جایگاه اهلبیت در سبک زندگی اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
موضوع مقاله حاضر بررسی جایگاه
اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
سبک زندگی اسلامی است که میکوشد بهصورت کتابخانهای و باروش توصیفی - تحلیلی به این پرسش پاسخ بدهد که
شیعه چگونه میتواند درسبک زندگی خویش از اهلبیت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بهره بجوید.
سبک زندگی
شیعه با سایر سبکها تفاوت دارد. نگرش شیعه که منبعث از نگرش
اهلبیت پیامبر است با غلوکردن و تقصیرکردن درباب جایگاه اهلبیت پیامبر ناسازگار است. نگرش شیعه مبتنی بر دو معیار اساسی
اعتدال و
عقلانیت است و با معرفی اهلبیت پیامبر بهعنوان هادیان الیالله، مجاری
لطف، صاحبان
ولایت تکوینی،
ولایت تشریعی، ولایت سیاسی و
نعمتهای الهی، اسوههای حسنه و مربیان باطنی
انسان هستند و شیعه بایستی زندگی خویش را درسه محور
معرفت،
محبت و
اطاعت با
سنت اهلبیت پیامبر تطبیق بدهد. سبک زندگی شیعه براین مبنا یک زندگی ولایتمحورانه است که مورد تأیید
قرآنکریم است و هم مورد پافشاری رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
اینکه اهلبیت پیامبر چه جایگاهی در
سبک زندگی اسلامی دارند و باید داشته باشند، به تعارض آراء انجامیده است. همین مسئله و اهتمام مسلمین به مباحثه در این باب نشان میدهد که شناخت جایگاه عترت نبوی یک مسئله ساده و فرعی نیست. بلکه جزو نخستین دغدغههای مسلمین است که با رحلت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شکل گرفته است.
تفسیر برخی آیات
قرآنکریم، تنزیل و
تأویل آنها و اختصاص برخی دیگر به اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، بهاضافهی کثرت
احادیث نبوی که اهلبیت خویش را به این طریق نام برده و سفارش کرده است، زمینهای شده که بحث جایگاه اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رخ بنماید. تعیینکردن جایگاه اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میتواند نقش تعیینکنندهای در زندگی
مسلمانان داشته باشد.
نخست،
قرآنکریم رجوع به رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را شرط
ایمان دانسته است.
بنابراین چنانچه ثابت شود که
حجیت قائلشدن برای اهلبیت پیامبر دستور ویژه رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بوده است، آنگاه ارزش قائلشدن برای آنها به معنای زیست مؤمنانهداشتن و ارزش قائلنشدن به معنای نبود زیست مؤمنانه یا زیست مؤمنانه کامل خواهد بود. دوم،
قرآنکریم به خودی خود مجمل است. به نظر میرسد این همه اصرار
قرآنکریم برتبعیت محض از رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
ائمه معصومین (علیهمالسلام) به جهت تفصیل آیات شریفه است. تفصیل آیات شریفه لازمهاش، تبیین اعتقادات،
احکام،
اخلاق و آداب دینی است که در مجموع سبک زندگی را تشکیل میدهد؛ سبک زندگی اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).، نمودار تفصیلی
حیات طیبه قرآنکریم است.
سوم،
قرآنکریم به خودی خود صامت است و میطلبد که استنطاق شود. اگر
قرآنکریم رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را اسوه حسنه دانسته، مطهرون - که طبق تفسیرشیعه، اهلبیت پیامبراند - اسوه حسنهاند و نحوه زیستشان به معنی به نطق درآوردن
قرآنکریم خواهد بود. مفهوم
انسان کامل در اندیشه فلسفی – عرفانی شیعه، تجلی بشری
قرآنکریم است. اگر شیعه سخن از
قرآن ناطق میگوید، از اینروست که
قرآنکریم باید در هیأت بشری متجلی بشود که
خلیفه الهی است. ارجاع به متن کافی نیست، باید در کنار آن ارجاع به شخص وجود داشته باشد. با این حساب، شیعه به حجیت عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درکنار
قرآنکریم باور دارد، بدینسان سبک زندگی شیعه با سایر سبکها تفاوت خواهد داشت.
تبیین مسئله مستلزم ایضاح مبادی تصوریه مسئله است. مفهوم «سبک زندگی»، «سبک زندگی اسلامی» و «اهلبیت پیامبر» باید توضیح داده شود. محمدسعید مهدویکنی در تعریف سبک زندگی نوشتهاند: الگوی همگرا (کلیت تام) یا مجموعهی منظمی از رفتارهای درونی و بیرونی، وضعهای اجتماعی و دارایی است که فرد یا گروه برمبنای پارهای از تمایلها، ترجیحها و درتعامل با شرایط محیطی خود، ابداع یا انتخاب میکند.
مهمترین مؤلفههایی مفهوم سبک زندگی عبارت است از:
سبک زندگی، ترکیب امور درونی و بیرونی زندگی آدمی است. امور درونی نظیر: بینشها و گرایشها و امور بیرونی نظیر: رفتارها، وضعها و داراییها؛ سبک زندگی، دربرگیرنده همهی حوزههای زندگی آدمی است، نه یک یا چند حوزه خاص؛ سبک زندگی، دلالت بر کلیت و برایند زندگی آدمی میکند، نه تک به تک رفتارها، گرایشها یا بینشها. حیث مجموعی دارد نه حیث منفرد؛ سبک زندگی، حاصل تناسب مجموع امور زندگی آدمی است که از یکسو به این مجموعه تشخص میدهد و از سویدیگر تمیز؛ سبک زندگی، حاصل
اختیار و انتخاب زندگی آدمی است؛ نه اجبار دراین مفهوم مدخلیت دارد نه
اضطرار، نه
اکراه؛ سبک زندگی، قابل ایجاد و تغییر است در نتیجه هم قابلیت نقد دارد هم قابلیت اضمحلال؛ سبک زندگی، برمحور مفهوم
ذوق و سلیقه میچرخد. الگویی است از امور انتخابشده و ترجیحی با معیار ذوق و سلیقه؛ سبک زندگی، میتواند فردی یا جمعی باشد؛ سبک زندگی، در همهی دوران
عمر آدمی قابل مطالعه است، بهجز دوران کودکی که شخصیت شکل نگرفته و انتخاب وجود ندارد؛ سبک زندگی در سطح جمعی آن میتواند
عامل همگرایی اجتماعی باشد و نیز میتواند
عامل واگرایی اجتماعی. بدینسان،
عامل اشتراکها و اختلافها اجتماعی خواهد شد.
به نظر میرسد مؤلفه چهارم قابل خدشه است، به این دلیلکه وجود تناسب اندامواره بین اجزای رفتاری سبک زندگی انسان، اگرچه مطلوب است، اما همیشه موجود نیست. نمونههایی را میتوان بیان کرد که سبک زندگی دارد؛ اما در الزام انسجام پایدار بین اجزای رفتاری آن وجود ندارد.
پستمدرنیسم به همراه خود یک نوع سبک زندگی آورده که ابهام، وضعیت فرامرزی و تشویش هویت عناصر آن هستند، با اینحال میتوانیم آن را یک نوع سبک زندگی بدانیم.
«سبک زندگی اسلامی» عبارت است از شیوه زیستن بر اساس
دین اسلام؛ بنابراین در سبک زندگی اسلامی نخست: هم امور درونی – بینشها و گرایشها – و هم امور بیرونی – رفتارها، وضعها و داراییها - براساس آنچه
دین اسلام عنوان کرده، انتخاب شده و
اعمال میشوند؛ دوم، همهی ابعاد زندگی
مسلمان را در برخواهد گرفت، نه یک بعد خاص را؛ سوم، زندگی مسلمانانه از همه طرف نشاندهندهی آموزههای اسلامی است و از اینرو سبب تمایز آن از سایر زندگیها خواهد شد؛ چهارم، با اختیار انتخاب شده است، نه زور و فشار و نه
جبر و اضطرار؛ پنجم، قابلیت تغییر دارد، اصلاحپذیر است و میتواند بدینجهت روند تکاملی بیابد؛ ششم، مسلمان با ذوق و سلیقه خویش آن را ترجیح داده است؛ هفتم، در همهی دوران عمر مسلمان قابل مطالعه است و قابل ردیابی؛ هشتم، در عرصه اجتماعی باعث شکلگیری گروههایی جدید خواهد شد،
عامل اشتراکاتی جدید و البته اختلافاتی جدید با سبکهایی دیگر.
نظر به اینکه در این مقاله جایگاه اهلبیت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را بررسی خواهیم کرد و اهلبیت براساس تفسیر شیعه مصداق خاصی دارد، سبک زندگی اسلامی به معنی سبک زندگی شیعی خواهد بود. عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنانچه تفاسیرشیعی اثبات کردهاند و در این مقاله بهکار خواهیم برد،
امیرالمومنین علی (علیهالسلام)،
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و سایر ائمهمعصومین (علیهالسلام) تا
حضرت ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است که
چهارده معصوم گفته میشود.
تمایز اندیشه شیعه و
سنی دراین باب به امامباوری است. شیعه براین باور است که
قرآنکریم،
سنت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهلبیت نبوی، صادرکنندگان حجیت باورهای دینیاند و
امامت را به
نص میداند، نه به
اجتهاد؛ بنابراین عترت پیامبر همشأن
قرآنکریم قلمداد میشوند.
حدیث ثقلین نشان میدهد که نخست، پیروی از عترت پیامبر همچون پیروی از
قرآنکریم
واجب است؛ دوم، بدان جهت که
قرآنکریم از انحراف، بطلان و گمراهی مصون است، عترت پیامبر نیز مصون خواهند بود؛ سوم،
قرآنکریم جاودانه و برای همه زمانها است، از اینرو عترت پیامبر استمرار داشته و برای همه زمانها است.
دو نگرش کلی دربارهی جایگاه اهلبیت پیامبر در سبک زندگی اسلامی پدید آمده است که فهرست خواهم کرد. ولی آنچه دفاع خواهد شد نگرش خود اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است:
غلو به این معنا که اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را درجایگاهی بالاتر از آنچه حق آنها است بنشانیم. واژه «غلو» در
لغت به معنی فراتررفتن از اندازه و زیادهانگاری است، اما در
اصطلاح به معنی فراتررفتن از مراتب امامان معصوم و قائلشدن درباره آنها به صفات ویژه الهی است.
مفهوم غلو مفهومی تشکیکی است، از اینرو مراتب دارد و مراتب آن با یکدیگر متفاوتاند. غالیان قائل به حلول و
تجسم،
حلول و
تناسخ،
مرگ ظاهری،
نبوت مستمر، اباحیگری، تقدیس اعداد و تفویضاند.
نمونه مراتب بالای آن اهل حقاند که درباره امام علی (علیهالسلام) غلو کردهاند و برای او مقام
الوهیت قائل شدهاند.
جریان «
اخباریگری» نمونه غلوانگاری در تاریخ شیعه است، این جریان با عقلگرایی و
نقد حدیث مخالفت میورزد.
جریان اخباریگری یک نوع غلو در روش است که البته به غلو در فرد منجر خواهد شد. اخباریون به اصالت اخبار امامان معصوم و رجوع نکردن مستقیم به
قرآنکریم باور داشتهاند و میکوشند رجوع به حدیث را بهجای رجوع به
علم تثبیت کنند
اجتهاد و
تقلید به نظر آنها
بیمعنی است.
غالیان شیعه با این طرز تفکر به یک نوع سبک زندگی دست یافتهاند. برای نمونه،
اهل حق که به گفته نورعلی الهی خود را
علیاللهی نمیدانند، بلکه علی (علیهالسلام) را مظهر
خدا و
مشیت الله دانسته
و معتقد به سرسپردگیاند. کسی که طالب ورود به مسلک اهل حق است باید اول سرسپرده شود
و تحت
ارشاد پیر و دلیل دربیاید
و سپس در محل اجتماع اهل حق به
عبادت،
نذر و
قربانی بپردازد. برای نمونه، دیگر اخباریون اگر
بیمار میشدند نزد پزشک نمیرفتند، بلکه میکوشیدند با
عمل به روایات
طبالصادق (علیهالسلام) یا
طبالرضا (علیهالسلام) یا
طبالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خود را مداوا کنند. در این نمونهها شاهدیم که اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حتی جایگاه پزشک پیدا کردهاند و بهعنوان مشیتالله و تجسم الهی درآمدهاند. در این سبک زندگی اخذ
علوم دیگران معنی ندارد و اختصاص ساعاتی در شبانه روز به
تفکر مگر تفکر در
آیات و
اخبار ائمه معصومین، بدونوجه است.
مخالفین شیعه خود شیعهگری را یک نوع غلوانگاری دانستهاند.
مهدویت،
رجعت،
توسل،
شفاعت،
زیارت، جشن ولادت و مراسم شهادت، مسئله کرامت،
علم امام، ولایت تکوینی و شاهد
اعمالبودن، مثالهایی است که مخالفین شیعه بهعنوان مصادیق غلوانگاری یاد کردهاند. بخشی از این مخالفتها و ایرادها بهواسطه نبود تفکیک بین شیعه راستین و شیعه غالی است. تشیع همچون هر
مذهب دیگر درطول
تاریخ دستخوش فراز و فرودها، انحرافها، بدعتها، تحریفها، سوء فهمها،
جهالتها و حب و بغضها شده است. اعتقاد شیعه به محوریت عترت پیامبر بهعنوان الگوهایی زنده از اینروست که جلوی هرگونه انحراف و کجروی گرفته شود.
اگر منصفانه بنگریم به دو صورت عقلی و نقلی میتوانیم نگرش غلو به جایگاه اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را تصحیح کنیم. بهصورت نقلی
قرآنکریم،
اهل کتاب را باصراحت از غلوکردن بازداشته است.
محبت افراطی نسبت به اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و نشناختن درست جایگاه آنها در اندیشه شیعی دو بستر شکلگیری پدیدهی غلو است. علی (علیهالسلام) در
نهجالبلاغه فرمودهاند: دو کس در حق من هلاک خواهند شد: دوستدار زیادهانگار و دشمندار کمانگار
غلو نشانهی
جهل است.
ائمه معصومین: نخست، غلو را با اسلام ناسازگار دانستهاند و تلاش کردهاند با
کفر و
شرک دانستن غلوانگاری آن را از
ایمان جدا کنند
دوم، وجود هرگونه رابطه عقیدتی بین خود و رهبران
غلات را تکذیب کردهاند
سوم، کوشیدهاند راه توطئه را بر غلات بسته و از وضع حدیث توسط آنها ممانعت به
عمل آورند.
بهصورت عقلی تبیین درست معارف اسلامی بهویژه
توحید و
نبوت مانع از ظهور و بروز پدیده غلو خواهد شد. مخالفین شیعه هرچه را با
عقل خویش نپسندند و در متون شیعه ببینند به غلو و مبالغه منسوب خواهند کرد، اما خداشناسی و انسانشناسی شیعه بر اساس دلایل فلسفی – کلامی استوار شده است و مستند به روش عقلی است. مسئله کرامت،
علم امام و ولایت تکوینی ریشهاش در شناخت
عقل نظری و
عقل عملی انسان است. کسی که انسان را تکبعدی میداند و انسانها را دارای مراتب - چه طولی و چه عرضی – نمیداند، صدالبته در فهم کرامت،
علم امام و ولایت تکوینی با اشکال مواجه خواهد شد.
تقصیر به اینمعنا که اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در جایگاهی پایینتر از آنچه حق آنها است بنشانیم. خود تقصیر به معنی کوتاهیکردن است و اگر اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را از حد انسانهای کامل، اسوههای حسنه، مطهرون، راسخون در
علم،
قرآنهای ناطق و
اولیاءالله پایینتر بیاوریم، دچار تقصیر شدهایم. نمونه نگرش تقصیر در مذهب تسنن و
وهابیت دیده میشود. از اینرو، مذهب تسنن نصب امام را وظیفه مکلفان دانسته و معتقد به انتخاب شدهاند
نزد متکلمان سنی –
معتزله،
اشاعره و
ماتریدیه - امامت واجب است، اما وجوب آن علیالناس است، نه وجوب علیالله.
وهابیون،
آداب شیعه نظیر: توسل، شفاعت، زیارت،
تبرک، نذر،
قسم،
استغاثه برای اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را مصداق
شرک شمردهاند؛ زیرا مخالف
توحید است و لازمه توحید نفی هر معبودی بهجز
خداوند و واسطه قرار ندادن کسی بین خود و خدا است
وگرنه مستلزم شرک خواهد بود.
استاد مطهری از این پدیده به دافعهی علی (علیهالسلام) تعبیر کرده است. سختگیری علی (علیهالسلام) در امور دینی و پروای غیرخدا نداشتن، خود دشمنساز بوده است و این دشمنسازی لازمهی داشتن هدفهای مقدس است.
تکفیر که از عقاید
خوارج است، شاهدی است که آنها دچار تقصیر در حق علی (علیهالسلام) شدهاند.
نتیجه چنین اعتقاداتی در سبک زندگی این است که
حکومت به یک منصب بشری تنزل خواهد یافت و جامعه اسلامی دچار هرج و مرج و تفرقآرا خواهد شد و به چند دستگی خواهد انجامید. نوع نگرش سنی به حکومت اسلامی و قول به تعدد روشها در ایصال، ریشه در تفکیک جنبه دینی و جنبه دنیوی حکومت دارد.
پیدایش
سب و
لعن علی (علیهالسلام) توسط معارضین حضرت و راهیابیاش به منابر و خطبهها و قول به صرف بشربودن ائمه معصومین، منجر به نقل و قبول داستانها، روایتها و سنتهایی دروغین میشود و نشان میدهد که جایگاه اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در نگرش تقصیر با نگرش شیعه امامیه تفاوت دارد. تقصیر نقطه مقابل غلو است. غلو یک رویکرد افراطی است و تقصیر یک رویکرد تفریطی و لازمهاش کوتاهی در
اعمال برخی روایات نبوی نظیر: حدیث ثقلین،
حدیث منزلت و
حدیث یومالدار است. چنانچه تفاسیر شیعه بیان میکند، نبود شناخت
امامت حقیقی بهمنزله
کفران نعمت است
و سبب انحراف و گمراهی خواهد شد، تا آنجا که گفتهاند هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به
مرگ جاهلی مرده است.
از اینرو، کوتاهی در این باب سبب نقصان ایمان و نرسیدن به
کمال حقیقی انسان خواهد شد.
نگرش شیعه به اینمعنا که اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در جایگاهی که حق آنها است بنشانیم. نگرش شیعه راستین که یکسره منطبق با نگرش اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، یک جهت سلبی و یک جهت ایجابی دارد. درجهت سلبی با نگرش غلو و تقصیر مخالف است و به طرد و نفی آن میپردازد و بهعنوان منتقد این دو نگرش ظاهر میشود. در جهت ایجابی شیعه خود در باب جایگاه اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سخن دارد و یک نگرش مستقل بهحساب میآید.
در این نگرش و درنقطه مقابل دونگرش قبلی، دو معیار بنیادین بهکار گرفته میشود و سایر باورها و رفتارها براین دو معیار سنجه میشوند:
عقلانیت به معنی تشخیص
حق و
باطل، همچنین
خیر و
شر است
و جزو پافشاریهای مهم
قرآنکریم است. عقل حجت درونی انسان است، از اینرو، وجود و کاربرد آن به مقتضای
حکمت الهی است. برخلاف آنچه اخباریون میاندیشند، عقل یک منبع از چهار منبع
استنباط احکام دینی است و روشی است که امامان معصوم: بر استفاده از آن در
حدیثشناسی، شناخت آیات
قرآنکریم و در شناخت باورها و رفتارها بهعنوان روشی مستقل تأکید کردهاند. روش مستقل البته نه به اینمعنا که عقل منفصل از
وحی است، بلکه به اینمعنا که بین
عقل و
شرع ملازمت وجود دارد. عقل علت معده ایمانداری است و ایمانداری را از تقلید صرف، احساسنگری و
تعصب بازخواهد داشت. عقل در متون دینی شیعه، همواره همراه با جنود خویش است. عقل و
اخلاق،
تعلیم و
تزکیه همیشه کنار هماند. معرفت عقلی در آن صورت معرفتبخش و یقینآور خواهد شد که
ذهن و ضمیر آدمی آغشته به معاصی نشده باشد.
عقل برای معرفتبخشی باید مقید به شرایط منطقی و اخلاقی باشد. در این صورت عقل هدایتبخش، آیت
حق و وسلیه
عبادت میشود.
امیرالمومنین (علیهالسلام) ازجمله اهداف
رسالت نبوی را استخراج گنجهای عقلی از وجود انسانها برشمردهاند.
روایت است، آنکس که عقل ندارد دین ندارد
و نیز روایت است که عقل راهنمای پرهیزگار است.
شیعه بر این باور است که که مصدر و منشاء عقلانیت در
قرآنکریم، بیانهای رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامان معصوم: است. نهجالبلاغه پر از تبیینها و استدلالهای فلسفی و عقلی است.
امامان معصوم: در پرورش قوهی عقلیه شاگردان خویش سعی بلیغ داشتهاند. از اینرو،
فلسفه و
حکمت در بستر شیعی شکل میگیرد تا آنجا که آن را به نام فلسفه نبوی و عقل شیعی یاد کردهاند.
عقلانیت به اینمعنا یک نوع انسانشناسی دارد که براساس آن به تبیین وجودی و کارکردی اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میپردازد.
ولایت در این نگرش براساس دلایل عقلی و هستیشناسانه است، امامان معصوم: واسطههای فیض و مظاهر اسمای حسنای
خداوند قلمداد میشوند. شیعه با رویکرد باطنگرایی هم به ظهر و بطن
عالم هستی معتقد است و هم به ظهر و بطن
قرآنکریم و هم به امامان معصوم، و سخنان آنها و معتقد است نوع ارتباط ویژهی امامان معصوم، با خداوند چه در شکل
علمی،
عملی و نیز نوع صفات ویژهشان، علت اعتقاد شیعه به ولایت و
امامت آنها است و سایر باورهای اعتقادی، اخلاقی و آداب شیعه ریشه در این باور بنیادین است.
اعتدال یعنی میانهروی. تندروی و کندروی هر دو مذموم است. لازمهی اعتدال حرکت در
صراط مستقیم و تشبه به اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است وگرنه جلورفتن و عقبماندن از این «میزان
الاعمال» به منزلهی خروج از اعتدال است. چنانچه انسان عقلانیت داشته باشد به اعتدال خواهد رسید.
عدالت که در متون دینی شیعه به قراردادن هر چیز در جای خود و حق همه چیز را اداکردن معنی شده است
مبین اعتدال و میانهروی است. اگر بین قوای مختلف وجودی انسان، کنشها و واکنشها و بین وسایل و اهداف تناسب و تعادل پدید آید، اعتدال محقق خواهد شد.
قرآنکریم به پرهیزگاران دستور داده که مبادا دشمنیها شما را از مسیر عدالت بیرون برد، عدالت به
تقوی نزدیکتر است
انسانکامل انسانی است که به تمام ابعاد، قوا و نیروهای خویش میدان دهد و همه را به شکوفایی رساند
امام علی (علیهالسلام) فرموده است: راه ما میانهروی است
و فرموده است: ما همان تکیهگاه میانهایم، کندرو باید به آن بپیوندد و تندرو بهسوی آن برگردد
چنانچه
سیره علوی است رفتار با دوستان، رفتار با دشمنان، سیاستورزی،
اقتصاد، مصیبتها، عبادتها همه و همگی باید بر مبنای میانهروی باشد. امیرالمومنین (علیهالسلام) خطاب به
مالک اشتر نوشتهاند: باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری که در جهت حق از همه آنها میانهتر باشد.
نوع قضاوتها، تفکرات، عواطف، رفتارها چنانچه اعتدالی و میانهرو باشد، مقبول اهلبیت پیامبر خواهد بود وگرنه مردود خواهد شد. بدینترتیب، در نگرش شیعه راجع به اهلبیت پیامبر نه نگرش غلوآمیز است که افراطی بوده و نه نگرش تقصیرآمیز که تفریطی باشد. شیعه به
علم امامان معصوم باور دارد، نه درحد
خداوند و نه درحد بشر عادی و نیز به قدرت و توانایی امامان معصوم باور دارد نه درحد خداوند و نه درحد بشر عادی. کمالات امامان معصوم را باور دارد نه آنگونه که بگوید کامل مطلقاند و واجب بالذات، نه آنگونه که بگوید دچار
سهو و
نسیان و
معصیت میشوند، مثل یک بشر عادی.
نگرش شیعه با سایر نگرشها تفاوتهای مبنایی دارد. از اینرو، شناختن مبانی نگرش شیعه درباب جایگاه اهلبیت پیامبر ضروری خواهد بود. بهنظر میرسد نگرش شیعه براساس مبانی زیر شکل گرفته است:
هدایت الهی چنانچه
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان فرمودهاند به دو معنا است: ارائه طریق و ایصال الیالمطلوب
خداوند درهدایت خویش هم راه را به انسان نشان داده است و هم درصدد است که او را به مقصد نهایی خویش برساند. انزال کتب، ارسال رسل و تعیین ائمه ازاین باب است. امامان معصوم انسان را بر کتاب الهی و سنت رسولالله هدایتکرده و از گمراهی نجات میدهند. هدایتگری آنها در راستای
هدایت تشریعی است. روایت است که صراط مستقیم امیرالمومنین علی (علیهالسلام) است
پس هدایتخواهی ما به این معنا است که در مسیر علی بن ابیطالب قرار بگیریم و توسط او به کمال حقیقی خویش برسیم.
عموم متکلمین شیعه، امامت اهلبیت پیامبر را براساس
قاعده لطف ثابت کردهاند. امامت مصداق لطف الهی در حق بندگان است.
قاعده لطف به این معنا است: بر خداوند است که آنچه بندگان را به
اطاعت نزدیک میکند و از معصیت دور، انجام دهد. وجود امامان معصوم، اقامه حکومت، اجرای
حدود و
تعلیم و تزکیه مسائلی است که انسانها را به اطاعت خدا نزدیکتر و از معصیت خدا دورتر خواهد ساخت. چنانچه زندگی آنها نشان میدهد از تولد تا
مرگ، همه و همه منشاء خیر و مصدر
برکت بودهاند. تاریخ اسلامی درهمه ابعاد آن را نمیتوان
علمی و واقعبینانه نوشت، اگر به نقش امامان معصوم تصریح نشده باشد.
ولایت تکوینی اهلبیت پیامبر جزو مهمترین ابعاد وجودی آنها است. چنانچه کتب روایی بیانکردهاند و استدلال فلسفی و عرفانی نشان میدهد، همیشه و در هرزمانی حجتی الهی وجود دارد و خواهد داشت که انسان کامل و حجت زمان تعبیر میشود.
مقام حجت در هر عصری چه شخص ولیِّ حاضر باشد و چه غایب، وجود دارد.
قوه تصرف در
عالم آفرینش که جزو شئون
عقل عملی انسان است و صدور
کرامت، ثمره ولایت تکوینی امامان معصوم است که خود جلوه «ایصال الی المطلوب» و «مظهر لطف الهی» است.
تبیین معارف دینی و
تعلیم آنها جزو شئون
رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است که یکسره جزو شئون امامان معصوم محسوب میشود. تبیین معارف دینی چه در جهت اثبات، دفاع، تشریح، تشریع و پالایش، شأن ولایت تشریعی امامان معصوم است.
آیه اکمال دین و
حدیث مدینةالعلم و روایات دیگر که نشانگر
علم گسترده
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است، وظیفه
تعلیم معارف و احکام دینی را برعهده امامان معصوم مینهد.
اعلم زمانه در
عصر خویش به تصریح روایات شیعه، سنی و گواهی بزرگان و مورخین، امامان معصوم بودهاند. بنابراین شیعه باور دارد که امامان معصوم
داور در اختلافاتاند. اختلافات فقهی، کلامی و تفسیری جز با محوریت اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حلشدنی نیست. این داوری چه در عصر حضور و چه در
عصر غیبت وجود خواهد داشت؛ در عصر حضور با مراجعه مستقیم و در عصر غیبت با مراجعه به نواب امامان معصوم.
ریاست بر امور دنیا، جزء مفهومی امامت در نگرش شیعه است. امر
دین و امر
دنیا جدایی ناپذیرند. شیعه نه همچون خوارج حکومتداری را شأن اختصاصی خداوند میداند که قابل تفویض به ولیالهی نیست و نه همچون تسنن یک امر دنیوی میداند که قابل انتصاب به نصالهی نیست و چون بعد سیاسی بعدی از زندگی انسان است و چون هدایت الهی در آن صورت نتیجهبخش خواهد بود که همه ابعاد زندگی را در بربگیرد و چون ابعاد زندگی قابل تفکیک نیست. از اینرو، حکومتداری شأن انسان معصوم است که مؤید به تأیید الهی باشد
الگوی زمامداری، امامان معصوماند، بینش و منش آنها
حجت است و تمکین به رأیشان ضامن
سعادت حقیقی خواهد بود.
طبق
آیه ذیالقربی نخست، اجر رسالت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
مودت به اهلبیت ایشان است و مودتنداشتن به معنی تضییع رسالت ایشان خواهد بود؛ دوم، درخواست خداوند و نه شخص رسولالله این است که نسبت به اهلبیت ایشان مودت داشته باشیم. بنابراین فرمان الهی است؛ سوم، ذیالقربی چنانچه تفاسیر شیعه اثبات کردهاند اهلبیت پیامبراند. نکته اینجاست که سایر
پیامبران الهی هیچ اجری را مطالبه نکردهاند، تنها رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است که به فرمان الهی مطالبه اجر کرده است. اجر پیامبران طبق تصریح
قرآنکریم با خدا است، ازاینرو مزد رسالت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عاید خود ایشان نمیشود و عاید مردم خواهد شد.
مودت به اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کمند تکامل و
اصلاح خود انسانها است.
خاصیت عشقورزیدن آن است که محب شبیه محبوب میشود؛
پس عشقورزیدن به اهلبیت پیامبر، انسان را به سمتوسوی کاملتر شدن سوق خواهد داد.
اهلبیت پیامبر نعمت الهیاند و اگر نعمتبودن آنها عام و برای همه انسانها است، اما نعمت باطنیاند. تفاسیر شیعه مفهوم نعمت باطنی را که در
آیه ۲۰
سوره لقمان عنوان شده به اهلبیت پیامبر تاویل کردهاند
به اهلبیت پیامبر تأویل کردهاند.
چنانچه
قرآنکریم نشان میدهد در برابر نعمتهای الهی سه وظیفه مهم وجود دارد؛ بیان
نعمت یادآوری نعمت
و شکر نعمت.
بنابراین لازم است که نعمت وجود اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به
زبان بیاوریم. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب (علیهالسلام) بیاد بیاوریم، فراموش نکنیم و سپاس بگوییم. شکر نعمت بهصورت مصداقی، یعنی بهکارگیری صحیح که سبب زیادت و تعالی خود آدمی خواهد شد. مهملگذاشتن اهلبیت پیامبر، توسلنکردن و محبتنورزیدن کفران نعمت الهی است که
عذاب شدید در پی خواهد داشت. شیعه لازم میداند که در یک
تعامل مستقیم با اهلبیت پیامبر به سر ببرد و با توسل به آنها به کمال نهایی خود برسد. روایات تصریح کردهاند که اهلبیت پیامبر، شاهدان
اعمال روز قیامت خواهند بود.
اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) معصوماند از یکسو و منصوص به نص و تأیید الهیاند از سویدیگر؛ در مسیر سعادت نهایی بهترین الگوی زندگیاند. خداوند هدایتهایی فرستاده و نعمتهای بخشیده است که به نام اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میشناسیم، اما چنانچه خودمان نخواهیم و بهسوی آنها نرویم و بهعنوان اسوه حسنه برنگزینیم، راهی به دهی نخواهیم برد. دیروز «ظلمات» و «سُبُل غَی» فراوان بودهاند، امروز نیز آنکه بهتر میتواند دست بگیرد
عالمترین و قادرترین انسانها است که طبق نگرش شیعه
ولایت تشریعی و
ولایت تکوینی دارد و صد البته کسی جز اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیست. اطمینان ما به این راه و این راهنماها بهواسطه
عصمت آنها و فرمان الهی است. شیعه معتقد است اقدام به امامت تکلیفی دینی است
چراکه اقامه آن مسیر تکامل آدمی را خواهد گشود و زودتر به تعالی خویش خواهد رسید.
آدمی چون موم است که علت مادی تکامل محسوب میشود، اهلبیت پیامبر همچون صورتاند که به این موم زده میشود و علت صوری و غایی آن بهحساب میآیند. تشبهورزیدن و معرفتداشتن به این
خاندان باعث خواهد شد که حشر نهایی ما به شکل مطلوب شکل بگیرد و آنان به آنچه خداوند میخواهد دست بیابد. روایات تصریح کردهاند که
انبیا و
اوصیا، میزان
اعمال روز قیامت خواهند بود.
آیه تطهیر بر عصمت اهلبیت پیامبر صحه میگذارد. آیه ۷۹
سوره واقعه میگوید
قرآنکریم را جز مطهرون درک نخواهند کرد
پس درک درست
ظاهر و
باطن آیات کتاب الهی، شأن اهلبیت پیامبر است. روایات فراوانی
راسخون در علم را اهلبیت پیامبر معرفی کردهاند
پس شناخت باطن معارف دینی با اهلبیت پیامبر خواهد بود
چنانچه مرحوم
علامه طباطبایی نوشتهاند: «
اعمال آدمی در این
جهان ظاهر و باطن دارد و حیات اخروی جز باطن
اعمال ما در این جهان نیست»
شأن ائمه معصومین این است که در کنار شناخت ظاهریدادن، شناخت باطنی بدهند.
هانری کربن خطوط قوت فکر شیعه را با این دو خصوصیت مشخص کرده است: باطن و ولایت
امامان معصوم بر صعببودن امر الهی و سینه مشروحداشتن و تحمل سر خداوند تأکید کردهاند. بدینلحاظ
علوم خویش را فقط در اختیار شاگردان خاص خویش قرار دادهاند. تنها کسانی که قابلیت بیابند، خواهند توانست گنجینه اسرار امامان معصوم باشند. ولایت اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سر الهی است، تنها عقلهای پخته و جانهای مهذب به درک حقیقت آن نائل خواهند شد. شاید مراد از اینکه اهلبیت پیامبر نعمت باطنیاند، همین معنا باشد.
ساحت وجودی
انسان به سه بخش بنیادین تقسیمپذیر است: ساحت معرفتی، ساحت عاطفی و ساحت
عملی. آنچه در وجود انسان میگذرد و آنچه تجلی نحوهزیست او است در این سه ساحت است.
اعمال و رفتارهای ما معلول به عواطف و انگیزهها است و این دو، معلول به تصورات و تصدیقات. آدمی اول چیزی را تصور میکند بعد شوق و انگیزه مییابد و بعد به
عمل میآورد. با این حال، این سه ساحت بر همدیگر تأثیر و تأثر دارند. نحوه
شناخت ما میتواند بر ایجاد و تغییر عواطف و انگیزهها و نیز بر نحوه
عمل ما تاثیر بگذارد. نحوه عواطف و انگیزهها میتواند بر نحوه و جهت شناخت ما و نیز نحوه
عمل ما تأثیر بگذارد، همچنین نحوه
عمل ما میتواند بر نحوه شناخت و نحوه عواطف و انگیزههای ما تأثیر بگذارد.
ساحت معرفتی و عاطفی امور درونی و ساحت
عملی امور بیرونی آدمی است که در مجموع، سبک زندگی ما را رقم میزند. با این مقدمه میتوانیم گفت؛ نخست، نظر به طرز تلقی
شیعه از جایگاه اهلبیت پیامبر (که تاکنون تببین شده است)؛ دوم، نظر به سه ساحت وجودی شیعیان در برابر اهلبیت پیامبر سه وظیفه اساسی وجود دارد و با
عمل به این سه وظیفه اساسی است که جایگاه اهلبیت پیامبر در سبک زندگی شیعه نمایان میشود:
نوع معرفت شیعی نسبت به اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با سایر معرفتها تفاوت دارد. معرفت شیعی معرفت به شناسنامه نیست، معرفت به شأن،
منزلت و مرتبه است. نه معرفت غلوآمیز است نه معرفت تقصیرآمیز. اهلبیت در این نگرش واسطهی فیض و مجاری لطفاند که به سعه وجودی و کمال وجودی خویش رسیدهاند. از اینرو، شایستهاند که راهبر دیگران شوند. اهلبیت پیامبر جنبهای بشری دارند و جنبهای فرابشری؛ با این جنبه فرابشری است که
علوم الهی را به مقدار ضرورت و نه درحد اطلاق دریافت میکنند. این دو جنبه بریکدیگر اثر گذارند. تلاشها، مجاهدتها، ریاضتها و
اعمال صالح که از جنبه بشری آنها است، زمینه دریافتهای فرابشری آنها را تقویت خواهد کرد و از آنسو، دریافتهای فرابشری باعث آثار معرفتشناسانه و روانشناسانه مضاعف در جنبه بشری خواهد شد.
امامان معصوم، در این نگرش هدایتکننده شیعیان خویشاند. شیعه از جهت معرفتی مقلد نیست، بلکه محصل است که میکوشد در
تعامل مستقیم با امام خویش قرارگرفته و روزبهروز عالیتر شود.
امام واسطه رسیدن فیض الهی به جویندگان است؛ چون خداوند خودش مجرد مطلق است، ارتباطش با انسانها بهواسطه فرستادگان و برگزیدگان خویش است که از سویی با
عالم ملکوت رابطه دارند و از سویدیگر با
عالم ملک.
معرفت شیعی دو بخشی است. هم معرفت ظاهری را در برمیگیرد و هم مهمتر از آن، معرفت باطنی را؛ از اینرو، با رویکرد انسانمحورانه (اومانیستی) و رویکرد تجربهگرایانه تفاوت دارد. با فلسفههای عقلگرا که عقل را منفصل از
وحی میدانند، فلسفههای پوچگرا، ضدمتافیزیکی و فلسفههای الحادگرا تفاوت بنیادی پیدا میکند. در دنیای امروز که موج مادهگرایی و مدرنیسم سراسر کره خاکی را در نوردیده است، رسیدن به معرفت شیعی نیازمند تغییر نگرش اساسی است؛ لازمهاش تغییر در نگاه مادی – دنیوی به نگاه معنوی – اخروی است. محسوسیت، محدویت، خودمحوری و سودمحوری که مؤلفههای دید مادیگرا است، جای خود را به دید معنویگرا دهد. آدمی باید همچون ساحران عصر
حضرت موسی (علیهالسلام) به خود بیاید و دست غیب را بنگرد تا به این معرفت برسد. معرفت، نقطه آغاز - و نه نقطه انجام - است. پیامبران الهی اگرچه هدفشان ابلاغ بود، اما نه تنها
ابلاغ به عقل.
اگر معرفت لازم است و کافی نیست، وجه کفایت آن را باید در
محبت بجوییم. باید از ساحت معرفتی به ساحت عاطفی برسیم. تغییر نگرش در صورتی کارساز خواهد بود که به تغییر حال بینجامد. شواهد متون دینی نشان میدهد که معرفت چنانچه همراه با
ایمان نباشد فایده ندارد. ایمان چیزی بیش از
علم است؛
خضوع،
خشیت و تسلیم در برابر
حق و
حقیقت است که ایمان را ایمان میکند.
لازمه ایمان اجمالی به نبوت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ایمان تفصیلی به اجزای آن است و
امامت از این جمله است.
محبت و ایمان هر دو مربوط به ساحت عاطفی انساناند و چنانچه محبت در وجود آدمی جاگیر شد، ارکان وجودیاش را متحول خواهد کرد. چهبسا کسانی که معرفت به اهلبیت پیامبر دارند اما محبت ندارند؛ از اینرو، به کمال حقیقی خویش نخواهند رسید. محب اهلبیت پیامبر در
شادی آنها شاد و در
اندوه آنها اندوهگین میشود، به یاد آنها است، در مصائب آنها گریه میکند، محبت خود را اظهار میکند و مشتاق دیدارشان است
قرارگرفتن در این جاذبه هم به معنای تمسک به حبلالمتین و عروهالوثقی است که تزلزل و
تردید برنمیدارد و هم مصونیت از هرگونه خطر انحراف و کجروی است و دستگیر آدمی در مصائب و مشکلها، در طاعات و معاصی است. در مجامع روایی و کتب تفسیری شیعه و سنی هر دو محبت به اهلبیت پیامبر درواقع، محبت بهخدا و رسول خدا است. به نقل
سیوطی رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرموده است دوستی علی ایمان است و دشمنی وی
نفاق ابنحجر از
عایشه همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل کرده که رسولالله فرموده است یاد علی و سخن از علیگفتن
عبادت است
رسولالله خوشحالی
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را سبب خوشحالی خود و خدا دانسته است و ناراحتی وی را سبب ناراحتی خود و خدا.
سبک زندگی شیعه یکسره بعد معرفتی ندارد، بعد محبتی نیز دارد. تا آنجا که میتوان گفت تفاوت سبک زندگی شیعه با دیگر سبکها، در این بعد محبتی است. محبتورزیدن به اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نتیجه ابلاغ به
دل است. بدینجهت شیعه آن است که به دل، محب اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشد نه به زبان. توسلگرفتن، زیارت دور و نزدیک رفتن، نذریدادن و برگزاری مراسمها، علائم محبت به اهلبیت پیامبرند.
بیتردید اگر معرفت واقعی و محبت واقعی پدید آید، اطاعت واقعی حاصل خواهد شد و آدمی ناخودآگاه، بلکه با
رغبت به اطاعت اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روی خواهد آورد و ساحت سوم خویش را، ساحت
عمل براساس نوع
عمل آنها خواهد کرد. ساحت
عملی، ساحت اخلاق و
عمل صالح است. لازمه تشیع این است که انسان
زینت اهلبیت پیامبر شود و
عمل وی، دیگران را بهسوی اهلبیت پیامبر بکشاند. علت غایی معرفت و محبتیافتن «
عملورزی» است. اگر
علمِ بی
عمل را سودی نیست، پس در معرفت و محبت بدون اطاعت اهلبیت پیامبر سودی نخواهد بود. اینان الگوهای راستیناند و اطاعتشان همردیف اطاعت خدا و رسول خدا است. قول، فعل و
تقریر معصومین همچون
قرآنکریم و سنت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حجیت دارد، از اینرو اطاعت آنها
واجب خواهد بود.
سیره امامان معصوم در مسائل فردی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی همگی لازم الاتباع است.
جلوه
عملی سبک زندگی شیعه این است که اخلاقورزی فرد، مطابق
اخلاق اهلبیت پیامبر باشد و مکارم اخلاقی آنها را در خویش بپروراند. تخلف از فرمان امامان معصوم حکم
معصیت دارد و
کفران نعمت الهی است. شیعه در این جهت
استغاثه به اهلبیت پیامبر میکند؛ برای آنها
دعا کرده،
صدقه میدهد.
علم از آنها میآموزد و شفاعت میطلبد.
شفاعت چنانچه گفتهاند ریشهاش شفع است و شفع یعنی جفت
آنکه قدم جای پای اهلبیت پیامبر نگذاشته باشد به شفاعت آنها نخواهد رسید. شفاعت مشروط به
اذن و رضایت الهی، انجام
واجبات و در مسیر صراط مستقیمبودن است. کسی که در بند اطاعت الهی نیست و تلاشی به اطاعت اهلبیت پیامبر نگذاشته است به شفاعت نخواهد رسید. زندگی شیعه یک زندگی اهلبیتمحور و عترتمحور است.
قرآنکریم را میخواند، میفهمد و
عمل میکند، چنانچه اهلبیت پیامبر خوانده، فهمیده و
عمل کردهاند. تفصیل
قرآنکریم را در سیره اهلبیت پیامبر پی میگیرد و بدینگونه، با تخلق به اخلاق اهلبیت پیامبر مسیر هدایت خویش را پیش گرفته و پیش میرود.
طبق اعتقادات اسلامی، اهلبیت پیامبر ثقل
قرآنکریماند. شیعه بر این باور است که ثقل
قرآنکریم بودن یک سلسله امتیازها و ممیزها برای اهلبیت پیامبر دارد که لازم است بهعنوان یک دغدغه بنیادین به آن بنگریم. بر این اساس، سبک زندگی شیعه با سایر سبکها تفاوت دارد. نگرش شیعه که منبعث از نگرش اهلبیت پیامبر است با غلوکردن و تقصیرکردن درباب جایگاه اهلبیت پیامبر ناسازگار است. نگرش شیعه مبتنی بر دو معیار اساسی
اعتدال و
عقلانیت است و با معرفی اهلبیت پیامبر بهعنوان هادیان الیالله – و همچنین مجاری لطف، صاحبان
ولایت تکوینی،
ولایت تشریعی، ولایت سیاسی و ولایت محبتی،
نعمتهای الهی، اسوههای حسنه و
معلمان و مربیان باطنی انسان - زندگی خویش را در سه محور معرفت، محبت و اطاعت با
سنت اهلبیت پیامبر تطبیق بدهد. سبک زندگی شیعه بر این مبنا یک زندگی ولایتمحورانه است که هم مورد تأیید
قرآنکریم است و هم مورد تأکید
رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
(۱)
قرآن کریم.
(۲) امام علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه،.
(۳) جوادی محسن، نظریه ایمان در عرصه کلام و
قرآن، قم، نشر معارف، ۱۳۷۶.
(۴) طباطبایی محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۸.
(۵) طباطبایی محمدحسین، بررسیهای اسلامی، جلد ۱، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷.
(۶) طباطبایی محمدحسین، مجموعه رسائل، جلد۱، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷.
(۷) طباطبایی محمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه صادق لاریجانی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷.
(۸) طباطبایی محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد۵، شرح و تعلیقه مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۹.
(۹) ابن نوبخت ابی اسحاق، الیاقوت فی
علم الکلام، قم، مکتبه ایه الله مرعشی نجفی، ۱۳۸۶.
(۱۰) کربن هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، نشرامیرکبیر، ۱۳۸۹.
(۱۱) ربانی گلپایگانی علی، کلام تطبیقی، قم، جامعه المصطفی العالمیه، ۱۳۸۷.
(۱۲) ربانی گلپایگانی علی، درآمدی بر شیعهشناسی، قم، جامعه المصطفی العالمیه، ۱۳۸۹.
(۱۳) مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، قم، صدرا، ۱۳۸۷.
(۱۴) مطهری مرتضی، امامت و رهبری، قم، صدرا، ۱۳۸۷.
(۱۵) مطهری مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، ۱۳۶۲.
(۱۶) مطهری مرتضی، انسان کامل،
بیجا،
بی تا.
(۱۷) مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، ۱۳۸۷.
(۱۸) شیروانی علی، ترجمه و شرح باب حادی عشر، قم، نشر دارالفکر، ۱۳۸۵.
(۱۹) صابری حسین، تاریخ فرق اسلامی، جلد ۲، تهران، نشر سمت، ۱۳۸۳.
(۲۰) برنجکار رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، قم، کتاب طه، ۱۳۹۰.
(۲۱) فیاض عبدالله، تاریخ شیعه، ترجمه حمید خوشنویس، تهران، نشر بهبهانی، ۱۳۸۲.
(۲۲) مهدویکنی محمد سعید، دین و سبک زندگی، تهران، دانشگاه امام صادق، ۱۳۸۷.
(۲۳) معرفت محمد هادی، ولایت فقیه، قم، نشر تمهید، ۱۳۸۷.
(۲۴) واعظی احمد، حکومت اسلامی، قم، مرکز مدیریت حوزه
عملیه قم، ۱۳۸۶.
(۲۵) شریفی احمد حسین، همیشه بهار، قم، نشر معارف، ۱۳۹۱.
(۲۶) موسوی اصفهانی محمد تقی، ما و عصر غیبت، ترجمه سید حمید موسوی، قم، نشر مسجد جمکران، ۱۳۸۹.
(۲۷) موسوی همدانی، محمد باقر، ترجمه تفسیرالمیزان، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴.
(۲۸) الهی نورعلی، برهان الحق، تهران، نشر امیرکبیر، ۱۳۴۳.
(۲۹) حلی جمالالدین، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۹.
(۳۰) سنگلجی شریعت، توحید در عبادت، تهران، نشردانش، ۱۸۷۳.
(۳۱) مکارم شیرازی ناصر، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴.
(۳۲) مستغفری، جعفر، طب النبی (صلی اللهعلیهوآلهوسلم).
(۳۳) خليلي، محمد، طبالصادق (علیهالسلام).
(۳۴) طب الرضا (علیهالسلام).
(۳۵) طوسی محمدحسن، تبیان فی تفسیر القران، بیروت، داراحیاء التراث العربی،
بیتا.
(۳۶) طبرسی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقران، تهران، نشر ناصرخسرو، ۱۳۷۲.
(۳۷) قمی علی بن ابراهیم، تفسیرقمی، قم، نشردارالکتاب، ۱۳۶۷.
(۳۸) غراوی محمد عبدالحسن، مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین، قم، مکتبه
الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۳.
(۳۹) دلشاد تهرانی مصطفی، تفسیر موضوعی نهج البلاغه، قم، نشرمعارف، ۱۳۹۱.
(۴۰) حرانی ابیمحمد حسن بن علی، تحف العقول، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۴۰۰.
(۴۱) صدوق ابن بابویه، کمالالدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، قم، نشرمسجد جمکران، ۱۳۸۸.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جایگاه اهلبیت در سبک زندگی اسلامی»، تاریخ بازیابی ۹۶/۱/۳.