• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حدیث فاطمة بضعة منی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




روایت «فاطمه بضعة منی» در منابع شیعه سند صحیح دارد و علمای شیعه و اهل سنت این روایت را قطعی می‌دانند و بر تواتر آن اتفاق نظر دارند. با توجه به شان صدور این روایت، هدف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معرفی جایگاه دخترش در نزد خدا و رسول، و اخطار جدی برای پرهیز از آزار و اذیت پاره تنش، و نشان دادن میزان دشمنی آزاردهندگان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بوده است.

فهرست مندرجات

۱ - بررسی کلی روایت
۲ - نکات توضیحی درباره روایت
       ۲.۱ - شان صدور این روایت از رسول خدا
              ۲.۱.۱ - روایت اول
              ۲.۱.۲ - روایت دوم
              ۲.۱.۳ - روایت سوم
              ۲.۱.۴ - روایت چهارم
              ۲.۱.۵ - روایت پنجم
              ۲.۱.۶ - روایت ششم
              ۲.۱.۷ - روایت هفتم
              ۲.۱.۸ - روایت هشتم
       ۲.۲ - معنای بضعة
              ۲.۲.۱ - نظر فیومی
              ۲.۲.۲ - نظر ابن منظور
              ۲.۲.۳ - نظر ابن اثیر
۳ - طرق و اسناد روایات
       ۳.۱ - روایت اول
              ۳.۱.۱ - نظر علما در صحت سند روایت
              ۳.۱.۲ - مطالب موجود در روایت
       ۳.۲ - روایت دوم
       ۳.۳ - روایت سوم
       ۳.۴ - روایت چهارم
       ۳.۵ - روایت پنجم
              ۳.۵.۱ - نکته مورد توجه
       ۳.۶ - روایت ششم
       ۳.۷ - روایت هفتم
              ۳.۷.۱ - سند اول روایت
              ۳.۷.۲ - سند دوم روایت
       ۳.۸ - روایت هشتم
       ۳.۹ - روایت نهم
       ۳.۱۰ - روایت دهم
              ۳.۱۰.۱ - روایت اول جابر
              ۳.۱۰.۲ - روایت دوم جابر
              ۳.۱۰.۳ - روایت سوم جابر
       ۳.۱۱ - روایت یازدهم
       ۳.۱۲ - روایت دوازدهم
       ۳.۱۳ - روایت سیزدهم
       ۳.۱۴ - روایت چهاردهم
       ۳.۱۵ - روایت پانزدهم
۴ - تواتر روایت از نظر علمای شیعه
       ۴.۱ - نظر علامه مجلسی
       ۴.۲ - نظر محقق بحرانی
       ۴.۳ - نظر کاشف‌الغطاء
       ۴.۴ - نظر آیت‌الله وحید خراسانی
       ۴.۵ - نظر فاضل مسعودی
۵ - نتیجه
۶ - پانویس
۷ - منبع


طبق یک بررسی کلی که در منابع شیعه انجام شد، این روایت در منابع روایی شیعه، سند صحیح دارد.
علاوه بر آن، این روایت از طرق متعدد نقل شده که با در نظر داشت اسناد متعدد آن، روایت متواتر است؛ که در این صورت نیاز به بررسی سند هم ندارد.


قبل از بررسی اصل روایت و ارائه اسناد آن، لازم است ابتدا به چند نکته‌ای که در توضیح روایت ما را کمک می‌کند، اشاره نماییم:

۲.۱ - شان صدور این روایت از رسول خدا

بررسی طرق متعدد و اسناد این روایت نشان می‌دهد که این فرمایش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) (فاطمة بضعة منی) درباره دخترش فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به مناسبت‌های مختلفی بیان شده است.

۲.۱.۱ - روایت اول

۱. از مجاهد نقل شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در یکی از روزها، که گویا هدفش تنها معرفی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بود، از خانه خارج شد در حالی دست فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) در دستش بود. در حضور مردم فرمود:
من عرف هذه فقد عرفها، ومن لم یعرفها هی فاطمة بنت محمد، وهی بضعة منی، وهی قلبی الذی بین جنبی...
هر کسی که فاطمه را می‌شناسد که می‌شناسد، و هر کسی او را نمی‌شناسد، بداند او فاطمه دختر پیامبر و پاره تن من قلب من در میان بدن من است:

۲.۱.۲ - روایت دوم

۲. یکی از مناسبت‌های صدور روایت این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جمع اصحاب سؤال مطرح کردند که در چه حالی زن به خداوند نزدیک‌تر است و یا طبق عبارت دیگر روایت، چه چیزی برای زن بهتر است؟
اصحاب نتوانستند پاسخ دهند، امیر‌مؤمنان (علیه‌السّلام) به خانه آمد و این سؤال را با فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) در میان گذاشت. ایشان فرمود: بهترین چیز برای زن این است که نه او مرد نامحرم را ببیند و نه مرد نا محرم او را.
وقتی علی (علیه‌السّلام) پاسخ حضرت زهرا را به رسول خدا عرضه داشت، آن حضرت این جمله را در‌باره فاطمه فرمودند.

۲.۱.۳ - روایت سوم

۳. دشمنان امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) شایعه کردند که آن حضرت از دختر ابوجهل خواستگاری کرده است. این خبر به فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) رسید و در نهایت رسول خدا نیز از جریان آگاه شد. آن حضرت روی منبر قرار گرفت و درباره فاطمه این جمله را بیان کرد. به عقیده علمای اهل سنت، مخاطب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حضرت علی (علیه‌السّلام) بوده است که با خواستگاری‌اش مقدمه این فرمایش را فراهم کرده بود.
اما امام صادق (علیه‌السّلام) در یک روایت مفصل که در منابع شیعه آمده، اصل داستان خواستگاری از دختر ابو‌جهل را ساختگی و جعلی و تهمت از سوی دشمنانش می‌داند؛ اما این‌که رسول خدا چنین سخنی را در حضور جاعلان این قضیه بیان کرده است حقیقت دارد؛ یعنی در حقیقت حضرت به جاعلان داستان گوشزد می‌کند که شما دیگر با ساختن این افسانه‌ها فاطمه را نیازارید.

۲.۱.۴ - روایت چهارم

۴. روز مرد نابینایی با اجازه حضرت زهرا وارد خانه‌اش شد، فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) خودش را پوشانید، رسول خدا فرمود: او نابیناست چرا خود را پوشاندی؟ فرمود: اگر او مرا نمی‌بیند من او را می‌بنیم. در این جا بود که رسول خدا در‌باره فاطمه فرمود: اشهد انک بضعة منی.

۲.۱.۵ - روایت پنجم

۵. به نقل ابن عباس روزی در حضور اصحاب، امیر مؤمنان، فاطمه زهرا و حسنین (علیهم‌السّلام) وارد شدند. هنگام ورود هر کدام آنها، چشمان رسول خدا اشکبار می‌شد. اصحاب از دلیل گریه حضرت سؤال نمودند. حضرت مصیبت‌هایی را که بر هر یکی از آنها وارد می‌شد، شرح دادند، و درباره فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) هم فرمودند:
وَاَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَاِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ وَهِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی...

۲.۱.۶ - روایت ششم

۶. به روایت ابن عباس، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از بازگشت از حجة‌الوداع در مسجد درباره اهلبیتش به اصحاب سفارش کرد. و درباره فاطمه فرمود:
فَاِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ وَلَدَیْهَا عَضُدَایَوَ اَنَا وَ بَعْلُهَا کَالضَّوْءِ.

۲.۱.۷ - روایت هفتم

۷. در روایت دیگر ابوذر غفاری می‌گوید: در مریضی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وفات یافت، به دستور آن حضرت، فاطمه را به حضورش آوردم. پیامبر به ایشان خبر داد که تو نخستین فرد از اهل بیت من هستید که به من ملحق خواهی شد و از مصیبت‌هایی که بر ایشان وارد می‌شود آگاهی داد، آنگاه حضرت رو به من کرد و فرمود:
یَا اَبَاذَرٍّ اِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی.

۲.۱.۸ - روایت هشتم

۸. در منابع اهل سنت شان صدور دیگری نیز نقل شده و آن این که در جریانی که ابو لبابه خودش را در پایه مسجد بسته بود، و قسم خورده بود که اگر رسول خدا او را باز نکند، در همین حال باقی خواهد ماند. فاطمه زهرا آمد تا او را باز کند اما وی نخواست. رسول خدا در‌باره فاطمه فرمود: انما فاطمة بضعة منی.
متن روایت این است:
قال ابن دحیة فی (مرج البحرین): سئل العالم الکبیر ابو بکر بن داود بن علی رحمه الله تعالی: من افضل خدیجة‌ام فاطمة رضی الله عنهما؟ فقال: (ان فاطمة بضعة منی) ولا اعدل ببضعة رسول الله صلی الله علیه وسلم احدا.
وقال السهیلی: وهذا استقراء حسن ویشهد بصحة هذا الاستقراء ان ابا لبابة حین ربط نفسه، وحلف ان لا یحله الا رسول الله صلی الله علیه وسلم فجاءت فاطمة لتحله فابی لاجل قسمه، فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم: (انما فاطمة بضعة منی).
ابن دحیه در مرج البحرین آورده است که از عالم بزرگ ابو‌بکر بن داود بن علی سؤال شد که آیا خدیجه افضل است یا فاطمه؟ وی گفت: رسول خدا فرموده: فاطمه پاره تن من است. و عدل پاره تن رسول خدا هیچ کسی نیست.
سهیلی گفته است: این استقراء نیکو است و شاهد صحت این استقراء داستان ابولبابه است که خودش را در پایه مسجد بسته بود و قسم یاد کرده بود که تا رسول خدا باز نکند، خودش را باز نکند. فاطمه آمد تا او را باز کند؛ ولی وی قبول نکرد به خاطر قسمی که یاد کرده بود. رسول خدا فرمود: همانا فاطمه پاره تن من است.


این روایت در کتابهای دیگر نیز آمده است.
[۳] الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المامون، ج۲، ص۶۷۴، ناشر: دار المعرفة - بیروت - ۱۴۰۰.


۲.۲ - معنای بضعة

معنای «بضعة» چیست؟
جمله «فاطمة بضعة منی»، معنای بلند و عمیقی را بیان می‌کند و نشان می‌دهد که حضرت زهرا در نزد آن حضرت از جایگاه خاص و ویژه‌ای برخوردار است.

۲.۲.۱ - نظر فیومی

فیومی در «مصباح المنیر» در معنای واژه «بضعة» می‌نویسد:
«البَضعَةُ: القِطْعَةُ من اللحْمِ و الجمعُ (بَضْعٌ و بَضَعَاتٌ و بِضَعٌ و بِضَاعٌ «بضعة» تکه از گوشت است و جمع آن (بَضْعٌ و بَضَعَاتٌ و بِضَعٌ و بِضَاعٌ) می‌اید.»

۲.۲.۲ - نظر ابن منظور

ابن منظور یکی دیگر از لغت‌شناسان معنای واژه «بضعه» را با قرائت‌های مختلف آن بیان کرده است:
بضع: بَضَعَ اللحمَ یَبْضَعُه بَضْعاً و بَضَّعه تَبْضِیعاً: قطعه، والبَضْعةُ: القِطعةمنه؛ تقول: اَعطیته بَضعة من اللحم اِذا اَعطیته قِطعة مجتمعة، هذه بالفتح، . . و فی الحدیث: فاطِمةُ بَضْعة منِّی، من ذلک، وقد تکسر، اَیاِنها جُزء منیکما اَن القِطْعة من اللحم،
«بَضَعَ اللحمَ»؛ یعنی گوشت را قطعه کرد. «بَضْعةُ» به معنای تکه از گوشت است. وقتی می‌گویی: تکه از گوشت را به او دادم، این جمله زمانی درست است که تکه به هم پیوسته را به او داده باشید. این معنای «بضعه» با فتح باء است و در روایت رسول خدا «فاطِمةُ بَضْعة منِّی» از همین معنا است.
گاهی این واژه با کسر «با» می‌آید. معنایش این است که فاطمه جزء از من است؛ چنانچه تکه از گوشت جزئی از آن گوشت است.

۲.۲.۳ - نظر ابن اثیر

ابن اثیر روایت را این‌گونه معنی کرده است:
«وفی الحدیث فاطمة بضعة منی البضعة بالفتح: القطعة من اللحم وقد تکسر‌ای انها جزء منی کما ان القطعة من اللحم جزء من اللحم؛ در روایت «فاطمة بضعة منی» بضعه به فتح باء، به معنای قطعه از گوشت است گاهی با کسر باء هم می‌آید معنایش این است که فاطمه جزء از بدن من است؛ چنانچه یک قطعه از گوشت جزء از آن گوشت است.»


بنابراین، واژه «بضعة» با فتح با و کسر آن، به معنای پاره از بدن و جزء از بدن است. وقتی رسول خدا می‌فرماید: «فاطمة بضعة منی» معنایش این است که فاطمه پاره تن من و جزئی از بدن من است.
از این جهت می‌بینیم که رسول خدا در ادامه این جمله فرموده است: هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر که مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.
و یا می‌فرماید: هر او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و هر که مرا به خشم آورد خدا را به خشم آورده است. و یا در تعبیرات دیگر آمده است: رضای فاطمه رضای من و رضای من رضای خداوند است.
با دقت در این معنا، روشن می‌شود آنهایی که بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با گرفتن حق فاطمه، و اذیت و آزار، کتک زدن، آتش زدن خانه، و سقط فرزندش آن حضرت را اذیت کردند، مورد خشم خداوند و پیامبرش قرار گرفته است و در حقیقت خدا و پیامبر را اذیت کردند.


این روایت در منابع شیعه با اسناد متعدد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از طریق ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) و جمعی از صحابه نقل شده است. در این قسمت به طرق و اسناد آن اشاره می‌کنیم:

۳.۱ - روایت اول

در روایت امام صادق (علیه‌السّلام) (فاطمة بضعة منی، فمن آذاها فقد آذانی) که با سند معتبر نقل شده، نیز ماجرای حضور ابو‌بکر و عمر را در نزد فاطمه زهرا آمده است که ایشان با استناد به این روایت در مقابل آنها احتجاج کرد و از صحت روایت از آنها اعتراف گرفت.
ابو‌جعفر محمد بن جریر طبری یکی از علمای شیعه، با سند معتبر روایت را این‌گونه آورده است:
حدثنی ابو الحسین عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ اَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اَبِی نَجْرَانَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ قُبِضَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) فِی جُمَادَی الْآخِرَةِ یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ سَنَةَ اِحْدَی عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ.
وَ کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِکَ مَرَضاً شَدِیداً وَ لَمْ تَدَعْ اَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا یَدْخُلُ عَلَیْهَا وَ کَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سَاَلَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) اَنْ یَشْفَعَ لَهُمَا اِلَیْهَا فَسَاَلَهَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) فَلَمَّا دَخَلَا عَلَیْهَا قَالا لَهَا کَیْفَ اَنْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ بِخَیْرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ ثُمَّقَالَتْ لَهُمَا مَا سَمِعْتُمَا النَّبِیَّ یَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیوَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ قَالا: بَلَی. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ آذَیْتُمَانِی قَالَ فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا (علیه‌السّلام) وَ هِیَ سَاخِطَةٌ عَلَیْهِمَا.

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: حضرت فاطمه (علیها‌السّلام) روز سه شنبه، سوم ماه جمادی‌الثانی سال یازدهم هجری از دنیا رحلت نمود. علّت وفات آن حضرت همان ضربه‌ای بود که قنفذ غلام عمر به امر او وارد کرده بود.
حضرت زهرا به علت آن ضربه محسن را سقط نمود و بدین جهت به شدّت بیمار شد و اجازه نداد احدی از آن افرادی که وی را اذیت کرده بودند نزد او وارد شوند.
آن دو نفر که از اصحاب پیامبر خدا بودند (ابو‌بکر و عمر) از حضرت علی (علیه‌السّلام) تقاضا نمودند نزد فاطمه برای ایشان شفاعت نماید. حضرت امیر برای آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت رفتند و گفتند: ‌ای دختر پیغمبر! حال شما چطور است؟
فرمود: خدای را شکر، خوبم. آنگاه به ایشان فرمود: آیا نشنیدید که پیامبر خدا می‌فرمود: فاطمه پاره‌ای از تن من است، کسی که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و کسی که مرا اذیت کند خداوند را اذیت کرده؟ گفتند: شنیده‌ایم. فرمود: به خداوند سوگند که شما مرا اذیت کرده‌اید. آنان از نزد فاطمه خارج شدند در حالی که آن بانو همچنان بر آنان خشمناک بود.


۳.۱.۱ - نظر علما در صحت سند روایت

این روایت از نظر علمای شیعه معتبر است و برخی از بزرگان به صحت و اعتبار آن تصریح کرده‌اند. مرحوم شیخ عباس قمی می‌نویسد:
«وروی محمد بن جریر الطبری الامامیبسند معتبرعن ابی بصیر، عن ابی عبدالله (علیه‌السّلام) قال: قبضت فاطمة (علیهاالسّلام) فی جمادی الآخرة یوم الثلاثاء لثلث خلون منه سنة احدی عشرة من الهجرة، وکان سبب وفاتها ان قنفذ مولی عمر لکزها بنعل السیف امره فاسقطت محسنا...؛ محمد بن جریر طبری امامی با سند معتبر از ابو بصیر از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده است...»


سید‌هاشم‌هاشمی نیز بر معتبر بودن سند روایت تصریح کرده و می‌نویسد:
ویؤیده ایضا ما فی البحار ج۴۳، باب ۷، رقم ۱۱ عن دلائل الامامة للطبریبسند معتبرعن الصادق (علیه‌السّلام): (وکان سبب وفاتها ان قنفذا مولاه لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا).
آنچه که در بحار.... از کتاب دلائل الامامة طبری با سند معتبر از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده، این را تایید می‌کند....
[۱۱] الهاشمی، السید‌هاشم، حوار مع فضل الله حول الزهراء (سلام‌الله‌علیها)، ص۳۱۰، طبق برنامه مکتبة اهل البیت.

سید جعفر مرتضی عاملی بعد از نقل این روایت به صحت سند روایت تصریح کرده و می‌نویسد:
وسند الروایة صحیح.
مرحوم آیت‌الله خوئی نیز به معتبر بودن سند اقرار کرده است:
عن دلائل الامامة للطبری بسند معتبرعن الصادق (علیه‌السّلام). .. وکان سبب وفاتها ان قنفذا مولی الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا.


نکات مهم این روایت:

۳.۱.۲ - مطالب موجود در روایت

این روایت که از نظر سند معتبر است، چند مطلب مهم را اثبات می‌کند:
مطلب اول: هجوم اصحاب سقیفه بر خانه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و کتک زدن آن حضرت توسط قنفذ غلام عمر بن خطاب:
وَ کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ


مطلب دوم: قنفذ برای زدن فاطمه زهرا مستقیما از فرزند خطاب دستور گرفته است و کسی که دستور داده است نیز سبب اصلی و قاتل حضرت محسوب می‌شود:
وَ کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَلَکَزَهَابِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ.


مطلب سوم: سقط شدن حضرت محسن در ماجرای هجوم:
فَاَسْقَطَتْ مُحَسِّناً


مطلب چهارم: شدت بیماری حضرت زهرا بعد از این ماجرا:
وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِکَ مَرَضاً شَدِیداً.


مطلب پنجم: خشم حضرت زهرا بر ابو‌بکر و عمر تا آخر عمر به خاطر آزار و اذیت کردن آن حضرت:
فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا (علیه‌السّلام) وَ هِیَ سَاخِطَةٌ عَلَیْهِمَا.


مطلب ششم: با این که آن دو می‌دانستند فاطمه پاره تن پیامبر است و اذیت کردن او همانند اذیت کردن پیامبر است، فاطمه را با غصب حقوق، هجوم بر خانه و کتک زدنش اذیت کردند:
وَ کَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سَاَلَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) اَنْ یَشْفَعَ لَهُمَا اِلَیْهَا... ثُمَّقَالَتْ لَهُمَا مَا سَمِعْتُمَا النَّبِیَّ یَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیوَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ قَالا: بَلَی. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ آذَیْتُمَانِی...

۳.۲ - روایت دوم

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مسابقه‌ای در میان اصحاب در این موضوع برگزار کرده بود که برای زنان در امر حفظ حجاب و دوری از نامحرمان چه کاری بهتر است انجام دهند؟ اصحاب از پاسخ دادن عاجز شدند، امیر‌مؤمنان این سؤال را با فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) در میان گذاشت، بعد از آن پاسخ فاطمه را به محضر رسول خدا ابلاغ کرد. آنگاه پیام‌آور رحمت با بیان جمله «انها بضعة منی» فاطمه را ستود و مقام علمی آن حضرت را بر همگان روشن ساخت.

قاضی نعمان مغربی روایت را این گونه آورده است:
وعن علی (علیه‌السّلام) انه قال: قال لنا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): ‌ای شئ خیر للمراة؟ فلم یجبه احد منا، فذکرت ذلک لفاطمة (علیه‌السّلام) فقالت: ما من شئ خیر للمراة من ان لا تری رجلا ولا یراها، فذکرت ذلک لرسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فقال: صدقت، انها بضعة منی.
علی (علیه‌السّلام) فرمود: برای ما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: چی چیزی برای زن بهتر است؟ هیچ یکی از اصحاب پاسخ ندادند. من این سؤال را برای فاطمه یاد‌آوردی کردم، گفت: هیچ چیزی بهتر برای زن از این نیست که مردی را نبیند و هیچ مردی هم او را نبیند. علی (علیه‌السّلام) می‌گوید: این سخن فاطمه را به رسول خدا گفتم. حضرت فرمود: راست گفته است، فاطمه پاره تن من است.

محمد بن سلیمان کوفی روایت را با این سند و مفصل‌تر این‌گونه نقل کرده است:
[حدثنا] ابو احمد قال: حدثنا غیر واحد عن ابی غسان مالک بن اسماعیل منهم علی بن عبد الواحد العسکری قال: حدثنا قیس بن الربیع قال: حدثنا عبدالله بن عمران[ عن علی بن زید] بن جدعان عن سعید بن المسیب: عن علی (علیه‌السّلام) قال: قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم: ‌ای شئ خیر للمراة؟ فلم یجبه احد قال: فرجعت فذکرت ذلک لفاطمة قالت: فما اجابه انسان؟ قلت: لا. قالت: لیس شئ خیرا للمراة[من] ان لا یراها الرجل ولا تراه. قال: [فرجعت الی النبی] فاخبرته بما قالت فاطمة[ف] قال: فاطمة بضعة منی او مضغة منی.


مرحوم شیخ حر عاملی روایت را از مرحوم طبرسی این‌گونه آورده است:
الحسن الطبرسی فی (مکارم الاخلاق) عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ان فاطمة قالت له فی حدیث: خیر للنساء ان لا یرین الرجال، ولا یراهن الرجال، فقال صلی الله علیه وآلهفاطمة منی.

۳.۳ - روایت سوم

همان داستان سؤال رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پاسخ حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) از طریق امام باقر (علیه‌السّلام) نقل شده و قطب راوندی با این عبارت آورده است:
قال جعفر بن محمد، عن ابیه (علیهما‌السّلام): اِنَّ فَاطِمَةَ بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دَخَلَ عَلَیْهَا عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیه‌السّلام) وَ بِهِ کَآبَةٌ شَدِیدَةٌ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ یَا عَلِیُّ مَا هَذِهِ الْکَآبَةُ فَقَالَ عَلِیٌّ (علیه‌السّلام) سَاَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عَنِ الْمَرْاَةِ مَا هِیَ قُلْنَا عَوْرَةٌ فَقَالَ فَمَتَی تَکُونُ اَدْنَی مِنْ رَبِّهَا فَلَمْ نَدْرِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ لِعَلِیٍّ (علیه‌السّلام) ارْجِعْ اِلَیْهِ فَاَعْلِمْهُ اَنَّ اَدْنَی مَا تَکُونُ مِنْ رَبِّهَا اَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِهَا فَانْطَلَقَ فَاَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ بِمَا قَالَتْ فَاطِمَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِاِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّی.
یک روز علی (علیه‌السّلام) در حالی‌که سخت غمناک بود، در خانه نزد فاطمه (علیها‌السّلام) وارد شد. فاطمه (علیهاالسّلام) پرسید: ‌ای علی (علیه‌السّلام)! غم و‌ اندوه تو از چیست؟
علی (علیه‌السّلام) فرمود: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ما سؤال کرد: زن چیست؟ گفتیم: عورت و عنصری است که نباید در معرض دید دیگران قرار گیرد. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سؤال کرد: در چه حالی زن به خدا نزدیکتر است؟
علی (علیه‌السّلام) گفت: برای این سؤال، کسی نتوانست جواب درستی بدهد، اما فاطمه (علیها‌السّلام) گفت: ‌ای علی (علیه‌السّلام) نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برگرد، و اعلام کن: وقتی زن به خدا نزدیکتر می‌باشد، که در خانه به سر ببرد.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وقتی این پاسخ را شنید فرمود: به راستی فاطمه، (علیها‌السّلام) پاره تن من است.
[۱۷] الراوندی، فضل الله (متوفای۵۷۱هـ)، النوادر، ص۱۱۹، تحقیق: سعید رضا علی عسکری، ناشر: مؤسسة دار الحدیث الثقافیة - قم، چاپخانه: دار الحدیث، طبق مکتبة اهل البیت


۳.۴ - روایت چهارم

بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حاکمان ناحق زمان چه زود وصیت‌های آن حضرت را درباره اهل بیتش فراموش کردند و به خانه دخترش فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) هجوم بردند و درب خانه‌ای را که حتی جبرئیل بدون اجازه وارد نمی‌شد، به آتش کشیدند و از همه مهمتر پهلوی صدیقه طاهره (سلام‌الله‌علیها) را شکستند.
در اثر همین حادثه‌های هجوم بود که حضرت زهرا در بستر بیماری افتاد، اما ابوبکر و عمر وقتی دیدند فاطمه از آنها ناراحت شده، دست به دامن علی شدند تا اجازه ملاقات با فاطمه را از نزد آن حضرت بگیرد.
از آنجایی که حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) مطیع امر و فرمان امام زمانش، امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) بود اجازه دادند که آن دو به خانه حضرت بیایند.
در این ملاقات حضرت زهرا به همین روایتی که رسول خدا ایشان را پاره تن خود قلمداد کرده، احتجاج کردند و آنها نیز اعتراف کردند که این سخن را از رسول خدا شنیده‌اند. متن ماجرا به روایت سلیم بن قیس هلالی یکی از اصحاب با وفای امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) این است:
قالت: نشدتکما بالله هل سمعتما رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یقول: (فاطمة بضعة منی، فمن آذاها فقد آذانی)؟ قالا: نعم. فرفعت یدها الی السماء فقالت: (اللهم انهما قد آذیانی، فانا اشکوهما الیک والی رسولک. لا والله لا ارضی عنکما ابدا حتی القی ابی رسول الله واخبره بما صنعتما، فیکون هو الحاکم فیکما).
فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدید که می‌فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده است.؟ آنها گفتند: بلی ما شنیدیم. فاطمه دستش را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: خدایا آنها مرا اذیت کردند، من به سوی تو و رسولت شکایت می‌کنم، نه، به خدا سوگند از ما دو تا همیشه راضی نیستم تا این که پدرم را ملاقات نمایم و به آنچه در حق من کردید، خبر بدهم، آن حضرت حاکم در میان شما است.

۳.۵ - روایت پنجم

در این روایت امام صادق (علیه‌السّلام) ( اِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیوَمَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی) از ماجرای ساختگی خواستگاری دختر ابوجهل توسط امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پرده برداشته که در صحیح بخاری هم داستانش آمده است.
ماجرا این بوده است که امیرمؤمنان از دختر ابوجهل (دشمن رسول خدا)، خواستگاری کرد وقتی حضرت زهرا این خبر را شنید محزون شد و نزد رسول خدا شکایت کرد. پیام‌آور الهی بر منبر رفت در نکوهش حضرت علی فرمود: فاطمه پاره تن من است هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده است.
راوی از امام صادق (علیه‌السّلام) سؤال نمود که آیا این ماجرا صحت دارد؟
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: دهن مردم را نمی‌شود بست، آیا نمی‌دانید که به رسول خدا چه نسبت‌های ناروا دادند؟ آیا نمی‌دانید که به امیر مؤمنان قضیه خواستگاری را نسبت داده‌اند و رسول خدا در مذمت امیر مؤمنان این روایت را فرموده است.؟
متن روایت به نقل شیخ صدوق (رحمة‌الله) این است:
اَبِی عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: ...
قَالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ (علیه‌السّلام) یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! اِنَّ النَّاسَ یَنْسُبُونَنَا اِلَی عَظَائِمِ الْاُمُورِ وَقَدْ ضَاقَتْ بِذَلِکَ صُدُورُنَا فَقَالَ علیه السلام: یَا عَلْقَمَةُ اِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا یُمْلَکُ وَاَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَکَیْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ اَنْبِیَاءُ اللَّهِ وَرُسُلُهُ وَحُجَجُ اللَّهِ (علیهم‌السّلام) اَ لَمْ یَنْسُبُوا یُوسُفَ (علیه‌السّلام) اِلَی اَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا اَ لَمْ یَنْسُبُوا اَیُّوبَ (علیه‌السّلام) اِلَی اَنَّهُ ابْتُلِیَ بِذُنُوبِهِ اَ لَمْ یَنْسُبُوا دَاوُدَ (علیه‌السّلام) اِلَی اَنَّهُ تَبِعَ الطَّیْرَ حَتَّی نَظَرَ اِلَی امْرَاَةِ اُورِیَا فَهَوَاهَا وَاَنَّهُ قَدَّمَ زَوْجَهَا اَمَامَ التَّابُوتِ حَتَّی قُتِلَ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِهَا....
وَمَا قَالُوا فِی الْاَوْصِیَاءِ اَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ اَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْاَوْصِیَاءِ (علیهم‌السّلام) اِلَی اَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا وَالْمُلْکَ وَاَنَّهُ کَانَ یُؤْثِرُ الْفِتْنَةَ عَلَی السُّکُونِ وَاَنَّهُ یَسْفِکُ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ بِغَیْرِ حِلِّهَا وَاَنَّهُ لَوْ کَانَ فِیهِ خَیْرٌ مَا اُمِرَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بِضَرْبِ عُنُقِه اَ لَمْ یَنْسُبُوهُ اِلَی اَنَّهُ (علیه‌السّلام) اَرَادَ اَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ اَبِی جَهْلٍ عَلَی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَاَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شَکَاهُ عَلَی الْمِنْبَرِ اِلَی الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ اِنَّ عَلِیّاً یُرِیدُ اَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَی ابْنَةِ نَبِیِّ اللَّهِ اَلَااِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیوَمَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَمَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی....
علقمه می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم: ‌ای فرزند رسول خدا! مردم به ما کارهای زشتی نسبت میدهند؛ به طوری که سینه ما تنگ شده و شدیداً ناراحت می‌شویم فرمود: ‌ای علقمه انسان نمیتواند خشنودی مردم را جلب نموده و جلو زبان آن‌ها را بگیرد. چگونه سالم می‌مانید از چیزی که انبیاء و پیامبران و اوصیاء (علیهم‌السّلام) از او سالم نماندند. آیا به یوسف نسبت ندادند که او تصمیم گرفت که زنا کند؟ آیا درباره ایوب نگفتند که او از اثر گناهانش به آن مصیبت‌ها دچار گشت؟ آیا در حق داوود پیغمبر نگفتند که او دنبال کرد پرنده را تا اینکه چشمش بزن اوریا افتاد و دلباخته او شد و به منظور رسیدن به هدف خود شوهر آن زن را در جلو جبهه جنگ پیشاپیش تابوت قرار داد تا اینکه کشته شد سپس با آن زن ازدواج کرد؟....
آیا درباره حضرتش نگفتند که او درباره پسر عمش علی (علیه‌السّلام) نظر خصوصی دارد و طبق هوای نفس خود سخن میگوید تا اینکه خداوند دروغ آنان را روشن ساخت و این آیه را نازل فرمود وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْی یُوحی؟. ..
و درباره اوصیاء بیش از اینها گفتند. آیا نسبت ندادند به سید اوصیاء (علیهم‌السّلام) که او طالب دنیا و در پی خلافت و سلطنت است و این که او همیشه در صدد فتنه و آشوب است و سکون و آرامش اجتماع را دوست ندارد. و اینکه او خون مسلمانان را بدون جهت می‌ریزد و اینکه اگر او مرد خوبی بود خالد بن ولید را مامور کشتن او نمیکردند.
آیا نسبت ندادند که او می‌خواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه زهرا (علیها‌سلام) ازدواج کند و اینکه پیامبر در حضور مسلمین بالای منبر از او شکایت کرد و فرمود: «مردم! علی تصمیم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پیامبر خدا بیاورد. آگاه باشید فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را بخشم آورد مرا بخشم آورده است».

۳.۵.۱ - نکته مورد توجه

طبق این روایت، اصل داستان خواستگاری امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) از دختر ابوجهل دروغ محض و ساخته و پرداخته دشمنان آن حضرت است؛ اما این‌که رسول خدا این جمله را درباره حضرت زهرا فرموده است، حقیقت دارد و می‌خواهد به تهمت‌زنندگان گوشزد کند که فاطمه را با اخبار دروغتان نیازارید.

۳.۶ - روایت ششم

داستان دیگری که زمینه صدور این روایت را از سوی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جهت نشان دادن مقام و جایگاه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) فراهم ساخته این است که مردی نابینا، با اجازه حضرت زهرا وارد خانه آن حضرت شد، رسول خدا می‌بیند که فاطمه چادر بر سر کرد و با حفظ حجاب کامل از مهمانش استقبال کرد. رسول خدا فرمود: چرا چادر پوشیدی، در حالی که او نابینا است و شما را نمی‌بیند؛ فاطمه فرمود: اگر او نابینا است من او را می‌بینم و او بوی مرا استشمام می‌کند.
اینجا بود که رسول خدا این جمله معروفش را در ستایش از دخترش فاطمه بیان کردند.
قاضی نعمان مغربی روایت را با این متن نقل کرده است:
«وعن جعفر بن محمد (علیه‌السّلام) انه قال: استاذن اعمی علی فاطمة (علیه‌السّلام) فحجبته. فقال لها النبی (علیه‌السّلام): لم تحجبینه وهو لا یراک؟ قالت: یا رسول الله: ان لم یکن یرانی فانی اراه وهو یشم الریح. فقال رسول الله: اشهد انک بضعة منی؛ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: شخص نابینایی اجازه خواست تا خدمت آن حضرت برسند. فاطمه برای استقبال از او خود را پوشانید. رسول خدا فرمود: چرا خود را پوشاندی در حالی‌که او تو را نمی‌بیند؟ فاطمه فرمود: ‌ای رسول خدا! اگر او مرا نمی‌بیند من او را می‌بینم و او بوی را می‌استشمام می‌کند. رسول خدا فرمود: شهادت می‌دهم که تو پاره تن من هستی.»


ابن حاتم عاملی این روایت را با سند ذیل از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده است:
وحدث موسی بن اسماعیل، قال: حدثنی ابی، عن ابیه، عن جده جعفر بن محمد، عن ابیه، عن جده علی بن الحسین (علیه‌السّلام): ان فاطمة بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استاذن علیها اعمی فحجبته، فقال النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): یا فاطمة لم حجبتیه وهو لا یراک؟ فقالت: یا رسول الله ان لم یکن یرانی فانا اراه وهو یشم الریح. فقال لها النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): اشهد انک بضعة منی.


این روایت در کتابهای اهل سنت همانند مناقب ابن مغازلی شافعی نیز آمده است.

۳.۷ - روایت هفتم

روایت ابن عباس با چند سند گزارش شده است:

۳.۷.۱ - سند اول روایت

در این سند ابن عباس می‌گوید: امیرمؤمنان، فاطمه زهرا، و حسنین (علیهم‌السّلام) به محضر پیامبر آمدند وبعد از فرمایش عمومی و خصوصی درباره هریک از آنها، در باره حضرت (سلام‌الله‌علیها) فرمود: وَهِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَهِیَ نُورُ عَیْنِی وَهِیَ ثَمَرَةُ فُؤَادِیوَهِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ.
متن رواین این است:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ اِذْ اَقْبَلَ الْحَسَنُ (علیه‌السّلام) فَلَمَّا رَآهُ بَکَی ثُمَّ قَالَ اِلَیَّ اِلَیَّ یَا بُنَیَّ فَمَا زَالَ یُدْنِیهِ حَتَّی اَجْلَسَهُ عَلَی فَخِذِهِ الْیُمْنَی ثُمَّ اَقْبَلَ الْحُسَیْنُ (علیه‌السّلام) فَلَمَّا رَآهُ بَکَی ثُمَّ قَالَ اِلَیَّ اِلَیَّ یَا بُنَیَّ فَمَا زَالَ یُدْنِیهِ حَتَّی اَجْلَسَهُ عَلَی فَخِذِهِ الْیُسْرَی ثُمَّ اَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) فَلَمَّا رَآهَا بَکَی ثُمَّ قَالَ اِلَیَّ اِلَیَّ یَا بُنَیَّةِ فَاَجْلَسَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ اَقْبَلَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) فَلَمَّا رَآهُ بَکَی ثُمَّ قَالَ اِلَیَّ اِلَیَّ یَا اَخِی فَمَا زَالَ یُدْنِیهِ حَتَّی اَجْلَسَهُ اِلَی جَنْبِهِ الْاَیْمَنِ فَقَالَ لَهُ اَصْحَابُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَرَی وَاحِداً مِنْ هَؤُلَاءِ اِلَّا بَکَیْتَ اَ وَ مَا فِیهِمْ مَنْ تُسَرُّ بِرُؤْیَتِهِ فَقَالَ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِی عَلَی جَمِیعِ الْبَرِیَّةِ اِنِّی وَ اِیَّاهُمْ لَاَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا عَلَی وَجْهِ الْاَرْضِ نَسَمَةٌ اَحَبَّ اِلَیَّ مِنْهُمْ اَمَّا عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیه‌السّلام) فَاِنَّهُ اَخِی وَ شَقِیقِی وَ صَاحِبُ الْاَمْرِ بَعْدِی وَ صَاحِبُ لِوَائِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ...
وَ اَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَاِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَوَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَةُ فُؤَادِیوَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْاِنْسِیَّةُ مَتَی قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ کَمَا یَظْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِاَهْلِ الْاَرْضِ وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا اِلَی اَمَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ اِمَائِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدَیَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی وَ قَدْ اَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَی عِبَادَتِی اُشْهِدُکُمْ اَنِّی قَدْ آمَنْتُ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ اَنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَاوَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ اِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا     وَ اَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِی مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً بَاکِیَةً تَتَذَکَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْیِ عَنْ بَیْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَکَّرُ فِرَاقِی اُخْرَی وَ تَسْتَوْحِشُ اِذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ لِفَقْدِ صَوْتِیَ الَّذِی کَانَتْ تَسْتَمِعُ اِلَیْهِ اِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَی نَفْسَهَا ذَلِیلَةً بَعْدَ اَنْ کَانَتْ فِی اَیَّامِ اَبِیهَا عَزِیزَةً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِالْمَلَائِکَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ یَا فَاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ یَا فَاطِمَةُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ.
ثُمَّ یَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَیَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیْهَا مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِی عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ اِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِاَهْلِ الدُّنْیَا فَاَلْحِقْنِی بِاَبِی فَیَلْحَقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِیفَتَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةًفَاَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ اَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی اَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِینَ...

ابن عباس می‌گوید روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشسته بود که حسن آمد و چون او را دید گریست و سپس فرمود بیا نزد من بیا نزد من‌ ای پسرم و او را به خود نزدیک کرد تا بر زانوی راست نشانید. سپس حسین آمد و چون او را دید گریست و گفت بیا بیا پسر جانم و او را هم نزدیک کرد تا بر زانوی چپ خود نشانید. سپس فاطمه آمد و او را هم به خود نزدیک کرد و برابر خود نشانید و سپس امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد او را هم که دید گریست و نزدیک خود طلبید و در پهلوی راست خود نشانید، اصحابش گفتند یا رسول‌اللَّه هر کدام را دیدی گریستی؟ توی اینها کسی نبود که از دیدنش شاد شوی؟ فرمود به حق آنکه مرا به نبوت بر انگیخته و بر همه مردم برگزیده من و اینها گرامی‌ترین خلقیم نزد خدا و روی زمین کسی نیست که از اینها نزد من محبوبتر باشد.
اما علی بن ابی طالب که برادر من و همکار من و بعد از من صاحب امر است و صاحب لواء منست در دنیا و آخرت....
و اما دخترم فاطمه که بانوی زنان جهانیان است از اولین و آخرین و پاره تن من و نور دیده من و میوه دل من و روح من است که درون منست و حوراء انسیه است هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش جل جلاله بایستد نورش به فرشتگان آسمان بتابد چنانچه نور اختران بر زمین بتابد و خدای (عزّوجلّ) به فرشتگانش فرماید فرشتگانم! ببینید کنیزم فاطمه با وی کنیزانم را برابرم ایستاده و دلش از ترسم می‌لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشید که شیعیانش را از آتش امان دادم و چون او را دیدم بیادم افتاد آنچه پس از من با وی می‌شود گویا می‌بینم خواری به خانه‌اش راه یافته و حرمتش زیر پا رفته و حقش غصب شده و ارثش ممنوع شده و پهلویش شکسته و جنین او سقط شده و فریاد میزند یا محمداه و جواب نشنود و استغاثه کند و کسی بدادش نرسد و همیشه پس از من غمنده و گرفتار و گریان است یک بار یادآور شود که وحی از خانه‌اش بریده و بار دیگر یاد جدائی من کند و شب که آواز مرا نشنود به هراس افتد آوازی که من با تلاوت قرآن تهجد میکردم و خود را خوار بیند پس از آنکه در دوران پدر عزیز بوده در اینجا خدای تعالی او را با فرشتگان مانوس سازد و او را بدان چه به مریم بنت عمران گفتند ندا دهند و گویند‌ ای فاطمه خدایت گزید و پاک کرد و بر زنان جهانیان برگزید‌ای فاطمه قنوت کن بر پروردگارت و سجود و رکوع کن با راکعان سپس بیماری او آغاز شود و خدا مریم بنت عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انیس او باشد اینجا است که گوید پروردگارا من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم مرا به پدرم رسان خدای (عزّوجلّ) او را به من رساند و اول کس از خاندانم باشد که به من رسد، محزون و گرفتار و غمنده و شهید بر من وارد شود و من در اینجا بگویم خدایا لعنت کن هر که باو ظلم کرده و کیفر ده هر که حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا سقط جنین کرده و ملائکه آمین گویند....

۳.۷.۲ - سند دوم روایت

سند دوم با کمی تغییرات از ابن عباس این‌گونه نقل شده است:
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْاَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَی ابْنِ اُخْتِ الْوَاقِدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (علیهم‌السّلام) فَقَالَ اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّ هَؤُلَاءِ اَهْلُ بَیْتِی وَ اَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ فَاَحِبَّ مَنْ اَحَبَّهُمْ وَ اَبْغِضْ مَنْ اَبْغَضَهُمْ وَ وَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ اَعِنْ مَنْ اَعَانَهُمْ وَ اجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَیِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْکَ.
ثُمَّ قَالَ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَا عَلِیُّ اَنْتَ اِمَامُ اُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَ اَنْتَ قَائِدُ الْمُؤْمِنِینَ اِلَی الْجَنَّةِ وَ کَاَنِّی اَنْظُرُ اِلَی ابْنَتِی فَاطِمَةَ قَدْ اَقْبَلَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ یَسَارِهَا سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ اُمَّتِی اِلَی الْجَنَّةِ فَاَیُّمَا امْرَاَةٍ صَلَّتْ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَکَّتْ مَالَهَا وَ اَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِیّاً بَعْدِی دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ اِنَّهَا لَسَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَ هِیَ سَیِّدَةٌ لِنِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ذَاکَ لِمَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَاَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَهِیَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ اِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحْرَابِهَا فَیُسَلِّمُ عَلَیْهَا سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ یُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ الْمَلَائِکَةُ مَرْیَمَ فَیَقُولُونَ یَا فَاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ.
ثُمَّ الْتَفَتَ اِلَی عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) فَقَالَیَا عَلِیُّ اِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَاوَ اِنَّهَا اَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اَهْلِ بَیْتِی فَاَحْسِنْ اِلَیْهَا بَعْدِی وَ اَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَهُمَا ابْنَایَ وَ رَیْحَانَتَایَ وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیُکْرَمَا عَلَیْکَ کَسَمْعِکَ وَ بَصَرِکَ ثُمَّ رَفَعَ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَدَهُ اِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ اِنِّی اُشْهِدُکَ اَنِّی مُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ اَبْغَضَهُمُ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ.

ابن عباس گفت: روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بود و علی و فاطمه و حسنین نزد او بودند گفت خدایا تو میدانی اینان اهل‌بیت منند و گرامی‌ترین مردم نزد من دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن‌دار مهربانی کن با مهربانان به آنها و بد‌دار بدخواه آنها را، کمک کن کمک کار آنها را و آنها را از پلیدی پاک کن و معصوم دار از هر گناهی و بروح‌القدس مؤید دار.
‌ای علی تو امام امت منی و بر آنها پس از من خلیفه‌ای تو پیشرو اهل بهشتی و گویا من مینگرم دخترم فاطمه را که روز قیامت بر اسبی از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از چپش هفتاد هزار و جلو رو و دنبالش هر کدام هفتاد هزار فرشته باشد و زنان امتم را ببهشت رهبری کند هر زنی در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه دارد و حج خانه خدا کند و زکاة مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت کند و پس از من پیرو علی باشد به شفاعت دخترم فاطمه ببهشت رود و او سیده زنان عالمیان است عرض شد یا رسول اللَّه او سیده زنان عالم خود است؟ فرمود او مریم دختر عمران بود اما دخترم فاطمه بانوی زنان عالم است از اولین و آخرین و او است که چون در محرابش بایستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندائی که به مریم کردند باو کنند و گویند‌ ای فاطمه براستی خدا تو را برگزید و پاک کرد و برگزید بر زنان جهانیان.
سپس رو به علی کرد و فرمود‌ ای علی فاطمه پاره تن من است و نور دیده من و میوه دلم بد آیدم آنچه او را بد آید و شادم از شادیش و او اول کس است از خاندانم که به من رسد، پس از من با او خوبی کن حسن و حسین دو پسر من و دو ریحان منند و هر دو سید جوانان اهل بهشتند باید پیش تو چون گوش و چشمت عزیز باشند سپس دست بآسمان برداشت و گفت بار خدایا گواه باش که من دوستدار دوست آنها و دشمن دشمن آنها و سازش کار سازش کننده آنها و نبرد کن با نبردکننده آنهایم و دشمنم با هر که بدخواه آنها است و دوستم با هر که آنها را دوست دارد.


۳.۸ - روایت هشتم

شاذان بن جبرئیل قمی روایت دیگری را از ابن عباس نقل کرده که رسول خدا پس از بازگشت از حجة‌الوداع در‌باره اهل بیتش در حضور اصحاب سفارش کرد و از جمله در‌باره حضرت زهرا فرمود: فاطمة بضعة منی. متن روایت این است:

بِالْاِسْنَادِ یَرْفَعُهُ اِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ اَنَّهُ قَالَ لَمَّا رَجَعْنَا مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ جَلَسْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فِی مَسْجِدِهِ فَقَالَ اَ تَدْرُونَ مَا اَقُولُ لَکُمْ قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَعْلَمُ قَالَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنَّ عَلَی اَهْلِ الدِّینِ اِذْ هَدَاهُمْ بِی وَ اَنَا اَمُنُّ عَلَی اَهْلِ الدِّینِ اِذْ اَهْدِیهِمْ بِعَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ ابْنِ عَمِّی وَ اَبِی ذُرِّیَّتِی اَلَا وَ مَنِ اهْتَدَی بِهِمْ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ ضَلَّ وَ غَوَی اَیُّهَا النَّاسُ اللَّهَ اللَّهَ فِی عِتْرَتِی وَ اَهْلِ بَیْتِیفَاِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ وَلَدَیْهَا عَضُدَایَوَ اَنَا وَ بَعْلُهَا کَالضَّوْءِ اللَّهُمَّ ارْحَمْ مَنْ رَحِمَهُمْ وَ لَا تَغْفِرْ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ ثُمَّ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ وَ قَالَ کَاَنِّی اَنْظُرُ الْحَال؛

ابن عباس می‌گوید: هنگامی که از حجة‌الوداع برگشتیم، همراه رسول خدا در مسجد آن حضرت در مدینه نشسته بودیم. حضرت فرمود: آیا می‌دانید که برای شما چه مطلبی می‌گویم؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش بهتر می‌داند. فرمود: خداوند بر اهل دین منت نهاد زیرا آنها را به وسیله من هدایت کرد.
من منت میگذارم بر اهل دین؛ چون آنها را به وسیله علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) هدایت کردم پسر عمو و پدر فرزندانم هر که به وسیله ایشان هدایت یافت رستگار است و کسی که از آنها تخلف نماید گمراه و سرگردان.
مردم! خدا خدا را در نظر داشته باشید در مورد عترت و اهل بیتم، فاطمه پاره تن من و دو فرزندش بازوان منند و من و شوهرش چون نور درخشنده هستیم. خدایا رحم کن بر کسی که به آنها رحم نماید و کسی که بر آنها ستم ورزد او را میامرز، در این موقع چشمان پیامبر پر از اشک شده فرمود گویا هم اکنون میبینم چه خواهند کرد.


۳.۹ - روایت نهم

شان صدر دیگر این روایت به نقل ابو‌ذر غفاری این است که در مریضی وفات، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، فاطمه زهرا را خواست و به ایشان خبر داد که تو نخستین فرد از اهل بیت من هستید که به من ملحق خواهی شد و از مصیبت‌هایی که بر ایشان وارد می‌شود خبر داد آنگاه به من فرمود:
یَا اَبَا ذَرٍّاِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی.
متن روایت را مرحوم خزاز قمی این‌گونه نقل کرده است:
حَدَّثَنَا الْقَاضِی اَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَی بْنُ زَکَرِیَّا الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ الْکَاتِبُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُعَافًی السَّلْمَاسِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَاهِرٍ عَنْ عَبْدِ القُدُّوسِ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ حَنَشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ قَالَ قَالَ اَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ فَقَالَ یَا اَبَا ذَرٍّ ایتِنِی بِابْنَتِی فَاطِمَةَ قَالَ فَقُمْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَیْهَا وَ قُلْتُ یَا سَیِّدَةَ النِّسْوَانِ اَجِیبِی اَبَاکِ قَالَ فلبت[فَلَبِسَتْ] منحلها[جِلْبَابَهَا] وَ اَبْرَزَتْ[اتَّزَرَتْ] وَ خَرَجَتْ حَتَّی دَخَلَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَلَمَّا رَاَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انْکَبَّتْ عَلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَی رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لِبُکَائِهَا وَ ضَمَّهَا اِلَیْهِ.
ثُمَّ قَالَ یَا فَاطِمَةُ لَا تَبْکِیِنَّ فِدَاکِ اَبُوکِ فَاَنْتِ اَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِینَ بِی مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةًوَ سَوْفَ یَظْهَرُ بَعْدِی حَسِیکَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّینِ وَ اَنْتِ اَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ قَالَتْ یَا اَبَهْ اَیْنَ اَلْقَاکَ قَالَ تَلْقَیْنِی عِنْدَ الْحَوْضِ وَ اَنَا اَسْقِی شِیعَتَکِ وَ مُحِبِّیکِ وَ اَطْرُدُ اَعْدَاءَکِ وَ مُبْغِضِیکِ.
قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَاِنْ لَمْ اَلْقَکَ عِنْدَ الْحَوْضِ قَالَ تَلْقَیْنِی عِنْدَ الْمِیزَانِ قَالَتْ یَا اَبَهْ وَ اِنْ لَمْ اَلْقَکَ عِنْدَ الْمِیزَانِ قَالَ تَلْقَیْنِی عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ اَنَا اَقُولُ سَلِّمْ سَلِّمْ شِیعَةَ عَلِیٍّ قَالَ اَبُو ذَرٍّ فَسَکَنَ قَلْبُهَا ثُمَّ الْتَفَتَ اِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَقَالَ یَا اَبَا ذَرٍّاِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیاَلَا اِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ بَعْلَهَا سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ ابْنَیْهَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اِنَّهُمْ اِمَامَانِ اِنْ قَامَا اَوْ قَعَدَا وَ اَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا وَ سَوْفَ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةٌ مِنَ الْاَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ وَ مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْاُمَّةِ قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَمِ الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ قَالَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی اِسْرَائِیلَ.
حبش بن معتمر از ابوذر غفاری روایت می‌کند که بر رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) در همان مرضی که به وسیله آن از دنیا رحلت فرمود، وارد شدم. حضرت به من فرمود: ‌ای اباذر دخترم فاطمه را نزد من بیاور، ابوذر می‌گوید: برخاستم و نزد فاطمه آمده عرض کردم: ‌ای بانوی زنان پدرت رسول خدا را اجابت فرما. حضرت لباس خود را پوشید و بیرون آمد تا بر آن حضرت وارد شد، چون رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) را (در آن حال) دید خود را به روی او‌ انداخت و گریست، از گریه او پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) نیز گریست و فاطمه را به خویش چسباند و فرمود: ‌ای فاطمه! پدرت به فدایت، گریه مکن زیرا تو اولین کسی هستی که در حالی که به تو ستم شده و حقّت غصب شده و به ناحق گرفته شده به من ملحق شوی، و به همین زودی کینه‌ها و عداوتهای نفاق آشکار گردد، و جامه دین را در بر گیرد، پس تو اولین کسی هستی که نزد حوض (کوثر) بر من وارد شوی، عرض کرد: ‌ای پدر کجا ملاقاتت کنم؟ فرمود: نزد حوض کوثر، و من شیعیان و دوستانت را سیراب کنم و دشمنانت و کسانی که تو را به غضب در آورده‌اند از حوض دور کنم، عرض کرد: ‌ای رسول خدا اگر نزد حوض ملاقاتت نکردم (کجا دیدارت کنم)؟
فرمود: نزد میزان. عرض کرد: اگر نزد میزان ملاقاتت نکردم؟ فرمود: در صراط (ملاقاتم کنی) و من به خدا عرض کنم: پروردگارا شیعه علی را (از آتش و عذاب) سالم نگه دار ابو‌ذر گفت: دل زهرا (از این کلام) آرام شد، سپس رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) به من توجه فرموده گفت: ‌ای ابا‌ذر این (فاطمه) پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده، هر آینه او بانوی زنان عالمیان است، و شوهرش سیّد اوصیاء است، و دو فرزندش آقایان اهل بهشتند، و همانا آن دو امام و پیشوایند چه آنکه قیام کنند و چه آنکه در خانه بنشینند، و پدرشان از آن دو بهتر است؛ و به زودی خداوند از صلب حسین نه نفر پیشوایان و امامان امین و معصوم که به عدل قیام کنند بیرون آورد، و از ما است مهدی این امّت، ابو‌ذر گفت: عرض کردم: ‌ای رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقیبان بنی اسرائیل.


۳.۱۰ - روایت دهم

روایات از جابر بن عبدالله انصاری:

۳.۱۰.۱ - روایت اول جابر

جابر بن عبدالله انصاری نیز روایت کرده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگامی که از دنیا می‌رفت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) بالاسر آمد و گریه می‌کرد، اما رسول خدا ایشان را دلداری می‌داد و سخنانی زیادی به ایشان فرمود و از جمله فرمودند:
اَلَا اِنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَانِی.
متن روایت طبق نقل کفایة الاثر خزاز قمی این است:
اَخْبَرَنَا اَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّیْبَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ سُلَیْمَانَ بْنِ غَالِبٍ الْاَزْدِیُّ بابارح[بِاَرْتَاحَ] قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْغَنِیُّ الْحَسَنُ بْنُ مَعَالِی قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ هَمَّامٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ اَبِی شَیْبَةَ قَالَ حَدَّثَنَا شَرِیکُ الدِّینِ بْنُ الرَّبِیعِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّقَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فِی الشِّکَایَةِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا فَاِذَا فَاطِمَةُ عِنْدَ رَاْسِهِ قَالَ فَبَکَتْ حَتَّی ارْتَفَعَ صَوْتُهَا فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) طَرْفَهُ اِلَیْهَا فَقَالَ حَبِیبَتِی فَاطِمَةُ مَا الَّذِی یُبْکِیکِ قَالَتْ اَخْشَی الضَّیْعَةَ مِنْ بَعْدِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ یَا حَبِیبَتِی لَا تَبْکِیِنَّ فَنَحْنُ اَهْلُ بَیْتٍ اَعْطَانَا اللَّهُ سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ یُعْطِهَا قَبْلَنَا وَ لَا یُعْطِهَا اَحَداً بَعْدَنَا لَنَا خَاتَمُ النَّبِیِّینَ وَ اَحَبُّ الْخَلْقِ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ اَنَا اَبُوکِ وَ وَصِیِّی خَیْرُ الْاَوْصِیَاءِ وَ اَحَبُّهُمْ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ بَعْلُکِ وَ شَهِیدُنَا خَیْرُ الشُّهَدَاءِ وَ اَحَبُّهُمْ اِلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَمُّکِ وَ مِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ فِی الْجَنَّةِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّکِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْاُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاکِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ سَوْفَ یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةً مِنَ الْاَئِمَّةِ اُمَنَاءَ مَعْصُومِینَ وَ مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْاُمَّةِ اِذَا صَارَتِ الدُّنْیَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ تَظَاهَرَتِ الْفِتَنُ وَ تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ وَ اَغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَلَا کَبِیرٌ یَرْحَمُ صَغِیراً وَ لَا صَغِیرٌ یُوَقِّرُ کَبِیراً فَیَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ذَلِکِ مَهْدِیَّنَا التَّاسِعَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ (علیه‌السّلام) یَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلَالَةِ وَ قُلُوباً غُفْلًا یَقُومُ بِالدِّرَّةِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ کَمَا قُمْتُ بِهِ فِی اَوَّلِ الزَّمَانِ وَ یَمْلَاُ الْاَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً.
یَا فَاطِمَةُ لَا تَحْزَنِی وَ لَا تَبْکِی فَاِنَّ اللَّهَ اَرْحَمُ بِکِ وَ اَرْاَفُ عَلَیْکِ مِنِّی وَ ذَلِکِ لِمَکَانِکِ مِنِّی وَ مَوْضِعِکِ فِی قَلْبِیوَ زَوَّجَکِ اللَّهُ زَوْجاً هُوَ اَشْرَفُ اَهْلِ بَیْتِکِ حَسَباً وَ اَکْرَمُهُمْ نَسَباً وَ اَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِیَّةِ وَ اَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ اَنْصَرُهُمْ بِالْقَضِیَّةِ وَ قَدْ سَاَلْتُ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ تَکُونِی اَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اَهْلِ بَیْتِیاَلَا اِنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَانِی.
قَالَ جَابِرٌ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَاعْتَلَّتْ فَاطِمَةُ دَخَلَ اِلَیْهَا رَجُلَانِ مِنَ الصَّحَابَةِ فَقَالا لَهَا کَیْفَ اَصْبَحْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ اصْدُقَانِی هَلْ سَمِعْتُمَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَقُولُفَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیقَالا نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِکِ مِنْهُ فَرَفَعَتْ یَدَیْهَا اِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَتْ اللَّهُمَّ اِنِّی اُشْهِدُکَ اَنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی وَ غَصَبَا حَقِّی ثُمَّ اَعْرَضَتْ عَنْهُمَا فَلَمْ تُکَلِّمْهُمَا بَعْدَ ذَلِکَ وَ عَاشَتْ بَعْدَ اَبِیهَا خَمْسَةً وَ تِسْعِینَ یَوْماً حَتَّی اَلْحَقَهَا اللَّهُ بِه.
جابر بن عبد اللَّه انصاری می‌گوید: رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) در مرضی بود که به آن از دنیا رفت و فاطمه بالای سرش نشسته و گریه می‌کرد تا این که صدای گریه‌اش بلند شد. پس آن حضرت چشم به او دوخته فرمود: ‌ای حبیبه من فاطمه چه چیز تو را گریان کرده؟ عرض کرد: از ضایع شدن (حقم) پس از شما ترسناکم.
فرمود: حبیبه من گریه مکن زیرا ما خاندانی هستیم که خداوند هفت خصلت به ما عطا کرده و به احدی پیش از ما نداده و به احدی بعد از ما ندهد، من خاتم پیغمبران و محبوب‌ترین خلق نزد خدای (عزّوجلّ) و پدر تو می‌باشم، و وصیّ من بهترین اوصیاء و محبوب‌ترین ایشان نزد خدا است و شوهر تو است، و شهید ما بهترین شهداء و محبوب‌ترین آنان نزد خدا است و او عموی تو (حمزه) است، و از ما است کسی که دو بال دارد و با آن دو با فرشتگان در بهشت پرواز کند و او پسر عمویت ([[[جعفر طیار|جعفر]]) است، و از ما است دو سبط این امّت و آن دو پسرانت حسن و حسین هستند؛ و بزودی خداوند از صلب حسین نه تن امامان امین و معصوم را بیرون آورد، و از ما است مهدی این امّت که چون دنیا دچار هرج و مرج شود و فتنه‌ها ظاهر گردد و راه‌ها بریده شود و مردم همدیگر را غارت کنند نه بزرگ بر کوچک رحم کند و نه کوچک احترام بزرگ را نگه دارد، در آن هنگام خدای (عزّوجلّ) مهدی ما نهمین فرزند حسین را برانگیزد، بناهای محکم و قلعه‌های گمراهی را فتح کند، به دین (خدا) در آخر‌الزمان قیام کند و زمین را پر از عدل کند چنانچه پر از ستم شده باشد، ‌ای فاطمه گریه مکن و محزون مباش زیرا خداوند به تو رحیم‌تر و مهربان‌تر از من است، و این بخاطر جایگاه تو است نزد من و آن جایی که در قلب من داری، و خداوند تو را به شریف‌ترین خاندان من در حسب، و گرامی‌ترین شان در منصب، و مهربان‌ترین ایشان به رعیت، و عادل ترینشان در مساوات، و بیناترین ایشان در قضاوت تزویج کرد.
و من از خدای خود خواسته‌ام که تو اولین نفر از خاندان من باشی که به من ملحق شوی، آگاه باش که تو پاره تن منی و هر که تو را بیازارد مرا آزرده است، جابر گوید: همین که رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) از دنیا رفت و فاطمه مریض شد، دو نفر از صحابه بر او وارد شدند و به او عرض کردند: ‌ای فاطمه دختر پیغمبر، حال شما چگونه است؟ فرمود: مرا تصدیق کنید که آیا از پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) شنیدید که می‌فرمود: فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد به تحقیق مرا آزرده است؟ گفتند: آری این را از آن حضرت شنیدیم، پس فاطمه دستهایش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا تو را گواه می‌گیرم که این دو مرا آزرده و حقّم را غصب کردند، سپس رو از ایشان گرداند و دیگر با آن دو حرف نزد، و بعد از پدرش هفتاد و پنج روز، و بعضی گفته‌اند چهل روز، و بعضی گویند شش ماه زنده بود تا خداوند او را به پدر بزرگوارش ملحق فرمود.

۳.۱۰.۲ - روایت دوم جابر

جابر بن عبدالله انصاری روایت دیگری را نیز نقل کرده و در این روایت آمده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره فاطمه فرمود: فاطمة مهجتی، وابناها ثمرة فؤادی.
متن روایت به نقل شاذان بن جبرئیل قمی این است:
«بالاسناد - یرفعه - الی الصادق (علیه‌السّلام)، عن ابیه، عن جده، عن ابیه الحسین (علیه‌السّلام)، عن جابر بن عبدالله الانصاری قال: قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): فاطمة مهجتی، وابناها ثمرة فؤادی، وبعلها نور بصری، والائمة من ولدها امنائی وحبلی الممدود فمن اعتصم بهم فقد نجی، ومن تخلف عنهم فقد هوی؛ جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: فاطمه خون قلب من، فرزندانش میوهای دلم، همسرش نور چشمانم و فرزندان فرزندانش امینان من و ریسمان کشیده شده‌ای هستند که هر کسی به آنها تمسک نمایند، نجات یابند و هر کسی از آنها تخلف کنند، سقوط خواهند کرد.»


ابن منظور واژه «مُهْجَتی» را این‌گونه معنا کرده است:
«المُهْجَةُ: دم القلب، و لا بقاء للنَّفْسِ بعد ما تُراقُ مُهْجَتُها؛ مجهه: خون قلب است که اگر این خون ریخته شود زندگی انسان پایان می‌پذیرد.»


۳.۱۰.۳ - روایت سوم جابر

در روایت دیگر از جابر بن عبدالله آمده است که رسول خدا درباره فاطمه فرمود: فاطمة قلبی وابناها ثمرة فؤادی:
شاذان قمی روایت را این‌گونه آورده است:
«(وبالاسناد) عن الامام جعفر (علیه‌السّلام) عن ابیه عن جده الحسین (علیه‌السّلام) عن جابر بن عبدالله الانصاری قال قال رسول الله صلی الله علیه وآلهفاطمة قلبیوابناها ثمرة فؤادی وبعلها نور بصری والائمة من ولدها امنائی وحبلها الممدود فمن اعتصم بهم نجا ومن تخلف عنهم هوی؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: فاطمه قلب من و فرزندانش، میوه دلم و همسرش نور چشم من و پیشوایان از فرزندانش امینان من و ریسمان کشیده شده‌ای هستند که اگر کسی به آنها چنگ زنند، نجات می‌یابند و کسی از آنها روی گرداند نابود می‌شود.»


۳.۱۱ - روایت یازدهم

سعد بن ابی‌وقاص یکی دیگر از صحابه است. او نیز این فرمایش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نقل کرده و روایت وی در امالی شیخ مفید این است:
«قال: اخبرنی ابو الحسن علی بن خالد المرغی قال: حدثنا ابو القاسم الحسن بن علی بن الحسن الکوفی قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مروان الغزال قال: حدثنا ابی قال: حدثنا عبدالله بن الحسن الاحمسی قال: حدثنا خالد بن عبدالله، عن یزید بن ابی زیاد، عن عبدالله بن الحارث بن نوفل قال: سمعت سعد بن مالک یعنی ابن ابی وقاص یقول: سمعت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یقول: فاطمة بضعة منی، من سرها فقد سرنی، ومن ساءها فقد ساءنی، فاطمة اعز البریة علی؛ سعد بن مالک می‌گوید: از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که می‌فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر کسی او را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده و هر که او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است. فاطمه عزیز‌ترین موجود نزد من است.»


این روایت را با همین سند شیخ طوسی نیز نقل کرده است.

۳.۱۲ - روایت دوازدهم

مجاهد که یکی از تابعان است برای شان صدور این روایت قضیه دیگری را نقل کرده و آن این که حضرت در مقام معرفی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) این جمله را درباره آن حضرت بیان کرده و متن روایت چنین است:
«وعن مجاهد قال: خرج رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وقد اخذ بید فاطمة (علیهاالسّلام) وقال: من عرف هذه فقد عرفها، ومن لم یعرفها هی فاطمة بنت محمد، وهی بضعة منی، وهی قلبی الذی بین جنبی، فمن آذاها فقد آذانی ومن آذانی فقد آذی الله - جل وعلا؛
[۳۳] الحلی، حسن بن سلیمان (متوفای قرن ۸هـ)، المختصر، ص۲۳۴، تحقیق: سید علی اشرف، ناشر: انتشارات المکتبة الحیدریة، چاپخانه: شریعت، سال چاپ: ۱۴۲۴ - ۱۳۸۲ ش
مجاهد می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیرون آمد در حالی که دست فاطمه را گرفته بود و فرمود: هر کسی که فاطمه را می‌شناسد که می‌شناسد، و هر کسی او را نمی‌شناسد، بداند او فاطمه دختر پیامبر و پاره تن من و قلب من در میان بدن من است؛ پس کسی که او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و کسی که مرا اذیت کند، خداوند را اذیت کرده است.»


این روایت در کتابهای اهل سنت نیز از طریق مجاهد نقل شده است.

۳.۱۳ - روایت سیزدهم

مکحول از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) (وهی بضعة منی)
مکحول که یکی از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده، از امیر‌مؤمنان روایت طولانی را که خود آن حضرت در مناقب و ویژگیهایش بیان فرموده، ذکر می‌کند. منقبت هفدهم این است که خداوند حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را که پاره تن پیامبر است، به ازدواج ایشان در آورد. متن فرمایش امیر‌مؤمنان به نقل شیخ صدوق این است:
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَکْحُولٍ قَالَ قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیه‌السّلام) لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ صاَنَّهُ لَیْسَ فِیهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ اِلَّا وَ قَدْ شَرِکْتُهُ فِیهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ یَشْرَکْنِی فِیهَا اَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَاَخْبِرْنِی بِهِنَّ فَقَالَ (علیه‌السّلام) اِنَّ اَوَّلَ مَنْقَبَةٍ لِی اَنِّی لَمْ اُشْرِکْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَمْ اَعْبُدِ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی، ...
وَاَمَّا السَّابِعَةَ عَشْرَةَ فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ زَوَّجَنِی فَاطِمَةَ وَ قَدْ کَانَ خَطَبَهَا اَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَزَوَّجَنِی اللَّهُ مِنْ فَوْقِ سَبْعِ سَمَاوَاتِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآلههَنِیئاً لَکَ یَا عَلِیُّ فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ زَوَّجَکَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةَ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّیفَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اَ وَ لَسْتُ مِنْکَ فَقَالَ بَلَی یَا عَلِیُّ وَ اَنْتَ مِنِّی وَ اَنَا مِنْکَ کَیَمِینِی مِنْ شِمَالِی لَا اَسْتَغْنِی عَنْکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة.
مکحول گوید: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) فرمود: از اصحاب پیغمبر آنان که مطالب را نیکو بخاطر می‌سپارند می‌دانند که در میان آنان کسی نیست که دارای منقبتی باشد مگر اینکه من شریک او بوده‌ام و بر او برتری داشتم ولی هفتاد منقبت مرا است که هیچ یک از آنان را در آن شرکتی نیست.
عرض کردم یا امیرالمؤمنین مرا از آن منقبت‌ها آگاه گردان فرمود: نخستین منقبت که مرا است اینست که یک چشم بهم زدن برای خدا شریک نگرفتم و لات و عزا را نپرستیده‌ام....
و اما هفدهم اینکه خداوند فاطمه را همسر من نمود با اینکه ابوبکر و عمر از او خواستگاری کرده بودند ولی خداوند از بالای هفت آسمانش او را به من تزویج کرد پس رسول خدا فرمود یا علی گوارایت باد که خدای (عزّوجلّ) فاطمه بانوی زنان اهل بهشت را که پاره تن من است همسر تو کرد عرض کردم یا رسول اللَّه مگر من از تو نیستم فرمود: یا علی تو از من هستی و من از تو همچون دست راست من نسبت به دست چپم و من از تو در دنیا و آخرت بی‌نیاز نیستم.

۳.۱۴ - روایت چهاردهم

در این روایت به داستان ساختگی خواستگاری از دختر ابوجهل اشاره کرده و می‌فرماید: بعد از این که یک فرد شقی این خبر را به فاطمه رساند، آن حضرت غمگین شد و به خانه رسول خدا آمد، وقتی علی به خانه آمد و فاطمه را ندید و رفت در مسجد خوابید. آنگاه رسول خدا همراه فاطمه و فرزندانش نزد حضرت آمدند و عمر و ابوبکر را هم حاضر کردند. رسول خدا به علی فرمود:
یَا عَلِیُّ اَ مَا عَلِمْتَ اَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ اَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیوَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ.
علی فرمود: میدانم. رسول خدا فرمود: پس چرا این کا را کردی؟ علی فرمود: حتی این مساله به ذهن من هم خطور نکرده بود. رسول خدا سخن او را تصدیق کرد و فاطمه نیز خوشحال شد.
متن روایت این است:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَمْرِو بْنِ اَبِی الْمِقْدَامِ وَ زِیَادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالا اَتَی رَجُلٌ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) فَقَالَ لَهُ یَرْحَمُکَ اللَّهُ هَلْ تُشَیَّعُ الْجَنَازَةُ بِنَارٍ وَ یُمْشَی مَعَهَا بِمِجْمَرَةٍ اَوْ قِنْدِیلٍ اَوْ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُضَاءُ بِهِ قَالَ فَتَغَیَّرَ لَوْنُ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) مِنْ ذَلِکَ وَ اسْتَوَی جَالِساً ثُمَّ قَالَاِنَّهُ جَاءَ شَقِیٌّ مِنَ الْاَشْقِیَاءِ اِلَی فَاطِمَةَبِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَقَالَ لَهَا اَ مَا عَلِمْتِ اَنَّ عَلِیّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ اَبِی جَهْلٍ فَقَالَتْ حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ حَقّاً مَا اَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَدَخَلَهَا مِنَ الْغَیْرَةِ مَا لَا تَمْلِکُ نَفْسَهَا وَ ذَلِکَ اَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَتَبَ عَلَی النِّسَاءِ غَیْرَةً وَ کَتَبَ عَلَی الرِّجَالِ جِهَاداً وَ جَعَلَ لِلْمُحْتَسِبَةِ الصَّابِرَةِ مِنْهُنَّ مِنَ الْاَجْرِ مَا جَعَلَ لِلْمُرَابِطِ الْمُهَاجِرِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ مِنْ ذَلِکَ وَ بَقِیَتْ مُتَفَکِّرَةً هِیَ حَتَّی اَمْسَتْ وَ جَاءَ اللَّیْلُ حَمَلَتِ الْحَسَنَ عَلَی عَاتِقِهَا الْاَیْمَنِ وَ الْحُسَیْنَ عَلَی عَاتِقِهَا الْاَیْسَرِ وَ اَخَذَتْ بِیَدِ اُمِّ کُلْثُومٍ الْیُسْرَی بِیَدِهَا الْیُمْنَی ثُمَّ تَحَوَّلَتْ اِلَی حُجْرَةِ اَبِیهَا فَجَاءَ عَلِیٌّ فَدَخَلَ حُجْرَتَهُ فَلَمْ یَرَ فَاطِمَةَ فَاشْتَدَّ لِذَلِکَ غَمُّهُ وَ عَظُمَ عَلَیْهِ وَ لَمْ یَعْلَمِ الْقِصَّةَ مَا هِیَ فَاسْتَحَی اَنْ یَدْعُوَهَا مِنْ مَنْزِلِ اَبِیهَا فَخَرَجَ اِلَی الْمَسْجِدِ یُصَلِّی فِیهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَمَعَ شَیْئاً مِنْ کَثِیبِ الْمَسْجِدِ وَ اتَّکَاَ عَلَیْهِ فَلَمَّا رَاَی النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ اَفَاضَ عَلَیْهَا مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ لَبِسَ ثَوْبَهُ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَلَمْ یَزَلْ یُصَلِّی بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ کُلَّمَا صَلَّی رَکْعَتَیْنِ دَعَا اللَّهَ اَنْ یُذْهِبَ مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ وَ الْغَمِّ وَ ذَلِکَ اَنَّهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَ هِیَ تَتَقَلَّبُ وَ تَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ فَلَمَّا رَآهَا النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَنَّهَا لَایُهَنِّیهَا النَّوْمُ وَ لَیْسَ لَهَا قَرَارٌ قَالَ لَهَا قُومِی یَا بُنَیَّةِ فَقَامَتْ فَحَمَلَ النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الْحَسَنَ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ وَ اَخَذَتْ بِیَدِ اُمِّ کُلْثُومٍ فَانْتَهَی اِلَی عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) وَ هُوَ نَائِمٌ فَوَضَعَ النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رِجْلَهُ عَلَی رِجْلِ عَلِیٍّ فَغَمَزَهُ وَ قَالَقُمْ یَا اَبَا تُرَابٍ فَکَمْسَاکِنٍ اَزْعَجْتَهُ ادْعُ لِی اَبَا بَکْرٍ مِنْ دَارِهِ وَ عُمَرَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ طَلْحَةَ فَخَرَجَ عَلِیٌّ فَاسْتَخْرَجَهُمَا مِنْ مَنْزِلِهِمَا وَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآلهیَا عَلِیُّ اَ مَا عَلِمْتَ اَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ اَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِیوَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی وَ مَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی قَالَ فَقَالَ عَلِیٌّ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا دَعَاکَ اِلَی مَا صَنَعْتَ فَقَالَ عَلِیٌّ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا کَانَ مِنِّی مِمَّا بَلَغَهَا شَیْ ءٌ وَ لَا حَدَّثَتْ بِهَا نَفْسِیفَقَالَ النَّبِیُّ صَدَقْتَ وَ صَدَقَتْ فَفَرِحَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) بِذَلِکَ وَ تَبَسَّمَتْ حَتَّی رُئِیَ ثَغْرُهَا فَقَالَ اَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ اِنَّهُ لَعَجَبٌ لِحِینِهِ مَا دَعَاهُ اِلَی مَا دَعَانَا هَذِهِ السَّاعَةَ.... .
عمرو بن مقدام و زیاد بن عبد اللَّه، گفتند: مردی خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) آمد و به او گفت: خدا رحمت کند، آیا می‌شود جنازه را در نور آتش تشییع کرد و یا با آتش و قندیل و یا چیز دیگری که روشنایی می‌دهد، همراه جنازه رفت؟ گفت: رنگ امام صادق (علیه‌السّلام) از این سخن دگرگون شد و مرتّب نشست، و سپس گفت: شقیّی از اشقیا به نزد فاطمه دختر پیامبر خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) آمد و به او گفت: آیا می‌دانی که علی (علیه‌السّلام) از دختر ابو جهل خواستگاری کرده است؟ فاطمه گفت:
حقیقت را می‌گویی؟ آن مرد سه بار گفت: آنچه می‌گویم حقیقت است. پس غیرت فاطمه تحریک شد به طوری که نتوانست مالک احساسات خود شود و این بدان جهت بود که خداوند برای زنان غیرت و برای مردان جهاد را نوشته است و برای زنانی که خویشتن داری و صبر کنند پاداش کسی را که نگهبان مرزها و مهاجر در راه خدا باشد نوشته است.
گفت:‌ اندوه فاطمه از این جریان بیشتر شد و او در‌ اندیشه بود، تا اینکه شب شد و او شبانه حسن را در شانه راست و حسین را در شانه چپ خود قرار داد و دست چپ‌ ام‌کلثوم را به دست خود گرفت و به خانه پدرش رفت، و پس علی (علیه‌السّلام) آمد و وارد خانه شد و فاطمه (علیها‌السّلام) را ندید و از این جهت به شدّت‌ اندوهگین شد و بر او گران آمد، در حالی که نمی‌دانست که قضیّه از چه قرار است. او از اینکه فاطمه را از خانه پدرش صدا بزند، خجالت می‌کشید، پس به مسجد در آمد و به تعدادی که خدا می‌خواست نماز خواند و پس از آن مقداری از ریگ‌های مسجد را جمع کرد و بر آن تکیه داد.
چون پیامبر‌ اندوه فاطمه را دید قدری آب به او داد، سپس لباسش را پوشید و وارد مسجد شد، او همچنان نماز می‌خواند و در حال رکوع و سجود بود و هر گاه که دو رکعت نماز می‌خواند، از خدا می‌خواست که‌ اندوه فاطمه را برطرف کند، چون وقتی از پیش او بیرون آمد او بسیار ناراحت بود.
زیرا پیامبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) فاطمه را دید که خواب به چشمش نمی‌رود و آرام و قرار ندارد، به او گفت: دخترم برخیز و او برخاست و پیامبر حسن را برداشت و فاطمه حسین را برداشت و دست‌ ام‌کلثوم را گرفت تا اینکه نزد علی (علیه‌السّلام) رسیدند، پیامبر پای خود را روی پای علی گذاشت و او را بیدار کرده و گفت: برخیز‌ ای ابو‌تراب که دل آرامی را بی‌قرار ساخته‌ای. ابو‌بکر را از خانه اش و عمر را از مجلسش و نیز طلحه را صدا بزن، علی (علیه‌السّلام) بیرون رفت و آنها را از منزل‌هایشان صدا زد و همگی نزد رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) گرد آمدند. پیامبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) گفت: ‌ای علی! آیا نمی‌دانی که فاطمه پاره تن من است و من از او هستم؟ هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و هر کس مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده و هر کس او را پس از مرگ من اذیّت کند مانند این است که در حال حیات من اذیّت کرده است و هر کس او را در حال حیات من اذیّت کند مانند این است که او را پس از مرگ من اذیّت کرده است.
می‌گوید: علی (علیه‌السّلام) گفت: آری، ‌ای پیامبر خدا. پیامبر گفت: پس چه چیزی باعث شد که آن کار را کردی؟ علی گفت: سوگند به کسی که تو را به حقّ به پیامبری برگزید آنچه به او رسیده، هرگز از من واقع نشده است و حتی فکر آن را هم به خود راه نداده‌ام. پیامبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) فرمود: راست گفتی، راست گفتی. پس فاطمه (علیها‌السّلام) خوشحال شد و تبسّمی کرد، به طوری که دندان‌هایش دیده شد. پس یکی از آن دو نفر به رفیقش گفت: جای تعجّب است، ما را در این وقت برای چه خواسته بود....

۳.۱۵ - روایت پانزدهم

قاضی نعمان مغربی، روایتی از عمر بن عبد‌العزیز (از خلفای بنی‌امیه) نقل کرده است که می‌گوید: از برخی صحابه شنیدم که می‌گفت: رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) فرمود: انما فاطمة بضعة منی.
حسن بن عبدالله، عن جعفر بن محمد علیه السلام، انه قال: جاء سهل بن عبد الرحمان الی عمر بن عبد العزیز فقال: ان قومک یقولون انک تؤثر علیهم ولد فاطمة. فقال له عمر: سمعت الثقة من اصحاب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تخبر عنه حتی کانی سمعته منه انه قال: انما فاطمة بضعة منی، یرضینی ما ارضاها ویسخطنی ما اسخطها، فوالله انی لحقیق ان اطلب رضاء رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) [۳۴]     ورضاءها فی ولدها.
[وقد علموا ان النبی یسره •••••• مسرتها جدا ویشنی اغتمامها]
سهل بن عبد الرحمان نزد عمر بن عبد العزیز آمد و گفت: قوم شما می‌گوید: شما فرزندان فاطمه را بر آنها مقدم می‌دارید؟ عمر گفت: از صحابه موثق رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که می‌گفت: همانا فاطمه پاره تن من است خوشنود می‌کند مرا آنچه که او را خوشنود کند و به خشم می‌آورد مرا آنچه که او را به خشم می‌آورد. عمر گفت: به خدا سوگند همانا سزاوار است که من رضای خدا را به دست بیاورم و رضای فاطمه هم در رضایت فرزندان اوست.


روایت «فاطمة بضعة منی» که در کتب شیعه آمده و اسناد متعدد آن را تقدیم کردیم، از نظر علمای شیعه متواتر است از این جهت بررسی سندی هم لازم نیست و صریح تعبیر علماء را در صحت سند برخی اسناد روایات آوردیم؛ اما در این قسمت به برخی از سخنان علمای شیعه در تواتر و قطعی بودن این روایت، اشاره می‌کنیم:

۴.۱ - نظر علامه مجلسی

علامه مجلسی بر عصمت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) به این روایت استدلال کرده و این روایت را متواتر می‌داند و می‌نویسد:
«نقول: لا شک فی عصمة فاطمة (علیهاالسّلام)، اما عندنافللاجماعالقطعی المتواتر، والاخبارالمتواترة الآتیة فی ابواب مناقبها (علیهاالسّلام)، واما الحجة علی المخالفینفبآیة التطهیرالدالة علی عصمتها، . .
وبالاخبار المتواترة الدالة علی ان ایذاء الرسولصلوات الله علیهما، وان الله تعالی یغضب لغضبها ویرضی لرضاها، ... فمنها:
۱ - ما رواه البخاری فی صحیحه فی باب مناقبها (علیهاالسّلام) عن المسور بن مخرمة ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: فاطمة بضعة منی فمن اغضبها اغضبنی؛
می‌گوییم: در عصمت فاطمه (علیهاالسّلام) شکی نیست؛ دلیل ما یکی اجماع قطعی است که به صورت متواتر نقل شده، و دیگر اخبار متواتری است که آینده در ابواب مناقب آن حضرت وارد شده است.
اما دلیل ما بر مخالفین یکی آیه تطهیر است که بر عصمت آن حضرت دلالت دارد. و دیگری اخبار متواتری که دلالت دارند، بر اذیت کردن رسول خدا و این که خداوند با خشم فاطمه خشمگین می‌شود و با رضایت ایشان راضی می‌شود...
از جمله این روایات آن روایتی است که بخاری در صحیحش در باب مناقب از مسور بن مخرمه نقل کرده است که رسول خدا درباره فاطمه فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر که او را به خشم در آورد، مرا به خشم آورده است.»

۴.۲ - نظر محقق بحرانی

محقق بحرانی می‌نویسد:
«ومن الظاهر البین ان الامر الذی یشق علیها یؤذیها، وایذاؤها محرم بالاتفاق، لانه ایذاء لرسول الله صلی الله علیه وآلهبالخبر المتفق علیه بین الخاصة والعامةفاطمة بضعة منی، یؤذینی ما یؤذیها؛ از امور آشکاری که بر حضرت زهرا سخت گذشت، اذیت شدنش بود، و اذیت کردن آن حضرت به اتفاق همه حرام است. زیرا طبق خبری که بین خاصه و عامه مورد اتفاق است، اذیت کردن ایشان اذیت شدن پیامبر است و آن خبر این است که حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است، اذیت کردن او اذیت کردن من است.»

۴.۳ - نظر کاشف‌الغطاء

ایشان نیز بر تواتر این روایت تصریح کرده و می‌نویسد:
«وروی فی حقه اما تواتر نقله بین الفریقین عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انه قال فاطمة بضعة منی من اذاها فقد آذانی ومن آذانی فقد اذی الله وقال الله تعالی الذین یؤذون الله ورسوله اولئک یلعنهم الله ویلعنهم اللاعنون؛ درباره حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) روایت متواتر بین شیعه و اهل سنت نقل شده است که رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است، هرکه او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و کسی که مرا اذیت کند، خداوند را اذیت کرده است. خداوند فرموده است: کسانی که خدا و رسولش را اذیت می‌کند مورد لعن خدا و لعن لعنت‌کنندگان است.»

۴.۴ - نظر آیت‌الله وحید خراسانی

مرجع تقلید جهان تشیع حضرت آیت‌الله وحید خراسانی بعد از نقل آیه مباهله و تحلیل آن مبنی بر این که این آیه بر عصمت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) دلالت دارد، به صحت این روایت از نظر شیعه و اهل سنت تصرح کرده است:
«ومما یؤکد ذلک الحدیث الذی رواه العامة والخاصة، واعترفوا بصحتهان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قال: فاطمة بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنی؛ از مواردی که این مطلب را تاکید می‌کند روایتی است که آن را اهل سنت و شعیه نقل کرده و به صحت آن اعتراف کرده‌اند. روایت این است که رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»

۴.۵ - نظر فاضل مسعودی

فاضل مسعودی از محققان معاصر است و در کتاب «الاسرار الفاطمیة» بر تواتر این روایت در نزد شیعه و اهل سنت تصریح کرده و می‌نویسد:
«واستدل الکثیر من العامة والخاصة بافضلیة فاطمة (علیهاالسّلام) علی مریموخصوصا ما تواتر عن ابیهارسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم م الخاصة والعامة بقوله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم فاطمة بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنیفهذا الحدیث من المتواتراتوفیه دلالة علی کونها من نور الرسول الاعظم محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم وکونها لحمه ودمه فهو خاتم الرسل فانه تکون ابنته افضل من ابنة عمران؛ بسیاری از علمای اهل سنت و شیعه بر افضلیت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بر مریم استدلال کرده به ویژه آن روایت متواتری که از پدرش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خاصه و عامه نقل کرده که فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»


این روایت از روایات متواتر است و دلالت می‌کند بر این که حضرت زهرا از نور پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه)، و از گوشت و خون آن حضرت است؛ پس رسول خدا خاتم رسولان و دخترش برتر از مریم دختر عمران است.


اولا: روایت (بضعة منی) در منابع شیعه سند صحیح دارد؛
ثانیا: علمای شیعه و اهل سنت این روایت را قطعی می‌دانند و بر تواتر آن اتفاق نظر دارند؛
ثالثا: با توجه به شان صدور این روایت، که حداقل هشت مورد را خاطر نشان ساختیم، هدف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معرفی جایگاه دخترش در نزد خدا و رسول، و اخطار جدی برای پرهیز از آزار و اذیت پاره تنش، و نشان دادن میزان دشمنی آزاردهندگان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بوده است.


۱. الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲ه)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۰، ص۳۲۸، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه.    
۲. المقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبد القادر بن محمد (متوفای۸۴۵ ه)، امتاع الاسماع بما للنبی صلی الله علیه وسلم من الاحوال والاموال والحفدة والمتاع، ج۱۰، ص۲۷۳، تحقیق وتعلیق محمد عبد الحمید النمیسی، ناشر:منشورات محمد علی بیضون دار الکتب العلمیة بیروت، الطبعة الاولی، ۱۴۲۰ ه ۱۹۹۹م.    
۳. الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المامون، ج۲، ص۶۷۴، ناشر: دار المعرفة - بیروت - ۱۴۰۰.
۴. الدمشقی الباعونی الشافعی، شمس الدین ابی البرکات محمد بن احمد، (متوفای۸۷۱ه)، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، ج۱، ص۱۵۲، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، ناش:مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة - قم-ایران، چاپ:الاولی۱۴۱۵    
۵. الفیومی، احمد بن محمد بن علی المقری (متوفای۷۷۰ه)، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ص:۵۰، محل نشر:بیروت، دار النشر:المکتبة العلمیة، بی تا.    
۶. الافریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱ه)، لسان العرب، ج۸، ص۱۲، ناشر:دار صادر - بیروت، الطبعة:الاولی.    
۷. ابن اثیر الجزری، ابوالسعادات المبارک بن محمد (متوفای۶۰۶ه)، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۱۳۳، تحقیق:طاهر احمد الزاوی - محمود محمد الطناحی، ناشر:المکتبة العلمیة - بیروت - ۱۳۹۹ه - ۱۹۷۹م.    
۸. الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، دلائل الامامة، ص۱۳۴، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ:الاولی۱۴۱۳    
۹. القمی، الشیخ عباس (متوفای۱۳۵۹ه)، بیت الاحزان، ص۱۸۹، ناشر:دار الحکمة - قم - ایران، چاپخانه:امیر، سال چاپ:۱۴۱۲    
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، باب۷، رقم۱۱، ص۱۷۰.    
۱۱. الهاشمی، السید‌هاشم، حوار مع فضل الله حول الزهراء (سلام‌الله‌علیها)، ص۳۱۰، طبق برنامه مکتبة اهل البیت.
۱۲. العاملی، السید جعفر مرتضی (معاصر)، ماساة الزهراء (علیهاالسّلام) شبهات وردود، ج۲، ص۶۶، ناشر:دار السیرة بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۸ه ۱۹۹۷م.    
۱۳. التبریزی، المیرزا جواد، صراط النجاة، ج۳، ص۴۴۱، طبق برنامه مکتبة اهل البیت.    
۱۴. المغربی، القاضی النعمان (متوفای ۳۶۳ه)، دعائم الاسلام، ج۲، ص۲۱۵، تحقیق:آصف بن علی اصغر فیضی، ناشر:دار المعارف - القاهرة، سال چاپ:۱۳۸۳ - ۱۹۶۳ م    
۱۵. الکوفی القاضی، محمد بن سلیمان (متوفای قرن سوم)، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ج۲، ص۲۱۱، تحقیق:محمد باقر المحمودیمحل نشر:قم، ناشر:مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، الطبعة الاولی ۱۴۱۲    
۱۶. الحر العاملی، محمد بن الحسن (متوفای۱۱۰۴ه)، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج۱۳، ص۲۳۲، تحقیق و نشر:مؤسسة آل البیت (علیهم‌السّلام) لاحیاء التراث، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۴ه.    
۱۷. الراوندی، فضل الله (متوفای۵۷۱هـ)، النوادر، ص۱۱۹، تحقیق: سعید رضا علی عسکری، ناشر: مؤسسة دار الحدیث الثقافیة - قم، چاپخانه: دار الحدیث، طبق مکتبة اهل البیت
۱۸. الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰ه)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۳۹۱، ناشر:انتشارات‌هادی قم، الطبعة الاولی، ۱۴۰۵ه.    
۱۹. الصدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الامالی، ص۱۶۴، تحقیق و نشر:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه.    
۲۰. المغربی، القاضی النعمان (متوفای ۳۶۳ه)، دعائم الاسلام، ج۲، ص۲۱۴، تحقیق:آصف بن علی اصغر فیضی، ناشر:دار المعارف - القاهرة، سال چاپ:۱۳۸۳ - ۱۹۶۳ م    
۲۱. العاملی، الشیخ جمال الدین یوسف بن حاتم بن فوز (متوفای۶۶۴ه)، الدرالنظیم، ص۴۵۷، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامیالتابعة لجماعة المدرسین، قم المشرفة. بی تا.    
۲۲. ابن مغازلی شافعی، مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، ص ۳۰۳-۳۰۴.    
۲۳. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الامالی، ص۱۷۴-۱۷۶، تحقیق و نشر:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه.    
۲۴. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الامالی، ص۵۷۴-۵۷۵، تحقیق و نشر:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه.    
۲۵. القمی، سدید الدین شاذان بن جبرئیل (متوفای ۶۶۰ه) الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، ص۱۶۸، تحقیق:علی الشکرچی، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۲۳    
۲۶. الخزاز القمی الرازی، ابی القاسم علی بن محمد بن علی (متوفای۴۰۰ه)، کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، ص۳۶-۳۸، تحقیق:السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر:انتشارات قم، ۱۴۰ه.    
۲۷. الخزاز القمی الرازی، ابی القاسم علی بن محمد بن علی (متوفای۴۰۰ه)، کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، ص۶۴-۶۵، تحقیق:السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر:انتشارات قم، ۱۴۰ه.    
۲۸. القمی، سدید الدین شاذان بن جبرئیل (متوفای ۶۶۰ه) الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، ص۱۵۶، تحقیق:علی الشکرچی، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۲۳    
۲۹. الافریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱ه)، لسان العرب، ج۲، ص۳۷۰، ناشر:دار صادر - بیروت، الطبعة:الاولی.    
۳۰. القمی، شاذان بن جبرئیل، (متوفای ۶۶۰ه) الفضائل، ص۱۴۶، ناشر:منشورات المطبعة الحیدریة ومکتبتها - النجف الاشرف، ال چاپ:۱۳۸۱ - ۱۹۶۲ م    
۳۱. الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم ابی عبدالله العکبری، البغدادی (متوفای۴۱۳ ه)، الامالی، ص۲۶۰، تحقیق:الحسین استاد ولی - علی اکبر الغفاری، ناشر:دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۴ه - ۱۹۹۳ م.    
۳۲. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الامالی، ص۲۴، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:دار الثقافة قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه    
۳۳. الحلی، حسن بن سلیمان (متوفای قرن ۸هـ)، المختصر، ص۲۳۴، تحقیق: سید علی اشرف، ناشر: انتشارات المکتبة الحیدریة، چاپخانه: شریعت، سال چاپ: ۱۴۲۴ - ۱۳۸۲ ش
۳۴. المجلسی، محمد باقر (متوفای۱۱۱۱ه)، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۳ ص۵۴، تحقیق:محمد الباقر البهبودی، ناشر:مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة المصححة، ۱۴۰۳ه - ۱۹۸۳م    
۳۵. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الخصال، ص۵۷۳، تحقیق، تصحیح وتعلیق:علی اکبر الغفاری، ناشر:منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، سال چاپ ۱۴۰۳ - ۱۳۶۲    
۳۶. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای ۳۸۱ه)، علل الشرائع، ج۱، ص۱۸۵، تحقیق وتقدیم:السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر:منشورات المکتبة الحیدریة ومطبعتها - النجف الاشرف، الطبع:۱۳۸۵ - ۱۹۶۶ م    
۳۷. التمیمی المغربی، ابی حنیفة النعمان بن محمد (متوفای۳۶۳ ه)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص۵۹، تحقیق:السید محمد الحسینی الجلالی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۴ ه.    
۳۸. المجلسی، محمد باقر (متوفای۱۱۱۱ه)، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۲۹، ص۳۳۶، تحقیق:محمد الباقر البهبودی، ناشر:مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة المصححة، ۱۴۰۳ه - ۱۹۸۳م.    
۳۹. البحرانی، الشیخ یوسف، (متوفای۱۱۸۶ه)، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، ج۲۳، ص۵۵۲، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، طبق برنامه مکتبه اهل البیت.    
۴۰. کاشف الغطاء، الشیخ جعفر (متوفای ۱۲۲۸ه)، کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء، ج۱، ص۱۲۸، ناشر:انتشاراتمهدوی - اصفهان، طبق برنامه مکتبة اهل البیت.    
۴۱. وحید الخراسانی، حسین، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳، طبق برنامه مکتبة اهل البیت.    
۴۲. المسعودی، محمد فاضل (محقق معاصر)، الاسرار الفاطمیة، ص۲۱۸، ناشر:مؤسسة الزائر فی الروضة المقدسة لفاطمة المعصومة (علیهاالسّلام) للطباعة والنشر، قم.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «آیا حدیث «فاطمه بضعه منی» با سند صحیح در کتب شیعه آمده است؟».    






جعبه ابزار