعار مقدمات مکتب وقوع و واسوخت را در این دوره پدید آورد.
با رواج بیشتر تصوف و عرفان در این دوره، سرودن غزلهای عرفانی شیوع بسیار یافت. شاعرانی چون شمس مغربی، محمد شیرین، لطف الله نیشابوری، شاه ولی، نعمت الله، قاسم انوار تبریزی، کمال خجندی و شیخ آذری، خود از اقطاب زمان به شمار میرفتند و مقام
ارشاد و هدایت داشتند.
از مهمترین مضامین غزلیات عرفانی، وحدت وجود، توحید حق و نعت خالق، فنا در راه معشوق، ترک لذات دنیوی، تکریم پیر، وصف قوّت عشق و ضعف عقل و ستایش مستی و شیدایی و دردمندی است.
از ویژگیهای این غزلیات، به کار بردن اصطلاحات خشک
عرفان نظری است که یکنواختی ملال آوری در آنها ایجاد کرده است.
نوع سوم، غزلیات قلندرانه است که مضمون عمده آنها وصف رندی و مستی و طعن زاهدان و صوفیان است.
در قالب مثنوی، آثار شاعران این دوره بیشتر حکایی است، مانند گوی و چوگان عارفی هروی؛ انیس العارفین قاسم انوار
ناظر و منظور، بهرام و گلندام و محب و محبوب کاتبی؛
مثنویهای داعی شیرازی مشهور به ستّه داعی
و مثنویهای متعدد دیگر که بیشتر به شیوه نظامی و مولوی سروده شدهاند.
حماسه منظوم خاوران نامه که ابن حسام خوسفی (متوفی ۸۷۵) به تقلید از
شاهنامه فردوسی در باره دلاوریهای
حضرت علی (علیهالسلام) و یاران او سروده نیز، در قالب مثنوی است. مثنویهای عرفانی، حکمی و اخلاقی غالباً به شکل قصه سروده شدهاند.
در این دوره قصیده نسبت به دیگر انواع شعر رواج کمتری داشت و بیش از پیش به تصنع و تکلف گرایید. مضامین قصیده، مانند دورههای پیش و به تقلید از قصاید سده ششم و هفتم، بیشتر
مدح و منقبت،
موعظه و
عرفان، شکوه، رثا و تغزل بود.
از قصیده سرایان توانای این دوره، بَرَنْدَق خجندی (متوفی ۸۳۵) و لطف الله نیشابوری بودند.
نکته شایان توجه درباره قصاید این دوره، رشد قصاید
دینی در ذکر مناقب آل رسول و
ائمه اطهار (علیهمالسلام) است. از مهمترین این آثار، قصاید ابن حسام خوسفی است که در مدح و منقبت
پیامبر اکرم، علی بن ابی طالب،
حضرت فاطمه زهرا،
حسین بن علی و
حضرت صاحب الامر و دیگر ائمه اطهار (علیهمالسلام) سروده شده است.
قصیده خواجه اوحد مستوفی در منقبت علی
علی بن موسی الرضا (علیهالسلام).
قصاید شاه نعمت الله ولی
در منقبت حضرت رسول، و قصاید فغانی، لطف الله نیشابوری، کاتبی و حسن سیمی در منقبت امیرالمؤمنین و امامان شیعه از دیگر نمونههای این نوع قصاید است.
شاید این جریان ادبی، در تبلیغ مذهب شیعه و فراهم کردن زمینه برای رسمی شدن
تشیع در قرن نهم بیتأثیر نبوده است.
قطعهها در این دوره غالباً بیتکلف سروده شدهاند و مضامین متنوعی دارند، از جمله مدح و تقاضا،
تهنیت،
مناظره،
مطایبه،
هجو،
وصف، عشق و عرفان، موعظه، رثا، شکوه،
انتقاد، ذکر حوادث تاریخی و وقایع روزمره. مشهورترین قطعات این دوره متعلق به لطف الله نیشابوری، کمال خجندی و کاتبی است.
سرودن رباعی رونق یافت. رباعیات این دوره مضامین بسیار متنوعی دارند و بیشتر شاعران در این قالب شعر سرودهاند.
در ترجیع بندها و ترکیب بندها، مدح و نعت و عرفان غلبه دارد.
سرودن مسمط رایج و مضمون عمده آن وصف طبیعت و نعت پیامبراکرم و ائمه اطهار بود. لطف الله نیشابوری به ویژه به این قالب شعری توجه داشت.
در این دوره، برخی مطالب علمی، هنری، اخلاقی، فلسفی و کلامی به نظم در آمده است. مثلاً، قاسم انوار در منظومه انیس العارفین مباحثی از عرفان نظری، مانند چیستی نفس، روح، قلب، عقل و عشق، را توضیح داده است.
نعمت الله ولی در قصیدهای، نظریه فلسفی فیض و صدور و مراتب وجود و برخی اصول طبیعیات و فلکیات را به نظم در آورده است.
مشهدی، سلطان علی، رسالهای منظوم در خط نستعلیق دارد که حاوی تاریخ این خط و آموزش و اصول و لوازم و قواعد آن است.
برخی وقایعنامهها و حماسههای تاریخی منظومِ این دوره عبارتاند از: تمرنامه، تیمورنامه و ظفرنامه، هر دو در تاریخ امیرتیمور سروده هاتفی جامی و وقایع حسین میرزا سروده خواجه مسعود قمی.
در این دوره نوعی شعر مطایبه آمیز سروده میشد و آن جوابگویی و نقیضه غزلها و اشعار متقدمان، همراه با وصف خوراکها و نوشیدنیها یا پارچهها و لباسها بود. ابواسحاق فخرالدین حلاج شیرازی (متوفی ۸۲۷ یا ۸۳۰) مشهور به بُسحق اَطعمه، پیشگام این نوع شعر بود. او تحت تأثیر عبید زاکانی، قصاید، ترجیع بندها، مثنویها و غزلیاتی در باب اطعمه به نام کنزالاشتها سرود و اشعار متقدمان، بهویژه حافظ، را الگوی کار خود قرار داد
میرزایف منتخبی از این اشعار را به چاپ رسانده است. شیوه بسحق را نظام
الدین احمد شیرازی (متوفی ۸۵۰) در وصف اطعمه و نظام محمود قاری یزدی (قرن نهم) در وصف البسه ادامه دادند.
از این دوره، اشعاری با گویشهای محلی به جامانده است، از جمله ملمّعات و اشعار قاسم انوار به گویش گیلکی، و کان ملاحت و مثنوی سه گفتار سروده شاه داعی شیرازی به گویش شیرازی. این نوع اشعار در حفظِ بسیاری از کلمات و تعبیرات محلیِ این مناطق مؤثر بودهاند.
ویژگیهای کلی ادبیات فارسی در قرن نهم، بویژه رویگردانی شاعران از سبک خراسانی و عراقی و ورود عوام به قلمرو ادبیات و برخی ویژگیهای شعری بویژه مضمون یابی و نکتهپردازی و ظریف گویی، که از حافظ آغاز شده و در قرن نهم به صورتی اغراق آمیز در آمده بود، و در برخی موارد، تمایل به شعر ساده بیپیرایه و خالی از صنایع لفظی
مقدمات ظهور سبک هندی را در قرن دهم فراهم آورد. توجه شاهزادگان تیموری به هنرهای زیبا باعث شد که بسیاری از شاعران این دوره، در فنون دیگر هنری از جمله خط و نقاشی و بویژه موسیقی مهارت یابند.
نثر فارسی در این دوره به تدریج از تکلفات قرون گذشته آزاد میشد و جریان عمومی نثر به مرسل نویسی متمایل بود، چنانکه شمار آثار متکلف در مقایسه با آثار ساده و روان، اندک است. از واژههای کهن فارسی کمتر استفاده میشد و کاربرد اصطلاحات و لغات و ترکیبات عمومی زبان، رواج بیشتری داشت. یکی از سببهای تمایل به ساده نویسی این بود که بیشتر نویسندگان توانایی ایجاد آثار مصنوع و متکلف را نداشتند. همچنین برخی از آنان معتقد بودند که در نثر مصنوع و متکلف «مقصود و هدف اصلی فوت میشود.»
با این همه، مترسلان و منشیان در حفظ شیوه اسلاف خود کوشش و آثاری متکلفانه خلق میکردند.
از جمله آثار متکلفانه این دوره،
ظفرنامه شرف الدین علی یزدی (متوفی ۸۵۸) است که بیشتر منشیان دوره تیموری آن را نمونه
فصاحت و
بلاغت میدانستند.
هر چند که انشای شرف
الدین در ظفرنامه نسبت به کتابهایی مانند تاریخ وصاف و مواهب الهی، روانتر است.
نمونه مهم دیگر نثر مترسل، ریاض الانشاء خواجه جهان عمادالدین محمود گاوان (متوفی ۸۸۶) است. بسیاری از نویسندگان، دیباچه کتابها را معمولاً به نثری مصنوع نوشتند.
آثار منثور در این دوره متنوعاند، از آن جمله است: انوار سهیلی، در قالب
قصه، تألیف
کمال الدین حسین واعظ کاشفی (متوفی ۹۰۶ یا ۹۱۰)
نفحات الانس من حضرات القدس ِ جامی، در ذکر احوال مشایخ صوفیه؛ تذکره الشعرا ی دولتشاه سمرقندی (متوفی ۸۹۶ یا ۹۰۰) در ترجمه احوال شاعران؛
اخلاق محسنی، در علم اخلاق، تألیف
حسین واعظ کاشفی؛ و
لوامع الاشراق فی مکارم الاخلاق معروف به اخلاق جلالی، در
علم اخلاق، نوشته جلال
الدین محمد اسعدصدیقی دوانی (متوفی ۹۰۸).
در سیره پیامبر اکرم و ائمه (علیهمالسلام) کتابهای متعددی نوشته شد، از جمله روضه الاحباب نوشته عطاء
الدین فضل الله جمال الحسنی و شواهدالنبوة نوشته جامی.
کتاب مشهور دیگر، روضه الشهدا نگاشته حسین واعظ کاشفی، در شرح شهادت امام علی (علیهالسلام) و خاندانش، بویژه امام حسین (علیهالسلام)، بود که منبع مهم و متداول در شرح شهادت امام حسین در سوگواریهای
محرّم به شمار میآمد و اصطلاح روضه خوانی از نام این کتاب گرفته شده است.
معروفترین تفسیر فارسی در این دوره، جِلاءالاَذهان و جَلاهُ الاحزان، مشهور به تفسیر گازر، نوشته
ابوالمحاسن حسین بن حسن گرگانی/ جرجانی (قرن نهم) است. از جمله رسائل ادبی این دوره، منشآت جامی، کتاب انشاء یا ترسل
معین الدین زِمجی اسفزاری و مخزن الانشاء حسین واعظ کاشفی است.
مهمترین نمونه استعارههای منثور، شبستان خیال و شبستان نکات و گلستان لغات محمدبن یحیی شیبک (سیبک)
فتاحی نیشابوری (متوفی ۸۵۲) است که حاوی نکته سنجیها و کنایات و ظرایف است. فتاحی کتاب دیگری به نام حُسْن و دل دارد که از نظر سبک و موضوع و سیر داستان و شخصیتهای نمادین و نثر مسجع و دلنشین آن، از آثار بدیع و مهم این دوره است.
در نثر آثاری به تقلید از نویسندگان مشهور متقدم نوشته شد، چنانکه به تقلید از
گلستان سعدی، معینی (
معین الدین) جوینی نگارستان را نگاشت و جامی بهارستان را
فرقه حروفیه منشأ برخی آثار منثور مانند جاودان نامه، آدم نامه، عرش نامه و محبت نامه بودهاند.
در این دوره زبان فارسی به جای عربی در تألیف کتابهای علمی به کار رفت و بسیاری از کتابهای علمی در ریاضیات، ستاره شناسی،
طب و
موسیقی به زبان فارسی نوشته شد، از جمله گنج اسرار نظام مُتْشِهی و قوانین العلاج غیاث
الدین محمد سبزواری، هر دو در طب؛ جامع الالحان و مقاصدالالحان خواجه عبدالقادربن غنی حافظ مراغی، هر دو در موسیقی؛ و تحفه نظامیه نظام
الدین عبدالقادر لاهیجی در حساب.
زبان فارسی در قرن نهم، در آسیای صغیر و هند رواج داشت و بسیاری از نامهها و مراسلات تیموریان و سلاطین عثمانی به زبان فارسی نوشته میشد.
دربارهای بهمنیان، عادلشاهیان، نظام شاهیان و قطب شاهیان در هند از مراکز حضور شاعران و منشیان فارسی زبان بود.
با این همه، میتوان مدعی شد که در دوره تیموری، چه در شعر و چه در نثر، نوآوری پدید نیامد.
ادبیات ترکی در این دوره در واقع بر اساس زبان فارسی پیریزی شد؛ شاعران و نویسندگان تُرک، ترکیبات، تعبیرات، مضامین و معانی شعر فارسی را به کار میبردند و ادبیات ترکی، ترجمهای از ادبیات فارسی بود.
شعر گفتن به ترکی در قرن نهم، که مسبوق به آثاری مانند اشعار ترکی سلطان ولد پسر جلال
الدین محمد بلخی بود، در این قرن با حمایت شاهزادگان و امرای تیموری، رشد کرد، به طوری که آثار فراوانی به نظم و نثر ترکی پدید آمد. میرحیدر مجذوب، میرحیدر ترکی گوی، لطفی، نصیبی، قطبی، لطیفی و میرعلی کابلی از شاعران ترکی گوی این دورهاند.
بسیاری از شاهزادگان و امرای تیموری به فارسی و ترکی شعر میسرودند، چنانکه امیرعلیشیر نوائی به هر دو زبان آثاری به نظم و نثر دارد.
خلیل سلطان، پسر میرانشاه، به ترکی و فارسی شعر میگفت.
در این دوره ورود لغات ترکی جغتایی و مغولی به زبان فارسی افزایش یافت. واژههایی مانند آل تمغا، تمغاچی، یرلیغ، قوریلتای، و بِتِکچی که از روزگار مغولان در تشکیلات اداری ایران رایج شده بود، به کار میرفت.
رواج ادبیات ترکی جغتایی در پایان عصر تیموری سبب شد که برخی شاعران ترکی زبان، بویژه در ماوراءالنهر، به ترکی و فارسی شعر میسرودند و دیوان داشتند. این روش را امیر علیشیر نوائی و فضولی بغدادی رونق دادند.
بعدها حکومت ازبکان، ادبیات ترکی را در حوزه ماوراءالنهر توسعه داد.
در نثر ترکی تَزوک نویسی (توزوک) رایج شد که تزوکات تیموری منسوب به تیمور گورکانی مهمترین نمونه آن است. بعدها این جریان ادبی در هند دوره بابریان ادامه یافت.
از دیگر آثار مهم ترکی در این دوره بختیارنامه و معراج نامه است.
بعد از حمله مغول به ایران و سقوط بغداد (۶۵۶)، بتدریج زبان عربی در ایران رونق و اعتبار پیشین خود را از دست داد، اما
کتب فلسفی و فقهی همچنان به زبان عربی نوشته میشد،
چنانکه
سعدالدین تفتازانی(متوفی ۷۹۲) و
میرسید شریف جرجانی (متوفی ۸۱۶) تألیفات خود را به عربی نوشتند
و جامی
فوائدالضیائیه را که در
شرح کافیه ابن حاجب بود، به عربی نگاشت.
ضعف معلومات عربی نویسندگان و شعرای این دوره در بیرونقی ادبیات عربی بیتأثیر نبود. شاه نعمت الله ولی قصیدهای سست و با اغلاط فراوان به زبان عربی سروده که در دیوان وی به چاپ رسیده است.
با این همه، اشعار ملمّع به فارسی و عربی کم نیست.
(مردانف، ۱۹۹۳). در منشآت برخی عبارتها و ترکیبهای عربی بیش از پیش به کار رفتند، به طوری که معادلهای فارسی آنها بتدریج فراموش شد.
از هنرهای این دوره میتوان اشاره کرد به:
حمایت سلاطین تیموری از هنر، که هدف اصلی از آن کسب مشروعیت سیاسی و همگونسازی فرهنگی بود، عمدتاً بر تولید کتاب تمرکز یافته بود. نتیجه این حمایت گسترده، که خلقِ قواعد و اصطلاحات خاص هنرهای تجسمی را به همراه داشت، وضع معیاری برای تعیین نفاست آثار هنری و وضع ملاکهایی برای داوری درباره کیفیت و درجه پیشرفت هنری بود. تحولات و پیشرفتهای معنایی و صوری و فنی در تولید کتابهای
دینی و غیردینی که خوش نویسی، نقاشی، طراحی،
تذهیب و صحافی را در بر میگرفت. تأثیری دیر پا بر تولیدات بعدی و بهطور کلی بر فرهنگ هنرهای تجسمی گذاشت. پشتیبانیِ دربار تیموری از هنر که حامیان روشن بینی چون شاهرخ، بایسنغر و حسین بایقَرا آن را باب کردند. سرمشق فرمانروایان آق قوینلو،
عثمانی،
صفوی و مغول شد و تا مدتها پس از زوال سلسله تیموری دوام یافت. بر اساس منابع، تیمور هنرمندان و استادکاران را از غرب ایران نزد خود میآورده، اما هیچ شاهدی دالّ بر اینکه وی مشوق و پشتیبان تهیه نسخههای خطیِ مصور در سمرقند بوده است، وجود ندارد. به گزارش مورخان معاصر تیمور، ابن عربشاه و یزدی، شرف
الدین علی، در عهد تیمور پیکرهنگاری بر دیوار مرسوم بوده است، اما شواهد
عینی و ملموس در تأیید چنین رسمی موجود نیست.
قدیمیترین نمونه از آثار هنری که با حمایت تیموریان تهیه شده، مجموعه دوازده نسخه خطی مصور است که به سفارش عمر شیخ، حاکم فارس، بین سالهای ۸۱۲ تا ۸۱۶ تهیه و به او اهدا شد و در بیشتر انجامههای آنها، علاوه بر امضای کاتبان خوش نویس، نام شهرهایی از قبیل شیراز و اصفهان و تاریخهایی بین ۸۱۳ تا ۸۱۶ ذکر شده است. از نسخههای خطی دیگرِ منسوب به او، چنین بر میآید که تاریخ شروع حمایت عمر شیخ از تهیه نسخ خطی به ۷۹۹ بر میگردد. با این همه، شیراز پیش از سیطره سیاسی تیموریان یکی از مراکز مهم تولید کتاب بوده و شاهد این مدعا نسخههایی است که متعلق به افرادی از سلسله مظفری بود. وجود مقداری استمرار و پیوستگی بین این سنّتها، خصوصاً در قطع واندازه و فضاسازی و آرایش و تذهیب، در نسخههای عمرشیخ مشهود است. ممکن است پس از مرگ سلطان احمد جلایر در ۸۱۳، هنرمندانی که در
بغداد برای او کار میکردند برای کسب حمایت اسکندربن عمر شیخ به شیراز نقل مکان کرده و آنچه را که در عهد جلایریان، در قلمرو نقاشی تدوین شده بود، در اختیار او قرار داده باشند.
بیشتر نسخههای اسکندربن عمر شیخ، گزیده نوشتههای مؤلفان مختلفاند و اساساً لحنی تعلیمی دارند و جز شمار بسیاراندکی از آنها همه کوچکاند («جُنگها»: لیسبون، بنیاد گُلبنگیان، مورخ ۸۱۳؛ لندن، کتابخانه بریتانیا، مورخ ۸۱۳ ـ ۸۱۴؛ استانبول، کتابخانه طوپقاپی سرای، مورخ ۸۱۶). در همه این نسخهها از خط نستعلیق، که بتازگی رواج یافته بود، استفاده شده است. تصاویر شامل تصویرگریهای صریحاً داستانی و جدولها و نمودارها، و تصویرگری داستانهایی در حواشی است که مناسبتی با متن کتاب ندارند. از همه چشمگیرتر صفحاتی کاملاً مذهّب است که بخشهای مهم کتاب را مشخص میکند، و جا انگشتیهای مذهّب، و نقوش و طرحهای کم رنگی که اغلب درونمایههای چینی دارند و از نیاز متن فراتر میروند و نشان دهنده خلاقیتهای فوقالعادهاند.
اسکندربن عمر شیخ در ۸۱۶ به فرمان شاهرخ به زندان افتاد و شاهرخ خزاین وی را که بیتردید شامل نسخههای خطی هم میشد، تصاحب کرد. تأثیر نسخههای اسکندربن عمر شیخ در سرتاسر سده نهم مشهود است، زیرا هم از بخشهای مختلف و هم از کل این مجموعه، بارها نسخه برداری شده است. از قرار معلوم، شاهرخ خوش نویسان و هنرمندانی را که برای اسکندربن عمر شیخ کار کرده بودند استخدام کرد، زیرا نوع نقاشی معمول در هرات (در متن انگلیسی: شیراز) در عهد فرمانروایی ابراهیم سلطان (۸۱۷ ـ ۸۳۹) عمدتاً سنّتهای تصویری مظفریان را تداعی میکند و با سبک نقاشی هرات کاملاً تفاوت دارد. معروفترین نسخهای که به سفارش ابراهیم سلطان تهیه شد، نسخهای از شاهنامه فردوسی متعلق به حدود ۸۳۹،
و ظفرنامه (به شکل پراکنده) بود. کتاب اخیر قدیمترین مدحیه مصور درباره پدربزرگ ابراهیم سلطان، یعنی امیر تیمور، است.
به این ترتیب هرات مهمترین مرکز حمایت از هنر شد و مدتها در همین مقام باقی ماند، اما در نتیجه انتصاب شاهزادگان تیموری به حکومت ولایات، مراکز هنری در شیراز و سمرقند و جاهای دیگری که تابع هرات بودند، رونق یافت. حمایت از شاعران و مورخان و خوش نویسان و هنرمندان که به واسطه سنّت سلطنتی مبتنی بر حمایت شاهان تیموری از شعر و خطاطی و پرداختن خود آنها به این مقولات صورت میگرفت. منجر به پیدایش مراکز حمایتی دیگر و جابجایی این هنرمندان بین دربارها بود.
سیاه مشقهایی به خط بایسنغر و قرآنهایی به خط ابراهیم سلطان هنوز باقی است. این دو، همچنین کتیبههایی برای ساختمانها طراحی کردند که تجلی
دینورزی عامه مردم بود. آنچه در دوره شاهرخ و بعدها، به بسط مراکز پشتیبانی از هنرمندان کمک کرد، یک منشأ گسترده حمایتی بود که به دلیل تغییرات اجتماعی سیاسیِ ناشی از توزیع آزادانهتر سیورغال، پدید آمده بود.
آنچه در تولید نسخههای خطی جدید، در زمینه تاریخ و شعر و علوم و حماسه اهمیت داشت، گردآوری کتابها و مطالب پراکنده، شامل خوش نویسیها و طرحها و نقاشیهای عهد
ایلخانان،
مظفریان،
ممالیک و
جلایریان بود که میتوانستند به عنوان سرمشق به کار آیند و در گسترش و ارتقای اصطلاحات و منابع جدید سبک شناختی، پیوسته ملاک کار باشند. تنوع نمونههای موجود، در آن دسته از نسخههای خطی که شاهرخ در دوران سلطنتش دستور به تهیه آنها داد، از جمله کتابهای تاریخی نوشته حافظ ابرو، نمایان است. یکی از قدیمترین این نسخ، کلیات تاریخ مورخ ۸۱۸ ـ ۹۱۸،
است که تصاویر آن شاهدی است بر انتقال هنرمندان از کارگاههای هنری اسکندربن عمر شیخ از شیراز به هرات. ویژگی اثر دیگر حافظ ابرو،
مجمع التواریخ، مورخ ۸۲۹،
شمار زیاد تصاویر، طرح مستطیل شکل و افقی تصاویر و جلوه ضعیف آنهاست. همه این ویژگیها از الگوی اوایل سده هشتم، یعنی جامع التواریخ رشیدالدین طبیب (رشیدالدین فضل الله) گرفته شدهاند. سبک نقاشیهای عهد تیموری را «سبک تاریخی» نامیدهاند. تصاویر دو دفتر شعری که برای شاهرخ تهیه شده، از نظر زیبایی شناسی با تصاویر نسخ خطی تاریخی او متفاوتاند. کتاب اول،
خمسه نظامی، در ۸۳۴ در هرات،
با نقاشیهایی مزین شده که بسیار شبیه نقاشیهایی است که برای پسرش بایسنغر کشیدهاند. دوم، ستّه عطار به تاریخ ۸۴۱ در هرات است.
که در آن طرحهای پر نقش و نگار مذهّب، با کاغذهای رنگی و برّاق چینی که روی آنها مناظر طلایی رنگ، اشکالی از آب جاری، انار، درختان انگور و پرندگان و گلها نقاشی شده، در هم آمیخته است.
نسخه ستّه نشان دهنده یکی از موارد متعدد تأثیر مجدد اصطلاحات و طرحهای سلسله مینگ در چین، بر نقاشی و تصویرگری دوره تیموری است. تا حدود ۸۲۸، تبادلات هنری بسیاری بین دربارهای تیموری و مینگ صورت گرفت. مثلاً در ۸۲۲، غیاث
الدین نقاش، از نقاشان دربار بایسنغر، همراه هیئتی روانه پکن شد و مشاهدات خود را در خلال این سفر نوشت.
اگر چه از شواهد بر میآید که بایسنغر از ۸۱۴ به حمایت از هنرمندان همت گماشته است، بیشتر نسخ خطی که برای او تهیه شده، تاریخهایی بین ۸۲۹ و ۸۳۶ دارند. بسیاری از آنها متون منظوم مصورند. دو خوش نویس،
جعفر تبریزی و
محمد بن حسام، کار اصلی را در تهیه این نسخهها انجام دادهاند. از مهمترین این نسخههاست: یک جُنگ،
و نسخهای از گلستان سعدی
که هر دو در ۸۳۰ به اتمام رسیده، همچنین
کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله به تاریخ ۸۳۳،
و شاهنامه فردوسی به تاریخ ۸۳۳،
در این نسخهها وحدت مفهوم دیده میشود، کاغذ، مرکّب، رنگ، و هماهنگی میان تصویر، تذهیب و خطاطی کیفیتی عالی دارد و اجرای فنی کار در سطح تقریباً بینظیری است. در سنّتِ به جامانده از سبک نقاشی عهد جلایری، ظرافتهای بیشتری به کار گرفته نشد و در پارهای موارد نقاشیهای جلایری مستقیماً باز آفرینی گردید، که این امر احتمالاً نتیجه دستیابی بایسنغر به نسخههای خطی و هنرمندانِ خالق آنها، پس از سیطره وی بر تبریز در ۸۲۳ بود. در این دوره، نقاشیها بزرگتر شده صفحه را پر کردهاند و نوشتهها بسیار کم است. ترکیببندیها دقیقاً رعایت شده و عالمی مجرد و آرمانی را به تصویر کشیدهاند: تصویری که به کمک رنگهای درخشان و توجه وسواس آمیز به جزئیات و ظواهر، که موجب میشود هر جزء نقاشی کاملاً روشن و گویا باشد، تشدید شده است.
طبق منابع موجود، جعفر تبریزی سرپرستی تهیه نسخ را در کتابخانه بایسنغر بر عهده داشته و در سندی به نام «عرضه داشت»، فهرستی از طرحهای در حال انجام آنجا آمده است. طرح روند تنظیم و تلخیص در این کارگاه را میتوان با تجزیه و تحلیل و بررسی «عرضه داشت» یا نسخههای خطی و مجموعه گسترده طراحیها و نقاشیهایی که به صورت آلبوم در آمدهاند.
بازسازی کرد. هنرمندان از قواعد و سبکهای دقیقی پیروی میکردند که متأثر از بافت نهایی طراحی یا نقاشی بود.
تولید نسخ خطی در هرات پس از
مرگ بایسنغر ادامه یافت. از نسخههای خطیِ تهیه شده برای اعضای دربار تیموری، شاهنامهای است که حدود ۸۴۸،
برای محمد جوکی نوشته شده و خمسهای
است که در ۸۴۹ برای عصمت الدنیا فراهم گردیده است. درباره تولید کارهای هنری در فاصله سالهای ۸۵۱ تا ۸۷۵، که در آن حملات زیادی به تیموریان خراسان شد و در نتیجه اشغال هرات هنرمندان به دربارهای قراقوینلو و آق قوینلو در غرب ایران مهاجرت کردند، اطلاعات ناچیزی در دست است.
هرات بار دیگر تحت حکومت آخرین فرمانروای تیموری، سلطان حسین بایقرا (۸۷۵ ـ۹۱۲) و وزارتِ شاعر و ادیب عصر، نوائی، امیرعلیشیر، تذکره مجالس النفائس، از مراکز مهم تولید کتاب در سطحی عالی شد. کهنهترین نسخه خطی عهد سلطان حسین بایقرا، نسخهای از ظفرنامه به تاریخ ۸۷۲،
است که نقاشیهای آن اشارات و کنایات سیاسی دارد.
در نقاشی هرات، در اواخر سده نهم، ترکیب بندیهای اوایل این
قرن مجدداً به کار گرفته شد و روابط میان نقاشیهای نو و کهنه، مانند پیچیدگی بلاغیِ شعر آن زمان، به شکل فزایندهای پیچیدهتر گردید. کیفیتهای صوری و ایستای نقاشی در عصر بایسنغر، جای خود را به ترکیببندیهای آزادتری داد که در آنها بر روابط متقابل بین تصویرها و بر فعالیتهای روزمره تأکید میشد. توجه به ابعاد ناسوتی داستان مجدداً رواج یافت و بسیاری از متون منتخب برای تصویرگری، ماهیت عرفانی یا صوفیانه پیدا کرد. این تحولات در عرصه نقاشی به وضوح در نسخهای از
بوستان سعدی که در ۸۹۳ در هرات،
برای سلطان حسین بایقرا تهیه شده، و در نسخهای از خمسه نظامی به تاریخ ۹۰۰
که به سفارش امیرعلی فارسی بَرلاس فراهم گردیده است، به چشم میخورد. کیفیتهای صوریِ نقاشی، نقش محتوا را بر عهده گرفتند. برخی صنایع کمال بیشتری یافتند، بویژه ملیله دوزی که در آستر جلد کتابها به کار میرفت. مثلاً،
و تکه بُریِ استفاده شده در نسخههای خطی،
و مرقعات.
به نظر میرسد تحولات و پیشرفتهای هنر نقاشی در اواخر سده نهم، که قبلاً به استناد اظهارات معاصران کمال
الدین بهزاد و نویسندگان سده دهم، به وی نسبت داده شد، ثمره الهامات چندین هنرمند بوده است. به ویژه اواخر دوره تیموری از لحاظ تاریخ نگاری حائز اهمیت است و از این زمان شرح احوالات هنرمندان و خوش نویسان، از جمله شاه مظفر، قاسم علی،کلیات شاه داعی شیرازی، میرک نقاش و مشهدی، سلطان علی، تدریجاً به تذکرهها راه یافت؛ پدیدهای که حاکی از ارزش فزاینده نقاشی و نقاشان، و همچنین آغاز نگارش تاریخ هنر به عنوان نوع ادبی است.
معماری این دوره در سطوح متعدد بررسی و بخوبی ثبت و ضبط شده است (گزارشهای اولیه از نظر ثبت تصویری ارزشمندند، اما برای آگاهی از مدارک کاملتر درباره تک تک آثار باقیمانده پوگاچنکووا، ۱۹۸۱؛ اوکین، ۱۹۸۷.
در نشریات به حدود سیصد اثر ماندنی اشاره و در متون معاصر تیموریان از صدها اثر دیگر یاد شده است. معماری دوران تیموری را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد: سبک معماری سراسری تیموری (۷۹۲ـ ۸۰۸)، سبک مرکزی تیموری (۸۱۳ ـ۸۴۹) و سبکهای محلی (عمدتاً نیمه دوم سده نهم.)
آثار
معماری این دوران متأثر از شخصیت بنیانگذار سلسله تیموری، تیمور گورکان، بود. وی که از قدرت معماری آگاه بود، بناهای با عظمتی در پایتخت خود سمرقند، و در شهر سبز (کِش)، موطن قبیله بَرلاس، احداث کرد. ویژگی این آثار عبارت بود از مقیاس بزرگ، استفاده زیاد از کاشی در نماهای بیرونی، نقاشی در فضاهای داخلی، گنبدهای بلند و بیضوی «دوقلو» و اغلب تویزه دار و طاقزنی تجربی. شُکوه و عظمت این سبک را میتوان به تصوری منسوب کرد که تیمور از خود به عنوان جانشین چنگیز داشت. نوآوری، حاصل کار استادکارانی بود که از سرزمینهای زیر سیطره تیمور آمده بودند. تیمور در شهر سبز و در نزدیکی مقبره پدرش، به کمک استادکاران تبریز و گرگانْج، آرامگاهی برای جهانگیر، ولیعهد از دست رفتهاش، بر پا کرد (۷۷۷ ـ ۸۰۶) و قصر آق سرای (۷۸۱ـ ۷۹۸) را ساخت.
تنها بخش باقیمانده از این قصر، یعنی ورودی شکوهمند آن (۹۳ر۵۰ متر پهنا با طاقی قوسی شکل به طول ۲۲ متر)، را میتوان از فاصله هفت فرسنگی دید. به نوشته کلاویخو (۱۹۲۸)، دورادور حیاط مرکزی وسیعی که در پشت این ورودی بود، اتاقهای بسیار، از جمله چندین حرمسرا، تالار غذاخوری، فضاهای دیگری برای پذیرایی و همچنین باغی بزرگ قرار داشت. از آرامگاه جهانگیر
فقط ستون عظیم سمت چپ مدخل قصر و سردابه با شکوه سنگفرش شده آن بر جای مانده است. محققان روسی طرح این آرامگاه را به صورت یک مستطیل (۵۰•۷۰ متر) با محوطهای چهارگوش (یا تالاری مسقّف) در وسط و مقبرهای روی سردابه در بخش انتهایی، شبیه به مرقد خواجه احمد یَسَوی بازسازی کردهاند. مرقد یسوی (۵ر۶۵۵ر۴۶ متر) که در ۷۹۹ـ۸۰۱ به فرمان تیمور در ترکستان ساخته شد، به شکوهمندی بناهای شهر سبز است. این مرقد شامل دروازهای عظیم و در پشت آن تالار چهارگوش گنبددار بزرگی است که به آرامگاه خواجه منتهی میشود.
در طرفین این محور، ردیفی اتاق به اَشکال مختلف ساخته شده که بعضی از آنها کارکردهای مشخصی داشتهاند (مسجد، آشپزخانه، تالار غذاخوری). چون این بنا به خوبی حفظ شده است و مدرک و مستندات کافی دارد، مانکوفسکایا (۱۹۸۵) به اطلاعات مهمی درباره صناعت (spanspan class) معمار، از قبیل اندازه گز،
تحلیل هندسیِ نقشه، ارتفاع و تزئینات بنا دست یافته است. (بولاتوف، ۱۹۷۸). پوگاچنکووا (۱۹۸۱) که این بنا را «موزهای» از دانش فنی طاقهای قوسی نامیده، این تجربهها را برای اینکه قوام
الدین شیرازی در مرحله بعد طاق قوسی را بر اساس قوسهای متقاطع ابداع کند، بسیار مهم میدانست. معماران شیراز، چه افراد بومی چه اعقاب آنها، در دربار تیموری اهمیت ویژهای داشتند. نام دو معمار شیرازی روی کاشی کاریهای موجود در ترکستان به چشم میخورد. صنعتگران تبریز و اصفهان، پاتیلی برنزی و دست ساختهای دیگری را برای آرامگاه یسوی ریختهگری کردند.
اما تیمور تصمیم گرفت اثر مهم خود را در سمرقند باقی بگذارد. ساخت و سازهای تیمور در سمرقند، پیش از بازگشتش از لشکرکشی به هند، به ارگ و دوباغ از نوع «چهارباغ» در حومه شهر، که به استناد متون فوقالعاده زیبا بودهاند، محدود میشد. این باغها را نهرهایی به چهار بخش تقسیم میکرد و یک کلاه فرنگی در محل تقاطع آنها بود. تیمور باغها را برای زنان خود ساخته بود، اما برای پذیرایی از سفرا و مناسبتهای دیگر از آنها استفاده میشد.
زنان خاندان تیمور و امیران سرشناس، در امتداد راهی که از سراشیبی شهر کهنه به مرقد قُثَم بن عباس (شاه زنده) منتهی میشد، تعدادی مقبره مکعب شکل ساختند که به ویژه به سبب کاشیکاریهای زیبایشان شهره بودند (نمتسوا، ۱۹۷۷). مسجد جامع تیمور (بیبیخانم)، که در ۱۴
رمضان ۸۰۱
در منتهی الیه شمالی شهر بنا شد، مختصه های بسیاری از سبک معماری حکومت تیموری به عاریت گرفته است: مقیاس عظیم (۱۰۹•۱۶۷ متر)، نمایی شکوهمند و سر به فلک کشیده با برجهایی در طرفین و گنبدهای کاشی کاری شده سبز، که بر قدرت شاهانه دلالت دارند.
زلزله ۱۳۱۵ مقدار زیادی را از آنچه در حال ویرانی بود، خراب کرد، اما چهار واحد محوری گرداگرد حیاط برجای ماند و
مسجد بنا کاملاً بازسازی شد. منارهها از چهار گوشه سر بر کشیدهاند و یک جفت مناره در دو طرف دروازه ورودی و «قبله ایوان» واقع شده است. یک گنبد بیضوی بزرگ بر استوانهای قرار گرفته که روی تالار چلیپایی شکل
محراب ساخته شده است. تنه اصلی این تالار محراب، که گنبد دیگری با شیب کمتر نشسته بر سکُنجها، آن را پوشانده، چنان عظیم است که تالارهای ستوندار مجاور (که زمانی حدود ۴۸۰ ستون سنگی آن را نگه میداشت)، در مقابل آن ناچیز مینمایند. تالارهای کوچکتری، با سقفهای گنبدی شکل، در پشت ایوانهای کناری، جلوه بصری مضاعفی به محور جانبی میبخشند. برای ساختن
کتیبه بنیانگذار بنا (۸۰۱)، افزون بر شیوههای تزئینی معمول دیگر، از کاشی بدون لعاب استفاده شده است. در این کتیبه، شجره نامه نوشته شده در بالای دروازه سنگی ورودی (۸۰۶) که تیمور را به چنگیز پیوند میدهد، تکرار شده است. تیمور که در ۸۰۷ از بنا دیدن کرد، مقیاس کار را بیش از اندازه حقیر یافت و دستور تخریب و بازسازی آن را داد و معماران ناظر را به
قتل رساند.
در ۸۰۵ محمدسلطان، ولیعهد احتمالی تیمور، درگذشت و جنازهاش برای دفن در مجموعه مدرسه خانقاه وی به سمرقند حمل شد. این یکی از نخستین مجموعههایی بود که بر گرد حیاطی مرکزی طراحی شده بود. تیمور در ۸۰۷ فرمان داد مقبرهای در مجاورت این محوطه بسازند که امروزه به «گورمیر» معروف است و سرانجام آرامگاه خودِ او شد. شاهرخ و اُلُغ بیگ بعداً در این مکان دفن شدند. (مساجد سمرقند، ۱۳۲۳/۱۹۰۵) عظمت و زیبایی گورمیر نه به سبب مقیاس بزرگ آن، بلکه به دلیل گنبد فیروزهای با پوسته خارجی بیضی شکل شیاردار و طاق و تویزه در پوسته داخلی آن است.
بناهای اصلی تیمور پوشیده از کاشی لعابدار بودند: سفالهای کنده کاری شده و لعابی، یا «هفت رنگ» (شیوه مشابه معرّق که در آن برای جداکردن رنگها از یکدیگر، طرحها نقر یا با مادّهای چرب ترسیم میشوند.)، کاشی معرّق (کاشیهایی با رنگهای متنوع که به اشکال متفاوتی بریده میشوند تا طرحهای گوناگونی تشکیل دهند.)، و هزار باف (معروف به شیوه «بنّایی» که به شبیه سازی از نقش و نگارها و الگوهای بنّایی میپردازد و عبارت است از آجر یا نیمه آجرهای لعابدار که در میان آجرهای بدون لعاب چیده میشوند و طرحهای هندسی، نقش و نگارهایی کتیبهای میسازند که سطوح بزرگ را میپوشانند.) دیوارهای گچکاری شده اندرونی، اغلب با نقش و نگارهای طلایی و لاجوردی نقاشی میشدند، و طاقهای قوسی با مقرنس، ازارههای پوشیده از کاشیهای لعابی شش ضلعی، به رنگ فیروزهای یا سبز و دیوارهای خطکشی شده پر میشدند.
در عهد سلطنت شاهرخ، همسرش
گوهرشاد و تنی چند از وزیران و امیران قدرتمند شاهرخ، از قبیل پیراحمدبن اسحاق خوافی و جلال
الدین فیروزشاه، ساخت و سازهای عمدهای کردند. (اوکین، ۱۹۸۷؛ آلن ۱۹۸۱) خود شاهرخ نزدیک قلعه داخل حصار شهر، مجموعهای مرکّب از
مدرسه و
خانقاه ساخت که به جامانده است و بازارهای اصلی را با آجر بازسازی کرد. گوهرشاد دو عمارت بزرگ ساخت که طراح هر دو، معماری بسیار با استعداد به نام قوام
الدین بن زین
الدین شیرازی بود؛ یکی مسجدجامع مشهد (۸۱۹ ـ۸۲۱؛ گوهرشاد، مسجد) که بایسنغربن شاهرخ کتیبه آن را در ایوان قبله خوشنویسی و امضا کرده است و دیگری مجموعه
مسجدجامع و مدرسه در مغرب شهر قدیم هرات (۸۲۰ ـ ۸۴۱) که بعدها مصلّی نامیده شد. مسجد مشهد دارای نقشه سنّتی چهار ایوانی است و مدرسه هرات که پس از ویران شدن مصلّی تنها بخشهایی از آن باقی ماند، باید همان نوآوریهای سه مدرسهای را داشته باشد که در همان زمان بنا شدند اما هنوز محفوظ ماندهاند، یعنی مدرسههای سمرقند و بخارا (که هر دو به طور هم زمان به فرمان الغ بیگ ساخته شدند.) و مدرسه خرگِرد یا غیاثیه که در ۸۴۸ به دستور پیر احمد خوافیِ وزیر ساخته شد. مدرسه غیاثیه را قوام
الدین ساخت، اما پس از مرگ او در ۸۴۲، غیاث
الدین آن را تمام کرد.
مرقد خواجه عبدالله انصاری در گازرگاه که در ۸۲۹ ـ۸۳۲ به امر شاهرخ ساخته شد، شبیه مدرسه است ولی در واقع، گورستانی (حظیره) با شکوه است و با ساخت بنایی عظیم که موجب بهت و حیرت بینندگان است، منع شرعی در باره ساخت مقابر را بر طرف کرده است (گولومبک، ۱۹۶۹). در تمامی این ساختمانها بر تقارن و جنبه های عقلانی تأکید شده است و نماها، برجها یا منارههای با ابهتی دارند که در گوشهها واقع شدهاند. (در سمرقند در هر چهار گوشه ساختمان، منارهای هست)، برای عبور از بنای کاملاً شاخص ورودی باید از دهلیزی چند گوش گذشت. دو طرف دهلیز به دو تالار عمومی راه دارد که از آنها برای ایراد وعظ یا
عبادت استفاده میشد. مدرسه خرگرد دو تالار گنبددار، مسجدی که گنبد آن بر طاقهای قوسی قرار گرفته و یک تالار وعظ دارد که کلاهک نورگیر شگفتانگیز آن بر طاقگانهای متقاطع نشسته است. این طرح بدیع را قوام
الدین در مقبره بایسنغر در مجموعه مقابر هرات، تکرار و اصلاح کرد. گذار از دیوارهای چهارگوش به گنبد مدور، نه به روشی که طی قرنهای متمادی معمول بوده است، یعنی با کمک سکُنجهایی که گوشهها را به هم متصل میکنند، بلکه با بازکردن دیوارها تحقق یافت، به این صورت، طاقهایی تشکیل میشدند که در گوشهها یکدیگر را قطع میکردند. تویزههای گچی از محل طاقچهها اوج میگرفتند تا حس شناوری در فضا را ایجاد کنند.
بناهای مهم با همان شیوههای تزئینی به حیات خود ادامه میدهند جز آنکه سفالهای لعابدار و کندهکاری شده ناپدید شده، کاشی کاری هفت رنگ از رونق افتاده و فن کاشیکاری معرّق تحول و کمال بیشتری یافته است. (طرحهایی از کاشیهای مختلف، داخل طرحهای بزرگتر جای میگیرند.) مقرنس گچیِ تزئینی در طاقزنی جای خود را به شبکهای از طاقهای قوسی شکل داده؛ شبکهای از تویزههای گچی متقاطع که نقش و نگارهایی به شکل ستاره میسازند.
در خلال نیمه دوم سده نهم، از کمیّت ساخت و سازهای عمده در خراسان کاسته شد و از لحاظ کیفیت بیشتر بناها (بجز بناهای شاهی) بد و ناقص ساخته، و اندکی تزئین میشدند. کاشیکاری هفت رنگ که مقرون به صرفه بود دو باره باب شد. طاقزنی پُر کار جای خود را به طاقهای پیشکرده ساده داد که با گچکاریهای پُر نقش و نگار پوشیده میشدند. سلطان حسین بایقرا و امیرعلیشیرنوائی حامیان اصلی این سبک بودند، گرچه بسیاری از مقامات و اشراف ساختمانهای کوچکتری، مانند حظیره، بنا کردند. برجستهترینِ این بناها مدرسه شاهی و مقبره خانوادگی سلطان حسین در هرات، و مجموعه اخلاصیه نوائی شامل یک مسجدجامع، یک مدرسه و خانقاه، یک دارالحُفّاظ، بیمارستان و یک گرمابه بود.
اکنون چهار مناره از مدرسه سلطان حسین برجاست، و هیچ چیز از مجموعه نوائی باقی نمانده است. خواندمیر، حمایت گسترده نوائی را ستوده است، اما تنها شواهدی که بر فعالیتهای او در امر ساخت و ساز وجود دارد، اقدام این وزیر در مرمت مسجد در هرات و احداث چندین کاروانسراست. با حفر «جوی نو» به دستور ابوسعید، احداث باغهای متعدد، از جمله «باغ جهان آرای» معروفِ سلطان حسین امکان پذیر گشت و انگیزه به وجود آمدن حومههای جدید در بیرونِ حصار شهر شد.
ولایات کشور از توجه حکام محلی تیموری یا جانشینان ترکمن آنها بهرهها گرفتند. در یزد در زمان حکومت میرچَقماقِ شامی، حومههای جدید با ساختمانهای عالی ساخته شد.
و طریقتهای صوفیان (مثلاً، در نعمت اللهیه) مالک خانقاهها و مقبرههای باشکوه در یزد، تفت، بندرآباد، میبد و اَبْرَنْدآباد شدند.
در مساجد سبک تیموریِ این منطقه از رواقهای عرضی طویلِ موجود در مسجدجامع قدیم یزد (الحاقات اواخر سده هشتم) اقتباس شد و از آنها یا در کنار گنبد قبله یا به عنوان مسجد زمستانی استفاده میکردند. از بناهای ترکمنی تبریز جز «
مسجد کبود» (مظفریه، ۸۶۹) چیز چندانی بر جای نمانده است. این بنای چند منظوره با گنبدی مرکزی، محصور در رواقهایی است که به دنبال آنها مسجد کوچکی با سقفی گنبدی و احتمالاً سردابهای در زیر آن، ساخته شده است. این مسجد از نوع مجموعه مقابری مانند عشرتخانه سمرقند،
است که به دستور حبیبه سلطان بیگم، همسر ابوسعید، ساخته شد. بقعههای جدیدی، بیشتر برجی شکل، در
قم و سراسر مازندران در مقبرههای شیعی بنا شد.
در معماریِ شروان (کاخ شروانشاهان در باکو؛ برتانیتسکی، ۱۹۶۶) سنّت بنّایی این منطقه، یعنی ساخت کارهای زیبا با سنگ، ادامه یافته؛ سنّتی که از سبک معماری مرکزی تیموری تأثیر نپذیرفته است.
تولید سفالینه در این دوره، بسیار تحت تأثیر چینیهای آبی و سفید صادراتی چین بود که بیشتر از طریق دریا و گاه از راه زمین وارد کشور میشد. فکر نقاشی با کُبالت زیر لعاب شفاف، و در ابتدا خود کبالت، را چینیان از خاورمیانه وارد کردند تا باب طبع انبوه خارجیان مسلمانی باشد که در استخدام مغولان بودند. از این کالاها در غرب جهان اسلام بسیار استقبال شد. در اواخر سده هشتم این کالاها در
سوریه و
مصر موجود بودند. (ریس و پاولسن، ۱۹۵۷) مقادیر زیادی چینی آلات ساخت چین در موزه طوپقاپی سرای استانبول (سفالگری چینی در موزه طوپقاپی سرای، ۱۹۸۶) و در چینی خانه
شاه عباس در «
بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی» وجود دارد (پوپ، ۱۹۵۶). پس از آن، به صورت وسیعی در جهان
اسلام از این چینیها تقلید شد، به طوری که تلاش برای شناسایی مراکز تولید چینی، تنها بر اساس تزئینات آنها، موجب سر در گمی و اشتباهات زیاد گردیده است. بحثی که در پی مطرح میشود، با استفاده از یافته های مبتنی بر تحلیلهای سنگ شناختی (
) صورت گرفته است.
علاقه مفرط تیموریان به چینی آبی و سفید از نگارهها، گزارش کلاویخو، و از شرح هدایایی که دیدار کنندگان از دربار مینگ خواهان آن بودهاند، پیداست.
با این همه، چینیهای وارداتی جوابگوی نیازهای محلی نبود. در ۸۰۴ تیمور سفالگرانی را از دمشق
که در آنجا بدلهای مرغوبی از چینیهای ساخت چین تولید میکردند. به سرزمین خود آورد. آنان سفالگران سمرقندی را با فنّاوری خمیرِ سنگ (خمیر شیشه گری) و نقشمایههای دوره حکومت سلسله یوان آشنا کردند. گر چه هیچ کورهای از این دوره در سمرقند یافت نشده است، تجزیه و تحلیل سنگ شناختی دهها شکسته سفالینهای که در ارگ تیموری از زیر زمین بیرون آورده شده، نشان میدهد که همه آنها در سراسر منطقه، منشأ واحدی داشتهاند. کاربرد شن به جای کوارتز، که بخش عمده ترکیب خمیر شیشهگری را تشکیل میدهد، و وجود مکرر نقش غنچه نوک تیز که خاص چینی آلات آبی و سفید سوری است، حکایت از روش سوری دارد.
با فرمانِ الغ بیگ در ۸۱۴
مبنی بر آزادی صنعتگران و دیگران در بازگشت به سرزمینهای خود، این فنّاوری و گنجینه دانش فنی در دیگر مراکز سفال سازیِ ایران پخش شد و گروهی دیگر از صنعتگران به دمشق و آناطولی برگشتند. پیش از سیطره مغول، نیشابور به عنوان مرکز تولید سفال پیشینهای طولانی داشت (ویلکینسون، ۱۹۷۳). چون دربار هرات، خواهان سفالینههای تجملی بود، تولید این کالا در
نیشابور رونق گرفت: در نیمه دوم سده مورد نظر، در این شهر سفالهایی شبیه به سفالهای سیزوا (سچوان/ سزه چوا) تولید میشد که آنها را با رنگ سیاه، زیرِ لعاب فیروزهای شفافی نقاشی میکردند. چهار نمونه به جا مانده از این سفالها تاریخ دارند (۸۷۳ ـ۹۰۰/ ۱۴۶۸ـ ۱۴۹۵؛
رایتلینگر، ۱۹۳۸، شکل ۱۲) و ویژگی آنها تزئین «پیچک چنگ» است که در رنگمایه سیاه صورت گرفته است. نیشابور مهمترین عرضه کننده این سبک بود و این امر از مقایسه شکسته سفالهایی که در کورهای در این شهر پیدا شده با سفالهای دیگری که در مشهد ساخته میشد، معلوم میشود. سفالینههایی بدلی در خراسان، سیستان، آسیای مرکزی و آناطولی پیدا شده است. (سفالهای میِلتوس؛ هیز، ۱۹۹۲) خط تولید غالب در نیشابور عبارت بود از سفالهایی به تقلید از چینیهای آبی و سفیدِ چین، مخصوصاً سفالهای دوره شوآدا. بشقابهای بزرگ با نقشمایههای موج و جقه چینی بر لبههای آن، با نقش گل شامل گلهای پئونیا (صد تومانی) و گلهای داوودی یا لیچی، یا چهارپایانی در حال چرا تزئین میشدند. از کبالت غالباً به صورت «تلمبار شده» (در رنگمایههای سیر و روشن، گاه بهطور برجسته) و به تقلید از شیوههای چینی استفاده شده است. ویژگی گروه دوم از چینیهای آبی و سفید، طرحهای ستاره مانندِ در هم تابیده همراه با سایه زنی یا هاشورزنی است. این هر دونوع، نشان خاص سفالینههای نیشابور را بر بدنه خارجی خود دارند و آن زنجیرهای طوماری شکل است متشکل از طوماریهای جفت (نقشمایه «طوماری جفت») که گاه با نقش برگهای گل و گیاه همراه شده است. در نیشابور تا دوران صفوی (ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) ساختن سفالهای ظریف و مرغوب ادامه داشت، شاهد این مدعا بشقابی است که تاریخ ۹۲۹ و نام نیشابور به عنوان محل ساخت، بر آن نقش بسته است (گولومبک و ماسون، ۱۹۹۵).
سفالهای مشهد به کمک دو نمونه از سفالینههای تاریخدار شناسایی شدهاند: کوزهای کوچک با نقش و نگار سبز رنگ مورخ ۸۴۸ (ادینبورو، موزه سلطنتی اسکاتلند، ش ۵۷۰. ۱۸۸۸؛
و بشقابی گلدار شبیه سفالهای نیشابور که نقش گل پئونیا دارد به تاریخ ۸۷۸
دورِ لبه بشقابهای مشهد اغلب نقش موج و جقه که شبیه کرم پروانه است، کشیده شده است. مجموعه کاسههای گود و آبخوریهای دستهداری که نقش اژدهای پرپیچ و تاب بر آنهاست احتمالاً ساخت
مشهد است.
تأسیس کارگاهی در مشهد احتمالاً اقدامی بود در پاسخ به نیاز بازار پر رونق
زیارت که از آباد شدن شهر به دست شاهرخ ناشی میشد.
کارگاهی کوچک در منطقهای نامعلوم برای بندرهای کرانه
خلیج فارس و اقیانوس هند، سفالینههای آبی و سفیدی با کیفیت نازل تولید میکرد، زیرا ظروفی با ساختی مشابه در سیراف و افریقای غربی یافت شده است.
در اواخر سده نهم، سلسلههای ترکمن یک کارگاه سفال سازی در تبریز بنا کردند که سفالگرانی را از خراسان جذب میکرد. خاک این منطقه برای تولید خمیر سنگی مناسب نبود و جانشین کردن خمیر شیشهای هم حاصل نامرغوبی داشت.
؛ با وجود این، سفالگران ابتدا سفالینههایی با نقش و نگار زیبا به سبک خراسان میساختند و بعدها اجناسی را به صورت انبوه تولید میکردند. ویژگی سفالینههای مرحله اول، تصویرگریِ بسیار دقیق و شباهت آنها به سفالهای آبی و سفید اِزْنیق (در شمال غربی ترکیه) است. (مانندِ بشقابی در موزه اشمول، آکسفورد، تصویر در رایتلینگر، ۱۹۳۸، شکل ۳۳.) برخی از این سفالگران احتمالاً جزو افرادی هستند که نامشان در اسناد عثمانی به دلیل کار روی بنایی در استانبول ذکر شده است.
در مرحله دوم، که تا سده دهم تداوم یافت، سفالینههای پایه پهن (با نقشمایههای پروانه شکل بر سطحِ خارجی) و سفالینههای پایه باریک (با طرح گیاهان آبزی بر سطح خارجی) تولید میشد. در این طرحها از الگوهای قدیمتر عهد تیموری یا سفالینههای وارداتی چینی تقلید شده است. سفالینههای بسیاری از این نوع در روستای کوباچا در داغستان به جا مانده که نشان دهنده تقلید زیاد است.
اینکه چگونه این اشیا به آنجا رسیدهاند معلوم نیست، اما مجموعه آنها شامل سفالینههای نیشابوری و مشهدی و مقادیر زیادی سفالهای سده دهم و یازدهم است که در کورهای ناشناخته تولید شدهاند. کارگاه تبریز هم سفالینههایی شبیه چینیهای لعاب زیتونی تولید میکرد. مقدار کمی سفالینههای برّاق، بویژه کاشی، احتمالاً در کاشان تولید میشده است.
در این دوره علاوه بر غلبه طرحهای چینی بر دیگر طرحها، در اَشکال سفالینهها از الگوهای چینی پیروی شد. بر خلاف سفالگرهای اروپایی که یک سده بعد مسحور این طرحها و شکلها شدند، کورههای تیموری قادر به تولید چینیهای اصل نبودند. تأثیر چینی ساخت چین بر صنعت سفالگری ایرانی از دوره تیموری بسیار فراتر رفت، زیرا نسلهای بعدی سفالگران به ندرت از الگوهای چینی فاصله گرفتند.
در آسیای میانه، تیموریان در زمینه خلق آثار هنری شهرتی به دست آوردند و صنایع دستی و هنری گوناگونی که در آن زمان در شرق تولید میشد، تحت تأثیر هنر تیموری بود.
تیمور برای ساختن پایتختی باشکوه در سمرقند، هنرمندان و استادکاران نامدار را از سرزمینهای تحت فرمان خویش به سمرقند فرا خواند.
و این امر موجب ایجاد مرکز جدیدی برای تبادلات هنری گردید.
قدیمترین نمونههای فلزکاری باقیمانده از دوران تیموری لگنی بسیار زیبا
و ظرف مفرغی بسیار بزرگی
است که به دستور تیمور برای آرامگاه
شیخ احمد یسوی (متوفی ۵۶۱) ساخته شده است.
نخستین آثار دوره تیموری، گرایشهای هنری و فنون فلزکاریِ آسیای میانه و غربی را که در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم، بر اثر هجوم مستقیم تیمور در داخل و خارج ایران رواج یافته بود، نشان میدهند. در
و همچنین شش چراغ روغنیِ بزرگ، از همین دوره در آرامگاه شیخ احمد یسوی باقی است که ساده و مستحکم و نشان دهنده ارادت تیمور به شیخ احمد است.
بیشتر از بیست نمونه وجود دارد که متعلق به قرن نهم یا اوایل قرن دهم و نماینده دو روش اصلی فلزکاری است: برنج که با فلزات گرانبها تزئین شده، و ترکیب برنج و مس که سطح آن با نقره پوشانده شده است. این آثار به سبب شکل، فنون ساخت، تزئین و کنده کاری، از دیگر صنایع فلزی پیشین ایرانی متمایزند.
فهروری
معتقد است که به صنعت فلزکاری دوره تیموری توجه چندانی نشده، شاید به این سبب که نمونههای اندکی از آثار فلزی آن دوره باقیمانده است، هرچند در میان آنها شاهکارهایی از این هنر وجود دارد، از جمله ظروفی برنجی با بدنهای کروی که بر روی پایهای پهن قرار گرفتهاند و گردنی بلند و مُطَبَّق دارند. بعضی از این ظروف، که دستهای به شکل S با نقش اژدها دارند، تنگ آبخوری بودهاند.
یک شمعدان برنزی که حلقهای برنجی دارد در موزه ارمیتاژ سن پترزبورگ نگهداری میشود که تاریخ ۷۹۹ بر آن نقش بسته است.
سه پایهای با پایههای کندهکاری شده، فنجانهای مفرغی با دستهای به شکل اژدها، کاسههایی که دسته آنها به شکل ماهی است، آبخوریها و کاسههای گوناگون و انواع آفتابه از آثار فلزی این دورهاند
همچنین یک ظرف منقوش مفرغی کم عمق وجود دارد که بیشتر از سایر نمونهها بر روی آن کار نشده و احتمالاً قدیمتر است و سبک طراحی آن، احتمالاً از آناطولی گرفته شده است.
از دیگر آثار فلزی این دوره، لگن بزرگ آب تبرک است که عبدالعزیزبن شرف
الدین تبریزی در ۸۰۱، به فرمان تیمور، برای مسجد شهر ترکستان ساخت و نام تیمور و نشانه سازنده بر آن منقوش است.
لگن دیگری در مسجد هرات وجود دارد که امضای حسن بن علی بن حسن بن علی، استادکار اصفهانی، و تاریخ ۷۷۶ بر آن حک شده است. احتمالاً این ظرف پیش از تصرف اصفهان و صدور فرمان تیمور مبنی بر اعزام پیشه وران اصفهانی به سمرقند، ساخته شده است.
یک قفل ترکیبی از جنس برنج، اثر دیگری است که نمونه آن در دورههای دیگر دیده نشده است. نام سازنده آن معلوم نیست ولی تاریخ ۸۸۹ بر روی یکی از سطوح آن کاملاً خواناست. این قفل به شمال غربی ایران یا آناطولی شرقی نسبت داده شده است، زیرا نمونه الفبای به کار رفته روی قفل با الفبای اولیه عثمانی شباهت دارد و چندین واژه ترکی در میان کلمات فارسی روی آن دیده میشود.
نمونه دیگر، دستهای نایاب و غیرمعمول است که احتمالاً متعلق به یک تفنگ بوده و تاریخ مشخص و منشأ روشنی ندارد، هر چند که نقره ظریف طلاکوبی شده روی آن سبک رایج سده هفتم تا هشتم را نشان میدهد.
اثر دیگر جعبهای برنزی و استوانهای است که تاریخ و منشأ آن معلوم نیست. جعبههایی از این نوع در ایران و سوریه و مصر کم نیست اما بیشتر آنها نقره کاری و با نقش حیوانات و گُل و بوته تزئین شدهاند.
نمونه دیگر، یک گوی مفرغیِ طلاکوبی و نقره کاری شده و منقوش به سیاه قلم است که به عنوان محل اتصال در ساخت پنجرههای مشبک به کار میرفته است. این شیء، دارای دو پایه مسطح است و پایههایی لولهای شکل در بالا و پایین بدنه دارد و سوراخهایی برای ثابت کردن گوی بر لولههایی مشابه در دو سوی دیگر آن تعبیه شده است. خودِ گوی با نقوشی از گُل پوشیده شده است.
از دیگر اشیای فلزی دوران تیموری در ایران آگاهی چندانی در دست نیست.
تعدادی آبدان مفرغی با تزئینات زرنشان و نقره کوب، از تولیدات هرات در نیمه دوم سده نهم، باقی مانده است. نمونههاایی تاریخدار از ۸۶۱ تا ۹۱۷ موجود است، از جمله تعدادی ظرف مفرغی (در موزه بریتانیا) که در ۹۰۳ برای سلطان حسین بایقَرا (۸۷۳ ـ۹۱۱) ساخته شده است. در ساخت این ظروف از نمونهای که در زمان سلطنت اُلُغ بیگ با سنگ یشم در سمرقند ساخته شده بود، پیروی شده است.
بدین ترتیب معلوم میگردد که زرنشانی و نقره کوبی بر مفرغ و برنج و قلع تا آن زمان از میان نرفته بوده، هر چند که تعداد اندکی از اینگونه اشیا، شناسایی شدهاند.
همچنین به گزارش کلاویخو،
فرستاده پادشاه اسپانیا نزد تیمور، در دربار تیمور اشیای تجملی ساخته شده با فلزات گرانبها، فراوان و خیره کننده بوده است. به نوشته کلاویخو
در ضیافت درباریِ باشکوهی که تیمور برای پذیرفتن رسولان خارجی برپا ساخت، علاوه بر قدحهای گوشت گوسفند، گوشت اسب در تشتهایی بزرگ از طلا و نقره ناب و شیر شکرزده مادیان در قدحها و جامهایی از همان جنس در میان مهمانها توزیع گردید.
از آن آثار کمیاب یک تنگ و یک آوند (آبدان) است که بر اساس کتیبهشان برای امیری به نام قاسم بن علی ساخته شدهاند. این دو ظرف نشان میدهند که پسند عمومی از سده هفتم به بعد تغییر چندانی نیافته است.
در سده نهم روش تازهای در ساخت ظروف مسیِ کنده کاری شده و آبدیده با قلع رواج یافت. از جمله اشیای این دوره، سه قطعه با تاریخهای ۸۱۱، ۸۷۹ و ۸۹۳ است که هر سه نشانه مکتبی ایرانی در فلزکاریاند و پیوند نزدیکی با صنعت و سلیقه شایع در خاور نزدیک در اواخر قرن نهم دارند، زیرا شباهت آشکاری میان شکل ظاهری و نقوش اشیای ساخته شده در ایران و سوریه آن زمان وجود دارد.
دوران تیموری، دوران هنر و هنرپروری بود. کلاویخو در سفرنامهاش به توصیف تزئینات کاخهای تیمور، از جمله به این موارد، پرداخته است: پردههای زربفت و سیم بفت مزین به منجوق (پولک)هایی از
طلا و
یاقوت و
مروارید و سنگهای گرانبها
تنگهای زرین مرصع به گوهرهای گرانبها و
زمرد و
فیروزه در جدار خارجی که در دهانه برخی لعل بدخشان را در طلا نشانده بودند.
جامهای زرین آراسته با مروارید و گوهر
و چادرهایی با پولک طلایی با درهای پوشیده از پارچه ابریشمین آراسته با الواح زرین و سیمین مزین به نگارههای مینای آبی. به گفته کلاویخو این تزئینات چنان زیبا بودکه نه در سرزمینای (zwnj) با پوسته خارجی بیضی شکل شیاردار و طاق و تویزه در پوسته داخلی آن است. (tag dark_tagbr /tag (light_tag تاتار و نه در اسپانیا و مغرب چنین آثاری یافت نمیشد.
از دوره تیموری ظاهراً جواهرات چندانی باقی نمانده است.
پول رایج تیموریان در تمام دوره حکومتشان، بر اساس نظام پولی تک فلزی از مسکوکات نقره قرار داشت.
با وجود این، سکه طلایی وجود دارد که آن را قراقوینلوها به سال ۸۴۹ در بغداد به نام شاهرخ ضرب کردهاند و گویای قدرت برتر تیموریان بر عراق عرب است. سلیمان میرزا و شاهرخ در زمان سلطنت همایون و اکبر، خویشاوندان مغولشان در هند، سکههای طلای ربع اشرفی در بدخشان ضرب کردهاند. تعدادی سکه مسی که به مناسبتهای خاص ضرب شده به نام تیمور و پسرش شاهرخ شناخته شده، اما شماراندکی از آنها میان مردم منتشر شده است. احتمالاً سکههاای طلای خارجی (بیشتر سکههای زرِ ونیزی و اشرفیهای ممالیک که مانند کالا معامله میشد.) در معاملات میان بازرگانان بزرگ، به آسانی در دسترس بوده است. همچنین محتمل است که رؤسای شهرهای بزرگ سکههای مسی معمولی بسیاری برای تسهیل خرید روزانه اهالی ضرب کرده باشند.
از بررسی سکهها روشن میگردد که منشأ تَنْکه تیموری (که نوعی
سکه است.) و اجزای آن، یعنی درهم، مسکوکاتی است که خانات جغتای ماوراءالنهر و اسلافِ بلافصل تیمور، و بعدها حاکمان صوری وی در سمرقند ضرب و منتشر کردهاند.
تنکه هرگز بخشی از نظام پولی ایلخانی نبود. این نظام پولی را در ۶۹۶ محمودغازان پایهریزی کرد که بر اساس آن، پول رایج،
دینار نقره بود. هر دینار شش
درهم، و ده هزار دینار برابر یک تومان (واحد اصلی شمارش) بود.
چون تیموریان دستگاه اداری (دیوانی) متمرکزی نداشتند تا نظام پولی واحدی برای قلمرو خود پدید آورند، مایل بودند که مسکوکات متداول در کشورهای فتح شده را حفظ کنند. در نتیجه، سکه نقره بسیار با اوزان متفاوت پدید آمد.
این نظام غیرمتمرکز، قبل و بعد از عصر شاهرخ، معمول بود، بجز بین سالهای ۸۲۷ تا ۸۵۰ که تنکهای با شکل یکسان و به وزن تقریبی ۵.۲ گرم، به طور وسیعی در سراسر قلمرو او رایج شد.
این تنکه که به مقادیر بسیار زیاد جریان داشت، به شاهرخی مشهور شد و اصالتاً واحد شمارش در مشرق ایران، افغانستان و قلمرو نخستین مغولان هند گشت.
تقریباً روی تمام سکههای تیموریان، شهادتین با نامها و القابِ خلفای راشدین حک شده است.
اما سه امیر مسالمت جو (ابوسعید، حسین بایقرا و ابوالقاسم بابر) هرگاه ضرابخانههایشان در نواحی شیعی مذهب قرار داشت، شهادتین و
شهادت بر
ولایت حضرت علی یا اسامی دوازده امام (علیهمالسلام) را بر سکهها نقش میکردند.
معمولاً نام ضرابخانه در قابی در وسط روی سکه نقش میشد.
پشت سکه نام یا القاب امیران و به دنبال آن جملهای دعایی و اغلبْ اسامی ضرابخانهها و تاریخ انتشار سکه نوشته میشد. عنوان معمول «السلطان الاعظم» بود.
ولی تیمور بر روی مسکوکاتش، هرگز عنوانی بالاتر از امیر یا امیرالمعظَّم ننوشت.
تیمور بیشتر سکههایش را به نام اربابان ظاهری جغتایی خویش ضرب کرده است: به نام سُیورغَتْمِشْ که بین سالهای ۷۷۱ تا ۷۹۰ ضرب میشد
محمود که از ۷۹۰ تا ۸۰۶ ضرب میگردید،
و بالاخره فقط به نام خود که در آخرین سال حیاتش، یعنی ۸۰۷، ضرب شد. هیچیک از دیگر امرای تیموری سکهای به نام خانهای جغتای ضرب نکردهاند، مگر الغ بیگ و ابوسعید و احمد، که روش تیمور را در نامگذاری خویش به گورکان داماد) ادامه دادند.
این کلمه نشان میدهد که امیر با شاهدختی از خاندان شاهی جغتایی
ازدواج کرده و نسب چنگیزخان از طریق فرزندان آنها تداوم یافته است. افزون بر این، تیمور و الغ بیگ و ابوسعید، تمغایی متشکل از سه دایره که به صورت مثلثی قرار میگرفتند، به عنوان نشان دودمانی خویش در سکههایشان قرار دادهاند.
دیگر امرای تیموری بیشتر به خود عنوان بهادرخان دادهاند.
این عنوان را ایلخان ابوسعید بهادرخان متداول ساخت.
یکی از ویژگیهای جالب توجه سکههای بعدی تیموریان که بر سکههای دودمانهای معاصر آنان، قراقوینلو و آق قوینلو، دیده میشود، عمل کاملاً متداول ضرب دوباره یا چند باره علامت بر روی سکههاست.
این روش که در سالهای پایانی سده نهم به سرعت در سراسر ایران گسترش یافت. احتمالاً راهی برای کسب درآمد به وسیله درخواست مزد جهت معتبرساختن سکههای در گردش بود. در جدول (ادامه مقاله) صورتی از اعضای اصلی این خاندان که هم به نام خود سکه ضرب کردهاند و هم به ضرب دوباره علامت بر سکههای دیگران پرداختهاند، آمده است. در حالی که سکههای تیمور و شاهرخ و حسین بایقرا فراوان، و سکههای دیگر امیران، همچون ابوسعید، کم است، بیشتر آنها نایاب یا بسیار کمیاب است. اگر منابع موزههای سکه شناسی شوروی سابق مطالعه و بررسی شود، مسکوکات امرای کم اهمیتتر شناخته خواهد شد یا آگاهی بیشتری از آنها خواهیم یافت.
ضرابخانههای اصلی تیموریان در سمرقند و هرات قرار داشت، اما همچنانکه از چنین نظام غیرمتمرکزی میتوان انتظار داشت، ضرابخانه تقریباً در هر شهر بزرگ دیگری دایر بود. میراث هنری باشکوهی که تیموریان برجای نهادهاند، در مسکوکاتشان که قالبهایی بسیار متنوع داشته، ادامه نیافته است. برخی از این سکهها، مانند سکههای جغتایی به گونه شگفتآوری زمختاند، اما در برخی دیگر کوشش شده است تا معیارهای هنریِ رابخانههای غرب ایران حفظ و رعایت شود. ضرب آنها در عمل اغلب با بی دقتی همراه بوده است. سکهها معمولاً با رقم تاریخگذاری میشدند، ولی بسیاری از اوقات این ارقام حک نشده و مایه دردسر سکه شناسان و گردآورندگان شدهاند. نارسایی اطلاعات سکهشناسی عامل مؤثری در کمبود مطالب منتشر شده در باره تیموریان است، زیرا بررسی کامل مسکوکات تیموریان میتواند تاریخ امیرانی را که آنها را رواج دادهاند، روشنتر سازد.
(۱) ابن عربشاه، زندگانی شگفت آور تیمور، ترجمه کتاب عجایب المقدور فی اخبار تیمور، محمدعلی نجاتی.
(۲) اسفزاری،
معین الدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف
مدینه هرات.
(۳) ل بوآ، «تمدن تیموریان»، ترجمه باقر امیرخانی.
(۴) تاج السلمانی، شمس الحسن، ترجمه آلمانی از هانس روبرت رومر.
(۵) حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله، زبده التواریخ.
(۶) علیاصغر حکمت، جامی، متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمن جامی.
(۷) خواندمیر، غیاث
الدین بن همام
الدین، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افرادالبشر، ۱۳۶۲ ش.
(۸) خواندمیر، غیاث
الدین بن همام
الدین، (تکمله) تاریخ روضه الصفا، ۱۳۳۹ ش.
(۹) خواندمیر، غیاث
الدین بن همام
الدین، دستورالوزراء، ۱۳۱۷ ش.
(۱۰) خواندمیر، غیاث
الدین بن همام
الدین، مآثرالملوک، ۱۳۷۲ ش.
(۱۱) دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرة الشعراء.
(۱۲) روملو.
(۱۳) یزدی، شرف
الدین علی، ظفرنامه، تاریخ عمومی مفصّل ایران در دوره تیموریان.
(۱۴) طهرانی، ابوبکر، کتاب دیار بکریه.
(۱۵) سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین.
(۱۶) عبدالله بن فتح الله غیاثی، التاریخ الغیاثی، الفصل الخامس من سنه.
(۱۷) علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات
عین الحیات.
(۱۸) احمدبن حسین کاتب یزدی، تاریخ جدید یزد.
(۱۹) کنتارینی، آمبروجو، سفرنامه آمبروسیو کنتارینی، ترجمه قدرت الله روشنی.
(۲۰)
معین الدین نطنزی، منتخب التواریخ معینی.
(۲۱) حسین میرجعفری، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان.
(۲۲) میرخواند.
(۲۳) واله اصفهانی، محمدیوسف، خلدبرین، تاریخ تیموریان و ترکمانان.
(۲۴) یارشاطر، احسان، شعر فارسی در عهد شاهرخ.
(۲۵) حسن بن شهاب یزدی، جامع التواریخ حسنی، بخش تیموریان پس از تیمور.
(۲۶) ترابی طباطبائی، جمال، سکه های شاهان اسلامی ایران.
(۲۷) دانی، احمدحسن، میراث تیمور، ترجمه محمد مهدی توسلی.
(۲۸) امبرتو شراتو و ارنست گروبه، هنر ایلخانی و تیموری، ترجمه یعقوب آژند.
(۲۹) ابن عربشاه، عجائب المقدور فی نوائب تیمور.
(۳۰) حبیبی، عبدالحی، هنر عهد تیموریان و متفرعات آن.
(۳۱) افشار، ایرج، یادگارهای یزد.
(۳۲) یزدی، شرف
الدین علی، ظفرنامه، تاریخ عمومی مفصّل ایران در دوره تیموریان.
(۳۳) روی گونثالث د کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجب نیا.
(۳۴) ابن حسام، دیوان.
(۳۵) ابن عربشاه، کتاب عجائب المقدور فی اخبار تیمور.
(۳۶) هرمان اته، کارل، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمه با حواشی رضازاده شفق.
(۳۷) امیر علیشیر نوائی، تذکره مجالس النفائس.
(۳۸) امیر علیشیر نوائی، دیوان.
(۳۹) گرانویل براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران، از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علیاصغر حکمت.
(۴۰) بیانی، مهدی، احوال و آثار خوش نویسان.
(۴۱) جامی، عبدالرحمان بن احمد، مثنوی هفت اورنگ.
(۴۲) جامی، عبدالرحمان بن احمد، نفحات الانس.
(۴۳) حاجی خلیفه، کشف الظنون.
(۴۴) علیاصغر حکمت، جامی.
(۴۵) خواندمیر.
(۴۶) داعی شیرازی، نظام
الدین محمود، کلیات شاه داعی شیرازی.
(۴۷) دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکره الشعراء.
(۴۸) صفوی، سام میرزا، تذکره تحفه سامی.
(۴۹) شفیعی کدکنی، محمدرضا، ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما، ترجمه حجت الله اصیل.
(۵۰) شمس مغربی، محمد شیرین، دیوان.
(۵۱) صفا، ذبیع الله، تاریخ ادبیات در ایران.
(۵۲) فخری هروی، محمدبن امیری، تذکره روضه السلاطین و جواهر العجایب.
(۵۳) بیگ پاشا، احمد فریدون، منشآت السلاطین.
(۵۴) قاسم انوار، علی بن نصیر، کلیات قاسم انوار.
(۵۵) کمال خجندی، مسعود، دیوان شیخ کمال خجندی، همراه با شرح حال و زندگانی.
(۵۶) کوپریلی، محمد فؤاد، تورک ادبیاتی تاریخی.
(۵۷) میرزایف، عبدالغنی، ابواسحاق و فعالیت ادبی او.
(۵۸) نثاری بخاری، حسن بن خواجه، مذکر احباب، ادب و فرهنگ فارسی در قرن دهم هجری.
(۵۹) نظام
الدین شامی، تاریخ فتوحات امیر تیمور کورکان معروف به ظفرنامه.
(۶۰) نظام قاری، محمود بن امیراحمد، دیوان البسه مولانا نظام قاری.
(۶۱) ولی، نعمت الله، کلیات اشعار شاه نعمت الله ولی.
(۶۲) نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری.
(۶۳) واصفی، محمودبن عبدالجلیل، بدایع الوقایع.
(۶۴) دونالد نیوتن ویلبر و لیزا گلمبک، معماری تیموری در ایران و توران، ترجمه کرامت الله افسر و محمد یوسف کیانی.
(۶۵) هاتفی، عبدالله بن محمد، شیرین و خسرو.
(۶۶) یارشاطر، احسان، شعر فارسی در عهد شاهرخ.
(۶۷) Ba ¦bur، Emperor of India، Ba ¦bur-na ¦ma=memoirs of Ba ¦bur، tr Annette Susannah Beveridge، New Delhi ۱۹۷۹.
(۶۸) Wilhelm Barthold، Ulug Beg und seine Zeit، Leipzig ۱۹۳۵.
(۶۹) Wilhelm Barthold، Ulug Beg und seine Zeit، Leipzig ۱۹۳۵.
(۷۰) EI ۲، sv "Timu ¦rids ۱: history" (by Beatrice F Manz) .
(۷۱) Ja ـ far b Mohammad Ja ـ fari، Ta ¦rik ¤-e kabbir، ed and tr A Zarya ¦b، "Der Bericht دber die Nachfolger Timurs aus dem Ta ف rih-i kabir des Ga ف fari ibn Muhammad al-H ¤usaine"، Ph D thesis، Johannes Gutenberg Universitجt، Maniz ۱۹۶۰.
(۷۲) H R Roemer، "The successors of T ¦âmu ¦r"، in The Cambridge history of Iran، vol ۶، ed Peter Jackson and Laurence Lockhart، Cambridge ۱۹۸۶.
(۷۳) Maria Eva Subtelny، "Ba ¦bur's rival relations: a study of kinship and conflict in ۱۵ th - ۱۶ th century Central Asia"، Der Islam، Vol ۶۶، no ۱ (۱۹۸۹) .
(۷۴) idem، "Centralizing reform and its opponents in the late Timurid period"، Iranian studies، XXI، nos۱-۲ (۱۹۸۸ a) .
(۷۵) Filiz ´ag §man and Zeren Tan ând â، The Topkap Saray museum: the albums and illustrated manuscripts، tr، expanded and ed JM Rogers، Boston ۱۹۸۶.
(۷۶) R Ettinghausen، "An illuminated manuscript of Ha ¦fiz-i Abru ¦in Istanbul"، pt۱، Kunst des Orients، II (۱۹۵۵)، ۳۰-۴۴.
(۷۷) B Gray، Persian painting، Geneva ۱۹۶۱.
(۷۸) EJ Grube، The classical style in Islamic painting: the early school of Herat and its impact on Islamic painting of the later ۱۵th، the ۱۶th and ۱۷th centuries، (sl) ۱۹۶۸.
(۷۹) M ì I p íirog §lu، Saray-Alben Diez'sche Klebebجnde aus den Berliner Sammlungen، Wiesbaden ۱۹۶۴.
(۸۰) D James، After Timur Qur'ans of the ۱۵th and ۱۶th centuries، London ۱۹۹۲.
(۸۱) TW Lentz، Jr، "Changing worlds: Bihzad and the new painting"، in Persian masters: five centuries of painting، ed Sheila R Canby، Bombay ۱۹۹۰، ۳۹-۵۴.
(۸۲) idem، "Dynastic imagery in early Timurid wall painting"، Muqarnas، vol۱۰ (۱۹۹۲)، ۲۵۳-۲۶۵.
(۸۳) idem، "Painting at Herat under Ba ¦ysunghur ibn Sha ¦hrukh"، PhD diss، Harvard University ۱۹۸۵.
(۸۴) Lentz and Glenn D Lowry، Timur and the princely vision Persian art and culture in the fifteenth century، Los Angeles ۱۹۸۹.
(۸۵) FR Martin، The miniature painting and painters of Persia، India and Turkey from the ۸th to the ۱۸th century، London ۱۹۱۲.
(۸۶) Rachel Milstein، "Sufi elements in the late fifteenth- century painting of Herat"، in Studies in memory of Gaston Wiet، ed M Rosen-Ayalon، Jerusalem ۱۹۷۷، ۳۵۴-۳۶۹.
(۸۷) M Kemal عzergin، "Temدrlد sanat âna a ªit eski bir belge Tebrizli Ca'fer'in bir arz â"، Sanat Tarihi Y ll g § ، VI (۱۹۷۶)، ۴۷۱-۵۱۸.
(۸۸) B W Robinson، Fifteenth century Persian painting: problems and issues، New York ۱۹۹۱.
(۸۹) idem، "Survey of Persian painting"، in Art et societإ dans le monde iranien، ed Chahryar Adle، Paris ۱۹۸۲، ۱۳-۸۲.
(۹۰) idem، "`Zenith of his time': the painter Pir Ahmad Baghshimali"، in Persian masters: five centuries of painting، ed Sheila RCanby، Bombay ۱۹۹۰، ۱-۲۰.
(۹۱) D J Roxburgh، "Our works point to us: album making، collecting، and art (۱۴۲۷-۱۵۶۵) under the Timurids and Safavids"، Ph D diss، University of Pennsylvania ۱۹۹۶.
(۹۲) Rose Sإguy، The Miraculous journey of Mahomet: Miraj nameh، New York ۱۹۷۷.
(۹۳) Eleanor Sims، "The Garrett manuscript of the Zafer-name: a study in fifteenth-century Persian patronage"، Ph D diss، NewYork University ۱۹۷۳.
(۹۴) idem، "The illustrated manuscripts of Firdaus ¦'s Sha ¦hna ¦ma commissioned by princes of the House of T ¦âmu ¦r"، Ars Orientalis، XXII (۱۹۹۲)، ۴۳-۶۸.
(۹۵) idem، "Prince Baysunghur's Chahar Maqala "، Sanat Tarihi Y ll g § ، VI (۱۹۷۴-۱۹۷۵)، ۳۷۵-۴۰۹.
(۹۶) idem، "The Timurid imperial style: its origins and diffusion"، Art and archaeology research papers، VI (۱۹۷۴)، ۵۶-۶۷.
(۹۷) I Stchoukine، Les peintures des manuscrits T ªmu ªrides، Paris ۱۹۵۴.
(۹۸) Maria Eva Subtelny، "Socioeconomic bases of cultural patronage under the later Timurids"، IJMES، vol ۲۰، no۴ (Nov۱۹۸۸)، ۴۷۹-۵۰۵.
(۹۹) Toh Sugimura، The encounter of Persia with China: research into cultural contacts based on fifteenth century Persian pictorial materials، Osaka ۱۹۸۶.
(۱۰۰) Marie Swietochowski، "The development of traditions of book illustration in pre-Safavid Iran"، Iranian studies، II (۱۹۷۴)، ۴۹-۸۷.
(۱۰۱) WM Thackston، A century of princes: sources on Timurid history and art، selected and tr WM Thackston، Cambridge، Mass ۱۹۸۹.
(۱۰۲) Timurid art and culture: Iran and Central Asia in the fifteenth century، ed Lisa Golombek and Subtelny، Leiden ۱۹۹۲ (esp chs by A Adamova، R Hillenbrand، Gدner Inal، Priscilla PSoucek and Eleanor Sims) .
(۱۰۳) Norah Titley، Persian miniature painting and its influence on the arts of Turkey and India، Austin ۱۹۸۴.
(۱۰۴) The Arts of the book in Central Asia، ۱۴th to ۱۶th centuries، ed Gray، Boulder ۱۹۷۹.
(۱۰۵) idem، "Socioeconomic bases of cultural patronage under the later Timurids"، International journal of Middle East studies، Vol ۲۰، no ۴ (۱۹۸۸ b).
(۱۰۶) T Allen، A catalogue of toponyms and monuments of Timurid Herat، Cambridge، Mass ۱۹۸۱.
(۱۰۷) LS Bretanitskiy، Zodc §estvo Azerbaydz §ana XII-XV vv i ego mesto v arkhitekture perednego vostoka، Moscow ۱۹۶۶.
(۱۰۸) MS Bulatov، Geometric §eskaya garmonizatsiya v arkhitekture Sredney Aziy LX-XV vv، Moscow ۱۹۷۸.
(۱۰۹) Ruy Gonzalez de Clavijo، Embassy to Tamerlane ۱۴۰۳-۱۴۰۶، tr Le Strange، R Byron، "Timurid monuments in Afghanistan"، in Procs Third International Congress of Iranian Art and Archaeology، Leningrad ۱۹۳۵، ۳۴-۳۸.
(۱۱۰) London ۱۹۲۸.
(۱۱۱) E Cohn-Wiener، Turan، Berlin ۱۹۳۰.
(۱۱۲) Commission Imperial Archإologique، Les mosguإes de Samarcand I Le Gour-Emir، St Petersburg ۱۹۰۵.
(۱۱۳) E Diez، Churasanische Baudenkmجler، Berlin ۱۹۱۸.
(۱۱۴) L Golombek، "The gardens of Timur: new perspectives"، Muqarnas، vol ۱۲ (۱۹۹۵) .
(۱۱۵) idem، The Timurid shrine at Gazur Gah، Toronto ۱۹۶۹.
(۱۱۶) L Golombek and D Wilber، The Timurid architecture of Iran and Turan، Princeton ۱۹۸۸.
(۱۱۷) AA Ivanov، "O bronzov¨ °âkh izdeliyakh kontsa XIV v iz mavzoleyaKhodz §a Ah ¤meda Yasevi"، in Srednyaya aziya i ee sosedi v drevnosti i srednevekov'e، ed BA Litvinskiy، Moscow ۱۹۸۱.
(۱۱۸) L Yu Man'kovska Ya، "Towards the study of forms in Central Asian architecture at the end of the fourteen century: the Mausoleum of Khva ¦ja Ah ¤mad Yasav ¦â "، tr Lisa Golombek، Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies، XXIII (۱۹۸۵)، ۱۰۹-۱۲۷.
(۱۱۹) M E Masson and GAPugachenkova، "Shakhri Syabz pri Timure I Ulug Beke)، Shahr-i sabz from T ¦âmu ¦r to U ¦lu ¦gh Beg') "، tr JMRogers، in ibid، XVI (۱۹۷۸)، ۱۰۳-۱۲۶، XVIII (۱۹۸۰)، ۱۲۱-۱۴۳.
(۱۲۰) M E Masson، et al، Mavzole °Ishratkhana، Tashkent ۱۹۵۸.
(۱۲۱) N B Nemtseva، "The origins and architectural development of the Sha ¦h-i Zindeh"، tr JM Rogers، Iran، XV (۱۹۷۷)، ۵۱-۷۳.
(۱۲۲) B O'Kane، Timurid architecture in Khurasan، Costa Mesa، Calif ۱۹۸۷.
(۱۲۳) idem، "Timurid stucco decoration"، Annales islamologiqus، XX (۱۹۸۴.
(۱۲۴) Arthur Upham Pope، ed A survey of Persian art، Tehran ۱۹۷۷.
(۱۲۵) GA Pugachenkova، Chefs-d' Øuvre d'architecture de l'Asie Centrale XIV e -XV e siهcle، Paris ۱۹۸۱.
(۱۲۶) GA Pugachenkova and L Yu Rempel، V °dayushc §iesya pamyatniki arkhitektur °Uzbekistana، Tashkent ۱۹۵۸.
(۱۲۷) Maria Eva Subtelny، "A Timurid educational and charitable foundation: the Ikhla ¦s ¤iyya complex of ـ Al ¦âSh ¦âr Nava ¦ Ý ¦âin ۱۵th-century Herat and its endowment"، JAOS، vol۱۱۱، no۱ Jan- Mar ۱۹۹۱.
(۱۲۸) G A Bailey، "The dynamics of chinoiserie in Timurid and early Safavid ceramics"، in Timurid art and culture، ed L Golombek and M Subtelny، Leiden ۱۹۹۲.
(۱۲۹) E Bretschneider، " Chinese intercourse with the countries of Central and Western Asia in the fifteenth century"، The China review، v/۱-۴ (۱۸۷۶-۱۸۷۷.
(۱۳۰) Chinese ceramics in the Topkapi Sarayi Museum، ed R Krahl، London ۱۹۸۶.
(۱۳۱) Ruy Gonzalez de Clavijo، Embassy to Tamerlane ۱۴۰۳- ۱۴۰۶، tr Le Strange، London ۱۹۲۸.
(۱۳۲) L Golombek، "The Timurid ceramics at Kubachi، Daghestan"، in Proceedings، ۲۷th Meeting of Haneda Memorial Hall، Symposium on Central Asia and Iran، Kyoto University، ۱۹۹۳.
(۱۳۳) Golombek and Mason، "New evidence for Safavid ceramic production at Nishapur"، Apollo، CXLII /۴۰ (July ۱۹۹۵)، ۳۳-۳۶.
(۱۳۴) Golombek، Mason، and Bailey، Tamerlane's tableware: a new approach to the chinoiserie ceramics of ۱۵th and ۱۶th century Iran، Toronto ۱۹۹۶.
(۱۳۵) EJ Grube، "Notes B Gray، "Blue-and-white vessels in Persian miniatures of the fourteenth and fifteenth centuries"، Transactions of the Oriental ceramics society، XXIV (۱۹۴۸-۱۹۴۹)، ۲۲-۳۰.
(۱۳۶) on the decorative arts of the Timurid period"، I، in Gururajamanjarika Studi in onore di Giuseppe Tucci، ed A Forte et al، Naples ۱۹۷۴، I، ۲۳۳-۲۸۰، II in Islamic art، III (۱۹۸۸-۱۹۸۹)، ۱۷۵-۲۰۸.
(۱۳۷) JW Hayes، Excavations at Sarachane in Istanbul، II، The pottery، Princeton ۱۹۹۲.
(۱۳۸) A Lane، A A Ivanov، "Fayansovoe blyudo XV veka iz Mashhada"، Soobsc §eniya Gosudarstvennogo Ermitaz §a، lxv (۱۹۸۰)، ۶۴-۶۶.
(۱۳۹) Later Islamic pottery: Persia، Syria، Egypt، Turkey، London ۱۹۵۷.
(۱۴۰) idem، "The so-called، Kubachi' wares of Persia"، Burlington Magazine، lxxv (۱۹۳۹)، ۱۵۶-۱۶۲.
(۱۴۱) Mason، "Criteria for the petrographic characterization of stonepaste ceramics"، Archaeometry XXXVII (۱۹۹۵)، ۳۰۷-۳۲۲.
(۱۴۲) RB Mason and L Golombek، "Differentiating early Chinese-influenced blue and white ceramics of Egypt، Syria and Iran"، in Archaeometry '۹۰ Proceedings of the ۲۷th Interational Archaeometry Symposium، ed.
(۱۴۳) E Pernicka and GA Wagner، Basel ۱۹۹۰، ۴۶۵-۴۷۴.
(۱۴۴) Gدlru Necipog §lu، "From international Timurid to Ottoman: a change of taste in sixteenth- century ceramic tiles"، Muqarnas، vol۷ (۱۹۹۰) .
(۱۴۵) JA Pope، Chinese procelains from the Ardebil shrine، Baltimore ۱۹۵۶.
(۱۴۶) G A Pugachenkova، "Samarkandskaya keramika xv veka") (سفالگری سمرقند در قرن پانزدهم، Trudi Srednea ziatskogo Gosudarstvennogo Universiteta، XI (۱۹۵۰)، ۹۱-۱۲۰.
(۱۴۷) G Reitlinger، "The interim period in Persian pottery"، Ars Islamica، v (۱۹۳۳)، ۱۵۵-۱۷۸.
(۱۴۸) PJ Riis and V Poulsen، Hama: les verreries et poteries medievales، IV /۲ of Hama، Fouilles et recherches de la Fondation Carlsberg ۱۹۳۱-۳۸، Copenhagen ۱۹۵۷.
(۱۴۹) O Watson، Persian lustre ware، London ۱۹۸۵.
(۱۵۰) M Whitman، Persian blue-and-white ceramics: cycles of chinoiserie، University Microfilms International، Ann Arbor ۱۹۷۸.
(۱۵۱) C Wilkinson، Nishapur: pottery of the early Islamic period، New York ۱۹۷۳.
(۱۵۲) Vasily Vladimirowich Barthold، Histoire des Turcs D'Asie centrale، Paris ۱۹۴۵.
(۱۵۳) EI ۱، sv "Turks A III: C §aghatai literature" (by W Barthold) .
(۱۵۴) TN Marda ¦nov، Arabska ¦- tadz §ikska ¦e dvuyazichie v Paezii ۹-۱۰ vv، Doshanbh ۱۹۹۳.
(۱۵۵) Between China and Iran: paintings from four Istanbul albums"، ed Grube and Sims، Colloquies on art and archaeology in Asia، x (۱۹۸۱) .
(۱۵۶) James Allan، "Metalwork"، in The arts of Persia، ed R W Ferrier، New Haven: Yale University Press، ۱۹۸۹.
(۱۵۷) Amir Temur in world history، Tashkent: Sharq، ۱۹۹۶.
(۱۵۸) The Dictionary of art، ed Jane Turner، New York: Grove، ۱۹۹۸، svv "Islamic art، IV: metalwork ۳ (b) C ۱۴۰۰- C۱۵۰۰ " (by Linda Komaroff)، "ibid VIII: other arts ۸ jade " (by Robert Skelton) .
(۱۵۹) EI ۲، sv "T ¦âmu ¦rids d: metalwork" (by Linda Komaroff.
(۱۶۰) Ge ¨za Fehe ¨rva ¨ri، Islamic metalwork of the eighth to the fifteenth century in the Keir Collection، London ۱۹۷۶.
(۱۶۱) R W Ferrier، "Jewellery"، in The arts of Persia، ibid.
(۱۶۲) Ralph Harari، "Metalwork after the Islamic Period"، in A survey of Persian art، ed Arthur Upham Pope، vol ۶، Tehran ۱۹۷۷.
(۱۶۳) Thomas W Lentz and Glenn D Lowry، Timur and the princely vision: Persian art and culture in the fifreenth century، Los Angeles ۱۹۸۹.
(۱۶۴) JE Woods، "Timur's genealogy"، in Intellectual studies on Islam: essays written in honor of Martin B Dickson، ed Michel M Mazzaoui and Vera B Moreen، Salt Lake City، Utah، ۱۹۹۰.
(۱۶۵) S Album، A Checklist of popular Islamic coins، Santa Rosa، Calif ۱۹۹۳.
(۱۶۶) Bert Fragner، "Social and internal economic affairs"، in The Cambridge history of Iran، vol۶ ed Peter Jackson and Laurence Lockhart، Cambridge ۱۹۸۶.
(۱۶۷) Stanley Lane - Poole، Catalogue of oriental coins in the British Museum، London ۱۸۷۵-۱۸۹۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تیموریان»، شماره۴۱۸۸. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تیموریان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۵/۲۴.