خرّمدینان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خُرَّمدینان (خُرَّمدینیّه)، عنوان گروهی از مخالفان
عباسیان ، بهویژه پس از کشتهشدن
ابومسلم خراسانی در سده دوم، در سرزمینهای غربی و شمالغربی
ایران و مخصوصآ
آذربایجان است.
نام درست این فرقه خرّمدینان و شکل عربی آن خرّمدینیّه است و خرّمیّه صورت ناقص و مخفف آن است.
خرّمیان در واقع، فرقهای با نامهای مُحَمِّره، جاودانیه، بابکیه و مازیاریه بودند.
در بیشتر منابع، کلیه فرقههای مزدکی ـ خرّمی با نام مشترک، گاه مزدکی
و گاه خرّمی
نامیده شدهاند.
نویسنده
مجملالتواریخ اصل خرّمدینان را بهروشنی بهمزدک رسانده است.
در منابع، منشأ واژه خرّمدین چندینگونه شرح دادهشده است.
گروهیآن را مشتق از نام خُرمه/ خوارمه بنت فاده، همسر مزدک، دانستهاند
که اصل تاریخی ندارد و برساختهای بیش نیست.
گروهی دیگر آن را به خرّم، دهی نزدیک همدان یا اردبیل، منسوب کردهاند.
بازتاب این نظر در گزارشهای فان
فلوتن ،
بندلیجوزی و دیگران
آمده و برخی به آن اعتماد کردهاند.
کلیما احتمال دادهاست که قریه خرّم مرکز قدیمی تعالیم مزدکی بوده باشد.
اصطخری در سده چهارم،
آن را کوهستان خرّمدینان نامیدهاست.
بونییاتوف ضمن تأیید و پذیرش این نظر اصطخری، نوشته که اصل واژه خرّم از آتش است.
این تعبیر صرفآ تفسیر لغوی است و به منابع معتبر تاریخی تکیه ندارد، او آرای خرّمدینان و آتشپرستان را که پیش از آنان بودند، درهم آمیخته است.
این آرا به این سبب که نام خرّم پیش از
قیام بابک بر فرقههایی اطلاق گردیده است، مرجح نیستند.
بعضی منابع، از واژه خرّم (به معنای شادمان) لذت و
لذتپرستی ، استنباط کردهاند و آنان را از طرفداران اباحه شمردهاند
به نوشته
صدیقی ،
خرّمدین ترکیبی است فارسی که پیروان این گروه بر خود نهادند، چنانکه مثلا
زردشتیان خود را به دینان مینامیدهاند، و کسانی که پیش از مزدک آرایی همانند وی داشتند، و مزدکیان، خود را دِرِستدینان میخواندند.
صدیقی
نظر مذکور را روشنترین توجیه بهشمار آورده، اما بدیهی است که این تلقی رنگ ریشهیابی عامیانه دارد.
در آیین مزدکی، یکی از چهار نیروی روحانی حاکم بر جهان، سُرور است، بنابراین واژه خرّم میتواند مؤید انتساب خرّمیان به مزدکیان باشد.
در هر حال، اگر انتساب آنان به لذتجویی و
اباحه افراط آمیز محلّ تأمل هم باشد، مانند مزدکیان برخی چیزها را مشترک و
مباح شمردهاند.
نکته مهم آن است که نوشتهاند مزدکیان و خرّمدینان پیش از بابک سیره و روش دیگری داشتند.
آنان مردمی بودند دهقان و نیکوکار و پرهیزکننده از خونریزی،
اما بابک به این جنبش شدت بخشید و به جنگ و کشتار و غارت کاروانها روی آورد.
در سدههای دوم و سوم، از مزدکیان به نامهای گوناگون یاد شدهاست که از همه رایجتر مزدکیه، خرّمیه، خرّمدینیّه، محمِّره (سرخجامگان)، و مُبیّضه (سپیدجامگان) است.
نامهای دیگرِ آنها از نام رهبرانشان مأخوذ است، همچون
جاودانیه و
بابکیه در
آذربایجان ، مازیاریه در جرجان (گرگان) و طبرستان،
سنبادیه در خراسان،
ابومسلمیه بیشتر در خراسان و مُقَنَّعیه در
ماوراءالنهر .
مآخذ به ما امکان میدهند که معلوم داریم در خلال سالها، خرّمدینان در کدام نواحی استقرار داشتند.
در آنها، خرّمدینانِ هر ناحیه به نامی خوانده شدهاند.
بهنوشته
مسعودی،
خرّمدینان در خراسان و نواحی کوهستانی شرق ایران، ری و نواحی اصفهان، بُرج، کرج ابودُلف، کاشان، جبال، صِیْمَره، سیروان، ورسنجان، اربوجان ماسبذان لرستان، همدان، ماهکوفه، ماهبصره، اوباذا در کوههای طالش و در آذربایجان پراکنده بودند.
مقدسی در
البدء و التاریخ ،
بنابر مشاهدات شخصی، از جماعت خرّمی در نواحی ماسبذان و مهرجان قَذَق (مهرگان کذک) به نیکی یاد کردهاست.
اینان را در اصفهان خرّمیه و کوذیّه، در ری مزدکیه و سنبادیه، در آذربایجان دقولیه (ذقولیه) و در چند جا محمره و در ماوراءالنهر مبیضه مینامیدند.
فرقه کوذکیه در روستاها و نواحی
خوزستان ،
فارس و
شاهرود ، و فرقه
اسبیدجامکیه (پیروان مُقنَّع) در ناحیههای سُغد، سمرقند و چاچ (تاشکند) پراکنده بودند.
مقایسه کلی این نوشتهها به ما امکان میدهد درباره منطقه گسترش وسیع فرقههای مزدکی ـ خرّمی تصویری حاصل کنیم.
منطقه گسترش آنان شامل جرجان، جبال، آذربایجان، دیلم، طبرستان، عراق، خوزستان، لرستان، فارس، خراسان و ماوراءالنهر بود.
چگونگی پیدایش خرّمدینان بهدرستی روشن نیست و از فعالیتهای آنان بلافاصله پس از
فتح ایران به دست
مسلمانان نیز دانستههایی در دست نیست.
باتوجه به پراکندگی و گستردگی گروههای خرّمدینی مانند
ابومسلمیه ،
بهآفریدیه ،
فاطمیه (پیروان فاطمه دختر
ابومسلم )،
سنبادیه ،
رزامیّه و
مبیّضه ، میتوان گفت شورشهای ایشان نسبتآ اندک بودهاست، بهویژه که آنان چندین سده با همین گستردگی باقی بودند.
خرّمدینان براساس اعتقادات و مواضع سیاسی ـ اجتماعی خود، دست به شورشهایی زدند.
طبری و اب
ناثیر در بیان فعالیت دعوتگران عباسی برای سرنگون کردن حکومت
امویان و استقرار خلافت
عباسیان از شورش
مسیحی نومسلمانی به نام عماربن یزید معروف به خِداش یاد کردهاند.
براساس این گزارشها، خداش در نواحی مرو به جای دعوت به سود خلافت عباسی، آیین خرّمی را تبلیغ و ترویج کرد.
با کشته شدن وی در
سال ۱۱۸، به جنبش خرّمدینان در نواحی خراسان آسیب رسید، اما باعث نابودی آنان نگردید.
با قتل
ابومسلم در سال ۱۳۷، نخستین قیام خرمدینان آشکار شد.
سنباد یکی از خرّمیان بود که در
نیشابور به خونخواهی ابومسلم قیام کرد.
خواجهنظامالملک تأکید کردهاست که در ۱۳۷، مردم کوهستان یا جبال (همدان، کرج، ری، اصفهان، نهاوند و جز آنها) بیشتر
رافضی و
مزدکی بودند.
به نظر میرسد که بعد از کشته شدن ابومسلم، هواداران وی و
نومزدکیان (خرّمدینان) با یکدیگر متحد شدند، یعنی هنگام قیام
سنباد ، در سال ۱۳۸.
نرشخی در قیام
مُقنّع خراسانی در سال ۱۵۹، از فرماندهی به نام خَشَوی (خرّمی) نام بردهاست.
نخستین جنبش مهم خرّمدینان،
قیام محمّره در جرجان است.
در ۱۶۲ در زمان حکومت مُهَلْهِلبن صَفْوان، گروهی از این فرقه به رهبری عبدالقهّار (عبدالقاهر) پس از کشتار مخالفان، بر جرجان استیلا یافتند.
محمره با خرّمدینان یکی شدند و گفتند ابومسلم زنده است، ما ملک خود را پس میگیریم.
آنان پسر او ابوالغرّاء را رهبر خویش کردند و تا ری رفتند.
این قیام دیری نپایید و سپاه اعزامی مهدی (خلیفه عباسی) به فرماندهی عمرو/ عمربن علا والی طبرستان،
موفق به سرکوب آنان شد.
در همین سال، خرّمدینانِ روستای کامِدان در
اصفهان قیام کردند.
در فاصله زمانی کمتر از بیست سال، جرجان قیامی دیگر از محمّره را در سال ۱۸۰ شاهد بود.
این بار، رهبری شورش با عمروبن محمد عُمَرکی
زندیق بود.
باوجود سلطه محمره بر جرجان، این شورش هم سرکوب شد و به دستور
هارونالرشید ، عمروبن محمد در مرو به
قتل رسید.
دو سال بعد، محمره چنان نیرومند بودند که در کوتاه زمانی بر جرجان دست یافتند.
بهرغم این قیامها،
دینوری نخستین قیام خرّمدینان را در سال ۱۹۲ در جبال دانسته است.
به نوشته او،
هارونالرشید پسرش محمدامین، عبداللهبنمالک و ابوُدلَف عِجْلی را به سوی خرّمدینان در اصفهان و ری و همدان و دیگر جاها فرستاد.
آنان جمعی کثیر از ایشان را کشتند و بقیه را در شهرها پراکندند
اما طبری نوشته است که هارون در همین سال برای سرکوب قیام رافعبن لیث عازم خراسان بود که خرّمدینان در آذربایجان شورش کردند.
او عبداللهبن مالک را با دههزار نفر
بهسوی ایشان فرستاد.
عبدالله سیهزارنفر از ایشان را کشت و عدهای زن و مرد را اسیر کرد و در کرمانشاه به هارونالرشید پیوست.
خلیفه دستور داد که مردان
اسیر را بکشند و زنان را بفروشند.
پس از آن در زمان
مأمون ، بزرگترین شورش خرّمدینان یعنی
قیام بابک روی داد، که در عصر
معتصم عباسی به اوج رسید.
مأمون در دوره خلافت خود، در سالهای ۲۱۵ـ۲۱۸ سرگرم پیکار با رومیان بود
و مرگ او سبب شد که خرّمدینان در قسمتهای دیگر ایران یعنی اصفهان، ری، ماسبدان و مهرجان قذق سربرآورند.
شورش خرّمدینان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که بین ایشان و سردارِ معتصم بهنام استحاقبن ابراهیمبن مُصْعَب در اول
ذیقعده ۲۱۸ درگرفت، به شکست خرّمدینان و کشته شدن شصت هزار تن از آنان منجر گردید.
هیچیک از قیامهای خرّمدینان از لحاظ اهمیت به جنبش بابک و مقاومت دراز مدت او نمیرسد.
با ظهور بابک، آذربایجان به صورت مرکز فعالیت خرّمدینان درآمد و به تدریج شمار پیروان و نیروی او افزایشیافت.
شاید باقیمانده هواخواهان ابومسلم و دیگر ناراضیان از خلافت عباسی نیز به او پیوسته باشند.
عده یاران و لشکریان وی را صدهزار،
سیصد هزار
و خلقی بیشمار
نوشتهاند، که هرچند هیچکدام دقیق نباشد، نمودار کثرت پیروان اوست.
افزون بر این،
میکائیل سریانی در کتاب (وقایعنامه) از شرکت بردگان در این قیام یاد کرده است.
باتوجه به گفتار
رشیدالدین فضلالله ،
مبنی بر اینکه خرّمدینانِ رودبار خرید
بردگان را مجاز نمیدانستند، نظر میکائیل سریانی بعید بهنظر میرسد.
در سال ۲۱۸، قبل از کشته شدن بابک، قیام خرّمدینان به فارس و قهستان کشیده شد.
در اصفهان، رهبری این قیام با علیبن مزدک بود که به آسانی مناطق کوهستانی را در اختیارگرفت.
با کشته شدن بابک، خرّمدینان و هواداران او تا دیرزمان در بَذّ میزیستند ابودُلَف خزرجی در حدود نیمه سده چهارم آنان را در آنجا دیدهاست.
در دوران خلیفه واثق (حک: ۲۲۷ـ۲۳۲)، خرمّدینان در روستاهای این نواحی مواضعی مستحکم برقرار کرده بودند.
آنان که کاروانها را
غارت میکردند و به کشتار مردم میپرداختند، سرانجام مغلوب شدند و سرهای بریده آنان را در اصفهان گرداندند.
در ۲۹۵، خرّمدینان به همراه
قرمطیان و خوارج در قیام
ابوبلال مشارکت کردند.
در ۳۲۱، دژهای خرّمدینان به تصرف
علیبن بویه درآمد.
از نیمه دوم سده چهارم، اطلاعات از قیام خرّمدینان اندک است.
این امر مؤید کاهش فعالیت این فرقه نیست، بلکه به این دلیلاستکه رهبری قیامهای ضد عباسی در سدههای چهارم و پنجم به قرمطیان و
فاطمیان اسماعیلی رسید.
با وجود این،
مسکویه از رویداد دیگری در سال ۳۶۰ یاد کرده است.
به نوشته او،
عضدالدوله دیلمی سردار خود عابدبن علی را به نبرد با خرّمدینان و جاشکیه که با سلیمانبن محمدبن الیاس (سومین حاکم بنوالیاس در کرمان) همدست بودند، فرستاد.
عابدبن علی گروهی از ایشان و رهبرشان، ابوعلیبن کلاب، را کشت.
عوفی در زمان مُستَرشِدبالله (حک: ۵۱۲ـ۵۲۹) از قیام خرّمدینان که آن زمان در آذربایجان بودند، یاد کرده است.
در
رمضان ۵۳۶، بنا به نوشته تاریخ نگار اسماعیلی نزاری به نام دهخدا عبدالملکبن علی، گروهی از مزدکیان که اسماعیلی شده بودند، پنهانی دعوت میکردند و خود را از
پارسیان میخواندند.
اصل گزارش از بین رفته، ولی دو صورت متفاوت از آن در جامعالتواریخ رشیدالدین فضلالله
و
زبدةالتواریخ کاشانی
آمدهاست.
به نوشته
حمدالله مستوفی ، ساکنان رودبار
الموت پیرو مذهب
باطنیان (
اسماعیلیان ) بودند.
بخشی از آنان را مراغیان میخواندند که به مزدکیان منسوباند، حال آنکه ساکنان آن دیار خود را
مسلمان میشمردند.
گفته شدهاست که مراغیان رودبار اخلاف مهاجرانی از پیروان
بابک خرمدین بودند که از مراغه به رودبار الموت نقل مکان کرده بودند.
رشیدالدین فضلالله ضمن بحث درباره توطئه آلافِرَنگ (متوفی ۷۰۳)، فرزند گیخاتو، نوشته است که رهبران مراغیان ظاهر شیخان را داشتند و میکوشیدند این
طریقت را رواج دهند.
پیر
یعقوب باغبانی ، شیخ حبیب و دیگران از رؤسای این فرقه بودند و میکوشیدند تا تعالیم خود را که برگرفته از آرای مزدکی بود، در میان مردم منتشر نمایند.
پیریعقوب و دیگر قیامکنندگان در سال ۷۰۳ کشته شدند.
چنین بهنظر میرسد که آخرین اطلاع درباره خرّمدینان خبری است که
فضلاللهبن روزبهان خُنجی (متوفی ح۹۲۷) ذکر کرده است.
بنابه نوشته او، در نیمه دوم سده نهم، خلقی بیشمار از «کبود رختان» طالش و «تیره بختان» سیاهکوه در مذهب اباحه بودند و قواعد شریعتخرّمدینان بابکیرا داشتند.
از سده نهم به بعد، دیگر مطلبی درباره خرّمدینان در منابع دیده نمیشود.
میتوان چنین احتمال داد که بازماندگان آنان از آن پس با فرقه
علیاللهی در آسیای صغیر و قزلباشان درهم آمیختهاند.
گزارش منابع درباره اصول عقاید خرّمدینان، محدود است به گفتارهای خصومتآمیز درباره ترک
تکالیف شرعی و معتقدات غیراسلامی و
اباحه .
به همین سبب، دست یافتن به تصویری روشن از تعالیم خرّمدینان امکانپذیر نیست.
اما نوشتههای
نوبختی و
مقدسی دانستههای سودمندی از تعالیم و آداب دینی ایشان به دست میدهند.
گفتار مقدسی بهویژه اهمیت دارد، زیرا خود با خرّمدینان مغرب
ایران آشنا بوده، و نیز به این دلیل که سخنش را با لحنی معتدل و بیطرفانه بیان کرده است.
به نوشته او،
خرّمدینان به فرقهها و صنفهای متعدد تقسیم میشدند، ولی در اعتقاد به رجعت اتفاقنظر داشتند و به تغییر نام و
تبدیل جسم معتقد بودند. به گمان ایشان، تمام پیامبران با آنکه در
شریعت و دین اختلاف دارند، همه یک روان و یکجان را احراز کردهاند.
به عقیده آنان، وحی هیچگاه قطع نمیشود.
همو نوشته است که خرّمدینان اصحاب ادیان دیگر را مُصیب (درستکار) میشمارند و میگویند تا کسی دین ایشان (یعنی خرّمیه) را به خطر نیفکنده، نباید او را دشنام داد و
تخطئه کرد.
از خونریزی همواره پرهیز دارند، مگر به هنگامی که کسی عَلَم خلاف برافرازد،
ابومسلم را بزرگ میدارند و ابوجعفر منصور، خلیفه عباسی، را
لعن میکنند و برای مهدیبن فیروز که او را از نسل فاطمه (دختر ابومسلم) میدانند، دعای بسیار میکنند.
امامانی دارند که در احکام بدیشان رجوع میکنند و رسولانی دارند که در میان ایشان در گردشاند و آنان را فریشتگان میخوانند.
هیچچیز را مانند
شراب متبرک نمیدانند.
بنیاد دین آنان اعتقاد به روشنی و تاریکی است.
از خرّمدینان ماسبذان و مهرجان قذق به پاکیزگی سخت پایبند بودند و با مردم به مهربانی و خوشرویی رفتار میکردند.
در میانشان کسانی به اباحه زنان به شرط رضای ایشان اعتقاد داشتند و هرچه را که
نفس از آن لذت گیرد و طبع بدان میل کند و به کس ضرر نرساند، مباح میشمردند.
با وجود این،
ابنحوقل ضمن اشاره به اعتقاد رایج درباره اباحهگری آنان، نوشته است که در قریههای ایشان مسجدهایی است و
قرآن میخوانند.
بغدادی این گزارش را اندکی تغییر داده و گفته است که آنان
مسجدها را برای
مسلمانان ساختهاند.
روایت اباحه و آزادی جنسی خرّمدینان اعتباری ندارد و دلیل مطمئنی برای آن آرا اقامه نشدهاست.
گزارشهایی حاکی از پیوند بین خرّمدینان از یک طرف و
قرمطیان و
اسماعیلیان از طرف دیگر در دست است، از طرفی هیچ تأییدی مبنی بر تأثیر اصول و عقاید خرّمدینان بر آرای اسماعیلیه و
ایمان آوردن گروهی از خرّمدینان به اسماعیلیه در دست نیست.
از عقاید دیگر منسوببه خرّمدینان، معنای باطنی و ظاهری
قرآن و احادیث پیامبر است، بدینسبب آنان را باطنیه نیز خواندهاند.
آنان همچنین
وضو را اساس
دین و
نماز را ناطقی فصیح میدانستند.
مقدسی در دو فقره دیگر نیز بهخرّمدینان اشاره کردهاست.
یکی در ضمن بحث از
ثنویت ، که گفته است خرّمدینان یکیاز اصناف مجوساند و خود را در جامه مسلمانی پنهان کردهاند.
میگویند مبدأ عالم نور است و این نور خود به
نسخ پارهای از خویش پرداخته و به
ظلمت استحاله یافتهاست.
فقره دیگر، مربوط به رهایی ذرات روشنی است و کاملا رنگ
مانوی دارد.
به نوشته او، طبق کتاب خرّمدینان، ستارگان گویها و سوراخهاییاند که روان آفریدگان را میگیرند و بهماه میسپارند، و افزونی ماه از همین جاست تا هنگامی که به نهایت کمال برسد.
آنگاه آن را به مافوق خویش میسپارد و تهی میگردد و بار دیگر بازمیگردد و روانها را از ستارگان میستاند تا باز لبریز شود.
نوبختی درباره خرّمدینان گفته است غلو با ایشان آغاز شدهاست (که درست نیست، زیرا اصل خرّمدینان مربوط به پیش از
اسلام است) آنان معتقد بودند که امامان در عینحال که خدایند،
پیامبر و رسول خدا و فرشتگان نیز میباشند.
آنان درباره اظلّه (عالم
مجردات ) و
تناسخ روح سخن گفتهاند قائل به دَوْر بوده و روز
رستاخیز و «شمار» را باطل شمردهاند.
گمان داشتند که سرایی جز این جهان نیست و رستاخیز همانا خروج روان از تن و درآمدنش به تنی دیگر است.
اگر نکوکار باشند، نیکی بینند و اگر بدرفتار باشند، به رنج و بدی میافتند و چنین میپندارند که همین تنها
بهشت و
دوزخ ایشان است.
بهنوشته
مسعودی ، وقتی خبر کشته شدن
ابومسلم به
خراسان رسید، خرّمدینان برآشفتند.
اینان گروهی بودند که
مسلمیه نام داشتند.
گروهی بر آن بودند که پس از وی، امامت بهدخترش فاطمه واگذار شده است و گروهی دیگر معتقد بودند که ابومسلم نمرده و نمیمیرد، بلکه دوباره ظاهر میشود و جهان را پر از
عدل و داد میکند.
این معتقدات به روشنی در اندیشه خرّمیان از طریق فرقه
نصیریه انتقال یافت.
گروهی از خرّمدینان که به بیمرگی ابومسلم یا ظهور فرزندی از وی یا به امامت فاطمه قائل بودند به
فاطمیه معروف شدند.
آنان بر این عقیده بودند که از نسل او مردی بیرون میآید که شاهی را از
آلعباس میستاند.
این عقیده بیانگر اعتقاد آنان به ظهور
منجی از خاندان ابومسلم و همچنین
حلول و
تناسخ است،
نکتهای که ابنندیم،
مقدسی
و
رشیدالدین فضلالله با آن همداستاناند خرّمدینان
منکر رستاخیز بودند و
ثواب و عقاب را در همین جهان میدانستند.
برخی از منابع از وجود جشنهای کامجویی در میان خرّمدینان سخن گفتهاند،
ولی مدرکی بر راستی این اظهارات نداریم.
برعکس، شرحی که
ابنندیم از مراسم
بیعت و زناشویی در میان ایشان آورده است، نشان میدهد که
ازدواج را محترم میشمردند.
(۱) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابناسفندیار، تاریخطبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۲۰.
(۳) ابنجوزی، تلبیسابلیس، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۴) ابنحزم، الفصل فیالملل والاهواء و النحل، چاپ محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۹۷۷.
(۵) ابنحوقل.
(۶) ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج ۵، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۷) ابنندیم (تهران).
(۸) محمدبن عبیدالله ابوالمعالی، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، به تصحیح عباس اقبال آشتیانی و محمدتقی دانشپژوه، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۶ش.
(۹) ابوحاتم رازی، کتابالزینة فی الکلمات الاسلامیة العربیة، قسم ۳، چاپ عبدالله سلوم سامرائی، در عبدالله سلوم سامرائی، الغلو والفرق الغالیة فی الحضارة الاسلامیة، بغداد ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
(۱۰) ابودلف خزرجی، الرسالةالثانیة، چاپ پطرس بولگاکوف و انس خالدوف، مسکو ۱۹۶۰.
(۱۱) شهفوربن طاهر اسفراینی، التبصیر فیالدین و تمییزالفرقة الناجیة عنالفرق الهالکین، چاپ محمدزاهد کوثری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۲) اصطخری.
(۱۳) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بینالفرق، چاپ محمدزاهد کوثری، (قاهره) ۱۳۶۷/۱۹۴۸.
(۱۴) محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۵) تبصرةالعوام فی معرفة مقالات الانام، منسوب به سیدمرتضیبن داعی حسنی رازی، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر، ۱۳۶۴ش.
(۱۶) بندلی جوزی، منتاریخ الحرکات الفکریة فی الاسلام، بیروت: دارالروائع.
(۱۷) حسینقاسمعزیز، البابکیة، او، انتفاضة الشعب الاذربایجانی ضدالخلافة العباسیة، بغداد ۱۹۶۶.
(۱۸) حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب.
(۱۹) محمدبن اسحاق حموی، انیس المؤمنین، چاپ میرهاشممحدث، تهران۱۳۶۳ش.
(۲۰) احمدبنمحمد خوافی، مجملفصیحی، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۶ش.
(۲۱) محمدبن حسن دیلمی، بیان مذهب الباطنیة و بطلانه، منقول من کتاب قواعد عقائد آلمحمد، چاپ ر شتروطمان، استانبول ۱۹۳۸.
(۲۲) احمدبن داوود دینوری، الاخبارالطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
(۲۳) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، چاپ محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران ۱۳۷۳ش.
(۲۴) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ: تاریخ اسماعیلیان، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۸۷ش.
(۲۵) سمعانی.
(۲۶) منصور شکی، «درست دینان»، معارف، دوره ۱۰، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۷۲).
(۲۷) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ محمد سیدکیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۲۸) غلامحسین صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، تهران ۱۳۷۲ش.
(۲۹) طبری، تاریخ (بیروت).
(۳۰) عبدالمحسن عاطف سلّام، ابحاث فی الادبالعربی: الثورةالبابکیة و اثرها فی الادبالعربی، (قاهره) ۱۹۶۸.
(۳۱) محمدبن محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب پنجم از قسم اول، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۶۶ش.
(۳۲) محمدبن محمد غزالی، فضائحالباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوی، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
(۳۳) فاروق عمر فوزی، الخلافةالعباسیة، عَمّان ۱۹۹۸.
(۳۴) فضلاللهبن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی: شرح حکمرانی سلاطین آققویونلو و ظهور صفویان، چاپ محمداکبر عشیق، تهران ۱۳۸۲ش.
(۳۵) عبداللهبن علی کاشانی، زبدةالتواریخ: بخش فاطمیان و نزاریان، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۶۶ش.
(۳۶) عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخگردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۷) مجمل التواریخ و القصص، چاپ سیفالدین نجمآبادی و زیگفرید وبر، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
(۳۸) مسائل الامامة و هوالکتاب الاول من کتابٍ فیه اصولالنحل التی اختلف فیها اهلالصلاة، (منسوب به) ناشیء اکبر، چاپ یوزف فاناس، بیروت: المعهدالآلمانی للابحاثالشرقیة، ۲۰۰۳.
(۳۹) مسعودی، التنبیه.
(۴۰) مسعودی، مروج (بیروت).
(۴۱) مسکویه.
(۴۲) مطهربن طاهر مقدسی، کتابالبدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۴۳) محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۴) حسنبن علی نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۴۰ش.
(۴۵) سعید نفیسی، بابک خرمدین، چاپ عبدالکریم جربزهدار، تهران ۱۳۸۴ش.
(۴۶) حسنبن موسی نوبختی، فرقالشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
(۴۷) یاقوت حموی.
(۴۸) یعقوبی، البلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خرمدینان»، شماره۷۰۰۹.