• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حلقه اباضیان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حلقه (۱)، شورای محلی اباضیان وَهْبی مزاب در الجزایر می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - معنای لغوی حلقه
۲ - تشکیل دهنده شورای مذهبی اباضیان
۳ - مفهوم حلقه از دیدگاه جَیْطالی
۴ - معنای اصطلاحی حلقه
۵ - اباضیان در وقایع‌نامه ابوزکریا وَرجِلانی
۶ - ازدواج در میان اباضیان
۷ - اباضیلن در تاریخ ابن خلدون
۸ - طبقات اباضیان از دیدگاه درجینی
۹ - اولین تشکیل دهنده قواعدِ حلقه اباضی وهبی
۱۰ - مقررات و اعمال روزانه حلقه عَزّابه
۱۱ - مهم‌‌ترین اقدامات ابوعبداللّه محمد بن بکر
۱۲ - جانشین ابوعبداللّه محمد بن بکر
۱۳ - مؤسس تشکیلات حلقه در مساجد
۱۴ - ابوزید، ابوعمار عبدالکافی‌ بن ابی‌یعقوب تناوتی ورجلانی،
۱۵ - تدوین نظامنامه‌ شورای عزلت‌گزیدگان
۱۶ - اعضای تشکیل دهنده حلقه عزّابی
۱۷ - حلقه عزابه در مناطق مختلف
۱۸ - حلقه‌های اباضی در قصرهای مزاب
۱۹ - اباضیان جبل نفوسه در قرون هشتم و نهم
۲۰ - تاریخ متن مقررات داخلی عزّابه غردایه
۲۱ - مقررات داخلی عزّابه غردایه
۲۲ - نقش عزّابه در مزاب تا پیش از الحاق آن به خاک فرانسه
۲۳ - معنای واژه مَکروس
۲۴ - مسئولیتهای عزابه مزاب
۲۵ - نقش فرانسویان در پایان حکومت شیخ های عزابه
۲۶ - نحوه انتخاب شیخ‌ها برای اداره حکومت
۲۷ - مزاب پس از الحاق به فرانسه
۲۸ - اعضای تشکیل دهنده حلقه مزابی
۲۹ - پانویس
۳۰ - منابع



حلقه در لغت به معنای دایره، گرد نشستن افراد، و نیز دایره‌ وار نشستن شاگردان به دور معلم،



این شورای مذهبی متشکل از دوازده عَزّابه (معتکف، روحانی)
[۱] روبیناتچی، "سازمان ملل متحد antico documento دی حیات cenobitica musulmana"، ج۱، ص۴۷ـ۴۸، Annali dell'Istituto شرقی Universitario دی ناپولی، NS، X (۱۹۶۱)، ۳۷-۳۸ و PL I-X.
است که یک شیخ ریاست آن را برعهده دارد.



در کتاب قواعدالاسلام جَیْطالی (احتمالاً تألیف نیمه اول قرن هشتم)، که کامل‌‌ترین نظامنامه فرقه اباضیه است، درباره مفهوم حلقه آمده است: «اعضا در بدو ورود به شورا باید به ‌صورت حلقه گرد هم بنشینند، به‌طوری که میان آن‌ها هیچ فاصله‌ای نباشد، چرا که این فاصله موجب خشنودی شیطان می‌شود و راه او را به جمع باز می‌کند». در همه شهرهای مزاب چنین شورایی وجود داشت و جلسات آن در مسجد شهر، و در صورت وجود مساجد متعدد در مسجدجامع، برگزار می‌گردید.



حلقه در اصل بر گروهی اطلاق می‌شد که گرد فقیه یا متکلمی می‌نشستند و بعد‌ها در میان اباضیان ورقله/ ورگله (یا ورجلان)، وادی ریغ و به‌ویژه در میان اباضیانِ مزاب بر «شورای معتکفان» اطلاق گردید که همه حیات شهرهای مزابی بدان وابسته بود.
در واقع، قبل از الحاق مزاب به‌خاک فرانسه (ح ۱۲۹۹/۱۸۸۲)، در شهرهای مزابی حلقه‌های اباضی بر جماعت‌ها (شوراهای شهر که به اداره امور شهر می‌پرداختند) مقدّم بودند.



در میان اباضیان مغرب، نخستین بار در وقایع‌نامه ابوزکریا وَرجِلانی (متوفی بعد از ۴۷۴)، ضمن شرح احوال دو تن از شیوخ معروف اباضیه قرن چهارم، ابوالقاسم یزید بن مَخْلَد و ابوخَزَر یَغلا/یغلی‌ بن زلتاف، از حلقه یاد شده است. این شیوخ، که بومی شهر الحامَّه در جَرید تونس و از قبیله زِناته بن ووِسْیان بودند، به ویژه در دوره حکومت خلیفه فاطمی ابوتمیم المعزلدین‌اللّه (حک: ۳۴۱ـ ۳۶۵) فعالیت گسترده‌ای داشتند.
[۲] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۱۹۴ـ ۲۰۰، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
دَرجینی
[۳] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۳۴۰، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
[۴] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۵۲۷، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
آنان را در شمار اباضیه طبقه هفتم (نیمه اول قرن چهارم) آورده است. به گزارش ابوزکریا ورجلانی،
[۵] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۱۹۴ـ ۱۹۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
ابوالقاسم و ابوخزر عضو یک حلقه بودند و همه اباضیان وهْبیِ جویای علم تهذیب و تزکیه نفس (سیره و سنّت زهاد و عباد)، برای تعلم نزد ایشان می‌آمدند، به‌طوری‌که پس از چندی، این دو شهرت فراوانی کسب کردند. ابوالقاسم، که متمول بود، می‌توانست با ثروت خود آن‌ها را اطعام کند و حاجاتشان را برآورده سازد.
[۶] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۳۳ـ ۴۱، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.




اما بنابر گزارش ابوزکریا ورجلانی،
[۷] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۱۹۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
شاگردان ابوالقاسم اجازه ازدواج نداشتند که این امر یادآور یکی از قوانین واجب، یعنی عزوبت، است که ابوعبداللّه محمد بن بکر، مصلح بزرگ اباضی، برای عزّابه‌‌ها وضع کرده بود.
[۸] ابوالقاسم‌ بن ابراهیم برّادی، الجواهر المنتقاه فی اتمام ما اُخِلَّ به کتاب الطبقات، قاهره ۱۳۰۲/۱۸۸۴.
از این‌رو، به نظر می‌رسد که پیشتر، یعنی قبل از دوره‌ای که گروهی از شاگردان رسمآ زیرنظر ابوالقاسم حلقه‌‌ها را تشکیل دهند، عزوبت برای اعضای آن اصل به‌شمار می‌رفت. دلیلی برای این فرض در دست است که شورای معتکفان، متشکل از دوازده عضو که حول یک شیخ گرد آیند، سابق بر این نیز در میان نُکّار، فرقه‌ای از اباضیان که رقیب اباضیان وهبی بودند، وجود داشته است.



در واقع، بنابر عبارتی از تاریخ ابن‌خلدون
[۹] (ابن‌خلدون)، تاریخ ابن خلون، ج۷، ص۱۸ـ ۱۹.
مَخْلَد بن کَیداد، پیشوای سیاسی مشهور این فرقه در نیمه اول قرن چهارم، ابوعمّار عبدالحمید بن الأَعْمی را با دوازده متنفذ دیگر همراه داشت که در حدود سال ۳۳۱ با آنان، برای طغیان برضد فاطمیان، از بلاد الجرید به اوراس رفت. چون ابوعمار در نیمه نخست قرن چهارم در بلادالجرید (در توزر یا در تقیوس، یعنی کریز تگیوس، ثیگس باستان) تدریس می‌کرد و ابویزید مخلد بن کیداد نیز در آن‌جا نزد وی درس می‌خواند، محتمل است ابوالقاسم یزید بن مخلد و ابوخَزَر یَغلا بن زَلتاف، که اهل بخش دیگری از بلاد الجَرید بودند، فکر تشکیل حلقه را از شورای دوازده نفری نُکّاری که قبلا ابداع شده بود، اقتباس کرده باشند.



یکی از شاگردان ابوخزر و ابوالقاسم،ابومحمد ویسلان/ واسلان‌بن‌یعقوب (عالم معروف اباضی از اهالی جربه) بود که درجینی
[۱۰] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۳۶۹، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
[۱۱] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۵۲۷، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
او را از اباضیان طبقه هشتم (نیمه دوم قرن چهارم) محسوب کرده است. ابومحمد نیز در جزیره زادگاه خود بر حلقه‌ای ریاست می‌کرد.
[۱۲] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۶۹ـ۲۷۱، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
[۱۳] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۵۵ـ ۵۶، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.




ابوعبداللّه محمد بن بکر، از علمای طبقه (نهم) اباضیان (نیمه اول قرن پنجم؛
[۱۴] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۳۷۷، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
)، اهل بلادالجرید بود، که اولین قواعدِ تشکیل حلقه اباضی وهبی را تدوین کرد. ابوعبداللّه در بلادالجرید زیر نظر شیخ ابونوح سعید بن زَنغیل/ زَنغِل و شیخ ابوزکریا فصیل بن ابی‌مِسوَر، که در نیمه دوم قرن چهارم می‌زیستند، تلمذ کرد.
[۱۵] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۵۲، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
[۱۶] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۴۱، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
[۱۷] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۵۱، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
پس از مرگ ابونوح، ابوعبداللّه محمد بن بکر برای تکمیل تحصیلات خود در ادبیات عربی، به قَیرَوان رفت و پس از بازگشت به بلادالجرید، در تقیوس سکنا گزید و بعد، از آن‌جا به وادی ریغ رفت. در این واحه بود که به خواهش گروهی از شاگردان جوان اباضی وهبی از اهالی جربه، که پیش‌تر از این نهاد مطّلع بودند، حلقه خود را تشکیل داد.



این حلقه در سال ۴۰۹ تشکیل گردید و ازاین‌رو غاری در وادی ریغ که جای مناسبی برای نشستن اعضای این حلقه بود، «نُهُم» نامیده شد. ظاهراً در همین غار بود که ابوعبداللّه مقررات حلقه (سِیَرالحلقه) را تنظیم کرد.
[۱۸] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۵۴ـ۲۵۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
[۱۹] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۶۱ـ۶۷، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
[۲۰] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۶۷ـ ۱۷۰، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
دو نسخه بسیار مشابه از این مجموعه مقررات موجود است، یکی در کتاب طبقات‌المشائخ درجینی (قرن هفتم) و دیگری در کتاب الجواهرالمُنتَقاه بَرّادی (اوایل قرن نهم). چاپ انتقادی م. ر. روبیناتچی از سیرالحلقه براساس این دو نسخه است. این اسناد نشان می‌دهد که اعضای حلقه به نام عَزّابه (مفرد آن: عَزّابی) شناخته می‌شدند.
[۲۱] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۳ـ ۴، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.

این افراد با سرهای تراشیده (آنان باید سرهای خود را به‌طور کامل می‌تراشیدند) و جامه‌های سفیدرنگ ساده، از عامه مردم متمایز می‌گردیدند. اعضای جدید را تنها پس از بررسیهای مفصّل به این شورا می‌پذیرفتند. در رأس حلقه، شیخی قرار داشت که مادام‌العمر در این مقام باقی می‌ماند. او ریاست بر عزّابه، مدیریت، قضاوت، آموزش و نیز مسئولیت مایملک مادّی (حُبُوس) و سعادت معنوی اعضای حلقه را برعهده داشت. کسی با عنوان خلیفه، شیخ را یاری می‌کرد و درصورت لزوم می‌توانست جای او را بگیرد. همو بود که برخی افراد خبره (ناظر، راهنما)، معروف به عُرَفاء (مفرد آن: عریف)، را تعیین می‌کرد که یکی از آنان بر قرائت دسته‌جمعی قرآن نظارت می‌کرد، دیگری مسئول تهیه غذا برای افراد حلقه بود و بقیه، آموزش شاگردان و کارهای دیگر را برعهده داشتند. عزّابه پس از انجام دادن وظایف رسمی خود، همه وقت آزاد خود را صرف نماز و دعا و اعمال پرهیزکارانه می‌کردند که مهم‌‌ترین این اعمال پنج جلسه مذهبی در هر روز بود که به قرائت و تفسیر قرآن اختصاص می‌یافت. ریاست دو جلسه، که یکی از آن‌ها در نیمه‌شب تشکیل می‌شد، برعهده شیخ حلقه بود. شیخ به آموزش طلاب نیز می‌پرداخت. هنگامی که بیش‌تر عزّابه مشغول انجام‌دادن وظایف رسمی خود می‌شدند، یکی از عریفان غذای افراد را تهیه می‌کرد. این اطعام دوبار در روز (یک بار صبح و بار دیگر پس از نماز عصر) صورت می‌گرفت.
[۲۲] (احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۷۱ـ ۱۸۰، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.

بنابر مقرراتی که ابوعبداللّه محمد بن بکر وضع کرده بود، زندگی عزّابه بر اصول و انضباطی سخت مبتنی بود. آنان تحت نظارت نظام اخلاقی سختگیرانه‌ای بودند و هرگونه تخطی از مقررات، بی‌درنگ تنبیهی در پی داشت.
[۲۳] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۸۰ـ ۱۸۳، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.




بنابر اخبار و روایات حاکی از شوق و تعصب ابوعبداللّه در کار تبلیغ، او فعال‌‌ترین عامل رواج و انتشار اباضی‌گری در صحرای شمالی بوده است. در واقع، دستاوردهای بزرگی در تاریخ اباضیه افریقا در شمارِ موفقیتهای او دانسته شده است، از جمله تغییر مذهب بنومُصعَب، قبیله بربر ساکن در تَدمَیْت، در ناحیه مزاب کنونی، که تا آن موقع بر عقیده معتزله (واصلیه) بودند.
[۲۴] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۵۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
[۲۵] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۸۳ـ ۱۸۴، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.

او بدین‌طریق تا حد زیادی تأسیس واحه‌هایی را که بعدآ همگی با نام عمومی مزاب شناخته شدند، تسهیل و تضمین کرد. این واحه‌‌ها (پس از افول اباضیه در وادی ریغ و واحه وَرْقله) به‌صورت پناهگاهی برای اباضیان مغرب درآمدند و محلی شدند که نهاد حلقه در آن به صورت عالی‌‌ترین شورای مذهبی فرقه اباضیه در آمد که از برخی جهات، جانشین حکومت دین‌سالار امامان پیشین اباضی در مغرب بود.



پس از مرگ ابوعبداللّه محمد بن بکر در ۴۴۰ (که در اواخر عمرش در واحه‌های ورقله اقامت داشت)، شاگردش ابوالخطاب عبدالسلام منصور بن ابیوَزْجون کاری را که استادش آغاز کرده بود، پی گرفت.
[۲۶] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۳۰۳، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
[۲۷] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۷۲، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
همچنین در همین ایام، عزّابه وادی ریغ درصدد نگارش اثری مقدّماتی در فقه برای استفاده «نوآموزان» مذهبِ خود برآمدند و از این‌رو دیوان‌الاشیاخ (یا دیوان‌العزابه) را در ۲۵ مجلد تحریر کردند.
[۲۸] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۴۵۵ـ ۴۵۶، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.




ابوزید عبدالرحمان‌ بن المَعْلی (ابن‌المُعَلّی)، شیخ و عالم اباضی که در نیمه اول قرن ششم می‌زیست، تشکیلات حلقه (در مساجد) را به‌راه انداخت. او مؤسس حلقه‌ای بود که در مسجد شهر تقرت، در وادی ریغ، تشکیل می‌گردید. احتمالا ابوزید مقرراتی را که درجینی و شماخی از آن یاد کرده‌اند، برای همین شورا وضع کرده بود.
ظاهرآ اقدام او آغاز استفاده از مساجد برای تشکیل حلقه‌های اباضیان بوده است.
[۲۹] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۴۵۷ـ۴۵۹، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
[۳۰] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۹۷ـ ۹۸، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.




پس از ابوزید، ابوعمار عبدالکافی‌ بن ابی‌یعقوب تناوتی ورجلانی در بسط و تدوین نهایی مقررات حلقه سهمی بسزا داشته است. ابوعمار، یکی از برجسته‌‌ترین علمای اباضی این دوره، از قبیله بربر تناوت، از شاخه ساکن در واحه‌های ورقله، بود و در نیمه اول قرن ششم می‌زیست. او پس از تحصیلات مقدماتی در این واحه، به تونس رفت و در کنار علوم گوناگون، به فراگیری زبان و ادبیات عربی نیز پرداخت. سپس به حج رفت. او در ورقله درگذشت و در همان‌جا به خاک سپرده شد.
[۳۱] احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۴۸۵ـ۴۹۱، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
[۳۲] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۱۰۴، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
[۳۳] یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۳۰۳، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
شهرت ابوعمار در تاریخ اباضیه به‌سبب نقش او در تشکیل مرجعیتی برای مناطق اباضی‌نشین، از طریق کمک به تمرکز آن در نهاد حلقه، است.



او تدوین نظامنامه‌ای ویژه از مقررات (به‌عربی: سیره) برای «شورای عزلت‌گزیدگان» را برعهده گرفت که تاکنون نیز تا حد بسیار زیادی اهمیت خود را حفظ کرده و امروزه در میان علمایِ اباضیِ مزاب به سیره ابی‌عمار عبدالکافی الورجلانی معروف است. این سیره اثری کوچک در حدود ده صفحه است که در مجموعه اباضی در کراکو، دو نسخه خطی از آن نگهداری می‌شود. این دو نسخه را سماگورژفسکی از مزاب آورده بود و بخشی از آن را نیز مسکری به زبان فرانسه ترجمه کرده است.
[۳۴] مسکری، ج۱، ص۲۵۴ـ ۲۵۷،پانویس،Chronique D'ابو زکریا، پاریس، الجزایر، ۱۸۷۸.
طبق این مقررات، عزّابه باید رابطه خود را با خانواده‌هایشان قطع کنند و فقط در عزلت زندگی کنند. باید شب‌ها بر فراز کوه‌ها به عبادت بپردازند و فقط جامه‌های پشمین بپوشند و قرآن از حفظ کنند و بدون هیچ اعتراضی، به مسئولیتی که حلقه برایشان تعیین کرده است بپردازند. عزّابه باید در طلب علم مشتاق باشند و با حمیت از حقوق ضعفا دفاع و نظم شهر را حفظ کنند. شیخ حلقه باید زیرک، مؤدب و نرم‌خو باشد.



او اعضای حلقه را تعیین و به سه بخش تقسیم می‌کند: بخش اول تنها خود شیخ است. بخش دوم شامل چهار عضو برجسته دیگر حلقه است که به همراه شیخ، شورای ویژه‌ای تشکیل می‌دهند و همه امور حلقه را اداره می‌کنند (البته شورای کاملی متشکل از تمامی اعضای حلقه هم وجود دارد). در صورت فوت یکی از اعضای شورای ویژه، عزّابی دیگری باید جانشین وی شود.
از میان اعضای حلقه، یک نفر مؤذن است و سه نفر آموزش کودکان در مدرسه، پنج نفر تغسیل مردگان، یک نفر امامت جماعت مسجد و دو نفر هم اداره اموال مسجد را برعهده دارند. همچنین یک نفر مسئول توزیع غذا در میان عزّابه و طلاب است و یک نفر هم بر نظافت مسجد نظارت می‌کند. درجینی، که دو سال (۶۱۶ـ۶۱۷) عضو حلقه ورقله بود، پاره‌ای از جزئیاتِ زندگی داخلی این نهاد را به‌دست داده است.
[۳۵] روبیناتچی، "سازمان ملل متحد antico documento دی حیات cenobitica musulmana"، ج۱، ص۷۴ـ۷۵، Annali dell'Istituto شرقی Universitario دی ناپولی، NS، X (۱۹۶۱)، ۳۷-۳۸ و PL I-X.
نکته جالب توجه این‌که این حلقه نه تنها شامل اهالی ورقله بود، بلکه عزّابه دیگر مناطق اباضی‌نشین، مانند مزاب، نیز در آن عضویت داشتند، از جمله ابایَزمو المُصعَبی، زاهداباضی، که هفت یا هشت سال زود‌تر از درجینی به عضویت این حلقه درآمده بود. «شورای عزلت‌گزیدگان» به‌سرعت به‌صورت نهادی درآمد که با فرقه اباضی وهبی پیوند بسیار نزدیکی پیدا کرد. به طوری که وقتی ابن‌خلدون
[۳۶] (ابن‌خلدون)، تاریخ ابن خلون، ج۷، ص۶۵.
در اواخر قرن هشتم از ساکنان اباضی وهبی وادی ریغ سخن می‌گوید (و میان آنان و اباضیان نُکّاری تمایز می‌نهد)، تنها با عنوان عزّابی/ عزّابه از آنان یاد می‌کند.



ظاهراً در نیمه دوم قرن چهارم در جزیره جربه حلقه‌ای وجود داشته است (البته به‌صورت تکامل نیافته، بیش‌تر شبیه اجتماع ساده گروهی از طلاب بر گرد شیخی مشهور). این نهاد تقریبآ تا حدود سال ۹۱۶، یعنی تا لشکرکشی پدرویِ ناواری به جربه، در این منطقه وجود داشته است. در این زمان شورای عزّابه، به‌ریاست فقیهی به‌ نام ابوالنجاه یونس‌ بن سعید، امور ساکنان اباضیِ وهبیِ جربه را اداره می‌کرد
[۳۷] احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۱۹۵، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
و در این مورد، فردی به نام ابوزکریا، که او نیز اباضی بود، به حاکم جزیره جربه کمک می‌کرد. در همین دوره، عزّابه‌های اباضی وهبی دیگر نیز در جبل نفوسه در شمال طرابلس غرب بودند که با عزّابه جربه ارتباط داشتند. در واقع تا همین اواخر در این منطقه عزّابه وجود داشت.
مدیر اباضیِ شهر جادو، که در اواسط قرن سیزدهم می‌زیست، به العزّابی ملقب بود. در وصف جبل نفوسه به زبان بربری، که در اواخر قرن سیزدهم نگاشته شده، از خانه‌های متعلق به خانواده‌های عزّابه در قصر اُمّالجُرسان یاد شده‌است.
[۳۸] موتیلینسکی، لو Djebel Nefousa، ج۱، ص۷۳، پاریس ۱۸۹۹.
با این حال، باید پذیرفت که درباره تاریخ و تشکیلات عزّابه در جزیره جربه و جبل نفوسه اطلاع چندانی در دست نیست.



پس از اضمحلال اباضیان وهبی در وادی ریغ و ورقله، که بین قرن نهم تا دوازدهم اتفاق افتاد، حلقه‌های اباضی در قصور مزاب باقی ماندند، زیرا بازماندگان جمعیت اباضی این دو واحه (وادی ریغ و ورقله) بدانجا پناه برده بودند. بنابر گزارش لئوی آفریقایی،
[۳۹] لئوی آفریقایی، وصف‌افریقیا، ج۲، ص۱۳۴ـ۱۳۵، ترجمه عن الفرنسیه محمد حجی و محمد اخضر، بیروت ۱۹۸۳.
قبلا در آن‌جا شش قصر وجود داشت که گروهی از تجار ثروتمند در آن‌ها ساکن بودند. ظاهرآ این قصور عبارت بودند از العَطْف، بُونُورا، بنواِسْجِن، غَردایه، ملیکه و سیدی سعید (قصر آخر را ترکان در قرن یازدهم ویران کردند). به پنج قصری که تا امروز باقی مانده‌اند، باید دو قصر دیگر را نیز افزود: القَراره، واقع در منتهاالیه شرقی شِبْکَه، و بَرّیان که از آن‌جا تا شمال غردایه یک روز و نیم پیاده راه است. این دو مکان در قرن یازدهم بن ا شدند و خارج از مجموعه پنج شهری هستند که خودِ مزاب را تشکیل می‌دهند.
درباره تاریخ حلقه‌های مزاب در دوره‌های اولیه اطلاعی در دست نیست، هرچند در روایتهای محلی از زهّاد و علمایی نام برده شده است که از نیمه اول قرن ششم ساکن این منطقه بوده‌اند.
[۴۰] مسکری، ج۱، ص۱۴۰ـ۱۴۲،پانویس، Chronique D'ابو زکریا، پاریس، الجزایر، ۱۸۷۸.
ظاهراً این نهاد در دوره درجینی، نیمه اول قرن هفتم، دیگر در مزاب وجود نداشته است. در واقع مزابیهایی که می‌خواستند در این دوره وارد شورای عزلت‌گزیدگان شوند، مجبور بودند به دنبال حلقه‌ای دور از زادگاه خود باشند، مثل زاهد عزّابی، ابایزمو المصعبی، که وارد حلقه ورقله شد.



قرون هشتم و نهم در میان اباضیان جبل نفوسه، دوره احیای کلام و فقه بود. که در این دوره جَیطالی و دیگر مؤلفان صاحب‌نام اباضی آثار برجسته‌ای نوشتند که به مزاب هم رسید و ذوق تحقیق و دانش‌اندوزی را، که مدتی طولانی در آن دیار از میان رفته بود، دوباره برانگیخت. تحت ارشاد و تشویق شیوخ پرهیزکاری چون ابومهدی عیسی‌ بن اسماعیل‌المصعبی (نیمه اول قرن نهم)، حلقه‌های اباضی مزاب، متشکل از طَلَبه (شاگردان، جمعِ طالب، در اینجا به معنای عزّابه به‌کار رفته است)، که آگاه و متنفذ هم نبودند، به اصلاح خویش پرداختند و خود را وقف احیای مذهبی کردند. پس از این دوره، شمار کثیری از حرکتهای اصلاحی طلبه (عزّابه) قصورِ مزاب ثبت شده است. درنتیجه این اصلاحات، عزّابه مزاب، بار دیگر دوشادوش شوراهای غیردینیِ شهری در شهرهای مزابی، نقش چشمگیری در زندگی مناطق اباضی‌نشین ایفا کردند. از آغاز قرن نهم شواهدی در این‌باره موجود است. در واقع در این دوره، پس از توافق کلی، دو حکم صادر شد (رجب ۸۰۷ و ذیقعده ۸۱۱)، چنان که در اولین عبارات آن‌ها آمده است که «مجلس وادی مزاب ـ طلبه و عوام (غیرروحانی)». بی‌تردید طلبه مذکور در این اسناد (رونوشتی از این اسناد در مجموعه اسناد اباضی در کراکو هست که آن رااسماگورژفسکی در حدود ۱۳۳۱/۱۹۱۳ تهیه کرده است)، صرفآ نمایندگان عزّابه همه شهرهای مزاب بودند که یکدیگر را در جلسه‌ای مشترک ملاقات کرده بودند. در سندی دیگر، که البته بسیار متأخر‌تر است (به تاریخ ۱۲۴۵)، واژه طلبه با «عزّابه» توضیح داده شده است.
در این اسناد آمده است : «مجلس عَزّابه وادی مزاب ـ طلبه و غیرروحانی».



تاریخ متن مقررات داخلی عزّابه غردایه
[۴۱] موتیلینسکی، Guerara depuis س fondation، ج۱، ص۲۳ـ۲۸، الجزیره، ۱۸۸۵.
احتمالا نیمه نخست قرن نهم است.



این مقررات را شیخ ابوالقاسم‌ بن یحیی، عالم اهل غردایه، وضع کرد که (بنابر اخبار محلی) در نیمه نخست قرن نهم زندگی می‌کرد. این مقررات، که عزّابه غردایه با توافق کلی آن را اختیار کرده بودند، به مقررات داخلی و تشکیلات حلقه مربوط می‌شد.
به تصریح این سند، این مقررات با «سنّتهایی که از پیشینیان به ما رسیده است»، مطابقت دارند. سپس این سند به فترت، ناسازگاری و تفرقه‌هایی اشاره می‌کند که تا پیش از تدوین این مقررات، در میان عزّابه غردایه حکم‌فرما بود. این سند اساسآ به مجازاتهای لحاظ شده برای خطاکاران عزّابه (از جمله تکفیر در مواردی که مرتکب «کبیره» می‌شدند) و نیز شیوه پذیرش عضو جدید در حلقه می‌پردازد (امتحان و دوره طولانی برای زیر نظر گرفتن رفتار داوطلب ورود به حلقه ضروری بود). براساس این مقررات، عزّابی نباید اسرار حلقه را آشکار می‌کرد وگرنه از شورا اخراج می‌شد. از عزّابه انتظار می‌رفت حامی منافع ستمدیدگان باشند و میان فقیر و غنی عادلانه قضاوت کنند. همچنین در این مقررات، شیوه تشکیل جلسات حلقه، حُبوسی که برای هزینه نگهداری و مرمت مسجد و کمک به عزّابه و طلبه در نظر گرفته می‌شد و مطالبی از این دست نیز بیان شده است. جالب توجه است که در این مقررات، مسئله عزوبت عزّابه، که قبلا امری بسیار مهم تلقی می‌گردید، مسکوت گذاشته شده است.



نقش عزّابه در مزاب تا پیش از الحاق آن به خاک فرانسه بسیار پراهمیت بود.
شرحی تاریخی از قَرارَه (یکی از شهرهای مزابی)، که سی محمد بن شِتیوی‌ بن سلیمان، مسلمان متدین ساکن این شهر، در حدود ۱۳۰۰/۱۸۸۳ تألیف کرده است، از اهمیت عزّابه در اداره شهر تصویری چشمگیر به دست می‌دهد. براساس این شرح تاریخی، اداره قراره در اختیار سه نهاد بود: عزّابه، جماعت غیرروحانیان (در عربی: عوام، که در مزاب به کسانی که طلبه نبودند اطلاق می‌شد)، و نیروی مسلحی که مسئولیت حفظ نظم را برعهده داشت و متشکل از سربازانی به نام مَکاری‌ها بود.



واژه مَکروس، که مکاریس جمع آن است، در عربیِ الجزایری به معنای نوجوان دوازده تا چهارده ساله، و در مزاب به معنای فرد بالغی است که بتواند سلاح حمل کند.



به گزارش سی‌محمد، «دوازده طلبه به نام عزّابه و متبحر در قرآن، مسئولیت مسجد و نگهداری آن را برعهده داشتند. آنان به‌تربیت کودکان می‌پرداختند و علوم گوناگون را به بزرگسالان آموزش می‌دادند، خطاکاران را کیفر می‌کردند و از ضعفا و بیوه‌زنان و یتیمان حمایت می‌کردند، مطابق شرع به تصویب قوانین و قضاوت می‌پرداختند، تعیین حدود خانه‌ها و زمین‌ها و باغ‌ها برعهده آن‌ها بود، و بر هر آنچه به مسجد اهدا می‌گردید و داراییهایی که غذای عزّابه و طلبه از آن تأمین می‌شد نظارت داشتند». پس از آنان، دوازده تن جماعت عوام را تشکیل می‌دادند. آنان، هم مسئول امور داخلی و هم مسئول امور خارجی شهر بودند ولی اجازه نداشتند در مسائلی دخالت کنند که در حوزه مسئولیت طلبه (عزّابه) مسجد بود. هنگامی که می‌بایست به موضوعی خارج از صلاحیتشان رسیدگی کنند، با دوازده عزّابه که اختیارات عالی داشتند مشورت می‌کردند. جماعت غیرروحانی، با اختیارات متوسط، عمدتآ عهده‌دار امور مردم شهر و توسعه واحه‌‌ها بود. پس از این گروه، دوازده تن دیگر با عنوان مکاری، وظیفه پلیس را ایفا می‌کردند و به حفظ نظم، جلب مجرمان و اغتشاشگران می‌پرداختند. مکاری‌ها همچنین جماعت مستقلی بودند که به‌جز اختیاراتی که دو جماعت دیگر به آن‌ها محول کرده بودند، هیچ اختیاری نداشتند. بااین‌حال، باید به این نکته نیز اشاره کرد که بیش‌تر اوقات، عرصه نظر و عمل بر هم منطبق نمی‌شدند. مثلا در همین شهر قراره، گروههای غیرروحانی، متشکل از افرادی اصولا جاه‌طلب بودند که در زمان بروز نخستین منازعات داخلی (اواخر قرن دوازدهم یا اوایل قرن سیزدهم)، با کنار زدن عزّابه، از آنان پیشی گرفتند.



در رأس عزّابه (یا توسعاً، طلبه)، شیخی بود که پیش از الحاق مزاب به فرانسه، رئیس اصلی شورای حکومتی، نماینده مرجعیت عالی هریک از شهرهای مزابی، بود، که چنان‌که گفته شد، نوعی جمهوری واقعاً دین‌سالار بود. ورود فرانسویان به حضور این شیخ‌ها و رئیسان حکومت کاملا پایان داد. مثلا حکومت عمر بن حاج‌عیسی، آخرین شیخ از این دست در ملیکه، در حدود ۱۳۰۰ پایان یافت.
بااین‌حال، دو استثنا را می‌توان برشمرد: محمد بن عیسی‌ بن ایوب، شیخ بنواِسجِن، که در ۱۳۰۰ هنوز حکومت می‌کرد؛ و شیخِ غردایه، حاج ‌صالح‌ بن قاسم، که در حدود ۱۲۹۸ به قتل رسید.



این دسته از شیخ‌ها را عزّابه هر شهر انتخاب می‌کردند، ولی کسب موافقت شیخهای دیگر شهرهای مزابی نیز ضروری بود. یکی از این شیخها، پس از ایراد خطابه‌ای در این باب، با گذاشتن عمامه سفید بر سرِ شخصِ برگزیده (که نشانه شأن و رتبه او بود)، انتخاب وی را تنفیذ می‌کرد. علاوه بر شوراهای عزّابه و عوام، که مسئول اداره هریک از شهرهای مزاب بودند، جماعت یا به عبارت دقیق‌‌تر مجلسی عمومی هم وجود داشت که از نمایندگان عزّابه سراسر کشور (حداقل دو عزّابه از هر شهر) تشکیل می‌شد. جلسات این جماعت، که مسئولیت مهم‌‌ترین مسائل یا مسائلِ همه شهرهای مزابی را برعهده داشت، در مسجد مقبره شیخ‌عبدالرحمان الکُرتی (بین منطقه بونورا و بنواسجن)، یا در مسجد مقبره شیخ‌عمّی سعیدالجربی (در نزدیکی غردایه) برگزار می‌گردید.



پس از الحاق مزاب به فرانسه در حدود ۱۲۹۹/۱۸۸۲، شیخهای عزّابه همچنان از اعتبار معنوی عمده‌ای در شهرهای مزابی برخوردار بودند، ولی دیگر قدرت سیاسی نداشتند.
اعتبار آنان امروزه تنها به عزّابه و طلبه هریک از شهرهای مزاب و به مساجدِ خودشان محدود می‌شود. به‌علاوه مراقب‌اند که عامه مردم مزاب مقررات آیین اباضی را به‌کار ببندند و در هنگام تخطی جدّی آنان از مقررات، از حربه «تبرئه» (طرد و تکفیر) استفاده می‌کنند. اختیارات عزّابه و شیخ حلقه در این‌باره هنوز بسیار وسیع است. آنان تمامی جمعیت اباضی مزاب را تحت نظارت دارند و حلقه همچنان عالی‌‌ترین نهاد مذهبی و اخلاقی مزاب به‌شمار می‌آید.



یک حلقه مزابی شامل دوازده عضو عزّابی است (گاهی این تعداد شامل ۲۴ تن است که ۱۲ تن آن‌ها عضو علی‌البدل محسوب می‌شوند).
عزّابه از میان طلبه ــ یعنی شاگردانی که هم مسن‌‌ترین و هم فاضل‌‌ترین هستند (در زبان بربری مزاب به آنان اَروُ، جمع: اِروان، می‌گویند) ــ انتخاب می‌شوند، گو این‌که در اصل، ویژگیهای اخلاقی داوطلبان اغلب بر فضل آنان اولویت دارد. در این مورد تنها یک استثنا وجود دارد: افراد بنواسجن که داوطلب عضویت در حلقه محلی‌اند باید امتحانی را بگذرانند (باید حافظ کل قرآن باشند).
برخلاف شیوه ابوعمار عبدالکافی ورجلانی، که داوطلب را وادار به جدایی از همسرش می‌کرد، در اینجا داوطلبان باید متأهل باشند.
شیخ، که امروزه اصولا معلم است، به طلبه‌‌ها در مسجد آموزش می‌دهد. طلبه تحت نظارت یک عَریف قرار دارد که از میان مسن‌‌ترین و فاضل‌‌ترین اِروان انتخاب می‌شود. عریف دیگری نظارت بر اطعام عمومی افراد حلقه را (که از طریق حبوس و هدایا فراهم می‌آید) برعهده دارد. دو یا سه معلم از میان عزّابه برگزیده می‌شوند تا مقدّمات زبان عربی و نیز قرآن را به کودکان بیاموزند (این عزّابی‌ها را مُعَلِّم می‌خوانند). یک عزّابی امام می‌شود، دیگری مؤذن و چهار یا پنج تن مرده‌‌ها را غسل می‌دهند و مانند آن. شیخی که سایر عزّابی‌ها از میان اعضای حلقه انتخاب می‌کنند، سیزدهمین عضو این شوراست. شیخ، چهار عزّابه مسن‌‌تر را به شورای ویژه‌ای که مخصوص رسیدگی به امور مهم‌‌تر است، دعوت می‌کند. مصوبات این شورا حتی برای خود شیخ هم لازم‌الاجراست. جلسات در مسجد شهر تشکیل می‌شوند و همواره محرمانه‌اند. در شهرهای مزابی حلقه‌هایی متشکل از زنان هم وجود دارد. این عزّابه‌های زن هم امامی دارند که او نیز زن است، ولی شیخ ندارند. حلقه‌های زنانه قدرت بسیار محدودی دارند؛ ازاین‌رو، مثلا تبرئه عضو چنین حلقه‌ای را فقط شیخی از یک حلقه مردانه در منطقه می‌تواند اعمال کند.
منابع:
(۱) (ابن‌خلدون)، تاریخ ابن خلون.
(۲) ابوالقاسم‌ بن ابراهیم برّادی، الجواهر المنتقاه فی اتمام ما اُخِلَّ به کتاب الطبقات، قاهره ۱۳۰۲/۱۸۸۴.
(۳) (احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
(۴) احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۵) لئوی آفریقایی، وصف‌افریقیا، ترجمه عن الفرنسیه محمد حجی و محمد اخضر، بیروت ۱۹۸۳.
(۶) یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
(۷) A کارت شارژ، لو Mzab، الجزیره، سال ۱۸۷۹، ۲۰-۳۰.
(۸) T Lewicki، "لس historiens، biographes همکاران traditionnistes ibadites-wahbites د L'Afrique DU NORD DU VIIIe طلا XVIe siecle"، Folia Orientalia، III (۱۹۶۱)، ۲۹-۳۱، ۳۳-۳۷، ۵۶.
(۹) T Lewicki، "مقررات سور لا chronique D'القاعده Dargini"، Rocznik Orientalistyczny، XIII (۱۹۳۶)، ۱۴۶-۱۷۲.
(۱۰) مسکری، Chronique D'ابو زکریا، پاریس، الجزایر، ۱۸۷۸.
(۱۱) M Morand، در لس Kanouns DU Mzab، الجزایر ۱۹۰۳.
موتیلینسکی، "Bibliographie DU Mzab له و livres د لا secte abadhite"، بول د Corresp است AFR، ۱۸۸۵؛
(۱۳) موتیلینسکی، لو Djebel Nefousa، پاریس ۱۸۹۹.
(۱۴) موتیلینسکی، "اعزامی د پدرو د ناوار و همکاران د گارسیا د Tolede contre Djerba (۱۵۱۰) D'apres له منابع abadhites"، در Actes DU XIVe کارورز همایش DES شرق، سال ۱۹۰۵، الجزایر ۳E partie (مجموعه)، پاریس ۱۹۰۸، ۱۲۴، ۱۳۵، ۱۳۸-۱۳۹، ۱۴۵-۱۴۶، ۱۵۰-۱۵۱.
(۱۵) موتیلینسکی، Guerara depuis س fondation، الجزیره، ۱۸۸۵.
(۱۶) روبیناتچی، "سازمان ملل متحد antico documento دی حیات cenobitica musulmana"، Annali dell'Istituto شرقی Universitario دی ناپولی، NS، X (۱۹۶۱)، ۳۷-۳۸ و PL I-X.


 
۱. روبیناتچی، "سازمان ملل متحد antico documento دی حیات cenobitica musulmana"، ج۱، ص۴۷ـ۴۸، Annali dell'Istituto شرقی Universitario دی ناپولی، NS، X (۱۹۶۱)، ۳۷-۳۸ و PL I-X.
۲. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۱۹۴ـ ۲۰۰، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۳. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۳۴۰، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۴. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۵۲۷، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۵. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۱۹۴ـ ۱۹۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۶. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۳۳ـ ۴۱، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۷. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۱۹۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۸. ابوالقاسم‌ بن ابراهیم برّادی، الجواهر المنتقاه فی اتمام ما اُخِلَّ به کتاب الطبقات، قاهره ۱۳۰۲/۱۸۸۴.
۹. (ابن‌خلدون)، تاریخ ابن خلون، ج۷، ص۱۸ـ ۱۹.
۱۰. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۳۶۹، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۱۱. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۵۲۷، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۱۲. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۶۹ـ۲۷۱، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۱۳. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۵۵ـ ۵۶، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۱۴. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۳۷۷، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۱۵. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۵۲، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۱۶. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۴۱، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۱۷. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۵۱، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۱۸. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۵۴ـ۲۵۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۱۹. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۶۱ـ۶۷، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۲۰. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۶۷ـ ۱۷۰، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۲۱. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۳ـ ۴، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۲۲. (احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۷۱ـ ۱۸۰، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۲۳. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۸۰ـ ۱۸۳، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۲۴. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۲۵۵، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۲۵. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱، ص۱۸۳ـ ۱۸۴، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۲۶. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۳۰۳، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۲۷. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۷۲، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۲۸. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۴۵۵ـ ۴۵۶، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۲۹. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۴۵۷ـ۴۵۹، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۳۰. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۹۷ـ ۹۸، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۳۱. احمد بن سعید درجینی، کتاب طبقات المشائخ بالمغرب، ج۲، ص۴۸۵ـ۴۹۱، چاپ ابراهیم طَلّای، الجزایر ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
۳۲. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۱۰۴، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۳۳. یحیی‌ بن ابوبکر ورجلانی، کتاب السیره و اخبار الائمه، ج۱، ص۳۰۳، چاپ عبدالرحمان ایوب، تونس ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵).
۳۴. مسکری، ج۱، ص۲۵۴ـ ۲۵۷،پانویس،Chronique D'ابو زکریا، پاریس، الجزایر، ۱۸۷۸.
۳۵. روبیناتچی، "سازمان ملل متحد antico documento دی حیات cenobitica musulmana"، ج۱، ص۷۴ـ۷۵، Annali dell'Istituto شرقی Universitario دی ناپولی، NS، X (۱۹۶۱)، ۳۷-۳۸ و PL I-X.
۳۶. (ابن‌خلدون)، تاریخ ابن خلون، ج۷، ص۶۵.
۳۷. احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، ج۲، ص۱۹۵، چاپ احمد بن سعود سیابی، مسقط ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۳۸. موتیلینسکی، لو Djebel Nefousa، ج۱، ص۷۳، پاریس ۱۸۹۹.
۳۹. لئوی آفریقایی، وصف‌افریقیا، ج۲، ص۱۳۴ـ۱۳۵، ترجمه عن الفرنسیه محمد حجی و محمد اخضر، بیروت ۱۹۸۳.
۴۰. مسکری، ج۱، ص۱۴۰ـ۱۴۲،پانویس، Chronique D'ابو زکریا، پاریس، الجزایر، ۱۸۷۸.
۴۱. موتیلینسکی، Guerara depuis س fondation، ج۱، ص۲۳ـ۲۸، الجزیره، ۱۸۸۵.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۶۴۶۲.    


رده‌های این صفحه : اباضیه | خوارج | فرق و مذاهب




جعبه ابزار