خَلَص (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خَلَصَ (به فتح خاء و فتح لام و فتح صاد)
خُلُوص (به ضم خاء و ضم لام) از
واژگان قرآن کریم و به معنى
صاف شدن و بىخلط شدن است.
مُخْلِص (به ضم میم و سکون خاء و کسر لام) چهار بار،
مُخْلِصُون (به ضم میم و سکون خاء و کسر لام و ضم صاد) يک بار،
مُخْلِصِين (به ضم میم و سکون خاء و کسر لام و کسر صاد) هفت بار و
مُخْلَصِين (به ضم میم و سکون خاء و فتح لام و کسر صاد) هشت بار در
قرآن آمده است.
خَلَصَ خُلُوص به معنى صاف شدن و بىخلط شدن است.
طبرسی ذيل
آیه ۹۴ سوره بقره میگويد: اصل
خلوص آن است كه شىء از هر
آلودگی صاف باشد.
راغب میگويد:
خالص مثل صاف است با اين فرق كه
خالص آن است كه
آمیختگی آن از بين رفته باشد ولى صاف گاهى به آن گويند كه اصلا آميختگى ندارد.
(فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا) «چون برادران يوسف از
یوسف كه برادرشان را رها كند
مأیوس شدند از مردم كنار گشتند در حالیكه ميان خود به
نجوا و گفتگو مشغول بودند.»
یعنی چون از ديگران
خالص شدند و فقط خودشان ماندند كه برادر بودند و از اهل مصر جدا شدند.
(نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً) «مىنوشانيم به شما از آنچه در شكم حيوانات هست از ميان گياه خورده شده و خون، شير
خالص را كه به خون و گياه آميخته است.»
ناگفته نماند
سرگین را تا وقتى كه در شكمبه است،
فرث گويند لذا بهتر است آن را گياه جويده
ترجمه كنيم.
(أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ ...) «بدان دين
خالص و پاک شده از
شرک براى
خدا است.»
و خداوند فقط عبادت
خالص را مىپذيرد نه عبادت توأم با شرک و نه عبادت غير خدا را.
(إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ) «ما آنها را
خالص كرديم به سبب خصلت
خالصى كه تذكّر و ياد آورى دار آخرت باشد.»
در
المیزان میگويد: «
خالصة» صفت موصوف محذوفى است و «باء» براى
سببیّت است.
اخلاص دين براى خدا، آن است كه دين را از شرک بتپرستان و
تثلیث نصاری و
تشبیه یهود و مطلق غير خدا،
خالص و پاک و صاف كنيم.
صیغههای ماضی و
اسم فاعل آن همه راجع به اين معنى است. مثل
(وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ ...) (و دين خود را براى خدا
خالص كنند.)
(فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ) (پس خدا را پرستش كن در حالى كه دين خود را براى او
خالص كردهاى.)
(وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ) (و ما تنها
بندگان مخلص او هستيم.)
(وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ) (و او را بخوانيد و دين خود را براى او
خالص كنيد.)
اما
مخلص و
مخلصين به صيغه
اسم مفعول به معنى آن است كه خدا او را براى خود
خالص كرده است و غير خدا را در آن نصيبى نيست چنانكه
شیطان درباره آنها میگويد: كه به
اغواء آنها راهى ندارم مثل
(وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ) (و به يقين همگى را
گمراه خواهم ساخت مگر
بندگان خالص شدهات را.)
(وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا) «
موسی را در
کتاب ياد كن كه او بنده
خالص شده بود و غير خدا را در او راهى نبود و
پیامبر فرستاده بود.»
همچنين است
(إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ) (او از
بندگان خالص شده ما بود.)
و غيره.
مخلصين ابتدا با پيامبران تطبيق میشوند كه خدا آنها را برگزيده و انتخاب كرده و مخصوص خدا هستند،
شیطان و
هوای نفس را در آنها راهى نيست چنانكه درباره آنها فرموده
(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ) (خداوند،
آدم و
نوح و
خاندان ابراهیم و
خاندان عمران را بر جهانيان برترى داد.)
(قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى ...) (بگو:
ستایش مخصوص خدا است و سلام بر
بندگان برگزيدهاش.)
(وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ) (و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكان بودند.)
بندگانىاند پاک،
منزّه، بى عيب،
سارع در خيرات،
عابد، نيكو كار.
گذشته از
پیامبران و
ائمه علیهم السلام ممكن است پاكانى در اثر ايمان قوى و اعمال نيک همواره
رضای خدا را هدف خويش قرار دهند و خدا نيز آنها را مخصوص خود قرار دهد و از
بندگان خالص كرده باشد و غير خدا را در آنها نصيبى نباشد.
مُخْلِص چهار بار
مُخْلِصُون يک بار
مُخْلِصِين هفت بار
و
مُخْلَصِينَ هشت بار
در
قرآن آمده است.
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خلص»، ج۲، ص۲۷۹-۲۸۱.