حزب توده پس از انقلاب اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این نوشتار اوضاع حزب توده پس از
انقلاب اسلامی بررسی می شود.
حزب توده پس از انقلاب
اسلامی، اعلام مواضع حزب توده ایران نسبت به انقلاب
اسلامی، رهبری
امام خمینی و نظام جمهوری
اسلامی، بازیافت فرصتی برای تجدید حیات حزب در
ایران بود. از همین روی سازمان نوید و تودهایهای
آزاد شده از
زندان، زمینه فعالیت علنی حزب را در ایران فراهم کردند. سازمان نوید در روزنامه کیهان نفوذ داشت و یکی از رهبران اصلی سازمان نوید، که معاون سردبیر روزنامه کیهان بود، با برجسته کردن نقش
حزب توده و مواضع شوروی در قبال انقلاب، در فعالیت دوباره حزب توده
ایران نقش مؤثری داشت
در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷،
حزب با انتشار بیانیهای در پاریس، خواستار آزادی فعالیتش در ایران شد و در پی آن، جوانشیر (فرجاللّه میزانی) را برای سازماندهی تشکیلات به ایران اعزام کرد. حزب در آخرین پلنومی که در خارج از ایران (پلنوم شانزدهم) در
اسفند ۱۳۵۷ در لایپزیک (آلمان شرقی) برگزار کرد، بر انتقال سریع رهبری و اعضای حزب به ایران تأکید ورزید. در پی انتشار روزنامه مردم در اسفند ۱۳۵۷ در
تهران، گشایش دفتر حزب در
بهار ۱۳۵۸ش و انتقال کمیته مرکزی حزب از آلمان شرقی به ایران، فعالیت علنی آن آغاز شد.
پس از استقرار رهبری حزب در ایران، هیئت سیاسی به منظور «مقابله با شرایط اضطراری»، هسته اصلی سازمان نوید را به عنوان سازمان مخفی حفظ کرد و از آن پس، سازمان نوید بهتدریج گسترش یافت و نقش وسیعی چون جمعآوری اطلاعات، رهبری واحدهای نظامی و نفوذ در نهادهای دولتی و اجتماعی به آن واگذار شد.
در فروردین ۱۳۶۰ پلنوم هفدهم در ایران برگزار شد که مطابق تصمیم آن، در ترکیب رهبری حزب تغییراتی صورت گرفت و عدهای از اعضا، از جمله ایرج اسکندری از هیئت سیاسی و حمید صفری از کمیته مرکزی، برکنار شدند و ترکیب جدید هیئت دبیران، هیئت سیاسی، اعضای کمیته مرکزی و مشاور کمیته مرکزی تعیین شد.
اختلافات درونی میان طرفداران اسکندری و کیانوری که در آستانه انقلاب شدت یافته بود به پس از انقلاب نیز کشیده شد و در پلنوم هفدهم ــ با کنار زدن جناح اسکندری، که حامی مشیلیبرالیستی بود، از کمیته مرکزی حزب ــ «خط کیانوری» که طرفدار
دفاع از
دموکراسی انقلابی بود سیطره یافت.
کیانوری، دبیر اول حزب، که در رأس هیئت دبیران بود، عملا حزب را زیر سیطره خود داشت و در سالهای پایانیِ فعالیت حزب، «دیکتاتوری خاصی» بر آن حاکم کرده بود.
حزب توده ایران به رغم احتراز از ایجاد تضاد با نظام
حکومت اسلامی، بهسبب دوگانگی حاکم بر مواضعش، عملا رو در روی این نظام قرار گرفت. اصرار حزب بر ادامه بقا، مانع از آن بود که اغراض سیاسیاش را آشکارا عملی سازد، ولی فعالیتهای نهانی آن، حاکی از اهداف حزب در نیل به
قدرت سیاسی بود. انحراف از آرمانها و شعارهای حکومت
اسلامی، مانند «نه غربی نه شرقی»، در وابستگی حزب به
شوروی تجلی میکرد. حزب پس از انقلاب تلاش میکرد به عنوان «حزب طراز نوین طبقه کارگر»، ضمن ترویج
مارکسیسم، به اهداف آرمانیاش یعنی ایجاد جامعه سوسیالیستی جامه عمل بپوشاند. این نگرش با واقعیتهای جامعه ایران، که همواره برای حزب مشکلساز بود، در تضاد قرار داشت. دوگانگی حاکم یعنی دوجنبه از فعالیت حزب که به صورت «آشکار و علنی» و «پنهان و سلسله عملیات غیرقانونی» بود خصلت بارز حزب از آغاز تا فروپاشی آن محسوب میشد.
به نوشته طبری،
حزب بعد از پلنوم شانزدهم درصدد تشکیل «جبهه متحد خلق» بود، جبههای متشکل از نیروهای خط
امام، حزب دموکرات
کردستان ایران، فدائیان خلق، مجاهدین خلق و نیروهای لیبرال حامی مهدی بازرگان. ولی این
سیاست، به علت «ارزیابی غلط» و «پنداربافی»، بهجایی نرسید. حزب همچنین برای بسط ارتباط و انتقال افکار خود به مردم نشریاتی منتشر کرد که اینها بودند: مردم، که پس از توقیف، جرقه نو و اتحاد مردم جانشین آن شد؛
جهان زنان؛ آرمان؛ جوانان توده؛ اتحاد؛ و فصلنامه شورای نویسندگان و هنرمندان.
حزب در مسیر سازماندهی خود به فعالیتهایی پرداخت که نشاندهنده تعارض سیاسیاش با حاکمیت جمهوری
اسلامی بود. جذب نیروهای نظامی به حزب و تشکل دادن به آنان در «سازمان مخفی حزب»، نفوذ در نهادهای دولتی، فعالیتهای اطلاعاتی، داشتن چاپخانه مخفی و نگهداری سلاح نمونهای از این فعالیتها بود. افزون بر آن، کمکهای دولت شوروی به حزب همچنان ادامه یافت.
حزب همچنین با جذب دستهای از چریکهای فدایی خلق، که به شاخه اکثریت معروف شدند، حزب را تقویت کرد، ولی به دو دلیل آنها را در سازمان حزب ادغام نکرد. نخست به دلیل کمّیت شاخه اکثریت، که موجب میشد مقامات جمهوری
اسلامی ایران را به گسترش حزب توده حساس کند. دوم آنکه در صورت انحلال حزب، سازمان چریکها میتوانست ادامه بقای حزب را تأمین کند.
حزب توده، برای تحقق اهداف اصلی خود، به طراحی «اهداف استراتژیک»، «اهداف مرحلهای» و «برنامههای کوتاهمدت و درازمدت» اقدام کرد. مقبولیت حزب نزد مردم برای سران حزب حائز اهمیت بود؛ از این رو، بخشی از اهداف آن ناظر به این امر میشد، از جمله گسترش تشکیلات علنی حزب در میان مردم و کوشش برای
تطهیر گذشته حزب.
دفاع از خط امام و
روحانیت در چهارچوب اهداف مرحلهای حزب قرار داشت و به همین منظور، با انتشار کتاب ۱۸ سال پشتیبانی از خط امام در بهار ۱۳۶۰ش، پیشینه حمایت حزب از «روحانیت مترقی» و بهطور اخص از
امام خمینی را به واقعه پانزده خرداد ۱۳۴۲ برگرداند و در توجیه این امر، دفاع از مبارزه روحانیت مترقی را «نتیجه برخورد علمی و اصولی حزب» نسبت به «مرحله انقلاب» و نه ناشی از «مشی فرصتطلبانه» و «سازشکارانه» دانست.
در چهارچوب این سیاست، حزب برای جلب اعتماد سران جمهوری
اسلامی، بخشی از اطلاعات نظامی و غیرنظامی و نیز اطلاعاتی در مورد گروههای مخالف حکومت را در اختیار آنان میگذاشت.
در عین حال، به همسویی با سیاست دولت شوروی به مثابه یک اصل پایبند بود
). در این میان دادن اطلاعات به شوروی ــکه به ادعای کیانوری،
صرفآ درباره «تکنولوژی نظامی امریکاییها» و «مقابله با توطئههای امریکا» بودــ بخشی از تلاش حزب برای براندازی محسوب میشد. کیانوری که پیشتر وابستگی حزب به دولت شوروی را «افسانه» میخواند
بعدها با پذیرش رابطه جاسوسی حزب با شوروی، تلویحآ بر وابسته بودن حزب به شوروی صحه گذاشت.
فعالیت مخفی حزب با رهبری کمیسیون سه نفری (کیانوری، جوانشیر و حجری) صورت میگرفت. از جمله این فعالیتها، جمعآوری اطلاعات نظامی از طریق سازمان نظامی حزب و ارسال آن به شوروی زیرنظر کمیسیون بود.
مسئولان جمهوری
اسلامی فعالیت حزب را زیرنظر داشتند و برای پایان دادن به این فعالیتها، در
بهمن ۱۳۶۱ در نخستین مرحله عملیات، کیانوری و همسرش مریم فیروز و سپس حدود چهل تن از اعضای حزب دستگیر شدند، که با واکنش سایر ارکان
حزب مواجه شد؛ آنان اتهامات وارد بر حزب را
تکذیب کردند و سازمانهای اطلاعاتی غرب را در دستگیری اعضای رهبری حزب دخیل دانستند. پس از کسب اطلاعات از دستگیرشدگان، دومین مرحله عملیات در
اردیبهشت ۱۳۶۲ صورت گرفت که ۱۷۰ تن از اعضای حزب و سازمانهای مخفی و نظامی در
تهران و بیش از پانصد تن در شهرستانها بازداشت شدند. در این مرحله حدود هشتاد خانه مخفی حزب کشف شد و مقادیر زیادی سلاح و پروندههای محرمانه به دست آمد و در پی آن، سران و اعضای حزب محاکمه شدند.
افزون بر فروپاشی سازمان حزب در ایران، بنیان حزب نیز در ایران، با توجه به تزلزل نورالدین کیانوری و احسان طبری (دو تن از اعضای متنفذ آن، که هدایت دستگاه رهبری را برعهده داشتند)، عملا از هم گسست.
پس از فروپاشی حزب توده در ایران، شماری از اعضای حزب در آلمان و فرانسه، با تشکیل گروه «حزب دموکراتیک مردم ایران»، کوشیدند بخش عمدهای از وابستگان مقیم خارج حزب را جذب کنند و به فعالیتهای خود ادامه دهند.
حزب توده ایران، سازمان یافتهترین تشکل سیاسی در
ایران، نه تنها به عنوان نهاد حزبی بلکه از حیث ظهور تفکر مارکسیستی ـ لنینیستی و ادامه جنبش کمونیستی حائز اهمیت است. این حزب در فرصت تاریخی مناسبی که امکان رشد و توسعه احزاب فراهم شده بود، با مطرح کردن «دکترین مدوّن جهانی» و برنامههای اجتماعی و اصلاحطلبانهاش، در اوضاعی که حزبِ فعالِ دیگری وجود نداشت، قشر روشنفکر را که خواهان تغییرات و اصلاحات اجتماعی بودند، بهسوی خود جذب کرد.
در عین حال، از بدو شکلگیری، در معرض نقد و مخالفت و اظهارنظرهای گوناگون و بعضآ متضاد با یکدیگر بود. در این مقاله، مجموعه اظهارات از دو منظر درونی و بیرونی عرضه میشود. ارزیابی و نقد درونی حزب را اعضا، چه در سطح رهبری چه به عنوان عضو ساده حزب، صورت میدادند. نقد بیرونی آن، برخاسته از جریانهای معارض با
ایدئولوژی حاکم بر حزب و معترضان به عملکرد آن بود. از همین روی، در بیش از شصت سال فعالیت حزب، بهویژه در مقاطع فعالیت علنی آن، حزب به عنوان یک تشکل سیاسی تأثیرگذار توانست موجب بیشترین تفسیرها و برانگیختن مبارزات ایدئولوژیک مخالفانِ خود باشد. این نقدها و تفسیرها از پایگاه طبقاتی، اختلافات درونی و عملکرد حزب گرفته تا مقابله علمی با نفوذ اندیشه مارکسیستی ـ لنینیستی را شامل میشد.
نخستین نقدها و مخالفتها از درون حزب آغاز شد. عبدالرحیم طهوری، از اعضای قدیم حزب، این حزب را بهسبب دارا بودن پایگاه طبقاتیِ «مرفه و فئودال»، حزب طبقه کارگر نمیدانست. به گفته او، حتی پیوستن روشنفکران و زحمتکشان جامعه به حزب نتوانست آن را «حزب طراز نوین» و «حزب طبقه کارگر» کند تا به عنوان حزب انقلابی با دشمنان طبقاتی و استبداد سلطنتی مبارزه نماید. او «وابستگی طبقاتی» و «خصلت خردهبورژوازی» حزب را نیز دلیلی بر «عاملیت امپریالیسم» در آن دانسته است.
هستههای مارکسیستی، چون چریکهای فدایی خلق، نیز ماهیت طبقاتی
حزب و «دید بورژوامنشانه» آن را مانعی در برابر مبارزه مسلّحانه مردم با
حاکمیت سیاسی میدانستند. آنان همچنین هدف نهایی حزب را «رفرمیسم بورژوایی» تلقی میکردند که زیر پوشش مارکسیسم به سمت بورژوازی میخزد.
اختلافات درونی، تضاد رهبری و خصوصیات دستگاه رهبری، در صدر انتقادها و اتهامات وارد بر حزب قرار داشت که برخی از رهبران آن را مطرح و به آن اعتراض کردند. فریدون کشاورز، عضو مستعفی کمیته مرکزی حزب، پس از حوادث ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و خروج رهبران حزب از ایران، با اذعان به وجود اختلافات دیرینه در دستگاه رهبری حزب، ریشه این اختلافات را به پیش از تأسیس حزب ارجاع میداد که به اعتقاد وی موجب دو دستگی میان رهبران حزب شد و از همین روی دو رهبری و دو سیاست، یکی فعال و دیگری خنثی و فرصتطلب، در حزب به وجود آمد. وی فراکسیون فعال در رهبری حزب را، که «مجری دستورات مقامات خارجی» بود، در حکم مغز کوچک و بیماری میدانست که بدنه
سالم و قوی حزب را هدایت میکرد.
ایرج اسکندری، دبیر اول حزب، نیز با تأکید بر دیرینه بودن اختلافات و وجود دو گروه و دو سیاست معارض در حزب، سیاستهای حزب را تحتالشعاع این اختلافات و مؤثر در تضعیف آن میدانست.
به گفته خلیل ملکی، از اعضای حزب، که در ۱۳۲۶ش از آن انشعاب کرد، رهبری حزب دنبالهرو جریانها بود و در رهبری جریانهای حزبی و سیاسی ابتکاری نداشت. وی این وضع را ناشی از «حس حقارت و عدم اطمینان از خود» در رهبران میدانست
به اعتقاد یکی دیگر از اعضای قدیم حزب، معایب حزب در پایه و اساس آن و اصلاح آن از درون غیرممکن بود.
ماهیت وابسته حزب که رهبران حزب نیز در آن اتفاقنظر داشتند، منشأ داوری منفی نسبت به حزب به عنوان عامل اجرایی و آلت دست شوروی بود. این وابستگی، که از آغاز فعالیت حزب بروز نمود، به هنگام تظاهرات حزب در حمایت از درخواست شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال در ۱۳۲۳ش و پشتیبانی نیروهای نظامی شوروی از آن، کاملاً نمایان شد و شک و تردیدهایی در میان برخی اعضای آن بهوجود آورد. به گفته جلال آلاحمد،
از همان زمان برای وی «اما» پیشآمد که بعدها به جداییاش از حزب انجامید. وی حزب را ابزار کار شوروی و مبلّغ جهانبینی وارداتی میدانست.
چاپ مقالهای از احسان طبری که منطقه شمال ایران را «حریم امنیت» شوروی خواند و نیز مخالفت فراکسیون حزب در مجلس چهاردهم با تصویب قانون منع مذاکره با دولتهای خارجی درباره نفت در زمان حضور نیروهای خارجی در ایران ــکه لایحه آن به ابتکار دکتر محمد مصدق در مجلس ارائه شده بود ــ وابستگی حزب به شوروی را بیش از پیش آشکار کرد
که به گفته اسکندری،
این وابستگی در دوران مهاجرت حزب روند فزایندهای داشت.
ملکی،
در تشریح اختلافات درونی حزب، از تشکیل گروه «اصلاحطلبان» در حزب یاد کرده است؛ گروهی که اعضای کمیته مرکزی حزب را «نوکرِ نوکرِ سفارت» شوروی میخواندند و برای استقلال حزب در برابر شوروی تلاش میکردند.
حزب بهسبب بهرهمندی از امکانات وسیع مادّی، چاپ نشریات متعدد و تشکیلات وسیع ــکه به گفته اسکندری
کمتر جایی در ایران بود که حزب در آن تشکیلاتی نداشت ــ گسترش بیسابقهای یافت. از سوی دیگر، تبلیغات حزب در حمایت از جامعه کارگری و تحقق آرمان برپایی جامعه عدالتمحور و بیطبقه، و نیز مخالفتش با نظام حاکم، در گسترش نفوذ آن در مراکز دانشگاهی و اداری و کارگری و غلبه «فرهنگ تودهای» مؤثر بود. اما تلاش حزب برای ترویج اندیشههای ماتریالیستی و مارکسیستی در جامعه
اسلامی، و اظهارات صریح ضددینی در مکتوبات رسمی و غیررسمی حزب، واکنش متدینان را در همه سطوح برانگیخت و اقداماتی نیز در پی داشت. این واکنشها و اقدامات، جنبه بیرونی مخالفتها و نقد حزب محسوب میشد. درواقع، پس از شهریور ۱۳۲۰، حزب توده عملا پیشگام فعالسازی گفتمان ضدیت با دین شد، به گونهای که در جامعه متدینان، هرگونه اقدام ضدمذهبی تداعیکننده حزب توده بود. تشکلهایی از مخالفان ــکه از حیث دیدگاههای نظری، در مقام انتقاد از حزب برآمدندــ بیرون از حزب شکل گرفت که جنبشی در قالب تشکلهای
اسلامی و نیز تقابل علمی از طریق تدوین آثار مقابلهگر با اندیشه حاکم در حزب بود. تشکیل انجمنهای
اسلامی (مانند انجمن پیروان
اسلام) و نیز حزب مردم ایران به رهبری محمد نخشب، که با نظریه «عدالت اجتماعی بر پایه خداپرستی» در برابر حزب توده قدعلم کرد، از جمله این تشکلها بود.
افزون بر آن در برابر مکتب مادّیگری که حزب توده نماینده آن محسوب میشد، جنبشی علمی پدید آمد که منتقد این مکتب بود. از جمله آثاری که در آنها اندیشه مادّیگری به نقد کشیده شد، اینها بودند:
اصول فلسفه و روش رئالیسم، نوشته
سیدمحمدحسین طباطبائی، با شرح
مرتضی مطهری، که در موارد زیادی به آثار منتشره حزب یا آثار کسانی چون تقی ارانی ارجاع میدهد؛ علل گرایش به مادّیگری، از مرتضی مطهری؛ فیلسوف نماها، از
ناصر مکارم شیرازی؛ در پیرامون ماتریالیسم، یا، منشأ
فساد، از حاجسراج انصاری.
در همین زمینه طرح جدّیتر مباحث دینی و توجه بیشتر به اصول و موازین
اسلام در حوزه نشریات نیز گاهی برای جلوگیری از جذب نسل جوان به اندیشه مارکسیستی و ترویج مادّیگری بود که حزب بیشترین سهم را در این ماجرا داشت. در این میان تأسیس نشریات آیین
اسلام و دنیای
اسلام و نیز انتشار نشریه
مسلمین که حاجسراج انصاری مؤسس یا همکار آنها بود، بسیار تأثیرگذار بود.
نشریه درسهایی از مکتب
اسلام که شماری از نویسندگان و مدرّسان
حوزه علمیه قم، با تأیید مرجعتقلید آن
زمان،
آیتاللّه بروجردی، آن را تأسیس کردند و یکی دو نشریه دیگر در همان زمینه نیز همین رویکرد مقابله علمی با
ایدئولوژی رسمی حزب توده را داشتند. در عرصه خطابه نیز مقابله با حزب توده از طریق سخنرانی در مساجد و رادیو صورت میگرفت. از شخصیتهای بارز در این زمینه
محمدتقی فلسفی بود که سخنرانیهای وی در محافل دینی، به قصد مبارزه با حزب توده و خنثی کردن فعالیتهای اعضای آن در زمینههای دینی بود.
به اعتقاد فلسفی
حزب توده، افزون بر حمایت از شوروی، صریحآ در مقابل
اسلام و خدا ایستاده و تعالیم الهی را انکار میکند. مبارزه با حزب توده همچنین در زمره اهداف و فعالیتهای
عباسعلی اسلامی، مؤسس جامعه تعلیمات
اسلامی، بود که در سفرهایش به مناطق گوناگون کشور نمودِ بیشتری داشت، از آن جمله سفرش به خوزستان به قصد رویارویی با اعضای حزب توده بود که در میان کارگران شرکت نفت آبادان نفوذ کرده بودند.
نحوه عملکرد حزب در عرصه منافع ملی موجب شد تا جریان ملیگرا، به رهبری دکتر مصدق و سپس اخلاف او، در برابر آن موضع گیرند. از جمله اهداف اعلام شده این جریان، صفآرایی در برابر کمونیسم بود. ملیگراها که همواره در اندیشه و تلاش برای تحصیل حق حاکمیت ملی بودند، رو در روی هرگونه نگرش و عملکرد ورای آن قرار میگرفتند. تعبیر از اعضای حزب توده به «فرزندان گمگشته ملت»، متهم کردن حزب به همراهی با خطوط کلی سیاستهای انگلستان و بیان وابستگی آن به شوروی که عملا مانع فعالیت حزب در جهت نهضت ملی بود، از جمله این رویاروییها بود.
ملیگراها همچنین بر پایه اسناد خانه سِدان نشان دادند که در جریان نهضت ملی کردن صنعت نفت، جراید حزب توده (از جمله بسوی آینده و چلنگر) با دریافت کمک مالی از شرکت نفت ایران و انگلیس، با ملی کردن صنعت نفت به مخالفت برخاستند و تعبیر «تودهای نفتی» دکتر مصدق نیز از همین مقوله بود.
در نگاه دیگر، حزب توده ایران را میتوان تشکلی ارزیابی کرد که بنیان سیاستها و عملکردش بر پایه ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی و در چهارچوب ماتریالیسم و ترویج آن در جامعه بود. این حزب از حیث دارا بودن الگوی فکری خاص، اشتیاق نسل
جوان را برای ورود به عرصه سیاست و مبارزه سیاسی برانگیخت. میتوان ادعا کرد که حزب سهم زیادی در سیاسی کردن دانشگاهها و دانشجویان داشت. مصداق این ادعا شکلگیری گروههای چریکی معارض با
حکومت پهلوی است، گروههایی چون سازمان چریکهای فدایی خلق، و سازمان انقلابی
حزب توده ایران که نیروهای دانشگاهی منشعب از حزب بودند. حزب همچنین سهمی جدّی در جنبش نوین «تاریخنگاری علمی» داشت. ارائه الگو و بیان حقایق تاریخی در قالب علمی مبتنی بر دیدگاههای مارکسیستی نه فقط در تاریخنگاری تأثیر گذاشت، بلکه رویکرد علمی بسیاری از پژوهشگران، از
مارکسیست و غیرمارکسیست، در حوزه
تاریخ شد. چگونگی پرداختن حزب به تاریخ درخور تأمل است. این امر مطابق اغراض و ایدئولوژی سیاسی حزب صورت میگرفت که با تطبیق الگوهای مارکسیستی با حقایق تاریخی یا تطبیقِ حقایق با آن الگوها، وارونگی تاریخ را در پی داشت (نقد خنجی بر تاریخ ماد دیاکونوف). حزب همچنین در حوزه
ترجمه، بهویژه ترجمه آثار مورخان مارکسیست شوروی به منظور انتقال دیدگاههای آنان، نقش تعیینکنندهای ایفا کرد که در طرف مقابل، به پدید آمدن آثار انتقادی انجامید (مارکسیسم).
(۱) ایرج اسکندری، خاطرات سیاسی، به کوشش علیدهباشی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۲) اسناد و دیدگاهها: حزب توده ایران از آغاز پیدایی تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷، حزب توده ایران، ۱۳۶۰ش.
(۳) اعترافات سران حزب توده ایران، ج ۱، (تهران) : نشر نگره، ۱۳۷۵ش.
(۴) حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی (۱۳۶۸ـ ۱۳۲۰)، به کوشش جمعی از پژوهشگران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۷ش.
(۵) سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی، ج ۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۰ش.
(۶) احسان طبری، کژ راهه، خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران ۱۳۶۷ش.
(۷) نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران ۱۳۷۲ش.
(۸) نورالدین کیانوری، مسائل مبرم انقلاب پس از پیروزی پیروان خط امام در انتخابات، حزب توده ایران، ۱۳۶۰ش.
(۹) ۱۸ سال پشتیبانی از خط امام: حزب توده ایران و جنبش خونین ۱۵ خرداد، حزب توده ایران، ۱۳۶۰ش.
(۱۰) جلال آلاحمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران ۱۳۷۴ش.
(۱۱) استعفا از حزب توده، به قلم م ن.
(۱۲) ایرج اسکندری، خاطرات ایرج اسکندری: دبیر اول حزب توده ایران (۱۳۴۹ـ ۱۳۵۷)، تهران ۱۳۸۱ش.
(۱۳) ایرج اسکندری، خاطرات سیاسی، به کوشش علی دهباشی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۱۴) جبهه واحد ضد دیکتاتوری و دارودسته حزب توده، سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، (۱۳۵۷ش).
(۱۵) رسول جعفریان، حاج مهدی سراج انصاری: ستارهای درخشان در عرصه مطبوعات دینی، قم ۱۳۸۲ش.
(۱۶) محمدعلی خنجی، رسالهای در بررسی تاریخ ماد و منشاء نظریه دیاکونوف، همراه با چند مقاله و یادداشت دیگر، تهران ۱۳۵۸ش.
(۱۷) اسماعیل رائین، اسنادخانه سدان، تهران ۱۳۵۸ش.
(۱۸) علی شریعتمداری، سیاست و خردمندی: خاطرات تاریخیوسیاسی دکتر علیشریعتمداری، به کوشش علیمحمد گودرزی، (تهران) ۱۳۷۸ش.
(۱۹) صفحاتی از تاریخ معاصر ایران: اسناد نهضت مقاومت ملی ایران، ج :۱ حدیث مقاومت، نهضت آزادی ایران، ۱۳۶۵ش، ج۲ نشریات راه مصدق و ضمائم آن، نهضت آزادی ایران، ۱۳۶۳ش.
(۲۰) عبدالرحیم طهوری، نقدی بر کارنامه سیاه یک ساله حزب توده ایران، ۱۳۵۹ش.
(۲۱) محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفی، تهران ۱۳۷۶ش.
(۲۲) محمدعلی کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۳) حمید کرمیپور، جامعه تعلیمات
اسلامی (آیتاللّه
شیخ
عباسعلی اسلامی و نقش ایشان در انقلاب
اسلامی)، تهران ۱۳۸۰ش.
(۲۴) فریدون کشاورز، من متهم میکنم کمیته مرکزی حزب توده ایران را، (تهران ۱۳۵۷ش).
(۲۵) خلیل ملکی، حزب توده چه گفت و چه کرد؟ جبهه ملی چه کرده و چه باید بکند؟،.
(۲۶) خلیل ملکی، خاطرات سیاسی ملکی، تهران ۱۳۶۰ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حزب توده پس از انقلاب اسلامی»، شماره۶۰۸۰.