تحول احکام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسأله تحول و تطور
احکام و تأثیر عناصرِ تحول زا در احکام و در رأس آنها
زمان و مکان، از دیرباز مورد توجه
فقیهان و دانشمندان علوم اسلامی بوده است.
تعابیر رایج در این عصر، همانند «
فقه پویا»، «فقه گویا» و «فقه رویا» نیز مولود همین مباحث است. از دیدگاه اسلامی نه هر نوی
بدعت است و نه هر کهنه ای سنت؛ زیرا نه هر گذشته ای رجعت است و نه هر جدیدی صنعت.
اسلام در حوزه فرهنگ دارای دو نوع حکم است: احکام ثابت و تغییرناپذیر، و احکام متغیر. طبیعی است که دسته دوم، با حفظ محوری بودن دسته اول، هرازچندگاه و تحت تأثیر عواملی ممکن است دست خوش تحول شود.
در این نوشتار، مجموعه عواملی که موجب
تغییر و تحول احکام میشود در سه عنوان کلی بررسی شده است: ۱. عامل تدریج؛ ۲. عامل انعطاف؛ ۳. عامل اراده و تصمیم.
عامل تدریج به این معناست که
قرآن کریم در نزول،
ابلاغ و
تشریع، سیر تدریجی داشته است. در این جا به برخی از موارد آن اشاره میشود.
یکی از ویژگیهای قرآن کریم، تدریجی بودن نزول و ابلاغ
آیات آن است. قرآن براساس رویدادهایی که در مدت بیست وسه سال پیش میآمد، نازل و ابلاغ میشد: «و قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزّلناه تنزیلا».
آن چه بر نزول تدریجی قرآن دلالت میکند، تعابیری مانند: «فرقناه»، «علی مکث» و «نزلناه تنزیلا» است. افزون بر اینکه در نزول تدریجی
آیات، اختلافی نیست و آن چه گاه در مباحث
علوم قرآنی در آن مناقشه میشود، نزول دفعی آن است.
قرآن کتابی است که با رویدادهای عصر خود (دوران بیست وسه ساله
نبوت) پیوند ناگسستنی دارد. چنین کتابی ممکن نیست که در یک روز و یک جا نازل شود. اصلاح یک جامعه سرتاپا فاسد در یک روز و به صورت دفعی، امری محال مینماید. بنابراین باید گفت که قرآن به تدریج نازل و ابلاغ میشد تا جامعه قدرت جذب و پذیرش آن را با آمادگی بیشتر و بهتر داشته باشد.
بر اساس همین تدریج در نزول است که
سورههای مکی، بیشتر بر مسائل عقیدتی و مبدأ و
معاد تکیه دارند، در حالی که سورههای مدنی بیشتر به مسائل عبادی و عملی و حکومتی پرداخته اند.
قرآن کریم سند نبوت
پیامبر اسلام (ص) و
معجزه جاوید آن حضرت است و برای اثبات ادعای خود مخالفان خویش را به مبارزه میخواند. مبارزه طلبی قرآن و نفی قدرت منکران، مبنی بر آوردن نمونه ای چون
قرآن، در روز اول و به صورت دفعی صورت نگرفت، بلکه بعد از گذشت سالی چند از آغاز نزول از آنها خواسته شد که همانند قرآن بیاورند. در مرحله اول از آنها خواسته شد تا مانند همه قرآن (پنجاه سوره نازل شده تا آن زمان) بیاورند؛ از این رو فرمود: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله».
پس از بروز عجز، از آنها میخواهد که تنها ده سوره بیاورند: «ام یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات».
در مرحله سوم، با ارفاق بیش از پیش، از آنها میخواهد که تنها یک سوره هم چون قرآن بیاورند: «و ان کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداء کم من دون الله...».
در نهایت با قاطعیت تمام میفرماید: «فان لم تفعلو و لن تفعلوا...».
اعلام عجز کفار از آوردن
آیاتی مثل
آیات قرآن، زمانی بیان میشود که از همه قرآن، به ده سوره و سپس به یک سوره بسنده شد. نکته جالب این است که
تحدی به کل قرآن و نیز ده سوره، در
مکه صورت گرفت و تقاضای یک سوره و اعلام عجز در مدینه انجام شد، در حالی که معاندان در نخستین برخورد خود، قرآن را
سحر و زاییده فکر فردی
مجنون و یا
شعر و اسطوره میدانستند، اما زمان مناسب برای چنین پاسخی هنوز مهیّا نشده بود.
به هرحال، آنچه مسلم است این است که در هر مقطع زمانی و مکانی در اوائل عصر نزول یا اواسط و اواخر آن، در مکه و یا
مدینه با توجه به اقتضای
زمان و مکان و شرایط موجود، از معاندان درخواست آوردن سوره و یا سورههایی شده که این تفاوتها خود مؤید تأثیر زمان و مکان است.
قرآن، علاوه بر آنکه خود به تدریج بر پیامبر نازل و به مردم ابلاغ میشد، در تشریع هر یک از
اصول و فروع و در بیان
واجبات و
محرمات و حتی اخلاقیات نیز شیوه تدریج را به کارگرفته و عنصر زمان و مکان را رعایت کرده است؛ برای نمونه میتوان به تشریع تحریم
خمر و نیز تشریع مسأله
جهاد اشاره کرد.
تاریخ و تفسیر گواه آن است که
شراب خواری یکی از عادتهای مردم عصر جاهلی بوده است. روشن است که اگر
اسلام میخواست بدون رعایت اصول روانی و اجتماعی، با این بلای بزرگ به مبارزه برخیزد، موفق نمیشد. از این رو از روش تحریم تدریجی و آماده ساختن افکار استفاده کرد. در مرحله اول به اصل زشتی و پلیدی خمر تذکر داد: «و من ثمرات النخیل و الاعناب تّتخذون منه سکراً ورزقاً حسناً».
در این آیه «سَکَر»، بر وزن «سَحَر» یعنی مسکری که از
انگور و
خرما میگرفتند، درست در
مقابل «رزق حسن» قرار گرفته، یعنی مسکر نوشیدنی آلوده و ناپاک است.
در مرحله دوم به منافع جزئی و زیانهای بزرگ خمر اشاره میکند و میفرماید: «یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما..».
در مرحله سوم دستور میدهد که در حال مستی نماز نخوانند، اما درباره
غیر نماز، سکوت اختیار کرده است: «یا ایّها الّذین آمنوا لاتقربوا الصّلاه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون...».
و بالاخره در مرحله نهایی با قاطعیت تمام میفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا انّما الخمر المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون».
یکی از حیاتی ترین مسائل جامعه اسلامی، جهاد با دشمن است، اما چنین نیست که اسلام بدون زمینه سازی لازم و فراهم شدن شرایط زمانی و مکانی مناسب، مسلمانان را موظف به جنگیدن با دشمن کرده باشد، بلکه، براساس آن چه از
قرآن کریم دانسته میشود، تشریع این مسأله در مراحلی چند صورت گرفته است. این در حالی است که
مسلمانان تا زمانی که در
مکه بودند و از نظر تعداد و امکانات کمبود داشتند، حتی مجاز به دفاع از خود نیز نبودند و تنها مأمور به صبر بودند و تشریع مسأله جهاد، پس از
هجرت و نیرو گرفتن مسلمانان انجام گرفت. تشریع جهاد در چهار مرحله انجام گرفته است:
مرحله اول: اذن دفاع: «اُذن للّذین یقاتلون بانّهم ظلموا...».
مرحله دوم: عقب راندن متعرضان؛ در این مرحله مأموریت داده میشود تا کسانی که قصد تعرّض به مسلمانان را دارند، عقب برانند، اما وارد جنگ نشوند: «فان لم یعتزلوکم و یلقوا الیکم السلم ویکفّوا ایدیهم فخذوهم و اقتلوهم حیث ثقفتموهم...».
مرحله سوم: پیکار با دشمنان نزدیک تر؛ در این مرحله به مسلمانان دستور داده شد تا به دشمنان نزدیک تر که ممکن است به حوزه مسلمانان هجوم آورند حمله کنند: «یا ایّها الّذین آمنوا قاتلوا الّذین یلونکم من الکفار و لیجدوا فیکم غلظه...».
مرحله چهارم: جنگ تمام عیار؛ در این مرحله به
مؤمنان دستور میدهند که باید با همه
کفار دور و نزدیک، اگرچه قصد جنگ نیز نداشته باشند و حتی اگر پیمان
صلح نیز بسته باشند جهاد کرد: «و قاتلوهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کل مرصد...».
مرحله چهارم که جنگ تمام عیار با همه کفار و
مشرکان است یک استثنا دارد که خود عاملی دیگر در
تغییر احکام است و آن اینکه
اهل کتاب، با یک درجه ارفاق، به علت انتسابشان به کتب آسمانی و انبیای الهی میتوانند راه سوم، یعنی پرداخت جزیه را انتخاب کرده، در سایه حکومت اسلامی با رعایت مقررات در آرامش زندگی کنند؛ چنان که به این مطلب در آیه بیست ونهم سوره توبه اشاره شده است.
یکی از مواردی که موجب تطور و تحول احکام به شیوه تدریج میشود، مسأله جایگزینی احکام است. این جایگزینی گاهی براساس نسخ انجام میشود و گاه براساس حکم موقت و محدود. در تفاوت میان نسخ و حکم موقت گفته اند: «نسخ یعنی زایل کردن حکمی که به حسب ظاهر اقتضای دوام دارد و جایگزین کردن حکمی دیگر به نحوی که
قابل جمع نباشد، اما حکم موقت یعنی زایل کردن حکمی که از ابتدا دارای مدت مشخص و محدود به زمان خاص بوده که با به پایان رسیدن زمان آن، حکمی دیگر جای آن را میگیرد»
ازجمله موارد جایگزینی احکام در قرآن میتوان به چهار مورد زیر اشاره کرد:
قرآن میفرماید: «و اللاتی یأتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهنّ فی البیوت حتّی یتوفّاهنّ الموت او یجعل الله لهنّ سبیلاً»
زنانی که عمل ناشایست مرتکب شوند، چهار شاهد مسلمان بر آنها بخواهید. اگر شهادت دادند، در این صورت آنان را در خانه نگهدارید تا عمرشان به پایان رسد یا خدا برای آنها راهی بنماید «. این دستور بعداً لغو و حکم جدید (رجم) جایگزین آن گردید.
در
سوره مجادله در دو آیه متوالی دو حکم متفاوت وجود دارد: یکی دادن
صدقه برای
نجوا کردن با پیامبر (ص) و دیگر لغو همین دستور؛ چرا که در آیه اول میفرماید:» یا ایّها الذّین آمنوا اذا ناجیتم الرّسول فقدّموا بین یدی نجواکم صدقه... «
و در آیه دوم حکمی دیگر را جایگزین این کرده میفرماید:» أَاشفقتم ان تقدّموا بین یدی نجواکم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب الله علیکم... «
چون ساحت قدس ربوبی از لغو و عبث مبرّاست، پس ممکن است تشریع حکم اول برای آزمودن افراد ثروتمندی بوده که با سؤالهای مکرر خود، مزاحم پیامبر میشدند و بر این اساس در آغاز، حکمی موقت صادر شد و سپس لغو گردید.
همان گونه که اشاره شد، قرآن کریم با اهل کتاب در دو زمان دو گونه برخورد دارد: ابتدا و
قبل از تشریع حکم جنگ، دستور میدهد با آنها با عفو و گذشت رفتار شود.
و در زمان دیگر دستور پیکار با آنها را میدهد و با یک درجه ارفاق، برخلاف ملحدان که مخیّر بین اسلام آوردن و جنگ هستند، آنها را بین اسلام، جنگ و پرداخت جزیه مخیر میسازد:».... حتی یعطوا الجزیه عن یدوهم صاغرون...
یکی دیگر از مواردی که میتوان آن را نمونه تحوّل در
احکام دانست،
مسأله
تغییر قبله از
بیت المقدس به
کعبه معظمه است: «قدنری تقلّب وجهک فی السماء فلنولینک
قبله ترضیها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره....؛ ما توجه تو را به آسمان به انتظار
وحی و
تغییر قبله بنگریم و البته روی تو را به
قبله ای که بدان خوشنود شوی بگردانیم، پس روی کن به طرف
مسجدالحرام و شما مسلمانان نیز هرکجا باشید، روی بدان جانب کنید».
از تدبر در
آیات مربوط به
تغییر قبله چنین استنباط میشود که دو عامل ظاهری و یک عامل پنهانی منشأ این
تغییر و تحول بوده است. عامل پنهانی اینکه قرار دادن بیت المقدس به عنوان
قبله نخستین، آزمایشی بوده است؛ چرا که قرآن میفرماید: «و ما جعلنا
القبله الّتی کنت علیها الاّ لنعلم من یتبع الرسول...؛ ما آن
قبله ای که
قبلاً بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی میکنند مشخص شوند».
دو عامل ظاهری نیز عبارتند از:۱. سرزنشهای قوم
یهود مبنی بر اینکه
مسلمانان قبله مستقلی ندارند و از این جهت تابع یهودند؛ از این روست که قرآن میفرماید: «و ما بعضهم بتابع
قبله بعض... «
۲. رضایت پیامبر؛ خدای سبحان برای خشنودی پیامبر جهت
قبله را
تغییر داد و فرمود: «فلنولّینک
قبله ترضیها...»
تغییری که در مسأله
قبله روی داد، نه از سنخ
تغییر حکم است و نه از سنخ
تغییر موضوع، بلکه صرفاً
تغییر مصداق است؛ چرا که نه اصل لزوم توجه به
قبله تغییر کرده و نه کعبه و بیت المقدس متحول شده اند؛ تنها جهت، با حفظ همه شرایط،
تغییر کرده است و مصداق
قبله که تا چندی
قبل بیت المقدس بوده، به کعبه
تغییر یافته است. مؤیّد این سخن تعابیری است که در روایات وجود دارد
دسته دوم از عوامل دگرگونی احکام، عامل انعطاف است که خود بر دو قسم است: ۱. قواعد کلی که در بسیاری از احکام جاری میشود ۲. اموری که در مسائل خاصی کاربرد دارند.
قرآن کریم در مواردی چند، از جمله بعد از تشریع
تیمم و
روزه و
جهاد، به قانون نفی
عسرو حرج اشاره کرده است که ناظر به این موارد انگشت شمار نیست، بلکه قانونی عمومی است که نسبت به بسیاری از
احکام اسلامی اجرا میشود و مفاد آن این است که اگر در جایی حکمی مشقت شدید تولید کند، موقتاً برداشته میشود و حکمی دیگر جایگزین آن میشود. ازجمله
آیات قرآنی که بر نفی عسر و حرج دلالت دارد عبارت است از:
- «یریدالله بکم الیسر و لایرید بکم العسر»
- «مایریدالله لیجعل علیکم من حرج»
- «و ماجعل علیکم فی الدین من حرج»
در بسیاری موارد ضرورت ایجاب میکند که شخص با
ایمان و صاحب عقیده، برای رسیدن به هدفهای بزرگ از موضوعات کم اهمیت چشم پوشی کند. این رفتار که نوعی تاکتیک حساب شده به شمار میرود و نه عکس العمل حاکی از ضعف و ترس، «
تقیه» نامیده میشود.
تقیه در فرهنگ اسلامی و مخصوصاً در قاموس
شیعه از جایگاه رفیعی برخوردار است و به صورت قانونی فراگیر درآمده است. قرآن کریم به این حقیقت اشاره میفرماید: «و من کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالایمان...».
بدیهی است اجرای قانون تقیه مستلزم تغییراتی در وظایف عملی است؛ چرا که زمان یا مکان ایجاب میکند که
انسان از اظهار عقیده واقعی خود امتناع ورزد و یا برخلاف
مذهب خود عمل کند، بدین معنا که وظیفه ای که در مکان و یا زمان
غیر تقیه دارد، در زمان و مکان تقیه دستخوش تحول میشود و وظیفه دیگری به او محول میشود.
اضطرار ازجمله مواردی که گاه موجب
تغییر حکم میشود که قرآن کریم به دنبال بیان غذاهای حرام و ممنوع در آیه سوم
سوره مائده بدان اشاره کرده است. از آنجا که گاه ضرورتهایی پیش میآید که انسان برای حفظ جان خویش مجبور است از بعضی غذاهای حرام استفاده کند، قرآن نیز در برخی
آیات آن را استثنا کرده و فرموده است: «فمن اضطر فی مخمصه»؛ یعنی کسی که مجبور شود برای نجات جان خویش از آنها بخورد، گناهی بر او نیست، مشروط بر دو شرط: ۱. در مخمصه قرار گرفتن؛ یعنی نیاز شدید و غیرقابل تحمل؛ ۲. «
غیر متجانف» باشد؛ یعنی به قصد گناه نباشد.
تکالیفی که
خداوند بر بندگان
مؤمن خود
واجب کرده است، تنها در حیطه قدرت فرد به او محوّل میشود، به گونه ای که در شرایط دشوار میتوان وظیفه اصلی و اولی را رها کرد و به سراغ وظیفه بدلی و جایگزین رفت. یکی از مصادیق بارز حکم بدلی که قرآن بدان اشاره دارد، مسأله تیمم است.
اگرچه وظیفه اولیه شخص نمازگزار، تحصیل «طهارت مائیه «، یعنی
وضو و
غسل است، اما در صورتی که- به هر شکلی- مقدر نباشد (فقدان
آب، زیان و ضرر، کمبود وقت...) باید به جای وضو و غسل، به «طهارت ترابیه»، یعنی تیمّم روی آورد. با این وصف روشن میشود که با پدیدآمدن مشکلاتی برای مکلف وظیفه اولیه و اصلی مبدل به وظیفه دیگری میشود.
برخی از احکام اسلامی از آغاز همراه با اختیار شخص مکلف تشریع شده است؛ بدین معنی که فرد از ابتدا میتواند یکی از چند مورد را انتخاب کند. از این رو ممکن است دو نفر در شرایط مساوی به دو شکل عمل کنند و وظایف آنها متفاوت باشد. از جمله این امور کفارات است که قرآن به تعدادی از آنها، ازجمله کفاره سوگند، کفاره صید در حال احرام و کفاره قتل اشاره کرده است.
.
قرآن دستور میدهد برای شکستن سوگندهای حدّی باید
کفاره داد. در ابتدا یکی از سه چیز یعنی
اطعام، لباس و آزادی
برده مطرح است و اگر هیچیک مقدور نشد، سه روز
روزه؛ یعنی حکم هم در اختیار یکی از امور سه گانه و هم در جایگزینی روزه به جای آنها دارای انعطاف است. بنابراین اگر چندنفر مرتکب شکستن سوگند خود شوند، در عمل به کفاره ممکن است یکی از آنها اطعام کند، دیگری لباس بدهد و سومی برده آزاد کند و چهارمی روزه بگیرد.
تخفیف در تکالیف و معافیت از انجام دادن وظیفه در میان احکام اسلامی به وظایفی بر میخوریم، که با تأثّر از
زمان یا مکان و در شرایط دشوار، در کمیت و کیفیت تخفیف مییابد؛ بدین معنی که مقداری از وظایف از دوش شخص برداشته شده و یا به زمانی دیگر موکول میگردد و یا به کلی لغو میشود؛ برای مثال میتوان به
نماز خوف، نماز و
روزه مسافر،
روزه بیمار و... اشاره کرد. قرآن درباره نماز خوف و نماز مسافر میفرماید: «و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصّلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا...».
در این آیه دو عنصر زمان و مکان ایفای نقش کرده، تأثیر خود را بر احکام برجای گذارده اند؛ چرا که شخص مسافر در صورت تحقق شرایط سفر شرعی میتواند نمازهای چهاررکعتی خود را دو رکعت بخواند.
قرآن درباره مسافر و بیمار میفرماید: «و من کان مریضاً او علی سفر فعده من ایّام اخر...».
همچنین درباره افراد نابینا، لنگ و بیمار در وظیفه جهاد میفرماید: «لیس علی الاعمی حرج و لاعلی الاعرج حرج و لاعلی المریض حرج...».
گرچه همه تکالیف مشروط به قدرت و توانایی است و این از شروط عمومی است، اما به دلیل وجود ویژگیهایی، آن را در جهاد بیان فرموده است؛ زیرا این سه عارضه (کوری، بیماری و شل بودن) باعث معافیت از جنگ میشود، ولی در سایر تکالیف، حتی دفاع، چندان تأثیر ندارد.
قرآن کریم در
سوره انفال در دو آیه متوالی، دو حکم متفاوت درباره برابری نیروهای جنگی
اسلام با دشمن صادر میکند. ابتدا میفرماید: «یا ایّها النّبی حرّض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مأتین و ان یکن منکم مائه یغلبوا الفا من الذین کفروا...».
از تعبیر «حرّض المؤمنین» در آیه معلوم میشود که حکم در آیه، وجوبی است. در آیه دوم با چند درجه ارفاق، حکم اول را لغو و به نسبت دوبرابر تنزل میدهد: «الآن خفّف الله عنکم و علم انّ فیکم ضعفاً فان یکن منکم مائه صابره یغلبوا مأتین و ان یکن منکم الف یغلبوا الفین باذن الله و الله مع الصابرین...».
براساس آیه دوم پیکاربا
کفار، تا نسبت دوبرابر واجب است، اما اگر این نابرابری به بیش از این حد برسد، جنگ واجب نیست.
به نظر میرسد یکی از مصادق بارز تأثیر مکان در تشریع احکام اسلامی، تنوع حج باشد که نسبت به نزدیکان به
مسجدالحرام و سایر
مسلمانان متفاوت است؛ چرا که برای ساکنان و نزدیکان به مسجدالحرام تا فاصله دوازده میلی (چهار فرسخ) از هر طرف، حج «
قِران» و «
اِفراد» واجب شده و برای دیگران، که از این محدوده بیرونند، حج «
تمتع» شریع شده است: «واتّموا الحجّ و العمره لله فان احصرتم فما استیسر من الهدی و لاتحلقوا رؤسکم حتی یبلغ الهدی محلّه... ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجدالحرام...».
پیداست که تشریع حج «قِران» و «اِفراد» برای ساکنان
مکه صرفاً به دلیل وجود ویژگی مکانی است، هرچند در بعضی از اعمال، از حج و عمره تمتع سخت تر و در برخی از موارد آسان تر باشد. ضمناً باید توجه داشت که اصل مشروط بودن حج به استطاعت، برخلاف برخی دیگر از احکام عبادی، خود نوعی از عوامل
تغییر و تحوّل فردی در احکام منسوب میشود؛ بدین معنی که به دلیل وجود شرایط خاص در تکلیف، حج شامل افراد خاص میشود و دیگران از انجام دادن آن معاف هستند.
دسته دیگر از عوامل
تغییر حکم و تبدیل وظیفه، اموری هستند که با اراده و تصمیم
انسان به وجود میآید و به وسیله آنها میتواند چیزی را که بر او واجب نشده، با اراده و تصمیم در قالب یکی از آن امور برخود واجب کند.
عهد و
نذر و
قَسَم از جمله آنهاست؛ چرا که انسان میتواند به وسیله قَسَم، عهد یا نذر، حرامی را واجب، مستحبی را واجب، یا
مکروهی را بر خود حرام کند؛ مثلاً اگر خواندن
نماز شب مستحب است، می توان با سوگند آن را واجب کرد، و اگر مصرف غذایی مکروه باشد، می توان آن را بر خود حرام کرد.
خداوند در
قرآن کریم به سوگند (یمین) اشاره کرده است: «یا ایّها النّبیّ لم تحرمّ ما احلّ الله لک...».
از تعبیر «لم تحرّم ما احلّ» به خوبی روشن است که پیامبر و یا هر فرد دیگری، میتواند حلالی را بر خود حرام کند. جالب اینکه براساس تشریع کفاره، میتواند واجب و یا حرامی که خود ساخته، مجدداً از
وجوب و یا
حرمت خارج کند و به حال طبیعی آن برگرداند: «قدفرض الله لکم تحلّه ایمانکم...».
آیه شریفه، که خطاب به پیامبر آمده است، عتاب و سرزنش نیست، بلکه نوعی شفقت است که خداوند به پیامبرش دارد؛ به تعبیر دیگر میفرماید: چرا خود را به زحمت میاندازی.
نذر نیز مانند سوگند، عاملی است که میتواند باعث دگرگونی وظیفه شخصی مکلف شود؛ مثلاً
روزه،
زیارت و صدقه ای که در اصل مستحب است، به وسیله نذر به روزه و زیارت و صدقه واجب مبدل میشود. قرآن در اشاره ای کوتاه به نذر، وفا کنندگان به مفاد آن را ستوده و آن را جزء ارزشهایی دانسته که انسان را به مقام ابرار میرساند: «یوفون بالنذر... و یخافون یوماً کان شرّه مستطیراً...».
از مجموع آن چه گذشت میتوان نتیجه گرفت که عواملی چون لزوم زمینه سازی و فراهم کردن شرایط برای پذیرش احکام، آزمودن افراد، جلب رضایت
پیامبر،
عسروحرج،
اکراه،
تقیه،
اضطرار، انعطاف در احکام، ویژگی مکانی و بالاخره عامل اراده و تصمیم، اجمالاً در
تغییر و تحول احکام و یا تبدیل وظایف، نقش داشته است، که برخی از آنها مخصوص عصر نزول و ابلاغ
آیات بود و تنها یک بار اِعمال شده است و برخی دیکر همچنان استمرار دارد و در این عصر و آینده نیز بدان عمل میشود.
اصل
تغییر و تبدیل وظایف که قرآن بدان اشاره دارد بدین معنی نیست که مخاطبان قرآن نیز میتوانند در
احکام دخل و تصرف کرده و آن را در مدار تطور و دگرگونی قرار دهند و به هر قیمتی آن را با زمان و مکان تطبیق دهند؛ چرا که در این امر، مصالح و اسراری نهفته است که تنها
شارع مقدس و متولیان معصوم امر
شریعت میتوانند بدان دست یابند.
(۱) محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن.
(۲) حر عاملی،وسائل الشیعه.
(۳)هفته نامه - خردنامه همشهری - ۱۳۸۳ - شماره ۳۲، مهر
دانشنامه موضوعی قرآن.