تمدن دوران یوسف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شاه فرمان مکانت و
امانت حضرت
یوسف را بطور مطلق صادر کرد،
یوسف از او در خواست نمود که او را به
وزارت مالیه و خزانه داری منصوب کند، و امور مالی کشور و خزانههای
زمین را که مراد از آن همان سرزمین مصر بوده باشد به وی محول نماید و اگر این درخواست را کرد به این منظور بود که امور مالی کشور و ارزاق را به مباشرت خود
اداره کند، و ارزاق را جمع آوری نموده برای سالهای بعد که قهرا سالهای قحطی خواهد بود و مردم دچار گرانی و گرسنگی خواهند شد ذخیره نماید، وخودش با دست خویش آن ذخیرهها را در میان مردم تقسیم کند، و به هر یک آن مقداری که
استحقاق دارد بدهد، و از حیف و میل جلوگیری نماید.
قرآن کریم در مورد شکوفایی
تمدن مصر باستان در عصر
یوسف علیه السلام می فرماید: «
یوسف ایهاالصدیق افتنا فی سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون• قال تزرعون سبع سنین دابـا فما حصدتم فذروه فی سنـبله الا قلیلا مما تاکلون• ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون• ثم یاتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس وفیه یعصرون• قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم• وکذلک مکنا
لیوسف فی الارض یتبوا منها حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء ولا نضیع اجر المحسنین• ورفع ابویه علی العرش وخروا له سجدا وقال یـابت هـذا تاویل رءیـی من قبل قد جعلها ربی حقـا وقد احسن بی اذ اخرجنی من السجن وجاء بکم من البدو من بعد ان نزغ الشیطـن بینی وبین اخوتی ان ربی لطیف لما یشاء انه هو العلیم الحکیم• رب قد ءاتیتنی من الملک وعلمتنی من تاویل الاحادیث فاطر السمـوت والارض انت ولیی فی الدنیا والاخرة توفنی مسلمـا والحقنی بالصــلحین؛
یوسفای مرد بسیار راستگو درباره این خواب
اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر میخوردند، و هفت خوشه تر و هفت خوشه خشکیده، تا من به سوی مردم باز گردم تا آنها آگاه شوند• گفت هفت سال با جدیت
زراعت میکنید، و آنچه را درو کردید - جز کمی که میخورید - بقیه را در خوشههای خود بگذارید (و ذخیره نمائید)• پس از آن هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) میآید که آنچه را شما برای آنها ذخیره کردهاید میخورند جز کمی که (برای
بذر ) ذخیره خواهید کرد• سپس سالی فرا میرسد که باران فراوان نصیب مردم میشود و در آن سال مردم عصیر (میوهها و دانههای روغنی) میگیرند• (
یوسف) گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگهدارنده و آگاهم• و اینگونه ما به
یوسف در سرزمین (مصر)
قدرت دادیم که هرگونه میخواست در آن منزل میگزید (و تصرف میکرد) ما
رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) میبخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکنیم• و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به
سجده افتادند و گفت پدر! این تحقق خوابی است که قبلا دیدم خداوند آنرا به حقیقت پیوست، و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد و بعد از آن که شیطان میان من و برادرانم فساد کرد، پروردگار من نسبت به آنچه میخواهد (و شایسته میداند) صاحب لطف است چرا که او دانا و
حکیم است• پروردگارا! بخش (عظیمی) از حکومت به من بخشیدی و مرا از علم
تعبیر خوابها آگاه ساختی، توئی آفریننده آسمانها و زمین، و تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا
مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما!»
یوسف سالها در تنگنای زندان به صورت یک
انسان فراموش شده باقی ماند، تنها کار او خودسازی، و
ارشاد و راهنمائی زندانیان، و عیادت و پرستاری بیماران، و دلداری و تسلی دردمندان آنها بود. تا اینکه یک حادثه به ظاهر کوچک سرنوشت او را تغییر داد، نه تنها سرنوشت او که سرنوشت تمام ملت
مصر و اطراف آن را دگرگون ساخت : پادشاه مصر که میگویند نامش
ولید بن ریان بود (و
عزیز مصر وزیر او محسوب میشد) خواب ظاهرا پریشانی دید، و صبحگاهان تعبیر کنندگان خواب و اطرافیان خود را حاضر ساخت و چنین گفت : من در خواب دیدم که هفت
گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله کردند و آنها را میخورند، و نیز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده را دیدم که خشکیدهها بر گرد سبزها پیچیدند و آنها را از میان بردند.
ولی حواشی سلطان بلافاصله اظهار داشتند که اینها خوابهای پریشان است و ما به تعبیر اینگونه خوابهای پریشان آشنا نیستیم! در اینجا ساقی شاه که سالها قبل از زندان آزاد شده بود بیاد خاطره زندان و تعبیر خواب
یوسف افتاد رو به سوی سلطان و حاشیه نشینان کرد و چنین گفت : من میتوانم شما را از تعبیر این خواب خبر دهم، مرا به سراغ استاد ماهر این کار که در گوشه زندان است بفرستید تا خبر صحیح دست اول را برای شما بیاورم. آری در گوشه این زندان، مردی روشن ضمیر و با
ایمان و پاکدل زندگی میکند که قلبش آئینه حوادث آینده است، او است که میتواند پرده از این راز بردارد، و تعبیر این خواب را باز گو کند.
این سخن وضع مجلس را دگرگون ساخت و همگی چشمها را به ساقی دوختند سرانجام به او
اجازه داده شد که هر چه زودتر دنبال این ماموریت برود و نتیجه را فورا گزارش دهد. ساقی به زندان آمد به سراغ دوست قدیمی خود
یوسف آمد، همان دوستی که در
حق او بی وفائی فراوان کرده بود اما شاید میدانست بزرگواری
یوسف مانع از آن خواهد شد که سر گله باز کند. رو به
یوسف کرد و چنین گفت :
یوسف توای مرد بسیار راستگو، درباره این خواب چه میگوئی که کسی در خواب دیده است که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را میخورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که دومی بر اولی پیچیده و آن را نابود کرده است).
به هر حال
یوسف بی آنکه هیچ قید و شرطی قائل شود و یا پاداشی بخواهد فورا خواب را به عالیترین صورتی تعبیر کرد، تعبیری گویا و خالی از هر گونه پرده پوشی، و توأم با راهنمائی و برنامه ریزی برای آینده تاریکی که در پیش داشتند، او چنین گفت : هفت سال پی در پی باید با جدیت زراعت کنید چرا که در این هفت سال بارندگی فراوان است، ولی آنچه را
درو میکنید به صورت همان خوشه در انبارها ذخیره کنید، جز به مقدار کم و جیره بندی که برای خوردن نیاز دارید. اما بدانید که بعد از این هفت سال هفت سال خشک و کم
باران و سخت در پیش دارید که تنها باید از آنچه از سالهای قبل ذخیره کردهاید استفاده کنید و گرنه هلاک خواهید شد.
ولی مراقب باشید در آن هفت سال خشک و قحطی نباید تمام موجودی انبارها را صرف تغذیه کنید، بلکه باید مقدار کمی برای زراعت سال بعد که سال خوبی خواهد بود نگهداری نمائید. اگر با برنامه و نقشه حسابشده این هفت سال خشک و سخت را پشت سر بگذارید دیگر خطری شما را تهدید نمیکند، زیرا بعد از آن سالی فرا میرسد پر باران که مردم از این
موهبت آسمانی بهره مند میشوند. نه تنها کار زراعت و دانههای غذائی خوب میشود بلکه علاوه بر آن دانههای روغنی و میوه هائی که مردم آن را میفشارند و از
عصاره آن استفادهای مختلف میکنند نیز فراوان خواهد بود.
تعبیری که
یوسف برای این خواب کرد چقدر حساب شده بود گاو در افسانههای قدیمی سنبل سال بود، چاق بودن دلیل بر فراوانی
نعمت ، و لاغر بودن دلیل بر خشکی و سختی، حمله گاوهای لاغر به گاوهای چاق دلیل بر این بود که در این هفت سال باید از ذخائر سالهای قبل استفاده کرد. و هفت خوشه خشکیده که بر هفت خوشه تر پیچیدند تاکید دیگری بر این دو دوران فراوانی و خشکسالی بود، به
اضافه این نکته که باید محصول انبار شده به صورت خوشه ذخیره شود تا به زودی فاسد نشود و برای هفت سال قابل نگهداری باشد.
و اینکه عدد گاوهای لاغر و خوشههای خشکیده بیش از هفت نبود نشان میداد که با پایان یافتن این هفت سال سخت آن وضع پایان مییابد و طبعا سال خوش و پر باران و با برکتی در پیش خواهد بود. و بنابراین باید به فکر بذر آن سال هم باشند و چیزی از ذخیره انبارها را برای آن نگهدارند!
در حقیقت
یوسف یک معبر ساده خواب نبود بلکه یک
رهبر بود که از گوشه زندان برای آینده یک کشور برنامه ریزی میکرد و یک طرح چند مادهای حداقل پانزده ساله به آنها ارائه داد، و چنانکه خواهیم دید این تعبیر توأم با راهنمائی و طراحی برای آینده
شاه جبار و اطرافیان او را تکان داد و موجب شد که هم مردم مصر از قحطی کشنده نجات یابند و هم
یوسف از زندان و هم حکومت از دست خودکامگان!.
در این آیه بمنظور
اختصار چیزی حذف و در تقدیر گرفته شده و تقدیر آن چنین است : فارسلوه فجاء الی
یوسف فی السجن و قال یا
یوسف ایها
الصدیق... یعنی در پاسخ ساقی که گفت مرا روانه کنید، روانه اش کردند او در زندان نزد
یوسف آمد و گفت : ای
یوسف، ای
صدیق نظر بده ما را در باره رویائی که ملک دیده، آنگاه متن
رؤیا را نقل کرده و گفته است که : مردم منتظرند من تأویل رؤیای او را از تو گرفته برایشان ببرم.
قرآن کریم تمامی این مطالب را حذف کرده آن هم طوری که مخل به معنا نیست. و این اسلوب از لطایف اسالیب قرآن کریم است.
و اگر
یوسف را
صدیق خوانده که به معنای مرد کثیر
الصدق و مبالغه در راستگویی است برای این است که این شخص، راستگویی
یوسف را در تعبیری که از خواب او و خواب رفیقش کرد، و همچنین در گفتار و کرداری که از او در زندان مشاهده کرده بود بیاد داشت، و خدای تعالی هم این معنا را
تصدیق کرده و لذا عین گفته او را نقل نموده و رد نکرده است.
و اگر اسمی از رؤیا نبرده و تنها گفته : نظر ده ما را درباره هفت گاو چاق که طعمه هفت گاو لاغر شدهاند و هفت سنبله سبز و هفت سنبله خشک) برای این بوده که خود کلمه «افتنا» که در مورد پرسش از
حکم بکار میرود، و اینکه معهود میان او و
یوسف همان مسأله تعبیر خواب بوده، و همچنین ذیل کلام، همه دلالت بر رویا بودن آن میکرده دیگر حاجتی نبوده که بر آن تصریح کند.
بعد از آنکه شاه فرمان مکانت و
امانت یوسف را بطور مطلق صادر کرد،
یوسف از او در خواست نمود که او را به
وزارت مالیه و خزانه داری منصوب کند، و امور مالی کشور و خزانههای
زمین را که مراد از آن همان سرزمین مصر بوده باشد به وی محول نماید و اگر این درخواست را کرد به این منظور بود که امور مالی کشور و ارزاق را به مباشرت خود
اداره کند، و ارزاق را جمع آوری نموده برای سالهای بعد که قهرا سالهای قحطی خواهد بود و مردم دچار گرانی و گرسنگی خواهند شد ذخیره نماید، وخودش با دست خویش آن ذخیرهها را در میان مردم تقسیم کند، و به هر یک آن مقداری که
استحقاق دارد بدهد، و از حیف و میل جلوگیری نماید.
و خود درخواست خویش را چنین تعلیل کرد که من حفیظ و علیم هستم، زیرا این دو صفت از صفاتیست که متصدی آن مقامی که وی درخواستش را کرده بود لازم دارد، و بدون آن دو نمیتواند چنان مقامی را تصدی کند، و از سیاق آیات مورد بحث و آیات بعدش برمی آید که پیشنهاد پذیرفته شد، و دست بکار آنچه میخواست گردید.
کلمه
عرش ، به معنای
سریر و تخت بلند است، و بیشتر استعمالش در تختی است که پادشاه بر آن تکیه میزند و مختص به او است، و کلمه خر از خرور به معنای به خاک افتادن است، و کلمه بدو به معنای
بادیه است، چون
یعقوب در بادیه سکونت داشت. و اینکه فرمود: «و رفع ابویه علی العرش» معنایش این است که
یوسف، پدر و مادرش را بالای تخت سلطنتی برد که خود بر آن تکیه میزد.
مقتضای اعتبار و ظاهر سیاق این است که بالا بردن بر تخت، با امر و دستور
یوسف، و به دست خدمتکاران انجام شده باشد، نه اینکه خود
یوسف ایشان را بالا برده باشد، چون میفرماید: برای او به سجده افتادند، که ظاهر امر میرساند سجده در اولین وقتی بوده که چشمشان به
یوسف افتاده است، پس گویا به دستور
یوسف، در موقعی که
یوسف در آن مجلس نبوده ایشان را در
کاخ اختصاصی و بر تخت سلطنتی نشاندهاند، و چون
یوسف وارد شده نور الهی که از جمال بدیع و دل آرای او متلالا میشده ایشان را ذخیره و از خود بی خود ساخته تا حدی که عنان را از کف داده و بی
اختیار به خاک افتادهاند.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تمدن دوران یوسف».